responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7295

وشمگیربن زیار ، وشمگیربن زیار، کنیه اش ابومنصور، دومین حاکم زیاری. پدرش زیار بن وردان¬شاه و مادرش تیرانی بادوسپانی بود. از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعی نیست. نام وشمگیر به¬ صورتهای دیگری هم ضبط شده است، از جمله وُشْمه¬گیر (عنصرالمعالی، ص3، حاشیه 3، ص 4، تعلیقات مصحح، ص 267ـ 268)، وَشْمِگیر (یوستی ، ص359)، و دشمن‌گیر (رجوع کنید به شاد، ج7، ص4501).

در سال 321، مردآویج* زیاری پس از مصالحه با خلیفه القاهربالله*، ابن¬جَعْد را به گیلان نزد وشمگیر فرستاد تا او را به همراهی با خویش بخواند. وشمگیر اگرچه از مصالحۀ برادرش با خلیفه دل¬چرکین بود، همراهی با مرادآویج را پذیرفت. چندی ¬بعد، برادر وشمگیر او را به امارت ری رساند(رجوع کنید به ¬مسکویه، ج5، ص 368؛ ابن‌اثیر، ج8، ص246، 268). در ذیحجۀ همان سال، وشمگیر به ¬دستور مردآویج به اصفهان لشکر کشید و آنجا را از عمادالدوله، علی¬ بن بویه، گرفت، اما دیری نپایید که به¬ دستور مردآویج حکومت اصفهان را به محمد بن یاقوت، حاکم منصوب خلیفه، واگذار کرد(رجوع کنید به ¬مسکویه، ج5، ص370؛ ابن¬اثیر، ج8، ص270-271).

پس¬از قتل مردآویج در صفر 323، بیشتر سپاهیانش با وشمگیر بیعت کردند. وشمگیر از میان فرماندهان و امرای مردآویج، عبدالله‌بن وَهْبان را به وزارت خویش برگزید و با بذل ¬و بخشش کوشید به دلهای سرداران و سپاهیان راه یابد (¬مسکویه، ج5، ص408-409؛ ابن¬اثیر، ج8، ص302).

قتل مردآویج رقبا و دشمنان زیاریان را خشنود کرده بود، اما حاکمیت وشمگیر به نگرانیهایشان دامن زد، زیرا امارت ری و جنگاوریهای دورۀ حکومت مردآویج، از وشمگیر جنگجویی کارآمد ساخته بود. بدین¬سبب، دشمنانش بنا را بر جنگ با وی نهادند(رجوع کنید به ادامۀ مقاله). امیر نصر بن احمد سامانی، ماکان بن کاکی( فرمانده دیلمی) را که در کرمان فرمان می¬راند، واداشت تا با یاری ابوعلی محمد بن مظفر بن محتاج چغانی، سپهسالار سامانیان، با سپاهی عظیم به دامغان و ری و گرگان یورش ببرند، اما ابوالقاسم بانجین، سردار وشمگیر، راه را بر هردو بست و شکستشان داد و ابوعلی و ماکان به¬ سوی نیشابور عقب نشستند (ابن¬اثیر، ج8، ص304).

در 324 پس از مرگ نجین، حاکم زیاری گرگان، سامانیان سودای تصرف این شهر را داشتند، اما وشمگیر، ماکان‌بن کاکی را برانگیخت تا به گرگان برود (ابن‌اسفندیار، ج 1، ص 295).

از سوی دیگر، حسن بن بویه، ملقب به رکن¬الدوله، که روزگاری نزد مردآویج گروگان آل-بویه بود، با مرگ مردآویج از دربار زیاری گریخت و نزد برادرش، عمادالدوله، رفت. در همین حین، وشمگیر گرفتار شورش لشکری بن مردی در آذربایجان بود. رکن‌الدوله فرصت را غنیمت شمرد و اصفهان و قلعۀ الموت را گرفت. وشمگیر در 327 با رهایی از غائلۀ لشکری، سپاهی به اصفهان فرستاد که آنجا را فتح کردند و به¬ نام شاه زیاری خطبه خواندند. اندکی بعد، وشمگیر الموت را هم تصرف کرد(رجوع کنید به مسکویه، ج5، ص 407، ج 6، ص 7ـ 10، ابن¬اثیر، ج8، ص349-350، 356-357). در سال 328، سامانیان که از دوستی ماکان و وشمگیر بیمناک بودند، ابوعلی محمد بن مظفر چغانی را با سپاهی بزرگ به سوی گرگان فرستادند. او هفت¬ماه شهر را در محاصره گرفت. وشمگیر چندین¬سپاه به یاری ماکان فرستاد. رکن¬الدوله اوضاع را مساعد دید و اصفهان را تصرف کرد. وشمگیر با آگاه¬شدن از حملۀ ابوعلی، سپاهی به یاری ماکان فرستاد، اما نتیجه¬ای نداشت. از این¬رو، گرگان را به سامانیان واگذار کرد و ماکان و سپاهیانش را از آنجا بیرون برد (ابن‌اسفندیار، ج1، ص296؛ ابن¬اثیر، ج8، ص359-360). از سوی دیگر، رکن¬الدوله برای تصرف ری به آنجا لشکر کشید. وشمگیر او را شکست داد و رکن¬الدوله به اصفهان بازگشت (مرعشی، ص125-126).

در ربیع¬الاول 329، لشکر هفت¬هزار تنی متحد سامانیان و بوییان، به¬سرکردگی ابوعلی چغانی، نزدیک ری رسید. ماکان که به کمک وشمگیر شتافته بود، در این کارزار کشته شد. وشمگیر شکست خورد و به آمل گریخت. ابوعلی در ری به¬ نام امیر سامانی خطبه خواند و سر ماکان را به¬همراه اسیران بسیار به دربار سامانی فرستاد (¬مسکویه، ج6، ص33-34؛ ابن¬اثیر، ج8، ص369-371).

با مرگ ماکان، پسرعمویش، حسن بن فیروزان، به خون¬خواهی او در طبرستان بر وشمگیر شورید، اما در جنگ با سپاهیان وشمگیر شکست خورد و به ابوعلی چغانی پناه برد(ابن-اسفندیار، ج1، ص297-298). اندکی ¬بعد، سپاه سامانی به¬همراه حسن بن فیروزان، به طبرستان( قلمرو باقی¬ماندۀ زیاریان) لشکر کشید. در آستانۀ ساری نبردی درگرفت، اما در آن هنگام، امیر سامانی درگذشت و با پیشنهاد وشمگیر صلح برقرار شد. وشمگیر فرزندش را به¬ گروگان به ابوعلی چغانی سپرد و حتی پذیرفت از این ¬پس به ¬نام امیر سامانی خطبه بخواند (-مسکویه، ج6، ص37؛ قس ابن¬اثیر، ج8، ص388-389، که زمان واقعه را سال 330 ذکر کرده است).

حسن بن فیروزان در بازگشت به بخارا، بر ابوعلی چغانی شورید و لشکرگاه او را چپاول کرد و فرزند وشمگیر را، که گروگانِ ابوعلی بود، با خود برد. حسن بن فیروزان گرگان و سپس دامغان و سمنان را فتح کرد (¬مسکویه، ج6، ص37-38؛ ابن¬اثیر، ص389-390؛ ابن-اسفندیار، ص298). وشمگیر با بازگشت ابوعلی چغانی به خراسان، رهسپار ری شد. از آن پس، حسن بن فیروزان به وشمگیر نزدیک شد و با بازگرداندن فرزند او، سالار، کوشید تا وشمگیر را به ستیز با سامانیان برانگیزد (¬مسکویه، ص 38؛ ابن¬اثیر، 390).

رکن¬الدوله به ری لشکر کشید. وشمگیر بازهم شکست خورد و به طبرستان عقب نشست. حسن بن فیروزان هم که از ناتوانی وشمگیر آگاه بود، به رکن¬الدوله پیوست (¬مسکویه، همانجا). ازاین زمان توان نظامی وشمگیر رو به¬ افول گذاشت. سرانجام، او پس¬از شکست در جنگی سخت با رکن¬الدوله و حسن‌بن فیروزان، با نزدیکانش به خراسان گریخت و به دربار سامانیان پناه برد. طبرستان نیز به تصرف رکن¬الدوله و حسن بن فیروزان درآمد (ابن¬اسفندیار، ج1، ص299).

امیر سامانی، وشمگیر را بزرگ داشت و در سال 333، سپاهی به ¬همراه وشمگیر فرستاد. همچنین ابوعلی چغانی را نیز به¬ یاری او روانه کرد. آنان در گرگان، حسن بن فیروزان را شکست دادند و گرگان را تصرف کردند(ابن¬اثیر، ج8، ص443-444). وشمگیر تا سال 337 در گرگان حکومت ‌کرد، اما در همین سال، بار دیگر لشکر متحد آل¬بویه و حسن بن فیروزان به آن دیار و طبرستان یورش بردند. وشمگیر شکست خورد و به خراسان گریخت. او بار دیگر از امیر سامانی یاری خواست. این¬بار سپاهیان سامانی به ¬فرماندهی قراتکین، وشمگیر را همراهی کردند. قراتکین با گروگان¬گرفتن فرزند حسن بن فیروزان، با وی صلح کرد و وشمگیر حاکم گرگان شد(ابن¬اثیر، ج8، ص478).

در 341، رکن¬الدوله گرگان را گرفت (همان، ج8، ص499). در 342، وشمگیر باز هم از امیر سامانی یاری خواست. امیر نوح‌بن منصور، ابوعلی چغانی را برای جنگ با رکن¬الدوله راهی ری کرد. ابوعلی چغانی پس¬از مدتی محاصره، چون کاری از پیش نبرد، با رکن¬الدوله، به شرط پرداخت سالانه دویست‌ هزار دینار، سازش کرد و ری را به رکن¬الدوله واگذاشت. وشمگیر که حکومت ری را می¬خواست، در نامه¬ای به امیر نوح بن منصور، ابوعلی چغانی را به سستی متهم کرد (مسکویه، ج6، ص191-192؛ ابن¬اثیر، ج8، ص504).

ازاین¬پس منابع تاریخی گویایِ دست ¬به ¬دست ¬شدنِ مکررِ گرگان و طبرستان بین وشمگیر و آل¬بویه و پناهندگی و یاری¬جستنِ پیاپی وشمگیر از امرای سامانی است. در این جنگها، یا اغلب سران سپاه سامانی پنهانی با آل¬بویه کنار می¬آمدند یا برخی از امرای لشکر وشمگیر به اردوی دشمن می¬پیوستند. در پایان یکی از همین جنگ¬وگریزها، وشمگیر ناگزیر به گیلان گریخت(رجوع کنید به ابن¬اثیر، ج8، ص542).

در پایان سال 356 وشمگیر درحالی¬ که فرماندهی سپاهی عظیم را برعهده داشت، خود را برای جنگ با رکن¬الدوله آماده ¬کرد. اما در اولین¬روز از محرّم سال 357، هنگامِ شکار، از اسب نوپایی افتاد و جان سپرد. به¬همین سبب لشکرکشی سامانیان به ری بی¬نتیجه ماند (¬مسکویه، ج6، ص270-272؛ ابن‌اثیر، ج8، ص 577-578 رجوع کنید به هوآر ، ص 50).

مؤلف مجمل¬التواریخ والقصص (ص389) وشمگیر را پادشاهی بدون تدبیر معرفی کرده است. وشمگیر آخرین ¬باری ¬که برای جنگ با رکن¬الدوله آماده می¬شد، نامه¬ای سراسر توهین به وی نوشت (ابن¬اثیر، ج8، ص578). ابن‌خلدون (ج 3، ص 478) وشمگیر را پادشاهی «مدبر و سیاست‌مداری بی‌نظیر» دانسته است. وشمگیردر طول زندگی اش، 34سال به جنگ و کشتارپرداخت. او کوشید قلمرو زیاریان را وسعت دهد، اما از همان آغاز، به جنگ و گریز گرفتار شد.

دربارۀ دین و آیین وشمگیر اطلاع صریحی وجود ندارد. برتلس (ص31) او را زرتشتی دانسته است. براساس این حکایت که ابن¬جَعْد اولین بار وشمگیر را همراه کشاورزان در حال کاشتن برنج دیده است (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 8، ص 246)، برتلس نوشته است این رسم امرای زرتشتی بوده که روزی از سال را به تخم‌ پراکندن با کشاورزان بگذرانند. مادلونگ (رجوع کنید به ج 4، ص 219) به پایبندی نواحی دیلم و مشرق گیلان به اعتقادات زیدیان اشاره کرده، اما حک شدن شهادتین و آیۀ قرآن بر سکه‌های وشمگیر که در سال 347 ضرب شده، نشان دهندۀ اعتقاد او به دین اسلام است(ترابی‌ طباطبائی ص 385).

وشمگیر با دختر یکی از حاکمان کهستان ازدواج کرد و صاحب چهار پسرشد: بیستون، که پس از پدرش به قدرت رسید؛ قابوس؛ سالار یا سلّار؛ و لنگر، که در زمان حیات پدرش درگذشت (عنصرالمعالی، ص 3؛ مادلونگ، همانجا؛ رجوع کنید به یوستی، ص441).


منابع :
(1) ابن¬اثیر؛
(2) ابن¬اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران 1320ش؛
(3) ابن‌خلدون؛
(4) آ.ی.برتلس، ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمۀ یحیی آرین¬پور، تهران 1346ش؛
(5) سیدجمال‌الدین ترابی طباطبایی و منصوره وثیق، سکه‌های اسلامی ایران از آغاز تا حمله مغول، تبریز 1373ش؛
(6) محمد پادشاه‌بن غلام محیی‌الدین شاد، فرهنگ آنندراج، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛
(7) ظهیرالدین‌بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ عباس شایان، تهران 1333ش؛
(8) عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس، قابوس-نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1352؛
(9) مجمل¬التواریخ و القصص، چاپ ملک¬الشعراء بهار، تهران 1318؛
(10) Clement Huart,” Les ziyârides”, in Des memoires de l’academie des inscriptions et belle- lettres, vol. 42, Paris 1922.
(11) Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch, Marburg 1895.
(12) W. Madelung, “The Minox Dynasties of Northern Iran” in The Cambridge History of Iran, vol. 4, Cambridge 1975.
/ مهین فهیمی/

تاریخ انتشار اینترنتی:



1392/03/05

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7295
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست