خراسانيان (بنىخراسان)، ، خراسانيان (بنىخراسان)، از خاندانهاى حكومتگر در شهر تونس*، در سدههاى پنجم و ششم هجرى. خراسانيان يا بنىخراسان از آشفتگى و هرجومرج ناشى از يورش اعراب بنىهلال به افريقيه استفاده كردند و در سالهاى 452 تا 522 و 543 تا 554 در شهر تونس قدرت را به دست گرفتند.
گفته شده است كه خراسانيان از مردم تونس بودند، ولى به احتمال قوىتر، آنان از قبايل صَنْهَاجه* محسوب مىشدند (ابنخلدون، ج 6، ص 217؛ قس ادريس، ج 1، ص 311، كه نظر ابنخلدون را كاملا رد كرده است). در برخى منابع نيز بر ايرانىتبار بودن آنها تأكيد شده است (رجوع کنید به احمدبن عامر، ص 161؛ شابى، ص 8ـ9؛ كعاك، ص 36ـ37). فرمانروايان اين خاندان عبارت بودند از :
عبدالحق بن عبدالعزيز. مردم تونس كه از حكومت معزّبن باديس* و ناتوانى وى در سركوب شورشهاى اعراب ناراضى بودند، به حماديان* روى آوردند و از آنها يارى خواستند و خواستار تعيين فرمانرواى جديدى براى تونس شدند. در پى اين درخواست ناصربن علناس، حاكم حمّادى شهر قلعه، عبدالحقبن عبدالعزيز از بنىخراسان را به امارت تونس رساند (ابنعذارى، ج 1، ص 315؛ ابنخلدون، همانجا). بدين ترتيب، عبدالحق زمام امور تونس را به دست گرفت و شوراى مشايخ نيز وى را در اداره امور كمك مىكردند. عبدالحق با حسن نيتو توانايى در اداره امور، نظر مردم را به خود جلب نمود. اوبا عقد پيمانى با اعراب و پرداخت باج به ايشان از شورشها و تجاوزات آنها ممانعت كرد (ابنخلدون، همانجا؛ ادريس، ج 1، ص 311ـ312).
در سال 458، تميمبن معزّبن باديس به قصد بازپسگيرى تونس، با سپاه خود از مهديه حركت كرد و مدتى طولانى تونس را محاصره نمود. عبدالحق ناگزير تن به صلح و اطاعت داد و به اين ترتيب توانست تا سال 488 كه وفات يافت در امارت خود بماند (ابنخلدون، همانجا؛ ابنابىدينار، ص 107؛ قس ابناثير، ج10، ص50ـ51؛ نويرى، ج 24، ص 228).
عبدالعزيز بن عبدالحق. عبدالعزيز ملقب به شيخالاجل، برخلاف پدرش، اميرى ضعيف و ناتوان بود و خراسانيان در زمان او حكومتى نيمهمستقل داشتند كه گاه تحت امر زيريان* (دولت صنهاجى) و زمانى هم فرمانبردار بنىحمّاد بودند (ابنعذارى، همانجا؛ ادريس، ج 1، ص 312؛ قس ابنخلدون، همانجا). عبدالعزيز در محرّم 499 يا 500 از دنيا رفت وپسرش احمد جانشين او شد (رجوع کنید به ابنعذارى، همانجا؛ ادريس، ج 1، ص 313).
احمدبن عبدالعزيز. او زمانى قدرت را به دست گرفت كه تونس فرمانبردار دولت صنهاجى بود. احمد پس از كسب قدرت، به مناسبات خود با دولت صنهاجى پايان داد و از راه و رسم مشايخ (كه پدر و جدّش با آن حكومت كردند) عدول كرد و به شيوه ملوك و شاهان روى آورد و ستم آغاز كرد. وى عمويش، اسماعيل، را كه با پدرش در اداره تونس شريك بود، كشت و پسر عمويش، ابوبكر، از بيم جان به بَنْزَرْت* گريخت. احمد همچنين عدهاى از مردم و بزرگان تونس را به مهديه و ديگر نواحى تبعيد كرد (ابنعذارى؛ ابنخلدون، همانجاها). در 510، علىبن يحيىبن تميمبن مُضَر، حاكم افريقيه، شهر تونس را به محاصره درآورد و احمدبن عبدالعزيز با او صلح كرد (ابناثير، ج10، ص 521؛ نويرى، ج 24، ص 242؛ ابنابىدينار، ص 111ـ112). در 514، عزيزبن منصوربن حماد، حاكم بِجايه*، به تونس لشكر كشيد. احمدبن عبدالعزيز به ناچار از او اطاعت كرد و در مقام خود ماند. در سال 522، مُطَرِّفبن علىبن حَمْدون زناتّى، از سرداران بنىحماد، از بجايه به افريقيه رفت و همه شهرهاى آن، از جمله تونس، را تصرف كرد و احمدبن عبدالعزيز را از آنجا بيرون راند. احمد به همراه خانوادهاش به بجايه رفت و بقيه عمر را همانجا گذراند (ابنعذارى، همانجا؛ ابنخلدون، ج6، ص217ـ218). او كه برجستهترين حكمران اين خاندان بود، 22 سال با زيركى و قدرت بر تونس حكمرانى كرد.
پس از احمدبن عبدالعزيز، امارت تونس به ترتيب به كرامةبن منصور از بنىحماد، برادرش ابوالفتوحبن منصور، محمدبن ابىالفتوح، و مَعَدّبن منصور رسيد و تا 543 قدرت بنوخراسان از تونس برچيده شد و دورهاى از هرجومرج بر تونس گذشت (ابنعذارى، ج 1، ص 316؛ ابنخلدون، ج 6، ص 218).
ابوبكربن اسماعيل بن عبدالحق. در 543، مردم تونس كه از تسلط روميان بر شهر مهديه ترسيده بودند، بر معدّبن منصور شوريدند و فتنه بزرگى برپا شد (همانجاها). در پى اين فتنه، مردم تونس تصميم گرفتند حكومت را به خراسانيان بازگردانند. ازاينرو گروهى به شهر بَنْزَرْت رفتند و ابوبكربن اسماعيلبن عبدالحق را كه در زمان احمدبن عبدالعزيز به آنجا گريخته بود، به تونس بردند و امير خود كردند. او پس از هفت ماه حكومت با دسيسه برادرزادهاش، عبداللّهبن عبدالعزيزبن اسماعيل، كشته شد (ابنعذارى، همانجا).
عبداللّه بن عبدالعزيز بن عبدالحق. او از 544 تا حدود ده سال قدرت را در تونس در دست داشت. وى در اين مدت قاضى ابوالفضل جعفر و پسرش و فرزند دخترش را از ترس اينكه مبادا عربها را برضد وى جمع كنند، كشت. در دوران حكومت او، مردم از اذيت و آزار اعراب منطقه به عبدالمؤمنبن على، از حكام موحّدون، شكايت كردند. او نيز فرزندش، عبداللّه، را در 552 يا 553 با سپاه موحّدون* از بجايه به افريقيه فرستاد. تونس براى مدتى در محاصره قرار گرفت، اما لشكر موحدون شكست خورد و عقب نشست. در اين هنگام، عبداللّهبن عبدالعزيز از دنيا رفت و برادرزادهاش، علىبن احمدبن عبدالعزيز جانشين وى شد (ابنعذارى؛ ابنخلدون، همانجاها).
على بن احمد بن عبدالعزيز. در دوره حكومت پنج ماهه علىبن احمد، عبدالمؤمنبن على موحدى شخصآ به تونس لشكر كشيد و از خشكى و دريا شهر را محاصره كرد. مردم تونس پس از جنگيدن با عبدالمؤمن، شبانه گروهى را به نزد وى فرستادند و شرايط او را پذيرفتند و ميان دو طرف صلح برقرار گرديد. در پى اين صلح، عبدالمؤمن در 554 وارد تونس شد و علىبن احمد پس از واگذارى نصف اموالش، همراه با خانوادهاش به قصد مراكش از تونس خارج شد ولى در راه وفات يافت و با مرگ وى، حكومت خراسانيان منقرض گرديد و تونس به اشغال موحدون درآمد (تجانى، ص 345ـ346؛ نويرى، ج 24، ص 311ـ312؛ ابنخلدون، همانجا).
خراسانيان در دوره خود اقدامات فرهنگى و عمرانى چندى انجام دادند. احمدبن عبدالعزيز براى فرونشاندن شورش اعراب با آنها معاهداتى بست و اعراب نيز متعهد شدند كه آذوقه شهر را تأمين و از مسافران حمايت كنند. او براى مستحكم كردن شهر تونس برج و باروهايى بنا كرد و قصرى در تونس ساخت كه به قصر بنىخراسان معروف شد. مسجدجامع القصر نيز از بناهاى اين دوره است (ابنخلدون، ج 6، ص 217؛ ابنحمديس، مقدمه يوسفعيد، ص 12؛ طويلى، ص 27ـ28). احمدبن عبدالعزيز به علما و ادبا توجه داشت و آنها را در اطراف خود جمع مىكرد، از جمله ابنحمديس*، شاعر معروف اين دوره، كه احمدبن عبدالعزيز را در قصيده مفصّلى ستوده است (رجوع کنید به ص 142ـ144؛ نيز رجوع کنید به طويلى، ص 29). خراسانيان همچنين توجه خاصى به بازارها و مسافرخانهها داشتند كه به رونق تجارت در افريقيه انجاميد (رجوع کنید به طويلى، ص 28ـ29).
در صنايع تونس و مناسبات آن با ديگر كشورها نيز پيشرفتهايى حاصل شد كه نامه عبداللّهبن عبدالعزيز به اسقف اعظم پيزا در 552/ 1157، براى تقويت مناسبات تجارى ميان دو طرف، شاهدى بر اين مدعاست (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "(Banu) Khurasan").
خراسانيان با برقرارى امنيت در منطقه و ايجاد مناسبات خوب با صقليه (سيسيل)، شهرهاى تونس را براى رفتوآمد تجار ايتاليايى باز كردند تا با آسودگى به بندرهاى تونسبروند. همچنين اصلاحاتى براى تسهيل تجارت خارجى بهوجود آوردند، به اينترتيب كه عُشر برخى از صادرات را بر بازرگانان خارجى بخشيدند يا كاهش دادند (عزالدين عمر موسى، ص 265).
در دوران خراسانيان در تونس، تا قرن هفتم و قبل از تحتالحمايه شدن تونس، در مدارس زيتونه وصادقيه زبان فارسى تدريس مىشد (رجوع کنید به شابى، ص 8ـ11). خراسانيان به تجديد بناى جامع زيتونه نيز توجه داشتند و توسعه آنجا را مايه افتخار مركز حكومت خود مىدانستند. به اين منظور، بر تعداد دروازههاى آن افزودند. بر لوحهاى نصبشده بر اين دروازهها نام مؤسسان آنها از بنىخراسان ذكر شده است (طويلى، ص 29). مسجد المهراس نزديك بابالبحر (كه براساس كتيبه موجود در آن، به دستور سلطانالمنصور باللّه أبىمحمد عبدالعزيز و برادرش، أبىطاهر اسماعيلبن خراسان، در جمادىالآخره 486 ساخته شده است) و قُبّة سيدى بوخريصان/ بوخريسان، نزديك جامع القصر، از ديگر بناهاى دوران حكومت خراسانيان است (احمدبن عامر، ص 162ـ163؛ بنخوجه، ص 169؛ ادريس، ج 1، ص 312ـ313).
منابع : (1) ابنابىدينار، المؤنس فى اخبار افريقية و تونس، بيروت 1993؛ (2) ابناثير؛ (3) ابنحمديس، ديوان، چاپ يوسف عيد، بيروت 2005؛ (4) ابنخلدون؛ (5) ابنعذارى، البيان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج 1، چاپ ژ. س. كولن و ا. لوى ـ پرووانسال، بيروت 1400/1980؛ (6) احمدبن عامر، تونس عبرالتاريخ: منذ اقدم العصور الى اعلان الجمهورية، تونس 1379/1960؛ (7) هادى روژه ادريس، الدولة الصنهاجية: تاريخ افريقية فى عهد بنىزيرى من القرن 10 الى القرن 12 م .، نقله الى العربية حمادى ساحلى، بيروت 1992؛ (8) بنخوجه (محمد)، تاريخ معالم التوحيد فى القديم و فى الجديد، چاپ جيلانىبن حاج يحيى و حمادى ساحلى، بيروت 1985؛ (9) عبداللّهبن محمد تجانى، رحلة التجانى، چاپ حسن حسنى عبدالوهاب، تونس 1981؛ (10) على شابى، «العلاقات الثقافية بين تونس و ايران»، در تونس و ايران قرون من التلاقُح الحضارى، تونس: الدارالتونسية للنشر، 1971؛ (11) احمد طويلى، تاريخ مدينة تونس : الثقافى و الحضارى من الفتح الى اواخر القرن التاسع عشر، تونس 2002؛ (12) عزالدين عمر موسى، النشاط الاقتصادى فى المغرب الاسلامى خلال القرن السادس الهجرى، بيروت 1424/2003؛ (13) عثمان كعاك، روابط ايران و تونس در گذر زمان، ترجمه و تحقيق ستار عودى، تهران 1387ش؛ (14) احمدبن عبدالوهاب نويرى، نهايةالارب فى فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ (15) EI2, s.v. "(Banu) Khurasan" (by H.R. Idris).
/ ليلا خاناحمدى /