responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7271

ابوعبدالله شیعی، ، ابوعبدالله شیعی، حسین‌بن احمدبن محمدبن زکریا، معروف به ابوعبدالله شیعی، داعی اسماعیلی و مؤسس دولت فاطمی در افریقیه. وی اصالتاً کوفی بود و در آنجا به همراه برادر بزرگ¬ترش، ابوالعباس محمد (متوفی 298)، به دعوت اسماعیلی پیوست. امام اسماعیلی وی را به یمن فرستاد و در آنجا تحت نظر داعی منصورالیمن* (متوفی 302)، معروف به ابن‌حوشب، برای مأموریت خود تعلیم دید (قاضی نعمان، 1975، ص 30ـ 31؛ یمانی، ص 121ـ 122؛ مقریزی، ج 3، ص 272). ابوعبدالله حدود یک سال با ابن‌حوشب ماند و در سال 278 رهسپار حج شد. پس از پایان زیارت، وارد مهمانی زائران بربر کتامه شد که در میان آنان کسانی بودند که پیش از این به تشیع گرویده بودند. ابوعبدالله اعتماد آنان را جلب کرد. آنان او را برای تعلیم، به کشورشان دعوت کردند و در بازگشت ، ابوعبدالله ایشان را همراهی کرد. وی دریافت که آنان در منطقه‌ای دورافتاده در افریقیه زندگی می‌کنند که در آنجا اغلبیان صرفاً اقتدار ظاهری دارند. او آنجا را برای اجرای مأموریتش مناسب دید (قاضی نعمان، همان، ص 34ـ 38؛ همو، شرح‌الاخبار، ج 3، ص 413ـ 415؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 124ـ 125). ابوعبدالله در نیمۀ ربیع الاول 280 به سرحد کتامه رسید و سرانجام در ایکجان ساکن شد که در منطقۀ کوهستانی دورافتاده ای میان سِطیف و میله قرار داشت و دارای استحکامات بود و آنجا مقر مأموریت وی گردید (قاضی نعمان، 1975، ص 47، 49).

کتامه متشکل از چندین قبیله بود. ابوعبدالله ابتدا نتوانست همۀ آنها را همراه خود کند. بعضی از قبایل بی‌درنگ از وی حمایت کردند، اما دیگران، که تحت فرمان امرایی بودند که نمی‌خواستند قدرتشان را از دست بدهند، بر ضد وی به پا خاستند و با او جنگیدند و او را به تازروت، در جنوب ایکجان، راندند. در آنجا وی موفق به کسب حمایت و حمله به دشمنانش شد. آنها با امرای شهرهای میله، سَطیف و بِلِّزمه متحد گشتند و کوشیدند او را شکست دهند، اما اتحادشان نپایید و ابوعبدالله سرانجام توانست اقتدار خود را بر کتامه، که در عملیات نظامی‌اش نقش مؤثری داشت، اعمال کند (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 49ـ 50، 52ـ 53، 79ـ 116؛ ابن‌عذاری، ج 1 ص 127ـ 128). او در کتامه، حدود هفت سال، به گسترش تعلیم فضایل علی‌بن ابی¬طالب و ائمۀ اهل بیت علیهم السلام پرداخت(برای نمونه‌هایی از مناظرات او رجوع کنید به ابن‌هیثم، ص 5ـ 59، 76ـ 85؛ مالکی، ج 2، ص 75ـ 96). وی ساختار سیاسی واجتماعی کتامه را دوباره سامان داد: قبایل را به هفت گروه نظامی تقسیم کرد و برای استحکام دولتش، در هر منطقه یک بدنۀ اصلی متشکل از فرماندهان و داعیان تعیین نمود. هدف نهایی وی این بود که آنان را برای نبرد در راه بنیان نهادن دولت آرمانی تحت حکومت مهدی از اهل بیت پیامبر، آماده سازد (قاضی نعمان، همان، ص 49، 124ـ 125). عملیات نظامی او به پایان یافتن سلسلۀ اغلبی و برقراری سلسلۀ فاطمیان در افریقیه انجامید.

ابراهیم‌بن احمد، امیر اغلبی (ﺣﻜـ : 261ـ 289)، که از گسترش نفوذ داعی اسماعیلی نگران شده بود، کوشید با پیشنهاد پاداشهای مادّی وی را از مأموریتش منصرف سازد و چنانچه نپذیرد به او حمله کند. ابوعبدالله به پیشنهاد و تهدید وی وقعی ننهاد و در عوض او را به اطاعت از مهدی عبیدالله (رجوع کنید به عبیدالله، مهدی*)، که او را امام مهدی می‌دانست، فراخواند. ابوعبدالله پس از تسلط بر کتامه، به قبیلۀ شهر میله حمله برد و در تابستان 289 آنجا را تصرف کرد. ابوالعباس عبدالله، امیر اغلبی (ﺣﻜـ : 289ـ 290)، نخستین گروه اعزامی خود را، به فرماندهی فرزندش ابوحوال، به مقابله با ابوعبدالله فرستاد و وی میله را پس گرفت و تازروت را، که ابوعبدالله آن را تخلیه کرده بود، ویران و ایکجان را تهدید کرد. اما ابوحوال پس از پیکاری ناموفق، عقب‌نشینی کرد. در سال 290 نیز دومین هیئت اعزامی اغلبی ، باز به فرماندهی ابوحوال، به سبب وخامت اوضاع در رقاده( پایتخت اغلبی در نزدیکی قیروان) شکست خورد. امیر عبدالله کشته شد و پسرش، زیادت‌الله (ﺣﻜـ : 290 ـ 296)، که گفته شده است به تحریک او این قتل صورت گرفت، جانشین وی گردید و برادر خود، ابوحوال، را اعدام کرد (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 135ـ 154؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 133ـ 136).

ابوعبدالله پس از تصرف میله و تسلط بر کتامه، در آن نواحی نیروهایی گرد آورد و به سطیف حمله برد. چهل روز آنجا را محاصره کرد و سپس یک ماهی به ایکجان بازگشت تا نیروی بیشتری گرد آورد و سرانجام، در اواخر سال 291 آنجا را تصرف کرد. در پی فتح سطیف، سومین اردوکشی اغلبیان تحت فرمان ابن‌حبشی صورت گرفت. وی عضو برجستۀ خاندان اغلبی، اما در مسائل نظامی بی‌تجربه بود و شکست خورد (قاضی نعمان، همان، ص 165ـ 171؛ ابن عذاری، ج 1، ص 137ـ 138). در این حین، مهدی عبیدالله (ﺣﻜـ :297ـ 322)، که محل اقامت خود را در سَلَمیه در شمال مرکزی سوریه ترک گفته بود، در سفر خود به جانب مغرب، به مصر رسید. ابوالعباس، برادر بزرگ¬تر ابوعبدالله، در سفر مهدی از مصر در زمرۀ ملازمان او بود. وقتی کاروان آنان به طرابلس رسید، مهدی او را، احتمالاً برای جاسوسی، به قیروان اعزام کرد. وی در قیروان زندانی شد. این خبر به مهدی رسید و از این رو وی طرابلس را به قصد قَسطیلیه – که اکنون در منطقۀ جرید در جنوب غربی تونس واقع شده¬است – ترک کرد و در اول شوال 292 به آنجا رسید. قصد مهدی این بود که در منطقۀ کتامه به ابوعبدالله بپیوندد، اما می‌ترسید این احتمال تقویت شود که ابوالعباس از متحدان اوست و جانش در خطر افتد. به علاوه، ابوعبدالله هنوز مشغول عملیات نظامی بود تا بر برخی از مهم¬ترین شهرهای دارای استحکامات در منطقۀ کتامه غلبه کند. بنابراین، مهدی از پیوستن به او صرف‌نظر کرد و به نواحی دورتر غرب رفت و به سِجِلماسه، شهر دورافتادۀ مغربی، رسید. الیسع‌بن مدرار، حاکم سجلماسه، در آغاز وی را بسیار محترم داشت، اما وقتی با نامه‌ای از زیادت‌الله، امیر اغلبی، با خبر شد که مهدی همان کسی بوده که ابوعبدالله تحت نام او به دعوت پرداخته است، مهدی و همراهانش را زندانی کرد (قاضی نعمان، همان، ص 157ـ 165؛ یمانی، ص 108ـ 116،118ـ 119).

از 293 تهاجم نظامی ابوعبدالله در کوههای اوراس، سبب شد دژهای اغلبی، شامل طُبنه و بِلِّزمه و تیجِس و باغایه، که فاقد تدارکات بودند، یکی پس از دیگری تسخیر شوند. وی سپس نیروهای کتامه را به قَسطیلیه فرستاد و جایگاه خود را در این منطقۀ مساعد مستحکم کرد و چون این کار صورت گرفت، قیروان را از جنوب غربی تهدید نمود. سرانجام، در جمادی‌الآخرۀ 296، وی در اربس بر رقیبش، ابراهیم‌بن ابی‌اغلب، پیروز شد و در اول رجب 296 وارد رقاده، پایتخت اغلبی، گردید که زیادت‌الله، آخرین امیر، از آنجا به طرابلس گریخته بود. ابوعبدالله بر مناطق وسیع مغرب، همچون قلمروهای پیشین اغلبی در صقلیه، چیره شد (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 173ـ 185، 198ـ 240، 243؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 139ـ 150). وی حدود دو ماه در رقاده ماند تا اینکه اوضاع ثابت شد. در سرزمینی که مردم آن غالباً مالکی بودند، وی تحت تأثیر آیینهای شیعی، در اذان و مراسم مذهبی تغییراتی داد. همچنین قاضی شیعه¬ای انتخاب کرد که علاوه بر قضاوت، اختیار داشت قاضیان دیگری را در آن ولایات تعیین کند (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 246ـ 251؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 151ـ 152). برادر او، ابوالعباس، که در شورشی داخلی از زندان آزاد شده بود، از طرابلس به دیدار وی رفت. ابوعبدالله او و ابوزاکی( امیر کتامه) را، به نمایندگی خود، به حکومت افریقیه منصوب کرد و در رمضان 296 قسمت عمدۀ نیروهای خود را در عملیاتی نظامی برای آزادسازی مهدی از اسارت در سجلماسه بسیج نمود. ابوعبدالله در این حرکت به سوی غرب و مناطق دورافتادۀ مغرب، با برخی قبایل بربر مواجه شد که به آنها حمله برد و مطیعشان ساخت. وی پس از پیروزی بر سجلماسه، مهدی و پسرش را آزاد کرد. در سفر بازگشت به رقاده، همراه با مهدی و ملتزمانش، آنان از کتامه عبور و در ایکجان توقف کردند. داعیان و شیخ ایكجان وجوهی را که برای مهدی کنار گذاشته بودند به دست او سپردند. وقتی آنان به قیروان رسیدند، ابوعبدالله حکومت را به مهدی واگذار کرد و مهدی روز بعد، در 21 ربیع‌الآخر، خلیفه شناخته شد (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 275ـ 280، 287ـ 293؛ یمانی، ص 123ـ 126، 131؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 152ـ 153، 157ـ 158).

پس از آن، ابوعبدالله کناره‌جویی کرد، اما ابوالعباس، برادر جاه‌طلبش، وقتی دید مهدی حکومت را به دست گرفته است، برضد او نزد ابوعبدالله به ناسزاگویی پرداخت و بعضی از امرا را علیه مهدی برانگیخت تا آنجا که آنان آشکارا از تردید خود به عصمت امام و اعتبار امامت او سخن گفتند. ابوعبدالله سرانجام تسلیم تحریکات برادرش شد و آشکارا از مهدی خواست بی آنکه حکومت را در دست گیرد، خلافت کند و به ابوعبدالله اجازه دهد به نام او اعمال قدرت کند. مخالفان مهدی دسیسه چیدند تا او را بکشند، اما مهدی، که باخبر شده بود، آنان را در رقاده و در ولایات به قتل رساند. ابوعبدالله و ابوالعباس در 15 جمادی‌الآخره 298 کشته شدند (رجوع کنید به قاضی نعمان، همان، ص 306ـ 316؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 162ـ 164؛ قس ادریس، ص 186ـ 187، که طبق نقلی می‌گوید مهدی فقط به قتل ابوالعباس فرمان داده بود). به رغم این، مهدی شایستگی ابوعبدالله را تصدیق و همۀ سرزنشها را متوجه ابوالعباس کرد که باعث از بین رفتن برادرش شده بود (قاضی نعمان، همان، ص 316؛ ابن‌عذاری، ج 1، ص 164ـ 165).


منابع :
(1) ابوعبدالله جعفربن محمد ابن‌هیثم، کتاب‌المناظرات، چاپ و ترجمۀ ویلفرد مادلونگ و پال واکر با عنوان The Advent of the Fatimids: A Contemporary Shi’I Witness, London 2000؛
(2) ابوالعباس احمدبن محمد ابن‌عذاری مراکشی، کتاب‌البیان المغرب فی اخبارالاندلس والمغرب، چاپ ج. س. کولین و لوی پرونسال، لیدن 1948، افست بیروت 1400/ 1980؛
(3) ادریس عمادالدین قرشی، تاریخ‌الخلفا الفاطمیین بالمغرب: القسم‌الخاص من‌کتاب عیون‌الاخبار، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1985؛
(4) ابوبکر عبدالله‌بن محمد المالکی، کتاب‌ریاض‌النفوس فی طبقات ‌علماء القیروان و افریقیه، چاپ بشیرالبکوش، بیروت 1401/ 1981؛
(5) تقی‌الدین ابوالعباس احمدبن علی مقریزی، کتاب‌المقفی‌الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1411/ 1991؛
(6) ابوحنیفه قاضی نعمان‌بن محمد، افتتاح‌الدعوه، چاپ فرحات دشراوی، تونس 1975؛
(7) همو، شرح‌الاخبار فی فضائل‌الائمه الاطهار، چاپ سیدمحمد حسینی جلالی، قم، بی‌تا.؛
(8) محمدبن محمد یمانی، سیره الحاجب جعفربن علی، چاپ و. ایوانف در Bulletin of the Faculty of Arts, University of Egypt, vol. 4 (1936), pp. 107-133؛
(9) ابن‌خلدون؛
(10) Dachraouti, Farhat, Le califat fatimide au Maghreb (295ـ 965 H./ 909ـ 975 JC.).
(11) histoire politique et institutions, Tunis 1981.
(12) Farhad Daftary, The Ismā’īlīs.
(13) Their History and Doctrines, Cambridge 1990.
(14) Halm, Heinz, Das Reich des Mahdi: der Aufstieg der Fatimiden (875ـ 973), Munich 1991.
(15) Wilferd Madelung, "The Religious Policy of the Fatimids toward their Sunnī Subjects in the Maghrīb", in M. Barrucand, ed., L’Égypte fatimide: son art et son histoire. Paris1999.
(16) Paul Walker , "Abū ‘Abdallāh alـ Shī’ī", Encyclopedia of Islam Three, Leiden 2008, Part 1.
/ حامد حاجی /





تاریخ انتشار اینترنتی : 1392/03/05

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7271
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست