responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7138

خطيب بغدادى، احمدبن على بن ثابت ، خطيب بغدادى، احمدبن على بن ثابت، محدّث و مورخ مشهور قرن پنجم و مؤلف تاريخ بغداد*. او در جمادى الآخره 392 (خطيب بغدادى، ج 13، ص 135) در قريه هَنيقِيا در اطراف نَهُرالمَلِك (صفدى، ج 7، ص 191) به دنيا آمد. ظاهراً هنيقيا قريهاى در نزديكى درزيجان بوده (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 18ـ19) كه پدر خطيب، ابوالحسن على بن ثابت بيست سال امامت جماعت و قرائت خطبه را در آن برعهده داشته است (رجوع کنید به همان، ج 13، ص 279ـ 280). پدرِ خطيب از زمره حافظان قرآن بود كه آن را بر ابوحفص كتّانى قرائت كرده بود (همانجا). او در 412 وفات كرد و در مقبره باب حرب به خاك سپرده شد (همان، ج 13، ص280). خطيب بغدادى (همانجا) بنابر خبرى كه از پدر خود نقل كرده، تبارى عربى داشته و از عشيرهاى بوده است كه در حصّاصه از نواحى فُرات سكونت داشته اند. درباره اطلاق لقب خطيب بر وى، از اين حيث كه نسبت پدرش به او رسيده يا خود او اين شغل را داشته است، بايد خاطر نشان كرد كه به نوشته ياقوت حموى (ج 1، ص 390) از قول عبدالعزيزبن محمد نخشبى (متوفى 456) خطيب بغدادى در برخى روستاهاى بغداد به ايراد خطبه مىپرداخت (نيز رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 22).

وى خواندن و نوشتن را در نزد هلالبن عبداللّه بن محمد فراگرفت (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 16، ص 117)، اما معلوم نيست كه خواندن و نوشتن را در درزيجان فراگرفت يا در بغداد. چون پدرش در اين ايام در بغداد به سر مىبرد و در همانجا وفات كرد و خطيب هم در 403 براى اولين بار در بغداد سماع حديث كرده (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به نظر مىرسد خواندن و نوشتن را در بغداد فراگرفته باشد (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 19ـ20). خطيب بغدادى سپس به تشويق پدرش به سماع حديث و تعلم فقه پرداخت (ذهبى، 1401ـ1409، ج 18، ص 271). نخستين سماع وى چنانكه گفته شد در يازده سالگى و در نزد ابنرِزقويه بود. سپس به فراگيرى فقه مشغول و در مسجد عبداللّه بن مبارك به درس ابوحامد اسفراينى* (متوفى 406) حاضر شد (خطيب بغدادى، ج 6، ص20)، اما به سبب صِغَرِ سن از محضر درس او استفاده چندانى نبرد. اولين كسى كه به گفته خطيب (ج 6، ص 25) از درس فقه او بهره برد و از آن يادداشت برداشت، ابوالحسن احمدبن محمد معروف به ابن المَحامِلى، شاگرد اسفراينى بود. در عين حال نخستين استاد حقيقى خطيب بغدادى در فقه، قاضى ابوالطيب طاهربن عبداللّه طبرى بود كه شيخ شافعيان بغداد محسوب مى شد (رجوع کنید به همان، ج10، ص 492).

خطيب نزد بيشتر مشايخ بغداد سماع حديث كرد، از جمله از سال 406 تا 412 به مدت شش سال نزد ابن رزقويه حديث آموخت (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 212ـ213) و به صورت اجازه يا سماع، تأليفات پرشمار و مشهور 24 تن از مؤلفان را ــكه بيشتر در زمينه حديث و رجال بودــ از وى شنيد (عمرى، ص30). خطيب سپس به ابوبكر احمدبن محمدبن غالب خوارزمى، معروف به بَرْقانى*، محدّث و مؤلف مشهور، پيوست و سالها در مصاحبت او احاديث بسيار سماع كرد (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 6، ص 27)، برقانى هم متقابلا احاديث فراوانى از خطيب شنيد (رجوع کنید به همان، ج 6، ص 28). او درباره روش علمى آينده خود از برقانى مشورت و راهنمايى مىگرفت (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 22).

خطيب در 412 در بصره بود (رجوع کنید به ج 2، ص 317) و در اين سفر از شمارى از مشايخ آنجا اخذ حديث كرد، از جمله ابوالحسن على بن قاسم بن حسن شاهد و ابومحمد حسن بن على سابورى (رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، ج 18، ص 272). در 415، به منظور اخذ احاديث بيشتر به فكر سفر به مراكز علمى افتاد ولى در اينكه به كدام شهر برود دچار ترديد گشت و پس از مشورت با برقانى راهى نيشابور شد (رجوع کنید به همان، ج 18، ص 275) و در رمضان 415 به آنجا رسيد (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 24). خطيب در مسير خود تا نيشابور، در برخى شهرها همچون نهروان (رجوع کنید به همان، ج 13، ص 581) و دينور (رجوع کنید به همان، ج 9، ص 432) سماع حديث كرد و به رى نيز وارد شد (رجوع کنید به همان، ج 12، ص 416). در اين سفر ابن القُنّى همراه وى بود (سمعانى، ج 4، ص 555).

مهمترين مشايخى كه خطيب در نيشابور از آنها سماع حديث كرد و همگى هم از شاگردان ابوالعباس محمدبن يعقوب اَصَم (متوفى 346) بودند عبارتاند از: ابوالحسن علىبن محمد ترازى، ابوحازم عبدويى*، ابوسعيد صيرفى، ابوبكر احمدبن حسن حرشى حيرى نيشابورى و ابوبكر صيدلانى نيشابورى (براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 17، فهرست مشايخ، ص 187ـ329). معلوم نيست خطيب دقيقآ چه وقت از نيشابور به بغداد بازگشته است، اما از آنجا كه وى در 417 ــ يعنى سال وفات مهمترين شيخ نيشابورىاش ابوحازم عبدويى ــ در نيشابور نبوده و خبر وفات او را به گفته خودش (ج 13، ص 145) در نامه ابوعلى حسنبن على وَخشى خوانده است، به نظر مىرسد كه در 416 به بغداد بازگشته باشد (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 25).

در 421 خطيب به قصد استفاده از محضر ابونُعيمِ اصفهانى* عازم اصفهان شد، در حالىكه حاملِ سفارشنامه شيخ و دوست خود ابوبكر برقانى براى او بود (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 395). از اشارات خطيب بغدادى (ج 2، ص 544ـ 545، ج 4، ص160، 161) برمىآيد كه از 421 تا ربيعالاول 422 در اصفهان به سر برده و به احتمال قوى در همين سال به بغداد بازگشته، زيرا در 423 در بغداد بوده است (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 27). به نظر مىرسد خطيب بغدادى در اصفهان بيشترِ احاديث ابونُعيم اصفهانى را به طريق سماع يا اجازه از او اخذ كرده باشد (همانجا). او در اصفهان به جز ابونعيم از مشايخ ديگرى همچون ابوالحسن علىبن يحيىبن جعفربن عبدكويه، حسين بن ابراهيم بن محمد جمّال و محمدبن عبداللّه بن شهريار سماع حديث كرد (ذهبى، 1401ـ1409، ص 272ـ273، براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 17، فهرست مشايخ، ص 187ـ329). سفر اصفهان، واپسين سفر علمى خطيب براى كسب حديث با علوّ اِسناد بود و براى او دستاورد علمى عمدهاى داشت (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 28).

ظاهراً خطيب ميان سالهاى 423 تا 440 در بغداد مستقر بوده است. از اين دوره زندگى وى اطلاعات چندانى در دست نيست (عمرى، ص 42)، جز اينكه در 423 هنگام عبور اسماعيلبن احمد حيرى از بغداد، صحيح بخارى را در سه مجلس نزد وى قرائت كرد (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 7، ص 318ـ319)، همچنين در اين دوره بود كه تصنيف تاريخ بغداد (تاريخ مدينةالسلام) را آغاز كرد (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 29).

در 445 خطيب عازم حج شد و به قصد استفاده از مشايخ شام، سفر خود را از دمشق آغاز كرد (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 29؛ نيز رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 11، ص 375)، اما به سبب نزديك بودن موسم حج مدت زيادى در دمشق نماند و عازم مكه شد (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 29). در حج با برخى مشايخ آنجا همچون ابوعبداللّه محمدبن سلامةبن جعفر قُضاعى* مصرى (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 9، ص 293)، ابوالقاسم عبدالعزيزبن بُنداربن على شيرازى و محمدبن احمد اردستانى (رجوع کنید به همان، ج 16، ص 325، 566) ديدار كرد و نيز صحيح بخارى را بر كريمه، دختر احمد مروزيه، قرائت نمود (ابنجوزى، ج 16، ص 129). او پس از اقامت كوتاهى در مكه به شام بازگشت (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 7، ص 115) و در جمادى الاولى 446 به دمشق رسيد (رجوع کنید به همان، ج 11، ص 107ـ108) و مهمترين شهرهاى منطقه شام از جمله صور را ديد (رجوع کنید به همان، ج 12، ص 297). سپس اندكى بعد به بغداد بازگشت، چنانكه در دوم محرّم 447 در بغداد بر جنازه شيخ خود على بن محسِّن تنوخى (رجوع کنید به تنوخى*، خاندان) نماز خواند (همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 31؛ نيز رجوع کنید به همان، ج 13، ص 605).

دوران زندگانى خطيب مقارن با خلافت دو خليفه عباسى، القادرباللّه (حك : 381ـ422) و القائم بامراللّه (حك : 422ـ467)، بود كه درواقع حكومت صورى و ظاهرى داشتند و قدرت واقعى در دست آلبويه و سپس سلجوقيان بود (طحان، ص20ـ24). خطيب بغدادى در دوران اقامت در بغداد با ابن مَسلَمه، وزير القائم بامراللّه، مناسبات استوارى برقرار كرده بود و ابن مسلمه نيز قدردانِ شأن و منزلت علمى وى بود، چنان كه در بسيارى از امور به او رجوع مى كرد و حتى مقرر كرده بود كه قُصّاص و وُعاظ پيش از بيان هر حديثى آن را بر خطيب عرضه كنند و نظر او را درباره آن جويا شوند (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 16، ص 129؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 386)، يك بار هم ابن مسلمه نامهاى را به خطيب احاله كرد كه يهوديان آن را به پيامبراكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم نسبت داده بودند، نامه متضمن برداشته شدن جِزيه از اهل خيبر بود و او ساختگى و جعلى بودنِ آن را به اثبات رساند (ابن جوزى، همانجا). خطيب بغدادى (ج 13، ص 326ـ328) زندگى نامه ابن مسلمه را به عنوان كسى كه از او حديث نقل كرده، آورده و به وثاقت و حسن اعتقاد و فراوانى خرد او تصريح كرده است. ابن مسلمه در هنگام اشغال بغداد به دست بساسيرى* كشته شد (رجوع کنید به همان، ج 13، ص 327). خطيب در اين اوضاع، هم به سبب از دست دادن حامى خود و نيز رفتار دشمنانه حنبليان متعصب با وى، به علت تغيير مذهب از حنبلى به شافعى (رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 33؛ ابن جوزى، ج 16، ص 122؛ صفدى، ج 7، ص 128) پنهان شد (ابن جوزى، ج 16، ص 129). او با وجود از ميان رفتن بساسيرى و آرام گرفتن اوضاع و احوال بغداد تصميم گرفت به دمشق برود و در آنجا حلقه درس حديث خود را تشكيل دهد (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، همانجا)، از همينرو در نيمه صفر 451 از بغداد خارج شد (همان، ج 11، ص 51) و در جمادى الاولى همان سال در دمشق بود (رجوع کنید به همان، ج 4، ص 179). خطيب در اين سالها در مسجدجامع دمشق به روايت احاديث و كتابهاى خود و ديگر كتابهايى كه به همراه خود آورده بود پرداخت. به نوشته خطيب تبريزى كه در اين ايام در درس او حاضر مىشد، او داراى حلقه بزرگى از شاگردان بوده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 392).

خطيب مدت زيادى در دمشق ــكه در اين ايام تحت سيطره فاطميان اداره مىشدــ به تدريس ادامه داد، هرچند اين كار مطلوب آنان نبود (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 34). سرانجام شخصى به نام حسينبن على دمشقى، مشهور به دَمَنشى، وى را نزد اميرالجيوش، والى دمشق، متهم به ناصبى بودن و روايت فضائل صحابه و بنىعباس كرد (ذهبى، 1424، ج10، ص 704). اگر دوست خطيب، شريفابوالقاسم علىبن ابراهيم علوى از او حمايت نكرده بود بيم كشته شدن وى مىرفت (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 34ـ35؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 393)، از اينرو والى دمشق به تبعيد وى از دمشق بسنده كرد (ياقوت حموى، همانجا). البته براى سعايت دَمَنشى از خطيب دلايل ديگرى نيز ذكر شده است (رجوع کنید به همانجا؛ اسنوى، ج 1، ص 99). در هر حال وى در 18 صفر 459 دمشق را به مقصد صور ترك كرد (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 35، نيز رجوع کنید به پانويس 2 كه در آن عواد معروف قول ياقوت و ذهبى را مبنى بر خروج خطيب از دمشق در 457 رد كرده است). خطيب در صور به عِزالدوله پيوست و از حمايت وى برخوردار شد (ابننقطه، ص 154)، از آنجا گهگاه براى زيارت به قدس مىرفت و باز به صور برمىگشت (ياقوت حموى، ج 1، ص 384). در سال 462 خطيب تصميم گرفت به بغداد برگردد (ابنجوزى، ج 16، ص130؛ ياقوت حموى، همانجا). در اين سفر عبدالمُحسنبن محمد شيحى او را همراهى مىكرد (رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، ج 18، ص 279؛ خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 35). آن دو نخست عازم طرابلس شدند، سپس به حلب رفتند و در اين دو شهر اندكى توقف كردند و آنگاه به بغداد وارد شدند (ياقوت حموى، همانجا). خطيب در حُجرهاى در دربالسلسله در كنار مدرسه نظاميه ساكن شد (ابنجوزى، ج 16، ص 134) و باقى عمر خود را به روايت تاريخ بغداد براى شاگردان و طلاب حديث پرداخت (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 384؛ ابننقطه، ص 155).

از خطيب بغدادى فرزندى باقىنماند، هر چند ازدواج كرده و صاحب فرزند شده بود (رجوع کنید به ذهبى، 1401ـ1409، ج 18، ص 285؛ همو، 1424، ج 11، ص 126). گويا خواهر و برادر و خويشاوند نزديك ديگرى نيز نداشته است، زيرا از خليفه القائم بامراللّه اجازه خواست كه اموالش را در حيات خود ميان كسانى كه مىخواهد تقسيم كند (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 36؛ نيز رجوع کنید به ابنجوزى، همانجا).

در نيمه رمضان 463 خطيب بيمار شد و از آغاز ذيحجه حالش رو به وخامت گذاشت. در اين حال ابنخيرون، شاگرد و دوستش، را وصى خود كرد و كتابهايش را به او سپرد و وصيت كرد تا اموالش را ميان اهل علم و حديث توزيع كند (رجوع کنید به ابنعساكر، 1404، ص 269؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 396). وى در ذيحجه 463 وفات كرد و در باب حرب در كنار بشرحافى* به خاك سپرده شد (ابنعساكر؛ ابنجوزى، همانجاها؛ ابننقطه، ص 154).

خطيب به لحاظ عقيده كلامى، متمايل به مذهب ابوالحسن اشعرى* بود (رجوع کنید به ابنعساكر، 1404، ص 271؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 385؛ صفدى، ج 7، ص 130). ذهبى (1401ـ1409، ج 18، ص 284) نيز نمونهاى از عقايد وى را در باب چگونگى صفات الهى مبتنى بر مذهب اشعرى نقل كرده است. از حيث مذهب فقهى، وى در دورهاى از زندگانى خود بر مذهب حنبلى بود، اما سپس به دليل آزارى كه از حنبليان به اتهام متمايل شدن به اهل بدعت متحمل گرديد به مذهب شافعى گرويد (ابنجوزى، ج 16، ص 132). آنچه حنبلى بودن وى را در قسمتى از عمرش تأييد مىكند اين است كه در 428 حنبليان را در نماز بر جنازه يكى از فقيهان بزرگشان، يعنى ابوعلى هاشمى، امامت كرده است. در حالى كه در 434 بر جنازه عمربن ابراهيم زُهْرى، فقيه بزرگ شافعى، به امامت نماز خوانده است. بنابراين به نظر مىرسد تحول مذهبى وى ميان سالهاى 428 تا 434 اتفاق افتاده باشد (عمرى، ص 48). خطيب همچون بسيارى از علماى اهل سنّت، احاديث و مطالبى در فضائل اهل بيت عليهمالسلام نقل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 458ـ 475)، با اين حال وى نسبت به برخى از بزرگان شيعه مانند شيخ مفيد اظهار خصومت نموده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج 4، ص 374ـ375؛ نيز رجوع کنید به شوشترى، ج 9، ص 555).

خطيب بغدادى را به داشتن هيبت و وقار (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 391)، فصاحت (ابنجوزى، ج 16، ص 131)، حُسنِ قرائت (همانجا)، خط خوش (ياقوت حموى، همانجا؛ ذهبى، 1424، ج10، ص 185) و فتوت (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 392) ستودهاند. خطيب همچنين اهل ادب بود و شعر نيكو مىسرود (ابنجوزى، همانجا) و پارهاى از اشعار وى در منابع نقل شده است (رجوع کنید به ابن عساكر، 1415ـ 1421، ج 5، ص 37؛ ابنجوزى، ج 16، ص 131؛ صفدى، ج 7، ص 131ـ132)، از او دو كتاب ادبى به نامهاى كتاب التطفيل (نجف 1386) و البُخلاء (بغداد 1384) نيز باقى مانده است.

بيشتر كسانى كه شرححال خطيب را نوشته اند بر منزلت والاى علمى وى به ويژه در قلمرو حديث تأكيد كردهاند. برقانى، از نخستين مشايخ حديثى وى، در نامهاى كه به ابونُعَيم اصفهانى نوشته و خطيب بغدادى جوان را به او معرفى كرده بر فهم درست و دانش فراوان وى در علم حديث تأكيد كرده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 395). سمعانى (ج 2، ص 384) او را پيشوا و حافظ بلامنازع عصر خود دانسته است. ابواسحاق شيرازى، خطيب بغدادى را در معرفت و حفظ حديث همتراز دارقُطنى و همتايان او دانسته (رجوع کنید به ابنعساكر، 1415ـ1421، ج 5، ص 36) و ابن نقطه (همانجا) محدّثان متأخر را ريزه خوار وى تلقى كرده است. از حيث حفظ احاديث از او با عناوينى همچون «خاتمةُالحفاظ» و «اَحْفَظُ اهل عصره» (ذهبى، 1401ـ1409، ج 18، ص270ـ271) و در رديف حافظان بزرگ قديم مانند يحيىبن مَعين* و علىبن مَدينى* و ابن ابىخيثمه* (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص 391) ياد شده است. ابن ماكولا كه خود صاحب نظر در حديث و رجال است، در تهذيب مستمر الاوهام على ذوىالمعرفة و اولى الافهام (ص 57)، خطيب را پس از دارقطنى*، در ميان محدّثان بغداد مهمترين فرد و جانشين وى دانسته است. تبحر و وسعت اطلاع وى در حوزه حديث، رجال و علوم وابسته به آنها به اندازهاى بود كه ابنجوزى، از جمله منتقدان او (رجوع کنید به ادامه مقاله)، معتقد بود كه علم حديث به وى ختم شده است (رجوع کنید به ج 16، ص 130). سُبْكى (ج 4، ص30) وى را از فقهاى بزرگ شمرده، اما بشار عواد معروف در مقدمه خود بر تاريخ مدينةالسلام (ج 1، ص 46) بر آن است كه وى هيچگاه به عنوان فقيه شهرت نيافت و در هيچ مكانى فقه تدريس نكرد.

در كنار آنچه در باب منزلت والاى علمى وى گفته شدهاست، در شرح حال او خردهگيريهاى اخلاقى و علمى نيز در حق وى ديده مىشود، از جمله آنكه بنابر گزارشى خطيب اهل بادهگُسارى بوده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 1، ص390ـ391). ابنجوزى (رجوع کنید به ج 16، ص 133) خطيب بغدادى را داراى دو عيب عمده اخلاقى و روششناختى دانسته است: يكى تعصب در مخالفت با احمدبن حنبل و حنبليان و ديگرى جرح و تعديل راويان به شيوه عوام محدّثان. ابنجوزى سه كتاب در رد خطيب بغدادى نوشته است: السهمُ المصيبُ فى الردِّ على الخطيب؛ التحقيق فى احاديثِ التعليق؛ و الانتصارُ لِشَيخالسُنةِ ابىعبداللّه محمدِبن نقطةالحنبلى (طحان، ص 105). همچنين خطيب متهم شدهاست كه در شرححال ابوحنيفه در تاريخ مدينةالسلام (ج 15، ص 444ـ584) تمامى مطالبى را كه در مذمت وى گفته شده آورده و آنها را بر مناقب و فضائل او ترجيح داده است (رجوع کنید به طحان، ص 106). درخور ذكر است كه تا حدود دويست سال پس از مرگ خطيب هيچيك از حنفيان به نقد نوشته وى نپرداختهاند (رجوع کنید به همانجا) تا آنكه سرانجام عيسىبن ابىبكر ايوبى (متوفى 623) در كتابى با عنوان الردُّ على ابىبكرِ الخطيبالبغدادى (بيروت، دارالكتب العلميه، بىتا.) به يكايك ايرادات خطيب پاسخ گفت. به نظر طحّان (ص 107) برخى از اين ايرادات برساخته ديگران بوده كه از زبان خطيب نقل شدهاست و اختلاف نسخ تاريخ مدينةالسلام هم همين معنى را مىرساند و از همين روست كه حنفيان پيش از عيسىبن ابىبكر ايوبى متعرض خطيب نشدهاند. از محققان معاصر هم محمدبن زاهد كوثرى در كتاب تأنيبالخطيب على ما ساقهُ فى ترجمة ابىحنيفة من الاكاذيب (بيروت 1401/1981) به نقد نوشته خطيب درباره ابوحنيفه پرداخته و بعدها عبدالرحمانبن يحيى معلمى يمانى (متوفى 1386) در كتاب التنكيلُ لِماوَرَدَ فى تأنيب الكوثرىِّ من الاباطيل به دفاع از خطيب و نقد كوثرى پرداخته كه كوثرى پس از انتشار اين كتاب متقابلا آن را نقد كرده است. نقد او با عنوان الترحيبُ بِنقدِ التأنيب به ضميمه كتاب خود كوثرى (ص 291ـ336) منتشر شده است.

پيش از اين به نام پارهاى از مشايخ خطيب بغدادى اشاره شد (درباره اسامى مجموع مشايخ خطيب رجوع کنید به ج 17، فهرست مشايخ، ص 187ـ329)، اما درباره شاگردان و راويان خطيب بايد گفت كه به سبب از ميان رفتن بسيارى از منابع قرون اوليه، خاصه در شرق جهان اسلام، و نيز اينكه در منابع موجود توجه به علوّ اسناد بوده و از همينرو فقط به نام افراد شاخص اشاره شده، امكان آگاهى از اسامى همه شاگردان و راويان خطيب وجود ندارد (رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه بشار عواد معروف، ص 53). بشار عواد معروف (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 54ـ69) نامهاى مشهورترين راويان و شاگردان خطيب را ذكر كرده است از جمله: ابنالبصرى (متوفى 462)، ابومحمد عبدالعزيزبن احمد كتّانى (متوفى 466)، ابنطُنَيز (متوفى 474)، ابنماكولا (متوفى 480)، ابوالفضل طاهربن بركات معروف به خشوعى (متوفى 482) و ابوعبداللّه محمدبن ابىنصر اَزْدى حُميدى (متوفى 488).

خطيب بغدادى از زمره نويسندگان كثيرالتأليفى است كه بسيارى از آثار او بر جاى مانده و تعداد درخور توجهى از آنها هم به چاپ رسيده است. پيش از بحث در باب تعداد آثار وى و معرفى آنها بايد به بيان شبههاى بپردازيم كه از قديم درباره اصالت آثار وى مطرح شده است. از قول ابنالطيورى (متوفى 500) نقل كردهاند كه بيشتر كتابهاى خطيب مأخوذ از كتابهاى دوستش، محمدبن على صورى (براى شرح حال وى رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 4، ص 172ـ173) است (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 16، ص 131؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 387). در ميان قدما، شمسالدين ذهبى در سِيَراعلام النبلاء (رجوع کنید به ج 18، ص 283) پس از نقل اين شبهه يادآور شدهاست كه خطيب به صورى نيازى نداشت زيرا از حيث ميزانِ سفر، حديث و شناخت آن بسى بر او برترى داشت. در ميان محققان معاصر هم اكرم ضياءعُمَرى در كتاب مواردالخطيب (ص 56) سخن طيورى را افترا دانسته و خاطرنشان كرده است كه مُعظم تأليفات خطيب بغدادى پيش از رفتن وى به شام پايان پذيرفته بود. بشار عواد معروف (خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 44ـ45) در رد اين ادعا گفته است كه صورى در 418 به بغداد آمده و تا 441 كه درگذشت، در همانجا بوده است. بنابراين اگر تأليفى داشته بايد در همين مدت فراهم شده باشد و در اين صورت چه كسى كتابهاى وى را به صور برده است؟ اين بر فرض آن است كه خطيب در اقامت خود در شام، در مسير سفر حج در 445 و بازگشت از آن به آنها دست يافته باشد، در حالى كه اقامت او در شام كوتاه مدت بوده است و اگر منظور هنگام اقامت وى در صور در 457 يا به وقت اقامت او در شام از 451 به بعد باشد، نيز اين ادعا مردود است، زيرا به گفته محمدبن احمدبن محمد مالكى اندلسى كه فهرستى از آثار خطيب فراهم آورده بوده (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 41)، خطيب در بغداد تأليفاتى داشته كه آنها را با خود به شام برده است. همچنين خطيب در توثيق نصوصى كه نقل مىكند اَسناد متصل به شيوخ خود و نيز اَسناد متصل به صاحب نص را ذكر مىكند. بنابراين فرض، وى در نقل نصوصى كه در كتابهاى صورى آمده مىبايست اَسناد آنها را تغيير داده باشد و اين چيزى است كه حتى دشمنان و حاسدان او نيز نگفته اند. نكته ديگر اينكه صورى با آنكه شصت سال عمر كرده چون اهل تأليف نبوده و بيشتر اهل روايت بوده، كتابى از وى بر جاى نمانده است.

در باب تعداد آثار خطيب بغدادى ارقام مختلفى در منابع ذكر شده است، ارقامى نظير 55 (ابن عساكر، 1404، ص270)، بيش از 60 (سبكى، ج 4، ص 31) و نزديك به 100 (سمعانى، ج 2، ص 384؛ ابنخلّكان، ج 1، ص 92). محققان معاصر نيز در باب شمار آثار خطيب به بحث و جستجو و اظهارنظر پرداخته اند. بشار عواد معروف رقم شصتواندى را، كه گفته ابننجار است (رجوع کنید به ذهبى، 1424، ج10، ص 182) به صحت نزديكتر دانسته و براى نظر خود دلايلى ذكر كرده است (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 1، همان مقدمه، ص 42).

عمرى مجموعه آثار خطيب را در ده بخش موضوعى معرفى كرده است: 1) حديث: الامالى، كتاب فيه حديث «الامامُ ضامِنٌ و المؤذن مؤتمَنٌ»، كتاب فيه حديث «نضّراللّه امْرءاً سَمِع منّا حديثاً»، طريق حديث قبض العلم، «طلب العلم فريضة على كل مسلم»، مسند ابىبكر الصديق، مسند صفوانبن عسّال.

تخريج احاديث: كتاب اطراف الموطأ، جزء فيه احاديث مالكبن انس عوالى، امالى الجوهرى، فوائد ابى القاسم النرسى، الفوائدالمنتخبة الصحاح و الغرائب از ابوالقاسم مهروانى.

2) مصطلح الحديث: الكفاية فى علم الرواية (بيروت 1406/ 1986).

3) آداب محدّثان: اقتضاءُ العلمِ العملَ (بيروت 1404/ 1984) در باب ضرورت قرين بودن علم و عمل، شرف اصحابالحديث (آنكارا 1971)، نصيحة اهل الحديث (در ضمن مجموعة رسائل فى علومالحديث، مدينه 1389/1969)، الرحلة فى طلب الحديث (بيروت 1395/1975)، تقييد العلم (دمشق 1949)، الجامع لاخلاق الراوى و آداب السامع (بيروت 1412/1991).

4) علم رجال حديث: الاسماءالمبهمة فى الأنباء المحكمة (قاهره 1417/1997)، تلخيص المتشابه فى الرسم و حماية ما اشكل منه عن بوادرالتصحيف و الوهم (دمشق 1985)، تالى التلخيص (رياض 1417/1997) به عنوان مستدرك كتاب پيشين، غُنيةالملتمس فى ايضاح الملتبس (رياض 2001)، السابق واللاحق فى تباعد مابين وفاة الراويين عن شيخ واحد (رياض 1402/1982) در باب كسانى كه دو راوى از آنها روايت كردهاند و زمان وفات آنها تفاوت زيادى باهم دارد. اين كتاب براساس حروف الفبا تنظيم شده و شايد تنها نمونه در نوع خود باشد، كتاب موضّح اوهامالجمع و التفريق (بيروت 1407/1987).

5) تاريخ: تاريخ مدينةالسلام يا تاريخ بغداد*، مناقب الشافعى، مناقب احمدبن حنبل.

6) عقايد: مسألة الكلام فى الصفات، القول فى علم النجوم.

7) اصول فقه: الفقيه و المتفقّه (عربستان 1417/1996).

8) فقه: نهج الصواب فى ان التسمية آية من فاتحة الكتاب، ابطال النكاح بغير ولى، اذا اُقيمت الصلاة فلاصلاة الا المكتوبة، الجهر ببسم اللّه الرحمن الرحيم فى الصلاة، الحيل، ذكر صلاةالتسبيح و الاحاديث التى رويت عنالنبى صلىاللّهعليه وسلم فيها و اختلاف الفاظ الناقلين.

9) زهديات: المنتخب من كتاب الزهد و الرقائق (بيروت 1420/ 2000).

10) ادبيات: البُخلاء (بغداد 1384/1964)، التطفيل و حكايات الطفيليين (نجف 1386) (براى اطلاع بيشتر از آثار چاپى و منتشر نشده و محل نگهدارى آنها رجوع کنید به عمرى، ص 56ـ84).


منابع :
(1) ابنجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(2) ابنخلّكان؛
(3) ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ على شيرى، بيروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛
(4) همو، تبيين كذبالمفترى فيما نسب الى الامام ابى الحسن الاشعرى، بيروت 1404/1984؛
(5) ابن ماكولا، تهذيب مستمرالاوهام على ذوى المعرفة و اولى الافهام، چاپ كسروى حسن، بيروت 1410/1990؛
(6) ابن نقطه، التقييدلمعرفة رواةالسنن و المسانيد، چاپ كمال يوسف حوت، بيروت 1408/1988؛
(7) عبدالرحيم بن حسن اسنوى، طبقات الشافعية، چاپ كمال يوسف حوت، بيروت 1407/1987؛
(8) خطيب بغدادى؛
(9) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بيروت 1424/2003؛
(10) همو، سير اعلام النبلاء، چاپ شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت 1401ـ1409/1981ـ1988؛
(11) عبدالوهاببن على سبكى، طبقاتالشافعية الكبرى، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، جيزه، مصر 1413/1992؛
(12) سمعانى؛
(13) شوشترى؛
(14) صفدى؛
(15) محمود طحان، الحافظالخطيبالبغدادى و اثره فى علومالحديث، ]رياض [1401/1981؛
(16) اكرم عمرى، مواردالخطيب البغدادى فى تاريخ بغداد، رياض 1405/1985؛
(17) ياقوت حموى، معجم الادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993.
/ محمد محمودپور /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7138
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست