responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6918

خُتَّلانى ، خُتَّلانى، خواجه اسحاق، صوفى جنجال برانگيز طريقت كبرويه* در قرن هشتم و نهم. درباره احوال وى اطلاعات چندانى در دست نيست. ظاهرآ وى در ختّلان* به دنيا آمده بود و مدتى در اسپيجاب، نزديك تاشكند، سكونت داشت. پدرش، اسماعيل آتا، از خلفا و مريدان سيدآتا (خليفه دوم زنگى آتا از مشايخ نقش بنديه) بود (فخرالدين صفى، ج 1، ص 25، 27ـ28). ابنكربلائى (ج 2، ص 244) نام پدر خواجه اسحاق را امير اَرآمشاه ذكر كرده است. بنابراين، احتمال دارد اسماعيل آتا لقب طريقتىِ وى بوده باشد. امير ارآمشاه از مخالفان سلطنت اميرتيمور گوركان* (متوفى 807) بود. جد خواجه اسحاق، اميرعليشاه، نيز مردى سرشناس بود و گويا خاندان عليشاهى از اميران ناحيه ختّلان بودند. شايد به همين سبب، ميرسيدعلى همدانى* (متوفى 786) از آنها به بزرگى ياد كرده است (رجوع کنید بهبدخشى، ص 291؛ ابنكربلائى، ج 2، ص 209، 243ـ244).

خواجه اسحاق مريد و داماد ميرسيدعلى همدانى بود. او پس از تحمل رياضتهاى بسيار چنان در نظر ميرسيدعلى ارج و قرب يافت كه سيد وى را پهلوان ناميد و پس از اينكه به اتفاق از سفر حج بازگشتند، او را شيخختّلان و خراسان و ماوراءالنهر و بسيارى از بلاد ديگر كرد (بدخشى، ص 293، پيشگفتار سيّدهاشرف ظفر، ص يد؛ ابنكربلائى، ج 2، ص 243، 245ـ 246). ميرسيدعلى تمايلات شيعى داشت و تأثير آن در تربيت و ارشاد عرفانى مريدانش، خصوصآ خواجهاسحاق، مشهود بود (رجوع کنید به ادامه مقاله).

خواجه اسحاق ختّلانى بيش از پنجاه سال در مقام ارشاد بود و شاگردان زيادى تربيت كرد، از جمله زينالدين ابراهيم مبارك، خواجه خورد، ميردرويش بدخشانى، حاجىحسين ختلانى، حاجىمحمد (فرزند خواجهاسحاق)، سيدمحمد نوربخش* و سيدعبداللّه برزشآبادى* (ابنكربلائى، ج 2، ص 247ـ 248). خواجهاسحاق بعد از ميرسيدعلى همدانى طريقت كبرويه را به تشيع نزديكتر ساخت و رفتهرفته اين طريقت در زمان حيات خواجهاسحاق به ذهبيه معروف شد. گفتنى است، در اواخر حيات خواجهاسحاق يا مقارن وفات وى، قسمتى از كبرويه به نام نوربخشيه* و نوريه (پيروان سيدمحمد نوربخش) و قسمتى از آن به نام ذهبيه* (پيروان سيدعبداللّه برزشآبادى) منشعب شدند، هرچند نوربخشيه خود را ذهبيه نيز مىخواندند (زرينكوب، ص 183). به گفته ابنكربلايى (ج 2، ص237، 249)، خواجهاسحاق بهسبب كهولت سن، رسيدگى به امور درويشان را برعهده برزشآبادى گذاشته و آنان را به امتثال اوامر و نواهى وى امر كرده بود. از سوى ديگر، شوشترى (ج 2، ص 144) نقل كرده است كه خواجه آخرين خرقه ميرسيدعلى همدانى را به نوربخش پوشاند و وى را بر مسند ارشاد نشاند و امور خانقاه را به او واگذار كرد.

خواجه اسحاق ختّلانى، همچون پدرش، از حكومت تيموريان ناراضى بود، چنانكه يك بار بر سر اقامت ميرسيدعلى همدانى در ختّلان و هجوم مردم براى زيارت وى، با شخص تيمور درگير شد و عاقبت با پرداخت جريمه رهايى يافت. علاوه بر اين، تيمور هم بيم آن داشت كه گرايش مردم به ميرسيدعلى و ارادت عليشاهيان خصوصآ خواجهاسحاق به وى، سلطنتش را با خطر مواجه سازد (ابنكربلائى، ج 2، ص 244ـ245؛ نيز رجوع کنید به بدخشى، ص 265).

طبق برخى منابع (رجوع کنید به ابنكربلائى، ج 2، ص 244؛ شيبى، ج 2، ص 297ـ298)، نوربخش كه سخت به تشيع گرايش داشت و همچون پيران خود عمامه سياه بر سر مىگذاشت در 826 ادعاى مهدويت كرد؛ اما داعيه مهدويت او به معناى خروج مهدى موعود نبود. به گفته شوشترى (ج 2، ص 147)، نوربخش با اين داعيه درصدد نوعى اصلاحطلبى و قيام عليه ظلم بود و سخنان نوربخش مبنى بر امام آخرالزمان و مهدى موعود بودنِ وى (رجوع کنید به نوربخش خراسانى، ص 75ـ76)، مربوط به نسخههاى متأخر آثار اوست كه احتمالا برخى از هوادارانش اضافه كردهاند. به هر صورت، خواجهاسحاق ختّلانى ادعاى نوربخش را تأييد نمود و وى را ترغيب كرد كه بر سلطان وقت، شاهرخميرزا، خروج كند. گويى خواجهاسحاق با تأييد دعوى نوربخش، درصدد براندازى حكومت وقت و تشكيل حكومت جديدى به دست صوفيان بود (ابنكربلائى، ج 2، ص 249؛ شيبى، ج 2، ص 297).

اگرچه نوربخش حكومت صوفيانه را از مقدرات الهى مىدانست، به دليل قدرتمندى شاهرخ، زمان خروج را مناسب نمىديد. اما خواجه اصرار ورزيد و با نوربخش به عنوان پيشواى نهضت، نه به عنوان پير و مرشد خود، بيعت كرد (ابنكربلائى، ج2، ص244ـ245، 249ـ250؛ شوشترى، ج2، ص144ـ145؛ شيبى، ج 2، ص 298؛ زرينكوب، ص 184). در اين ميان، برزشآبادى از بيعت با نوربخش سرباز زد و باعث تفرقه در طريقت كبرويه شد. به همين سبب پيروان نوربخش وى را مرتد شناختند و حتى عليه او اقوالى از جانب خواجه ساختند تا بهگونهاى تمرّد برزشآبادى را ناحق و نوربخش را بهحق جلوه دهند (براى نمونه رجوع کنید به شوشترى، ج 2، ص 144ـ145، 148؛ نوربخش خراسانى، مقدمه صدقيانلو، ص 65). به هر حال، خواجه به همراه نوربخش و بعضى از مريدانش به منطقه كوهستانى و صعبالعبور كوهتيرى، نزديك ختّلان، رفتند و خروج خود را رسمآ اعلام كردند. هنگامى كه سلطان بايزيد (نايب شاهرخ و فرمانرواى ختّلان) از قضيه آگاه شد، بىدرنگ آنها را دستگير و روانه هرات كرد. سپس خواجهاسحاق را به عنوان محرك نهضت در 96 سالگى، در سال 826 يا 827 به قتل رساند (ابنكربلائى، ج 2، ص250؛ شوشترى، ج 2، ص 145ـ 146). خواجه را در نزديكى سمرقند به خاك سپردند. بعد از مرگ كراماتى به او نسبت دادند (سمرقندى، ص 105ـ106).

از آثار خواجه اسحاق اطلاع دقيقى در دست نيست. دو رساله بهنام مَحرمنامه در شرح مبانى حروف (تأليف 831) و وصيتنامه به وى نسبت دادهاند (رجوع کنید به شيبى، ج 2، ص 209ـ 210، 387)، اما اين دو رساله را سيداسحاق (متولد 771)، از پيروان فضلاللّه حروفى (متوفى 796)، تأليف كرده است (رجوع کنید به سيداسحاق، ص 43ـ44؛ ريتر، ص 61).


منابع :
(1)ابنكربلائى، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائى، تهران 1344ـ1349ش؛
(2) نورالدين جعفر بدخشى، خلاصةالمناقب: در مناقب ميرسيّدعلى همدانى، چاپ سيّدهاشرف ظفر، اسلامآباد 1374ش؛
(3) هلموت ريتر، آغاز فرقه حروفيه، ترجمه حشمت مؤيد، ]بىجا، بىتا.[؛
(4) عبدالحسين زرينكوب، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران 1362ش؛
(5) ابوطاهربن ابوسعيد سمرقندى، سمريه: در بيان اوصاف طبيعى و مزارات سمرقند، چاپ ايرج افشار، تهران 1343ش؛
(6) سيداسحاق، محرمنامه، در مجموعه رسائل حروفيّه، چاپ كلمان هوار، ليدن: بريل، 1327/ 1909، چاپ افست تهران 1360ش؛
(7) نوراللّهبن شريفالدين شوشترى، مجالسالمؤمنين، تهران 1354ش؛
(8) كامل مصطفى شيبى، الصلة بين التصوف و التشيع، بيروت 1982؛
(9) علىبن حسين فخرالدين صفى، رشحات عينالحيات، چاپ علىاصغر معينيان، تهران 1356ش؛
(10) محمدبن محمد نوربخش خراسانى، تحقيق در احوال و آثار سيدمحمد نوربخش اويسى قهستانى، چاپ جعفر صدقيانلو، تهران 1351ش.
/ سعيد كريمى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6918
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست