responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7296

ولیدبن عبدالملك‌بن مروان بن حَكَم ، ولیدبن عبدالملك‌بن مروان بن حَكَم، کنیه اش ابوالعباس، ششمین خلیفۀ اموی و سومین خلیفۀ مروانی (خلافت: 86 ـ 96). وی از قبیلۀ قریش و از طایفۀ بنی‌امیه بود (ابن عساكر، ج 63، ص 166). پدرش پنجمین خلیفۀ اموی و مادرش، وَلّاده یا ولیده، دختر عباس بن جزء/ جَزیء بن حارث عَبْسی بود. او و برادرش سلیمان از یك مادر بودند (خلیفة‌بن خیاط، ص 190، 198؛ ابن حبیب، ص 25). به روایتی، ولید در سال 52 در خانۀ عبدالملك در محلۀ بنی حدیلۀ مدینه به دنیا آمد (خلیفة‌بن خیاط، ص 190). ابن عسكر (رجوع کنید به همانجا) تاریخ تولد او را، بنا بر روایات دیگر، سال 45 یا 50 نوشته است.

مروان بن حكم پس از خود نخست فرزندش عبدالملك و پس از او پسر دیگرش، عبدالعزیز، را جانشین خود ساخته بود. عبدالملك می‌خواست عبدالعزیز را از ولایتعهدی بردارد و پسر خویش، ولید، را ولیعهد کند، اما عبدالعزیز راضی نمی‌شد تا آنكه عبدالعزیز ولایت مصر را پذیرفت و از ولایتعهدی چشم پوشید. عبدالعزیز در سال 85 و پیش از عبدالملك درگذشت، یا آنكه به دستور عبدالملك به او را زهر دادند و کشته شد (یعقوبی، ج2، ص 257، 279ـ 280). به هر حال، نتیجه آن شد كه ولید پس از مرگ پدر مدعی نداشت.

در منابع تاریخی نخستین بار از او در سال 69 یاد شده است كه در درگیری بین عبدالملك بن مروان و عمروبن سعید بن عاص( ولیعهدِ پس از عبدالملک‌بن مروان) مَصقَله، غلام عمرو بن سعید ضربه‌ای به کفل یا ‌سر ولید بن عبدالملك زد و او را مجروح کرد (بلاذری، 1417، ج 6، ص 64؛ طبری، ج 6، ص 144).

ولید در سال 77 به روم لشكر كشید و تا جایی به نام اَطمار، بین مَلَطیه و مَصیصه، پیش رفت (خلیفة‌بن خیاط، ص 173؛ یعقوبی، ج 2، ص 281) و در تابستان 79 نیز بار دیگر از ملطیه به روم حمله برد (خلیفة‌بن خیاط، ص 175).

ولید در سال‌ 78 از طرف پدرش امیرالحاج بود (خلیفة‌بن خیاط، ص 174). در پانزدهم یا دهم شوال سال 86 ، همان روزی كه عبدالملك بن مروان درگذشت، ولید به خلافت رسید (خلیفة‌بن خیاط، ص185، 190؛ بلاذری، 1417، ج8، ص 93؛ یعقوبی، ج 2، ص 283). ولید نخستین كسی بود كه در مرگ پدر به خود تسلیت، و برای رسیدن به خلافت به خود تهنیت گفت و مردم را به بیعت با خود فرا خواند (رجوع کنید به مسعودی، مروج، ج3، ص 370؛ ابن اثیر، ج4، ص 522). سپس بر منبر مسجد دمشق سخنانی تهدیدآمیز به مردم گفت (رجوع کنید به طبری، ج 6، ص 423). آنگاه خبر مرگ پدرش را به حجاج بن‌ یوسف ثقفی داد و حاکمیت او را بر همان ولایاتی که پیش از آن فرمان می‌راند، تنفیذ کرد و در نخستین قدم، برادرش مَسلَمه را فرمانده جنگ با رومیان ساخت (یعقوبی، ج2، ص 283). در سال 87 ، هشام‌بن اسماعیل مخزومی را از ولایت مدینه عزل کرد و عمربن عبدالعزیز را به جای او گمارد و دستور داد برای تنبیه هشام، او را برابر مردم برپا دارند تا هر كس ادعایی دارد بگوید. هشام اگرچه امام سجاد علیه‌السلام و علویان را بسیار آزار داده بود، اما امام سجاد فرزندان و خویشانش را از هرگونه تعرض به هشام منع كرد و خود نیز متعرض او نشد (رجوع کنید به ابن سعد، ج5، ص220ـ221؛ طبری، ج2، ص427ـ 428).

بیشتر دورۀ خلافت ولید به لشکرکشیها و فتوحات بزرگ گذشت (ابن اثیر، ج 5، ص 9). قُتَیبة‌بن مسلم باهلی، حاكم خراسان، از سال 86 به بعد همۀ شهرها و نواحی خراسان و ماوراءالنهر( از جمله بخارا و سمرقند) و همچنین ناحیۀ خوارزم را گشود و تا كاشغر پیش رفت (رجوع کنید به دینوری، ص 327ـ 328؛ یعقوبی، ج2، ص 285ـ 287؛ طبری، ج6، ص 424ـ 426 و جاهای دیگر). مسلمة‌بن عبدالملك نیز از همان سال 86 حملات خود را به متصرفات روم شرقی آغاز، و قلعه‌ها و شهرهایی را فتح كرد (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص 291ـ292؛ طبری، ج6، ص 426، 429 و جاهای دیگر). محمدبن قاسم ثقفی بخشهایی از سند و شبه‌قارۀ هند را در سالهای 89 تا 95 گشود (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص 288ـ 289؛ طبری، ج6، ص 496؛ نیز رجوع کنید به ثقفی*، محمدبن قاسم). موسی بن نُصَیر لَخمی، والی افریقیه، هم در سال 91 در صدد حمله به اندلس برآمد و در سالهای 92 و 93 او و طارق‌بن زیاد، که از موالی وی بود،‌ اندلس را فتح کردند (ابن‌قتیبه، 1387، ج 2، ص 60ـ61؛ بلاذری، 1413، ص230ـ231؛ یعقوبی، ج 2، ص 285؛ ابن‌اثیر، ج4، ص556ـ567، 576).

موسی بن نصیر با غنایم نفیسی از فتح اندلس نزد ولید بازگشت. از جملۀ آن غنایم، سفره‌ای جواهرنشان بود که ولید دستور داد آن را پاره كنند و جواهر آن سفره و تاجها و دیگر اشیای قیمتی را به مكه فرستاد تا در خانۀ خدا نگهداری شود (ابن قتیبه، 1387، ج 2، ص 68ـ 69).

ولیدبن عبدالملك علاقه زیادی به ساختن عمارت و بنا و آبگیرو احداث مزرعه داشت. از این‌رو، در روزگار او مردم چون به هم می‌رسیدند پیوسته از بناها و عمارات سخن می‌گفتند (ابن‌اثیر، ج5، ص 10؛ ابن طقطقی، ص 127).

در سال 87 بنای مسجدجامع دمشق را در محل کلیسای یوحنا آغاز کرد و در همین سال تصمیم گرفت مسجدالنبی را بازسازی کند. وی مالی هنگفت برای این كار خرج كرد و نظارت بر خرج را بر عهدۀ عمربن عبدالعزیز گذاشت (خلیفة‌بن خیاط، ص 191؛ مسعودی، مروج، ج 3، ص365ـ 366؛ قس ابن‌کثیر، ج9، ص 70) و از او خواست مسجد‌النبی را خراب کند و از نو بسازد و منازل پیرامون آن و حجره‌های همسران رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه وآله‌وسلم را ضمیمۀ مسجد سازد (ابن سعد، ج1، ص 499؛ قس یعقوبی، ج2، ص284؛ طبری، ج6، ص 435؛ ابن اثیر، ج4، ص 532، که تاریخ آغاز بازسازی مسجد پیامبر و مسجد دمشق را سال 88 نوشته‌اند). ولید برای ساخت مسجد پیامبر از پادشاه روم كمك خواست و او یکصد هزار مثقال طلا، یکصد کارگر و چهل‌ بار موزاییک فرستاد و ولید آنها را به مدینه نزد عمربن‌عبدالعزیز فرستاد (یعقوبی، ص284؛ طبری، ج6، ص436). در ساخت مسجد موزاییك و سنگ مرمر به كار رفت و درون مسجد با كاشی‌كاری و شیشه‌های رنگین آراسته شد و استادكار رومی و قبطی و شامی در ساخت آن كمك كردند (مقدسی، ج 4، ص 86 ـ 87) و بازسازی آن تا سال 90 ادامه یافت(یعقوبی، همانجا).

به دستور ولید مسجد‌الحرام را هم گسترش دادند و موزاییک و ستونهایی از سنگ و مرمر به آنجا حمل كردند (بلاذری، 1413، ص 47). در سال 89 نیز، به دستور ولید، میان تپه‌ طُوی و تپه حَجون چاهی كندند و آب شیرین آن چاه را می‌بردند و در حوضی چرمین در كنار چاه زمزم می‌نهادند تا به پندار وی، برتری آن بر زمزم معلوم شود. ولید همچنین از عمر بن عبدالعزیز(والی مدینه) و عاملان دیگر شهرها خواست تا راهها را هموار و در شهرها چاه حفر كنند (طبری، ج6، ص 437، 440).

ولید‌بن عبدالملك در سال 91 عازم حج شد تا مسجدالحرام و مسجدالنبی و اصلاحاتی را كه در آنها شده بود، بررسی کند. درمدینه عمر بن عبدالعزیز از او استقبال کرد (دینوری، ص 328؛ یعقوبی،ج 2، ص 284؛ طبری، ج 6، ص 465ـ466). ولید به مردم مدینه عطا داد و میان آنان بردگان عجمی بسیار و ظروف زرین و سیمین و اموالی تقسیم كرد (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص285؛ طبری، ج6، ص466)، اما در نماز جمعه ــ برخلاف سنّت ــ نشسته خطبه خواند و آنان را با سخنانش تهدید کرد و هنگامی كه وارد مكه شد، خطبه‌ای بدون حمد و ثنای پروردگار ایراد نمود (خطبۀ بَتراء) و در آن خطبه نیز بیم داد و تهدید کرد(یعقوبی، همانجا).

ولید قصد داشت بخش باقی‌ماندۀ كلیسای یوحنا (بخش غربی) را، كه از زمان فتح به صورت کلیسا مانده بود، به مسجدجامع دمشق اضافه کند. از این رو، از مسیحیان خواست كلیسا را در مقابل مال بسیار به مسلمانان ببخشند و چون آنان نپذیرفتند، ولید خود ابتدا شروع به تخریب یکی از دیوارهای کلیسا كرد و سپس كارگران كوبیدن بنا را آغاز كردند و كلیسا به مسجد افزوده شد (بلاذری، 1413، ص 125؛ ابن‌کثیر، ج9، ص70ـ71).

همچنین چند ستون کلیسای باشکوه مریم را در انطاکیه، كه همه از سنگ مرمر سفید بودند، به دستور ولید كندند و برای ساختن مسجدجامع دمشق، از راه دریا به دمشق فرستادند (مسعودی، مروج، ج2، ص 339ـ 340، 375). بدین‌گونه،‌ مسجدجامع دمشق ساخته شد که یکی از بناهای زیبا و شگفتی‌آور جهان به شمار می آمد(مقدسی، ج4، ص89 ـ 90؛ حسن ابراهیم‌ حسن، ج1، ص527) و عربها آن را بلاط الولید می‌نامیدند (ابن‌خلدون، ج1، ص 443). ساخت و تزیین مسجدجامع دمشق در طول دورۀ خلافت ولید ادامه یافت (ابن‌کثیر، ج9، ص70) و گفته شده است ولید خراج هفت سال کشور را با گشاده‌دستی در این راه هزینه کرد (رجوع کنید به حسن‌ ابراهیم حسن، ج1، ص525ـ526).

چون عمربن عبدالعزیز نزد مردم مدینه محبوبیت یافته یا، به بیان درست‌تر، چون عمر از رفتار ستمگرانۀ حجاج با مردم عراق به ولید شکایت کرده بود، حجاج به ولید نوشت که مکه و مدینه پناهگاه امنی شده است برای عراقیانی که بر من شوریده و بدانجا کوچید‌ه‌اند. از این‌رو، ولید در سال 93 عمربن عبدالعزیز را از حکومت مدینه برداشت (رجوع کنید به بلاذری، 1417، ج8، ص77؛ طبری، ج6، ص481ـ482) و در نامه‌ای به خالدبن عبدالله قَسری، عامل جدید خود در حجاز (مکه)، دستور داد تا همۀ مردم عراقَین را از حجاز بیرون كند و نزد حجاج بن‌یوسف ثقفی به عراق بفرستد. به دنبال آن، خالد همۀ آنان را در غل و زنجیر کرد و از مدینه نزد حجاج فرستاد (یعقوبی، ج2، ص 290). حجاج نزد ولید نیز، همچون دورۀ عبدالملك، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و ولید او را بسیار دوست می‌داشت (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 292؛ ابن‌قتیبه، 1985، ج2، ص 59). حجاج چنان كه خود آرزو داشت، پیش از مرگ ولید، در شوال سال 95 درگذشت (طبری، ج6، ص 493) و ولید از خبر مرگ فرمانده وفادارش بسیار غمگین شد (مبرد، ج2، ص 111).

از جمله وقایع زمان ولید، شهادت امام سجاد علی‌بن‌الحسین‌ علیهما‌السلام در سال 94 یا 95 بود(مصعب‌بن عبداللّه، ص 58؛ كلینی، ج1، ص 468؛ مسعودی، مروج، ج3، ص369). به عقیدۀ شیعیان، به فرمان ولید به امام زهر دادند (حمدالله مستوفی، ص 202). در سال 94زمین‌لرزه‌های متعددی نیز اتفاق افتاد كه ویرانیهایی به بار آورد (یعقوبی، ج2، ص 291).



عبدالملک‌بن مروان دو پسرش، ولید و سلیمان، را یکی پس از دیگری ولیعهد قرار داده بود (رجوع کنید به ابن سعد، ج5، ص 236؛ خلیفة‌بن خیاط، ص 183؛ طبری، ج6، ص416)، اما ولید در سال 96، قصد داشت برخلاف رأی پدر، برادرش سلیمان را از ولایت¬عهدی عزل کند و فرزند خود، عبدالعزیز‌، را به جانشینی بگمارد. حتی‌ اموال بسیاری به سلیمان پیشنهاد كرد و چنان‌كه گفته‌اند فقط حجاج بن یوسف ثقفی و قتیبةبن مسلم باهلی با این تصمیم ولید موافقت کردند، اما سلیمان نپذیرفت و ولید، به سبب بیماری و مرگ ، فرصت خلع سلیمان را نیافت (طبری، ج6، ص 498ـ 499، 506 ـ 507). با این حال، به روایتی دیگر ولید به پیروی از وصیت عبدالملك، ولایتعهدی را به فرزندان خود نداد و با برادران خود بسیار مهربان بود و سفارشهای پدرش را رعایت می‌كرد. همچنین گفته شده كه نقش انگشتری‌اش «یا ولیدُ انّك مَیتٌ» بود و به همین سبب هرگاه به فکر می‌افتاد پسر خود را جانشین کند،‌ با خود می‌گفت كه خواهم مرد و خلاف رأی پدر عمل نخواهم كرد (رجوع کنید به مسعودی، مروج، ج3، ص 365، 373ـ374).

به نوشتۀ بیشتر مورخان ولید بن عبدالملك روز شنبه 14 یا 15 جمادی‌الآخرۀ 96 (ابن‌حبیب، ص26؛ طبری، ج6، ص 495؛ قس خلیفة‌بن خیاط، ص 197؛ نیمۀ ربیع‌الاول یا ربیع‌الآخر 96) در دیر مُرّان (کنار کوه قاسیون دمشق) درگذشت (یعقوبی، ج2، ص 291؛ نویری، ج 21، ص 335). عمر بن عبدالعزیز بر او نماز خواند (یعقوبی، همانجا؛ ابن‌جوزی، ج7، ص23؛ قس خلیفة‌بن خیاط، ص 197، که نوشته است سلیمان بر او نماز خواند). جنازۀ ولید را به دمشق بردند و در مقابر فرادیس یا بیرون باب‌الصغیر به خاك سپردند (رجوع کنید به یعقوبی؛ طبری؛ ابن‌جوزی، همانجاها). سن‌ وی را هنگام مرگ 43 یا 44 سال (ابن‌حبیب، همانجا؛ مسعودی،‌ مروج، ج3، ص365؛ به روایات دیگر: 44، 45، 47، 46، 49 یا 52 سال رجوع کنید به یعقوبی، طبری؛ ابن‌جوزی، همانجاها) و مدت حكومت او را نه سال و هشت ماه و دو روز (مسعودی، همانجا؛ برای روایات دیگر رجوع کنید به ابن‌حبیب، ص 25؛ دینوری، ص 329؛ یعقوبی؛ طبری، همانجاها) نوشته‌اند. عباسیان زمانی كه به قدرت رسیدند، قبور بنی‌امیه را نبش كردند، اما در قبر ولید در دمشق چیزی نیافتند (مسعودی، مروج، ج4، ص44).

ولید‌بن عبدالملك همسران بسیاری اختیار کرد و بیشتر آنان را طلاق ‌داد (رجوع کنید به بلاذری، 1417،‌ ج8، ص66؛ ابن‌شاکر، ج4، ص255). او نوزده پسر داشت. از آن میان، دو تن از فرزندانش، یزید و ابراهیم، به خلافت رسیدند. بزرگترین فرزندش عباس نام داشت كه به همین سبب، كنیۀ ولید ابوالعباس است(رجوع کنید به بلاذری، 1417، ج8، ص 65ـ 66؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، ج6، ص 496؛ ابن حزم، ص 89).

عباس‌بن ولید مردی جنگجو و به سبب شجاعت، به شهسوار بنی مروان ملقب بود. پسر دیگرولید، بِشر، عالِم لقب داشت (ابن قتیبه، 1960، ص359؛ مسعودی، مروج، ج3، ص 365). عبدالعزیز نیز سرآمد و سید فرزندانش بود و ولید قصد داشت بعد از سلیمان برای او بیعت بگیرد (بلاذری، 1417، ج8، ص 68). بنوحیدر، كه در شهر اُشمونَین مصر زندگی می‌کردند، از نسل او بودند (قلقشندی، ص 225).

ولید بن عبدالملك به سبب رفتارش، نزد مردم شام از بهترین خلفای بنی‌امیه بود (طبری، ج6، ص 496؛ ابن‌طقطقی، ص 127). او نخستین فرد در اسلام بود كه كعبه را زراندود كرد و در و ارکان و ناودان و ستونهای داخل کعبه را با ورقهای طلا پوشاند و نخستین كسی بود كه برای بیماران بیمارستان ساخت و مهمانخانه‌ دایر كرد و نخستین كسی بود كه برای كوران و بینوایان و جذامیان مقرری خواربار و جیره تعیین کرد و ایشان را از گدایی و كمك خواستن از مردم منع نمود. او به هر بیمار زمین‌گیری، خادمی و به هر كوری راهنمایی داد (یعقوبی، ج 2، ص 284، 290؛ طبری، ج6، ص437، 496؛ ابن‌طقطقی، همانجا). در زمان ولید میزان خراج پایین آمد، به‌گونه‌ای که حجاج از تمام عراق فقط 25 میلیون درهم فرستاد (یعقوبی، ج2، ص291).

ولید كشتن گنهكاران را بدعت نهاد و حدود بیست هزار تن از کارکنان دیوانها را کنار گذاشت و نخستین كسی بود كه خوراك دادن در ماه رمضان را در مساجد مقرر داشت و نخستین كسی بود كه مردم را به ‌بهتان و گمان می‌گرفت و می‌كشت (یعقوبی، ج2، ص 291). او جباری لجوج و ستمگری سركش بود (رجوع کنید به طبری، ج6، ص423؛ مسعودی، مروج، ج3، ص365؛ ذهبی، حوادث و وفیات 81ـ 100، ج 6، ص 499). هنگام غضب از خود بی‌خود می‌شد و از نتیجۀ كار غافل می‌ماند. سطوتش سخت بود و در آن هنگام كسی نمی‌توانست با او سخن گوید، زیرا در خون‌ریزی بی‌باك بود (مسعودی، التنبیه، ص 317).

دربارۀ ظاهر او گفته شده است كه بلندبالا، گندمگون و اندكی آبله‌رو بود و بینی‌ پهنی داشت و جز چند موی سفید در جلو ریشش، در سر و رویش موی سپیدی نداشت (یعقوبی، ج2، ص 292؛ مسعودی، همانجا؛ قس نویری، ج21، ص 336).

ولید به كم خردی و نادانی معروف بود و به عربی درست سخن نمی‌گفت (یعقوبی، ج2، ص290؛ مسعودی، همانجا). از این‌رو، به او لقب نبطی داده بودند (ابن‌شاکر، ج4، ص254). او از ادب و لغت عرب بهره‌ای نداشت و نحو را به خوبی نمی‌دانست. عبدالملك او را به سبب لحنش در سخن، سرزنش می کرد و به او گفت كسی كه به كلام عرب نیك آشنا نباشد نمی‌تواند بر آنان فرمانروایی كند. از این‌رو، ولید خانه‌ای اختیار كرد و گروهی از علمای نحو را در آنجا گرد آورد و مدتی به خواندن نحو اشتغال ورزید، اما پس از فراغت، نادان‌تر از روز اول از كار درآمد و چون این مطلب به گوش عبدالملك رسید گفت ولید دیگر معذور است (ابن‌اثیر، ج5، ص10ـ11؛ ابن طقطقی، همانجا؛ نویری، ج21، ص 338؛ ابن شاكر، همانجا).

در دوران ولید فقهایی می‌زیستند كه در سال 94 بسیاری از آنان از دنیا رفتند و به همین سبب، آن سال را «سَنةالفقهاء» نامیدند (برای اسامی فقها و قضات و حكام ولایات و كارگزاران لشكری و كشوری و امیرالحاجها در عهد او رجوع کنید به خلیفة‌بن خیاط، ص198ـ200؛ بلاذری، 1417، ج10، ص237ـ238؛ یعقوبی، ج2، ص 291ـ 292؛ طبری، ج6، ص491).


منابع :
(1) ابن‌اثیر؛
(2) عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فی‌تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛
(3) محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دكن 1361/1942؛
(4) علی ابن‌حزم اندلسی، جمهرة انساب‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1982؛
(5) ابن‌خلدون؛
(6) ابن‌سعد (بیروت)؛
(7) محمد ابن‌شاكر كتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر، [بی‌تا.]؛
(8) محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، بیروت، دار صادر؛
(9) علی ابن‌عساكر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت1415ـ 1421/ 1995ـ 2001؛
(10) عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، چاپ طه محمد زینی، قاهره 1378/1967؛
(11) همو، عیون الاخبار، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت ]مقدمه 1985[؛
(12) همو، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(13) ابن‌كثیر، البدایه و النهایه، چاپ علی شیری، بیروت 1408/ 1998؛
(14) احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، چاپ سهیل زكار و ریاض زرکلی، بیروت 1417/1997؛
(15) همو، فتوح‌البلدان، چاپ فؤاد سزگین، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛
(16) عمرو بن بحرجاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون بیروت دارالجیل، بی‌تا.؛
(17) حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، قاهره 1964، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی، بی‌تا.؛
(18) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده؛
(19) خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حكمت كشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛
(20) احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960؛
(21) ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، حوادث و وفیات 81- 100، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1407؛
(22) طبری، تاریخ (بیروت)؛
(23) قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب‌العرب، بیروت 1405/1984؛
(24) كلینی؛
(25) محمدبن یزید مبرد، الكامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره؛
(26) مسعودی، التنبیه؛
(27) همو، مروج (بیروت)؛
(28) مصعب‌بن عبدالله، كتاب نسب‌قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره 1953؛
(29) مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس؛
(30) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، قاهره 1428/ 2007؛
(31) یعقوبی، تاریخ.
/ مرضیه محمدزاده/



تاریخ انتشار اینترنتی:



1392/03/05

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7296
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست