responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6929

خُجستانى ، خُجستانى، احمدبن عبداللّه، از امراى دوره طاهريان و صفاريان. وى اهل خجستان، از توابع بادغيس* بود. تاريخ تولدش دانسته نيست. خجستانى در آغاز، از اميران محمدبن طاهر، از امراى طاهرى، بود (ابن اثير، ج 7، ص 296). وى پيش از ورود به عرصه سياست، خربندگى مىكرد و تحت تأثير ابياتى از ديوان حنظله بادغيسى به خدمت على بن ليث صفارى درآمد. سپس به همراه يعقوب بن ليث به سيستان رفت و در شمار سالوكان (عياران) درآمد (نظامى عروضى، ص 26ـ27؛ تاريخ سيستان، ص 224ـ225). خجستانى به موقعيت برادران شَركُب (امراى يعقوب) نزد يعقوب حسد مىورزيد. به همين سبب، حيله اى به كار بست و يعقوب را به آنان بدگمان ساخت و به دستور يعقوب، يكى از برادران شركب به نام ابراهيم را به قتل رساند. پس از آن، يعقوب به خجستانى متمايل شد.

در 261، يعقوب هنگام عزيمت به سيستان، عزيزبن سِرّى را به جانشينى خود در نيشابور گمارد و هرات را به برادرش عمروليث واگذار كرد. خجستانى، علىبن ليث را براى كسب قلمرو از يعقوب برانگيخت و خود اندكى پس از دريافت خلعت از يعقوب، از فرمان او سرپيچيد. وى سپس با همراهانش به بُست، نيشابور، بسطام، خواف و قومس حمله كرد و به كشتار و غارت اهالى پرداخت (رجوع کنید به ابناثير، ج 7، ص 296ـ297؛ قس نظامىعروضى، ص 27). به نوشته بيهقى (ص 67)، يعقوب در سال 261 حكومت خراسان را به خجستانى تفويض كرد، اما گفته هاى ابن اثير اين مطلب را تأييد نمىكند.

خجستانى در 262 وارد نيشابور شد و به نام طاهريان، مردم را به سوى خويش خواند (رجوع کنید به ابناثير، ج 7، ص 297). وى براى همراه ساختن اهالى نيشابور، در نامه هايش خود را احمدبن عبداللّه طاهرى ناميد (ابن خلّكان، ج 6، ص 423). همچنين به رافعبن هَرْثَمه*، از امراى صفارى، پيشنهاد دوستى داد و فرماندهى سپاهش را به او واگذار كرد. خجستانى كوشيد تا با يَعْمَربن شركب نيز طرح دوستى بريزد اما او به علت قتل برادرش به دست خجستانى، امتناع ورزيد و به هرات حمله كرد. خجستانى نيز به سوى هرات رفت و در جنگهايى كه ميان آنان در گرفت، يعمر به قتل رسيد. از سوى ديگر، ابوطلحةبن شركب، برادر يَعْمَر به نيشابور حمله كرد و پس از تصرف شهر، به نام طاهريان خطبه خواند. خجستانى در پى اطلاع از اين خبر، به سوى نيشابور رفت و برادرش، عباس، را در مقدمه سپاه فرستاد. برادر خجستانى در جنگ با ابوطلحه كشته شد و سپاهيان همراه وى پراكنده شدند. خجستانى به هرات بازگشت (بيهقى، ص 67ـ 68؛ ابناثير، ج 7، ص 297ـ298).

در 263 ابوطلحه نيشابور را محاصره كرد، اما خجستانى به دعوت اهالى شهر وارد نيشابور شد و ابوطلحه به نزد حسنبن زيدبن محمد* گريخت. در سالهاى 265 و 266، خجستانى به جنگ حسنبن زيد رفت و او را شكست داد و بر جرجان و مناطقى از طبرستان دست يافت (طبرى، ج 9، ص 552؛ ابناثير، ج 7، ص300، 335). به نوشته ابوالفرج اصفهانى (ص 713ـ714)، در حمله خجستانى به جرجان عدهاى از علما به قتل رسيدند. به نوشته ابناسفنديار (ج 1، ص 248)، حمله خجستانى به قلمرو حسنبن زيد به تحريك رستمبن قارن اتفاق افتاد.

پس از درگذشت يعقوب ليث در 265، عمروليث جانشين او شد و به جنگ خجستانى رفت كه از جرجان به نيشابور بازگشته بود، اما شكست خورد و به هرات بازگشت (ابناثير، ج 7، ص300) و برادرش، علىبن ليث، را به اتهام همكارى با خجستانى به بند كشيد (رجوع کنید به طبرى، ج 9، ص 557؛ تاريخ سيستان، ص 237).

مقارن اين رويدادها، در نيشابور شخصى به نام حَيكان (كيكان) گروهى از مُطَّوِّعه* و فقها را كه طرفدار حكومت عمرو بودند، گرد آورد، اما خجستانى با جذب فقها و اكرام آنان اعتمادشان را به خود جلب كرد. خجستانى در 268 به هرات حمله كرد، اما بر آنجا دست نيافت. سپس به سيستان حمله كرد اما آنجا را نيز نتوانست تسخير كند. در اين مدت، با قدرتمند شدن عياران (رجوع کنید به عيار/ عياران*) و پيوستن مردم نيشابور به حيكان و عصيان بر نماينده خجستانى، او ناگزير به شهر بازگشت و حيكان گريخت (گرديزى، ص 311ـ313؛ ابناثير، ج 7، ص300ـ301).

خجستانى در 267، رسمآ نام طاهريان را در نواحى مختلف خراسان از خطبه انداخت و از آن پس، به نام خود و معتمدباللّه، خليفه عباسى، خطبه مىخواند. وى همچنين سكههايى به نام خود و معتمد ضرب كرد (طبرى، ج 9، ص 589، 600؛ ابناثير، ج 7، ص 362). سكههايى در 268 در نيشابور ضرب شده است كه در آنها نام خجستانى به همراه نام خليفه آمده است و نامى از طاهريان يا صفاريان نيست (رجوع کنید به حسينى، ص 7ـ8). در همان سال (268)، خجستانى به قصد تصرف عراق عجم، تا سمنان پيشروى كرد، اما با مقاومت اهالى شهر، از تسخير آنجا منصرف شد و به خراسان بازگشت (طبرى، ج 9، ص 599؛ ابناثير، همانجا). آنگاه به سرخس حمله كرد و با ابوطلحه جنگيد و او را شكست داد. سپس به تخارستان* رفت و در آنجا ماند. چندى بعد در 268، مادر خجستانى در نيشابور به اسارت ابوطلحه درآمد و خجستانى به آنجا رفت، اما اهالى شهر از ورود وى به شهر ممانعت كردند. در اين بين، مادر خجستانى به قتل رسيد و چندى بعد، در همان سال، خجستانى نيز به دست دو تن از غلامانش كه از وى كينه به دل داشتند، كشته شد و ياران وى به رافعبن هرثمه پيوستند (ابناثير، ج 7، ص 301، 303، 367؛ ذهبى، ص 148).

خجستانى هفت سال حكومت كرد (بيهقى، ص 68). ابناثير (ج 7، ص 304) او را شجاع و بخشنده خوانده است، در حالىكه به نوشته برخى از مورخان، او اميرى ستمگر بود كه علماى بسيارى را در نيشابور و جرجان كشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى؛ بيهقى، همانجاها؛ ابنجوزى، ج 12، ص 216).


منابع :
(1)ابناثير؛
(2) ابناسفنديار، تاريخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران [1320ش]؛
(3) ابنجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/ 1992؛
(4) ابنخلّكان؛
(5) ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبيين، چاپ احمد صقر، قاهره 1368/1949؛
(6) علىبن زيد بيهقى، تاريخ بيهق، چاپ احمد بهمنيار، ]تهران 1361ش[؛
(7) تاريخ سيستان، چاپ محمدتقى بهار، تهران: زوار، [1314ش]؛
(8) محمدباقر حسينى، «دراسة تحليلية للنقود العربية عن المناسبات و الاعلام فى العصر الاسلامى»، المسكوكات: مجلة علمية تبحث فى المسكوكات، ش 10ـ11 (1979ـ1980)؛
(9) محمدبن احمد ذهبى، دول الاسلام، بيروت 1405/1985؛
(10) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(11) عبدالحىبن ضحاك گرديزى، تاريخ گرديزى، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران 1363ش؛
(12) احمدبن عمر نظامىعروضى، كتاب چهار مقاله، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوينى، ليدن 1327/1909، چاپ افست تهران [.بى‌تا].
/ مريم ارجح /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6929
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست