responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6930

خجند ، خجند/ خجنده، ناحيه تاريخى و شهرى در آسياى ميانه، در جمهورى تاجيكستان*.

1) ناحيه تاريخى. اين ناحيه بخشى از مغرب سرزمين فرغانه بود، كه در ساحل رود سيحون قرار داشت. كوههاى قورمه و رشته كوههاى چنغل، از سمت جنوب و مغرب به سوى شمال و مشرق، به طول 170 كيلومتر، مرز آن را تشكيل مىداد. مرز غربى سرزمين خجند رود كوچك آقسو بود كه پس از پيوستن به رود سيحون، مرز خجند را با شهر اُشروسَنَه تشكيل مىداد. مرز شرقى خجند در امتداد ساحل سيحون تا گذرگاه آبى چهل محرم امتداد داشت و مرز شمال شرقى آن از چهل محرم در امتداد رود سيحون به سوى شمالشرقى، به روستاى پونوك و كوه چنغل متصل مىشد (تورسانزاد، 1383ش، ص 111ـ112). طول رود سيحون در ناحيه خجند 195 كيلومتر، عرض آن 160 تا 180 متر و عمق آن حداكثر 35 متر بود (همان، ص 123).

2) شهر. خجند از شهرهاى مهم تاجيكستان است. آب و هواى آن خشك و گرم و اختلاف دماى آن در شبانه روز زياد و بارندگى آن اندك است. تابستان آن گرم و زمستان آن سرد و طاقت فرساست. حداكثر ميانگين دماى شهر خجند در تير ْ9ر28، حداقل ميانگين آن در دى ْ7ر0- و ميانگين دماى ساليانه آن ْ8ر14 است. ميزان متوسط بارندگى در خجند به 143 ميليمتر در سال مى رسد (همان، ص 132ـ134).

خجند در مقايسه با ديگر شهرهاى تاجيكستان از لحاظ وضع اقتصادى و فرهنگى در موقعيت برترى قرار دارد؛ چون اين شهر از قديم در مسير جاده ابريشم* بوده است، در حال حاضر نيز همان موقعيت پيشين را بين سه جمهورى ازبكستان، قرقيزستان و تاجيكستان دارد. زمانىكه تاجيكستان جزئى از اتحاد جماهير شوروى سابق بود، تقريبآ 60 تا 70 درصد توليد اقتصادى و صنعتى آن در شهر خجند متمركز شده بود. در زمان جنگ داخلى (1371ـ1376ش/ 1992ـ1997)، نياز اقتصادى و معيشتى مردم و طرفهاى درگير در جنگ از شهر خجند تأمين مىشد (بايمتاف و ميربابا، ص 71). خجند خاكى حاصلخيز دارد و كشت انواع سبزى و ميوه در آنجا متداول است (ابوحجر، ص 238). در هشتاد كيلومترى مشرق خجند شهر كندبادام واقع شده كه مركز صنايع عظيم كشاورزى پيشرفته است. در سى كيلومترى مشرق خجند هم شهرك سامغاز، مركز كشت و صنعت پنبه و انگوركارى، شالىكارى و دامدارى، و در ده كيلومترى جنوبغربى آن شهرك غلوكانداز، مركز كشت و صنعت پنبه، قرار گرفته است (تورسانزاد، 1377ش، ص154). كشت غله، برنج، يونجه، دانههاى روغنى، پنبه، انواع ميوه و سبزى، تاكدارى و جاليزكارى در خجند رواج دارد. اين منطقه از كهنترين مناطق پنبه كارى آسياى مركزى بوده و توليد منسوجات پنبه اى آن به بيش از دو هزار سال مىرسد. زردآلو، شفتالو، بادام، انجير و انار از ميوههاى خجندند. دامدارى در ميان اهالى آن رايج است. به همين سبب توليد روغن، شير و گوشت فراوان است. همچنين نگهدارى و پرورش زنبورعسل، مرغ، صيدماهى، شكار و جمعآورى ميوههاى درختى به اقتصاد مردم خجند يارى مىرساند (همو، 1383ش، ص 134ـ135، 147ـ 148).

برخى معادن خجند عبارت اند از: آهن، مس، زغال سنگ، نفت و گوگرد (همان، ص 138ـ139). بهنوشته بكران در آغاز قرن هفتم (ص 95) فيروزه آن به فيروزه خجندى معروف بوده و رنگ آن زود برمىگشته و زردفام مىشده است.

خجند مركز كارخانه هاى نساجى پنبه و ابريشم است (صدرهاشمى، ص 23). صنايع سبك سنّتى و دستى از جمله فرشبافى و قالىبافى از صنايع اين شهرند. برخى اهالى آن ابريشم و پنبه صادر مىكنند (ابوحجر، ص 339). اين شهر رشد صنعتى نسبتآ زيادى در مقايسه با مناطق جنوبى و شرقى تاجيكستان داشته است (خوند، ج 11، ص 381ـ382). خجند در آغاز قرن چهاردهم/ بيستم از طريق راهآهن با تاشكند و شهرهاى مركزى روسيه پيوند يافت و دو خط راهآهن كه اهميت محلى داشت، در آن احداث گرديد. در 1331/1913، خطوط راهآهن چندين معدن زغالسنگ را بههم متصل كرد و در امتداد خطوط راهآهن خجند، چندين كارخانه صنعتى احداث شد (تورسانزاد، 1383ش، ص 142ـ143).

از مراسم و آداب و رسوم خجند، جشنهاى نوروزى مهمترين عيد است (رجوع کنید به ميربابا، ص 5ـ6). خجند در قرن سيزدهم/ نوزدهم تعدادى مسجد محلهاى و قومى، 47 مسجد آدينه و سه نمازگاه (براى نماز عيد فطر و عيد قربان) به نامهاى چهارشنبه و پنجشنبه و توباخان داشت. دو قلندرخانه نيز در خجند وجود داشت كه در حكم خانقاه قلندران، درويشان، بينوايان و يتيمان بود (تورسانزاد، 1383ش، ص 209ـ210).

از اماكن ديدنى خجند، پنجشنبه بازار آن است كه در ساخت آن از معمارى سنّتى، شرقى و اروپايى استفاده شده است. روبهروى آن، مسجدجامع شيخمصلحالدين نورى قرار دارد كه به قرن سيزدهم/ نوزدهم متعلق است. اين مسجد مقدسترين مكان براى عبادت مردم خجند محسوب مىشود. در اين مجموعه، مقبره خان مغول تواخان، و مقبره تاشخواجه اسيرى نيز قرار دارد (بايمتاف و ميربابا، ص 71؛ غفوروف، ج 1، ص 705).

پيشينه. خجند، شهر كهنى است با سابقه 2500 ساله. اين شهر در زمان كورش كبير هخامنشى (559ـ530م) يكى از شانزده ساتراپ امپراتورى هخامنشى بود. پس از يورش يونانيان به خجند و تخريب آن به دست اسكندر مقدونى (327ـ 329قم) شهرى در كنار آن ساخته شد كه اسكندريه نام گرفت (بايمتاف و ميربابا، ص 70؛ د. ايرانيكا، ذيل مادّه).

در افسانهها، بناى خجند را به كيخسرو نسبت دادهاند (فتاحى، ص 55). ابنبلخى (ص 83) بناى شهر را به فيروز، فرزند يزدگرد، نسبت داده و نوشته است كه ديوار پنجاه فرسنگى خجند حد فاصل ايران و توران بود.

روايتهاى فتح خجند بهدست مسلمانان در منابع اسلامى مغشوش و ناهماهنگ است. ظاهرآ خجند در زمره شهرهايى است كه چندبار فتح شده است. نخست در روزگار حكومت مهلَّببن ابىصفره (78ـ82) تصرف شد (بلاذرى، ص 403) و بار دوم، قتيبةبن مسلم در سال 94 پس از چند نبرد پياپى آنجا را تسخير كرد (طبرى، ج 6، ص 483؛ ابناثير، ج 4، ص 581). يك دهه بعد در سال 104 خجنديان با همدستى سغديان بر مسلمانان شوريدند، اما سعيد حَرَشى آنان را بهشدت سركوب كرد (طبرى، ج 7، ص 7ـ10؛ نيز رجوع کنید به حرشى*).

در قرن سوم هجرى، ابنخرداذبه (ص 39) خراج ساليانه شهر خجند را، بابت عشريه، صدهزار درهمِ مُسَيَّبى ضبط كرده است. وى (ص 29) و قدامةبن جعفر (ص 207) فاصله خجند تا غولكانداز را چهار فرسخ قيد كردهاند.

ابنفقيه، در اواخر قرن سوم (ص 325)، نوشته است هيچ شهرى در مشرق و مغرب به زيبايى خجند نيست. به نوشته جيهانى (ص 193)، خجند نزديك فرغانه است ولى از اعمال فرغانه نيست. وى مىنويسد شهر داراى قهندز (كهندژ) و مسجدجامع و دارالاماره و در غايت خوشى و پاكى است و مردمان آن باجمال، معاشر و بامروتاند. اصطخرى (ص 333) نوشته است كه تجار از رودخانه بزرگ آن براى حملونقل كالا استفاده مىكنند.

در نيمه قرن چهارم، ابنحوقل (ص470) بيستگانىِ* صاحب بريد خجند را سيصد درهم ضبط كرده است و در حدودالعالم (ص 111ـ112) آمده كه خجند شهرى است با كشت و بَرز بسيار و مردمانى بامروت، و از محصولات آن انار است. مقدسى (ص 261، 399) نيز ضمن شرح قوم هيتل/ هيطل، به وصف خجند پرداخته و مانند ابنخرداذبه، خراج شهر را صدهزار درهم مسيّبى نوشته است. بارتولد كه اطلاعات طبرى، اصطخرى، ابنحوقل و مقدسى را جمعبندى كرده، خجند را از شهرهاى بزرگ ماوراءالنهر در زمان سامانيان نام برده كه كهندژ، شارستان و رَبَض دارد و زندان و دارالاماره آن در ربض و مسجد آدينهاش در شارستان است (ج 1، ص370). طوسى در كتاب عجايبالمخلوقات (ص 217)، خجند را شهرى به غايت نيكو و شگفت دانسته و متاع آن را زردآلو، گردگان (گردو) و آلو آورده است. سمعانى (ج 2، ص 327) خجند را شهرى بزرگ و پرنعمت وصف مىكند كه گاهى آن را خجنده مىخوانند. خاقانى، شاعر قرن ششم (ص 846، 893)، خود را غلام خجنديان خوانده است. عطار شاعر قرون ششم و هفتم (ص 756، 868) نيز شعرى درباره خجند سروده و آن را از اقليم پنجم، در فرغانه كنار سيحون ضبط كرده است. بهنوشته ياقوت حموى در قرن هفتم (ذيل «خجندة»)، خجند شهر مشهورى بوده كه تا سمرقند ده روز فاصله داشته و شهرى به زيبايى آن و از ميوههاى آن خوبتر نبوده است.

در 616، سپاهيان مغول بهفرماندهى چنگيزخان به مرز دولت خوارزمشاهى حمله كردند و مردم خجند، به فرماندهى اميرتيمورملك، شجاعانه از شهر دفاع كردند (جوينى، ج 1، ص70ـ71). پس از استيلاى مغولان، در ضرابخانههاى ماوراءالنهر و خراسان، ضرب سكههاى طلا رونق يافت و خجند يكى از نخستين مكانهاى ضرب سكه در آن دوره بود (عقيلى، ص 168، 394، 402).

زكريابن محمد قزوينى (ص 554) خجند را از شهرهاى آباد ماوراءالنهر معرفى كرده است. در منابع قرن هشتم و نهم نيز از اهميت شهر خجند و آبادى آن ياد شده است (رجوع کنید به ابن فضلاللّه عمرى، ج 3، ص 116؛ حمداللّه مستوفى، ص 217؛ حافظابرو، ج 1، ص 170). شيروانى (ص 234) ضمن وصف شهر خجند، آن را با خوقند يكى دانسته و نوشته است كه خجند اكنون به نام خوقند در تركستان روس قرار دارد و از متصرفات آن دولت است. در صورتىكه فاصله خجند و خوقند، كه هر دو كنار راهآهن بخارا ـ انديجان واقعاند، نزديك به 147 كيلومتر است. هر دو كنار سيحون واقعاند، اما خجند در مغرب خوقند قرار گرفته است. خجند جزو ناحيه سيردريا و خوقند جزو فرغانه است (محمد قزوينى، ص 23). در اوايل قرن چهاردهم، در اين شهر، چهارسوق بزرگ، جوامع، و مساجد بسيار و ساير بناهاى عامالمنفعه وجود داشت. بزرگترين جامع شهر حضرت رابعه نام داشت. اين شهر در آن زمان 000 ،140تن سكنه داشت (سامى، ذيل مادّه).

در 1337/ 1918، بخشى از جمهورى تركستان (شامل خجند) جزو ازبكستان شد، ولى در 1338/ 1919 به جمهورى تاجيكستان ملحق شد (فتاحى، ص52). خجند پساز مرزبنديهاى سياسى 1303ش/ 1924 جزئى از جمهورى ازبكستان شد و در 1308ش/ 1929 مجددآ به جمهورى تاجيكستان ملحق گرديد. خجند كه در زمان اتحاد جماهير شوروى سابق، لنينآباد نام گرفته بود، با فروپاشى شوروى دوباره به نام كهن خويش خوانده شد (بايمتاف و ميربابا، ص70).

علما و دانشمندان بسيارى از اين شهر برخاستهاند، از جمله شيخ مصلحالدين نورى، عارف مشهور و از پيروان طريقت كبرويه و يكى از قطبهاى شناختهشده عرفان (همان، ص 71)؛ ابوعمران موسىبن عبداللّه مؤدب خجندى، اديب، فاضل و صاحب حكم و امثال؛ كمال خجندى*، شاعر و عارف قرن هشتم؛ برندق خجندى*، شاعر قرن هشتم و آغاز قرن نهم؛ ابومحمود حامدبن خضر خجندى*، رياضىدان و منجم قرن چهارم؛ امام ابوبكر محمدبن ثابت خجندى واعظ؛ و صدرالدين عبداللطيفبن محمد ثابت خجندى، اديب (سمعانى، ج 2، ص 327؛ عوفى، ج 1، ص 354؛ شيروانى، ص 212؛ مصطفوى سبزوارى، ص 176؛ بايمتاف و ميربابا، همانجا؛ براى ديگر علما و بزرگان اين شهر رجوع کنید به خجند*، آل).


منابع :
(1)ابناثير؛
(2) ابنبلخى؛
(3) ابنحوقل؛
(4) ابنخرداذبه؛
(5) ابنفضلاللّه عمرى، مسالكالابصار فى ممالك الامصار، ج 3، چاپ محمدعبدالقادر خريسات، عصام مصطفى هزايمه و يوسف احمد بنىياسين، العين، امارات متحده عربى 2001؛
(6) ابنفقيه؛
(7) آمنه ابوحجر، موسوعةالمدن الاسلامية، عمان 2003؛
(8) اصطخرى؛
(9) واسيلى ولاديميروويچ بارتولد، تركستاننامه : تركستان در عهد هجوم مغول، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1366ش؛
(10) لقمان بايمتاف و عبداللّهجان ميربابا، «خجند دومين شهر بزرگ تاجيكستان»، كيهان فرهنگى، ش 201 (تير 1382)؛
(11) محمدبن نجيب بكران، جهاننامه، چاپ محمدامين رياحى، تهران 1342ش؛
(12) بلاذرى (بيروت)؛
(13) نذيرجان تورسانزاد، تاريخ و فرهنگ مردم خجند، مشهد 1383ش؛
(14) همو، «شهرهاى ماوراءالنهر در دوران سامانيان (با تأكيد بر خجند)»، خراسانپژوهى، سال 1، ش 2 (پاييز و زمستان 1377)؛
(15) جوينى؛
(16) ابوالقاسمبن احمد جيهانى، اشكال العالم، ترجمه علىبن عبدالسلام كاتب، چاپ فيروز منصورى، ]مشهد [1368ش؛
(17) عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافياى حافظ ابرو، چاپ صادق سجادى، تهران 1375ـ1378ش؛
(18) حدودالعالم؛
(19) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛
(20) بديلبن على خاقانى، ديوان، چاپ ضياءالدين سجادى، تهران 1378ش؛
(21) مسعود خوند، الموسوعة التاريخية الجغرافية، بيروت 1994ـ2004؛
(22) شمسالدينبن خالد سامى، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛
(23) سمعانى؛
(24) زينالعابدينبن اسكندر شيروانى، حدائقالسياحة، تهران 1348ش؛
(25) محمد صدرهاشمى، «خاندان خجندى در اصفهان»، يادگار، سال 3، ش 1 (شهريور 1325)؛
(26) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(27) محمدبن محمود طوسى، عجايب المخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1345ش؛
(28) محمدبن ابراهيم عطار، ديوان، چاپ تقى تفضلى، تهران 1362ش؛
(29) عبداللّه عقيلى، دارالضربهاى ايران در دوره اسلامى، تهران 1377ش؛
(30) عوفى؛
(31) باباجان غفوروف، تاجيكان، دوشنبه 1377ش؛
(32) قاسم فتاحى، «جغرافياى تاريخى خجند»، تاريخپژوهى، ش 26ـ27 (بهار و تابستان 1385)؛
(33) قدامةبن جعفر، كتاب الخراج، چاپ دخويه، ليدن 1889، چاپ افست 1967؛
(34) زكريا بن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبارالعباد، بيروت 1404/1984؛
(35) محمد قزوينى، «خجند و خوقند»، يادگار، سال 3، ش 2 (مهر 1325)؛
(36) رضا مصطفوى سبزوارى، «خجند و خجنديان در آيينه ادب فارسى»، در تاجيكان، آرياييها و فلات ايران، گردآورى و تحقيق ميرزا شكورزاده، تهران: سروش، 1380ش؛
(37) مقدسى؛
(38) عبداللّهجان ميربابا، «سنن نوروزى در خجند»، ترجمه و اقتباس: لقمان بايمتاف، كيهان فرهنگى، ش150 (اسفند 1377)؛
(39) ياقوت حموى؛
(40) EIr., s.v. "Khujand" (by Keith Hitchins).
/ عبدالمنان نصرالدين خجندى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6930
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست