نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 128
جون روز عاشورا از امام اجازه خواست. امام به او اجازه نداد، و فرمود: من به تو اذن مىدهم كه از اين سرزمين بروى و جان خود را حفظ كنى، زيرا تو همراه ما آمدى تا به عافيت و خوشى برسى، پس در گرفتارى ما خود را مبتلا مساز. جون گفت: اى پسر پيغمبر آيا سزاوار است كه من در زمان خوشى و نعمت نانخور شما باشم، ولى در سختىها شما را تنها بگذارم؟ درست است كه بوى بد، نژاد پست و رنگ سياه دارم، ولى شما بر من منّت بگذار و مرا به آسايش جاويدان بهشتى برسان تا بد پژوهشى پيرامون شهداى كربلا 130 حارث بن امرؤالقيس كندى ..... ص : 130 نم خوشبو، نژادم شريف، و رويم سفيد شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمىشوم تا اينكه خون سياه خويش را با خون پاك شما درآميزم! امام اجازه داد، و جون مشغول نبرد شد و چنين رجز مىخواند: كَيْفَ يَرىَ الْفجَّارُ ضَرْبَ الأَسْوَدِ بِالْمُشْرِفِى الْقاطِعِ الْمُهَنَّدِ بِالسَّيْفِ صَلْتاً عَنْ بَنى مُحَمَّدٍ أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسانِ وَالْيَدِ «1»
أَرْجُو بِذاكَ الْفَوْزَ عِنْدَ الْمَوْرِدِمِنَ الالهِ الْواحِدِ الْمُوَحَّدِ «2» چگونه مىبينند گنهكاران، ضربت شمشير مشرفى هندى و برّان غلام سياه را كه با دست و زبان از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دفاع مىكنم؟ اميد به شفاعت و نجات از يگانه شفيع نزد خداى يكتا (رسول اكرم) دارم. به گفته برخى از معاصرين او 25 تن از دشمن را به هلاكت رساند؛ «3» سپس خود به شهادت رسيد. «4» امام عليه السلام در كنار او ايستاد و گفت: «خدايا صورتش را سفيد گردان؛ بوى او را پاكيزه و خوشبو گردان؛ او را با محمّد صلى الله عليه و آله و سلم محشور كن و ميان او و خاندان پيامبر آشنايى برقرار ساز.» امام باقر عليه السلام از پدرش امام زينالعابدين عليه السلام نقل مىكند كه پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوى مشك مىداد. «5»
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 128