responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7120

خطاطى (6) ، خطاطى (6)
ج) ابزارها و مواد. ابزارهاى كتابت از مهمترين اركان خوشنويسى اند؛ زيرا مرغوبيت ابزار در خوبى خط بسيار مؤثر دانسته شده است (رجوع کنید به خيام، ص 68). مهمترين اين ابزارها عبارت اند از: كاغذ، قلم، سياهى (مداد، حِبْر، مركّب)، قلمتراش، دوات، مِقَطّ (قَطّزن)، مُهره، دوات آشور، كفچه، مِسْطَر (ابزار سطراندازى)، تَنْگ، زيرمشق، قلمدان، خاك.

كاغذ. در جهان اسلام كاغذ به لحاظ كيفيت و اندازه انواعى گوناگون داشته است، از جمله كاغذ خراسانى و انواع آن طَلْحى، نوحى، فرعونى، جعفرى، طاهرى و نوعى كاغذ بغدادى كه مىشد بارها آن را پاك كرد و دوباره بر آن نوشت (ابننديم، ص 22)، كاغذ دمشقى (تكميل همايون، ص 78)، شامى (مايل هروى، 1372ش، ص 752)، سمرقندى كه بسيار مرغوب بود و تا سده دهم در ميان كاتبان شهرتى بسزا داشت، خان باليغ، خطايى/ ختايى كه كاتبان خراسانى آن را به كار مى بردند و به كاغذ چينى نيز مشهور بود، دفترى، دولت آبادى، دولتشاهى، عادلشاهى و نظامشاهى از انواع كاغذ هندى، جَيْهانى، مأمونى، مصرى، مغربى، و منصورى (همان، ص 747ـ 749، 751، 754ـ 757).

كاتبان براى كاغذ خوب صفت سفيد، درخشان، ضخيم و بادوام را ذكر مى كردند (همو، 1380ش، ص 251)؛ ابنبوّاب در قصيده رائيه بر نرمى كاغذ هم تأكيد كرده است (رجوع کنید به فضائلى، ص 74). اين خواص تا قرن هشتم از مهمترين ويژگيهاى كاغذ خوب بود، تا اينكه با رواج روش آهارْمُهره مىشد از كاغذهاى نازك و حتى نامرغوب، كاغذى خوب ساخت (رجوع کنید به مايل هروى، 1372ش، ص 572ـ573؛ همو، 1380ش، ص 252؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). كتابت بر اين كاغذ بسيار روان و راحت بود. به چنين كاغذهايى خوشقلم مىگفتند (رجوع کنید به بخارى، ص 374). افزون بر اين، دو نوع كاغذ نفيس ديگر در ميان خوشنويسان و كاتبان رايج بود. يكى، كاغذ ابرى كه مبدع آن شهاب الدين عبداللّه مرواريد مشهور به بيانى كرمانى* (متوفى 922) بود، ولى ابداع آن را به ملامحمدامين جدولكش مشهدى و ميرمحمدطاهر (هر دو در قرن دهم) نيز نسبت دادهاند (قزوينى، مقدمه ناجى نصرآبادى، ص 31؛ منشىقمى، مقدمه سهيلى خوانسارى، ص چهل ودو). اين كاغذ پوشيده از نقوش رنگ آميزى شده به شكل ابرهاى درهمپيچيده يا امواج آب است (مايل هروى، 1372ش، ص 738). گونه ديگر، كاغذ زرافشان يا افشان است كه بيشتر براى حواشى نسخه ها و مرقعات و قطعه هاى خط به كار مىرفت (همو، 1380ش، ص 258، پانويس). منشىقمى (ص 145) ابداع آن را به مولانا غياثالدين محمد مذهب مشهدى (متوفى 942) نسبت داده است.

همچنين، غالبآ كاغذ را با رنگهاى معدنى و گياهى رنگين مىكردند، زيرا معتقد بودند سفيدى كاغذ قوه بينايى را كاهش مىدهد (رساله در بيان كاغذ، مركّب و حِلِّ الوان، ص 57). به اينها كاغذ الوان مىگفتند (مايل هروى، 1380ش، ص 257). رنگها و روشهاى رنگآميزى كاغذ بسيار متنوع بوده است، اما كاتبان بيش از همه به رنگ حنايى علاقهمند بودند (باباشاه اصفهانى، ص 156). همچنين توصيه مىشد بر كاغذهاى تيرهرنگ با مركّب رنگين بنويسند (سلطانعلى مشهدى، ص76).

كاتبان گاه كاغذ بغدادى، دمشقى، آملى، و سمرقندى (رجوع کنید به رساله در بيان كاغذ، مركّب و حلّالوان، همانجا)، گاه كاغذ عادلشاهىِ كمدانه و دولتآبادى (باباشاه اصفهانى، همانجا) و گاه كاغذ خطايى و سمرقندى را بهترين كاغذ مىشمردند (سلطان على مشهدى، همانجا؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به كاغذ/كاغذسازى*).

قلم. از مهمترين ابزارهاى خوشنويسى است و در ميان كاتبان ارزش معنوى ويژهاى دارد، زيرا خداوند در قرآن (قلم: 1)بدان قسم ياد كرده است. بناى خط بر قلم خوب و قلمتراش تيز استوار است (بخارى، ص370). قلم* (جمع: اقلام و قلام) هنگامى به اين نام خوانده مىشود كه تراشيده و بريده شدهباشد، وگرنه بدان قَصَبَه (نى) مىگويند (ابنقتيبه، ص 161). گذشتگان انواع قلم را به لحاظ محل رويش چهارگونه مىدانستند: واسطى، آمويى، مازندرانى، و مصرى، كه بهترين آنها قلم واسطى و سپس آمويى بوده است (بخارى، ص 369). خيام در نوروزنامه (ص70)، از دوازده نوع قلم ياد كرده كه با اندازهها و تراشهاى گوناگون در عراق رواج داشته و برخى از آنها به نام يكى از سرآمدان خوشنويسى معروف بوده است. اين قلمها عبارتاند از: مُقْلى منسوب به ابنمقله، مُهَلَّلى منسوب به ابنمهلل، مُقَفّعى منسوب به ابنمقفّع، مُهَلَّبى، مهرانى، عميدى، بوالفضلى، اسمعيلى، سعيدى، و شمسى منسوب به شمسالمعالى كه از نى رمْحى، بغدادى يا مصرى بود.

بهترين قلم بايد محكم، سنگين، درونتهى، رگهاى اصلى آن راست، درون آن سفيد، بيرونش مايل به سرخى، و اندازهاش دوازده تا شانزده انگشت باشد و در آن پيچيدگى نباشد (صيرفى، ص 17). خطاطان سختى قلم را جايز نمىدانستند و از سختى و سستى حد ميانه را برمىگزيدند، زيرا گفته شده قلمى كه سخت باشد، فرمانبردار نيست و خط حاصل از آن خشك و بىتحرك مىشود (سبزوارى، ص 108).

قسمتهاى مختلف قلم عبارتاند از: ميدان يا عَرض (خانه)، وجْه، صَدر، سِنّ يا حَرف، شَحْم، ظَهْر، جَلفَه/ جِلفَه يا زبان قلم، فاق يا شيار (ابنقتيبه، ص 161ـ162؛ فضائلى، ص 61ـ62). ميدان يا عرض قلم تمام قسمتى است كه تراشيده مىشود و از لبه پوست قلم تا نوك آن را دربرمىگيرد. اندازه ميدان بسته به كاربرد خط متفاوت است. بهتر است ميدان قلم در كتابت احكام و مناشير و ترسلاتْ كوتاه و در كتابت دفاتر دراز باشد (جمال، ص 75). وجه قلم دم آن است، از طرف ميدان تا محل قط. صدر، دم قلم است از پشت قلم تا محل قط. سِنّ يا حَرف، نيش راست و چپ نوك قلم است. نيش راست يا بلند را وحشى و نيش چپ يا كوتاه را انْسى مىگويند (فضائلى، ص 61). گوشت پشت زبان قلم، شَحْم نام دارد. به قلمى كه شحم آن را برندارند مُشْحَم (داراى شحم) و اگر آن را بردارند مَشحوم (بىشحم) مىگويند. اگر تمام شحم را بردارند، آن قلم را مُبَطَّنْ مىخوانند (ابنقتيبه، ص 162). در ايران، به چنين قلمى «تخاير» مىگفتند كه استادان براى نشان دادن مهارت خود با آن مىنوشتند، زيرا قلمى كه اينگونه تراشيده شود، براثر فشار بيش از حد دست، زود مىشكند (سراجشيرازى، ص 81). ميدان قلم بايد به اندازه بند انگشتِ بزرگ دست باشد؛ هرچند خوشنويسان بغداد آن را به اندازه ناخن آن انگشت مىتراشيدند (ناموس خوارى، ص17). جَلْفَه يا زبان قسمت باريكى از ميدان قلم است كه به سر منتهى مىشود. فاق يا شيار، شكافى است كه بر زبان قلم ميان وحشى و انسى ايجاد مىكنند تا مركّب راحت و يكنواخت بر كاغذ منتقل شود. به اين عمل شَق مىگويند. اندازه فاق برحسب سختى و سستى قلم متفاوت است. براى قلمى با سختى متوسط، اندازه فاق نصف ميدان قلم است (فضائلى، ص61ـ62).

خوشنويسان تراشيدن قلم را نيمى از آموزش خط دانستهاند (مايل هروى، 1372ش، ص 721). ابنبوّاب توصيه كرده است كه همواره سر باريكتر قلم را بتراشند (رجوع کنید به فضائلى، ص 73). آنچه درباره تراش قلم بين همه مشترك است، رعايت چهار اصلِ ضرورى است: فتح، نَحْت، شق، و قَطّ. فتح برداشتن خانه يا ميدان يا روى قلم و آغاز تراش قلم است. در اين مرحله، قلمتراش را در بدنه قلم فرو مىبرند و با فشارى يكسان تا سر قلم را برمىدارند. فتح بر سه نوع دراز، كوتاه و متوسط است. درازى ميدان قلم بايد به اندازه قطر قلم باشد، زيرا اگر زياد باشد، با فشار دست به هنگام نوشتن، قلم زود مىشكند و اگر كوتاه باشد، مركّب بيش از اندازه بر كاغذ مىريزد.

نحت برداشتن پهلوى قلم است. در نحت، مساوى بودن هر دو پهلو نسبت به سر قلم ضرورى است، زيرا در غير اين صورت زبانه قلم ضعيف مىشود. برداشتن پهلوها بايد چنان باشد كه شكل زبان قلم همچون دم ماهى و ميدان قلم مانند بدن ماهى شود، كه به اين شيوه ذَنَبالحوت مىگفتند (بخارى، ص 373).

شقْ شكافتن سر قلم است كه بر اساس سختى يا سستى قلم اندازه آن را بلند، كوتاه، و متوسط مىگيرند. قط قطع كردن سر قلماز عرض با قلمتراش است (رجوع کنید به همان، ص371ـ373؛ فضائلى، ص62ـ64). علىبن حسن خوشمردان (ص 321) قط قلم را سه نوع دانستهاست: جَزْم، مُحَرف، متوسط. به گفته او (همانجا)، خوشنويسان در جوانى با قلم جزم، در ميانسالى با قلم متوسط، و در كهولت با قلم محرف مىنوشتند. ميرعلى هروى (ص 93) گفته است كه ياقوت مستعصمى با الهام از توصيه منسوب به امام على عليهالسلام درباره قط محرف، اين قط را برگزيد و رواج داد. از قط محرف خطى لطيفتر پديد مىآيد اما هم نوشتن با آن سختتر است و هم قلم را چنان ضعيف مىكند كه سر آن زود مىشكند. در قطِ جزم قوت قلم بيشتر است، اما خطْ درشت و بىطراوت مىشود (]رجوع کنید به رساله [خط تعليق).

قط قلم به اين ترتيب است كه قلم را از طرف ميدان آن بر مِقَطّ (قطزن) قرار مىدهند و قلمتراش را بر پشت آن مىگذارند و به يكباره با انگشت ابهام بر پشت قلمتراش فشار مىآورند تا قلم صاف و بىعيب قطع شود. بايد در اين هنگام از قلم صدايى چون «قط» برخيزد، در غير اين صورت قط معيوب است. پس از قط، قلم را با نوشتن نقطه مىآزمايند اگر نقطهاى مربعشكل و كامل پديد آيد، قلم درست تراشيده شده است (رجوع کنید به سلطانعلى مشهدى، ص 78؛ مجنون رفيقى هروى، ص220).

روش تراشيدن قلم براى نوشتن هر خطى متفاوت است، مثلا براى ثلث آن را كمى فربه با قط متوسط، براى محقَّق و ريحان نازكتر از ثلث با شقّى بازتر و قطى نزديك به جزم، و براى تعليق همانند ريحان اما با زبانى درازتر مىتراشند (سبزوارى، ص 111).

سياهى (مداد، حِبر، مركّب). مادهاى سياهرنگ كه سر قلم را به آن آغشته مىكنند و مىنويسند. بهرغم باور رايج مبنى بر يكسانبودن مداد و حبر و مركّب، اين سه به لحاظ مواد تشكيلدهنده تا حدى باهم متفاوتاند. در ساخت مركّب و مداد از دوده استفاده مىشود، در حالى كه برخى از انواع حبر را غالبآ بدون استفاده از دوده مىسازند (مايل هروى، 1372ش، ص 782). فرق مداد و مركّب در اين است كه مداد را به شكل مادهاى خشك مىساختند و كاتب براى نوشتن بدان آب مىافزود و آن را به صورت مايع درمىآورد؛ اما مركّب را به صورت مايعِ آماده مىساختند (همانجا). اجزاى اصلى تشكيلدهنده مداد، دوده، زاج، مازو، و صمغ است. خوشنويسان بزرگ براى تركيب مواد و ساخت مداد و مركّب روشى ويژه داشتهاند كه از همه معروفتر روش ابنمقله، ياقوت مستعصمى و ميرعلى تبريزى است (هروى، ص 95ـ96؛ نيز رجوع کنید به مركّب*).

رايجترين شيوه ساخت مداد چنين بود كه روغن كتان يا كنجد يا تخم شلغم يا نفت را در چراغى مىسوزاندند و با روشى خاص دوده آن را جمع مىكردند (همان، ص 97؛ مايل هروى، 1372ش، ص 789).

برخى از انواع مداد عبارتاند از: مداد تنورانى (با دوده سندروس و جو)، مداد چينى (تركيب مداد فاسى و شير تازه)، مداد عراقى (تركيب آب شقايق نعمانى، صمغ عربى، بلوط ساييده و سفيده تخممرغ)، مداد فارسى (تركيب هسته خرما و سركه)، مداد كوفى (دوده پوست يا چوب انار با شير تازه)، مداد هندى (تركيب سوخته برنج و زاج و صمغ؛ صَنهاجى، ص 33ـ36)، و مداد ذَهَبى كه در شيراز مىساختند و كيفيتش چنان بود كه در برابر رطوبت بر كاغذ پخش نمىشد (سراج شيرازى، ص100).

يكى از مواد سازنده مركّب، مازو يا شيره درخت بلوط است كه آن را با زاج سفيد (زاگ) مىآميختند كه حاصل آن مايعى به رنگ بنفش تيره بود (مايلهروى، 1372ش، ص790؛ حسينى، ص 554). زاج را قبل از استفاده بر صفحهاى در معرض آتش مىگذاشتند تا گوگردش بسوزد (رساله در بيان كاغذ، مركّب و حلِّ الوان، ص 65). سلطانعلى مشهدى (ص 76) توصيه كرده است، به جاى زاج از زَمه (سنگى شبيه به زاج سفيد) استفاده شود. صمغ عربى بهترين نوع صمغ است كه از درخت اقاقيا به دست مىآيد (مايل هروى، 1372ش، ص 789).

صمغ و دوده را باهم تركيب مىكردند. حاصلْ مركّبى بود روان و براق (هروى، ص 97ـ98).

ماندگارى حبر در برابر گذشت زمان و نمديدگى بيشتر از مداد و مركّب و رنگ آن سياهتر و براقتر است (مايل هروى، 1372ش، ص 622). به همينسبب توصيه شده است احاديث را با حبر بنويسند (سمعانى، ص 166). مصطفى عالىافندى (ص 11) هم خوشنويسان را به استفاده از حبر تشويق كرده است. نكته ديگر اينكه حبر الزامآ سياه نيست. ابنقتيبه (ص163) حبر را مركّب رنگى دانسته و صنهاجى (ص 47، 52 ـ 53) از حبرهاى قرمز، سبز، و سفيد ياد كردهاست. به انواع حبر رنگى حبر الوان گفته مىشود (مايل هروى، 1372ش، ص623). برخى از انواع حبر عبارتاند از: حبر ادهم، كه به رنگ سياه و سفيد مىنمايد و تركيبى است از شيره خرما و زاج قرمز كه مراحلى نظير تصعيد روى آن صورت مىگيرد و صمغ عربى به آن اضافه مىشود (صنهاجى، ص50). حبرالدخان، كه در تركيب آن از دوده نيز استفاده مىشود (قلقشندى، ج 2، ص 476). حبرالرأس، كه بدون دوده و بسيار براق بود و آن را براى نوشتن بر پوست به كار مىبردند، زيرا درخشش آن بر كاغذ چشم خواننده را مىآزرد و بهسبب نداشتن دوده، كاغذ را زود خراب مىكرد (همانجا). حبر خورشيدى، كه در ساختنش بهجاى آتش از گرمى خورشيد استفاده مىكردند. حبر ملون، كه در برابر نور تغيير رنگ مىداد (مايل هروى، 1372ش، ص 623، 626). همچنين، حبر فُستُقى (پستهاى)، حبر قرمز ياقوتى، حبر طاووسى، حبر مُصاحَف كه گويا در كتابت قرآن كاربرد داشت (همان، ص625)، حبر مطلا، حبر سُماق و غيره (رجوع کنید به صنهاجى، ص 42ـ51).

قلمتراش. كاردى است با تيغهاى راست و اندازه و پهناى متوسط، كه با آن قلم مىتراشند (رجوع کنید به سلطانعلى مشهدى، ص 77). كيفيت قلمتراش در خوشنويسى بسيار مهم است، زيرا خط خوب به قلم خوب و قلم خوب به قلمتراش تيز وابسته است (رجوع کنید به بخارى، ص 373). قلمتراش بايد چنان تيز باشد كه بتوان با آن موى تراشيد (رجوع کنید به ]رساله[ خط تعليق). همچنين نقل كردهاند كه ياقوت مستعصمى برترى خط شاگردانش را به تيز بودن قلمتراش آنان وابسته دانستهاست (خوشمردان، ص320). اگرچه برخى استفاده از سه و گاه چهار قلمتراش با اندازههاى متفاوت را توصيه كردهاند (رجوع کنید به سراج شيرازى، ص 108؛ مجنون رفيقى هروى، ص 219)، غالبآ دو قلمتراش در بين خوشنويسان رايج بودهاست: يكى نازك و تيز براى خالى كردن ميدان قلم، برداشتن زير قلم، و اصلاح آن، و يكى كلفت و سنگين و تيز براى قط زدن و گاه برداشتن پهلوهاى قلم (رجوع کنید به فضائلى، ص 67؛ مايل هروى، 1372ش، ص720). از كاربردهاى ديگر قلمتراش، حك و اصلاح خط است. به اين صورت كه با نوك قلمتراش كلمه يا حروفى را كه اشتباه كتابت شده باشد، مىتراشند و محل حك را مهره مىزنند. البته خوشنويسان شاگردانشان را همواره از اين كار برحذر داشتهاند (سلطانعلى مشهدى، ص81؛ بخارى، ص 387).

دوات. ظرفى كوچك است كه كاتبان در آن مركّب يا حبر مىريزند. بدان مركّبدان و مِحْبَره نيز گفتهاند. دوات را از چوبهاى سخت نظير وقْواق و آبنوس و صندل، سنگهاى سخت، شاخ حيوانات، فولاد، نقره و زر و چينى و بلور مىساختند (رجوع کنید به سراج شيرازى، ص 107، 109؛ مايل هروى، 1372ش، ص 656). معمولا دوات را مدور مىساختند و از ساختن دوات زاويهدار اجتناب مىكردند؛ زيرا مركّب در زوايا مىمانَد و فاسد مىشود (قلقشندى، ج 2، ص 468؛ نيز رجوع کنید به دوات*).

براى اينكه مركّب از دوات بيرون نريزد و همچنين به مقدار ضرورت مركّب از دوات برداشته شود، درون ظرف را ليقه مىگذاشتند. ليقه از جنس پشم، پنبه، ابريشم تابيده، مو، حرير و امثال آن است (ابنقتيبه، ص 162؛ مايل هروى، 1372ش، ص 775؛ فضائلى، ص 69). بهترين ليقه را از حرير زبر مىساختند، زيرا در عين اينكه پراكنده مىشود، به هم نمىچسبد و به سر قلم نمىگيرد (مايل هروى، 1372ش، همانجا). به توصيه قلقشندى (ج 2، ص470)، كاتب بايد هر ماه ليقه را تجديد كند.

مِقَط (قطزن). ابزارى از جنس استخوان يا نى است كه با آن، قلم را قط مىزنند (سراج شيرازى، ص110). چوب آبنوس و عاج و شاخ هم براى آن مناسب است. نى هندى هم از شكستن و ريختن دمقلم جلوگيرى مىكند (فضائلى، ص 68). قطزن بايد صاف و نسبتآ سخت باشد تا نوك قلم هنگام قطزدن ريشهدار نشود (سلطانعلى مشهدى، ص 78).

مُهره. جنس آن عقيق، جَزْع (نوعى سنگ؛ رجوع کنید به سراج شيرازى، همانجا)، بلور، عاج، شيشه، يشم يا چخماق است (مايل هروى، 1372ش، ص 807) كه در ابتدا از آن براى صاف كردن محل اصلاح خط استفاده مىكردند (سراج شيرازى، همانجا). با ابداع كاغذ آهارمهره، مهرهكشى اهميت و كاربردى بيشتر يافت. همچنين تختهمهره، تختهاى صاف و بىگره از چوب امرود (گلابى) بود كه كاغذ را بر آن مىنهادند و مهره مىكشيدند (مايلهروى، 1372ش، ص 573). روش مهره كشيدن چنين بود كه كاغذ را بر تخته مىنهادند و مهره را به اعتدال (نه سخت و نه سست) بر آن مىكشيدند تا خطى در كاغذ نماند و بهطور يكنواخت هموار شود (بخارى، ص 375).

دواتْ آشور. ميلهاى از جنس فلزاتى چون برنج و نقره يا تيغ خارپشت كه در مواقع ضرورت، محتويات دوات را با آن به هم مىزدند. به آن دواتشور و مِحراك نيز مىگفتند. ضرورت دواتْآشور آن است كه كاتب براى شوراندن دوات مجبور نشود از قلمتراش و قلم استفاده كند (رجوع کنید به ناموسخوارى، ص 17؛ سراج شيرازى، همانجا؛ مايل هروى، 1372ش، ص 657).

كفچه. وسيلهاى همانند قاشقى كوچك كه با آن آب را به اندازه دلخواه در دوات مىريختند (سراج شيرازى، همانجا).

ابزار سطراندازى. خطاطان و كاتبان براى تعيين اندازه و فاصله سطور با ابزارهاى مختلف نشانهايى بر كاغذ مىنهادند. اگرچه در اين باره مدارك مكتوب كمترى در دست است، نسخهها و قطعات بهجا مانده گواه عمل برخى از كاتبان است. كهنترين ابزار براى نشانهگذارى بر كاغذ و پوست، قلم نوك آهنى و ناخن است. سطرهاى حاصل از قلم نوك آهنى همراه با اثر سوزن براى تعيين محل سطرها به كار مىرفت. گاه از مداد و مركّب نيز براى اين كار استفاده مىكرند. حتى گفتهشده است كه در مغرب جهان اسلام دستورالعملى رايج بود براى ساخت مركّبى ويژه سطراندازى كه پس از اتمام كار، با خمير نان پاك مىشد (دروش، ص 68ـ70).

مهمترين و رايجترين ابزار سطراندازى مِسطَر است كه بر روى كاغذ به كار مىرفت. مسطر صفحهاى مقوايى بود كه به تناسب فواصل سطور، نخهاى ابريشمى بر آن مىبستند. سپس آن را روى كاغذ مىنهادند و مىفشردند تا نقش آن بر كاغذ بماند (مايل هروى، 1372ش، ص 797). در مسطر بستن، رعايت اين نكته ضرورى بود كه فضاى خالى بالاى صفحه به اندازه يك «الف» با هر قلمى كه با آن كتابت مىشد، از پايين صفحه بيشتر باشد تا پس از كتابت و جدولكشى، فضاى خالى بالا و پايين برابر شود (سراجشيرازى، ص 111). از مسطرى چوبى يا آهنى براى تعيين محل جدول استفاده مىكردند كه به آن سَطّاره/ ستّاره جدول مىگفتند. نوعديگر، مسطر چوبين بود كه همچون قلمنى تراشيده مىشد و مُجَلِدان از آن براى خطانداختن بر چرم و جدولكشان براى كشيدن جدول و كمند استفاده مىكردند (مايلهروى، 1372ش، ص673، 798). مهمترين تأثير جدول و سطراندازى در خوشنويسى، افزونبر زيباتر ساختن نسخهها و قطعات، واداشتن كاتب به رعايت بافت و اندازه حروف و آغاز و انجام سطرها بود تا با جدول مماس نگردد و انتهاى سطر بالا و پايين نرود. اينها همه بر دقت كاتب و خطاط مىافزود (همو، 1379ش، ص35).

تَنْگ. صفحه و تختهاى كه عرض آن به اندازه يك جزو كاغذِ بزرگ بود و كاغذهاى كتابت را زير آن مىگذاشتند و به هنگام نياز بيرون مىآوردند، و نيز هنگام كتابت براى هموار شدن كاغذ آن را زير كاغذ قرار مىدادند (سراج شيرازى، همانجا). گويا تنگ در نقاشى و صورتگرى نيز كاربرد داشت (مايل هروى، 1372ش، ص 602).

زيرمشق. تختهاى از چرم يا كاغذ كه كاتب كاغذها را بر آن مىگستراند تا بر كتابت مسلط باشد. گاه كاتب قطعه ديگرى چرم هنگام كتابت بر كاغذ مىگذاشت تا اثر عرق دستش به كاغذ نرسد (سراج شيرازى، همانجا؛ مايلهروى، 1372ش، ص672).

قلمدان. جعبهاى استوانهاى، كه در درون آن قلم، دوات، قلمتراش، دواتآشور، كفچه، قطزن، و مهره را نگاه مىداشتند و بيرون آن را با نقاشى، تذهيب، منبتكارى و خاتم مىآراستند (مايلهروى، 1372ش، ص 724ـ726). سراج شيرازى (همانجا) آن را فقط وسيلهاى براى نگهدارى قلمهاى اضافى كاتب دانستهاست (براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به قلمدان*).

خاك. كاتبان هم براى تبرك و هم براى خشك كردن مركّبِ نوشتهها، بر كاغذ خاك مىپاشيدند. همچنين براى تراشيدن قلم، پشت آن را خاك مىماليدند تا چربى و لغزندگى پشت نيش قلم گرفته شود و مركّب روان و يكدست بر پشت قلم جريان يابد. در سدههاى اخير، بدان سبب كه پشت قلم را با نوك قلمتراش برمىداشتند، اين كار كمتر انجام مىگرفت (فضائلى، ص 55؛ مايلهروى، 1372ش، ص 631ـ632). عربها گاه براى خشك كردن مكتوب از براده چوب (اشاره) استفاده مىكردند (ابنقتيبه، ص 165).


منابع :
(1) ابنقتيبه، رسالة ابنقتيبة فى الخط و القلم، چاپ هلال ناجى، در المورد، ج 19، ش 1 (ربيع 1410)؛
(2) ابننديم (تهران)؛
(3) باباشاه اصفهانى، آدابالمشق، در نجيب مايل هروى، كتابآرايى در تمدن اسلامى، مشهد 1372ش؛
(4) درويش محمدبن دوست محمد بخارى، فوائد الخطوط، در همان؛
(5) ناصر تكميلهمايون، «بررسى كوتاه درباره تاريخ كاربردى نوشتافزار و وسيلههاى كمكآموزشى در ايران»، در برگِ بىبرگى: يادنامه استاد رضا مايل، به كوشش نجيب مايل هروى، تهران: طرح نو، 1378ش؛
(6) احمدبن عبداللّه جمال، «آداب و لوازم كتابت، برگرفته از نسخه خطى مفتاحالمطالب»، چاپ عارف نوشاهى، نامه بهارستان، ش 13 و 14 (1386ـ1387ش)؛
(7) على حسينى، مركّبسازى و جلدسازى، در نجيب مايلهروى، همان منبع؛
(8) علىبن حسن خوشمردان، رساله تعليمالخطوط، چاپ احساناللّه شكراللهى طالقانى، در نامه بهارستان، سال 3، ش 2 (پاييز ـ زمستان 1381)؛
(9) عمربن ابراهيم خيام، نوروزنامه، چاپ على حصورى، تهران 1385ش؛
(10) فرانسوا دروش، «سطراندازى و صفحهآرايى»، ترجمه محمدحسين مرعشى، نامه بهارستان، سال 5، ش 1ـ 2 (بهار ـ زمستان 1383)؛
(11) ]رساله[ خط تعليق، نسخه خطى كتابخانه ملى ملك، مجموعه ش 2/4226؛
(12) رساله در بيان كاغذ، مركّب و حلِّالوان، در نجيب مايل هروى، همان منبع؛
(13) فتحاللّهبن احمد سبزوارى، اصول و قواعد خطوط ستّه، در همان؛
(14) يعقوببن حسن سراج شيرازى، تحفة المحبين: در آئين خوشنويسى و لطايف معنوى آن، چاپ كرامت رعنا حسينى و ايرج افشار، تهران 1376ش؛
(15) سلطانعلى مشهدى، صراطالسطور، در نجيب مايل هروى، همان منبع؛
(16) عبدالكريمبن محمد سمعانى، ادب الاملاء و الاستملاء، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت 1409/1989؛
(17) معز بن باديس صَنهاجى، عمدة الكتّاب و عُدة ذوىالالباب، فيه صفةالخط و الاقلام و المداد و الليق و الحبر و الاصباغ و آلة التجليد، چاپ نجيب مايلهروى و عصام مكّيه، مشهد 1409؛
(18) عبداللّهبن محمود صيرفى، آداب خط، در نجيب مايل هروى، همان منبع؛
(19) حبيباللّه فضائلى، تعليم خط، تهران 1376ش؛
(20) محمديحيىبن محمدشفيع قزوينى، «مكتوب محمديحيى قزوينى به ميرمحمدطاهر (واضع كاغذ ابرى)»، چاپ محسن ناجىنصرآبادى، نامه بهارستان، سال 2، ش 2 (پاييز ـ زمستان 1380)؛
(21) قلقشندى؛
(22) نجيب مايل هروى، تاريخ نسخهپردازى و تصحيح انتقادى نسخههاى خطى، تهران 1380ش؛
(23) همو، «فرهنگ تاريخى اصطلاحات نسخهشناسى (جدول)»، نامه بهارستان، سال 1، ش 2 (پاييز ـ زمستان 1379)؛
(24) همو، كتابآرايى در تمدن اسلامى، مشهد 1372ش؛
(25) مجنون رفيقى هروى، آدابالمشق، در همان؛
(26) مصطفى عالىافندى، مناقب هنروران، استانبول 1926؛
(27) احمدبن حسين منشىقمى، گلستان هنر، چاپ احمد سهيلى خوانسارى، تهران 1366ش؛
(28) محمدبن على ناموسخوارى، «آلات كتابت و بيان آداب و عادات دبيرى: برگرفته از نسخه تحفه جلاليه (تاليف اوايل سده هشتم ق)»، چاپ قنبرعلى رودگر، نامه بهارستان، ش 13 و 14 (1386ـ1387ش)؛
(29) ميرعلىبن ميرباقر هروى، مدادالخطوط، در نجيب مايل هروى، 1372ش.
/ مهدى صحراگرد /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7120
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست