responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 800

 

بدیع ، علم ، از فنون بیان و بلاغت . واژة بدیع صفتی است بر وزن فعیل (مشبّهه ) دارای دو معنی فاعلی «پدیدآورنده » و مفعولی «نوپدید و شگفت »؛ و از همین معناست که در آغاز برای نامگذاری نوآوریهای شاعران عباسی در صناعات ادبی و سپس به صورت عنوانی کلی برای انواع مجاز لغوی به کار رفت و سپس عنوانِ علمی خاص شد.

علم بدیع در اصطلاح ادیبان ، سومین فن (بعد از معانی و بیان ) از فنون بلاغت ، و موضوع آن آرایشهای سخن فصیح و بلیغ در نظم و نثر است . به این آرایشها «محسّنات » و «صنایع بدیع » نیز می گویند و آنها را به «لفظی » و «معنوی » بخش می کنند.

دستة نخست ، خاص زیباییهای لفظی و عمدتاً شامل تسجیع ، ترصیع ، تجنیس * و نظایر و فروع آنهاست و دستة دوم که بیشتر برای زیباسازی معنوی کلام است ، اما به تبع الفاظ و نه به استقلال ، شامل تشبیه ، استعاره ، مجاز، کنایه ، حسن تعلیل و فروع آنها می شود.

سه تن از عالمان بلاغت در شناساندن معنای اصطلاحی بدیع نقش اساسی داشته اند: مبرّد (متوفی 285)؛ ابن قتیبه (متوفی 276)؛ و بویژه جاحظ که در البیان و التبیین سخن بدیع را تنها از آنِ اعراب دانسته (ج 4، ص 55) و این واژه را گاه به معنای زیبا و شگفت و گاه در معنای اصطلاحی آن - یعنی ظرایف و فنون ادبی و بلاغی ـ به کار برده است (همانجا؛ ابن معتز، ص 53).

ابن معتز (متوفی 296) نخستین کسی است که برای این تعبیر حد و مرز مشخصی قایل شده وگفته است که مطالب خود را از قرآن ، احادیث ، کتابهای لغت و اشعار قدما نقل کرده است تا شاعرانی چون بشّار (متوفی 167)، ابو نواس (متوفی 198) و دیگران پیشرو این علم قلمداد نشوند؛ به نظر او فنون ادبی در شعر عرب بتدریج به بدیع موسوم شده است (ص 1). وی مباحث بلاغی را نیز ضمن بدیع آورده است ، چنانکه استعاره ، تجنیس ، مطابقه ، و اعتراض را در یک سلک کشیده و به هفده صنعت اشاره کرده است (حاجی خلیفه ، ج 1،ص 233). پس از او، قدامة بن جعفر (متوفی 337) در نقد الشّعر ، ابوهلال عسکری (متوفی 395) در الصّناعتین ، ابن رشیق قیروانی (متوفی 456) در العُمده و خفاجی (متوفی 466) در سرّالفصاحة هر یک به نوعی مفهوم بدیع و محاسن کلام را گسترش داده اند. گفتنی است که مرغینانی صاحب محاسن الکلام بیش از دیگران راهِ ابن معتز را پیش برده و کتاب او مهمترین منبع رادویانی در ترجمان البلاغه بوده است . اما هیچیک از آنان علوم ادبی را به طور علمی از یکدیگر جدا نکرده اند و این کار بر دست عبدالقاهر جرجانی (متوفی 471) به انجام رسیده است ، هر چند که در کار او نیز تداخل فنون ادبی دیده می شود. نقطة عطف در تاریخ بلاغت عرب با سکّاکی (متوفی 629) پدید آمد. او علوم ادبی و بلاغی را به طور دقیق مشخص و از یکدیگر متمایز ساخت ، ولی به جای اصطلاح بدیع تعبیر محسّنات را به کار برد. پس از او خطیب قزوینی (متوفی 739) صاحب تلخیص المفتاح این اصطلاح را آورد و سپس سعدالدّین تفتازانی (متوفی 792) و دیگر شارحان تلخیص المفتاح به شرح و بسط و نقد آرای سکّاکی پرداختند. از روزگار تفتازانی تاکنون هیچ مطلب اصولی به بلاغت افزوده نشده است . اما در بدیع اضافاتی چند وارد شد تا آنجا که به گفتة عبدالوهّاب حموده ، از علمای مصر و شام ، صنعتهایی بر آنچه اهل شرق وضع کرده بودند افزوده شد، چنانکه ابن ابی الاصبع مصری (متوفی 654) شمارِ صنایع ادبی را در تحریر التحبیر خود به نود رسانید یعنی حدود سی صنعت بدان افزود. بعدها صنایع بدیعی به 140 نوع بالغ گشت ( دائرة المعارف اسلامیة ، ذیل «بدیع ، تعلیق »).

تفتازانی بدیع را علمِ شناختِ وجوه تحسین (آرایش ) کلام بعد از رعایت مقتضای حال و رعایت وضوح دلالت دانسته است (جزء 2، ص 135). حاجی خلیفه در تفسیر سخن تفتازانی می گوید که مراد از وجوه تحسین ، معنای عام آن نیست ، یعنی آنچه در بلاغت مطرح است از نظر مطابقت کلام با مقتضای حال که خود نوعی تحسین ذاتی است و نیز خالی بودن از تعقید معنوی و جز اینها، اعّم از اینکه داخل در بلاغت باشد یا در لغت و صرف و نحو، مشمول «وجوه تحسین » که در تعریف بدیع آمده نیست ؛ زیرا بعضی از وجوه تحسین از توابع بلاغت به شمار نمی رود؛ از جمله خالی بودن از تنافر، مخالفت قیاس و ضعف تألیف جزو علم بدیع نیست ، بدان سبب که بلاغت خود موقوف است بر خالی بودن سخن از آن عیوب . بنابراین ، مراد از وجوه تحسین باید موارد دیگری باشد که در مبحث بلاغت مطرح نیست . نکتة دیگر اینکه این تعریف که موقوف به «رعایت مطابقت کلام با مقتضای حال » شده دلالت دارد بر اینکه این وجوه تحسین بدیعی ، بدون تحقق بلاغت ، تحقق عینی پیدا نمی کند. ازینرو اگر بلاغت تحقق نیابد، وجوه تحسین مانند مرواریدهایی آویزان بر گردن خوکان خواهد بود (ج 1، ص 232). همچنین قبول این تعریف از بدیع ، این نکته را روشن می کند که زییاییهای بدیعی عارضی است و داخل در تعریف بلاغت نیست بلکه خودِ بلاغت است . باید توجّه داشت که بدیع را ذیلی بر دو علم بلاغت (معانی و بیان ) گرفته اند نه نوعی مستقل از علوم ادبی ؛ چه پس از تحقق بلاغت حاصل می شود، زیرا مرجع بلاغت ، اعم از اینکه در کلام باشد یا در متکلّم ، دو چیز است : نخست احتراز از خطا در ایراد معنی سپس تمیز سخن فصیح از غیر آن . مورد اول احتراز از تعقید معنوی یا تعقید مطلق را دربر نمی گیرد و در مورد دوم ، گوییم معیار فصاحت و معرفتِ آن تا حدودی در علم لغت و صرف و نحو آمده و گاه با احساس سر و کار دارد.

برای احتراز از خطا در ایراد معنا به علمی نیازمندیم و برای احتراز از تعقید معنوی به علمی دیگر؛ ازینرو معانی و بیان را برای این دو منظور وضع کرده اند. اما برای وجوه تحسینی که پس از تحقق بلاغت عرض وجود می کنند، علم بدیع وضع شده است (همان ، ج 1، ص 232). حاجی خلیفه موضوع و غرض و غایت این علم را در تعریف مذکور محقق می داند، اما فایدة آن را دلنشینی و گوشنوازی می انگارد که به علت زیبایی براحتی از راه گوش بر دلها می نشیند. سپس در تدوین این علم می گوید: اگر چه معانی و بیان دارای حسن ذاتی اند، لیکن گاه به حسن عَرَضی نیاز می افتد؛ چه زیباروی اگر عاری از زیب و زیور باشد، چه بسا بعضی از زیباییهایش در نظر جلوه ای نکند (همو، ج 1، ص 232). این علم هر چند از حیث رتبه بعد از معانی و بیان قرار دارد، این تأخّرِ رتبت علمی به معنای عدم استقلال آن نیست ، زیرا در این صورت بسیاری از علوم مستقل شمرده نمی شود (همانجا).

علم بدیع پس از تعریف درست و تعیین حدود و ثغورش ، به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم شد و نخستین کسی که چنین کاری کرد سکّاکی بود (ص 179). حاجی خلیفه نیز در این باره می گوید وجوه تحسین یا مربوط به معناست اگر چه عاری از تحسین لفظ باشد یا به تحسین لفظ برمی گردد که اولی را معنوی و دومی را لفظی گویند (حاجی خلیفه ، همانجا). صاحب نفایس الفنون نیز در باب بدیع و موضوع آن گفته است که جمعی از متأخّران همچون سکّاکی علم معانی و بیان را در زمرة صناعت بلاغت دانسته اند و علم بدیع را از اجزای مکمل آن ؛ و برخی دیگر علم بدیع را از صناعت فصاحت گرفته اند و معانی و بیان را از صناعت بلاغت . دربارة ملاک شناخت و تمیز این علوم نیز می گوید که این علم به اعتبار مدلول ، «معانی » است ؛ به اعتبار دلالت ، «بیان » و به اعتبار تحسین و تزیین ، «بدیع ». و نیز میان بلاغت و فصاحت فرق است ؛ زیرا بلاغت به معنا تعلّق دارد و فصاحت به لفظ ؛ از اینجاست که گویند معنیِ بدیع و لفظِ فصیح ونه برخلاف (شمس الدین آملی ، ج 1، ص 40).

در زبان فارسی ، این علم همچون دیگر علوم ادبی استقلالی کسب نکرد و تعالیم ادب عرب عیناً به فارسی برگردانده شد و ادیبان و بلیغان از آن تقلید کردند. قدیمترین اثر فارسی در علم بدیع ، ترجمان البلاغة است که هر چند به قول مؤلّف آن اجناس بلاغت را از تازی به پارسی درآورده است (رادویانی ، ص 3) اما در آن رنگ ایرانی بیش از تمام آثاری که بعد از آن و تا زمان ما تألیف شده محفوظ مانده است (همان ، ص 2). با این حال ، او نیز بعضی مباحث بلاغت چون تشبیه و استعاره را جزو مباحث بدیع آورده است (همان ، ص 40،44). یک قرن بعد، رشید وطواط حدائق السحر را به قصد معارضه با رادویانی ، بر بنیاد ترجمان البلاغة تألیف کرد. او استعاره و تشبیه را ضمن صنعتهای بدیعی آورده و بلاغت و بدیع را کاملاً تفکیک نکرده است (رشید وطواط ، ص 29،42)، پس از او شمس قیس مباحث بلاغی تشبیه و استعاره را ضمن صنایع بدیعی آورده و صنعتهای شعری را «بدایع کلامی » خوانده است (ص 24، 345، 365)، اما هیچیک از آنان ، عنوان مستقلّ بدیع را به کار نگرفته اند؛ چنانکه رادویانی به جای آن عنوان «اجناس بلاغت » را آورده و رشید وطواط اصطلاح «بدایع شعر» را برگزیده (رشید وطواط ، ص 1) و شمس قیس «محاسن شعر» و «صناعت مستحسن » را به کار برده است (ص 328). شرف الدّین رامی نیز حقایق الحدائق را به عنوان ذیلی بر حدائق السحر نوشته اما نامی از بدیع نبرده است (رامی ، ص 2).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن ؛
(2) ابن رشیق ، العمدة فی محاسن الشعر و آدابه و نقده ، چاپ محمد قرقران ، بیروت 1408؛
(3) ابن قتیبه ، الشعر و الشعراء ، او، طبقات الشعراء ، چاپ دخویه ، لیدن 1902ـ1904؛
(4) ابن معتز، کتاب البدیع ، بغداد 1399/1979؛
(5) مسعودبن عمر تفتازانی ، شرح المختصر ، قم ( بی تا. ) ؛
(6) عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ عبدالسلام هارون ، بیروت 1990؛
(7) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون ، چاپ افست تهران 1387/1967؛
(8) محمدبن عبدالرحمن خطیب قزوینی ، تلخیص المفتاح ، قاهره 1965؛
(9) عبدالله بن محمد خفاجی ، سرّالفصاحة ، چاپ عبدالمتعال صعیدی ، قاهره 1350/1932؛
(10) دائرة المعارف الاسلامیة ، قاهره ( تاریخ مقدمه 1969 ) ، ذیل «بدیع ، تعلیق »، (نوشته عبدالوهاب حموده )؛
(11) محمدبن عمر رادویانی ، ترجمان البلاغة ، چاپ احمد آتش ، تهران 1362 ش ؛
(12) حسن بن محمد رامی ، حقایق الحدائق ، چاپ محمد کاظم امام ، تهران 1341 ش ؛
(13) محمدبن محمد رشید وطواط ، حدایق السحر فی دقایق الشعر ، چاپ عباس اقبال ، تهران 1362 ش ؛
(14) یوسف بن ابی بکر سکاکی ، کتاب مفتاح العلوم ، بیروت ( 1348 ) ؛
(15) محمدبن محمود شمس الدین آملی ، نفائس الفنون فی عرایس العیون ، چاپ سنگی تهران ( بی تا. ) ؛
(16) محمدبن قیس شمس قیس ، کتاب المعجم فی معاییر الاشعار العجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ( 1338 ش ) ؛
(17) حسن بن عبدالله عسکری ، کتاب الصناعتین : الکتابة والشعر ، چاپ علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره 1952؛
(18) قدامة بن جعفر، نقد الشعر ، استانبول 1302/1884؛
(19) محمدبن یزید مبرد، الکامل ، مصر 1365؛
(20) نصربن حسن مرغینانی ، محاسن الکلام ، چاپ محمد فشارکی ، اصفهان ( 1364 ش ) .

/ محمد فشارکی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 800
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست