responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6924

ختن ، ختن، ناحيه و شهرى كهن در تركستان چين.

1) ناحيه ختن. نام ختن به شكل كوتن و در منابع چينى، با ضبط هاى هوتين، يو ـ تىين آمده است (رجوع کنید به ماركوپولو، چاپ مارسدن، ص 96 و پانويس 1؛ استاين، ص 236). اين ختن، به مركزيت شهر ختن، ناحيه خودمختار اويغورهاست و در يكى از مناطق آبادشده حوزه تاريم در سينكيانگ* (تركستان شرقى يا تركستان چين)، در راه اصلى جنوب صحراى تاكلاماكان واقع است. رود يورونگدريا كه از كوههاى كونلون در جنوب ختن سرچشمه مىگيرد، با جهت جنوب به شمال، پس از گذشتن از مغرب شهر ختن و پيوستن به رود ديگرى، ختندريا ناميده مىشود. رود يشم سفيد در مشرق شهر ختن و رودهاى يشم سبز و يشم سياه، در مغرب آن، هر سه با جهت جنوب به شمال جريان دارند. ختن منطقهاى حاصلخيز و زراعى است (بارتولد، 1376ش، ص 106؛ درژ و بوهرر، ص 82، 102؛ د. اسلام، چاپ دوم؛ آريانا، ذيل مادّه؛ >اطلس جامع جهان تايمز<، نقشه 26). به نوشته مظاهرى (ج 2، ص 585، پانويس 4)، نام واقعى ناحيه تاريم، ياركندكنار است و حوضه رود تاريم، يا رودبار ياركند همان ناحيهاى است كه در فارسى ختن ناميده مىشود. كاشفان و باستانشناسانى چون اورل استاين، سون هدين و نيكلاى پرچافسكى در جاده ابريشم همين منطقه سينكيانگ و ناحيه و شهر كهن ختن كشفياتى كردهاند (رجوع کنید به فرانك و برانستون، ص 323ـ324).

2) شهر ختن. اين شهر در ايالت سينكيانگ و در مغرب رود يورونگدريا واقع شدهاست (>اطلس جامع جهان تايمز<؛ آريانا، همانجاها). صحراى تاكلاماكان در شمال آن و كوههاى كونلون، با امتداد شرقى ـ غربى، در جنوب آن واقعاند (رجوع کنید به گيتاشناسى نوين كشورها، ص 496؛ >اطلس جامع جهان تايمز<، نقشه 24، 26). شهر ختن از مشرق با راهى زمينى كه از جنوب صحراى تاكلاماكان مىگذرد، به شهرهاى چين و از طرف مغرب به شهرهاى ياركند و كاشغر و از جنوب به شهر مزار و از آنجا به جامو و كشمير وصل مىشود. ختن فرودگاهى دارد و از راه هوايى به شهرهاى ديگر مرتبط مىگردد (رجوع کنید به >اطلس جامع جهان تايمز<، همانجاها). مسجدجامع كهن اين شهر به مسجد بيتاللّه معروف است (عفيفى، ذيل «خوتان»). ختن هميشه مركز مهم تجارت و دادوستد بوده و بزرگترين بازار را در جاده جنوبى تاكلاماكان دارد. چهارشنبهبازار ختن كه در خيابان بلند و اصلى آن داير مىشود، از گذشتههاى دور معروف بوده است (استاين، ص 461؛ درژ و بوهرر، ص 102). قاليها و پارچههاى ابريشمى آن معروف است و از محصولات عمده اين شهر محسوب مىشود. قالىبافى يكى از اشتغالات اصلى زنان و مردان ختن است (استاين، ص 422؛ وود، ص 152). از ديگر اشتغالات مردم اين شهر نمدمالى و ساختن وسايل از فلز برنج است، كه هنر بارز آسياى ميانه به شمار مىرود، همچنين ختن به استخراج سنگ يشم و تراش دادن آن شهرت داشته است (استاين، ص 155، 233، 320، 380، 422). ختن توتستانهاى گستردهاى براى پرورش كرم ابريشم و توليد ابريشم و دستگاههاى ابريشمتابى بسيارى دارد (سامى، ذيل مادّه). بر اساس روايات سنّتى، پيله كرم ابريشم را براى اولين بار در 440 ميلادى شاهزاده خانمى چينى در كلاه خود مخفى كرد و به ختن آورد (وود، ص 151). ختن از گذشتههاى دور به داشتن بهترين مشك* آهو مشهور بوده است (سامى، همانجا). محمدبن نجيب بكران در اوايل قرن هفتم (ص 102) ضمن شرحى درباره مشك آهو، نوشته است كه بهترين مُشك در ختن تهيه مىشود.

جمعيت ختن در 1387ش حدود 000،127تن بود، كه 84% آنها را اويغورها تشكيل مىدادند (روبر، ذيل "Hetian,Ho-tien ou Khotan"). زبان آنها تركى است و غالبآ مسلماناند. عده اندكى از ايشان نيز هندو هستند (استاين، ص 154، 228؛ نيز رجوع کنید به درژ و بوهرر، ص 276).

بعضى بر اين عقيدهاند كه ختن شهر عمده قوم يوئهجى/ويجى و ايرانويج نام اين قوم و اين شهر بوده است (مظاهرى، ج 2، ص 583، پانويس 10). به نظر مينورسكى، احمه، با توجه به مختصات جغرافيايىاش كه ابوريحان بيرونى در قانون مسعودى (ج 2، ص 578) ذكر كرده، همان قصبه ختن است (حدودالعالم، حواشى، ص 136). در افسانههاى بودايى، ساخته شدن اين شهر به خداى بوداييان نسبت داده شده است و گفته شده كه اين شهر از اختلاط بوداييان تبعيدى هندوستان و چين پديد آمده است (درژ و بوهرر، ص80). آيين بودا از طريق ختن در آسياى مركزى رونق يافت و موكسالا، اهل ختن، از جمله اولين مترجمان در نخستين سالهاى ميلادى است كه متون بودايىِ سنسكريتى را به زبان چينى ترجمه كرد. كتيبهاى با قطعهاى بودايى متعلق به سده دوم ميلادى بر حضور آيين بودا در ختن در اين دوره گواهى مىدهد. نخستين صومعه بودايى در 211 ميلادى در ختن ساخته شد. متن كامل بودايى «تكامل غنوسى» در 260 ميلادى در ختن پيدا شد (همان، ص 258، 271ـ272). به نظر بارتولد (1376ش، ص 62)، شناخته شدن زبان هند و اروپايى، كه آثار و ادبيات بودايى را محفوظ داشته است، مديون آثار به دست آمده از كوتچا و ختن است. در 399 ميلادى كه مردم ختن بسيار توانگر بودند، به آيين بودايى پايبند بودند و براى سرگرم كردن خود به اجراى موسيقى مذهبى روى مىآوردند. در آن زمان، شمار روحانيان شهر به هزاران تن مىرسيد و خوراك ايشان را مردم شهر فراهم مىكردند (فرانك و برانستون، ص 188ـ189). در سال 23 هجرى، بهرغم فراگير شدن مذهب بودايى در تمام سلطنتنشينهاى كوچك منطقه تاريم و رسمى شدن زبان سنسكريت در آن نواحى، در اطراف ختن به زبان ايرانى شرقى سخن مىگفتند. در همين زمان، شهر ختن كه تحتالحمايه چين بود، با داشتن توتستانهاى وسيع براى توليد ابريشم و كارگاههاى قالىبافى و معادن استخراج يشم، سرزمينى ثروتمند و يكى از مراكز مهم بودايى بود (گروسه، ص 179، 187).

ختن در قرن نخست هجرى كه دولت امويان در شرق و غرب به فتوحات خود ادامه مىداد، از جمله شهرهايى بود كه حكام خراسان و حكام چين براى تصرف آن با همديگر كشمكش داشتند (عفيفى، همانجا). مؤلف حدودالعالم در قرن چهارم، ختن را جزو ناحيه چينستان ثبت كرده و شرح كوتاهى درباره ختن و خلقوخوى مردم آن داده و از هفتاد هزار مرد جنگى و سنگ يشم آن سخن گفته است (رجوع کنید به ص 62ـ63). در همين قرن، از قاليچههاى پشمى، نمدهاى ظريف، تافتههاى نفيس، يشم سفيد و سياه و از فراوانى انگور آن سخن رفته است (ماركوپولو، چاپ كورديه، ج 1، ص 189، حواشى يول، ش 3). در همين دوره، ختن خطهاى مهم بوده است و حاكم آنجا را سلطان ختن مىناميدند (درژ و بوهرر، ص 80). در نيمه دوم قرن چهارم، عنصرالمعالى قابوس بن وشمگير (ص 114) در صدر غلامان ترك خوشخو و فرمانبردار خود از غلامان ختنى ياد كرده است.

در 397، بلاد ختن به دست قدرخان يوسف ايلكخانى گشوده شد و مردم آنجا مسلمان شدند. در 408، عدهاى از علما و فضلا در آنجا ساكن بودند و نماز جماعت برگزار مىكردند (ابن اثير، ج 9، ص 191، 299) ولى بارتولد بر اساس نوشته گرديزى در قرن ششم (ص 577ـ578)، كه شرح مفصّلى درباره ختن و مردم آن داده و اشارهاى نيز به كليساى مسيحيان و گورستان مسلمانان در نزديكى ختن كرده، استنباط كرده است كه مسلمانان در دوره بودايى در اين شهر حضور داشتهاند (1376ش، ص 104). ابوريحان بيرونى (متوفى 440) در تحقيق ماللهند، در بحث تعيين فاصله شهرها، ختن را يكى از شهرهاى چين ذكر كرده است (ص 165). گرديزى با اشاره به راه تبت كه از ختن و كوههاى آباد آنجا مىگذرد، از فراوانى چهارپايان از نوع گاو و گوسفند و قِچقاو (گاو كوهى پامير) در آنجا و از پلى سخن گفته است كه اهالى ختن در روزگار پيشين بر روى درّهاى ساخته بودند (ص 562). اين راه تبت ظاهرآ از كوه كونلون مىگذشته و به سوى تبت مىرفته و از ختن تا يكى از سرچشمههاى رود ختن امتداد داشته است. استاين از اين سرزمين و اين پل خطرناك عكس گرفته است (رجوع کنید به همان، ص 562، پانويس 8).

در 607، كوچلوك خان، از قبيله نايمان، براساس پيمانى كه با سلطان محمد خوارزمشاه بست، با غلبه بر گورخان، سلطان قراختاييان*، همه سرزمينهاى سيردريا، از جمله ختن و كاشغر را متصرف شد. او مسلمانان ختن را اذيت و آزار كرد و مقتداى آنان، علاءالدين محمد ختنى، را كشت و آنها را مجبور به ترك اسلام كرد. چون قدرت خوارزمشاه براى جلوگيرى از اين تعديات اندك بود، به همكيشان خود در كاشغر و ختن كمك نكرد (جوينى، ج 1، ص 47 و پانويس 8؛ رشيدالدين فضل اللّه، ج 1، ص 463ـ465؛ بارتولد، 1366ش، ج 2، ص 745، 767ـ 768). ميرخواند در تاريخ روضةالصفا (ج 5، ص 75) آورده است پس از شهادت اين مقتدا، بانگ نماز و تكبير صلات و اقامه نماز جمعه و جماعت در آن بلاد برافتاد تا آنكه كوچلوكخان را سپاهيان چنگيزخان مغول به قتل رساندند. در نيمه اول قرن هفتم، اوگتاىقاآن حكومت ختن و كاشغر و آلماليق و قيلليق و سمرقند و بخارا تا كناره جيحون را به مسعود بيگ، از امرا و پسر محمود يلواچ، داد (جوينى، ج 3، ص 73؛ رشيدالدين فضلاللّه، ج 1، ص 705؛ بارتولد 1376ش، ص 206). در 667، لشكر بُراق، نوه چنگيز، ختن را غارت كرد (رشيدالدين فضلاللّه، ج 2، ص 1066؛ بارتولد، 1366ش، ج 2، ص 1056ـ1057). بين سالهاى 669 تا 679، مسافرى در گزارش خود، ختن و كاشغر را ويران و خالى از سكنه وصف كرده است (رجوع کنید به بارتولد، 1366ش، ج 2، ص 1058، پانويس).

ماركوپولو در 674/1275 ختن را، ايالتى با اهالى مسلمان وصف كرده است كه طول آن در مدت هشت روز طى مىشود. به نوشته وى، اين ايالت شهرها و قلعههاى مستحكمى داشته و ختن شهر بزرگ آن محسوب مىشده و ايالت نيز نام خود را از اين شهر گرفته بوده است (چاپ كورديه، ج 1، ص 188). ابوالفداء در قرن هشتم (ص 504ـ505)، ختن را شهرى از اقليم حقيقى پنجم و اقليم عرفى اقصاى تركستان از شهرهاى ترك ماوراءالنهر، «در بالاى يوزكند و در زير كاشغر» ذكر كرده و آن را شهرى آباد و سرسبز با رودهاى بسيار وصف كرده است. زنان ختن به زيبايى شهره بودند. در هنگام سفر جنگى امير تيمور گوركان از سمرقند به سوى ايران (802ـ807)، نوه او اسكندربن عمرشيخبن تيمور به ختن تاخت و تعدادى از دختران ختنى را براى تيمور و برادر خود، محمد سليمان، فرستاد (معينالدين نطنزى، ص 107؛ هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 264). حافظ ابرو نيز در قرن نهم، وقتى از مجلسآرايى شاهان سخن گفته، از گلرخان ختن ياد كرده است (ج 4، ص 701).

به نوشته مظاهرى (ج 1، ص 539)، در 831 از اميرنشينى به نام آلتى شهرْ خانليقى (خانات شش شهر)، مركّب از شش شهر كاشغر، ياركند، ختن، آقسو، طرفان و شهر ششمى كه نامش معلوم نيست، ياد شده است. او اضافه كرده است كه اين اميرنشين در تهاجم سلطان سعيدخان چوراس به تصرف او در آمد (قس استاين، ص 293، كه نوشته است منظور از شش شهر، شهرهاى ايلچى (ختن)، يورونك ـ كاش، كارا ـ كاش، چيرا، كرا و شهر ششمى است كه نامش معلوم نشده است). در 920 سعيدخان (پسر احمدخان جغتايى) ختن را متصرف شد (گروسه، ص 813). در 1170، سپاهى از چين به طرف تاريم سرازير شد و كاشغرستان را به امپراتورى چينِ منچو ملحق نمود و خط سرحدى سينكيانگ را تشكيل داد (همان، ص 882). در 1342، ناحيه ختن از مضافات ختا، منطقهاى با آب و هواى خوب، داراى شهرهاى قديمى و نواحى وسيع كوهستانى و نهرهاى بىشمار وصف شده كه شهر ياركند دارالملك آن بوده است. بيشتر مردم آنجا پيرو مذهب حنفى، برخى شيعه اماميه، علىاللهى و عدهاى نيز بتپرست بودهاند. گفته شده است كه مزار منسوب به حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام در آن ديار بين ياركند و قرقز/ قرقيز بوده و هرساله جمع كثيرى به زيارت آنجا مىرفتهاند (شيروانى، ص 209). در سياحتنامه وامبرى(قرن سيزدهم/ نوزدهم)، اشارهاى به ختن شده است (رجوع کنید به ص 241، پانويس 2). سون هدين در 1314/1896 در سفر دوم خود، ويرانههاى شهر تاكلاماكان را كه در شنها غرق شده بود، بين ختندريا و كريادريا، در تاريم پيدا كرد (رجوع کنید به ماركوپولو، چاپ كورديه، ج 1، ص190، همان حواشى، ش 3). از مشاهير ختن مىتوان از فقيه نامدار ابوداود سليمانبن داود ختنى (متوفى 523) و محدّثانى چون ابوالحسن علىبن محمد ختنى (متوفى 717) و يوسف بن عمر ختنى (متوفى 730) نامبرد (رجوع کنید به سمعانى، ج 2، ص 324ـ325؛ زَبيدى، ذيل مادّه).


منابع :
(1)آريانا دائرةالمعارف، كابل: انجمن دائرةالمعارف افغانستان، 1328ـ1348ش؛
(2) ابناثير؛
(3) اسماعيلبن على ابوالفداء، كتاب تقويمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاريس 1840؛
(4) ابوريحان بيرونى، كتاب البيرونىفى تحقيق ماللهند، حيدرآباد، دكن 1377/1958؛
(5) همو، كتابالقانون المسعودى، حيدرآباد، دكن 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛
(6) واسيلى ولاديميروويچ بارتولد، تاريخ تركهاى آسياى مركزى، ترجمه غفار حسينى، تهران 1376ش؛
(7) همو، تركستاننامه: تركستان در عهد هجوم مغول، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1366ش؛
(8) محمدبن نجيب بكران، جهاننامه، چاپ محمدامين رياحى، تهران 1342ش؛
(9) جوينى؛
(10) عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، زبدةالتواريخ چاپ كمال حاج سيدجوادى، تهران 1380ش؛
(11) حدودالعالم؛
(12) همان، با مقدمه بارتولد و حواشى و تعليقات مينورسكى، ترجمه ميرحسين شاه، كابل 1342ش؛
(13) رشيدالدين فضلاللّه؛
(14) محمدبن محمد زَبيدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شيرى، بيروت 1414/1994؛
(15) شمسالدينبن خالد سامى، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛
(16) سمعانى؛
(17) زينالعابدينبن اسكندر شيروانى، حدائقالسياحة، تهران 1348ش؛
(18) عبدالحكيم عفيفى، موسوعة 1000مدينة اسلامية، بيروت 1421/2000؛
(19) آيرين فرانك و ديويد براونستون، جاده ابريشم، ترجمه محسن ثلاثى، تهران 1376ش؛
(20) قابوسبن وشمگير، قابوسنامه، چاپ غلامحسين يوسفى، تهران 1364ش؛
(21) عبدالحىبن ضحاك گرديزى، تاريخ گرديزى، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران 1363ش؛
(22) رنه گروسه، امپراطورى صحرانوردان، ترجمه عبدالحسين ميكده، تهران 1365ش؛
(23) گيتاشناسى نوين كشورها، گردآورى و ترجمه عباس جعفرى، تهران: گيتاشناسى، 1382ش؛
(24) علىاكبر مظاهرى، جاده ابريشم، ترجمه ملك ناصرنوبان، تهران 1372ـ1373ش؛
(25) معينالدين نطنزى، منتخبالتواريخ معينى، چاپ پروين استخرى، تهران 1383ش؛
(26) ميرخواند؛
(27) آرمين وامبرى، سياحت درويشى دروغين در خانات آسياى ميانه، ترجمه فتحعلى خواجهنوريان، تهران 1337ش؛
(28) يوزف فون هامرـ پورگشتال، تاريخ امپراطورى عثمانى، ترجمه ميرزازكى علىآبادى، چاپ جمشيد كيانفر، تهران 1367ـ1369ش؛
(29) Jean - Pierre Drege and Emil M. Buhrer, The Silk Road Saga, [translation from the French by Adrian Room], NewYork 1989.
(30) EI2 s.v."Khotan " (by L. Hambis).
(31) Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr. London1975.
(32) ibid:The travels of Marco Polo, tr. and ed.William Marsden, London 1946.
(33) Paul Robert, Le Robert encyclopedique des noms propres, ed. Alain Rey, Paris 2008.
(34) Aurel Stein, Sand-buried ruins of Khotan, London 1904, repr. New Delhi 2000.
(35) The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.
(36) Frances Wood, The Silk Road: two thousand years in the heart of Asia, Berkeley, Calif. 2002.
/ اصغر كريمى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6924
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست