responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7199

لاادریه ، کسانی که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء و علی‌الخصوص امور مابعدالطبیعی‌اند.

این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سونطانیه پیوند معنایی دارد (رجوع کنید به ادامۀ مقاله). واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا»، صیغۀ متکلم وحدۀ «ادری» از ریشۀ د - ر - ی، و «یه» نسبت، که آن را به اسم جمع یا فرقه بدل کرده است. لاادری به معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» (لاادراه به) است (رجوع کنید به ابن سیده، ج 9، ص 393؛ نیز رجوع کنید به ابن‌منظور، ج 14، ص 254) که، از قضا، در سخنان برخی از بزرگان دین به معنایی پسندیده به کار رفته ، از جمله در نهج‌البلاغه (حکمت 85) آمده است هرکس گفتن نمی‌دانم را ترک کند، خود را به هلاکت کشانیده است («من ترک قول لاادری اصیبت مقاتله»؛ نیز رجوع کنید به مجلسی، ج 2، ص 119).

علاوه بر آن، در تحقیقات ادبی سنّتی در مواردی که سرایندۀ بیتی یا گویندۀ قطعه‌ای را نمی‌دانستند، اغلب در کنارش واژۀ لاادری را می‌نوشتند، یعنی گویندۀ آن را نمی‌شناسم (رجوع کنید به معین، ج 4، بخش 2، ص 246).

واژۀ لاادریه – که احتمالاً «نمی‌دانم گویان» معادل فارسی نسبتاً دقیقی برای آن است – در متون سده‌های هفتم و هشتم و پس از آن به کار رفته است (از جمله رجوع کنید به ابن تیمیه، ج 1، ص 322؛ جرجانی، ص 200؛ تهانوی، ج 1، ص 957). در روزگار معاصر، آن را معادل آگنوستیسسیسم به کار برده‌اند، هر چند برخلاف تصور بعضی (رجوع کنید به دایرةالمعارف فارسی، ذیل مدخل؛ دانشنامۀ دانش‌گستر،ذیل«لاادری‌گری»)، معادلی تازه برای اصطلاح غربی مذکور نیست و مسبوق به سابقه است. لاادریه و آگنوستیسیسم بر یک معنا و مصداق دلالت می‌کنند و مترجمان سرشناس معاصر، از جمله عباس زریاب خویی و یحیی مهدوی و حمید عنایت، لاادریه را در برابر آگنوستیسیسم به کار برده‌اند (رجوع کنید به دورانت، ص 459؛ وال، ص 501، 505ـ 506؛ استیس، ج 2، ص 751). البته قدمت کاربست لاادریه از آگنوستیسیسم – که آن را تامس هنری هاکسلی در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی وضع کرد (رجوع کنید به د. دین و اخلاق ، ج 1، ص 214- 215؛ >دایرة‌المعارف فلسفه< ، ج 1، ص 56) – بسی بیشتر است (رجوع کنید به ادامۀ مقاله).

از حیث تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه، که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لاادریه نیز می‌شود (رجوع کنید به ادامۀ مقاله). بنابراین، برای شناخت بهتر لاادریه پیش از هر چیز باید اجمالاً دانست که سوفسطاییان شکاک یونانی چه کسانی بودند و چه آرایی داشتند. به گزارش دیوگنس لائرتیوس (ج 2، ص 435)، ملیسوس ، فیلسوف ایتالیایی، هرگونه اظهارنظر دربارۀ خدایان را خطا می‌دانست، به این دلیل که علم به آنها غیرممکن است. نمونۀ مشهورتر، متفکر معاصر او در قرن پنجم قبل از میلاد، پروتاگوراس ، بود که در آغاز ِ کتابی با عنوان >دربارۀ خدایان< ، بنا بر روایت لائرتیوس (ج 2، ص 465)، نوشت: «دربارۀ خدایان، من وسیله‌ای در اختیار ندارم که بدانم وجود دارند یا وجود ندارند، زیرا موانع بسیاری در راه شناخت وجود دارد؛ ابهامِ مسئله و کوتاهی عمر آدمی». گاتری (ج 3، ص 234)، که پروتاگوراس را صریحاً لاادری دانسته، نوشته است که این سخن پروتاگوراس را، علاوه بر لائرتیوس، ائوسبیوس و سکستوس نیز نقل کرده‌اند. افلاطون در ثئای تتوس (ج 3، ص 1309) به آن اشاره کرده است. شایان توجه است که آگنوستیسیسم به معنای مذهب لاادری را هاکسلی در نیمۀ دوم قرن نوزدهم در بحبوحۀ مباحثات و مشاجرات فکری دربارۀ باورهای دینی وضع کرد. در این بحثها، آگنوستیک (لاادری) کسی بود که اعتقاد داشت به سبب محدودیتهای ذاتی و غلبه‌ناپذیر ذهن انسان، نمی‌توان به خدا، وجود یا عدم او، علم پیدا کرد (رجوع کنید به >دایرةالمعارف فلسفه<، ج 1، ص 56-57).

علاوه بر هاکسلی، که واضع و مدافع آگنوستیسیسم (مذهب لاادری) بود، در دورۀ جدید تاریخ مغرب زمین تعدادی از فیلسوفان، به سبب فلسفۀ اساساً لاادریشان‌( یعنی این اندیشه که انسان دربارۀ موضوعات و امور مابعدالطبیعی، از جمله وجود خدا و جاودانگی نفس، که از حیطۀ مشاهدۀ حسی و اثبات تجربی خارج اند، نمی‌تواند حکم یا گزاره‌ای ایجابی یا سلبی بیان کند و فقط می‌تواند به «نمی‌دانم» اکتفا کند)، رسماً لاادری (آگنوستیک) خوانده شده‌اند، از جمله: دیوید هیوم ، ایمانوئل کانت ، اگوست کنت ، هربرت اسپنسر ، و برتراند راسل (رجوع کنید به >دایرة‌المعارف فلسفه<، ج 1، ص 56-59؛ >د. دین و اخلاق<، ج 1، ص 214- 220؛ نیز رجوع کنید به کاپلستن ، ج 8، ص 481).

در برخی آثار متقدم به ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید ابن عبدربه (ج 2، 407-408)، مقالات الاسلامیین اشعری (ص 433ـ 434)، البدء و التاریخ مقدسی (ج 1، ص 48) و المغنی قاضی عبدالجبار (ج 12، ص 41)، اصطلاح حسبان به معنای « گمان و پنداشت» و لفظ حسبانیه به معنای« کسانی که به دسترسی به یقین قائل نیستند» به کار رفته است. در برخی دیگر، نظیر التوحید ماتریدی (ص 153)، اصول الدین بغدادی (ص 6)، الفصل ابن حزم (ج 1، ص 43)، اصول‌الدین بزدوی (ص 5)، مقالات الاسلامیین (ص 433ـ 434) و البدء والتاریخ (ج 1، ص 48)، واژۀ سوفسطاییه به کار رفته است. اصطلاح لاادریه – همان‌طور که گفته شد – در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع اسلامی قدمت بیشتری دارد.

به نوشتۀ ابن عبدربه (ج 2، ص 407-408)، مردی از حسبانیه در مجلسی با حضور مأمون عباسی (حک: 198- 218)، خطاب به ثمامةبن اشرس* (متوفی 213)، متکلم معتزلی، گفت:« من معتقدم اساس کل اشیاء بر توهم و حسبان است... و در واقع، هیچ حق و حقیقتی وجود ندارد» و ثمامه پاسخ او را نه با استدلال که با یک سیلی محکم داد. نیز به روایت ابن ندیم (ص 204)، وقتی صالح ابن عبدالقدوس، زندیق معروف، بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226) به او گفت:« دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به عقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت:« بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت:« آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به طوری که موجود را معدوم می انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت:« پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است ولو مرده است و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است اگرچه آن را نخوانده است» (برای روایت دیگری از این ماجرا با اندکی تفاوت رجوع کنید به ابن شاکر کتبی، ص 171- 172، که ابوالهذیل همراه با نَظّام معتزلی با عبدالقدوس گفتگو می‌کنند؛ جملۀ اول خطاب به عبدالقدوس از ابوالهذیل است و جملۀ آخر که تو هم در مرگ پسرت شک کن از نظّام. نیز برای مورد دیگری از این سنخ گزارشهای تاریخی رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص 215، که عبادبن سلیمان معتزلی پاسخی تقریباً مشابه پاسخ ابوالهذیل به یکی از سوفسطاییان می‌دهد).

در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌اند. در برخی متون، مانند مقالات الاسلامیین اشعری (ص 433)، البدء و التاریخ مقدسی (ج1، ص 48)، المغنی قاضی عبدالجبار (ج 12، ص 41-43) و اصول‌الدین بزدوی (همانجا)، سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است و عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی (ج 2، ص 106)، سوفسطایی نه به محسوس قائل است و نه به معقول (نیز رجوع کنید به ابوالمعالی، ص 37).

پاسخ نقضی مشهوری به رأی سوفسطاییان در متون مذکور دیده می‌شود و آن این است که آنان اگر هم در واقعیت همه چیز شک کنند، نمی‌توانند در قول یا حکم خودشان شک کنند، زیرا اگر در آموزۀ خود نیز تردید داشته باشند، دیگر نمی‌توان آنان و سخنشان را جدّی گرفت. حال اگر نتوانند در آموزۀ خودشان شک کنند، پس، به هر حال، به حقیقتی قائل‌اند و از این رو، دچار تناقض‌گویی می‌شوند و رأیشان باطل می‌گردد (رجوع کنید به مقدسی، ج 1، ص 49؛ بغدادی، ص 6؛ بزدوی، ص 5-6؛ برای استدلالی دیگر رجوع کنید به ابن‌حزم، ج 1، ص 44- 45). به نوشتۀ قاضی عبدالجبار (ج12، ص 41)، بحث و گفتگو با صاحب چنین رأیی خطاست، زیرا با کسی که می‌پندارد نمی‌داند که چیزی را واقعاً می‌بیند یا نمی‌بیند و حتی نمی‌داند موجود است یا نه، نمی‌توان بحث کرد و فقط با تأدیب و تنبیه می‌توان او را متوجه واقعیت کرد (برای تفصیل این بحث رجوع کنید به قاضی عبدالجبار، همان، ص 42- 46). اما پاسخ نقضی مذکور را اولین‌بار ارسطو و سپس رواقیان عرضه کرده‌اند و ابتکار مؤلفان مسلمان نیست (رجوع کنید به ارسطو، ج 2، 1680).

با وجود این، درک و تعریف برخی از متکلمان سوفسطاییه یا فرقه‌ای از سوفسطاییه با معنای لاادریه انطباق و سازگاری بیشتری دارد، اگرچه اصطلاح لاادریه در آن زمان به کار نرفته بوده است. مثلاً ماتریدی (ص 153) سوفسطاییه را منکران هرگونه علم و شناخت دانسته و بغدادی (ص 6-7)، پس از تقسیم سوفسطاییه به فرقه‌هایی، فرقۀ دوم ایشان را اهل شک خوانده است که می‌گویند ما نمی‌دانیم اشیاء و علوم، حقیقی هستند یا نه، و این یعنی لاادری بودن. ماتریدی (ص 153)، پاسخی از محمدبن شبیب نقل کرده است، با این مضمون که می‌توان از سوفسطاییان پرسید:« خود رأی شما – که هیچ دانشی برای انسان ممکن و میسور نیست – از راه علم به دست آمده است یا از راه جهل؟ اگر بگویند از راه علم، پس وجود علم اثبات می‌شود و اگر بگویند از راه جهل، سکوت ضروری و بحث تمام می‌شود.»

جرجانی (متوفی 816؛ ص 200) لاادریه را گروهی دانسته است که به توقف در اظهارنظر دربارۀ ثبوت چیزی یا عدم ثبوت آن معتقدند. تهانوی (ج 1، ص 957-958) – که سخنش را می‌توان حاصل کلام پیشینیان تلقی کرد – لاادریه را فرقه‌ای شکاک از سوفسطاییان به شمار ‌آورده است که قائل‌اند به توقیف حکم، یعنی امتناع از هر نوع اذعان یا تصدیق و تکذیب قطعی دربارۀ واقعیت و ثبوت اشیای عالم، انکار علم یقینی به حقیقت آنها، شک در شک خود و خلاصه، داشتن شک مطلق.

به زعم لاادریه، از مشکوک و بی‌اعتبار بودن مواردی از حسیات و حتی بدیهیات، به این نتیجه می‌رسیم که از حکم حسی و عقلی امتناع ورزیم و هرگونه اظهارنظر را، نفیاً یا اثباتاً، متوقف کنیم. اگر به آنان گفته شود که چون خود این رأی شما حکمی قطعی است، پس دچار تناقض شده‌اید، در پاسخ می‌گویند خودِ سخن ِ ما نیز برای ما افادۀ یقین و قطعیت نمی‌کند، بلکه آن هم مشکوک است، بنابراین ما شک می‌کنیم، در شک خود نیز شک می‌کنیم و بدین سان همه چیز در معرض شک و تردید قرار می‌گیرد. پس، نمی‌توان به هیچ نقطۀ یقینی و قطعی رسید و مقصود ما نیز همین است، بی‌آنکه در آن تناقضی باشد (تهانوی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جرجانی، همانجا).

گفتنی است که بعضی فیلسوفان مسلمان، از جمله فارابی، تصور مذکور از لاادریه را، به عنوان طایفه‌ای از سوفسطاییان که منکر امکان علم و معرفت بوده‌اند، نقد کرده اند. فارابی (ص 105) گفته است این ظن که سوفسطایی کسی بوده که امکان معرفت را انکار می‌کرده، ظنی غلط و برداشتی نادرست از این لفظ یونانی است، زیرا معنای سوفسطس، که لفظ سوفسطایی را از آن گرفته‌اند، حکمت دروغین و فریب‌آمیز («حکمتة مموّهة») است. اما چنانکه دیدیم، پروتاگوراس امکان علم در حیطۀ الهیات را غیرممکن می‌دانست و منابع یادشده نیز به صراحت وی را لاادری دانسته اند. همچنین گورگیاس، دیگر سوفسطایی مشهور، معتقد بود اگر چیزی هم وجود داشته باشد، قابل شناخت نیست (رجوع کنید به گاتری، ج 3، ص 193؛ نیز ژان وال ، ص 505؛ طه حسین، ص 256، که گورگیاس را صریحاً لاادری شمرده‌اند). بنابراین، به نظر می‌رسد که دریافت آن دسته از مؤلفان مسلمان، که لاادریه را جماعتی از سوفسطاییان شکاک دانسته‌اند، درست است و نظر فارابی که آن را ظنی غلط تلقی کرده است، به‌آسانی پذیرفتنی نیست. مقصود آن مؤلفان – که اغلب، مصادیق لاادریه را به روشنی نشان نداده‌ و به ندرت از کسی با عنوان لاادری نام برده‌اند – علاوه بر یونانیان مذکور، کسانی در عالم اسلام‌اند که در مقاطعی از تاریخ، گاهی، ابراز وجود کرده‌اند و آرای ایشان متخذ از اندیشه‌های یونانیان مذکور بوده، اما از افکار آنان در عالم اسلام چیز درخوری باقی نمانده است.

همان‌گونه که فان اس (ص 85، 87) دربارۀ شکاکان عالم اسلام – که دقیقاً لاادریه را نیز شامل می‌شود – گفته است، آنان هیچ تأثیر زنده‌ای در زمان خود نداشته‌ و اندیشه‌های یونانی را در فضای متفاوتی صرفاً بازاندیشی یا از نو مطرح کرده‌اند و موفق نشده اند، زیرا جوّ فکری ای که در آن می‌زیستند آماده نبوده است و شاید خودشان نیز برای شکاکیت و لاادری بودن آماده نبوده اند.

دربارۀ اینکه این سنخ از اقوال و اندیشه‌ها از چه طریقی وارد فرهنگ و متون اسلامی شده‌ است، نظر روشن و مسلّمی وجود ندارد. فان اس (ص 85) به‌قطع و یقین نوشته است که هیچ ترجمۀ عربی ای از هیچیک از آثار شکاکان یونانی وجود ندارد، یعنی در این باره چیزی مشابه آنچه مسلمانان با آثار ارسطو یا جالینوس کرده‌اند و وی آن را نوعی انتقال علمی جدّی («آکادمیک») نامیده ، اتفاق نیفتاده است. همچنین دشوار است گفتن اینکه لاادریه یا شکاکان عالم ِ اسلام استدلالهایشان را از آثار ارسطو گرفته اند، که در آنها افکار سوفسطاییان ذکر شده است؛ اگرچه در زمانی که متکلمانی چون ثمامة‌بن اشرس یا عبادبن سلیمان به شکاکان پاسخ رد می‌دادند، کتابهای ارسطو ترجمه شده بود. به عقیدۀ فان اس (همانجا)، اندیشه‌های مذکور از طریقی کم و بیش مخفیانه و زیرزمینی وارد شده‌اند، به همان طریقی که مثلاً بسیاری از اجزای منطق رواقی وارد کلام یا اصول فقه شده‌است . به گفتۀ‌ وی (ص 86)، احتمال اندکی نیز هست که آثاری از شکاکیت در اندیشه‌های مکتب تجربه‌گرای پزشکی تا سده‌های آغازین دورۀ اسلامی در جندیشاپور، دانشگاه پزشکی مشهور، باقی بوده است. پیروان این مکتب در دورۀ یونانی مآبی برخی آرای شکاکان یونان را اخذ کرده بودند. دوران اوج جندیشاپور در زمان خسرو انوشیروان ساسانی (ﺣﻜ: 579ـ 531 ق.م) بوده است. گفته شده این پادشاه که فرهنگ یونانی را بسیار تحسین می‌کرده، در بیستمین سال حکومتش (احتمالاً 550 ق.م) مناظره‌ای میان عالمان و صاحبنظران پزشکی ترتیب داده است که در آن شخصی «سوفسطایی» و شخصی تجربه‌گرا با همفکرانش حضور داشته‌اند (قفطی، ص 133). حتی طبیب وی، برزویه، وقتی مقدمۀ مشهورش بر کلیله و دمنه (باب برزویۀ طبیب) را می‌نوشته، به شک و حیرت خود در مسائل دینی نیز پرداخته است (رجوع کنید به ص 47-50). با وجود این احتمالها، فان اس (ص 87) در نهایت اعلام کرده است که دلیل قانع‌کننده‌ای برای فرضیه‌اش وجود ندارد و کل آنچه کوشیده است بگوید، به تعبیر طنزآمیز وی، شاید خود چیزی جز «حسبان» نباشد.

گفتنی است که برخی نویسندگان معاصر ما شاعرانی مانند ابوالعلا معری* و خیام* و حافظ را، به سبب مضمون و مفهوم پاره‌ای از اشعارشان، صریحاً از لاادریه به شمار آورده‌اند (رجوع کنید به فروخ، ص 133- 137؛ فولادوند، ص 9، 39؛ طبری، ص 465- 488؛ نیز رجوع کنید به مصطفوی، ص 138ـ 141).


منابع :
(1) ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم هواء والنحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، 1977؛
(2) علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت 1421/ 2000؛
(3) ابن شاکر کتبی، عیون التواریخ و فیه من سنة 219 هـ الی 250 هـ ، چاپ عفیف نایف حاطوم، بیروت 1416/ الکلامیة اونقض تأسیس الجهمیة، چاپ محمدبن عبدالرحمن بن قاسم، ]بی‌جا[: مؤسسۀ قرطبه، [بی‌تا]؛
(4) ابن حزم، الفصل فی الملل و الا 1997؛
(5) احمدبن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره 1389 / 1969؛
(6) ابن منظور؛
(7) ابن ندیم؛
(8) ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، چاپ عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران 1376 ش؛
(9) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم 1400/ 1980؛
(10) افلاطون، دورۀ آثار افلاطون، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران 1380 ش؛
(11) و.ت. ستیس، فلسفۀ هگل، ترجمه حمید عنایت، تهران 1372 ش؛
(12) محمدبن محمد بزدوی، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره 1383 / 1963؛
(13) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، بیروت 1401/ 1981؛
(14) محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت 1996؛
(15) علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، بیروت 1985؛
(16) دانشنامۀ دانش گستر، زیرنظر علی رامین و دیگران، تهران 1389 ش؛
(17) دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1380 ش؛
(18) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ احمد فهمی محمد، بیروت 1367 / 1948؛
(19) احسان طبری، برخی بررسی‌ها درباره جهان‌بینی‌ها و جنبش‌های اجتماعی در ایران، تهران 1358 ش؛
(20) طه حسین، تجدید ذکری ابی‌العلا، چاپ پنجم مصر 1377 / 1958؛
(21) علی بن ابی‌طالب، امام اول، نهج‌البلاغه، چاپ جعفر شهیدی، تهران 1376ش؛
(22) ابونصر فارابی، الالفاظ المستعملة فی المنطق، چاپ محسن مهدی، تهران 1404؛
(23) عمر فروخ، عقاید فلسفی ابوالعلاء فیلسوف معره، ترجمه حسین خدیو جم، تهران 1381 ش؛
(24) محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران 1347 ش؛
(25) قاضی عبدالجبار بن‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، ]‌بی‌جا[: النظر و المعارف، [بی‌تا] ؛
(26) علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، لایپزیک 1930، افست بغداد و مصر؛
(27) کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی طهرانی، تهران 1343 ش؛
(28) محمدبن محمد ماتریدی، التوحید، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت 1986؛
(29) مجلسی؛
(30) محمدمعین، فرهنگ فارسی (متوسط)، تهران 1381 ش؛
(31) رحمت مصطفوی، «سرگردان در گردون» در خیام‌شناسی، مطالب و مآخذ جدید دربارۀ خیام (نقد تاریخی)، بخش «دربارۀ دمی با خیام»، چاپ محمدمهدی فولادوند، تهران 1347ش؛
(32) مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899، افست طهران، 1962/ 1341ش؛
(33) ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمۀ یحیی مهدوی و همکاران، تهران 1370 ش؛
(34) ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمۀ عباس زریاب، تهران 1370 ش؛
(35) Aristotle, The Complete Works of Aristotle, ed. Jonathan Barnes, Princeton, N.J. 1995.
(36) Diogenes Laertius, Lives of Eminent Philosophers, trans. R.D. Hicks, London 1970.
(37) The Encyclopedia of Philosophy, ed. Paul Edwards, New York: Macmillan, 1972, S.V. "Agnosticism" (by Ronald W. Hepburn).
(38) Encyclopedia of Religion and Ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: Tand T. Clark, 1980- 1981, S.V. "Agnosticism" (by Alfred E. Garvie).
(39) W.K.C. Guthrie, A History of Greek philosophy, Cambridge 1969.
(40) Josef Van Ess, "Skepticism in Islamic Religious Thought", in God and Man in Contemporary Islamic Thought, ed. Charles Malik, Beirut 1972.
(41) Fredrick Copleston, A History of Philosophy vol. 8. Benthan to Russell, Burns and Oates, wellwood 1966.
/ محمد زارع/



تاریخ انتشار اینترنتی: 02/05/1391

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست