responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 32
اراده الهى
اراده در برابر كراهت وصف موجود قادر مختار ، و آخرين جزء علت تامه فعل.
اراده مصدر باب افعال از ريشه رود به مفهوم خواستن ، قصد كردن و عزم است (الفروق اللغويه ، ماده رود ; اقرب الموارد ، ماده رود).
در آثار كلامى هم از اراده الهى و هم از اراده بشرى بحث شده است. محور بحث در اين مقاله اراده الهى است ، اما به عنوان مقدمه ، آراى متكلمان و فلاسفه درباره اراده انسان نيز بيان خواهد شد. اراده از صفات ثبوتيه خداوند ، و مريد از اسماى الهى است. گفت و گو درباره حقيقت اراده الهى ، وصف ذات يا فعل بودن ، قديم يا حادث بودن ، ارتباط اراده با ديگر صفات الهى ، گستره آن و نيز بحث درباره گوهر اراده انسان ، و چگونگى ربط آن به اراده الهى در كلام و فلسفه اسلامى سابقه اى ديرين دارد و در منابع اصلى معارف اسلامى مورد توجه بسيار قرار گرفته ، تا آن جا كه لفظ اراده و مشتقات آن 137بار در قرآن آمده و كانون سخنان فراوانى از امامان معصوم (عليهم السلام قرار گرفته است (اصول الكافى ، ج1 ، ص148 ; مرآة العقول ، ج2 ، ص23 ; توحيد صدوق ، ص146).
متكلمان و فيلسوفان مسلمان اراده انسان را از شئون نفس و در زمره كيفيات يا افعال آن دانسته و درباره گوهر آن به گفت وگو پرداخته اند: جمهور اشاعره آن را صفتى دانسته اند كه مرجِح يا مخصص يكى از دو طرف فعل و ترك است و آن را وصفى مغاير با علم و قدرت به شمار آورده اند (شرح المواقف ، ج8 ، ص81) شمار زيادى از معتزله آن را از سنخ ادراك به شمار آورده ، آن گاه اراده را به اعتقاد نفع و كراهت را به اعتقاد ضرر تفسير كرده اند. (شرح المواقف ، ج6 ، ص84 ; كشف المراد ، ص288). برخى ، آن را شوق و كسانى شوق مؤكد دانسته اند (قواعد المرام ، ص88 ; كشاف اصطلاحات الفنون ، ج 1 ، ص552). دسته اى از حكيمان ، آن را به عزم تعريف كرده و سپس در مقام فرق گذارى ميان عزم و شوق ، عزم را ميل اختيارى و شوق را ميل طبيعى دانسته اند ، با اين استدلال كه: گاه اراده انسان به انجام دادن كارى تعلق مى گيرد كه به آن شوق ندارد بسان خوردن داروى تلخ و زمانى كارى را كه به آن اشتياق دارد ، ترك مى كند همانند ترك كردارهاى لذت بخش حرام از سوى مؤمنان (گوهر مراد ، ص250 ; شرح الاشارات ، ج3 ، ص411).
فعل ارادى مبادى و مراحلى دارد كه در شماره و ترتيب آن ها اختلاف است:
از يك نظر گاه ، مبادى فعل ارادى عبارتند از: علم ، اراده ، شوق و ميل. علم همان تصور امر ملايم با طبع و تصديق به سودمندى آن است. با نظر دقيق مرحله علم تركيبى از تصور فايده و تصديق آن است مرحله تصديق به فايده ، داعى نام دارد ; مرحله اراده همان آهنگ انجام دادن كار يا ترك آن است و پس از آن در بيشتر موارد مرحله شوق و سپس ميل نفسانى به وجود مى آيد (الحكمة المتعالية ، ج6 ، ص342).
طبق ديدگاه ديگرى ، حركت ارادى در بردارنده مراحلِ تصور ، شوق ، اراده (عزم) و انجام دادن يا ترك كار است. (شرح الاشارات ،ج2 ، ص411). كسانى نيز اراده را همان داعى دانسته اند (الأربعين فى أصول الدين ، ص145 ; كشف المراد ، ص401).
بسيارى از عارفان اراده را نخستين منزل سلوك و حالتى در نفس عارف مى دانند كه از سنخ شوق و ميل مفرط به پرواز است. با پيدايش اين حالت در سالك ، باطن وى آهنگ عالم قدس مى كند تا به فيض اتصال نايل آيد. تا زمانى كه عارف در اين منزل هست به او مريد گفته مى شود (اشارات ، ج3 ، ص378). از ديد برخى عارفان ، اراده به ترك اراده و خود را در برابر خدا نديدن و به هيچ انگاشتن تفسير شده است. بدين سان مريد كسى است كه در خدا فانى و از خود فارغ شده است (الفتوحات المكيه ، ج2 ، ص521ـ 522 ; منازل السائرين ، ص112).
اراده به هيچ يك از معانى بر خداوند منطبق نيست ، زيرا با تغيير ، تدريج و زوال همراه است. با اين حال در اطلاق نام مريد بر خداوند و اتصاف وى به صفت اراده اختلافى نيست.
در قرآن كريم آيات بسيارى بر مريد بودن خدا دلالت دارند ; از جمله : (انّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون) (يس:82) ; فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند به آن مى گويدباش آن نيز بى درنگ موجود مى شود و (إِنّ اللّه يفعل ما يريد) (حج:14) ;خداوند هر آن چه را اراده كند ، انجام مى دهد.
روايات زيادى نيز اصل صفت اراده را براى خداوند اثبات مى كند ، براى نمونه در خلال حديثى از امام رضا (عليه السلام) آمده است:الارادة من الخلق الضمير وما يبدو لهم بعد ذلك وامّا من اللّه فارادته احداثه لا غير ذلك... ; اراده خلق ، همان تصور فعل است و آنچه كه در پى او واقع مى شود (اعتقاد نفع ، تصديق ، شوق و حركت) ولى اراده خداوند ايجاد فعل است فقط. (الوافى ، ج1 ، ص455).
افزون بر آن چه كه در متون مقدس اسلامى درباره اراده الهى آمده است ، استدلال هاى عقلانى نيز از سوى متكلمان و فيلسوفان براى اثبات اصل صفت اراده اقامه شده است ; از جمله آن كه: خداوند به همه ممكنات علم دارد و قدرت وى به گونه اى يكسان به همه تعلق مى گيرد ، با اين حال برخى از ممكنات ايجاد مى شوند و برخى ايجاد نمى شوند و به بيانى ديگر ، بعضى ممكنات در زمانى خاص ايجاد مى شوند ، نه پيش از آن زمان و نه پس از آن و اين در حالى است كه در هر يك از اين زمان ها ايجاد آن امكان پذير بوده است. بنابراين ، بايد صفتى غير از علم و قدرت باشد كه مرجح و مخصص وجود ممكنات در زمانى خاص باشد و آن ، چيزى نيست جز اراده. (كشف المراد ، ص402 ; ارشاد الطالبين الى نهج المسترشدين ، ص203 ; الاقتصاد فى الاعتقاد ، ص128).
در استدلال ديگرى آمده كه خداوندتبارك و تعالى خطاب دارد ، تكليف مى كند وامر و نهى دارد و همه اينها فرع وجود اراده انجام فعل يا ترك كارى از مكلفان است. (المغنى ، ج5 ، ص104).
هر چند متكلمان و حكيمان مسلمان در توصيف خداوند به اراده و اطلاق نام مريد بر وى همداستانند ، ولى در تبيين حقيقت آن ، آراى مختلفى دارند:
به باور برخى همچون شيخ مفيد اراده الاهى نسبت به افعال خويش ، نفس همان افعال و نسبت به افعالِ خلق ، امر به ايجاد آنها است (اوائل المقالات ، ص58 ; قواعد العقائد ، ص56 ; الارشاد الى قواطع الأدلة فى أُصول الاعتقاد ، ص63) ، به گمان گروهى ، اراده الهى ابتهاج و رضايت او به فعلش مى باشد (بحوث فى الأُصول ، ص9 ; الالهيات ، ص171).
بعضى اراده خدا را به رضا و غضب او تفسير كرده اند . (تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ، ص47) ، در ديد برخى ، اراده خداوند ، علم او به مصلحت فعل يا همان داعى است (شرح المقاصد ، ج4 ، ص134 ; كشف المراد ، ص401) ، برخى اراده را امرى عدمى دانسته و آن را به مكره نبودن و مغلوب نبودن خدا معنا كرده اند (شرح المقاصد ، ج4 ، ص129) ، گروهى اراده خداوند به فعل خويش را داعى و علم به مصلحت ، و اراده خدا به فعل غير را امر به آن فعل دانسته اند. (انوار الملكوت ، ص76
بيشتر حكيمان اراده خدا را علم او به نظام اصلح و عين قدرت و علمش در مرتبه ذات دانسته اند (الحكمة المتعاليه ، ج6 ، ص316و 333 ; انوار الملكوت ، ص67).
درباره صفت ذات يا صفت فعل بودن و نيز قديم يا حاديث بودن اراده الهى نيز ديدگاه هاى متفاوتى ارائه شده است: همه فيلسوفان و متكلمانى كه اراده را به علم ذاتى خداوند تفسير كرده اند آن را صفت ذاتى مى دانند. اشاعره نيز با اين كه اراده را غير از علم و قدرت دانسته اند از صفات ذات و قديم مى دانند ، زيرا حادث بودن اراده اراده ديگرى را مى طلبد و به دور يا تسلسل مى انجامد (الابانة عن اصول الديانه ،ص122) برخى از معتزله اراده را امرى حادث و قائم به ذات خود مى دانند ، نه قائم به ذات خداوند (شرح الاصول الخمسة ، ص440 ; المغنى ،ج6 ،ص3 ; شرح المقاصد ، ج4 ، ص132) و برخى ديگر از معتزله آن را صفت ذات دانسته و معتقدند اراده متعلق به حادثات ، حادث است (اوائل المقالات ، ص58 ; قواعد العقائد ، ص56). كرّاميه آن را حادث و با اين حال قائم به ذات خداوند دانسته اند (شرح المواقف ، ج8 ، ص81ـ 86 ; الارشاد إلى قواطع الأدلة فى أُصول الاعتقاد ، ص94).
علامه طباطبايى بر آن است كه تفسير اراده خداوند به علم ذاتى او نادرست است ، زيرا مفهوم علم با مفهوم اراده مغاير است و از طرفى هرگاه اراده به معناى بشرى آن را از صفات نقص پيراسته نماييم ، چيزى كه بتوان آن را صفت ذات دانست باقى نمى ماند. طبق اين ديدگاه اراده ، پس از پيرايش از نواقص ، صفت فعل خداوند مى شود ، درست همانند خلق و ايجاد كه از مقام فعل انتزاع مى شوند. (نهاية الحكمة ،ص299 ; الحكمة المتعاليه ، ج6 ، ص115ـ 117پاورقى). اين نظريه با ظاهر رواياتى كه از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) در اين باره نقل شده هماهنگ است. در اين روايات تصريح شده كه اراده ، صفت فعل الهى است ومريد بودن ازلى خداوند انكار شده است (توحيد صدوق ، ص329) چنان كه عينيت اراده با علم خداوند نيز مردود دانسته شده است (اصول كافى ، ج1 ، ص85) و نيز مشيت خداوند حادث به شمار آمده است (اصول كافى ، ج1 ، ص86) به باور برخى همچون فيض كاشانى اراده هم از صفات ذات خداوند است و هم از صفات فعل ، آن چه از صفات ذات الهى مى باشد اختيار ذاتى اوست و آن چه از صفات فعل الهى است ايجاد و احداث به شمار مى آيد. وى معتقد است روايات ياد شده ناظر به معناى اخير است و با اين حال معناى ذاتى آن (اختيار ذاتى) را نفى نمى كند. (الوافى ، ج1 ، ص447ـ 448).
ملاصدرا در توجيه اين روايات به نقل از استادش ميرداماد مى گويد: اراده الهى همانند علم وى مراتبى دارد و به همين مناسبت دو كاربرد دارد: گاهى اراده به معناى مصدرى و در مفهوم احداث و ايجاد به كار مى رود ، كه در حقيقت معناى مريد بودن را افاده مى كند. در اين كاربرد اراده ، صفت ذات است و گاهى به معناى اسم مصدرى و مفهوم فعل حادث متجدد استعمال مى شود ، كه در اين كاربرد اراده حادث است و از مقام فعل خداوند كه به ممكنات تعلق مى گيرد ، انتزاع مى شود. (الحكمة المتعاليه ، ج6 ، ص453ـ 454).
به اعتقاد برخى محققان اراده دست كم به دو معنا به كار مى رود: يكى خواستن ، و ديگرى تصميم گرفتن. اراده به معناى خواستن در نفوس حيوانى و انسانى از سنخ كيف نفسانى است ، ولى معناى تجريد شده آن ، قابليت انتساب به خداى متعال را دارد ، بنابراين اراده به اين معنا از صفات ذات الهى و حقيقت آن همان حُب الهى و عين ذات اوست. اما اراده به معناى تصميم گرفتن در انسان از كيفيات نفسانى يا افعال نفس و امرى حادث در نفس و مسبوق به تصور ، تصديق و شوق است و ساحت الهى از آن منزه و مبراست. با اين حال مى توان آن را در قالب صفت فعلى و اضافى مانند خلق ، رزق و تدبير براى خداى متعال در نظر گرفت كه از مقايسه ميان افعال و مخلوقات با ذات الهى از آن حيث كه حبّ به خير و كمال دارد انتزاع مى شود و چون يكى از دو سوى اضافه ، قيود زمانى و مكانى دارد ، مى توان چنين قيودى را براى اراده الهى به لحاظ متعلقش در نظر گرفت. (آموزش فلسفه ، ج2 ، ص422).
فيلسوفان و متكلمان درباره نسبت اراده با قدرت بحث كرده و در تفاوت آن دو گفته اند: قدرت به معناى مبدئيت فاعل حى مختار براى افعالش به هر دو سوى فعل مقدور به شكل يكسان تعلق مى گيرد ، ولى اراده تنها با يكى از دو طرف فعل مقدور پيوند دارد ووقوع آن را به وجوب بالذات در مورد خداوند و به وجوب بالغير در مورد غير خدا واجب مى كند (الحكمة المتعاليه ، ج6 ، ص317). قدرت الهى نامتناهى است و دامنه شمول آن هر ممكنى را پوشش مى دهد ، ولى مقدور بودن چيزى وقوع آن را لازم نمى كند و تنها امورى در خارج پديدار مى شوند كه اراده الهى به آنها تعلق گيرد.
در اين كه اراده انسان وصفى مغاير با قدرت اوست نزاعى نيست ، اما همان گونه كه به اشارت گذشت در اين كه صفت اراده الهى عين قدرت وى است ، اختلاف هست ; بسيارى از حكيمان و متكلمان آن دو را يكى دانسته اند ، اما برخى آنها را مغاير مى دانند. (الحكمة المتعاليه ، ج6 ، ص115ـ 117 و 314 ; كشف المراد ، ص314 ; الذخيرة فى علم الكلام ، ص88
مسئله ديگر درباره اراده ، مقايسه آن با اختيار است: اختيار در نظر آوردن دو طرف فعل مقدور و ترجيح يكى بر ديگرى است و اراده انجام دادن يكى از آن دو بر اساس ترجيح عقلانى است. با اين حال ، بايد توجه داشت كه اختيار كاربردهاى مختلفى دارد: گاهى در مقابل جبر محض قرار مى گيرد ; به اين معنا كه فاعل با شعور بر اساس خواست خود بى آن كه مقهور ديگرى باشد كارى انجام دهد. كاربرد ديگر اختيار ، جايى است كه فاعلى دو نوع گرايش متضاد داشته و يكى را بر ديگرى ترجيح دهد. در اين كاربرد ، اختيار مرادف اراده و ملاك تكليف ، پاداش و كيفر است. مفهوم ديگر اختيار ، آن است كه كارى مطابق گرايش درونى فاعل انجام گيرد ، بى آن كه از خارج فشار و تهديدى متوجه او شود. در اين كاربردفعل اختيارى مقابل فعل اكراهى است. معناى ديگر آن كه كارى در اثر محدوديت امكانات و در تنگنا قرار گرفتن فاعلِ آن انجام نشود كه در تقابل با فعل اضطرارى است. بر اين اساس ، كسى كه در زمان قحطى براى ادامه زندگى اش ناچار به خوردن گوشت مردار شود ، كارش اختيارى نيست ، هرچند با اراده آن را انتخاب و انجام داده است. (آموزش فلسفه ، ج2 ، ص95ـ 96 ; شرح المواقف ، ج8 ، ص85) اختيار مراتبى دارد ; بالاترين مراتب آن در خداوند متعال و سپس در مجردات تام ونازل ترين آن در نفوس متعلق به ماده وجود دارد. افزون بر آن ، افعال اختيارى انسان نيز از نظر مرتبه اختيار متفاوتند.
اراده ى الهى به لحاظى ، به تكوينى و تشريعى تقسيم شده است ; به اين بيان كه فعل يا ترك فعل مورد نظر مُريد در خارج به دو گونه محقق مى شود: گاهى مريد خود مستقيم و بى واسطه براى تحقق خواسته اش اقدام مى كند و براى مثال براى رفع تشنگى اش آب مى نوشد ، و گاهى كسى را براى تحقق خواسته اش روانه مى كند و برمى انگيزاند ، براى مثال به او امر مى كند كه برايش آب بياورد. اراده نوع اول را تكوينى و اراده نوع دوم را تشريعى نام نهاده اند. بدين سان ، تعلق اراده خداوند به افعال خويش را اراده تكوينى و امر ونهى اش نسبت به كار اختيارى فاعل مختار ديگر را اراده تشريعى گويند (شرح عقايد نسفى ، ص105 ; جبر واختيار ، ص78 ; بحوث فى الأُصول ، ص12).
درباره نسبت ميان اراده الهى و اراده انسان گفته شده: اراده انسان در طول اراده و اختيار الهى قرار دارد و استناد فعل واحد به اراده دو فاعل هنگامى محال است كه هر دو فاعل در عرض يكديگر ، مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشين باشند ، اما اگر هر دو فاعل در طول يكديگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها درست است. استناد به دو فاعل طولى تنها به اين معنا نيست كه اصل وجودِ فاعل بى واسطه مستند به فاعل با واسطه است ; بلكه تمام شئون وجودش مستند به فاعل هستى بخش است و حتى در انجام كارهاى اختيارى اش بى نياز از او نيست و دمادم وجود و همه ى شئون وجودش را از او دريافت مى دارد. (آموزش فلسفه ج2 ، ص445 ; گوهر مراد ، ص250).

منابع
(1) آموزش فلسفه ، مصباح يزدى ، محمدتقى ، تهران ، سازمان تبليغات اسلامى 1370 ؛
(2) ارشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين ، سيورى ، فاضل مقداد ، تحقيق سيد مهدى رجائى ، قم مكتبة المرعشى 1405ق ؛
(3) اشارات وتنبيهات ، ابن سينا ، عبدالله ، مطبعة حيدرية ، تهران ؛
(4) اصول كافى ، كلينى ، محمد بن يعقوب ، تصحيح على اكبر غفارى ، تهران ، دارالكتب الاسلامية ؛
(5) الابانة عن أُصول الديانة ، اشعرى ، ابوالحسن ، تحقيق بشير محمد عون ، مكتبة دارالبيان ، دمشق سوريه ، 1420هـ.ق ؛
(6) الأربعين فى اصول الدين ، رازى فخرالدين ، م606 ق ؛
(7) حيدرآباد ، مجلس دائرة المعارف عثمانيه ، 1353ش ؛
(8) الارشاد إلى قواطع الادلة فى اصول الاعتقاد ، جوينى امام الحرمين ، تحقيق دكتر محمد يوسف مصر ، قاهره ، مكتبة الخانجى ، 1399ق ؛
(9) الاقتصاد فى الاعتقاد ، غزالى ابوحامد ، تحقيق دكتر على بو ملحم بيروت مكتبة الهلال1421ق ؛
(10) الالهيات شفا ، ابن سينا ، حسين ، مكتبة المرعشى ، قم 1404هـ.ق ؛
(11) انوار الملكوت فى شرح الياقوت ، حلى ، حسن بن يوسف (علامه حلّى) ، دانشگاه تهران ، 1338ش ؛
(12) اوائل المقالات ، مفيد ، محمد ، قم مكتبة الداورى ، 1371ش ؛
(13) بحوث فى الأُصول ، اصفهانى ، شيخ محمدحسين ، انتشارات جامعه مدرسين ، قم ، 1416ق ؛
(14) تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ، باقلانى ، قاضى ابوبكر ، تحقيق عماد الدين ، ، بيروت مؤسسة الكتب الثقافية ؛
(15) توحيد ، صدوق ، ابوجعفر ابن بابويه ، تحقيق سيد هاشم حسينى تهرانى ، تهران ، مكتبة الصدوق ، 1398ق ؛
(16) جبر و اختيار ، ربانى گلپايگانى ، على ، قم مؤسسه تحقيقاتى سيدالشهداء ، ، 1368ش ؛
(17) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الأربعة ، شيرازى ، صدر الدين محمد ، 1050م ، مكتبة المصطفوى ، قم 1316ق ؛
(18) الذخيرة فى علم الكلام ، سيد مرتضى م436 ، تحقيق سيد احمد حسينى ، مؤسسه نشر اسلامى 1411ق ؛
(19) شرح الاشارات ، الطوسى ، نصيرالدين ، محمد بن محمد (م/672) ، النشر البلاغة ، قم ، 1375 ؛
(20) شرح اصول خمسه ، معتزلى ، قاضى عبدالجبار ، تحقيق دكتر عبدالرحمان عثمان ، مكتبة وهبة قاهره1416ق ؛
(21) شرح عقائد نسفى ، عبد الرحمان ، عبد الخالق ، ، زاهدان ، المكتبة الإسلامية ، بى تا ؛
(22) شرح مقاصد ، تفتازانى ، سعدالدين ، ، قم شريف رضى ، 1409هـ.ق ؛
(23) شرح مواقف ، جرجانى ، سيد مير شريف ، م812 ، ، قم شريف رضى 1325ق ؛
(24) علم اليقين فى علم اصول الدين ، فيض كاشانى ، ملا محمد محسن ، بيدار1358ش ؛
(25) الفتوحات المكية ، ابن عربى ، محى الدين ، دارصادر ، بيروت ، بى تا ؛
(26) الفروق اللغوية ،ابوهلال ، عسكرى ، قم ، مكتبة بصيرتى ، 1358هـ.ق ، بى تا ؛
(27) قواعد المرام فى علم الكلام ، بحرانى ، ابن ميثم ، مكتبة المرعشى ، قم ، ، 1398هـ.ق ؛
(28) ... ، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد ، ، بيروت ، مؤسسة اعلمى 1399ق ؛
(29) كشاف اصطلاحات فنون ، تهانوى ، محمدعلى ، بيروت ، ناشرون ، 1996م ؛
(30) گوهر مراد ، لاهيجى ، عبدالرزاق ، م 1072 ، ، تهران وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى 1372ش ؛
(31) مرءات العقول ، مجلسى محمد باقر م1111 ،تهران ، دار الكتب اسلاميه ، 1410ق ؛
(32) المغنى فى أبواب التوحيد والعدل ، تحقيق دكتر محمود محمد قاسم ، بى جا ، بى تا ؛
(33) ... ؛
(34) منازل السائرين ، انصارى ، خواجه عبدالله ، تصحيح: محمد خواجوى ، دارالعلم ، تهران ، 1417ق ؛
(35) نهاية الحكمة ، طباطبائى ، محمد حسين ، قم ، مؤسسة نشر اسلامى ، 1417ق ؛
(36) الوافى ، ، مكتبة الإمام أمير المؤمنين على7 ، اصفهان ، 1412ق/1370ش.؛
محمد حسين فصيحى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 32
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست