responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7042

خزرها ، خزرها، قبايلى نيمه‌كوچ‌نشين با منشأ احتمالا تركى و پيرو آيين يهود، ساكن مناطق ميان دربند تا ساحل ولگا. آنان از 30 تا 354 حكومت قدرتمندى (خاقانات) تشكيل دادند كه بر مناطقى وسيع از جنوب روسيه، كريمه، مشرق اوكراين، بخش اعظمى از قفقاز و سواحل غربى و شمال‌غربى درياى خزر حكومت مى‌كرد. آنها را به تركى سَبِير، به فارسى خزران و به عربى الخزر مى‌ناميدند. خزرها در منابع چينى دوران باستان دولگاس (ترك‌نژاد) خوانده شده‌اند (رجوع کنید به مسعودى، التنبيه، ص 83؛ گوميليف، 1999، ص200).

درباره مفهوم واژه خزر نظر واحدى وجود ندارد. برخى آن را به معناى صحراگرد يا كوچ‌نشين و برگرفته از ريشه تركى گَز (گرديدن، گردش كردن) دانسته‌اند و برخى ديگر واژه مجارى هوسار و روسى قزاق، به معناى سواره‌نظام، را مشتق از كلمه خزر ذكر كرده‌اند (رجوع کنید به دانلپ، ص 3؛ كستلر، ص 26). خزرها را همچون ديگر تركان از نسل يافث‌بن نوح دانسته‌اند، اما شباهتى به تركان ندارند. گروهى از ايشان با موهايى سياه قراخزر نام گرفته‌اند و دسته ديگر، پوستى روشن و سفيد دارند (رجوع کنید به يعقوبى، ج 1، ص 20؛ مسعودى، مروج، ج 1، ص 154؛ اصطخرى، ص 223؛ ابن‌حوقل، ص 394).

پيشينه. زمان دقيق مهاجرت خزران به شمال قفقاز روشن نيست. موسى خورنى (ص 148ـ149) از حضور خزرها در سده دوم ميلادى ياد كرده، اما دانلپ (ص 8ـ9) اين نظر را به‌سبب نداشتن سند تاريخى رد كرده است. كستلر (ص 27) به نقل از پريسكوس، مورخ روم شرقى سده پنجم ميلادى، خزرها را از جمله اقوام تابع هونها و متحد آنها در برابر روم‌شرقى دانسته است. او (ص 26) همچنين با استناد به مطالب زكريا رهتور، تاريخ‌نگار سريانى سده ششم ميلادى، از حضور خزرها در اين زمان ياد كرده‌است.

خزرها در اواسط قرن ششم ميلادى به تابعيت جانشينان هونها، خاقانات بزرگ ترك (توركوتها، گوك‌تورك ها رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ج 4، ص 1172)، درآمدند. در سال 9/630، توركوتها به دو حكومت تركان غربى و تركان شرقى تقسيم شدند و منطقه خزرها در قلمرو تركان غربى قرار گرفت. حكومت تركان غربى در سال 29/650 براثر حملات مسلمانان از يك سو و مهاجمان چينى از سوى ديگر فروپاشيد. خزرها در دوره حكومت تركان غربى، حفاظت از مسير بازرگانى ماوراءالنهر به ولگا را عهده‌دار بودند و امنيت اين مسير را در مقابل بلغارها و غزها تأمين مى‌كردند (گوميليف، 1382ش، ص 88ـ89، 141).

با سقوط تركان غربى در اوايل سده اول/ نيمه سده هفتم، خزرها به دولتى قدرتمند بدل شدند. آنان كه خود را وارث حقيقى تركان غربى مى‌دانستند،عنوان آنها يعنى خاقان را برگزيدند (همان، ص 88ـ89،140ـ145). خزرها با دو حكومت قدرتمند روم‌شرقى و ساسانيان همسايه بودند و روابطى طولانى و مستمر داشتند. آنان قدرتى مهم و تأثيرگذار در دوره خود بودند، به گونه‌اى كه از سه كرسى زرينى كه در دربار خسرو انوشيروان وجود داشت، يكى متعلق به خاقان خزر بود (ابن‌بلخى، ص 97). همچنين در سده چهارم، مُهر طلايى كه امپراتوران روم‌شرقى نامه‌هاى خاقان خزر را با آن ممهور مى‌كردند، ارزشى به مراتب بيشتر از مهرى داشت كه براى پاپ رم يا جانشينان شارلمانى به‌كار مى‌بردند. وجود دشمنان مشترك خزرها و امپراتورى روم‌شرقى، يعنى ساسانيان و سپس مسلمانان از يك سو، و پاره‌اى حكومتهاى محلى نظير بلغارها از سوى ديگر، به‌طور طبيعى موجب اتحاد خزرها و روم‌شرقى شد (دانلپ، ص IX). در لشكركشى يوليانوس، امپراتور روم‌شرقى، در برابر شاپور دوم (حك : 310ـ379 ميلادى) خزرها بخش زيادى از سپاه او را تشكيل مى‌دادند (طبرى، ج 2، ص 58).

در 625 ميلادى هراكليتوس، امپراتور روم‌شرقى، سفيرى به نام آندرى را نزد خاقان خزر فرستاد و براى مقابله با ساسانيان از وى كمك طلبيد. جبو (يبغو) خاقان، هزار سوار به اردوگاه هراكليتوس گسيل داشت. از آن زمان به بعد، در منابع روم‌شرقى از خزرها با عنوان «خاقانات بزرگ حاكم بر دشتهاى خزر» ياد شده است. خزرها همچنين هراكليتوس را در محاصره تفليس يارى رساندند (رجوع کنید به گوميليف، 1999، ص 234، 247). در درگيريهاى هراكليتوس و ساسانيان در دوره خسروپرويز (حك : 590ـ628 ميلادى) نيز خزرها همواره نقش مهمى داشتند (همان، ص 248). مناسبات خزرها و روم‌شرقى با پيوندهاى ازدواج بيش از پيش تحكيم يافت. يوستى‌نيانوس دوم در 698 ميلادى با تئودورا، خواهر خاقان خزر، ازدواج كرد. كنستانتين پنجم نيز در 733 با شاهزاده خزر، تزيتزاك يا چيچك (گل) كه بعد از آن ايرنه ناميده شد (رجوع کنید به د.ا.د.ترك، ج 17، ص 117)، ازدواج كرد و فرزند آنان با عنوان لئوى چهارم (معروف به لئوى خزر) امپراتور روم‌شرقى شد. برخى از رهبران روحانى و نويسندگان روم‌شرقى نيز منشأ خزرى داشتند، از جمله فوتيوس، بطريق قسطنطنيه، در نيمه دوم سده نهم ميلادى (پريتساك، ص 267). خزرها در سده دوم/ هشتم فعالانه در درگيريهاى جانشينى امپراتورى روم‌شرقى شركت داشتند (گوميليف، 2000، ص 212).

مناسبات خزرها و ساسانيان غالبآ خصمانه بود. آنها همواره به مرزهاى شمال‌غربى ساسانيان (جنوب قفقاز) هجوم مى‌بردند و آن مناطق را غارت مى‌كردند. نخستين درگيرى ميان خزرها و ساسانيان در عهد اردشير، مؤسس شاهنشاهى ساسانى بود. خسروانوشيروان براى جلوگيرى از ورود آنان و ديگر اقوام صحراگرد، در سالهاى 562 تا 571 ميلادى سد سنگى دربند را به طول چهل كيلومتر ميان دريا و سلسله كوههاى قفقاز بنا كرد (همو، 1382ش، ص 95ـ96). او در دربند قلعه‌هاى مستحكمى بنا نمود و نگهبانان موصلى و دياربكرى در آنجا گماشت (طوسى، ص 239ـ240، 247؛ حمداللّه مستوفى، نزهة‌القلوب، ص 254ـ255).

هرچند كه از حملات خزرها به ايران در دوره انوشيروان و ويرانيهاى ناشى از آن ياد شده، اما او در مقابله با آنان غالبآ كامياب بود. همچنين از رفت و آمد سفراى خزرها به دربار انوشيروان ياد شده‌است (رجوع کنید به طبرى، ج 2، ص100ـ101). در پى مصالحه‌اى ميان انوشيروان و خاقان خزر، دو طرف بر سر ازدواج دختر انوشيروان با خاقان خزر و شاهزاده خانم خزرى با انوشيروان به توافق رسيدند. انوشيروان با دختر خاقان ازدواج كرد، اما كنيز خود را نزد خاقان خزر فرستاد (قزوينى، ص 341). حملات خزرها به دربند پس از انوشيروان نيز ادامه داشت (رجوع کنید به طبرى، ج 2، ص 174).

دوره اسلامى. جنگهاى فرسايشى ساسانيان و روميها، تضعيف اين دو حكومت مقتدر، به‌ويژه ساسانيان، و قدرتمند شدن خزرها را در پى داشت. پس از سقوط ساسانيان (ح 31) نيز بيش از دو سده درگيرى ميان خزرها و مسلمانان ادامه يافت. در زمان خلافت عمر، در سال 22 عبدالرحمان‌بن ربيعه باهلى* دوبار به بَلِنْجِر*، از شهرهاى خزرها (كه مدتى پايتخت آنان بود) لشكر كشيد (همان، ج 2، ص 158). او در سال 32 (در زمان عثمان) در نبرد با خزرها به سختى شكست خورد و كشته شد (رجوع کنید به همان، ج 4، ص 304ـ305). برادرش سلمان‌بن ربيعه نيز كه به‌جاى او فرمانده سپاه مسلمانان در ناحيه مرزى باب‌الابواب و شهر بلنجر شده بود (رجوع کنید به همان، ج 4، ص 304ـ307؛ قس يعقوبى، ج 2، ص :168 حاكم ارمينيه/ ارمنستان) با لشكر چهار هزار نفرى با خاقان خزر در حدود بلنجر درگير جنگ شد، اما سپاه مسلمانان ناكام ماندند و همگى كشته شدند (يعقوبى، همانجا).

در عهد خلفاى اموى، نخستين حمله آشكار خزرها به قلمرو مسلمانان در دوره عمربن عبدالعزيز روى داد. در سال 99، سپاهيان خزر با گذشتن از دربند به آذربايجان هجوم بردند و جمعيت زيادى را به قتل رساندند. خليفه، حاتم‌بن نعمان باهلى را به مقابله با آنان فرستاد، كه موفق به شكست دادنشان شد و با پنجاه اسير خزرى بازگشت (طبرى، ج 6، ص 553ـ554).

در سال 104 در زمان خلافت يزيدبن عبدالملك، جراح‌بن عبداللّه حكمى* بلنجر را گرفت (يعقوبى، ج 2، ص 313). در زمان هشام‌بن عبدالملك نيز درگيرى با خزرها به شدت ادامه يافت. در سال 110، مَسلمة‌بن عبدالملك از سوى دربند به قلمرو خزرها حمله برد و پيروز شد (طبرى، ج 7، ص 54). جراح‌بن عبداللّه بار ديگر در 112 به جنگ خزرها رفت، اما به همراه تمام سپاهيانش در بلنجر كشته شد و خزرها بر آذربايجان و اران مسلط شدند. هشام، سپس سعيدبن عَمرو حرشى* را به مقابله با خزرها فرستاد، كه سعيد پيروزيهاى چشمگيرى به دست آورد (رجوع کنید به همان، ج 7، ص70ـ71). چندى بعد هشام، مروان حمار را به جنگ خزرها فرستاد و او بر بخشهايى از قلمرو آنان دست يافت و پس از آن بود كه خاقان خزر اسلام آورد (حمداللّه مستوفى، تاريخ‌گزيده، ص 284).

پس از روى كار آمدن عباسيان، درگيرى ميان آنان و خزرها با شدت كمترى ادامه داشت. برخى بر اين باورند كه يكى از دلايل انتخاب بغداد به عنوان پايتخت در دوره عباسيان دورتر بودن آن از قلمرو خزرها بوده‌است (براى نمونه رجوع کنید به مغربى، ص 149). در زمان منصور، خزرها با سپاهى انبوه، به سركردگى رأسْ طرخان، در ارمينيه شورش كردند. منصور براى سركوب آنان سپاهى به فرماندهى جبرئيل‌بن يحيى بَجَلى فرستاد. با پيروزى سپاهيان خزر، مسلمانان تا حدود قلعه خِرس در ارمنستان عقب نشستند. به‌فرمان منصور، در مرزهاى خزرها چندين شهر (از جمله كَمخ و محمديه) ساخته شد و سپاهيان مسلمان در آنها جاى گرفتند تا در برابر هجوم خزرها مقاومت كنند (يعقوبى، ج 2، ص371ـ372).

در دوره خلافت هارون‌الرشيد، به منظور ايجاد مناسبات دوستانه در 182، خاقان خزر دختر خود را براى ازدواج با فضل‌بن يحيى برمكى به همراه هيئتى به قلمرو مسلمانان فرستاد، اما شاهزاده خانم خزرى در برذعه درگذشت. همراهان وى نزد خاقان بازگشتند و مرگ او را مشكوك جلوه دادند (طبرى، ج 8، ص 269). در همين زمان، چون سعيدبن سَلَم‌بن قتيبه باهلى (والى ارمينيه) با مسيحيان ارمينيه بدرفتارى مى‌كرد، مردم دربند بر او شوريدند. او رهبرشان را كه بطريقى به نام نجم‌بن هاشم بود، كشت و پسر نجم، حيّون، به خاقان خزر متوسل شد و از وى يارى خواست (يعقوبى، ج 2، ص 427). بنابراين در سال 183، خاقان خزر با ادعاى خون‌خواهى دخترش و نيز تقاضاى ارامنه به حدود دربند لشكر كشيد و مسلمانان را شكست داد و حدود يكصد هزار تن از آنها را به اسارت گرفت. در پى آن، هارون‌الرشيد سپاهى به ارمينيه فرستاد، كه موفق به آرام‌كردن اوضاع و بيرون‌راندن خزرها شدند (طبرى، ج 8، ص270؛ ابن‌عبرى، تاريخ مختصرالدول، ص 129). به نظر مى‌رسد كه از آن پس بيشتر خلفاى عباسى به‌سبب درگيرى در مشرق قلمرو اسلامى در پى برقرارى صلح با خزرها بوده‌اند، زيرا اخبار به‌جا مانده درباره درگيريهاى بين آنها بسيار اندك است.

در دوره خلافت معتصم (218ـ227)، افشين* كه با خشم خليفه مواجه بود، بر آن شد تا خزرها را بر وى بشوراند (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 6، ص 512). در دوره خلافت متوكل (232ـ247)، روميها و خزرها و صقالبه (اسلاوها) و ارمنيان در برابر عباسيان با يكديگر متحد شدند اما متوكل، خالدبن يزيدبن مزيد را به حكومت ارمينيه فرستاد و غائله را ختم كرد (يعقوبى، ج 2، ص490). در اين دوره، از فردى به نام ايتاخ خزرى ياد شده كه تا سال 232 حاجب دارالخلافه بوده‌است (رجوع کنید به طبرى، ج 9، ص 166ـ167). اين امر نشان مى‌دهد كه خصومت ميان خزرها و عباسيان تاحد بسيارى كاسته شده بوده است.

سياست خزرها در مقابله با خلافت اسلامى در سده‌هاى نخستين اسلامى، اغلب با موفقيت همراه بود و مسلمانان هيچگاه پيروزى تعيين‌كننده‌اى در مقابل آنها به دست نياورند. حتى تا سالها پس از سقوط خزرها، واژه «خزران ستان» در اشعار شاعران به عنوان صفت برخى فرمانروايان اسلامى به كار برده مى‌شد (براى نمونه رجوع کنید به خاقانى، ص 456).

در نامه‌اى از يوسف‌شاه، خاقان خزرها در سده چهارم، اقوام و مردمان مختلفى خراج‌گزار خزرها ذكر شده‌اند، از جمله پانزده طايفه در جنوب تا حدود دربند و سيزده طايفه در مغرب (رجوع کنید به >سيّاحان يهودى<، ص 34؛ كستلر، ص 89ـ91). هرچند اغراق‌آميز به نظر مى‌رسد، اما اگر روايت ابن‌فضلان (ص 171) را بپذيريم، كه خاقان خزر 25 همسر داشته است و هركدام از آنها دختر يكى از پادشاهان هم‌مرز و تابع وى بودند، مى‌توان اقوام تابع خزرها را بسيار زياد دانست.مهم‌ترين معضِل خزرها در اواسط سده چهارم، قدرت‌گيرى روسها و حملات بى‌شمار آنها به قلمرو ايشان بود. روسها در حدود سال 248 شهر كِيِف را از دست خزرها خارج كردند (رجوع کنید به كستلر، ص 141). آنها به همت دو برادر به نامهاى ايگور و اولگ موفق به تشكيل دولتى نيرومند در كيف شدند و پچنگها*، بلغار*ها و غز*ها را نيز در برابر خزرها با خود همراه كردند (گوميليف، 1382ش، ص 147). سرانجام در 354، امير كِيِف (اسوياتوسلاو) شكست نهايى را بر خزرها وارد آورد. اغلب شهرهاى خزرها و اِتِل (پايتخت آنها) سقوط كرد (رجوع کنید به همان، ص126ـ127، 147ـ148).

ابن‌اثير (ج 8، ص 565) به اشتباه ذكر كرده است كه تركها در سال 354 به سرزمين خزرها حمله مى‌كردند، اما تركها در شمار متحدان روسها بودند. به گفته وى، خزرها در برابر اين حملات از خوارزميان يارى خواستند. گوميليف (1382ش، ص 122ـ 123، 125ـ126) بر آن است كه حملات روسها يگانه عامل سقوط خزرها نبوده، بلكه افزايش ارتفاع آب درياى خزر در نيمه دوم سده چهارم، سبب زير آب رفتن بخش وسيعى از قلمرو آنان شده است كه ساكنان آن ناگزير به دامنه بلنديها پناه بردند.

با فروپاشى دولت خزرها نخست پچنگها و سپس غزها جانشين آنها گرديدند. سپس در سال 452 قبايل پولووتسى بر خزريه سلطه يافتند. سرانجام نيز در سده هفتم، مغولها بر سراسر آن سرزمين چيره شدند (نونان، ص 331ـ332). به نظر مى‌رسد كه پس از ويرانى قلمرو خزرها، اغلب آنها مهاجرت كرده‌اند. در نخستين وقايع‌نامه روسى، سخن از يهوديان خزرى به ميان آمده است كه در 376 به كيف مهاجرت كردند (رجوع کنید به كستلر، ص 161). علاوه بر اوكراين، خزرها به نقاط ديگرى چون مجارستان، لهستان و ديگر نقاط اروپاى شرقى نيز مهاجرت نمودند. پتاچيا كه طى سالهاى 565 تا 581/ 1170ـ1185 از سرزمين كريمه عبور كرده، به حضور يهوديان در آنجا اشاره نموده و آنها را به دليل باور نداشتن تلمود، مرتد دانسته است. آنان به‌طور قطع بازماندگان خزرها بوده‌اند، چون بخش اعظم كريمه همواره در حاكميت مستقيم خزرها بوده است (رجوع کنید به پتاچيا، ص 7)، بنابراين احتمال دارد سلطه خزرها در كريمه تا پيش از ورود مغولان ادامه يافته باشد.

به‌طور كلى، حضور قدرتهايى چون روسها در بخش اعظمى از قلمرو خزرها، سلجوقيان قدرتمند در ايران، قراخانيان و خوارزمشاهيان در ماوراءالنهر، و در نهايت تسلط مغولان بر سراسر قلمرو خزرها، هركدام نقش چشمگيرى در فروپاشى حكومت آنان داشته است.

بَلِنجِر، سمندر، خمليخ، اِتِل و سَركَل از شهرهاى مهم خزرها به شمار مى‌آمدند. ظاهرآ خمليخ در دوره‌اى پايتخت خزرها بود (رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 124)، اما مسعودى (التنبيه، ص 62ـ63) اتل را پايتخت خزرها دانسته است. پيش از آن نيز بلنجر مركز حكومت آنان بوده است (رجوع کنید به پريتساك، ص 262).

مناصب ديوانى. به نظر مى‌رسد كه قدرت اصلى در خاقانات يا حكومت خزرها در سده اول هجرى در اختيار خاقان بوده و عناوين ديگرى چون «طرخان خاقان» (رجوع کنید به حدودالعالم، ص 193) نيز در مورد خاقان به كار مى‌رفته است.

در منابع اسلامى سده‌هاى سوم و چهارم، درباره تقسيم قدرت در حاكميت خزرها گفته شده كه خاقان عنوانى ظاهرى و افتخارى بوده و با وجود خدم و حشم فراوان، قدرت اجرايى نداشته است. قدرت اصلى در اختيار فردى بوده كه وى را ملك، بيگ، خاقان‌بيگ و إيشا مى‌ناميده‌اند. حكومت بر قلمرو خزرها، اداره كشور و فرماندهى سپاه برعهده بيگ بود و تمام پادشاهانِ تابع خزرها از وى اطاعت مى‌كردند. او هر روز با پاى برهنه نزد خاقان حاضر مى‌شد و مراتب فرمان‌بردارى خود را به وى اظهار مى‌داشت (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌رسته، ص140؛ ابن‌فضلان، ص 69ـ70؛ اصطخرى، ص220). پس از اينها، وزير بود كه خاقان و احتمالا بيگ در امور مهم با وى مشورت مى‌كردند (رجوع کنید به يهودا هَلِوى، ص 82). به‌طور مرسوم، منصب وزارت را در حكومت خزرها فردى خوارزمى برعهده داشت (بكرى، ج 1، ص 263). درواقع وزارت در دست ساكنان مسلمان قلمرو خزرها بود (رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج 1، ص 213). تنها بيگ، وزير و اشخاصى كه جايگاه بالايى داشتند، مى‌توانستند خاقان را ملاقات كنند (اصطخرى، ص 224). ابن‌فضلان (ص170) القاب دو تن ديگر (به جز بيگ) كه اجازه ملاقات با خاقان را داشتند، كندرخاقان و جاويشغر ذكر كرده كه احتمالا كندرخاقان همان وزير بوده‌است. درواقع، خاقان دست نيافتنى و در كاخ مجلل خود محصور بوده‌است. به نظر محققان، در نظام پادشاهى دوگانه خزرها، خاقان مظهر قدرت آسمانى و بيگ مظهر قدرت زمينى به شمار مى‌رفته‌اند (كستلر، ص 65).

تقسيم قدرت نزد خزرها در آغاز سده سوم روى داد. به اين ترتيب كه يكى از بيگها به نام عوبديا/ عُباديه، با اقدامى كودتاگونه ساختار حكومت را تغيير داد. او خاقان را از قدرت واقعى محروم كرد و منصبش را به منصبى تشريفاتى بدل نمود (گوميليف، 1382ش، ص 145ـ146). به همين ترتيب، اِتِل (كه در آن هنگام پايتخت خزرها بود) نيز به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شد و رود اِتِل جداكننده اين دو بخش بود. خاقان در بخش غربى ساكن بود كه خزران ناميده مى‌شد و بيگ بر بخش شرقى كه اتل نام داشت، حاكم بود (ابن‌حوقل، ص 389؛ حدودالعالم، ص 193). خاقان مقررى ويژه‌اى داشت كه از درآمد همه مردم قلمروش به او تخصيص مى‌يافت (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص390، 396).

منصب ضرابى نزد خزرها بسيار مهم بود، به گونه‌اى كه جايگاه ضراب نزد خاقان بالاتر از بيگ بود (اصطخرى، ص 225). پاره‌اى از آداب ملك‌دارى آنان، همچون نحوه انتخاب خاقان، دفن وى و زندگى نيمه‌كوچ‌نشينى آنها به سنّتهاى قبيله‌اى نخستينشان بازمى‌گردد. مدت زمامدارى خاقان چهل سال بود و در صورتى كه حتى يك روز بيشتر از آن زنده مى‌ماند، به قتل مى‌رسيد؛ چون بر اين عقيده بودند كه پس از آن زمان از ميزان درايت و كارآيى وى كاسته مى‌شود (رجوع کنید به ابن‌فضلان، ص170، 172؛ ابن‌حوقل، ص390).

در پايتخت، هفت قاضى باتوجه به مذهب ساكنان قلمرو خزرها، رسيدگى به دعاوى قضايى را عهده‌دار بودند. دو تن براى مسلمانان، دو تن براى يهوديان، دو تن براى مسيحيان و يك تن براى اسلاوها، روسها و پيروان اديان ابتدايى (رجوع کنید به مسعودى، مروج، ج 1، ص 214؛ ابن‌حوقل؛ حدودالعالم، همانجاها). هيچ‌كس شخصآ به خاقان شكايت نمى‌برد و شخصى به نام حاجب واسطه مردم و وى بود (ابن‌حوقل، همانجا). همچنين در روزى به نام روز قضا، قاضيان و نواب آنان گرد مى‌آمدند و مسائل قضايى مهمى را كه از قضاوت در مورد آنها ناتوان بودند، به عرض خاقان مى‌رساندند (اصطخرى، ص221).

طبق گزارشهاى منابع معاصرِ خزرها، بيگ صاحب سپاه دوازده هزار نفرى ثابتى بود. اين سپاه مقررى ثابت و معيّنى نداشت و در فواصل مختلف و نامنظم به آنها حقوق پرداخت مى‌شد (براى نمونه رجوع کنید به اصطخرى، ص220ـ221؛ ابن‌حوقل، همانجا). بخشى از سپاهيان خزرها را ايرانيان مسلمان اهل خوارزم تشكيل مى‌دادند. فرمانده آنها الأرسيه خوانده مى‌شد و اغلب وزارت خزرها را نيز عهده‌دار بود. خوارزميان با ملك خزر به توافق رسيده بودند كه در جنگهاى خزرها با مسلمانان شركت نكنند (مسعودى، مروج، ج 1، ص 213). اين امر نشان مى‌دهد كه خزرها سپاهيان غيرمسلمان نيز داشته‌اند.

خاقان خزر نيز سپاهيان مخصوص به خود داشت كه از خزران يهودى تشكيل مى‌شدند (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص 392ـ393). همچنين بخشى از سپاهيان خزرها در استخدام اشراف بودند (ابن‌رسته، ص140). به گفته ابن‌فضلان (ص 172)، سپاهيان در صورت شكست به سختى مجازات مى‌شدند.

در نيمه نخست سده چهارم، دسته‌هايى از تركان سلجوقى در سپاه خزرها خدمت مى‌كردند. دقاق، جد سلجوقيان، در خدمت خاقان خزرها بود. پسرش، سلجوق، نيز در دربار خزرها تربيت شد، اما بر اثر خشم ملكه خزرها، به همراه طايفه‌اش سرزمين آنان را ترك كرد. نام فرزندان سلجوق چون موسى، ارسلان، اسرائيل و ميكائيل، يادگار حضور ايشان در ميان خزرهاست (ابن‌عبرى، تاريخ‌الزمان، ص 87).

اعتقادات. در طول سه دهه حكومت خزرها، با اينكه روميان‌شرقى و امويان و عباسيان به قبولاندن دين خود به آنان، اصرار داشتند، اما خزرها راهى را برگزيدند كه مخالفت هيچ‌كدام را در برنداشت. آنها يهودى شدند و از اين طريق موجوديت و استقلال خود را حفظ كردند.

درباره گرويدن آنان به آيين يهود، دو روايت يهودى و اسلامى در دست است. به روايت مسعودى (مروج، ج 1، ص 212)، خاقان خزر در زمان خلافت هارون‌الرشيد (170ـ193) به مذهب يهودى درآمد و در پى آن، بسيارى از يهوديان سرزمينهاى اسلامى و روم‌شرقى به قلمرو خزرها مهاجرت كردند. بكرى، نويسنده سده پنجم (ج 1، ص 263) فشار امپراتور روم بر يهوديان روم‌شرقى و مهاجرت آنها به سرزمين خزران را سبب تغيير مذهب خاقان خزر دانسته است.

يوسف (خاقان خزران در سده چهارم) در نامه‌اى ذكر كرده كه خزرها در زمان خاقانىِ بولان به مذهب يهودى گرويدند. در دوره نوه بولان (عوبديا)، كنيسه‌ها و مدارس مذهبى برپا شد و علماى يهودى به سرزمين خزرها دعوت شدند تا احكام كتاب مقدّس و تلمود و آيين يهود و آداب نماز را به آنان بياموزند. يوسف‌شاه دهمين خاقان خزر پس از عوبديا بوده است (رجوع کنید به كستلر، ص 89ـ91).

طبق روايت يهودا هلوى (ص 35ـ36)، تغيير كيش خزرها به مذهب يهود حدود 123/740، يعنى چهارصد سال پيش از نگارش اثرش، بوده است. خاقان پس از برگزارى مناظره درباره اديان مختلف، در نهايت به آيين يهود در آمد. پتاچيا، سياح يهودى سده ششم، نيز (ص 47) اشاره كرده كه پس از گرايش خزرها به مذهب يهود، به درخواست آنها عده‌اى از روحانيان يهود از بغداد و مصر به قلمرو خزرها رفتند تا احكام شريعت و تلمود را به آنان بياموزند.

با توجه به روايات مسعودى و يهودا هلوى، مى‌توان نتيجه گرفت كه تغيير آيين خزرها در اواسط سده دوم روى داده‌است.

ساكنان قلمرو خزرها را مردمانى با اديان مختلف چون يهوديت، اسلام، مسيحيت و مذاهب اوليه تشكيل مى‌داده‌اند. در اتل، حدود ده هزار مسلمان ساكن بودند و سى مسجد در آن شهر وجود داشت كه آزادانه امور دينى خود را انجام مى‌دادند (رجوع کنید به ابن‌رسته، ص140؛ اصطخرى،ص220؛ ابن‌حوقل، ص390؛ مسعودى، مروج، ج 1، ص 214). در سالهاى نخستين سده چهارم، اسلاوها (بلغارهاى ولگا) كه تابع خزرها بودند، به همراه پادشاه خود، المش‌بن يلطوار، به اسلام گرويدند و سفيرى نزد خليفه مقتدر فرستادند تا هيئتى را براى آموزش مسائل شرعى اسلامى نزد آنها گسيل دارد (رجوع کنید به ابن‌فضلان، ص 67ـ68). رسيدگى به امور مسلمانان قلمرو خزرها و نيز بازرگانان مسلمانى كه به قلمرو آنها وارد مى‌شدند، برعهده يكى از غلامان مسلمان خاقان خزر بود كه خز ناميده مى‌شد (همان، ص 172).

هرچند كه خاقان و اطرافيان وى و قوم خزر كيش يهود داشتند، با اين حال سنّتهاى ناسازگار با يكتاپرستى هنوز نزد آنها شايع بود، از جمله سجده كردن به يكديگر هنگام ديدار و به‌ويژه سجده كردن به خاقان و بيگ (ابن‌حوقل، همانجا).

درباره پيروان آيين مسيحيت اطلاعات دقيقى در دست نيست. در 171، هفتمين شوراى جهانى كليسا در شهر نيقيه، در سرزمين خزرها، برگزار و تصميم گرفته شد كه هفت اسقف‌نشين در قلمرو خزرها تعيين گردد (پريتساك، ص 266). به نظر مى‌رسد مسيحيان در بخش غربى قلمرو خزرها هم‌مرز با روم‌شرقى، ساكن بودند.

اقتصاد و معيشت. اقتصاد خزرها بر سه ركن كشاورزى، تجارت و صنعت استوار بود. در منابع معاصر آنان، تنها به كشاورزى و تجارت در اين سرزمين اشاره شده، اما يافته‌هاى باستان‌شناسى حاكى از وجود صنايع متنوعى در شهرهاى آنان و وجود مزارع گسترده و حاصلخيز در بيشتر بخشهاى قلمرو خزرها بوده است. محصولات آنان، به‌ويژه برنج، از طريق رودخانه‌ها به شهرها منتقل مى‌شد. انگور نيز يكى از محصولات اصلى خزرها بود و تنها در شهر سمندر چهل‌هزار درخت انگور وجود داشت (براى نمونه رجوع کنید به اصطخرى، ص 222؛ ابن‌حوقل، ص 392).

سرزمين خزرها جايگاه مهمى در مسير تجارى ميان اروپا و چين و هند داشت و در مسير اصلى جاده‌اى بود كه قلمرو سامانيان (ماوراءالنهر و خراسان) را به اروپاى شرقى و سواحل بالتيك متصل مى‌كرد. اين جاده به جاده خز (پوست) يا جاده نقره مشهور است، چون از اين مسير، نقره‌هاى سامانيان به سواحل بالتيك و اروپاى شرقى و پوستهاى گران‌قيمت آن نقاط به سرزمينهاى اسلامى مى‌رسيد. در سده‌هاى سوم و چهارم، امپراتورى خزرها اساسآ امپراتورى تجارى شده بود (رجوع کنید به اصطخرى، ص 224؛ ابن‌حوقل، ص 394ـ395؛ دانلپ، ص 225ـ232).

ايالت سركل نزديك دُن سفلا، مركز كشتى‌رانى و جابه‌جايى كالاهاى تجارى محسوب مى‌شد و شهر سركل مركز اصلى گمركات خزر بود و مأمورى كه نويسندگان مسلمان او را صاحب‌الخزر ناميده‌اند، آنجا را اداره مى‌كرد (رجوع کنید به پريتساك، ص 262).

در منابع، تنها محصول صادراتى خزرها، سريشمِ ماهى ذكر شده‌است. برده، عسل، موم، خز و كرك از نقاط ديگر به سرزمين خزرها وارد مى‌شد و از آنجا به نقاط ديگر صادر مى‌گرديد. پوشاك خزرها نيز از نواحى گرگان، طبرستان، آذربايجان و روم‌شرقى تأمين مى‌شد (براى نمونه رجوع کنید به اصطخرى؛ ابن‌حوقل؛ دانلپ، همانجاها). خزرها همچنين در انتقال كالاهاى قلمرو سامانى چون سكه، ظروف نقره‌اى، سفال، پارچه‌ها و جامه‌هاى كتانى و ابريشمين و نمد به سواحل ولگا و ماوراى آن مشاركت داشتند. تجار خوارزمى خزهاى گران‌بهاى بلغارها و اسلاوها را از سرزمين خزرها به خوارزم و ديگر سرزمينهاى اسلامى مى‌بردند (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص 392).

چند دسته بازرگان با مليتهاى مختلف راذانى يهودى، بلغار، ايرانى، عرب و احتمالا چينى در سرزمين خزرها دادوستد مى‌كردند. عوايد گمركى مهم‌ترين منبع درآمد خزرها و برابر با يك‌دهم ارزش كالاهاى تجارى بود (رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 153ـ 154؛ اصطخرى، ص 221؛ ابن‌حوقل، ص390). درآمد ناشى از ماليات بر تجارت خزرها به قدرى بود كه در ديوان خاقانى (ص 188) سالها پس از فروپاشى خزرها از «خراج خزران» ياد شده است.

صنايع مختلف از جمله سفالگرى و فلزكارى به وفور در شهرهاى خزرها وجود داشته‌است. باستان‌شناسان چندين كارگاه آهنگرى و فلزكارى در قلمرو آنان (جنوب روسيه) يافته‌اند (نونان، ص 334). كوزه‌هاى ته‌باريك سفالى كه در برخى نواحى نظير فاناگوريا و تموتركان (در حدود كريمه) كشف شده‌اند، با روغن و ادويه و مواد ديگر پر مى‌گرديده و به ساير نقاط قلمرو خزرها و اروپاى شرقى صادر مى‌شده‌اند. سلاح، يراق اسب و جواهرات كشف‌شده در گورستانهاى خزرها نيز مؤيد فلزكارى در قلمرو آنان است (همان، ص340ـ341). به نوشته بادر، باستان‌شناس روس، خزرها در انتشار سبك نقره‌كارى ايرانى (ساسانى) در نواحى شمال قلمرو خود و اروپاى شرقى نقش مهمى داشته‌اند (رجوع کنید به كستلر، ص 58ـ59).

درباره خط و زبان خزرها اطلاعات چندانى در اختيار نيست. ابن‌حوقل (ص 393) و اصطخرى (ص 222) زبان مردمان خزر را متفاوت از فارسى، عربى و تركى دانسته‌اند. بارتولد (ص 38ـ39) زبان آنان را نزديك به زبان چوواشى (كه در حوزه ولگا رواج داشته) دانسته است. چوواشى نزديكيهايى با زبان تركى دارد و برخى آن را اختلاطى از تركى و فنلاندى دانسته‌اند. ترك‌شناسان احتمال داده‌اند چوواشى بازمانده زبان بلغارها و خزرها باشد (همانجا؛ نيز رجوع کنید به تركى*، زبان و ادبيات). مباركشاه‌بن حسين مرورودى (ص 46) خط خزرها را برگرفته از خط روسها و طايفه‌اى از روم‌شرقى كه در همسايگى خزرها بودند، دانسته است. اين خط كه از چپ به راست نوشته مى‌شد 21 حرف داشت و حروف آن به صورت مقطع نوشته مى‌شدند. اين خط را فقط يهوديان سرزمين خزرها به كار مى‌بردند (همانجا). ابن‌نديم (ص 21) خط تركان خزر را خط عبرى ذكر كرده است. يهودا هلوى (ص 82) از كتابى به نام تاريخ خزران ياد كرده‌است كه امروزه در دست نيست و از زبان نگارش آن بى‌اطلاعيم.

طبق شواهد باستان‌شناسى، خانه‌سازى در قلمرو خزرها به شيوه دايره‌اى بوده‌است. اين نوع خانه‌سازى نشان از تحول از چادرهاى گنبدى‌شكل و قابل انتقال به مساكن دائمى، يعنى از صحرانشينى به شهرنشينى يا نيمه‌شهرنشينى دارد (كستلر، ص 21). در قلمرو خزرها، به‌ويژه شهر اتل، تنها قصر خاقان يا بيگ از آجر ساخته مى‌شد و كس ديگرى اجازه ساختن خانه با آجر را نداشت. خانه‌هاى شهر را خرگاههاى ساخته‌شده از نمد تشكيل مى‌دادند. چوبها را در نمد و پشم مى‌پيچيدند و تنها از اندكى گِل در ساخت بنا استفاده مى‌كردند (اصطخرى، ص220؛ ابن‌حوقل، ص390).


منابع :
(1)ابن‌اثير؛
(2) ابن‌بلخى؛
(3) ابن‌حوقل؛
(4) ابن‌خرداذبه؛
(5) ابن‌رسته؛
(6) ابن‌عبرى، تاريخ‌الزمان، نقله‌الى‌العربية اسحاق أرمله، بيروت 1986؛
(7) همو، تاريخ مختصرالدول، بيروت: دارالمسيرة، [.بى‌تا]؛
(8) ابن‌فضلان، رسالةابن‌فضلان، چاپ سامى دهان، دمشق 1379/1960؛
(9) ابن‌نديم (تهران)؛
(10) اصطخرى؛
(11) واسيلى ولاديميروويچ بارتولد، تاريخ تركهاى آسياى مركزى، ترجمه غفار حسينى، تهران 1376ش؛
(12) عبداللّه‌بن عبدالعزيز بكرى، كتاب‌المسالك‌والممالك، چاپ ادريان فان‌ليوفن و اندرى فرى، تونس 1992؛
(13) حدودالعالم؛
(14) حمداللّه مستوفى، تاريخ‌گزيده؛
(15) همو، نزهة‌القلوب؛
(16) بديل‌بن على خاقانى، ديوان، چاپ ضياءالدين سجادى، تهران 1357ش؛
(17) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(18) محمدبن محمود طوسى، عجايب‌المخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1345ش؛
(19) زكريابن محمد قزوينى، كتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فرديناند ووستنفلد، گوتينگن 1848، چاپ افست ويسبادن 1967؛
(20) آرتور كستلر، خزران، ترجمه محمدعلى موحد، تهران 1361ش؛
(21) لى‌يف نيكالايويچ گوميليف، كشف خزرستان، ترجمه ايرج كابلى، تهران 1382ش؛
(22) مباركشاه‌بن حسين مرورودى، تاريخ فخرالدين مباركشاه مروروذى اندر احوال هند، چاپ ادوارد دنيسون راس، لندن 1927؛
(23) مسعودى، التنبيه؛
(24) همو، مروج (بيروت)؛
(25) محمد عبدالشافى مغربى، مملكة‌الخزر اليهودية و علاقتها بالبيزنطيين و المسلمين فى‌العصورالوسطى، اسكندريه 2003؛
(26) موسى‌خورنى، تاريخ ارمنيان، ترجمه اديك باغداساريان، تهران 1380ش؛
(27) يعقوبى، تاريخ؛
(28) D. M. Dunlop, The history of the Jewish Khazars, NewYork 1967.
(29) EI2, s.v."Khazar"(by W. Barthold and P. B. Golden).
(30) Lev Nikolaevich Gumilev, Eski Turkler, tr. Ahsen Batur, Istanbul 1999.
(31) idem, Hazar cevresinde bin yil: etno-tarih acisindan Turk halklarinin vecevre halkarininsekillenisiuzerine, tr. Ahsen Batur, Istanbul 2000.
(32) Jewish travellers, ed. Elkan Nathan Adler, London: RoutledgeCurzon, 2005.
(33) Judah Hallevi, Kitab al Khazari,translated [from the Arabic] by Hartwig Hirschfeld, [s.l.] 1905.
(34) Thomas S. Noonan, "What can archaeology tell us about the economy of Khazaria", in The Archaeology ofstepps: methods and strategies, Napoli 1994.
(35) RabbiPetachia, Travels of Rabbi Petachia of Ratisbon: who, in the latter end of the twelfth century, visited Poland, Russia, Little Tartary, the Crimea, Armenia, Assyria, Syria, the Holy Land, and Greece, translated from the Hebrew by A. Benisch, London 1856.
(36) Omeljan Pritsak, "The Khazar kingdom's conversion to Judaism", in Harvard Ukrainian studies, II, Cambridge, Mass. 1978, repr.in Omeljan Pritsak, Studies in medieval Eurasian history, London 1981.
(37) TDVIA, s.v. "Hazarlar" (by Ahmet Tasagil).
/ مجتبى خليفه /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7042
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست