responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 46
اسماء الحسنى
در چهار آيه از قرآن كريم نيكوترين نام ها به خداوند اختصاص دارد: (للّه الأسماء الحسنى) . (اعراف:180 ; اسراء:115 ;طه:8 ، حشر:24) اين تعبير در روايات نيز به كار رفته است ، بدين جهت دانشمندان اسلامى درباره اسماى حسناى خداوند بحث كرده اند و حتى كتاب هايى در اين باره نوشته اند. آنان قبل از اينكه به شرح و تبيين اسماى حسناى خداوند بپردازند به بررسى مباحث مقدماتى پرداخته اند كه يكى از اين مباحث ، رابطه اسم و مسماست.
اشاعره به عينيت و يگانگى اسم و مسما معتقداند ، ولى معتزله بر دو گانگى آن دو اصرار دارند. غزالى و فخر رازى نيز با معتزله هم عقيده اند (شرح الاسماء الحسنى رازى ، ص18 ، اصول الدين
بغدادى ، ص114). ابوالفتوح رازى ، صدوق و كلينى عينيّت اسم و مسما را رد كرده و با ادله متعدد ، تباين و غيريت آن دو را اثبات كرده اند (روض الجنان ،ج9 ، ص25 ; اصول كافى ،ج1 ، ص87 ، توحيد ، ص221). در عين حال حكيم سبزوارى در كتاب اسرار الحكم معتقد است اسم و مسما بالذات عين يكديگرند و تفاوت آن دو به اعتبار مى باشد ، دليل او بر عينيت چنين است كه مصداق اسما و صفات بالذات يكى بوده و تغايرشان اعتبارى است و صفت چون عين ذات است ، پس اسم هم عين مسما است و البته اين عينيت در اسماى حقيقيه است و گرنه در اسماى لفظيه آنها اسماى اسما هستند(اسرار الحكم، ج1، ص55). با دقت در كلام حكيم سبزوارى و خصوصاً بخش اخير كلام ايشان به اين نتيجه مى رسيم كه وى بر خلاف ديدگاه شيعه اماميه در مورد رابطه اسم و مسما مشى ننموده است، زيرا متكلمان شيعه نيز اگر به دوگانگى اسم و مسما قائل شده اند، مقصودشان اسماى لفظى است، حكيم سبزوارى نيز اين مطلب را پذيرفته است. دوگانگى در اسماى لفظى با مسما به نحوى مورد پذيرش نويسنده كتاب شرح العقيدة الطحاويه نيز مى باشد، وى در پاسخ به اين پرسش كه آيا اسم عين مسماست و يا غير آن؟ مى گويد: گاهى از اسم اراده مسما مى گردد، مانند اينكه مى گوييم: قال اللّه، سمع اللّه لمن حمده، و گاهى لفظى اراده مى شود كه دلالت بر مسما مى كند، مثل اللّه اسم عربى، الرحمان اسم عربى، الرحيم من أسماء اللّه، در اين موارد اسم مراد است نه مسما. پس كسانى كه قائل به مغايرت بين اسم و مسما هستند اگر همين شق دوم مورد نظرشان بوده است، صحيح و پذيرفتنى است و اگر مقصود از مغايرت بين اسم و مسما اين باشد كه خداوند موجود بوده و هيچ اسمى نداشته و سپس يا خودش براى خودش اسم جعل نموده و يا ديگران، اين گمراهى و الحاد در مورد اسماء اللّه است(شرح العقيدة الطحاويه، ص127).
از مباحث ديگر در اين باره مسئله تفاوت اسم و صفت است.
از ديدگاه متكلمان اسلامى هر لفظى كه دلالت كند بر ذات، بدون اعتبار صفتى، به آن اسم مى گويند، مانند زيد، آسمان، زمين و... و اگر لفظى دلالت كند بر ذاتى به اعتبار اتصاف آن ذات به صفتى از صفات مانند خالق، رازق، طويل، عريض و... به آن صفت گفته مى شود(شرح الاسماء الحسنى رازى، ص27). اما در مورد خداوند متعال كاملاً متفاوت است; به اين معنا كه اگر لفظى دلالت نمايد بر صفتى بدون ملاحظه ذات، به آن، صفت گفته مى شود، مثل علم، قدرت، اراده و... و اگر لفظى دلالت كند بر ذاتى به اعتبار خود ذات به آن اسم مى گويند، مثل عالم، قادر، مريد و... در نتيجه آنچه در مورد خداوند سبحان اسم محسوب مى گردد، در مورد غير خدا صفت به شمار مى آيد(گوهر مراد، ص339; اسرار الحكم،ص55). علت و سبب اين تفاوت را حكيم لاهيجى چنين بيان كرده است: ليكن فرقى هست ميان اسم در واجب و صفت در غير واجب، و آن عبارت است ذات در مفهوم صفت در غير واجب به طريق ابهام و اجمال معتبر است، نه بر سبيل تعيين و تفصيل; مثلاً مفهوم قائم ذات ماست كه مأخوذ باشد با صفت قيام و به قرينه خارجى مفهوم شود كه آن ذات مثلاً ذات زيد است و در مفهوم اسم در واجب ذات معيّن معتبر است; مثلاً معتبر در مفهوم عالم كه از اسماء اللّه باشد ذات معيّنى است كه آن ذات، واجب الوجود باشد مأخوذ با صفت علم و همچنين قادر و حىّ و امثال آن و دور نيست كه وجود اين فرق باعث مغايرت در تسميه شده باشد(گوهر مراد، ص240).
از ديدگاه بيشتر مفسراناسماء الحسنى اسمايى هست كه داراى معانى كمال بوده و جز بر ذات خداوند متعال دلالت نمى كنند و نيز معناى وصفى حسن در آنها لحاظ شده و داراى دو ويژگى باشد: 1. بى نيازى ذات خداوند از همه در آن صفات.2. نيازمندى ديگران به ذات پاك او در آن صفات(الميزان، ج8، ص242; تفسير كبير، ج15، ص66)
عرفاى مسلمان خداوند متعال را در مرتبه واحديت مستجمع جميع اسماى حسنا و صفات عليا مى دانند، ولكن در مرتبه احديّت كه بالاتر از مرتبه واحديت است، گفته اند: لا اسم ولا رسم له(اسرار الحكم، ص79ـ 82). محى الدين پس از ذكر آيه (...هو اللّه الخالق البارئ المصوّر له الأسماء الحسنى) مى گويد: اسماء حسناى الهى99 اسم است كه مدلول هر كدام از آنها غير از مدلول ديگرى است، ولى مسماى همه يكى بيش نيست (فتوحات، ج10، ص398). خواجه عبداللّه انصارى طبق نقل ميبدى در كشف الاسرار به عينيت اسم و مسما معتقد شده است(كشف الاسرار، ج5، ص800).
از ديدگاه سيد حيدر آملى در عالم وجود جز خداى تعالى، اسما، صفات و افعال او نمى باشد و جميع موجودات مظهر اسماى الهيه است، اسماء اللّه نامتناهى است، اما در يك تقسيم منحصر مى شود در اسماى ذات، اسماى صفات واسماى افعال. انسان مظهر جميع اسماى جلاليه و جماليه است، عقل مظهر اسماى لطفيه اوست و نفس مظهر اسماى قهريه او و همچنين هر عضوى از اعضاى آدمى مظهر اسمى از اسماء اللّه و يا قوتى از قواى اوست(جامع الاسرار، ص 138ـ 133).
متكلمان اسلامى اسما را به سه دسته تقسيم كرده اند:1. اسماى ذات(اسماى علم); 2. اسماى جزء ذات (مثل جسم نسبت به انسان ) ; 3. اسماى خارج از ذات (صفات) .در جواز و كاربرد قسم اول در مورد خداوند متعال در ميان متكلمان اختلاف وجود دارد.طبق گفته فخر رازى بسيارى از متكلمان چنين كاربردى را روا نمى دانند، به دليل اينكه اسم علم قائم مقام اسم اشاره است. از آنجا كه اشاره به سوى خداوند قابل تصور نيست، پس اسم علم نيز در حق او ممنوع خواهد بود. فخر رازى در جواب اين اشكال گفته است: آنچه در حق خداوند ممنوع است اشاره حسيه است، نه اشاره عقليه ، اما قسم دوم قطعاً جايز نيست، زيرا لازمه آن مركب دانستن خداوند است و هر مركبى ممكن است، نه واجب. قسم سوم خود به بخش هاى مختلف تقسيم مى گردد(شرح الاسماء الحسنى، ص40). قيصرى در شرح فصوص الحكم با توجه به ديدگاه ابن عربى در كتاب انشاء الدوائر اسماء اللّه را به چهار دسته ذيل تقسيم كرده است:
1. اسماء ذات، مانند: اللّه، الرب، الملك، القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبار، المتكبر، العلى، العظيم، الظاهر ، الباطن و....
2. اسماء الصفات ، مانند: الحى، الشكور، القهار، القاهر، المقتدر، القوى، القادر، الكريم ، الغفار و....
3. اسماء الأفعال ، مانند: المبدى، المعيد، الوكيل، الباعث، المجيب، الواسع، الحسيب، الحافظ، و....
4. اسماء الامهات، مانند: الحيات، الكلام، القدرة، اراده، العلم، السمع والبصر و....
قيصرى پس از ذكر كلام ابن عربى، قسم چهارم را به عنوان يك بخش مستقل نپذيرفته ، مى گويد: اين بخش يا به اسماء ذات برمى گردد يا به اسماء صفات(شرح قيصرى بر فصوص الحكم، ص258).
يكى از مباحث مهمى كه در رابطه با اسماء الحسنى مطرح است، توقيفى بودن ويا توقيفى نبودن آنهاست; به اين معنا كه آيا انسان مجاز است هر وصف و حالتى را به عنوان تسميه بر خداوند اطلاق كند؟
متكلمان اسلامى در پاسخ به اين پرسش سه دسته شده اند:
1. دسته اى به جواز مطلق رأى داده اند و معتقد به ممانعت و نهى خاص از طرف شارع نشده اند، فخر رازى اين قول را به معتزله وكرّاميه نسبت داده است(شرح الاسماء الحسنى، ص36).
2. اشاعره معتقد به توقيفى بودن اسماء اللّه شده اند(شرح المقاصد، ج4، ص345; شرح المواقف، ج8، ص210; شرح الاسماء الحسنى، ص36).
3. گروهى مانند غزالى بين اسم و صفت قائل به تفصيل گرديده، در صفت توقيفيت را قبول ندارد و لكن در اسم پذيرفته است(شرح الاسماء الحسنى، ص36).
شايد به جهت عدم دلايل عقلى و نقلى كافى بسيارى از بزرگان شيعه مانند خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد الاعتقاد; ابن بابويه در رساله اعتقادات; شهيد اول در رساله اعتقادات و همچنين شيخ بهائى در رساله اعتقادات از توقيفى بودن اسماى الهى بحث نكرده اند، در عين حال ابوالفتوح رازى با استدلال به آيه 180 سوره اعراف قائل به توقيفى بودن اسماء اللّه است (روض الجنان، ج9، ص25).
عرفاى اسلامى نوعى ديگر از اسماء اللّه را تحت عنوان اسماى مستأثره مطرح كرده اند، اما متكلمان به اين عنوان اشاره نكرده اند. واژه مستأثره برگرفته از دعاى پيامبر عظيم الشأن اسلام است كه فرمود: اللهم إنّى أسئلك لكلّ اسم هو لك سمّيت به نفسك، أوأنزلت فى كتابك، أو علمته أحداً من عبادك أو استأثرت به فى علم غيبك(مكارم الاخلاق،ص251). مقصود از اسماى مستأثره از ديدگاه عرفا آن نوع از اسماء اللّه است كه وقوف و دسترسى بر آنها براى هيچ كس ميسر نمى باشد. به قول آنها اين گونه اسماء اللّه مكنون در علم غيب وجوداند و داخل در حيطه اسم اول و اسم باطنند ] اشاره به آيه: (هو الأوّل والآخر والظاهر والباطن) (حديد:3 [ و چون داخل در اسم باطنند هرگز ظاهر نمى گردند(شرح مقدمه قيصرى، ص269; مشارق الدرارى، ص501; مصباح الانس، ص47).
در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) و اهل سنت رسيده اسماى حسنانود ونه مورد شمرده شده است (سنن ابن ماجه، ج2، ص1269; فتح البارى، ج5، ص182; المصنف، ج10، ص446; توحيد صدوق، ص194 و...).
اللّه، الإله، الواحد، الأحد، الصمد، الأوّل، الآخر، السميع، القدير، القاهر، العلى، الأعلى، الباقى، البديع، البارى، الأكرم، الظاهر، الباطن، الحى، الحكيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحق، الحسيب، الحميد، الحفى، الرّب، الرحمن، الرحيم، الذارى، الرزاق، الرقيب، الرّئوف، الرّائى، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبار، المتكبّر، السيد، السبوح، الشهيد، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفوّ، الغفور، الغنى، الغياث، الفاطر، الفرد، الفتاح، الفالق، القديم، الملك، القدوس، القوىّ، الغريب، القيوم، القابض، الباسط، قاضى الحاجات، المجيد، المولى، المنّان، المحيط، المبين، المقيب، المصوّر، الكريم، الكبير، الكافى، كاشف الضر، الوتر، النّور، الوهاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوقى، الوكيل، الوارث، البّر، الباعث، التواب، الجليل، الجواد، الخبير، الخالق، خيرالناصرين، الدّيان، الشكور، العظيم، اللطيف، الشافى(توحيد صدوق، ص194).

منابع
(1) اسرار الحكم ، سبزوارى، حاج ملاهادى، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1363؛
(2) اصول كافى ، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1363؛
(3) اصول دين ، بغدادى، ابو منصور عبد القاهر، دار الكتب العلميه، بيروت، 1401؛
(4) تفسير كبير ، رازى، فخر الدين، دارالكتب العلميه، بى تا؛
(5) توحيد ، صدوق، ابى جعفر محمد بن على، مؤسسة النشر الاسلامى، بى تا؛
(6) جامع الاسرار ، آملى، سيد حيدر، شركت انتشارات علمى فرهنگى ، امل، 1375؛
(7) روض الجنان وروح الجنان فى تفسير القرآن ، رازى ، ابوالفتوح، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1366؛
(8) سنن ابن ماجه ، قزوينى، محمد بن يزيد، دارالفكر للطباعة والنشر، بى تا؛
(9) شرح الاسماء الحسنى ، رازى، فخر الدين، مكتبة الكليات الازهرية، 1396؛
(10) شرح العقيدة الطحاويه ،ابن ابى العز حنفى، المكتب الاسلامى، 1404؛
(11) شرح مقاصد ، تفتازانى، سعدالدين، منشورات شريف رضى، قم، 1409؛
(12) شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم ، آشتيانى، جلال الدين، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1375؛
(13) شرح مواقف ، جرجانى، سيد شريف، منشورات شريف رضى، قم، 1409؛
(14) فتح البارى ، عسقلانى، ابن حجر، دارالمعرفة، بيروت، بى تا؛
(15) فتوحات مكيّه ، ابن عربى، محى الدين ابو عبد اللّه محمد، دارالاحياء التراث العربى، بيروت، بى تا؛
(16) كشف الاسرار ، ميبدى، ابوالفضل، رشيد الدين، اميركبير، تهران، 1382؛
(17) گوهر مراد ، لاهيجى، عبدالرزاق، سازمان چاپ و انتشارات، اول، 1372؛
(18) مشارق الدرارى ، فرغانى، سعيد الدين سعيد، انتشارات دفتر تبليغات ، قم، 1379؛
(19) مصباح الانس ، فنارى، محمد بن حمزه، مولى، تهران، 1416؛
(20) المصنف ، صنعانى، عبدالرزاق، بى تا بى جا بى نا؛
(21) مكارم الاخلاق ، طبرسى، حسن رضى الدين، شريف رضى، قم، 1392؛
(22) الميزان ، طباطبائى، سيد محمدحسين، مؤسسه اعلمى للمطبوعات، بيروت، 1403.؛
رحمت اللّه ضيائى اُرزگانى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 46
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست