responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 44
اسماعیلیه
يكى از فرقه هاى شيعى كه در اواسط قرن دوم و با اعتقاد به استمرار امامت توسط اسماعيل بن جعفر پديد آمد.
پس از شهادت امام صادق (عليه السلام) در سال 148هـ.ق ، شيعيان و پيروان آن حضرت در امر امامت و جانشينى آن بزرگوار دچار اختلاف شدند (المقالات والفرق ، ص79 ; فرق الشيعه ،ص 57 ; الزينة ، ص286 ; الملل والنحل ، ص166).
برخى معتقد شدند كه امام صادق (عليه السلام) فرزند ارشد خويش ، اسماعيل را به جانشينى برگزيده و نص امامت را بر او قرار داده است و بدين ترتيب مرگ اسماعيل را انكار نموده ، ادعا كردند كه امر بر مردم مشتبه شده است و مراسم تشييع و خاك سپارى اسماعيل توسط امام صادق (عليه السلام) صرفاً براى حفظ جان اسماعيل از دست عوامل حكومت عباسى صورت گرفته است (المقالات والفرق ، ص80 ; فرق الشيعه ، ص58 ; الملل والنحل ، ص191) اين گروه كه اسماعيليه خالصه نام گذارى شده اند در انتظار رجعت اسماعيل به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند (همان منابع ; الحور العين ، ص162). برخى نيز مرگ اسماعيل در زمان امام صادق (عليه السلام) ،را پذيرفته و گفتند پس از امام صادق (عليه السلام) ، محمد فرزند بزرگ اسماعيل امام است. اين گروه كه نص بر امامت اسماعيل بن جعفر را پذيرفته بودند اعتقاد داشتند پس از امام حسن وامام حسين (عليهما السلام) انتقال نص و امامت از برادر به برادر جايز نيست ، بنابراين امامت پس از اسماعيل به فرزند او منتقل مى شود ، نه برادران او (المقالات والفرق ، ص80ـ 81 ; فرق الشيعة ، ص58 ; الارشاد ، ج2 ، ص 210 ; الزينة ، ص288 ; الحور العين ،ص162 ; الملل والنحل ، 191 ; عيون الاخبار ، 4 ، ص 334).
فرقه نگاران ، اين گروه را مباركيه ناميده اند و وجه اين نام گذارى را انتساب به فردى به نام مبارك نامى دانسته اند كه رهبر اين گروه و از موالى اسماعيل بن جعفر بوده است.
گروه اول به زودى از بين رفت و پيروان قابل ملاحظه اى نداشت (الارشاد ، ج2 ، ص 210) ولى گروه دوم كه امامت محمد بن اسماعيل را پذيرفتند (مباركيه) با تغييرات و انشعاب هاى متعددى تا به امروز در جوامع اسلامى حضور دارند.
دوران ظهور و شكل گيرى اسماعيليه ، ريشه هاى فكرى و باورهاى اين گروه در 150 سال اول شكل گيرى اين فرقه در پرده اى از ابهام قرار دارد ، زيرا آثار اصيل اسماعيلى در اين دوره اندك است و گزارش هاى منابع غير اسماعيلى نيز تناقض ها واختلاف هاى فراوانى دارد.پژوهش هاى جديد نيز نتوانسته است تمام ابهام هاى مربوط به اين دوره را برطرف نمايد. اين ابهام ها حتى درباره شخصيت اسماعيل و فرزندش محمد نيز وجود دارد. اطلاعات موجود درباره اسماعيل بسيار محدود است وحتى تاريخ دقيق تولد ووفات او نيز معلوم نيست. گزارش ها درباره عقايد و آراى اسماعيل و جايگاه او نزد امام صادق (عليه السلام متناقض و پراكنده است (رجال كشى ، ش391 ، 449 ، 581 ، 586 ، 663 ، 702 ، 734 ، 889 ; الارشاد ، ج2 ، ص209) ولى در مجموع روايات منقول در كتب اماميه ونظر بزرگانى چون مفيد و طوسى دلالت بر جلالت قدر وى دارد و با توجه به اينكه اسماعيل در زمان حيات امام صادق (عليه السلام از دنيا رفته است بايد گفت اسماعيل ، خود هيچ نقشى در پيدايش فرقه اسماعيليه نداشته است ، اما محمد ، فرزند ارشد اسماعيل ، كه از امام موسى كاظم (عليه السلام نيز چند سالى بزرگ تر بود ، در حقيقت امام مباركيه و سرسلسله اسماعيليان پس از رحلت امام صادق (عليه السلام) بوده است.
در منابع مختلف غير اسماعيلى نام دو تن ديگر نيز در انتشار و نصرت دعوت اسماعيليه و حمايت از امامت محمد بن اسماعيل ذكر شده است. يكى فردى است به نام مبارك كه خادم اسماعيل بن جعفر بوده است و بسيارى از ملل و نحل نگاران او را رئيس مباركيه و دعوت كننده به امامت محمد بن اسماعيل ذكر كرده اند (المقالات والفرق ، ص81 ; فرق الشيعه ، ص58 ، مقالات الاسلاميين ، ص27 ; الحور العين ، ص162 ; الملل والنحل ،ص168) وديگرى ميمون قداح و فرزندش عبداللّه بن ميمون كه داستان هاى مختلفى درباره نسب و مذهب واقعى آنها نقل شده است (الفرق بين الفرق ، ص266 ; فهرست ابن نديم ، ص238ـ 239 ; اتعاظ الحنفاء ، ج1 ، ص121ـ 130). البته از نگاه برخى محققان ، مبارك لقب اسماعيل بن جعفر واحتمالاً ميمون لقب محمد بن اسماعيل بوده است وميمونيه و مباركيه در نسبت به لقب محمد بن اسماعيل و پدرش نام گذارى شده است (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص133 ; نشأة الفكر الفلسفى فى الإسلام ، ص 381).
البته در اين دوره از تأثير خطابيان و ديگر غاليان كوفه بر جريان اسماعيليه نيز نبايد غافل بود. اگر چه برخى منابع از ارتباط اسماعيل و ابوالخطاب نيز گزارش هايى به دست داده اند (رجال كشى ، ش321 ، 325ـ 326 ; تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص117ـ 118) ولى با وجود ابهام هاى فراوان درباره هر دو شخصيت ، نمى توان به آسانى در اين باره قضاوت نمود ، ولى از ارتباط پيروان ابوالخطاب (خطابيه) با پيروان محمد بن اسماعيل شواهد زيادى در دست است (تاريخ اسماعيليان ، ص40ـ 45).
نوبختى و سعد بن عبداللّه اشعرى ، اسماعيليه خالصه را با پيروان ابوالخطاب يكى دانسته اند. بر اساس گزارش آنان گروهى از خطابيه در فرقه محمد بن اسماعيل وارد شدند (المقالات والفرق ، ص81 ; فرق الشيعه ، ص59 الزينه ، ص289 ; الحور العين ،ص 168).
وجود بعضى از انديشه ها و تعاليم غلات در عقايد اسماعيليان دوره هاى بعد مى تواند شاهدى بر اين ادعا باشد.
محمد بن اسماعيل كه شخصيت محورى در مذهب اسماعيليه به شمار مى رود اندكى پس از شهادت امام صادق (عليه السلام) (148هـ.ق) از مدينه به عراق هجرت كرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همين سبب به مكتوم اشتهار يافت.
اين مهاجرت مبدأ دوره ستر در تاريخ اسماعيليان نخستين است كه تا هنگام تأسيس دولت فاطميان (اواخر قرن سوم) به طول انجاميد.
محمد بن اسماعيل به شهرهاى مختلف از جمله كوفه ، رى ، نهاوند ، سابور و فرغانه مهاجرت نمود ، ولى ارتباط خود را با مباركيه كه مركزشان در كوفه بود حفظ مى كرد و در عين حال داعيان خويش را براى تبليغ به نواحى مجاور مى فرستاد (عيون الاخبار ، ج4 ،ص 352ـ 356 ; سرائر ، ص263).
با درگذشت محمد بن اسماعيل در دوران خلافت هارون الرشيد (احتمالاً بين 180ـ 190هـ.ق) پيروان او به دو گروه تقسيم شدند ; گروه كوچكى به ادامه امامت در ذريه محمد قائل شدند (فرق الشيعه ، ص61 ; المقالات والفرق ، ص83 ; مقالات الإسلاميين ،ص 27 ; الملل والنحل ، ص168 ; الحور العين ، ص163) ولى اكثر مباركيه مرگ محمد را انكار نموده ، در انتظار بازگشت او به عنوان مهدى وقائم باقى ماندند. اين گروه بعدها به قرامطه شهرت يافتند و تا ظهور اسماعيليان فاطمى در اواخر قرن سوم تقريباً همه جامعه اسماعيلى را شامل مى شدند.
دليل نام گذارى اين گروه از اسماعيليه به قرامطه ، انتساب آنان به شخصى به نام حمدان قرمط بوده است (فرق الشيعه ، ص61 ; المقالات والفرق ، ص83 ; بيان مذهب الباطنيه ، ص22 ; المنتظم ، ج12 ، ص291) وى در حوالى سال 261هـ دعوت اسماعيليه را در نواحى كوفه و نقاط جنوب عراق آغاز كرد. دعوت حمدان كه تحت نظر رهبران مركزى نهضت در سلميه هدايت مى شد به زودى پيروان زيادى يافت كه به قرامطه (منسوب به قرمط) اشتهار يافتند و اين اصطلاح براى شاخه هاى ديگر نهضت كه سازمان دهنده آنها حمدان نبود نيز به كار گرفته شد.
حمـدان بـا ماليـات هايى كـه از پيروان دعوت اخذ مى كرد در سال 277 دارالهجره اى در نزديكى كوفه بنا كرد كه پايگاهى براى تجمع آنان بود.
دعوت اسماعيليه به زودى در جنوب ايران و يمن توسط داعيانى كه از سوى حمدان به آن مناطق رفته بودند گسترش يافت. پس از آن بحرين ، قطيف ، يمامه و عمان نيز تحت پوشش دعوت اسماعيلى قرار گرفت. در حدود سال 286هـ قرمطيان ، دولتى در بحرين تأسيس نمودند كه دو قرن دوام يافت (الكامل فى التاريخ ، ج6 ، ص396ـ 397 ; تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص141).
دعوت اسماعيليه به تدريج در شبه جزيره عربستان گسترش يافت. در 270هـ.ق نخستين داعى اسماعيلى به سند فرستاده شد و از آنجا دعوت به نواحى ديگر نيز رو به فزونى نهاد.
در دهه هاى آخر قرن سوم دعوت اسماعيليه در سرزمين بربرهاى شمال افريقا توسط داعى ابوعبداللّه شيعى گسترش پيدا كرد. از طرف ديگر در قسمت هاى مركزى و شمال غربى ايران مانند رى ، قم ، كاشان ، طالقان ، هرات ، گرجستان ، آذربايجان ، مازندران ، گرگان و خراسان نيز دعوت اسماعيليه بسط يافت و بسيارى از مردم و شمارى از امرا و حكام محلى به كيش اسماعيلى درآمدند (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص142ـ 145).
همزمان با گسترش سريع دعوت اسماعيليه ، در سال 286ق افتراق مهمى در نهضت پديدار شد ; تا اين زمان داعيان اسماعيلى به نام محمد بن اسماعيل دعوت مى نمودند و در انتظار رجعت و ظهور قريب الوقوع او به عنوان قائم و مهدى موعود بودند ، ولى در 286 هـ.ق اندكى پس از اين كه عبيداللّه مهدى به رهبرى مركزى اسماعيليه رسيد براى خود و اجدادش ادعاى امامت نمود (اتعاظ الحنفاء ، ص 228 ; نيز افتتاح الدعوة ، ص 293ـ 294) و با انكار مهدويت محمد بن اسماعيل مدعى تداوم امامت در نسل امام صادق (عليه السلام) شد.
حمدان قرمط كه همچنان رياست محلى دعوت را در عراق و نواحى مجاور داشت و تا اين زمان ، رهبرى مركزى اسماعيليه را به ديده قبول مى نگريست ، با كشف اين مطلب بى درنگ با سلميه و رهبرى مركزى قطع رابطه كرد و همچنان بر مهدويت محمد بن اسماعيل تأكيد نمود. بدين ترتيب نهضت اسماعيلى در 286هجرى به دو شعبه تقسيم شد: يك گروه كه امامت عبيداللّه مهدى و اجدادش از نسل امام صادق را پذيرفتند و به تداوم و پيوستگى امامت معتقد شدند. اين گروه همان اسماعيليان فاطمى هستند. گروه ديگر ادعاى عبيداللّه را نپذيرفتند ودر انتظار رجعت قائم مستور ، محمد بن اسماعيل باقى ماندند ، از اين پس نام قرامطه فقط بر اين گروه اطلاق مى شد كه بر اساس معتقدات خود منتظر ظهور محمد بن اسماعيل به عنوان ناطق هفتم و ناسخ شريعت محمدى بودند.
تقريباً بيشتر اسماعيليان عراق ، ايران ، بحرين و جوامع شرقى تا نيمه قرن چهارم مخالف فاطميان مصر بوده و به گروه دوم تعلق داشتند (تاريخ و عقايد اسماعيليه ،ص 155).
اسماعيليان فاطمى
عبيداللّه مهدى پس از رسيدن به رهبرى نهضت در سال 289از سَلَميه در شام (مركز رهبرى اسماعيليه) به فلسطين و سپس مصر رفت و از آنجا به سوى مغرب حركت كرد و با كمك داعى ابوعبداللّه شيعى قدرت را به دست گرفت و در سال 297هـ.ق به عنوان خليفه و اميرالمؤمنين ، دولت فاطمى را بنيان نهاد (افتتاح الدعوه ،ص 299 ; عيون الاخبار (5) ، ص112 ; الكامل في التاريخ ، ج6 ، ص461 ; تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص160). وى در سال 322 در شهر مهديه وفات يافت (افتتاح الدعوه ، 329) پس از او فرزندش القائم بأمراللّه (280ـ 334) به خلافت وامامت رسيد. پس از او فرزندش اسماعيل المنصور باللّه (303ـ 334) و پس از او فرزند وى المعز لدين اللّه (319ـ 365) بر مسند امامت نشست. وى كه چهارمين خليفه فاطمى بود در سال 358 لشكرى براى فتح مصر فرستاد و در شعبان همان سال مصر را فتح كرد (تاريخ الدعوة الاسماعيليه ، ص200 ; اتعاظ الحنفاء ،ص 158 ; المنتظم ، ج14 ،ص 197 ; الكامل فى التاريخ ، ج7 ، ص309). وى در سال 362 به مصر رفت و آنجا را دارالخلافه اسماعيليان قرار داد (عيون الاخبار (6) ، ص 194).در زمان معز فاطمى جامع ازهر تأسيس شد و به زودى به يك دانشگاه بزرگ اسلامى تبديل گرديد كه تا آخر دوره فاطميان مركز مهم تعليم داعيان و اشاعه اصول عقايد اسماعيليه بود (خطط مقريزيه ، ج2 ، ص273).
معز همچنين اقدامات مختلفى براى جلب حمايت اسماعيليان قرمطى انجام داد. در همين راستا برخى از نظريات اسماعيليان نخستين را كه مورد تأييد قرمطيان قرار داشت به رسميت شناخت. وى همچنين جهان شناسى اى كه توسط داعى نسفى و ابوحاتم رازى تدوين شده بود و در ميان قرامطه اشاعه يافته بود به عنوان جهان شناسى رسمى اسماعيليان فاطمى پذيرفت.
كوشش هاى معز در جلب حمايت قرمطيان تا حدودى موفقيت آميز بود. داعى ابويعقوب سجستانى كه در ابتدا به جناح قرمطى تعلق داشت به وى گرويد و در كتبى كه پس از به خلافت رسيدن معز تأليف كرد امامت خاندان فاطمى را تأييد نمود. در نتيجه اسماعيليان خراسان و سيستان نيز پشتيبان دعوت فاطمى شدند (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص209).
معز در 365هـ.ق پس از بيست و دو سال امامت درگذشت (عيون الاخبار (6) ، ص202).
پس از او فرزندش نزار بن معد بن المعز لدين اللّه ملقب به العزيز باللّه به امامت رسيد (همان). پس از وى ابوعلى منصور ملقب به حاكم بأمر اللّه بر مسند امامت نشست ، وى داعيان مختلفى را براى اقاليم و شهرهاى ديگر فرستاد و با تنظيم نظام دعوت ، نقش مهمى در گسترش اسماعيليه ايفا نمود.
حاكم بأمر اللّه پس از 25سال امامت در سال 411هـ.ق مرد ، مرگ او و علت آن معلوم نيست (همان ، ص303 ; تاريخ الدعوة الإسماعيليه ، ص239).
پس از مرگ حاكم بامر اللّه يكى از داعيان او به نام حمزة بن على الفارسى ملقب به درزى كه داعى بزرگ شام بود مرگ حاكم را انكار كرد و در انتظار رجعت وى باقى ماند. اتباع او با نام درزى يا دروزيه از اسماعيليان جدا شدند و عقايد غاليانه اى اظهار نمودند (همان ، ص238).
هفتمين خليفه فاطمى ، اعزاز دين اللّه فرزند حاكم پس از غيبت پدر در 411 به امامت رسيد و در 427ق از دنيا رفت (عيون الاخبار (6) ، ص321 ; اتعاظ الحنفاء ، ج2 ،ص 44).
پس از وى المنتصر باللّه در هفت سالگى بر مسند امامت نشست و پس از 60سال امامت در 487ق از دنيا رفت (اتعاظ الحنفاء ، ج2 ، ص45 و 149 ; تاريخ الدعوة الاسماعيليه ، ص250).
وى در زمان حيات خود فرزند ارشدش نزار را به ولايت عهدى و امامت پس از خود منصوب نمود ، ولى پس از مرگ او افضل بعد الجمالى كه در مقام وزارت بود توانست با اعمال نفوذ ، نزار را از حقوق خود محروم كند و برادر جوان تر وى ، احمد ملقب به المستعلى باللّه را جايگزين او نمايد (اتعاظ الحنفاء ، ج2 ، ص152ـ 153). اين اقدام سبب شد اسماعيليان به دو شاخه اصلى مستعلويه ونزاريه تقسيم شوند (همان ، ص162). بيشتر اسماعيليان مصر ، يمن و گجرات امامت مستعلى را پذيرفتند و گروه بزرگى از اسماعيليان شام و تمامى اسماعيليان ايران و عراق و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار مانده ، نزار را به عنوان جانشين به حق پدرش قبول كردند (همان ، ص155 ; زبدة التواريخ ،ص 114). از اين پس اسماعيليان مستعلوى و نزارى دعوت هاى مستقلى داشتند و مسيرهاى مذهبى سياسى مجزايى را طى نمودند.
جريان اسماعيليان مستعلوى پس از مستعلى به امامت الآمر بأحكام اللّه معتقد شدند. ولى پس از او دوباره در مسئله امامت دچار اختلاف شده ، به دو شاخه حافظيه و طيّبيه منشعب شدند. طيّب ، فرزند الآمر باحكام اللّه بود كه چند ماه پيش از وفات پدر متولد شد ; پس از مرگ آمر ، عموزاده او به نام ابوالميمون عبدالمجيد به عنوان ولى عهد ، زمام امور را در دست گرفت ، ولى پس از چند سال مدعى امامت شد و لقب الحافظ لدين اللّه را براى خود برگزيد (اتعاظ الحنفاء ، ج2 ، ص229). اكثر اسماعيليان مستعلوى در مصر و شام و گروهى در يمن امامت حافظ را پذيرفته ، به حافظيه اشتهار يافتند و گروهى از مستعلويان مصر و شام و يبشتر يمنى ها امامت طيب را پذيرفتند و به طيبيه شهرت يافتند.
دولت فاطميان با توجه به اين كشمكش هاى درونى ، روز به روز ضعيف تر شد تا اينكه در 567ق به دست صلاح الدين ايوبى منقرض گرديد.
اسماعيليان حافظى تا حدود يك قرن پس از حافظ امامت را در اخلاف او ادامه دادند ، ولى به زودى دعوت آنان در مصر و شام از بين رفت و در يمن نيز دوامى نيافت و جماعت حافظى به طور كامل از بين رفت.
دعوت مستعلوى طيبى پايگاه خود را در يمن و سپس هندوستان پيدا كرد. از همان آغاز افتراق حافظى طيبى ، دولت صليمى در يمن ، طيب بن آمر را به عنوان امام اسماعيليان مستعلوى شناخت و دعوت طيبى را در يمن بنيان گذارد. دعوت اسماعيلى كه در سال 460ق به گجرات هند راه يافته بود نيز به جناح طيبى پيوست و در 974ق احمدآباد گجرات مركز دعوت طيبى گرديد. بنابر اعتقادات مستعلويان طيبى ، امامت در اعقاب طيب كه همچنان در استتار مانده اند تداوم يافته و سرانجام در پايان دوره فعلى ستر ، يكى از همين امامان ظهور خواهد كرد.
اسماعيليان طيبى در اصول عقايد ادامه دهنده تعاليم و سنن اسماعيليان فاطمى بوده اند ، آنان همانند فاطمى ها براى ظاهر و باطن دين و احكام شرعى اهميت يكسانى قائلند.
اسماعيليان هند كه به بهره شهرت دارند در 999ق ، به دو شاخه داووديه و سليمانيه منشعب شدند (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص345). اكثر بهره هاى هند به فرقه داووديه تعلق دارند و بيشتر طيبى هاى يمن و گروه كوچكى از بهره ها به فرقه سليمانيه پيوستند.
امروزه جمعيت داوودى جهان حدود نيم ميليون نفر است (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص356) و سليمانى ها نيز حدود 70 هزا رنفر در يمن و تعدادى در هند وجود دارند (همان ،ص 364).
اسماعيليان نزارى
پس از مرگ مستنصر و بر تخت نشستن احمد المستعلى باللّه ، نزار كه نص امامت داشت به اسكندريه گريخت و در آنجا اهالى اسكندريه با او بيعت كردند (زبدة التواريخ ،ص 114).
در سال 488 نزار به امر مستعلى به قتل رسيد و يا چنان كه برخى از مصادر نزارى گزراش نموده اند به الموت رفت و در سال 490 در آنجا درگذشت (تاريخ الدعوة الاسماعيلية ، ص452ـ 453).
تأسيس دولت نزارى در الموت با شخصيت حسن صباح گره خورده است.
پيش از تأسيس دولت نزارى نهضت اسماعيلى ضد سلجوقى به رهبرى عبد الملك بن عطاش در قلعه هاى واقع در كوه هاى البرز شكل گرفته بود. حسن صباح كه از داعيان اسماعيلى و پس از عبدالملك بن عطاش ، شيخ الجبل ثانى خوانده مى شد پس از اطلاع از نزاع نزار و مستعلى به دفاع از امامت نزار برخاست. با رهبرى هاى اوليه حسن صباح ، اسماعيليان نزارى توانستند دعوت خود را مستقل از حكومت فاطمى مصر بنيان گذارى كنند و در نواحى مختلف ايران ، عراق و شام بسط دهند. قلعه هاى كوهستانى الموت ، مركز حكومت نزاريان شد و امامان نزارى تا انقراض دولت نزارى به دست مغولان در 654هـ.ق در اين قلعه ها به سر مى بردند.
نزاريان در اصول عقايد ، كمتر ادامه دهنده تفكر اسماعيليان فاطمى بودند ; به گونه اى كه غير اسماعيليان دعوت آنان را دعوت جديد در مقابل دعوت قديم فاطميان دانستند (الملل والنحل ، ج1 ، ص192 و195).نزاريان ايران زبان فارسى را در آثار و تأليفات دينى خود به كار مى بردند و كمتر علاقه اى به تفكر در زمينه هاى جهان شناسى و تاريخ ادوارى نشان مى دادند.
رياست عالى دعوت نزارى در ايران به دست حسن صباح بود و پس از مرگ نزار تا مدتى نام امام نزارى مخفى بود و گويا نزاريان به دوره ستر ديگرى وارد شده بودند كه امام از چشم پيروانش پنهان بود. حسن صباح و دو تن از جانشينان وى ، به عنوان حجت امام مستور تلقى مى شدند و عالى ترين مرجع دعوت نزاريه بوده اند.
چهارمين رئيس الموت ، حسن دوم فرزند محمد بن بزرگ اميد در 557هـ. ق به رياست دعوت ودولت نزارى رسيد. وى در 17رمضان سال 559هـ. ق به عنوان داعى و حجت امام مستور خطبه اى ايراد كرد و در آن خطبه از جانب امام زمان بار تكليف شريعت را برداشت و اعلام كرد كه قيامت فرا رسيده است (تاريخ جهانگشاى ، ج3 ، ص81 ; زبدة التواريخ ،ص201 ; جامع التواريخ ، ص164). وى وقوع قيامت و فرا رسيدن آخرالزمان را كه دوره پايانى تاريخ مقدس اسماعيليان بود اعلام كرد و همان طور كه اسماعيليان متقدم بيان كرده بودند در اين دوره شريعت اسلام نسخ مى شد. حسن دوم كه اصطلاح على ذكره السلام به نامش اضافه گرديد (تاريخ جهانگشاى ، ج3 ، ص85) تلويحاً خود را امام زمان از اخلاف نزار بن مستنصر وانمود كرد (همان ، ص83 ; زبدة التواريخ ، ص199 ; جامع التواريخ ، ص165 ; الدعوة الاسماعيلية الجديدة ،ص 89).
وى در 561هـ.ق درگذشت (تاريخ جهانگشاى ، ج3 ، ص86 ; زبدة التواريخ ،ص 208) و پسرش نورالدين محمد جانشين او شد. وى نيز سياست هاى پدر را دنبال كرد و بر رسيدن دوره قيامت تأكيد داشت او رسماً مدعى امامت خود و پدرانش از نسل نزار فاطمى بود (زبدة التواريخ ، ص208 ; جامع التواريخ ، ص170 ; تاريخ و عقايد اسماعيليه ،ص 447).
اعلام دوره قيامت توسط حسن دوم و فرزندش محمد بر مرجعيت تعليمى امام حاضر كه حسن صباح تعليم داده بود تأكيد بيشترى داشت. امام در اين دوره معناى باطنى احكام دينى را روشن مى نمود و رستگارى نزاريان وابسته به شناخت حقيقت واقعى و روحانى امام نزارى بود. اين تحولات در عقيده نزاريان ، اين فرقه را به مذهبى باطنى و پيچيده تبديل نمود كه فاصله زيادى با اسماعيليان فاطمى مصر داشت.
پس از مرگ محمد دوم در 607هـ.ق پسرش حسن سوم ملقب به جلال الدين به امامت و رياست نزاريان رسيد ، وى به محض رسيدن به حكومت ، عقيده قيامت را طرد و انكار نمود و از پيروانش خواست بار ديگر از تعاليم اسلام پيروى كنند. جلال الدين حسن دستور ساختن مساجد را صادر كرد وبه حسن نومسلمان اشتهار يافت. وى ارتباط جامعه نزارى را با جوامع سنى مسلمان برقرار نمود ودر دوران او دولت نزارى توسط سلاطين جهان اسلام به رسميت شناخته شد (تاريخ جهانگشاى ، ج3 ، ص88 ; زبدة التواريخ ، ص215 ; جامع التواريخ ، ص174). جلال الدين در 618 هـ. ق درگذشت و پسرش علاء الدين محمد سوم جانشين او شد.
در دوران علاءالدين ، عقيده قيامت حسن دوم و سنت گرايى حسن سوم براى جامعه نزارى توجيه شد ، با اين بيان كه هر يك از امامان مطابق با مقتضاى روزگار خويش عمل كرده اند اين توضيحات به نام عقيده ستر پرداخته شد. عقيده ستر تعبير تازه اى از عقيده قيامت عرضه داشت كه بر اين مبنا قيامت لزوماً آخرين رويداد تاريخ بشر نيست ، بلكه حالت گذرايى از حيات است كه پرده تقيه برداشته مى شود و حقيقت بر همه آشكار مى گردد (روضة التسليم ، ص149 ; الدعوة الاسماعيلية الجديده ،ص 98).
از اين پس اصطلاح دوره ستر معناى متفاوت با قبل يافت. در دوره هاى پيشين دوره ستر به دوره هايى از تاريخ گفته مى شد كه امام از انظار پيروانش پنهان است ، ولى اكنون به معناى پنهان بودن ذات روحانى و حقيقى امام به كار برده شد ; بنابراين ممكن است على رغم حضور جسمانى امام ، دورانى دوره ستر باشد.
امامت علاءالدين محمد با قتل وى در 653 به پايان رسيد و پس از او ركن الدين خورشاه جانشين او شد خورشاه يك سال بعد يعنى شوال 654هـ.ق در جريان حمله مغولان ،تسليم هولاكوخان شد و بدين ترتيب دولت نزارى در ايران منقرض گشت (تاريخ جهانگشاى ، ج3 ،ص 99 ; زبدة التواريخ ، ص228).
امامت نزاريان با قتل ركن الدين خورشاه در 655 به فرزندش شمس الدين محمد كه از سوى پدر نص امامت داشت منتقل شد .وى به وسيله عده اى از بزرگان نزارى به آذربايجان برده شد و در آن جا در حالت اختفا مى زيست (تاريخ الدعوة الاسماعيلية ، ص291) پس از شمس الدين محمد بار ديگر بر سر جانشينى امام اختلاف پديد آمد و نزاريان به دو دسته محمدشاهى (مؤمن شاهى) و قاسم شاهى تقسيم شدند (همان ، ص295) .ريشه اين شقاق و كيفيت آن تقريباً نامعلوم است ، ولى سرسلسله امامان در هر دو فرقه ادامه يافت ، تا اينكه سلسله امامان مؤمن شاهى در سال 1210هـ.ق منقطع شد و مؤمن شاهيان هند هنوز در انتظار ظهور امام مستور از اعقاب امير محمدباقر آخرين امام خود هستند (همان ، ص295). ولى سلسله امامان قاسم شاهى ادامه يافت امامان قاسم شاهى مدتى در محلات ، كرمان و اراك به سر مى بردند. در دوران قاجار امام حسن على شاه از سوى فتحعلى شاه ملقب به آقاخان شد (همان ، ص335). آقاخان پس از مدتى به هند رفت و شهر بمبئى را مقر خود قرار داد و در آن جا تشكيلات وسيعى براى رهبرى خوجه هاى نزارى و پيروان ديگرش در خارج از هندوستان به وجود آورد. از اين تاريخ دوران جديدى در حيات اسماعيليان قاسم شاهى پديد آمد. امروزه جماعت نزاريان قاسم شاهى به نام آقاخانيه مشهورند و در سرتاسر جهان حضور دارند (آقاخانيه).
عقايد و آراى اسماعيليان
قالب اصلى تعاليم و تفكر باطنى اسماعيليه ، توسط اسماعيليان نخستين وعمدتاً تا نيمه دوم قرن سوم تدوين يافته بود. مهم ترين ويژگى اين تفكر ، تمايز بين ظاهر و باطن متون مقدس و احكام شرعى بود (تأويل الدعائم ، ج1 ،ص47 ; بيان مذهب الباطنيه ، ص22 ، 39 و 80 ; فضائح الباطنيه ، ص10 ، تلبيس ابليس ، ص102 ، الملل والنحل ، ص192). اسماعيليان معتقد بودند هر معناى ظاهرى و لفظى منعكس كننده يك معناى باطنى و حقيقى است و دست يابو به حقايق باطنى فقط از طريق تأويل كه جزو وظايف اصلى امام اسماعيلى است امكان پذير خواهد بود (دعائم الاسلام ، ص52ـ 53 ; بيان مذهب الباطنيه ، ص8).
در نظام فكرى باطنى اسماعيليان ، تاريخ مذهبى بشر از هفت دوره تشكيل مى شود ، كه هر دوره با يك پيامبر شارع آغاز مى گردد. پيامبران شارع كه آورنده شريعتى نو در هر دوره بوده اند در اصطلاح ناطق خوانده مى شوند. در شش دوره اول تاريخ بشر ، نُطَقا يا پيامبران اولوالعزم عبارتند از: آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى و محمد (عليهم السلام)( اساس التأويل ، ص51). در هر دوره پس از ناطق ، وصى او يا اساس قرار دارد و پس از وى هفت امام كه مُتِم ناميده مى شوند قرار مى گيرند. آخرين امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مى يابد و شريعت ناطق دوره قبل را نسخ مى كند (المقالات والفرق ، ص84 ; فرق الشيعه ، ص62 ; بيان مذهب الباطنيه ، ص22ـ 23 ; الملل والنحل ، ص192 ; تلبيس ابليس ، ص102 ; فضائح الباطنيه ، ص16).
هفتمين امام در دوره ششم محمد بن اسماعيل بوده است كه اسماعيليان نخستين (قرامطه) مرگش را انكار كرده ، در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى باقى ماندند. بر اساس اعتقاد آنان ، محمد بن اسماعيل با رجعت خود ، به مقام آخرين ناطق مى رسد و در آخرين دور از ادوار عالم با نسخ شريعت اسلام ، معانى باطنى و حقايق مكتوم در تمام شريعت هاى قبلى را آشكار مى گرداند. در اين دوران ، دو شخصيت در شكل گيرى جهان شناسى و ديگر مباحث نظرى اسماعيليه ، نقش سازنده اى ايفا كرده اند: يكى داعى محمد بن احمد نسفى (م 331) كه داعى اسماعيليان در خراسان و ماوراء النهر بود. وى براى نخستين بار فلسفه نوافلاطونى را با تفكر اسماعيليه درهم آميخت و حاصل تفكر خود را در كتاب المحصول ارائه كرد. اين كتاب به زودى در ميان جوامع مختلف قرمطى پذيرفته شد و نقش مهمى در شكل گيرى و يكسان سازى عقايد قرمطيان ايفا نمود.
شخصيت ديگر ابوحاتم رازى (م332) داعى رى بود كه او نيز آثار مهمى در مباحث نظرى اسماعيليه پديد آورد. پس از نسفى و رازى ، ابويعقوب سجستانى (زنده در 360) كه پس از نسفى دعوت در خراسان و ماوراء النهر را برعهده داشت آثار زيادى در تفكر اسماعيليه تأليف نمود. وى نيز شديداً تحت تأثير فلسفه نوافلاطونى قرار داشت.
اين داعيان برخى از نظريه هاى فلسفه نوافلاطونى را با تعاليم و مفاهيم قرآنى تلفيق كردند و جهان شناسى خاصى در مكتب اسماعيليه پديد آوردند.
در اين جهان شناسى ، خداوند كه هستى بخش و مبدع همه چيز است متعالى و ناشناختنى است. حتى صفات را بر او نمى توان حمل نمود. خداوند اولين موجود ، يعنى عقل را به امر و مشيت خود ابداع كرده است. عقل خود كامل و بدون حركت است ، ولى از او نفس منبعث مى شود. نفس به علت نقص خود به حركت درمى آيد. از نفس ، افلاك هفت گانه و ستارگان منبعث مى شوند. افلاك با حركت نفس به حركت درمى آيند و سپس در مراحل بعدى چيزهاى ديگر از آنها منبعث مى شوند.
در اين ميان ديدگاه نسفى و به دنبال او سجستانى با ابوحاتم رازى در مسئله ادوار تاريخى بشر تفاوت داشت. نسفى معتقد بود دوره اسلام در زمان محمد بن اسماعيل خاتمه يافته و دور هفتم تاريخ بشر آغاز شده است. بنابراين شريعت اسلام نسخ شد و احكام شريعت واجب الاجرا نيست ، بنابراين وى اعتقاد به اباحه داشت و به ترويج اباحى گرى مى پرداخت. در مقابل ، ابوحاتم رازى نظريه نسفى را رد مى كرد و معتقد بود هيچ باطنى بدون ظاهر نمى تواند تحقق يابد و بنابراين نياز به شريعت ضرورى است. به اعتقاد رازى دوره اسلام و شريعت آن تا هنگام ظهور محمد بن اسماعيل به عنوان امام قائم و هفتمين ناطق تداوم دارد.
اين اختلاف مبانى سبب شد برخى از جوامع قرمطى مروج اباحى گرى شده ، مرتكب اعمال خلاف شرع و اخلاق شوند. در سال 317 ق گروهى از قرمطيان به مكه حمله كردند و جمعى از حاجيان را به قتل رسانده ، اموالشان را به تاراج بردند. آنها همچنين حجرالاسود را از كعبه جدا كرده با خود بردند (الكامل فى التاريخ ، ج7 ، ص54) در مقابل ، دعوت فاطمى رسماً مواضع اباحى گراى قرامطه و ديگر گروه هاى افراطى كه با تأكيد بر باطن ، ظاهر و شريعت را نفى مى كردند باطل مى دانست.
اسماعيليان فاطمى همانند اسلاف خود ميان ظاهر و باطن دين تمايز قائل بودند ، ولى بر خلاف اسماعيليان نخستين كه تأكيد بر باطن و حقايق مكتوم داشتند ، اسماعيليان فاطمى ظاهر و باطن را مكمل يكديگر مى دانستند . به عقيده آنان دسترسى به حقيقت بدون شريعت امكان پذير نبود (دعائم الاسلام ، ج1 ، ص53 ; وجه دين ،ص 82).
اسماعيليان فاطمى بينش ادوارى اسلاف خود درباره تاريخ مذهبى بشر را حفظ كردند ، ولى به علت آنكه خود مدعى امامت بودند در زمينه امامت تغييراتى پديد آوردند. آنان وجود بيش از هفت امام را در دوره اسلام امكان پذير دانستند و در حقيقت ادوار هفت گانه متعددى را به عنوان دور صغير در دور ششم تاريخ يعنى دوره اسلام پذيرفتند.
فاطميان با انكار تلويحى مهدويت و رجعت محمد بن اسماعيل قائم و ناطق هفتم را يكى از امامان اسماعيلى از اعقاب محمد بن اسماعيل در آخرالزمان دانستند (راحة العقل ، ص579 ; جامع الحكمتين ، ص121ـ 122و 163ـ 165).
فاطميان همچنين جهان شناسى نوافلاطونى كه توسط نسفى ، رازى و سجستانى تدوين شده بود پذيرفتند. اين جهان شناسى در زمان امامت معز مورد پذيرش دعوت فاطمى قرار گرفت و در دوره هاى بعد به وسيله داعيان فاطمى چون حميدالدين كرمانى و ناصرخسرو اصلاح و تكميل شد. البته جهان شناسى كرمانى همچون جهان شناسى اخوان الصفا مورد پذيرش دعوت فاطمى قرار نگرفت ، ولى بعدها مورد استفاده اسماعيليان طيبى در يمن قرار گرفت و اهميت ويژه اى يافت.
طيبى ها ادبيات و آثار دوره فاطمى را حفظ كردند ، آنها همچون اسماعيليان فاطمى به ظاهر و باطن دين به يك اندازه اهميت مى دادند. دعوت طيبى ، جهان شناسى فاطمى و دورى بودن تاريخ مقدس بشر را پذيرفت. البته طيبى ها با ايجاد تغييراتى در جهان شناسى كرمانى ، جهان شناسى خود را اندكى متمايز از جهان شناسى فاطميان قرار دادند (تاريخ و عقايد اسماعيليه ، ص332ـ 338).
دعوت نزارى كه با رهبرى حسن صباح ، دعوت مستقلى در ايران پديد آورد ، در زمينه تفكر و نظام نظرى كمتر ادامه دهنده سنن و تفكر اسماعيليان فاطمى بودند و با توجه به اينكه از زبان فارسى به عنوان زبان مذهبى خود استفاده مى كردند رفته رفته با آثار دوره فاطمى نيز بيگانه شدند.
نزاريان از ابتدا علاقه اى به تفكر در زمينه هاى جهان شناسى و تاريخ ادوارى نشان نمى دادند ، بلكه كوشش هاى خود را عمدتاً صرف مطالعه نظريه امامت و تعاليم امام اسماعيلى مى نمودند. حسن صباح خود به تأكيد بر نظريه تعليم واهميت تعاليم معلمان صادق در هر عصر اهتمام مىورزيد.
در زمان حسن دوم ، چهارمين رئيس الموت ، اعلام فرا رسيدن آخرالزمان ووقوع قيامت و به دنبال آن برداشتن بار تكليف ، مسائل جديدى پديد آورد. اگر چه جلال الدين حسن سوم تعاليم قيامت را نسخ كرد و به مذهب اهل سنت گرويد ،ولى وجود اين آموزه هاى متناقض سبب شد تا تعاليم جديدى توسط دانشمندان نزارى تدوين شود: تعاليم جديد به نظريه ستر معروف شد. بر اساس اين تعاليم ، دوران ستر دوره اى است كه حقيقت در باطن دين مكتوم مى ماند. در اين دوره تقيه واجب است و بايد احكام شرعى اجرا شود ، ولى در دوره قيامت ، پرده تقيه برداشته مى شود و نيازى به شريعت باقى نمى ماند ، زيرا معرفت حقيقت و معنويت امام براى جماعت نزارى امكان پذير شده است.

منابع
(1) اتعاظ الحنفاء بأخبار الأئمة الفاطميين الخلف ، به كوشش محمد عبدالقادر احمد عطا ، دار الكتب العلميه ، بيروت ، 1422ق ؛
(2) اساس التأويل ، قاضى نعمان ، نعمان بن محمد بن منصور ، م 363 ، به كوشش عارف تامر ، الفا والنشر والتوزيع ، صنعاء ، بى تا ؛
(3) افتتاح الدعوة ، به كوشش فرحات الشراوى ، الشركة التونسيه للتوزيع ، تونس ، 1975م ؛
(4) الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد ، مفيد ، محمد بن محمد بن نعمان ، م413 ، مؤسسة آل البيت ، قم ، 1413ق ؛
(5) الإمامة في الاسلام ، تامر ، عارف ، دارالكاتب العربى ، بيروت ، بى تا ؛
(6) بيان مذهب الباطنيه وبطلانه ، ديلمى ، محمد بن الحسن ، به كوشش اشتروتمان ، مطبعة الدولة استانبول ، 1938م ؛
(7) تاريخ اسماعيليان ، ترجمه فريدون بدره اى ، انتشارات توس ، تهران ، 1362ش ؛
(8) تاريخ الدعوة الاسماعيلية ، غالب ، مصطفى ، دارالاندلس ، بيروت ، 1965م ؛
(9) تاريخ جهانگشاى جوينى ، جوينى ، علاءالدين عطاملك ، م658 ، به كوشش علامه قزوينى ، چاپخانه خاور ، تهران ، 1337ش ؛
(10) تاريخ و عقايد اسماعيليه ، دفترى ، فرهاد ، ترجمه فريدون بدره اى ، نشر فرزان ، تهران ، 1375ش ؛
(11) تأويل الدعائم ، به كوشش محمدحسن الاعظمى ، دارالمعارف ، مصر ، بى تا ؛
(12) تلبيس ابليس ، ابن جوزى ، ابوالفرج عبدالرحمان بن على ، م597 ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، بى تا ؛
(13) جامع التواريخ ، همدانى ، رشيدالدين فضل اللّه ، به كوشش محمد تقى دانش پژوه ومحمد مدرسى زنجان ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1356ش ؛
(14) جامع الحكمتين ، به كوشش هنرى كربن و محمد معين ، كتابخانه طهورى ، تهران ، 1363ش ؛
(15) الحورالعين ، حميرى ، ابوسعيد شوان بن نشوان ، م573 ، به كوشش كمال مصطفى ، أفست ، تهران ، 1972م ؛
(16) دعائم الاسلام ، به كوشش آصف بن على اصغر فيضى ، دارالمعارف ، مصر ، 1963م ؛
(17) الدعوة الاسماعيليه الجديدة ، لوئى ، برنارد ، ترجمه سهيل ذكار ، دارالفكر ، بيروت ، 1971م ؛
(18) راحة العقل ، كرمانى ، حميدالدين احمد ، م بعد از 411 ، به كوشش مصطفى غالب ، دارالاندلس ، بيروت ، 1967م ؛
(19) روضة التسليم ، طوسى ، نصيرالدين ، به كوشش و . ايوانف ، نشر جامى ، تهران ، 1363ش ؛
(20) زبدة التواريخ ، كاشانى ، جمال الدين عبداللّه بن على ، م736 ، به كوشش محمد تقى دانش پژوه مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى ، تهران ، 1366ش ؛
(21) الزينه ، رازى ، ابوحاتم احمد بن حمدان ، م322 ، به كوشش عبداللّه سلوم السامرايي ، دارالحريه ، بغداد ، 1972 ؛
(22) سرائر و اسرار النطقاء ، جعفر بن منصور اليمن ، م280 ، به كوشش مصطفى غالب دارالاندلس ، بيروت ، 1404 ؛
(23) عيون الاخبار وفنون الآثار ، القرشى ،عمادالدين ، ادريس ، م872 ، به كوشش مصطفى غالب ، دارالاندلس ، بيروت ، 1986 ؛
(24) فرق الشيعه ، نوبختى ، حسن بن موسى ، به كوشش هلموت ريتر ، مطبعة الدولة ، استانبول ، 1931م ؛
(25) الفرق بين الفرق ، بغدادى ، عبدالقاهر ، در الآفاق الجديده ، بيروت ، 1393ق ؛
(26) فضائح الباطنيه ، غزالى ، ابوحامد محمد ، به كوشش عبدالرحمان بدوى ، دارالكتب الثقافيه ، كويت ، 1964م ؛
(27) الفهرست ، ابن نديم ، محمد بن اسحاق ، به كوشش رضا تجدد ، انتشارات مروى تهران ، 1393ق ؛
(28) الكامل فى التاريخ ، ابن اثير ، عزالدين ، م630 ، به كوشش محمد يوسف الدقاق ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1407ق ؛
(29) معرفة الرجال معروف به رجال كشى ، كشى ، محمد بن عمر ، اختيار طوسى ، به كوشش حسن مصطفوى ، مركز نشر آثار علامه مصطفوى ، تهران ، 1424ق ؛
(30) مقالات الاسلاميين ، اشعرى ، ابوالحسن على بن اسماعيل ، م324 ، به كوشش هلموت ويتر ، مطبعة المتوسط ، بيروت ، 1426ق ؛
(31) المقالات والفرق ، اشعرى قمى ، سعد بن عبداللّه ، م301 ، به كوشش محمدجواد مشكور ، مطبعه حيدرى ، تهران ، 1963م ؛
(32) الملل والنحل ، شهرستانى ، محمد بن عبدالكريم ، به كوشش محمد سيد گيلانى ، مكتبة مصطفى البابوالحلبى ، مصر ، 1967 ؛
(33) المنتظم فى تاريخ الأُمم والملوك ، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و ديگران ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1412ق ؛
(34) المواعظ والاعتبار معروف به خطط مقريزيه ، مقريزى ، تقى الدين احمد بن على ، م845 ، بولاق ، 1294ق ؛
(35) نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام ، نشار ، على سامى ، دارالمعارف ، مصر ، 1969م ؛
(36) وجه دين ، ناصرخسرو ، ابومعين ، به كوشش غلامرضا اعوانى ، انجمن فلسفه ايران ، تهران ، 1397ق.؛
سيدحسن طالقانى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 44
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست