responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7095

خضر ، خضر، شخصيتى مجهول‌الحقيقه در فرهنگ اسلامى و داراى مقامى خاص در عرفان اسلامى كه به ادبيات فارسى و فرهنگ عامه نيز راه يافته است. نام او به دو صورت خِضْر و خَضِر ضبط شده است.

1) در فرهنگ و عرفان اسلامى. نام وى صريحآ در قرآن نيامده، اما در آيات 60 تا 82 سوره كهف ماجرايى اسرارآميز درباره ديدار موسى عليه‌السلام با بنده‌اى صالح حكايت شده كه از او با تعبير «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتـَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (كهف : 65) ياد شده است. قريب به اتفاق عالمان اسلامى اين بنده صالح را خضر خوانده‌اند. بنابر نقلهاى متعدد، نام يا لقب خضر براى او از اين‌روست كه وى بر هر جاكه بنشيند يا نمازبگزارد زمين زير پا و اطراف آن سبز و خرّم مى‌گردد (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، ذيل كهف: 65؛ ثعلبى، الكشف و البيان، ج 6، ص 182؛ براى وجهى ديگر رجوع کنید به ابن‌كثير، 1988، ص 393).

خلاصه‌اى از آنچه قرآن درباره ملاقات موسى و خضر و وقايع پس از آن نقل كرده، از اين قرار است: موسى به همراه جوانى كه در منابع اسلامى يوشع‌بن نون، خواهرزاده و جانشين موسى، دانسته شده است (براى نمونه رجوع کنید به مقاتل‌بن سليمان، ذيل كهف: 60؛ مسلم‌بن حجاج، ج 7، ص 103؛ ابن‌بابويه، 1385ـ 1386، ج 1، ص 160)ــ به سوى مجمع‌البحرين مى‌رود. در آنجا وقتى موسى از همراهش مى‌خواهد كه ماهى‌اى را كه با خود برداشته بودند براى خوردن بياورد وى خبر مى‌دهد كه ماهى زنده شده و به دريا رفته و او فراموش كرده است بگويد. سپس از همان راهى كه آمده بودند بازمى‌گردند و در راه بنده‌اى را مى‌يابند كه خدا از جانب خود «رحمت» و «علم» به او عطا كرده است. موسى از او (خضر) اجازه همراهى مى‌خواهد و پاسخ مى‌شنود كه تو نمى‌توانى همپاى من صبر كنى. با اصرار موسى و به شرط اينكه او از كارهايى كه مى‌كند سؤال نكند همراه هم به راه مى‌افتند. در راه سوار كشتى مى‌شوند و خضر شروع به سوراخ كردن آن مى‌كند. موسى به اين كار اعتراض مى‌كند و با توبيخ خضر، يعنى يادآورى همان نكته كه به وى هشدار داده بود، مواجه مى‌شود. در ادامه مسير نوجوانى را مى‌بينند و خضر بى‌مقدمه او را مى‌كشد. مجددآ موسى از خضر انتقاد مى‌كند و با توبيخ دوم خضر روبه‌رو مى‌شود. در ادامه راه وارد قريه‌اى مى‌شوند كه اهالى‌اش از غذا دادن به آنها ابا مى‌كنند و خضر در آنجا ديوارى در حال ريزش را بازسازى مى‌كند. بار ديگر موسى بر خضر خرده مى‌گيرد و اين‌بار خضر به موسى مى‌گويد كه ديگر بايد از هم جدا شويم. اما براى آگاه ساختن موسى، علت كارهاى سه‌گانه‌اش را توضيح مى‌دهد: سبب سوراخ كردن كشتى اين بود كه آن كشتى به چند بينوا تعلق داشت و معيوب كردن آن موجب مى‌شد كه پادشاه از غصب آن صرف‌نظر كند؛ كشتن نوجوان براى آن بود كه مبادا پدر و مادر مؤمنش را به كفر وادارد؛ در زير آن ديوار نيز گنجى متعلق به دو نوجوان يتيم از پدرى نيكوكار قرار داشت كه بازسازى آن موجب مى‌شد آن دو پس از سن بلوغ به حقشان برسند (رجوع کنید به كهف:60ـ82).

براساس آنچه در جوامع معتبر حديثى اهل‌سنّت آمده است، اين داستان قرآن از همان سالهاى نخستين توجه مسلمانان را جلب كرده و سؤالات و اختلافاتى ميان صحابه و تابعين برانگيخته بود. بنابر حديثى در صحيحين، ابن‌عباس سؤال و اختلاف خود را با فردى ديگر، درباره هويت مرشد موسى، نزد اُبىّ بن كعب مى‌بَرد و او گفتار پيامبر را برايش نقل مى‌كند: موسى در ميان گروهى از بنى‌اسرائيل بود كه ناگهان مردى نزد او آمد و به او گفت از خود داناتر كسى را مى‌شناسى؟ پاسخ داد: نه. وحى آمد كه آرى بنده ما خضر. موسى از خداوند راه ديدار او را پرسيد. خداوند آن ماهى را نشانه او قرار داد و به او گفته شد همين كه آن ماهى را گم كردى، از همان راه كه رفته بودى برگرد كه به زودى به او برخواهى خورد (بخارى، ج 1، ص 26ـ27، ج 4، ص 126ـ127؛ مسلم‌بن حجاج، ج 7، ص 107ـ108). در اين حديث نبوى علاوه بر تصريح به نام خضر، سبب عزيمت موسى به مجمع‌البحرين و نحوه ملاقات او با خضر توضيح داده شده است. همچنين بنابر روايتى ديگر، ابن‌عباس در پاسخ به سؤال سعيدبن جبير، موساى مذكور در اين ماجرا را همان پيامبر مشهور بنى‌اسرائيل، موسى‌بن عمران، دانسته و نوف بكّالى، از اصحاب على عليه‌السلام، را به سبب اعتقاد به اينكه او موساى ديگرى است، دروغگو خوانده و در برخى نقلها از او با تعبير دشمن خدا ياد كرده است (بخارى، ج 1، ص 38ـ40، ج 4، ص 127؛ مسلم‌بن حجاج، ج 7، ص 103ـ105؛ براى شرح حديثى نبوى درباره موسى و خضر رجوع کنید به نيفر، المجلة‌الزيتونية، ج 1، ش 2، ص 58ـ63، ش 5، ص 227ـ231).

در منابع حديثى شيعه نيز مطالبى درباره ديدار موسى و خضر نقل شده است. براساس حديثى از امام صادق عليه‌السلام، مسجد سهله در كوفه محل همان صخره‌اى است كه ظهور خضر بر حضرت موسى در كنار آن صورت گرفته است (رجوع کنید به ابن‌بابويه، 1414، ج 1، ص 232؛ طوسى، 1376ش، ج 3، ص 277). با توجه به اين حديث، احتمالا در آيات مربوط، مقصود از «مجمع‌البحرين» (مَجمَع بَيِنهما) دجله و فرات است. همچنين حديثى ناظر به حيات طولانى خضر دست‌كم تا عصر پيامبر اسلام نقل شده است. ابن‌بابويه در عيون أخبار الرضا (ج 2، ص 9ـ10) حديثى نبوى را ــبه نقل از امام رضا عليه‌السلام از پدران بزرگوارش تا امام على عليه‌السلام ــ روايت كرده‌است كه براساس آن، خضر در هيئت پيرمردى بلندقد و تنومند با ريش انبوه بر پيامبراكرم و حضرت على ــ كه در حال راه رفتن در يكى از كوچه‌هاى مدينه بودندــ وارد مى‌شود و با آنها گفتگو مى‌كند (براى نقل‌قول حديث و استنتاج از آن رجوع کنید به مهدوى دامغانى، ص 22ـ24). مجلسى در جلد سيزدهم بحارالانوار (ص 278ـ322) بابى را به داستان موسى و خضر اختصاص داده و 55 روايت را در اين باب درج كرده است. بخشى از اين روايات به نقل جزئيات ملاقات موسى و خضر اختصاص يافته و در بخشى از آنها نيز به مضامينى چون تعيين هويت خضر و پيامبر بودن يا نبودن او توجه شده و متضمن مطالبى چون حاضر شدن او نزد اهل‌بيت عليهم‌السلام و تسليت‌گويى به آنان براى وفات پيامبر اسلام و نيز همراهى او با ذوالقرنين در جستجوى چشمه حيات و زنده بودن او است (نيز رجوع کنید به طباطبائى، ج 13، ص 352).

در واقع، ايجاز آيات و ابهامات موجود در ماجراى موسى و خضر موجب بروز اقوال و آراى مختلف تفسيرى شده و همچنين مسائل و مباحث فراوانى را در ميان عالمان اسلامى پديد آورده است، چنان‌كه بحث از مسائلى چون نام و نسب خضر، پيامبر بودن يا نبودن او، و عمر جاودانه او، صفحات متعددى از تفاسير و تواريخ و تراجم اسلامى، به‌ويژه آثار صوفيانه، را اشغال كرده است.

اقوال مقاتل‌بن سليمان را مى‌توان سرچشمه عناصر گوناگون داستان موسى و خضر در منابع اسلامى، خصوصآ تفاسير قرآن، به شمار آورد. وى در تفسير خود به‌ويژه در پى تعيين دقيق جايهاى سفر موسى و خضر و تبيين انگيزه‌هاى آن است (رجوع کنید بهنويا، ص 72). وى (ذيل كهف: 60، 65) نام‌خضر را «اليسع» دانسته، زيرا علمش به «وسعت» شش آسمان و زمين است و گفته است او در جايى مى‌زيست كه دو رود رسّ و كرّ در آن سوى سرزمين آذربايجان به هم مى‌پيوندند و به دريا مى‌ريزند. بنا به نقل او (ذيل كهف: 65)، موسى خضر را در حالى كه لباسى پشمين به تن داشت در جزيره‌اى ملاقات كرد و خضر با علم موهوبى‌اش بى‌درنگ او را شناخت. مقاتل (همانجا) «رحمت» را در آيه 65 سوره كهف، به نبوت تفسير كرده (نيز رجوع کنید به زمخشرى، ج 2، ص 733) و خضر را، همچون موسى، نبى دانسته است. از نگاه مقاتل برترى علم خضر بر علم موسى از باب تفاوتهايى است كه خدا ميان پيامبرانش نهاده (رجوع کنید به بقره: 253؛ اسراء: 55)، نه اينكه او مقامى برتر از نبوت داشته است (براى گزارشى تحليلى از اقوال مقاتل در اين‌باره رجوع کنید به نويا، ص 72ـ74).

در ميان مفسران بعدى، فخررازى (متوفى 606) با تفصيل بيشترى مسائل و موضوعات مرتبط با اين داستان را از ابعاد گوناگون بررسى كرده است. از جمله اينكه موسى در اين آيات مسلّمآ موسى‌بن عمران پيامبر صاحب تورات بنى‌اسرائيل است، زيرا بنابر استدلال ابوبكر قفّال مروزى (متوفى 417) اگر موساى ديگرى (موسى‌بن ميشابن يوسف‌بن يعقوب) منظور بود، بايد قراين صارفه و صفات متمايزكننده‌اى براى او ذكر مى‌شد، در حالى كه اطلاق نام موسى موجب انصراف به موساى مشهور مى‌شود. وى به موضوعات ديگرى نيز توجه كرده است، از جمله لطايف مربوط به استادى و شاگردى، دو مسئله كلامى استطاعت و عصمت انبيا، و بحث فقهى درباره اباحه يا استحباب يا وجوب اطعام (براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به فخررازى، ج 21، ص 143ـ162).

مسئله نبوت خضر از جمله مسائل اختلافى در ميان مفسران است. فخررازى (ج 21، ص 148ـ149) ادله شش‌گانه مفسران، ناظر به اثبات نبوت خضر، را طرح و يكايك آنها را تضعيف يا رد كرده است. شيخ طوسى (ذيل كهف: 67ـ68) با آنكه از ابوعلى جبائى نقل مى‌كند كه خضر پيامبر است چون روا نيست كه پيامبرى از غير پيامبر پيروى كند و قول رمّانى (متوفى 384) را نيز همسو با آن مى‌آورد، از ابن‌اخشيد (متوفى 326) رأى مخالف اين نظر را نقل مى‌كند. طوسى در پايان هيچ اظهارنظرى در رد يا تأييد اين اقوال ندارد. ثعلبى، اگر چه در تفسيرش سخنى در اين باب نياورده است، در عرائس‌المجالس (ص 198) مى‌نويسد كه خضر پيامبرى معمّر است و از ديدگان مردم پنهان (نيز رجوع کنید به نووى، قسم 1، ج 1، ص 176ـ177). در مقابل، بغوى (ج 3، ص 173) معتقد است كه خدا از طريق الهام، علم باطنى را به خضر عطا كرده است و نزد بيشتر اهل علم او پيامبر نيست. از ديگر مسائل اختلافى ميان مفسران، مراد از مجمع‌البحرين است. بسيارى از مفسران درباره تعيين مصاديق اين دو دريا و مكان جغرافيايى تلاقى آنها گمانه‌زنيهاى فراوانى كرده‌اند، اما زمخشرى (ج 2، ص 731) تأويلى لطيف عرضه مى‌كند كه براساس آن مراد از «البحرين» خود موسى و خضرند كه هر دو دريايى از علم بودند و به هم رسيدند.

از جمله مفسران متأخر كه بحث مفصّلى درباره خضر بيان كرده‌اند، سيدمحمود آلوسى (متوفى 1270) است. شايد بتوان آنچه را در تفسير وى آمده، زبده اخبار و روايات درباره خضر در منابع اهل‌سنّت دانست. وى در پايان بحث (ج 15، ص 328ـ 330) مى‌نويسد كه احاديث صحيح نبوى و مقدّمات عقلى مؤيد نظر معتقدان به وفات خضر است و هيچ دليلى براى عدول از ظاهر و تأويل اين احاديث نيست مگر مراعات ظاهر حكاياتى مروى از برخى صالحان و نيكان و حُسن ظن به برخى بزرگان صوفيه كه معتقدند خضر تا آخرالزمان زنده خواهد بود (براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به مهدوى‌دامغانى، ص 28ـ31).

درباره نام و نسب خضر در منابع تاريخى اسلامى اختلاف زيادى وجود دارد. ابن‌حبيب (متوفى 245)، كه از قديم‌ترين مورخان مسلمانى است كه از خضر نام برده، او را از اعقاب اسحاق نبى دانسته و نامش را خضرون‌بن عميايل ذكر كرده است (ص 388). ابن‌قتيبه (متوفى 276؛ ص 42)، به نقل از وهْب‌بن منبّه، نام خضر را بَليا پسر مَلكان كه پادشاهى بسيار بزرگ بوده ــ آورده و نسب او را در نهايت به نوح پيامبر رسانده است (نيز رجوع کنید به مقدسى، ج 1، ص 456؛ مجلسى، ج 13، ص303 كه نام او را الياس آورده است). مقدسى (متوفى بعد از 355) خضر را، براساس اقوال مختلف، با پيامبرانى چون ارميا (همانجا) يااليَسَع (ج 1، ص 457) يكى دانسته است. به نوشته وى (ج 1، ص 456)، بسيارى از مردم او را پسرخاله و وزير ذوالقرنين مى‌دانند. از جمله اقوال غريب درباره نژاد و نسب خضر آن است كه گفته‌اند پدر يا مادر او ايرانى يا رومى‌اند يا اينكه او فرزند فرعون زمانِ موسى است يا حتى برخى او را فرزند بلافصل آدم عليه‌السلام شمرده‌اند (ابن‌حجر عسقلانى، ج 1، ص 429ـ430؛ نيز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه).

در منابع قصص‌الانبياء عموم گزارشها ناظر به ذكر جزئيات و تعيين دقيق زمان و مكان حوادث و هويت افراد مذكور در داستان خضر و موسى و بيان تفصيلى وقايع مرتبط با ماجراست، به گونه‌اى كه ناگفته‌هاى قرآن درباره اين ماجرا، به كمك احاديث نبوى، اقوال صحابه و تابعين و نيز اخبار تاريخى بازسازى شده و علاوه بر آن، قصه‌ها و افسانه‌هايى نيز در اين كتابها نقل مى‌شود. ثعلبى علاوه بر ذكر تفصيلى اختلافات مفسران و مورخان درباره مسائل گوناگون داستان، ماجرايى عجيب را درباره ازدواج خضر منقول از پيامبر كه در شب معراج از جبرئيل شنيده است ــ به تفصيل روايت مى‌كند (رجوع کنید به قصص‌الانبياء، ص 195ـ198). ريشه اين افسانه را در كتب حديثى اهل‌سنّت مى‌توان يافت (رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج 2، ص 1337؛ در اين‌باره رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). كسائى (ج 1، ص 230ـ233) به ذكر داستان موسى و خضر در قرآن به همراه بيان توضيحاتى تكميلى اكتفا كرده و به اختلاف آرا و گزارش حوادث شگفت‌انگيز توجه چندانى نداشته است. ابن‌كثير علاوه بر اختصاص صفحات متعددى به داستان موسى و خضر (1988، ص 347ـ353)، در جايى ديگر و به نحوى مفصّل‌تر (همان، ص 391ـ405) قصه خضر و الياس را، به سبب شباهتهاى ميان اين دو، كنار هم آورده و براساس اخبارى اين دو را برادر خوانده است (همان، ص 397؛ براى بحثى اجمالى اما عالمانه درباره الياس (ايليا) و جايگاه آن در سنّت مسيحى و ارتباط آن با خضر رجوع کنید به شيخو، ص 707ـ713). ابن‌كثير ضمن اقامه ادله‌اى بر نبوت خضر، از اختلاف بر سر حيات يا وفات او خبر داده است.

در ميان تراجم‌نويسان، ابن‌عساكر (متوفى 571) در تاريخ مدينة دمشق (ج 16، ص 339ـ434) مطالب تفصيلى درباره خضر آورده است. وى ذيل نام خضر اخبار و حكايات متعددى را نقل كرده كه بسيارى از آنها به افسانه‌هاى ناپذيرفتنى و خيال‌بافيهاى شگفت‌انگيز شبيه است. عبدالقادر بدران، كه اين كتاب را تلخيص و تهذيب كرده، از ابن‌عساكر به سبب نقل اين حكايات به شدت انتقاد كرده است، زيرا به نظر او بيشتر اين حكايت را واضعان و راويان دروغ‌پرداز ساخته‌اند (همو، 1399، تعليقات بدران، ج 5، ص 159، 164).

از ميان تراجم‌نگارانى كه در شرح‌حال اصحاب پيامبر اسلام آثارى مستقل نوشته‌اند، ابن‌حجر عسقلانى (متوفى 852) در الاصابة (ج 1، ص 429ـ452) از خضر نام برده و به تفصيل درباره وى سخن گفته است. وى در آغازِ شرح‌حال خضر، از اختلاف درباره صحابى بودن او بر فرض حيات وى تا زمان پيامبر اكرم و پس از ايشان ــ خبر داده و گفته است كه هيچ يك از تراجم‌نگاران متقدم او را صحابى نخوانده‌اند. ابن‌حجر در اثناى گزارش اقوال پيشينيان بخش اعظمى از اخبار و حكايات منقول در اين ابواب را سست و بى‌پايه مى‌شمارد. ظاهرآ قصد وى از اين تطويل، اظهار ترديد در صحت اين قبيل اقوال و احاديث و روايات درباره خضر است.

ابوالفرج ابن‌جوزى (متوفى 597) اثرى مستقل درباره خضر با نام عُجالة‌المنتظِر فى شرح حال‌الخَضر تأليف كرده است. اين كتاب را كه امروزه در دست نيست ــ ظاهرآ ابن‌كثير (متوفى 774) در اختيار داشته (رجوع کنید به 1408، ج 1، ص 385، 390؛ همو، 1988، ص 397، 402ـ403) و احتمالا حاجى‌خليفه (ج 2، ستون 1125) آن را ديده است. ابن‌جوزى خود اين كتاب را مختصر كرده كه نسخه‌اى از آن باقى‌مانده است (بروكلمان، >ذيل<، ج 1، ص 917؛ در اين‌باره رجوع کنید به علوچى، ص 120، 161).

ابن‌جوزى در اين رساله به نقادى اخبار و روايات منقول درباره خضر پرداخته و در ريشه‌يابى دلايل نقل و ورود مطالبى اين چنين در منابع اسلامى سه سبب ذكر كرده است: نخست، ناآگاهى راويان از صحت و سقم احاديث؛ دوم، سلامت نفس و بى‌خبرى مفرط گروهى از افراد نيك كه بر اثر خوش‌باورى و توهم، فردى را خضر مى‌پندارند و مدعى ديدار او مى‌شوند؛ و سوم، حُبّ شهرت كه ويژه شيادان است (براى تفصيل بيشتر گفته‌هاى ابن‌جوزى رجوع کنید به ابن‌عساكر، 1399، تعليقات بدران، ج 5، ص 160ـ162؛ نيز براى آراى انتقادى مصحح كتاب درباره حكايات مربوط به خضر كه عمومآ مبتنى بر اقوال ابن‌جوزى است رجوع کنید به همان، ج 5، ص 144ـ164). گفتنى است برخى از اين اخبار و حكايات افسانه‌آميز در منابع سده‌هاى بعدى نيز آمده است، از جمله اقوالى درباره ماهى همراه موسى و يوشع‌بن نون نقل شده است (رجوع کنید به دميرى، ج 2، ص 146ـ148؛ نيز براى موارد ديگر رجوع کنید به دياربكرى، ج 1، ص 106ـ107).

خضر در نوشته‌هاى صوفيانه جايگاهى ويژه دارد. اعمال خارق‌العاده وى در سفر با موسى موضوعى مهم و اثرگذار در سير ادبيات عرفانى اسلام است، تا جايى كه مى‌توان گفت داستان اسطوره‌اى موسى و خضر منشأ بيشتر داستانهايى است كه بعدها درباره سفرهاى عرفانى همراه با راهنمايى روحانى نوشته شده است (نويا، ص 72)، چنان‌كه به نوشته ابوحيان غرناطى (ج 6، ص 148) نقل اين داستان در قرآن به منظور تأكيد بر سفر در طلب علم از استاد و توصيه به خاكسارى در برابر او و بيان آداب علم‌آموزى است. همچنين بخشهاى مختلف اين داستان محملى براى برداشتهاى ذوقى صوفيانه و استعارات اديبانه بوده است. مولوى (1355ش، ج 5، ص 246، بيت 26734، نيز رجوع کنید به ج 1، ص 238، بيت 4315ـ4316)، با الهام از اين داستان، جسم صوفى را به كشتى‌اى مانند مى‌كند كه بايد شكسته شود و با عشق خضر ترميم گردد. ابن‌عربى (فصوص الحكم، ص 202ـ205) ميان اعمال سه‌گانه خضر در مسير سفر با حوادث زندگى موسى ارتباط برقرار كرده است: سوراخ كردن كشتى با نجات يافتن موسى به هنگام نوزادى از رود نيل؛ كشتن نوجوان با قتل قبطى به دست موسى؛ و درخواست نكردن مزد براى بازسازى ديوار با آب كشيدن موسى از چاه براى دختران شعيب در مَدْيَن.

تصور كلى و اعتقاد طريقتها و سلسله‌هاى گوناگون متصوفه و لبّ و اساس كلمات آنان درباره خضر را مى‌توان تا حدى در سخنان ابن‌عربى جست. وى در باب هفتاد و سوم الفتوحات‌المكية و نيز در كتاب الجَوابُالمُستقيم عمّا سألَ عنهُ التّرمذىّ الحكيم به مسائل مرتبط با خضر پرداخته است، مانند شخصى يا نوعى بودن او و نحوه آن، رتبه خضريت و تعبيرات صوفيه از علم لدنى. به نوشته وى (الفتوحات‌المكية، ج 2، ص 5ـ6)، خدا پس از وفات پيامبر اسلام چهار تن از رسولان را به جسم زنده نگاه داشت: ادريس، الياس، عيسى و خضر. حيات خضر ــبرخلاف سه نفر نخست ــ نزد غير صوفيان مورد اختلاف است، اما به نظر متصوفه خضر نيز زنده است و بر روى زمين با تن جسمانى زندگى مى‌كند.

قدماى صوفيه غالبآ به خضر شخصى معتقدند و برخى از آنان مدعى ديدار و مصاحبت با او يا تعلم نزد اويند. حكايات و اقوال متعددى درباره ديدارهاى صوفيان با خضر در كتابهاى آنان ذكر شده است. بنابر حكايتى كه فريدالدين عطار نيشابورى در تذكرة‌الاولياء (ص 103) به نثر و در الهى‌نامه (ص 201ـ202) به نظم آورده است، فردى ناشناس و با هيبت در قصر ابراهيم ادهم (متوفى 161) بر او ظاهر مى‌شود و او را نصيحت مى‌كند. وى در معرفى خود به ابراهيم مى‌گويد كه ارضى و بحرى و برّى و سمائى است و نام معروفش خضر است و سپس ناپديد مى‌شود. همچنين براساس حكايتى ديگر، خضر اسم اعظم را به او مى‌آموزد (سلمى، ص 30ـ31؛ هجويرى، ص 130؛ براى حكايات متعدد ديگر رجوع کنید به مهدوى دامغانى، ص 38ـ39).

از جمله موضوعات مطرح شده در ميان متصوفه، مسئله نبوت خضر و مقايسه او با موسى از حيث علم و رتبه است. آنان عمومآ «علم» را در «عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (كهف: 65) همان علم لدنّى مى‌دانند و به نبوت، علم ظاهر مى‌گويند. به‌اين ترتيب، در ماجراى موسى و خضر، اعمال خضر از آثار علم او به باطن و براساس علم لدنّى اوست و اعتراضات موسى معلول مبعوث بودن او به احكام ظاهر است. به گفته ابن‌عربى (الفتوحات‌المكية، ج 2، ص 41) مردم از حيث تقرب در طبقات مختلفى قرار مى‌گيرند، به گونه‌اى كه اهل هر طبقه ذوق و دركى دارند كه گروه ديگر از آن بى‌خبر است، چنان‌كه خضر به موسى عليه‌السلام مى‌گويد كه خدا به من علمى داده است كه تو از آن بى‌خبرى و به تو دانشى عطا كرده است كه من از آن آگاه نيستم (براى تفصيل اقوال ابن‌عربى درباره خضر رجوع کنید به مهدوى‌دامغانى، ص 32ـ37، 40ـ42).

مولوى نيز در مثنوى (ج 2، دفتر3، بيت 1962ـ1972) ابياتى را درباره تعلم موسى نزد خضر ناظر به همين مقام آورده است. همچنين نجم رازى (متوفى 654؛ ص 236ـ239)، با استناد به آيه 65 سوره كهف، خضر را داراى پنج مرتبه دانسته است: عبديّت، قبول بى‌واسطه حقايق از خداوند، دريافت رحمت خاص از مقام عنديّت، شرف تعلم بى‌واسطه علوم، و دريافت بى‌واسطه علوم لدنّى. به نوشته او (ص 239)، موسى علم تورات را به واسطه الواح از خدا دريافت كرد و يكى از فوايد همنشينى با خضر براى موسى آن بود كه دلش شايستگى كتابت بى‌واسطه حق را مى‌يافت (براى ديگر اقوال صوفيان درباره برترى خضر بر موسى رجوع کنید به مهدوى دامغانى، ص50ـ52).

اما همه صوفيان بر اين نظر نيستند. ابونصر سراج (ص 422ـ423) به مناسبت بحث از تفصيل نبوت بر ولايت، رأى كسانى را كه داستان موسى و خضر را دالّ بر نقص موسى و فضل خضر دانسته‌اند، قاطعانه رد كرده و صريحآ انبيا را برتر از اوليا شمرده است. به نوشته وى (ص 424)، اگر ذره‌اى از انوار موسى بر خضر آشكار مى‌شد، خضر مى‌سوخت و از بين مى‌رفت اما خدا موسى را از اين كار منع كرده بود (نيز رجوع کنید به هجويرى، ص 303ـ304). از ميان صوفيان شيعى نيز سيد حيدر آملى (متوفى بعد از 794) در نص‌النصوص براى خضر مقامى جز نبوت قائل نيست و او را در رديف انبيا، پس از لقمان و پيش از الياس، قرار داده است (رجوع کنید به ج 1، ص 181 و قسم جداول، ص 8).

در مجموع، قول به برترى خضر بر موسى ظاهرآ محمل صحيحى ندارد، زيرا علاوه بر تعارض با نصوص قرآنى، با اعتقادات و احكام شرعى نيز ناسازگار است و با نگاهى محتاطانه بايد آن را نوع خاصى از شطح دانست. گفتنى است در منابع ديگرى، غير از كتب صوفيه، نيز اخبارى ناظر به رؤيت يا همراهى با خضر ذكر شده است (براى برخى از آنها رجوع کنید به مهدوى‌دامغانى، ص 65ـ67).

با اين همه، تأويلى كه درباره طول عمر خضر، توجيه‌پذيرتر از ديگر اقوال و تأملات به نظر مى‌رسد، تأويل عالم شيعى، ابن ابى‌جمهور احسائى (زنده در 904)، است. به بيان وى (ص 551)، مراد از نهرها در قرآن (رجوع کنید به قمر54:) «علم حقيقت» است كه زندگانى ابدى حقيقى به بركت آن حاصل مى‌شود و در حقيقت خضر عليه‌السلام از اين آب نوشيده است. سرچشمه اين آب، چشمه ولايت و منبع خلافت الهى است و هر كه از آن بنوشد تا ابد باقى مى‌ماند و در بهشت حقيقى جاودان خواهد بود.

در شعر و كتب ادب عرب نيز، گاه در طرح مفاهيمى چون دسترسى به آب حيات و گاه در مقام استمداد و هدايت‌جويى، نام خضر برده شده است. گذشته از اين، ابوالعلاء معرّى (متوفى 449) در قصيده‌اى صريحآ نشان داده است كه به زندگى جاودانى خضر اعتقادى ندارد. وى در اين قصيده از حيات خضر در آن زمانه با طعنه ياد كرده است و كسانى را كه چنين خبرى را به ديگران داده‌اند، دروغگو خوانده است (ج 1، ص 488).

همچنين جاحظ (ج 7، ص 204)، به نقل از مقاتل‌بن سليمان، گفتگويى مجعول را آورده كه در آن موسى عليه‌السلام از خضر درباره اينكه كدام حيوان را بيشتر دوست دارد سؤال كرده و خضر به تفصيل به او پاسخ داده است (رجوع کنید به مهدوى دامغانى، ص 56ـ59).

از ميان شاعران فارسى زبان، وقار شيرازى (متوفى 1298)، فرزند ارشد وصال شيرازى، مثنوى مفصّلى به نام خضر و موسى سروده است. اشعار وى به شيوه مثنوى مولوى است و آيات قرآن و احاديث و اقوال مفسران درباره خضر، به طور صريح يا به اشاره، در آن آمده است (رجوع کنید به وقار شيرازى، مقدمه طاووسى، ص يك ـ دو، چهار).

به خضر و مسائل مرتبط با او در تأليفات معاصر نيز توجه شده از جمله اينكه مسئله نبى يا ولىّ بودن او بحثهايى در پى داشته است (رجوع کنید به سقاف، ص 3). برخى بحثهاى تطبيقى نيز درباره شخصيت خضر صورت گرفته است (رجوع کنید به كوماراسوامى، ص 157ـ167). در ايران نيز در سالهاى اخير كتابهايى در اين‌باره منتشر شده است، از جمله: خضر و موسى در فرهنگ اسلامى، تأليف قدرت‌اللّه مرادى (تهران 1381ش)؛ رساله درباره خضر عليه‌السلام، تأليف احمد مهدوى دامغانى (تهران 1386ش)؛ و العبدالعالم، المنهج و الحياة، تأليف عماد هلالى (قم 1386). همچنين كتابى به زبان آلمانى، نوشته پاتريك فرانكه، با عنوان >ملاقات با خضر< به‌چاپ رسيده است.


منابع :
(1)علاوه بر قرآن؛
(2) محمودبن عبداللّه آلوسى، روح‌المعانى، بيروت: داراحياء التراث‌العربى، [.بى‌تا]؛
(3) حيدربن على آملى، المقدمات من كتاب نص‌النصوص فى شرح فصوص الحكم لمحيى‌الدين ابن‌العربى، ج 1، چاپ هانرى كوربن و عثمان اسماعيل يحيى، تهران 1353ش؛
(4) ابن ابى‌جمهور، مسلك الافهام و النور المنجى من‌الظلام، المعروف بمجلى، چاپ سنگى تهران 1329؛
(5) ابن‌بابويه، علل‌الشرايع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم [.بى‌تا]؛
(6) همو، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش؛
(7) همو، كتاب مَن لايَحضُرُه الفقيه، چاپ على‌اكبر غفارى، قم 1414؛
(8) ابن‌حبيب، كتاب‌المُحَبَّر، چاپ ايلزه‌ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(9) ابن‌حجر عسقلانى، كتاب‌الاصابة فى تمييزالاصحابة، مصر 1328، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(10) ابن‌عربى، الفتوحات المكية، بيروت: دارصادر، [.بى‌تا]؛
(11) همو، فصوص‌الحكم، والتعليقات عليه بقلم ابوالعلاء عفيفى، تهران 1366ش؛
(12) ابن‌عساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ على شيرى، بيروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛
(13) همو، تهذيب تاريخ دمشق‌الكبير، از عبدالقادر بدران، بيروت 1399/1979؛
(14) ابن‌قتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره ] 1981[؛
(15) ابن‌كثير، البداية و النهاية، چاپ على شيرى، بيروت 1408/1988؛
(16) همو، قصص‌الانبياء، بيروت 1988؛
(17) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بيروت، بى‌تا.[؛
(18) ابوالعلاء معرّى، لزوم مالايلزم: اللزوميات، بيروت 1403/1983؛
(19) ابوحيان غرناطى، تفسيرالبحرالمحيط، بيروت 1403/1983؛
(20) ابونصر سراج، كتاب اللُّمَع فى‌التصوف، چاپ رينولد الين نيكلسون، ليدن 1914، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(21) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح‌البخارى، ]چاپ محمد ذهنى‌افندى[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(22) حسين‌بن مسعود بغوى، تفسيرالبغوى، چاپ خالد عبدالرحمان عك، بيروت: دارالمعرفة، [.بى‌تا]؛
(23) احمدبن محمد ثعلبى، قصص‌الانبياء، المسمى عرائس المجالس، بيروت: المكتبة الثقافية، [.بى‌تا]؛
(24) همو، الكشف و البيان، المعروف تفسيرالثعلبى، چاپ على عاشور، بيروت 1422/2002؛
(25) عمروبن بحر جاحظ، كتاب‌الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ 1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(26) حاجى‌خليفه؛
(27) محمدبن موسى دميرى، حياة‌الحيوان الكبرى، چاپ ابراهيم صالح، دمشق 1426/2005؛
(28) حسين‌بن محمد دياربكرى، تاريخ‌الخميس فى احوال انفس نفيس، ]قاهره [1283/1866، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(29) زمخشرى؛
(30) حسن‌بن على سقاف، القول‌العطر فى نبوة سيدناالخضر، عَمّان 1413/1992؛
(31) محمدبن حسين سلمى، طبقات‌الصوفية، چاپ نورالدين شريبه، حلب 1406/1986؛
(32) لويس شيخو، «اليّاالنبى»، المشرق، ش 15 (1906)؛
(33) طباطبائى؛
(34) طبرى، جامع؛
(35) محمدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن، چاپ احمد حبيب قصيرعاملى، بيروت [.بى‌تا]؛
(36) همو، تهذيب‌الاحكام، چاپ على‌اكبر غفارى، تهران 1376ش؛
(37) محمدبن ابراهيم عطار، الهى‌نامه، چاپ فؤاد روحانى، تهران 1364ش؛
(38) همو، تذكرة‌الاولياء، چاپ محمد استعلامى، تهران 1360ش؛
(39) عبدالحميد علوچى، مؤلفات ابن‌الجوزى، بغداد 1385/1965؛
(40) محمدبن عمر فخررازى، التفسيرالكبير، قاهره [.بى‌تا]، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(41) محمدبن عبداللّه كسائى، قصص‌الانبياء، چاپ اسحاق آيزنبرگ، ليدن 1922ـ1923؛
(42) مجلسى؛
(43) مسلم‌بن حجاج، الجامع‌الصحيح، بيروت: دارالفكر، [.بى‌تا]؛
(44) مقاتل‌بن سليمان، تفسير مقاتل‌بن سليمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، ]قاهره [1979ـ1989؛
(45) مطهربن طاهر مقدسى، آفرينش و تاريخ، مقدمه، ترجمه و تعليقات از محمدرضا شفيعى كدكنى، تهران 1374ش؛
(46) جلال‌الدين محمدبن محمد مولوى، كليات شمس، يا، ديوان كبير، چاپ بديع‌الزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛
(47) همو، مثنوى معنوى، تصحيح رينولد الين نيكلسون، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران 1363ش؛
(48) احمد مهدوى دامغانى، رساله درباره خضر عيله‌السلام، تهران 1386ش؛
(49) عبداللّه‌بن محمد نجم‌رازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامين رياحى، تهران 1365ش؛
(50) يحيى‌بن شرف نووى، تهذيب الاسماء واللغات، مصر: ادارة‌الطباعة المنيرية، [.بى‌تا]، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(51) پل نويا، تفسير قرآنى و زبان عرفانى، ترجمه اسماعيل سعادت، تهران 1373ش؛
(52) محمدبشير نيفر، «الحديث‌الشريف: شرح حديث موسى و الخضر»، المجلة‌الزيتونية، ج 1،ش 2 (شعبان 1355)، ش 5 (ذيقعده 1355)؛
(53) احمدبن محمدشفيع وقار شيرازى، مثنوى خضر و موسى، چاپ محمود طاووسى، تهران 1360ش؛
(54) على‌بن عثمان هجويرى، كشف‌المحجوب، چاپ و. ژوكوفسكى، لنينگراد 1926، چاپ افست تهران 1358ش؛
(55) Carl Brockelmann, Geschichte der arabishen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.
(56) Ananda K. Coomaraswamy, What is civilization? and other essays, Ipswich 1989.
(57) EI2, s.v. "Al-Khadir" (by A. J. Wensinck).
/ احمد مهدوى‌دامغانى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7095
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست