responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7238

قُثَم بن عباس ، بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَیّ، صحابی و پسر عموی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم. کنیۀ او ابوجعفر بود (نسفی، ص677). پدرش، عباس، عموی پیامبر و از سران قریش بود و در زمان جاهلیت سالها سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام را بر عهده داشت.

مادر قثم، لبابه کبری، دختر حارث‌بن حَزْن هلالی و خواهر میمونه، همسر رسول اکرم، بود و امّ‌الفضل لقب داشت. او نخستین بانو پس از حضرت خدیجه سلام الله علیها بود که در مکه مسلمان شد و همیشه نزد پیامبراکرم محترم بود. امّ¬الفضل در دوران شیرخوارگی قُثم، افتخار شیر دادن به امام حسن یا امام حسین علیهماالسلام را نیز داشت و از این‌رو قثم، برادر رضاعی آنان به شمار می‌رفت (ابن‌سعد، ج7، ص367، ج8،‌ ص277ـ279؛ابن‌اثیر،1390ـ1393، ج2، ص11، ج4، ص392؛ بلاذری، 1417، ج4، ص85؛ ابن‌عبدالبر، ج2، ص811).

قثم در مکه به دنیا آمد (یعقوبی، ج2، ص237). تاریخ دقیق تولد وی معلوم نیست،اما با توجه به تاریخ تولد امام حسن و امام حسین (سال دوم و سوم)، احتمالاً در اوایل هجرت پیامبراکرم به دنیا آمده و صدر اسلام را در آغاز طفولیتش درک نموده¬ و هنگام وفات پیامبر هشت سال یا بیشتر داشته¬است (رجوع کنید به ابن¬حجر عسقلانی، 1412، ج5، ص420). رسول خدا قثم را دوست ‌داشت و او شبیه پیامبر بود (ابن سعد، ج 4، ص6؛ یعقوبی،ج2، ص117؛ ذهبی،1413، حوادث 41ـ60 ھ ، ص287ـ288) و از جمله کسانی بود که بعد از رحلت پیامبر، در مراسم غسل دادن حضرت، حضور یافت و یکی از افتخارات بزرگ وی این است که آخرین وداع کننده با پیکر مطهر حضرت رسول بود، یعنی آخرین کسی بود که از قبر پیامبر بیرون آمد (ابن هشام، ج2، ص 662، 664؛ ابن سعد، ج2 ،ص304؛ بلاذری، ج2، ص245، 255).

قثم، پس از ابوقتاده انصاری، مدتی از جانب علی علیه السلام والی مکه و طائف بود و از سال 36 تا هنگامی که آن حضرت به شهادت رسید، همچنان حاکم آنجا بود. اما به روایتی، او فرماندار مدینه شد (طبری، ج4، ص455؛ ابن عبدالبر، ج3، ص1304؛ ابن¬اثیر، 1390ـ1393، ج4، ص393). در طول دوران فرمانداریش، حضرت با نامه¬هایی او را از دسیسه¬های معاویه آگاه می¬ساخت (رجوع کنید به ثقفی، ج2، ص509؛ ابن ابی الحدید، ج16، ص138ـ139). در سال 38، امام در نامه‌ای، مسئولیت برگزاری حج را بر عهدۀ او گذاشت (طبری، ج5، ص132؛ قس یعقوبی، ج2، ص213، که گفته است او درسال 37 امیرالحاج بود). با دقت در متن این نامه، می¬توان به صداقت و مدیریت و عدالت قثم بن عباس پی برد، تا آنجا که امام، ضمن توصیه‌هایی دربارۀ رفتار شایسته با مردم، به وی اجازۀ فتوا و تصرف در بیت¬المال داده است (رجوع کنید به نهج‌البلاغه، ج3، ص 127ـ128، نامۀ 67؛ ابن ابی‌الحدید، ج18، ص30). در سال 39، که قثم فرماندار مکه بود، معاویه، یزید بن شجره رهاوی را برای ادای مراسم حج و گرفتن بیعت به مکه فرستاد و به او فرمان داد که والی مکه و امیرالحاج علی علیه السلام ( عبیدالله‌بن عباس و به قولی قثم‌بن عباس) را برکنار کند، اما امام از این توطئۀ معاویه آگاه شد و سپاهی به فرماندهی مَعقل بن قَیس به سرزمین حجاز گسیل داشت و با فرستادن نامه¬ای، فرماندارش را در مکه به صبر و استقامت فرمان داد. قُثم مردم مکه را به مقابله با یزید بن شجره فرا خواند، اما کسی وی را یاری نکرد و او، برای حفظ بیت¬المال و جان خویش، تصمیم به ترک مکه گرفت تا اینکه سپاه امام علی علیه السلام برسد، اما با نظر ابوسعید خدری، صحابی پیامبر، در شهر ماند و به اتفاق مردم و بزرگان مکه شَیبة‌بن عثمان عبدری را به عنوان امیرالحاج انتخاب کرد و او همراه مردم در سال 39 مراسم حج را به پایان رساند. معقل بن قیس نیز بعد از پایان مراسم حج، نزدیک مکه رسید و همراه سپاه اسلام به تعقیب یزید بن شجره پرداخت و چند تن از سپاه او را دستگیر کرد و به کوفه برد (خلیفة‌بن خیاط،ص 119ـ120؛ بلاذری، ج3، ص219ـ221، ج4، ص85 ـ 86؛ ابن‌اعثم کوفی، ج4، 220ـ224؛ ابن‌اثیر، 1386، ج3، ص377).

در سال 56، سعیدبن عثمان¬بن عفان از سوی معاویه والی خراسان شد (طبری، ج5، ص304ـ305؛ قس نسفی، ص678) و قثم نیز به همراه وی به خراسان رفت و در ماوراءالنهر به جهاد پرداخت و در فتح بخارا و سمرقند شرکت جست (یعقوبی، ج2، ص237؛ ابن‌حبان، ص28؛ ذهبی، 1401، ج 3، ص441ـ442). قثم بن عباس، بعد از فتح سمرقند، برای تعلیم و ترویج احکام اسلام در آن شهر ماند (ابوطاهر سمرقندی، ص18) و افزون بر این، خدمات اجتماعی شایانی به مردم آن دیار کرد. وی مصلایی بزرگ در بیرون شهر بر دروازۀ شیخ¬زاده بنیان نهاد و نیز به دستوراو جوی آبی ساختند که با آن محله‌های اطراف سبز و آباد شد (محمد سمرقندی، ص29، 51). قثم نیکوکار و سخاوتمند بود و او را به فضل و پارسایی ستوده‌اند. گفته شده¬است چون سعید‌بن عثمان خواست به او هزار سهم دهد، قثم گفت همچون دیگر مسلمانان به یک سهم برای خود و سهمی (یا دو سهم) برای اسبش بسنده می‌کند (ابن‌سعد، ج7، ص367؛ بلاذری، 1417، ج4، ص86؛همو، 1413، ص412؛ نیزرجوع کنید به ابن‌عبدالبر،ج3، ص1304ـ1305).

قثم‌بن عباس در سال 57 (ذهبی، 1413، حوادث، 41ـ60 ھ ، ص162؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1404، ج8، ص324) در سمرقند یا در جایی به نام شیرین کینت به مرگ طبیعی درگذشت(ابن‌سعد، ج4، ص6، ج7، ص367؛ حاکم نیشابوری، 1375، ص71؛ ابوطاهر سمرقندی، ص18) برخی محل مرگ او را مرو دانسته‌اند (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص298؛ ابن‌فقیه، ص615؛ نرشخی، ص56؛ نسفی، ص677)، که درست نیست (ابن‌حجر عسقلانی، همانجا). بنا بر قولی، وی همراه سعیدبن عثمان در جنگ سمرقند شرکت جسته بود و در آنجا به شهادت رسید (مصعب‌بن عبدالله، ص27؛ ابن‌حبیب، ص107، 455؛ بلاذری، 1413، ص412). همچنین افسانه‌ای شایع بوده¬ که او کشته نشده، بلکه هنگام فرار از دست کافران به درون چاهی رفته و از آن پس غایب شده است (رجوع کنید به محمد سمرقندی، ص52ـ77).



جسد قثم را در قبرستان بنوناحیۀ سمرقند، نزدیک دروازۀ آهنین، به خاک سپردند (ابوطاهر سمرقندی، همانجا). مزار قثم کنار چشمۀ آبی در چند کیلومتری جنوب‌شرقی سمرقند قرار داشته است و آن چشمه را بدان سبب، آب مشهد یا چشمۀ مشهد خوانده‌اند (ابوطاهر سمرقندی، ص10ـ11). در زمان سلطان سنجر سلجوقی (ﺣﻜ :490ـ552)، کنار قبر او مدرسه‌ای بنا کردند که قثمیه نام گرفت(ابوطاهر سمرقندی، ص18ـ19). قبر او در سمرقند از دیرباز معروف و زیارتگاه بوده¬است و مسلمانان آن او را گرامی می¬دارند و گروهی از علما و رجال و بزرگان در جوار او به خاک سپرده شده¬اند و اکنون آن مزار باشکوه به نام شاه زنده معروف است (نسفی، ص677؛ هروی، ص84؛ عطاردی، ص533). ابن‌بطوطه (متوفی 779)، در سفر خود به سمرقند، مقبرۀ قثم را زیارت، و بنای زیبا و باشکوه آن را به تفصیل وصف کرده و تاریخ آن را پیش از عهد مغول دانسته است (رجوع کنید به ج3، ص37؛ نیز رجوع کنید به شاه زنده*). در 735، در زمان ایلخان ابوسعید بهادر، عمارت مزین شد و بنای مسجد شاه زنده به پایان رسید و گویا بعداً امیر تیمور گورکانی (ﺣﻜ: 771ـ807) بناهایی بر آن افزود (رجوع کنید به ابوطاهر سمرقندی، ص19؛ نرشخی، حواشی و تعلیقات، ص242ـ243).

بنا برمنابع نسب‌شناسی، از قثم‌بن عباس فرزند و نسلی باقی‌نماند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج4، ص6؛ مصعب‌بن عبدالله، ص27؛ بلاذری، 1417، ج4، ص86؛ ابن‌حزم، ص18). با این حال، در برخی منابع، از پسری از او، به نام خالد، یاد شده است (رجوع کنید به مزی، ج8، ص152؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1404، ج3، ص97).

با آنکه برخی قثم را صحابی به شمار نیاورده و گفته‌اند از پیامبراکرم روایت نکرده¬است (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، 1412، ج5، ص420)، برخی او را در شمار صحابۀ صاحب روایت یاد کرده‌اند. قثم از ابواسحاق سبیعی روایت کرده¬است (رجوع کنید به ابن‌عبدالبر، ج3، ص1304؛ نسفی، ص679ـ680؛ ذهبی، 1413، حوادث 41ـ60ھ ، ص288؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1412، ج5، ص421).

براساس روایتی که از قثم نقل شده، وی علی علیه‌السلام را نخستین کسی دانسته است که اسلام آورد و از همه بیشتر با پیامبراکرم همراه و ملازم بود و به این دلیل قثم می‌گفت علی در میراث بردن (یا منزلتش نسبت به پیامبر) از پدرش، عباس‌بن عبدالمطلب، سزاوارتر بود (ابن ابی‌شیبه، ج8، ص348؛ نسائی، ج5، ص139؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص125؛ ابن‌اثیر، 1390ـ1393، ج4، ص392). وی یکی از شخصیتهای مهم صدراسلام است که از حریم امامت و ولایت دفاع نمود.


منابع :
(1) ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1387ـ1384؛
(2) عبدالله‌ ابن ابی‌شیبه، المصنف، چاپ سعید لحام، بیروت 1409/1989؛
(3) ابن¬اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت 1386/ 1966؛
(4) همو، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم ‌بنا، محمد احمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره 1390ـ1393/1970ـ1973؛
(5) احمد ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛
(6) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، رباط 1417؛
(7) محمد ابن‌حبّان، مشاهیر علماءالامصار، چاپ مرزوق علی ‌ابراهیم، بیروت1411/1991؛
(8) محمد ابن‌حبیب، کتاب‌المحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حید‌ر‌آباد دکن 1361؛
(9) ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛
(10) همو، تهذیب التهذیب، بیروت 1404/1984؛
(11) علی ابن‌حزم، جمهرة انساب‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد‌ هارون، بیروت 1403/1983؛
(12) ابن‌سعد (بیروت)؛
(13) یوسف ابن‌عبدالبر،‌ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛
(14) عبدالملک ابن‌هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بی‌تا.؛
(15) ابوطاهر سمرقندی، سمریّه، چاپ سعید نفیسی و ایرج افشار، تهران 1331؛
(16) محمدبن عبدالجلیل سمرقندی، قندیّه، ضمن قندیه و سمریه، چاپ ایرج افشار، تهران 1367؛
(17) امام علی‌بن ابی‌طالب، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت، بی‌تا.، افست قم 1412/1370؛
(18) احمد‌بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت 1417؛
(19) همو، فتوح‌البلدان، چاپ دخویه، فرانکفورت 1413؛
(20) ابراهیم‌بن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلال‌الدین محدث، تهران 1353؛
(21) حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1375؛
(22) همو، المستدرک علی الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت، بی‌تا.؛
(23) خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛
(24) محمد‌بن احمد ذهبی،‌ تاریخ الاسلام و وفیات‌المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1413/1993؛
(25) همو، سیر اعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401/1981؛
(26) طبری، تاریخ (بیروت)؛
(27) عزیزالله عطاردی، الغارات و شرح اعلام آن، تهران 1373؛
(28) یوسف مزّی، تهذیب‌الکمال، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت 1407/1987؛
(29) مصعب‌بن عبدالله زبیری، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پروونسال، قاهره 1953؛
(30) محمد‌بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1363؛
(31) احمدبن شعیب نسائی، السنن الکبری، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و سید کسروی حسن، بیروت 1411/1991؛
(32) عمر‌بن محمد نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، چاپ یوسف‌الهادی، تهران 1378؛
(33) علی‌بن ابوبکر هروی،‌ الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ علی‌عمر، قاهره 1423/2002؛
(34) یعقوبی، البلدان، همو، تاریخ.
/كبریا آقاجانی/



تاریخ نشر اینترنتی: 09/10/1391







نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7238
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست