responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 30
ادراك الهى
يكى از صفات خداوند و به معناى آگاهى و احاطه الهى نسبت به همه موجودات.
بحث ادراك الهى از قرون اوليه اسلامى مطرح بود ، زيرا در آيه شريفه: (لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار) از ادراك الهى سخن به ميان آمده و در تفسير اين آيه نيز دست كم از زمان صحابه بحث ادراك الهى مطرح بوده است ; چنان كه در روايت هايى كه از حضرت على (عليه السلام) و برخى ديگر از صحابه مى خوانيم از ادراك الهى و كيفيت ادراك سخن به ميان آمده است (اصول كافى ، ج1 ، ص 138 ; توحيد ، ص 308 ; جامع البيان ، ج7 ، ص 391).
ادراك در لغت به معناى دريافتن ، فهميدن و رسيدن مى باشد ;چنان كه ادرك الشىء يعنى وقت آن رسيد و ادرك الولد يعنى فرزند بالغ شد و ادرك المسئلة يعنى مسئله را فهميد (كشاف اصطلاحات الفنون ، ج1 ، ص 483 ; تبيان ، ج4 ، ص 223).
در بسيارى از موارد ، ادراك مترادف با علم ، معرفت ، رؤيت ، لحوق و... به كار مى رود (گوهر مراد ، ص53ـ 55 ; صحاح جوهرى ، ج4 ، ص 582 ; زادالمسير ، ج3 ، ص 68) و به نظر برخى از محققان ، الفاظى كه در انواع ادراك در قرآن كريم به كار رفته به 20 لفظ مى رسد كه ظن ، حسبان ، شعور ، ذكر ، عرفان ، فهم ، فقه ، درايت ، يقين ، فكر ، رأى ، زعم ، حفظ ، حكمت ، خبره ، شهادت و عقل از جمله آنان است (الميزان ، ج2 ، ص 247).
فلاسفه در تعريف ادراك اختلاف نظر دارند ; عده اى آن را به معناى لقا و وصول دانسته و معتقدند: قوه عاقله هرگاه به ماهيت معقول واصل شود و معقولات براى قوه عاقله حاصل شود ، اين امر ادراك قوه عاقله است (اسفار ، ج3 ، ص 507 ; المباحث المشرقيه ، ج1 ، ص 367 به بعد).
برخى نيز گفته اند: تصور نفس مدرِك به صورت مدرَك را ادراك گويند (المقابسات ، ص 312 ; تهافت الفلاسفه ، ص 187) چنان كه تعريف ابن سينا و برخى ديگر از فلاسفه چنين است: ادراك ، گرفتن صورت مدرَك به نحوى از انحا است و در ادراك پديده هاى مادى ، همين كه مدرِك صورت مدَرك را از ماده تجريد كند ادارك حاصل مى شود (شفاء ، طبيعيات ، نفس ، ص 50) از آنجا كه ادراك در غالب موارد با اندام هاى حسى بينايى ، چشايى ، بويايى ، شنوايى و لامسه مى باشد بسيارى از متكلمان تنها از ادراك امور حسى سخن گفته اند (تجريد الاعتقاد ، ص 196 ; الارشاد ، ص 173 ; تلخيص المحصل ، ص 172 ، تبيان ،ج4 ، ص 223). قوشجى بين دو نظريه فوق كه يكى ادراك را هرگونه شناخت مى داند و دومى آن را بر ادراك حسى اطلاق مى كند چنين جمع كرده است: ادراك داراى دو معناست: عام و خاص. معناى عام مربوط به كاربرد فلسفى و مراد از آن ، هرگونه شناخت است و معناى خاص كه حاصل نگرش كلامى است تنها بر احساس (ادراك حسى) اطلاق مى شود. (شرح تجريد الاعتقاد ، ص 252). برخى از دانشوران ادراك را به معناى احاطه مى دانند (شرح العقيدة الطحاويه ، ج1 ، ص 208 ; الفصل فى الملل والنحل ، ج3 ، ص 2 ; التعريفات ، ص 36). چنان كه در روايتى منسوب به ابن عباس نيز اين معنا آمده است (جامع البيان طبرى ، ج7 ، ص 319) ولى بسيارى از دانشمندان اين نظريه را كه ادراك و احاطه به يك معناست باطل دانسته و با چندين دليل آن را رد مى كنند (تبيان ، ج4 ، ص 223 ; مجمع البيان ، ج3 ، ص 532).
بسيارى از دانشمندان بين علم و ادراك تفاوتى قائل نيستند و حتى گاهى تصريح كرده اند كه علم همان ادراك است (تفسير كبير ،ص300 ; المعتبر فى الحكمه ، ج2 ، ص 2) ولى برخى ديگر از دانشمندان بين اين دو تفاوت قائل شده اند (شرح تجريد ، ص 232 ; ارشاد الطالبين ،ص 123 ـ124 ; اللوامع الالهيه ، ص 58). به گفته برخى از دانشوران اگر ادراك در معناى عام آن (حصول صورت شىء در نفس ناطقه) (التعريفات ، ص 67) و علم در معناى عام آن (حصول صورت شىء در عقل) به كار رود رابطه علم و ادراك تساوى است. برخى نيز معتقدند اگر علم به معناى ادراك امور كلى ، و ادراك بر حضور مدرِك نزد مدرَك به كار رود ادراك به اين معنا شامل علم و ادراك امور حسى مى شود. در اين صورت بين علم و ادراك عموم و خصوص مطلق ، و رابطه آن دو مانند رابطه نوع و جنس است. يعنى ادراك ، جنس و علم نوع آن است. گاهى ادراك تنها بر ادراك امور حسى اطلاق مى شود كه در اين صورت تفاوت اين نوع ادراك با علم مانند تفاوت دو نوع است كه هر دو تحت يك جنس جمع مى شوند ; يعنى ادراك مطلق ، جنس و ادراك حسى و علم ، انواع آن مى باشند (شرح تجريد ، ص 232).
بسيارى از دانشمندان از جمله شيخ طوسى در تفسير آيه شريفه : ( لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار) تصريح مى كند كه معناى ادراك در اين آيه همان رؤيت است (تبيان ، ج4 ، ص 223) ولى غالب دانشمندان اهل سنت ، ذيل همين آيه تصريح مى كنند كه ادراك با رؤيت تفاوت مى كند ، زيرا ادراك به معناى احاطه كامل است (شرح العقيدة الطحاويه ، ج1 ، ص 208 ; الفصل فى الملل والنحل ، ج1 ، ص 209 ; جامع البيان طبرى ، ج7 ، ص 391) و برخى از دانشوران تصريح كرده اند رؤيت يكى از راه هاى ادراك حسى است (الرواشح السماويه ، ص 17) و هرگاه ادراك با بصر مقرون شود از آن جز رؤيت فهميده نمى شود و در ساير حواس نيز چنين است (تبيان ، ج4 ، ص 223 ; مجمع البيان ، ج3 ، ص 533).
همه مسلمانان اتفاق نظر دارند كه خداوند مدرِك است (شرح تجريد الاعتقاد ، ص 289). دليلى كه براى اثبات مدرك بودن خداوند اقامه شده چنين است كه خداوند حىّ بوده و هر موجودى كه حىّ باشد و هيچ آفتى نداشته باشد سميع و بصير و مدرك است ، پس خداوند مدرك است (كافى ، ص 42 ; الاقتصاد فى الاعتقاد ، ص 29).
دليل ديگر اين كه ادراك يكى از صفات كمال است و اگر خداوند به اين صفت متصف نشود به ضدّ آن متصف خواهد شد كه نقص و درباره خداوند محال مى باشد ، پس لازم است خداوند به اين صفت متصف شود.
البته آنچه مورد گفت وگو قرار گرفته اين است كه آيا خداوند صفتى وراى علم ، حيات و... به نام ادراك دارد ، يا بازگشت ادراك الهى به يكى از صفات فوق است؟
دانشمندان در اين باره به سه دسته تقسيم شده اند:
برخى از عالمان شيعه و عده اى از معتزله از جمله ابوحسين معتقدند:معناى ادراك خداوند ، علم او به مسموعات و مبصرات است (المسلك فى اصول الدين ، ص 47) ولى اشاعره و برخى ديگر از معتزله و برخى از دانشمندان شيعه معتقدند خداوند صفتى زايد بر علم دارد كه ادراك ناميده مى شود (كشف المراد ، ص 289) و عده اى نيز در اين باره توقف كرده و سكوت را ترجيح داده اند .
ادراك حسى نزد ما انسان ها از متأثر شدن آلات ادراك حسى (چشم ، گوش و...) مى باشد ، اما اين گونه ادراك درباره خداوند محال است ، چون تأثر درباره او غير قابل تصور است ، پس ادراك الهى يا به معناى علم او به مبصرات و مسموعات مى باشد يا ادراك الهى صفتى زائد بر علم اوست (كشف المراد ، ص 196 و 289).
براى اثبات اينكه ادراك ، صفتى زائد بر علم است اين گونه استدلال شده: ما انسان ها به بسيارى از چيزهايى كه نمى توانيم آنها را ادراك كنيم علم داريم ، مانند معدومات و از طرفى ديگر ، بسيارى از چيزها را درك مى كنيم ، ولى بدان علم نداريم ، مانند نيش پشه ها. پس بين علم و ادراك تفاوت وجود دارد (قواعد المرام فى علم الكلام ، ص 96 ; الاقتصاد ، ص 29). افرادى كه علم و ادراك الهى را يكى مى دانند مى گويند: اگر مقصود از اين كه خداوند مدرك است اين باشد كه خداوند عالم است مطلوب ثابت مى شود واگر غير از اين باشد ، يا مقصود از ادارك ، احساس است كه درباره خداوند باطل مى باشد ، چون داشتن حواس درباره خداوند محال است ، يا مقصود چيز ديگرى بايد باشد كه آن هم معقول نيست (قواعد المرام ، ص 96) برخى از دانشمندان شيعه به اين استدلال پاسخ داده اند (همان). عده اى ديگر بر اين باورند كه معناى ادراك خداوند ، علم خاص الهى به موجودات جزئى عينى است و مدرك بودن خداوند ، يعنى خداوند موجودات را شهود مى كند و موجودات نزد ذات بارى تعالى حاضر هستند و قيام و قوام آنها به خداوند است ; همان گونه كه قيام و قوام معناى حرفى به معناى اسمى است (محاضرات ، ص 10).
شيخ مفيد (رحمه الله ادراك را علم خداوند به محسوسات دانسته و گفته است خداوند مدرك است ; يعنى به آنچه با حواس درك مى شود عالم است. دليل او چنين است: خداوند به همه معلومات كه مدركات نيز جزء آنان است عالم است پس عالم به مدركات نيز هست و مطلوب همين است (النكت الاعتقاديه ، ص 25).
برخى گفته اند: ادله مثبتين و نافين تعارض دارند. از طرفى نمى توان اين صفت را درباره خدا ثابت كرد ، زيرا اثبات آن نيازمند دليل نقلى است كه چنين دليلى وجود ندارد و آيه شريفه: (لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار) به معناى اين است كه ديدگان به خداوند احاطه اى ندارند ، ولى علم الهى به ديدگان احاطه دارد. از طرفى نمى توان صفت ادراك را درباره خداوند نفى كرد ، زيرا لازمه نفى صفت ادراك پذيرش سخن برخى از ظاهريه است كه به جز صفات هفت گانه مشهور صفتى را قبول ندارند. پس بهترين راه توقف است (شرح البيجورى على جوهرة التوحيد ، ج1 ، ص 68 ; المختار من شرح البيجورى ، ص 89).

منابع
(1) ارشاد الطالبين ، فاضل مقداد ، مقداد بن عبدالله ، مكتبة المرعشى ، قم ، 1405ق ؛
(2) اصول كافى ، كلينى رازى ، محمد بن يعقوب ، المكتبة الاسلاميه ، تهران ، 1388ق ؛
(3) الارشاد ، جوينى ، امام الحرمين ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1978م ؛
(4) الاقتصاد فى الاعتقاد ، طوسى ، محمد بن حسن ، مطبعه خيام ، قم ، 1400ق ؛
(5) تبيان ، طوسى ، محمد بن حسن ، احمد حبيب قصير العاملى ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ؛
(6) تجريد الاعتقاد ، محمد بن محمد بن حسن ، مكتبة الاعلام الاسلامى ، قم ، 1407ق ؛
(7) التعريفات ، جرجانى ، سيد شريف على بن محمد ، دارالفكر ، بيروت ، 1419ق ؛
(8) تفسير كبير ، رازى ، فخرالدين ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ؛
(9) تلخيص المحصل ، طوسى ، نصيرالدين ، دارالأضواء ، بيروت ، 1405ق ؛
(10) توحيد ، صدوق ، ابن بابويه قمى ، سيد هاشم حسينى طهرانى ، دارالمعرفة ، بيروت ؛
(11) تهافت الفلاسفه ، غزالى ، ابوحامد محمّد بن محمد بن احمد ، دار المعارف ، مصر ، 1969م ؛
(12) جامع البيان فى تفسير القرآن ، طبرى ، ابوجعفر ، محمد بن جرير ، دارالمعرفة ، بيروت ؛
(13) الحكمة المتعاليه ، شيرازى ، صدرالدين ، مكتبة المصطفوى ، قم ، 1378هـ.ق ؛
(14) الرّواشح السّموايه ، الحسينى الاسترآبادى ، ميرداماد ، محمد باقر (م/1041ق) ، دارالحديث ، قم ؛
(15) زاد المسير فى علم التفسير ، ابن جوزى ، جمال الدين عبدالرحمن (م/597) ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1414 ؛
(16) شرح العقيدة الطحاويه ، ابن ابوالعزّ النخعى ، صدرالدين على ، كراچى ؛
(17) شرح تجريد الاعتقاد ، قوشجى ، علاء الدين على بن محمد ، مطبعه الرضى وبيدار و العزيزى ، قم ؛
(18) شفاء ، ابن سينا ، حسين بن عبدالله428هـ ، مكتبه آيت الله مرعشى نجفى ، قم ، 1405هـ.ق ؛
(19) الصّحاح ، الجوهرى ، اسماعيل بن حمود (م/393) ، دارالعلم للملايين ، بيروت ، 1407 ؛
(20) الفصل فى الملل والنحل ، بغدادى ، 429هـ ، دارالمعرفة ؛
(21) قواعد المرام فى علم الكلام ، بحرانى ، ابن ميثم ، مكتبه آيت الله مرعشى ، قم ، 1406ق ؛
(22) كشاف اصطلاحات فنون ، التهانوى ، محمدعلى ، رفيق العجم ، مكتبه لبنان ؛
(23) كشف المراد ، حلّى ، حسن بن يوسف ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1419ق ؛
(24) گوهر مراد ، لاهيجى ، عبدالرزاق ، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامى ، تهران ، 1372ش ؛
(25) اللوامع الالهية ، فاضل مقداد ، نشر مجمع الفكر الاسلامى ، قم ، 1424ق ؛
(26) المباحث المشرقيه ، رازى ، فخرالدين ، 606هـ ، طبع مكتبة بيدار ، قم ، 1411هـ.ق ؛
(27) مجمع البيان ، طبرسى ، فضل بن حسن ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ، 1379ش ؛
(28) محاضرات فى الالهيات ، ربانى گلپايگانى ، على ، انتشارات اسلامى ، قم ، 1415ق ؛
(29) المسلك فى اصول الدين ، محقق حلّى ، جعفر بن حسن ، مجمع البحوث الاسلاميه ، مشهد ، 1414ق ؛
(30) المعتبر ، بغدادى ، ابوالبركات ، هبة الله بن على ، دايرة المعارف عثمانيه ، حيدرآباد ، 1358ق ؛
(31) الميزان ، طباطبايى ، محمدحسين ، مؤسسة الاعلمى ، بيروت ، 1393ق ؛
(32) النكتب الاعتقاديه ، مفيد ، محمد بن نعمان ، المجمع العالمى لأهل البيت ، 1413ق .؛
محمدعلى محمدى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 30
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست