responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7261

سُخریه، ، سُخریه، اصطلاحی ‌اخلاقی در قرآن، به معنای ریشخند کردن و مسخره‌کردن. واژۀ سخریه مصدری است از ریشۀ سخر، دالّ بر کوچک گردانیدن یا کوچک شمردن کسی یا چیزی ، چنانکه مصدر تسخیر از این ریشه، حاکی از به‌خدمت گرفتن و مطیع کردن چیزی یا کسی بدون مزد است (جوهری، ذیل واژه؛ ابوهلال عسكری، ص275؛ ابن فارس، ذیل واژه؛ قس: راغب اصفهانی، ذیل ریشه، که اصل معنای این ریشه را قهر و غلبه بر چیزی دانسته است). مصدر سخریه تقریباً مترادف است با مصدرهای سُخره و استهزاء (از ریشۀ هزء)، و در آنها افزون بر معنای استحقار و تذلیل، معنای ریشخند‌کردن نیز نهفته‌ است (رجوع کنید به خلیل‌بن‌احمد؛ ابن‌منظور، ذیل واژه). بنا بر تعریف غزالی (ج3، ص140)، مسخره‌کردن توجه‌دادن به عیوب دیگری است به‌نحوی که باعث خندۀ ناظران شود، خواه با سخن باشد خواه با اشاره یا انجام دادن کارهای دیگر. مفهوم مسخره‌کردن در قرآن در دو زمینۀ معنایی اصلی به کار رفته است: نخست به عنوان یکی از رفتارهای ضدمذهبی مشرکان (و منافقان) برای مقابله با پیامبران و مؤمنان، و دوم به عنوان یک رذیلت اخلاقی که مؤمنان از آن نهی شده‌اند. در احادیث، بیشتر، از معنای دوم سخن گفته شده و در مواردی نیز در زمینه‌های معنایی دیگری به کار رفته است(رجوع کنید به ادامۀ مقاله).

در قرآن، به‌جز مشتقات ریشه های سخر و هزء، واژگان دیگری نیز مفهوم ریشخند کردن و کوچک ‌شمردن دیگران را می رسانند،‌ ازجمله: «همز»، به‌ معنای بیان عیب دیگری در غیبت او (همزه:1؛ غیبت٭)؛ «لمز»، به‌معنای بیان ‌عیب کسی یا اشاره‌کردن به آن با گفتار یا حرکات چشم و سر در حضور او‌(برای نمونه، رجوع کنید به توبه:58، 79)؛ «غمز»، به ‌معنای بیان عیب به‌ویژه با وجنات صورت (مطفّفین:30)؛ «تنابز»، به ‌معنای خواندن کسی با لقب و نام ناپسند (حجرات:11)؛ و «ضِحْك»، به‌ معنای خندیدن‌ (برای نمونه، رجوع کنید به مؤمنون:110، زخرف:47؛ برای توضیح بیشتر دربارۀ معانی این واژگان رجوع کنید به خلیل‌بن احمد؛ جوهری؛ راغب اصفهانی؛ ذیل واژگان؛ نیز رجوع کنید به ابوهلال‌عسكری، ص559). این مجموعه واژگان در قرآن، بیشتر برای بیان یکی از رفتارهای اصلی کافران دربرابر دعوت پیامبران به خداپرستی، یعنی مسخره کردن پیامبران، است (رجوع کنید به ایزوتسو، ص152ـ153). بیشترآیه‌های راجع به این موضوع، مجادلۀ مشرکان وکافران را با پیامبران ترسیم می‌کنند. در این آیه‌ها، مشرکان با روشهای‌ گوناگون می‌کوشند سخن پیامبران را بی‌مبنا و نامعقول جلوه دهند. برخی از این روشها، از سرگذشتهایی که قرآن دربارۀ انبیا و امم بازگو کرده است استنباط می‌شود و برخی نیز، به طور خاص، راجع به پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. مطابق آیه‌های قرآن، برخی از روشهای استهزا عبارت بوده است از: مطرح کردن پرسشهایی برای ایجاد تردید دربارۀ راستی ادعای انبیا ، مانند پرسشهایی‌ دربارۀ چگونگی مبعوث شدن پس از مرگ (هود: 7-8) و تردید در امکان قیامت و اینکه نمی‌توان به آن یقین یافت (جاثیه:32، 33)؛ درخواستهای غیرعادی کردن، مانند اینکه وحی باید بر فردی ثروتمند و قدرتمند نازل شود(زخرف:30ـ32) یا ملائکه نزد اینان آورده شوند(حجر:11؛ نیز رجوع کنید به بقره:212)؛ به تمسخر ادعا کردن که شرک آنان ارادۀ پروردگار است و اگر پروردگار انبیا می‌خواست، آنان بت ‌نمی‌پرستیدند (نحل:35؛ زخرف:20)؛ نسبت دادن ویژگیهای تحقیرآمیز به پیامبران و مؤمنان ، مانند ساحر یا مجنون خواندن پیامبران (حجر:11؛ زخرف:30ـ32) و سفیه خواندن مؤمنان (بقره:14ـ15)؛ و تأکید بر ارزشمندی سنتهای پیشینیان و بیان اینکه غرض انبیا، منحرف کردن مردم از این سنت‌هاست(فرقان:42). مهمترین روش استهزا و تحقیر این بوده که مشرکان تاهنگامی که عذاب الهی نمی آمده است، گرفتار نشدن به عذاب را گواهی بر نادرستی ادعای رسولان در انذار مشرکان می‌گرفته اند (انبیاء:36ـ46). قرآن بارها تأکید کرده است که اینان گرفتار همان چیزی می‌شوند که پیش از این به‌سخره‌اش می‌گرفتند (برای نمونه، رجوع کنید به انعام:10؛ شعراء: 5؛ زمر:48؛ احقاف:26). مطابق آیۀ 48 سورۀ زمر، هنگام نزول عذاب بر کافران ، درواقع چیزی بر آنان نازل می شود که گمان می‌کردند حقیقت ندارد. به این ترتیب، نادرستی عقیده‌شان آشکار می‌ گردد.

مشرکان و کافران دردورۀ دعوت پیامبر اسلام، با رفتارهای دیگری نیز پیامبر و دعوت ایشان را تمسخر می کردند، ازجمله هنگام نمازگزاردن پیامبر و مؤمنان در مسجد، سوت می‌کشیدند و دست می‌زدند (انفال:35؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به طبری؛ زمخشری؛ فخررازی، ذیل آیه)، سرهایشان را به نشانۀ بی‌اعتنایی یا ریشخند تکان می‌دادند (اسراء: 51؛ برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاتل‌بن سلیمان؛ قمی؛ طبرسی، ذیل آیه)، روی برمی‌گرداندند (منافقون:5)، با چشم و ابرو به نشانۀ تمسخر به ‌یکدیگر اشاره می‌کردند (مطففین:30؛ رجوع کنید به طبری؛ طبرسی، ذیل آیه) و با کنایه و تحقیرآمیز سخن می‌گفتند (نساء:46؛ اعراف:82؛ فرقان:7؛ سبأ:7).

دستۀ دیگری که در قرآن، مسخره‌کنندگانِ مؤمنان معرفی شده‌اند، منافقان‌اند. منافقان، بر خلاف کافران، در حضور مؤمنان، خود را مؤمن معرفی می‌کنند و وعده‌های دروغ می‌دهند، اما نزد هم‌کیشان خود، مؤمنان را مسخره می‌کنند (رجوع کنید به بقره:8ـ16؛ توبه:64ـ65، 79؛ نفاق٭؛ منافقون، سوره٭). بر اساس آیۀ 15 سورۀ بقره و آیۀ 79 سورۀ توبه، خدا هم این افراد را مسخره می‌کند. مفسران دربارۀ اینکه خدا مسخره کردن را به خود نسبت داده، در حالی‌که سخریه، فعلی ناپسند است و در قرآن از آن نهی شده، بحث کرده اند. بیشتر مفسران بر آن اند که مراد از استهزا در این آیات، انتساب حقیقی آن به خدا نیست، زیرا سخریه فعلی قبیح و خدا از انجام دادن آن منزه است (رجوع کنید به ابن شهرآشوب، ج1، ص188؛ فخررازی، ذیل بقره:15). از این رو، برخی استعمال سخریه را دربارۀ خدا از باب مشاكله و مشابهت نام جزا با نام عمل دانسته‌اند، چراکه در زبان عربی، جزای عمل در مواردی به نام همان عمل خوانده می شود، مانند عبارت «وَ جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُها» در آیۀ 40 سورۀ شوری. بنا بر این دیدگاه، مراد از سخریۀ خدا، جزادادن به سخریه است، خواه در دنیا خواه در آخرت، مانند دچار شدن به عذاب الهی، فراموش شدن از سوی خدا و خواری و حقارت (برای نمونه، رجوع کنید به طبرسی؛ فخر‌رازی، ذیل بقره:15). بنا بر توضیح طبری (ذیل بقره:15)، این جزا و استهزا از سوی خدا، عین عدل است، زیرا مسخره‌کنندگان، مستحق این جزا هستند. در تبیین دیگری گفته شده که سخریۀ خدا به معنای این است که ضررعمل کافران به خودشان بازمی‌گردد و به مؤمنان آسیبی نمی‌رساند (برای نمونه، رجوع کنید به طوسی؛ ذیل آیه؛ ابن شهرآشوب، همانجا؛ فخررازی، همانجا). در تبیین دیگری که با توجه به متن آیۀ 15 سورۀ بقره بیان شده، استهزای خدا به معنای استدراج٭ برای کافران و منافقان است (برای نمونه، رجوع کنید به راغب اصفهانی، ذیل واژه؛ طبرسی، ذیل آیه؛ قس تفسیر امام حسن عسکری، ذیل آیه، که مطابق یک روایت، مهلت دادن پروردگار به اینان را فرصتی برای توبه کردن بیان کرده است). اما در دیدگاهی دیگر، نسبت دادن استهزا به خدا، نه به معنای مَجازی، بلکه به کامل‌ترین معنای حقیقی کلمه است، چرا که کوششهای انسانها در مسخره کردن یکدیگر، همواره ناقص است و فقط خدا می‌تواند به طور کامل انسانها را مسخره کند، چنانکه با فرستادن آیه‌هایی بر پیامبر، از نیات درونی منافقان خبر می‌دهد و آنان را به همان چیزی که همواره از آن در هراسند، گرفتار می‌کند و این بزرگترین استهزاست (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به زمخشری؛ فخررازی، ذیل بقره:15).

باتوجه به آیه‌های قرآن، جوهرۀ روحیۀ استهزا، نوعی بینش دنیاگرایانه است. کافران به دلایل گوناگون، امکان بعث و حقیقت آخرت را انکار می‌کنند و گویا ورای دنیا، حقیقت دیگری را نمی‌شناسند و بنابراین، دینی که زندگی ورای دنیا را تبلیغ کند، به سخره می گیرند(رجوع کنید به ایزوتسو، همانجا). به نظر می‌رسد همۀ انگیزه‌هایی که در قرآن برای مسخره کردن دین بیان شده، از این بینش ناشی می‌شود. به تعبیر قرآن، کسانی‌که آیات الهی را مسخره می‌کنند، درواقع از امکانات معرفتی خود، یعنی سمع و بصر و فؤاد، هیچ بهره‌ای نبرده‌اند (احقاف:26؛ برای توضیح بیشتر رجوع کنید به طباطبائی، ذیل آیه). مطابق قرآن، بی‌اعتقادی به خدا، جهل، خود برتربینی، نفاق، گناه کردن و حرص به ثروت، از انگیزه‌های کافران و منافقان در مسخره‌ کردن دین است (برای نمونه، رجوع کنید به بقره:14، 212؛ مائده: 58؛ حجر:11ـ12؛ روم:10؛ غافر:83؛ زخرف: 32؛ همزه:1ـ2). بر اساس این انگیزه‌ها، کافران همۀ لوازم و ظواهر دین( مانند قیامت، اذان و نماز، هشدارهای پیامبران و عذاب الهی) را کوچک می‌شمرند (رجوع کنید به مائده: 58؛ هود: 87؛ اسراء: 51؛ کهف: 56؛ ص:16).

در بیشتر آیه‌هایی که سخن از استهزاکنندگان است، تهدید به عذاب و دوری از رحمت الهی آمده (برای نمونه، رجوع کنید به انعام:5،10 ؛ نحل:34؛ جاثیه:33) و در آیۀ 30 سورۀ یس با تعبیر «حسرت بر بندگانِ اینچنین»، از آنان یاد شده است. بنا بر آیه‌های 110و111 سورۀ مؤمنون، در آخرت به کسانی که دردنیا مؤمنان را به سبب ایمانشان مسخره می‌کردند، گفته می‌شود کوچک شمردن مؤمنان باعث فراموشی یادخدا نزدشان شده است و امروز مؤمنان به سبب صبر در برابر این رفتار، پاداش می‌گیرند. همچنین، مطابق آیه‌های 104ـ106 سورۀ کهف، کوششهای کسانی که نشانه‌ها و فرستادگان خدا را به‌سخره گرفته‌اند، تباه است. درمقابل، خدا با یادآوری سرگذشت پیشینیان، به پیامبر اطمینان، و به او وعده می دهد که او را از آزار مسخره‌کنندگان نگاه‌ می دارد(رجوع کنید به انعام:10؛ حجر:11، 95) و از سوی دیگر، مؤمنان را از دوستی و همنشینی با این افراد منع می کند(نساء:140؛ مائده:57ـ58).

مفهوم سخریه در قرآن، در یک زمینۀ اخلاقی میان انسانها نیز مطرح شده است. در آیۀ 11 سورۀ حجرات، در کنار برخی توصیه‌های اخلاقی، به مؤمنان گفته شده است که گروهی، گروه دیگر را مسخره نکند، بسا که گروه دیگر، از آنان بهتر باشد. سپس، جداگانه، همین توصیه برای زنان نیز تکرار شده است. از عیب جویی و نسبت دادن القاب ناپسند نیز نهی گردیده است. جوهرۀ مفهوم سخریه در زمینۀ معنایی مربوط به تاریخ انبیا و امم، مذمت بینش دنیاگرایانۀ کافران و غفلت آنان از حقیقتی والاتر است، اما در سورۀ حجرات، این مفهوم درحوزۀ اخلاق و در مناسبات انسانها (و به‌طور خاص، مؤمنان) بیان شده و انسانها از نمایان کردنِ عیبهای ظاهری یکدیگرنهی شده اند. در این آیه، سه دستور اخلاقی بیان شده است: مسخره نکردنِ دیگران (لایَسخَر قومٌ مِن قومٍ)، عیب جویی نکردن از دیگری (لاتَنابَزوا أنفسَکُم)، و لقب ناپسند ندادن به دیگران (لا تَلمِزوا بالألقاب). ظاهراً هرسه دستور، نهی از تأکید کردن بر عیب و نقصهای ظاهری (مانند وضع جسمی یا نسبی) یا خطاهای رفتاری (مانند اشتباه در افعال یا ارتکاب معاصی) است.

با توجه به تبیین مفسران و برخی نکات روانشناسانه، دو زمینه برای مسخره‌کردن دیگران می‌توان برشمرد. مطابق یک تبیین، تمسخر و عیب جویی، ناشی از ظاهربینی و از دست دادنِ نگاه خیرخواهانه به انسانها یا برادران مؤمن است. چون همواره احتمال دارد فرد ضعیف‌تر (مثلاً کسی که فقیرتر است یا نقص جسمانی دارد) یا فرد گناهکار، نزد خدا برتر باشد، همواره باید از این منظر به رفتار افراد نگریست و با نگاهی برادرانه و خوش‌بینانه گمان کرد که ضمیر این فرد، پاک و تقوای او بیشتر از چیزی است که در ظاهر نمود یافته و بنابراین، او نزد پروردگار برتر است. خلاف چنین نگرشی، باعث بزرگ دیدن عیبها و سپس مسخره کردن دیگران می‌شود (رجوع کنید به طبری؛ زمخشری، ذیل آیه). مطابق تبیینی بنیادی‌تر، استهزای دیگران ناشی از تکبر٭ است که نخستین گناه عالم بود و ابلیس٭ مرتکب آن شد. کسی که خود را برتر بداند و به این برتری مباهات کند، به خود اجازه می‌دهد دیگران را کوچک شمرد و کوچک نمایانَد. چنین رفتاری، بزرگترین ظلم است، چراکه به مثابه تحقیرکسی است که خدا او را بزرگ کرده است (رجوع کنید به زمخشری؛ فخررازی، ذیل آیه). هردو تبیین، به طورضمنی، بر این فرض مبتنی است که انسانها، علاوه بر منزلتی که نزد یکدیگر دارند، منزلتی نیز نزد خدا دارند و چه بسا که این دو منزلت یکسان نباشد. مفسران، با افزودن عبارت«عندالله» پس از تعبیر قرآنی ِ «عَسی أن یَکونوا خیراً مِنهُم»، بر اولویت منزلت فرد نزد خدا تأکید کرده اند (رجوع کنید به همانجاها).

همچنانکه مفسران توضیح داده‌اند، سیاق بیان این سه دستور و حکمت آنها، افزون براینکه نشان‌می‌دهد استهزا از رفتارهایی است که در جمع و تعامل محقق می‌شود، نشان دهندۀ رابطۀ ویژه‌ای است که قرآن میان مؤمنان ترسیم می‌کند که مطابق آن، مؤمنان، برادر و همانند اعضای یک پیکره‌اند. دراین‌صورت، اگر در مؤمنی، عیبی پدیدار شود، آن عیب به همۀ مؤمنان منتسب است. این دیدگاه، به‌خصوص برآمده از آیۀ10 سورۀ حجرات و عبارت «ولاتَلمِزوا أنفُسَکم» است که عیب جویی از دیگران را با تعبیر «عیب جویی از خویشتن» بیان کرده‌است (برای نمونه‌هایی از این دیدگاه تفسیری رجوع کنید به طبری؛ زمخشری؛ ابوالفتوح رازی؛ طباطبائی، ذیل آیه). برخی احادیث نیز دیدگاه برادری مؤمنان را تقویت می‌کند، مانند حدیثی که مؤمنان را جسد واحد وصف کرده‌است (برای مجموعه‌ای از این احادیث رجوع کنید به ابن‌ابی‌شیبه، ص141ـ142؛ حسین‌بن‌سعید كوفی، ص38ـ39؛ کلینی، ج2، ص165ـ167).

مفسران در توضیح دستور سوم، یعنی منع از لقب دادن به دیگران، شرطی برای این حکم تعریف کرده‌اند: اگر فردی که به او لقبی داده‌شده است از این عنوان رنجیده شود، این عمل ناپسند است، اما اگر به سبب دوستی یا از روی مزاح لقبی به کسی داده‌شود و او ناخرسند نشود، ناپسند نیست (برای نمونه، رجوع کنید به طبری؛ ابن‌عربی؛ ابن‌عاشور، ذیل آیه). در این شرط هیچ لقب یا القاب خاصی به عنوان القاب ناپسند تعیین نشده، بلکه فقط چگونگی برخورد مخاطب با لقب مهم است. درعین حال، با توجه به ادامۀ آیه، این احتمال هم مطرح شده که شاید این دستور دربارۀ کافر یا فاسق خواندن کسی است که پیشتر کافر بوده و اکنون مسلمان شده است (برای نمونه، رجوع کنید به طبرسی؛ فخررازی، ذیل آیه). شرط مفسران در نهی از لقب دادن، به هر نوع استهزا تعمیم دادنی است، چنانکه غزالی (ج3، ص 141ـ142) با توجه به این شرط، میان استهزا و مزاح تمیز نهاده است، به این صورت که اگر مخاطب، خود به بیان عیب و نقص خویش، راضی باشد، چنین رفتاری مزاح است و درغیر این‌صورت، استهزا.

در تألیفات اسلامی، مسخره‌کردن و خندیدن به بندگان خدا را حرام و ازگناهان کبیره دانسته اند (برای نمونه، رجوع کنید به غزالی، همانجا؛ هَیتَمی، ج1، ص79). در احادیث، تحقیر بندگان خدا، اعلان جنگ با خدا خوانده شده و به طورکلی از تحقیر برادران مؤمن، به‌ویژه فقرا، منع شده است (رجوع کنید به حسین‌بن‌سعید كوفی، ص68ـ69؛ برقی، ج1، ص97). یکی از پیامدهای تمسخر، دچارشدن به همان چیزی است که در دیگری موردتمسخر بوده وگفته شده است هرکس دیگری را خوارکند، خدا او را خوارخواهد کرد. همچنین گفته‌شده مسخره‌کنندۀ ‌دیگران، نمی‌تواند به دوستی دیگران امید ‌داشته‌ باشد و به بدترین مرگ از ‌دنیا‌ می‌رود (ابن‌ابی‌الدنیا،‌ ص380ـ382؛ صدوق، خصال، ج2، ص434؛ همو، ثواب، ص238، 239؛ کلینی، ج2، ص350ـ354). مطابق یک روایت، در آخرت، مسخره‌کننده را به سوی دری از درهای بهشت می‌خوانند، او خود را به آن در می‌رساند و در آستانۀ در، آن را به رویش می‌بندند، این فراخوان و بسته‌شدن درها آنقدر تکرار می‌شود که او دیگر به سوی هیچ دری نمی‌رود (ابن‌ابی‌الدنیا، ص379). در حدیثی از امام رضا علیه السلام اعمالی برشمرده شده که انجام دادنشان مسخره کردنِ خویشتن است، مانند استغفار با زبان بدون پشیمانی قلبی و توفیق خواستن از خدا بدون کوشش. ظاهراً در این حدیث، مراد از استهزای خویش، کوچک کردن خود نزد پروردگار است (رجوع کنید به کراجكی، ص152ـ153).




منابع :
(1)علاوه بر قرآن کریم؛
(2) امام حسن عسکری، تفسیر الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری، چاپ علی عاشور، بیروت 1381/2001؛
(3) ابن ابی الدنیا، کتاب الصمت و آداب اللسان، چاپ نجم عبدالرحمن خلف، بیروت1406/1986؛
(4) ابن ‌ابی‌شیبه کوفی، المصنف، چاپ سعیداللحام، بیروت1409/1989؛
(5) ابن بابویه ملقب به شیخ صدوق، الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم 1403/ 1362ش.؛
(6) همو ، ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال، چاپ محمد مهدی سید حسن خرسان، قم1368ش؛
(7) ابن شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، قم (انتشارات بیدار) 1410؛
(8) محمدطاهر بن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، تونس 1363/1984؛
(9)محمدبن عبدالله ابن عربی، احکام القرآن، چاپ علی محمد بجاوی، حلب 1376؛
(10) ابن منظور؛
(11)ابوالحسین احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم 1404؛
(12) ابوالفتوح رازی، روح الجنان و روح الجنان، قم 1404؛
(13) ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، قم1412؛
(14)احمدبن محمد بن خالد برقی، المحاسن، چاپ سید جلال الدین حسینی، تهران1330ش.؛
(15) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت 1407/ 1987؛
(16)حسین‌بن سعید کوفی، المؤمن، قم 1404/1363ش؛
(17) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم1409؛
(18)راغب اصفهانى، المفردات فی غریب القرآن، قم 1404؛
(19) زمخشری؛
(20) طباطبائی؛
(21) تفسیر؛
(22) طبرسی، مجمع؛
(23) طبری، تفسیر؛
(24) طوسی، تبیان؛
(25) ابوحامد محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت 1406/1986؛
(26) فخررازی، مفاتیح الغیب، قاهره1934؛
(27)علی بن ابراهیم قمّی، تفسیر القمّی، بیروت 1412؛
(28) ابوالفتح کراجكی، کنز الفوائد، چاپ سنگی، قم 1363ش.؛
(29) کلینی؛
(30) الكافی؛
(31) مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، چاپ عبدالله محمود شحاته، مصر 1358/1979؛
(32) ابوالعباس احمدبن محمد مکی هَیتَمی، الزواجر عن اقتراف الکبائر، بیروت 1407/1987؛
(33) Toshihiko Izutsu, Ethico-Religious Concepts in the Qur’an, Montreal 1966.
/ ثریا قطبی و سیده زهرا مبلّغ/





تاریخ انتشار اینترنتی : 1392/03/05

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7261
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست