responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 13
آیه ولایت
آيه پنجاه و پنجم از سوره مائده درباره ولايت خدا ، رسول و ائمه (عليهم السلام .
(إِنّما وَليُّكُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعُون) ; همانا ولى امر شما تنها خدا ، رسول و آن مؤمنانى هستند كه نماز به
پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند.
از ديدگاه مفسران و متكلمان اماميه ، آيه ولايت يكى از روشن ترين دلايل امامت بلا فصل على (عليه السلام) است ، زيرا اگر چه ولىّ در لغت معانى يا كاربردهاى گوناگونى دارد مانند: رب ، مالك ،سيد ، منعم ،معتق ، محب ، ناصر و متصرف در امور ديگران (لسان العرب ، ج15 ، ص 281ـ 283 ; أقرب الموارد ، ج2 ، ص 1478) ، ولى به دلايل عقلى و نيز به اجماع مسلمانان غير از سه معناى اخير قطعاً مقصود نيست ، و از سه معناى اخير تنها آخرين معنا مى تواند در اين آيه مقصود باشد. دلايل اين مطلب بدين قرار است:
1. كلمه انّما ادات حصر است و مفاد آن اثبات و نفى است ، زيرا كلمه انّما در بردارنده معناى ما و الا (نفى و استثنا) است ; يعنى حكم را بر آنچه پس از انّما ذكر شده اثبات ، و از آنچه ذكر نشده ، نفى مى كند (تلخيص المفتاح). بنابراين كلمه إنّما بر ولايتى خاص دلالت مى كند ; ولايتى كه اولاً وبالذات به خداوند اختصاص دارد و براى ديگران با اذن و مشيت الهى ثابت مى شود (مجمع البيان ، ج4ـ3 ، ص 211 ; الذخيره فى علم الكلام ، ص 439ـ 440 ; المنقذ من التقليد ، ج2 ، ص 302 و 303) ، اما ولايت به معناى نصرت و محبت اختصاصى نيست ، زيرا لزوم يارى كردن و محبت مؤمنان به همديگر ، از لوازم بديهى ايمان و مورد اجماع مسلمانان است ; چنان كه آيه كريمه: (المؤمنونَ وَالمُؤْمِنات بَعْضُهُمْ أَولياءُ بَعْض) ; مردان و زنان مؤمن بعضى از آنها اولياى بعض ديگرند (توبه:71) نيز بر آن دلالت مى كند.
برخى معتقدند انّما هميشه بر حصر دلالت نمى كند ، زيرا در غير حصر نيز به كار رفته است ; چنان كه در قرآن آمده است: (إِنّما الحياة الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْو) ; همانا زندگى دنيا لهو و لعب است (محمد:36). روشن است كه لهو و لعب در غير زندگى دنيا نيز متصور است (تفسير كبير ، ج12 ، ص 30). در پاسخ مى توان گفت ، اديبان و زبان شناسان معروف عرب به دلالتانّما بر حصر تأكيد كرده اند ، به همين دليل زمخشرى در تفسير آيه ولايت گفته است: معناى إنّما اين است كه موالات بايد به آنان اختصاص يابد (الكشاف ، ج1 ، ص 648) اما بايد توجه داشت كه حصر بر دو نوع است: حصر حقيقى و حصر اضافى. اصل اولى در حصر ، معناى حقيقى آن است ، چه اين كه حصر اضافى جنبه ثانوى داشته و نياز به قرائن دارد ، و در آيه مورد بحث نه تنها قرينه اى بر حصر اضافى وجود ندارد ، بلكه قرائن و شواهد ـ چنان كه بعداً مى آيد ـ حصر حقيقى را تأييد مى كند.
2. اگر چه واژه ولىّ بر معانى يا مصاديق متعددى اطلاق شده است ،لكن هرگاه بدون قرينه به كار رود مراد از آن مالك امر بودن خواهد بود. به ويژه اگر به كسى اسناد داده شود كه داراى شأن رهبرى و فرمانروايى است ; همان طورى كه در آيه مورد بحث چنين است ، زيرا كلمهولى نخست به خداوند و سپس به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اسناد داده شده است. حاكميت خداوند عقلاً ثابت است ، و حاكميت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به عنوان اين كه رسول خداست اثبات مى شود ، حال با توجه به اين كه ولايت در مورد خدا و رسول (صلى الله عليه وآله وسلم به معناى مالك امر بودن است ، و از طرفى (الّذين آمَنُوا) بر خداوند يا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم عطف شده است ، و حكم معطوف با معطوف عليه مشترك است ، پس ولايت در مورد مؤمنانى كه در آيه توصيف شده اند نيز به معناى مالكيت امر تدبير (امامت) خواهد بود (مصباح الهداية فى اثبات الولاية ، ص 320ـ 321
3. اگر چه عبارت (الّذين آمَنُوا) همه مؤمنان را شامل مى شود ، ولى مقصود از آن بعضى از مؤمنان است ، زيرا اولاً ، براى آنان صفت ويژه اى (اقامه نماز و دادن زكات در حال ركوع) بيان شده است. ثانياً ، جمله (الّذين آمَنُوا) بر كلمه رسوله و آن هم بر كلمه اللّه عطف شده است و مفاد آيه اين است كه خدا و رسولش و مؤمنانى كه توصيف شده اند ولى اند ، و جامعه مؤمنان ، مُوَلّى عليه هستند. نسبت اين دو ، از قبيل نسبت ميان ولايت مدار و ولايت پذير است ، نه از باب تفاعل كه ولايت دو جانبه باشد ، در حالى كه ولايت به معناى محبت و نصرت دو جانبه بوده و عموميت دارد (الذخيره في علم الكلام ، ص 439 ; تقريب المعارف ، ص 128).
در مقابل استدلال مزبور ، مفسران و متكلمان اهل سنت ، به وحدت سياق آيه ولايت با آيات قبل و بعد آن استناد نموده و گفته اند: مراد از ولايت در آيه ، نصرت و محبت است ،زيرا در آيات قبل (مائده:51ـ 54) خداوند مؤمنان را از ولايت يهود و نصارا نهى كرده است. روشن است كه مؤمنان هيچ گاه در صدد قبول ولايت يهود و نصارا به معناى امامت نبوده اند ، بلكه آنچه برخى از مسلمانان انجام مى دادند برقرارى رابطه دوستى و پيمان نصرت با يهود و نصارا بوده است ، فلذا در آيه مورد بحث نيز مراد از ولايت نصرت و محبت خواهد بود ; چنان كه در آيه بعد (مائده:56) نيز يادآور شده است كه تولّى خدا و پيامبر و مؤمنان موجب غلبه و پيروزى حزب خداوند خواهد بود (تفسير طبرى ، ج6 ، ص 343 ; المنار ، ج6 ، ص 443 ; تفسير كبير ، ج12 ، ص 27ـ 28 ; شرح المواقف ، ج8 ، ص 360 ; شرح المقاصد ، ج5 ، ص 270).
در پاسخ به استدلال فوق چند نكته قابل توجه است: نكته اول ، هم سياق بودن آيه ولايت با آيه نهى تولّى يهود و نصارا مستلزم آن است كه آيات ديگرى بين آن دو واقع نشود ، در حالى كه ميان دو آيه ياد شده ، سه آيه (52ـ54) فاصله انداخته است ، البته هر چند آيه هاى 52 و 53 به نوعى ناظر به ولايت يهود و نصارا است ، لكن آيه 54 ناظر به ارتداد در آينده بوده و ارتباطى با آيه 51 ندارد ، مضمون آيه چنين است:اى گروهى كه ايمان آورده اى د هر كس از شما ، از دين خود مرتد شود به زودى خدا قومى را كه دوست مى دارد و آنها نيز خدا را دوست مى دارند ، براى نصرت اسلام برمى انگيزد (مائده:54) بدين جهت ، مفسران آن را يكى از پيشگويى هاى قرآن دانسته اند (تفسير طبرى ، ج6 ، ص 336 ; الكشاف ، ج1 ، ص 644).
نكته ديگر اين كه آيه بعد از آيه ولايت نيز صراحت يا ظهور در ولايت به معناى نصرت ومحبت ندارد ، مضمون آيه چنين است: هر كس ولايت خدا ، رسول و مؤمنان خاص را بپذيرد ، چنين افرادى حزب اللّه هست و حزب اللّه پيوسته غالب و پيروز است (مائده:56) مضمون اين آيه ، هم با ولايت به معناى نصرت و محبت سازگارى دارد ، و هم با ولايت به معناى تدبير و نصرت در امور ; بنابراين ، نمى توان آن را قرينه و شاهد بر يكى از آن دو به شمار آورد.
نكته سوم ، بر فرض قبول وحدت سياق ، قرينه سياق در صورتى قابل احتجاج است كه با دليل و قرينه اى روشن تر معارض نباشد ، در حالى كه قراين آشكارى كه پيش از اين بيان گرديد و احاديثى كه در شأن نزول آيه وارد شده مانع از تمسك و استدلال به وحدت سياق خواهد بود.
احاديث شأن نزول آيه:
بيشتر احاديثى كه درباره شأن نزول آيه ولايت ، روايت شده است ، نزول آن را مربوط به اميرمؤمنان (عليه السلام) و دادن انگشتر خود به سائل در حال ركوع دانسته اند. طبرى در دو حديث يكى از عتبة بن حكيم و ديگرى از مجاهد اين شأن نزول را روايت كرده است (تفسير طبرى ، ج6 ، ص 344). سيوطى علاوه بر دو حديث مزبور ، پنج حديث ديگر از خطيب خوارزمى ، طبرانى ، ابن مردويه به نقل از ابن عباس ، عمار ياسر ، سلمة بن كهيل ، على بن ابو طالب و ابو رافد در مورد نزول آيه ولايت در شأن على (عليه السلام) روايت كرده است (الدر المنثور ، ج3 ، ص 98ـ 99). سعد الدين تفتازانى و ملا على قوشچى اشعرى اتفاق نظر مفسران بر نزول آيه در شأن على (عليه السلام) را نقل كرده اند (شرح المقاصد ، ج5 ، ص 270 ، شرح التجريد ، ص 368ـ 369). مؤلف كتاب غاية المرام بيش از بيست حديث از كتاب هاى اهل سنت درباره نزول آيه ولايت در مورد على (عليه السلام روايت كرده است (غاية المرام ، ج2 ، ص 12). علامه امينى نيز تعداد زيادى از دانشمندان اهل سنت را نام مى برد كه روايت شأن نزول آيه ولايت را در مورد اميرمؤمنان (عليه السلام) در كتاب هاى خود نقل كرده اند (الغدير ، ج2 ، ص 53).
احاديث مربوط به نزول آيه در شأن على (عليه السلام) كه از شيعه و اهل سنت نقل شده در حد تواتر بوده و مفيد يقين است ، و اين احاديث مورد استناد محدثان ، مفسران ، متكلمان و فقيهان قرار گرفته است ; تا آنجا كه فقها در مسئله فعل كثير در نماز و اين كه آيا صدقه مستحبى زكات ناميده مى شود يا نه ، به آن استناد كرده اند (تفسير قرطبى ، ج6 ، ص 208 ; الميزان ، ج6 ، ص 25). با توجه به مطالب ياد شده ، ترديد برخى از افراد همچون فخر رازى (تفسير كبير ، ج12 ، ص 30) و ابوهاشم جبايى (المغنى ، الإمامه ، ج1 ، ص 137) درباره نزول آيه در شأن على (عليه السلام) بى اساس خواهد بود.
بررسى اشكالات
اشكال اول ، گفته شده است كه آيه ولايت در مقام مدح مؤمنان است ، در حالى كه دادن زكات در حال نماز و ركوع مايه نكوهش است چون با توجه كامل نمازگزار به عبادت منافات دارد (المغنى ، الإمامه ، ج1 ، ص 135). در پاسخ مى توان گفت: آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّى و دنيوى است ، اما پرداختن زكات به امر خداوند نه تنها امر دنيوى نيست ، بلكه خود نوعى عبادت است ، و از طرفى ، عظمت روحى و احاطه علمى امام على (عليه السلام چنان بود كه مى توانست در يك زمان دو عبادت را انجام دهد ، بدون اين كه لطمه اى به حضور قلب ايشان در نماز وارد شود.
اشكال دوم ، زكات ، اسم براى صدقه واجب است نه مستحب ، زيرا قرآن مى فرمايد: (وَآتُوا الزَّكاة) (بقره:43) و امر ، ظاهر در وجوب است ، و از طرفى بيشتر علما تأخير پرداخت زكات را معصيت مى دانند ، بنابراين نمى توان گفت اميرمؤمنان (عليه السلام) انگشتر را به عنوان زكات واجب به فقير داده است (تفسير كبير ، ج12 ، ص 30).
اين اشكال نيز وارد نيست به دليل اين كه كلمه زكات در بسيارى از آيات مكى وارد شده است (اعلى:15 ; ليل:18 ; فصلت:7 ; مؤمنون:4) در حالى كه زكات واجب در مدينه تشريع شده است. از تأمل در آيات قرآن مخصوصاً آياتى كه در آنها از زكات درباره پيامبران گذشته مانند ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب (انبياء:73) ، اسماعيل (مريم:55) و عيسى (مريم:31) سخن به ميان آمده است به دست مى آيد كه واژه زكات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق يا همراه با نماز به كار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت مى كند ، چرا كه در شريعت پيشين ، زكات به معناى مصطلح در اسلام نبوده است (الميزان ، ج6 ، ص 15). گذشته از اين ، مى توان زكات را به زكات واجب نيز حمل كرد كه على (عليه السلام) در نظر داشته آن را در اولين فرصت مناسب به فقير بدهد ، و ادعاى تأخير از زمان وجوب ، ادعاى بدون دليل است ، چه اين كه بعيد شمردن وجوب زكات بر على (عليه السلام) و يا دادن انگشتر به عنوان زكات ، استبعادهاى بى اساس است ، البته اينكه على (عليه السلام) در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ثروت بسيار نداشته ، شكى نيست ، ولى لازمه آن ،نفى داشتن حداقل نصاب زكات نمى باشد (الشافى الامامة ، ج2 ، ص 238).
اشكال سوم ، گفته شده است كه (الّذينَ آمَنوا) بر جمع دلالت مى كند ، اطلاق آن بر مفرد در كلام فصحاى عرب نيامده است ، تا چه رسد به كلام الهى كه معجزه است (المنار ، ج6 ، ص 442) و گاهى گفته شده كه چنين اطلاقى مجازى است و اصل در كلام حقيقت است نه مجاز ، (تفسير كبير ، ج12 ، ص 28).
در پاسخ بايد گفت: اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معين در كلام عرب و غير آن به انگيزه تعظيم و مانند آن شايع است ; همچنان كه در قرآن درباره خداوند ضماير جمع به كار رفته است (حج:9 ; مؤمنون:99 ; نوح:1 ; آل عمران: 172) و در اينجا بى ترديد ، به كار بردن تعبير (الذين آمنوا) در مورد على (عليه السلام) بيانگر تكريم و تعظيم شخصيت على (عليه السلام) است ، بدان جهت كه وى از نظر كمالات ايمانى در عالى ترين درجه بوده و همين ويژگى سبب شده است كه پس از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) ولايت و رهبرى جامعه اسلامى به ايشان سپرده شود. گذشته از اين ، با توجه به روايات شأن نزول ، اين اطلاق در آيه ولايت صورت گرفته است ، حال اگر چنين كاربردى در زبان عرب در عصر رسالت رايج نبود ، صحابه اى كه حديث مربوط به شأن نزول آيه را نقل كرده اند ، لب به اعتراض مى گشودند (الميزان ، ج6 ، ص 10).
اشكال چهارم ، ولايت در مورد خداوند و رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) به معناى اقامه حدود و اجراى احكام الهى نيست ، فلذا اين معنا در (الذين آمنوا) نيز درست نخواهد بود. پس بايد ولايت را بر نصرت و محبت حمل كرد كه در هر سه مورد درست است (المغنى ، الإمامه ، ج1 ، ص 136).
پاسخ: در اين اشكال ، ميان حقيقت ولايت و چگونگى اعمال آن خلط شده است ، حقيقت ولايت كه عبارت از رهبرى امور دينى و دنيوى مسلمانان است ، در مورد خداوند ، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و امام هر سه ، استعمال شده است ، هر چند كيفيت اعمال آن در خداوند و غير خداوند متفاوت است ، بدين معنا كه اجراى احكام و حدود به صورت مباشرى و محسوس به خداوند نسبت داده نمى شود ، هر چند اجراى اين كار توسط پيامبر و امام تكويناً وتشريعاً مستند به مشيّت الهى است.
اشكال پنجم ، لازمه ديدگاه شيعه درباره ولايت در آيه مزبور اين است كه امامت به على (عليه السلام) اختصاص داشته باشد ، اين مطلب با اعتقاد آنان در مورد ديگر امامان شيعه منافات دارد (التحفة الإثنا عشريه ، ص 198). در پاسخ بايد گفت: براهين عقلى و نقلى بر وجوب امامت در هر عصر و زمانى دلالت مى كند. بر اين اساس ، طبق نصوص قرآنى و روايى ، امامت پس از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به امامان دوازده گانه شيعه اختصاص دارد همچنان كه قرآن از آنان به عنوان صادقين ياد كرده و مسلمانان را به پيروى از آنان فرا خوانده است (توبه:119). چنان كه امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه مورد بحث ولايت رابه احق و اولى بودن در تدبير امور تفسير كرده و فرموده است: مقصود از (الّذين آمنوا) على (عليه السلام) و امامان از ذريّه او تا روز قيامت است (اصول كافى ، ج1 ، ص 228). افزون بر اين ، در صحاح اهل سنت نيز از آنان به عنوان خلفاى دوازده گانه ياد شده است (صحيح البخارى ، ج9 ، ص 88 ، صحيح مسلم ، ج6 ، ص 3).حال وجه جمع بين اين نصوص و حصر امامت در على (عليه السلام به اين است كه تا وقتى آن حضرت در حال حيات مى باشد ، امامت مخصوص اوست و پس از وى به فرزندان او ، يكى پس از ديگرى ، اختصاص دارد ، بنابراين تعارضى در ميان نخواهد بود.

منابع
(1) اصول كافى ، كلينى الرازى ، ابوجعفر محمد بن يعقوب ، المكتبة الاسلاميه ، تهران ، 1388 هـ ؛
(2) اقرب الموارد ، الشرتونى ، سعيد الخورى ، مكتبة المرعشى ، قم ، 1403ق ؛
(3) التفسير الكبير ، رازى ، فخر الدين ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ؛
(4) تفسير طبرى ، طبرى ، محمد بن جرير ، ضبط و تعليق محمود شاكر ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ؛
(5) تفسير قرطبى (الجامع لأحكام القرآن ، قرطبى ، محمد بن احمد ، تحقيق عبدالرزاق المهدى ، دارالكتب العربى ، بيروت ، 1423ق ؛
(6) تقريب المعارف ، حلبى ، ابوالصلاح ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1404ق ؛
(7) الدّر المنثور ، سيوطى ، جلال الدين ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ، 1421ق ؛
(8) الذخيرة فى علم الكلام ، سيد مرتضى ، على بن الحسين ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1411ق ؛
(9) الشافى فى الامامة ، الشريف المرتضى ، مؤسسة اسماعيليان ، قم ، 1410ق ؛
(10) شرح التجريد ، قوشچى ، على بن محمد ، منشورات الرضى ، قم ، بى تا ؛
(11) شرح المقاصد ، تفتازانى ، سعدالدين ، منشورات الشريف الرضى ، قم ، 1409ق ؛
(12) شرح المواقف ، جرجانى ، مير سيد شريف ، منشورات الشريف الرضى ، قم ، 1412ق ؛
(13) صحيح البخارى ، البخارى ، ابوعبدالله ، دارالمعرفة ، بيروت ؛
(14) صحيح مسلم ، نيشابورى ، مسلم بن حجّاج ، محمد فؤاد عبدالباقى ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ؛
(15) غاية المرام فى علم الكلام ، آمدى ، سيف الدين ، المجلس الاعلى للشؤون الاسلاميه ، القاهره ، 1391ق ؛
(16) الغدير ، امينى ، عبدالحسين ، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه ، قم ، 1421هـ ؛
(17) الكشاف ، زمخشرى ، محمود بن عمر ، نشر الأدب الحوزة ؛
(18) لسان العرب ، ابن منظور ، محمد بن مكرم ، دارصادر ، بيروت ، 2000م ؛
(19) مجمع البيان ، طبرسى ، فضل بن الحسن ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ، 1379ش ؛
(20) مختصر التحفة الاثنى العشرية ، تحقيق وتعليق محب الدين الخطيب ، الرياض ، 1404ق ؛
(21) مصباح الهداية فى اثبات الولايه ، موسوى بهبهانى ، سيد على ، اشراف: رضا استادى ، مدرسة دارالعلم اهواز ، 1418هـ ؛
(22) المغنى فى أبواب التوحيد والعدل ، همدانى ، عبدالجبار ، تحقيق الدكتور محمود محمد قاسم ، دارالكتب ، بيروت ، 1382ق ؛
(23) المنار ، رشيد رضا ، محمد ، دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع ؛
(24) المنقذ من التقليد ، حمصى رازى ، سديدالدين ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، 1412ق ؛
(25) الميزان ، طباطبايى ، محمدحسين ، مؤسسة الاعلمى ، بيروت ، 1393ق.؛
على ربّانى گلپايگانى
نام کتاب : دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین    جلد : 1  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست