responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6872

خانه ، خانه، بنايى براى سكونت و زندگى يك يا چند نفره به‌ويژه اعضاى يك خانواده.

اين مقاله به بررسى واژه خانه و مترادفات آن در زبانهاى فارسى، عربى و تركى، و داده‌هاى منابع اسلامى درباره مفهوم آن و سپس به گونه‌هاى خانه در كشورهاى گوناگون جهان اسلام مى‌پردازد. در تنظيم زيرشناسه‌ها در حوزه جغرافيايى تلاش شده است تشابهات اقليمى و پيوندهاى فرهنگى سرزمينهاى اسلامى در نظر گرفته شود و كشورهاى داراى اين پيوندها و با تأثيرات متقابل بر خانه‌سازى يكديگر در كنار هم قرار گيرند. در هر بخش حتى‌المقدور به پيشينه سكونت، ساخت‌مايه‌ها، شيوه‌هاى ساخت و اندامهاى فضايى پرداخته شده است. اين مقاله مشتمل است بر :

1) مباحث نظرى

الف) واژگان

ب) جنبه‌هاى دينى و فرهنگى

2) خانه در كشورهاى مسلمان

الف) ايران

ب) غرب آسيا

1. عراق

2. عربستان و يمن

3. كشورهاى خليج‌فارس

4. شامات

ج) آسياى‌ميانه و سرزمينهاى ترك‌نشين

1. تركيه و قفقاز

2. آسياى ميانه و چين

د) جنوب و جنوب شرق آسيا

1. افغانستان

2. شبه‌قاره

3. مالزى و اندونزى

ه ) افريقا

1. كشورهاى عربى شمال افريقا

2. كشورهاى مسلمان غيرعرب

1) مباحث نظرى

الف) واژگان، معادل واژه خانه در فارسى باستان آهنه (ahana)به معناى جا و محل و مشتق از ريشه هان (han) است كه در پهلوى به معناى ضمير اشاره دور، معادل «آن» در فارسى نو است، اما در تركيب با مان به شكل هانِ مان (haniman)اصطلاحآ معناى خانه دارد (رجوع کنید به نيبرگ، بخش 2، ص 93). اين واژه با واژه سْتانَ (stana-) در فارسى باستان و اوستايى كاملا هم معناست. سْتانَ مشتق از واژه

هندوايرانى سْتْهانَ (sthana-) به معناى جايگاه ثابت و مشخص است، كه در اوستايى و فارسى باستان به صورت sta-، به معناى قرارگرفتن و ايستادن، باقى مانده‌است (رجوع کنید به كنت، ص210؛ بارتولومه ، ستون 1605؛ پورداود، بخش 1، ص 87؛ ترنر ، ص 793، ش 13753). سْتْهانَ در سنسكريت به همان صورت هندوايرانى خود باقى مانده و به معناى اقامت و ماندن هميشگى در جايى و نيز به معناى خانه و اتاق به كار رفته است (مونير ـ ويليامز ، ص 1263). صورت تغييريافته اين واژه هم‌اكنون در برخى از زبانهاى دَردى نظير پَشايى و تيراهى (رجوع کنید به دَردى*، زبانها) به صورت than و در كشميرى به صورت thana به معناى محل سكونت و خانه كاربرد دارد (ترنر، همانجا). واژه han در اردو، به معناى «به خانه» يا «در خانه»، نيز از همين ريشه است (رجوع کنید به پلتس ، ذيل «هان»؛ نيز رجوع کنید به اردو لغت، ج 21، ص 594). در اردو، همچنين، واژه‌هاى گهْر (ghar) و حويلى (hevayli) و واژه‌هاى عربىِ بيت و دار معادل خانه است (فيروزالدين، ذيل همين واژه‌ها).

داعى‌الاسلام (ذيل واژه) بر آن است كه خوشه آغازين «سْت» (st) در اوستايى و فارسى باستان به واج «خ» (x) در پهلوى و فارسى نو تبديل شده‌است. واژه آستانه در فارسى باستان (a-stana-) مركّب از دو جزء است: پيشوند a- و ريشه stana- كه به معناى قصر و كاخ و نيز درگاه كاخ به مى‌رفته‌است. صورت مختصر اين واژه سيتان (-sitan) در فارسى ميانه غربى به صورت (-istan) و به عنوان پسوند مكان و زمان درآمده‌است، براى مثال بنيستان (bann-istan، فارسى ميانه ترفانى) يا بنديستان (band-istan، پهلوى اشكانى ترفانى) به معناى زندان. واژه تابيستان (tab-istan) در فارسى ميانه مثالى براى كاربرد زمانى اين پسوند است (رجوع کنید به هرن، ص 7، ش 25، ص 157، ش710؛ ابوالقاسمى، ص 324ـ325). اين پسوند در فارسى نو به عنوان پسوند مكان‌زايايى بسيارى دارد (رجوع کنید به حسن‌دوست، ذيل «آستانه»؛ هاجرى، ص 158ـ160).

در پهلوى، واژه‌هاى خان (xan) و خانك/ خانگ (xanag/xanak) و خانكيك (xanakik) به معناى خانه و سرا بوده‌اند. در اكثر فرهنگهاى پهلوى، دو مدخل مجزا براى واژه خان وجود دارد: يكى به معناى خانه، سرا و كاروان‌سرا و ديگرى به معناى چشمه، سرچشمه، چاه و جوى آب (براى نمونه رجوع کنید به مكنزى ، ص 93ـ94؛ فره‌وشى، 1346ش، ص 483). هرن (ص 103، ش 465) هر دو مدخل را مشتق از ريشه هندوايرانى كْهَن (khan-، به معناى حفر كردن، كندن) دانسته است.

در زبان پهلوى، واژه خانگ (xanag) از مدخل نخست و واژه خانيگ (xanig، به معناى سرچشمه و چشمه) از مدخل دوم مشتق شده‌است (رجوع کنید به مكنزى، همانجا). در پهلوى، واژه مركّب بون‌خان (bun-xan) به معناى سرچشمه و واژه مركّب بون‌كدگ (bun-kadag) به معناى خانه به كار رفته‌است (رجوع کنید به همان، ص20). در پارتى نيز خانيگ و واژه هم‌ريشه آن خانسار به معناى چشمه و چاه است، اما معادل واژه خانه در پارتى‌خان است (بويس ، ص 160؛ رضائى باغ‌بيدى، واژه‌نامه عسكر بهرامى، ص 208). در فارسى معاصر، واژه خانه علاوه بر اينكه به صورت واژه‌اى مستقل داراى معانى متعددى است، همانند يك پسوندواره اسمِ مكان‌ساز، تركيبات بسيارى را نظير كتاب‌خانه، قهوه‌خانه، كارخانه به وجود مى‌آورد (براى اطلاعات بيشتر رجوع کنید به محمودى بختيارى، ص 183ـ190). پسوند مكان كم‌كاربرد «ـ خن» مخفف پسوندواره خانه، و در واژه‌هايى نظير گلخن، بادخن و فلاخن به كار رفته‌است (رجوع کنید به هاجرى، ص 136).

در اوستايى، واژه‌هاى نْمانَ (nmana)، دِمانَ (demana)، خْشَىَ (xsaya)، شَيَنَ (sayana)، مَئِثَ (maea)، و مئثنيا (maeanya)، هَسْتَ (hasta) و هيثا (hia)، شيتى (siti) و كَتَ (kata) به معناى خانه، محل اقامت، سرا، جا و نشيمن‌گاه به كار مى‌رفته‌است (رجوع کنید به بهرامى، جاهاى متعدد). بسيارى از واژگان فوق در تركيب با واژه‌هاى ديگر نيز به كار رفته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به همان، دفتر1، ص 11، دفتر2، ص 836ـ837، 1091، دفتر3، ص 1226؛ نيز رجوع کنید به اوستا، ص: 576ـ577 garo demanaگرودمان = بهشت). اين مجموعه وسيع از معادلهاى واژه خانه و تركيبات آنها گواهى بر عمق توجه به خانه در طول تاريخ ايران است (براى اطلاعات بيشتر رجوع کنید به براتى، ص 24ـ 55). يكى از پركاربردترين واژه‌هاى معادل خانه در اوستايى واژه نمانَ (nmana، در گونه متأخر اوستايى)، به معناى جايگاه، خانه، آسايشگاه و جاى آرميدن يك خانوار است كه در پهلوى به شكل man (بهرامى، دفتر2، ص 759، 815ـ816، 835؛ كنت، ص 53، 202) و در فارسى امروز در تركيبهايى چون خان و مان/ خانمان و دودمان باقى مانده است (دهخدا، ذيل همين واژه‌ها).

در زبان پهلوى واژه‌هاى كدگ (kadag، در فارسى امروز پسوند كده)، مان، سراى (sray) و خان/ خانگ (xan/xanag)همگى براى بيان مفهوم مشترك خانه به كار رفته‌اند (رجوع کنید به مكنزى، ص 48، 53، 93ـ94). در فارسى باستان kata به معناى «اتاق كوچك، انبار آذوقه و سردابِ خانه» (بارتولومه، ستون 432) و در پهلوى، kadag دقيقاً به معناى خانه است و در تركيباتى مانند kadag-banug (كدبانو)، kadagig (خانگى) و kadag-xwatay (كدخدا) به كار رفته‌است (مكنزى، ص 48؛ فره‌وشى، 1346ش، ص 263). پسوند ـ كده در فارسى نو به معانى متعدد مانند خانه، ده، قريه، روستا، محل، مكان، جا، و مسكن است، براى مثال: آتشكده، دولتكده، دهكده، و ماتمكده (هاجرى، ص190ـ191).

يكى ديگر از معادلهاى واژه خانه در فارسى باستان سرادَ (srada) بوده كه معادل آن در اوستايى sradha به معناى خانه، كوشك، قصر و بناى عالى آمده‌است. بازمانده اين واژه در فارسى نو، سرا، همانند يك پسوندواره مكانىِ زايا عمل كرده است و واژه‌هاى بسيارى از آن مشتق شده‌اند (رجوع کنید به همان، ص 162).

از ديگر معادلهاى واژه خانه در فارسى باستان واژه ويث (vi-) به معناى خانه، دربار و خانواده سلطنتى، در اوستا ويس (vi-، به معناى خانه اربابى) و در سنسكريت ويس (vis-، خانه و مسكن) بوده‌است (كنت، ص 208). اين واژه از واژه سامى آغازين «بيتو» (bitu)، كه در همه زبانهاى سامى نظير عبرى، آرامى، سريانى، آشورى، حبشى و عربى (بيت) باقى مانده، گرفته شده‌است (ولفنسون ، ص 245). در بابلى قديم بيت به سرا اطلاق مى‌شده و نيز معناى خاندان داشته‌است. ايرانيان اين واژه را وام گرفتند و به معناى پايگاه و نشيمن به كار بردند. واژه بيت در متون پهلوى به صورت هزوارش آمده است (رجوع کنید به اذكائى، ص 72ـ75؛ مشكور، 1357ش، ج 1، ص 90ـ91؛ همو، 1346ش، ص 187؛ مكنزى، ص 94). در پهلوى و سپس فارسى نو، واژه بيت تطور عمده‌اى يافته و با حذف «ت» آخر و تبديل واكه آن به a پيشوند مكانى «با» ساخته شده كه در ساخت نامْواژه‌هاى مكانى مختلف به كار رفته‌است، براى مثال «باجرمى» معرب «بيت گرماى» و باعربايا* معرب بيت عَرْبايه (رجوع کنید به اذكائى، ص 75).

در فارسى، درگذشته، خانه به اتاق (بخشى از خانه) گفته مى‌شد (دهخدا، ذيل واژه). برعكس، اتاق كه واژه‌اى تركى است (فرهنگ بزرگ سخن، ذيل «اتاق»)، گاه به معناى خانه نيز به كار مى‌رفت (شاد، ذيل «اتاق»). در گويشهاى فارسى امروزى نيز واژه خانه همراه با مترادفات ديگر كاربرد دارد. برخى از اين مترادفات عبارت‌اند از: خانوو، مال در كردى (صفى‌زاده، ج 1، ص 563، 972)، كى در گويش نائينى (ستوده، ص 206)، كييه در خوانسارى (اميرى، ص 250)، سرا (serÁ) در گويش خورى (فره‌وشى، 1355ش، ص 37) و هوش در گويش لكى (ايزدپناه، ذيل «هوش»). خانه در بسيارى از نامْواژه‌هاى مكانى مركّب نظير كتاب‌خانه، قهوه‌خانه و آبدارخانه به كار رفته‌است. در تركيبهاى اضافى به معناى نهاد هم هست، مانند خانه فرهنگ و خانه بهداشت (براى تركيبات خانه در فارسى امروزى رجوع کنید به فرهنگ بزرگ سخن، ذيل واژه). همچنين تركيبهايى مانند طرب‌خانه، شربت‌خانه، عدالت‌خانه، ضراب‌خانه و مريض‌خانه در گذشته متداول بوده‌اند (دهخدا، ذيل همين واژه‌ها). كاربرد واژه خانه در ساخت مصدرهاى مركّب از جمله، خانه تكانى كردن و خانه پرداختن نيز در زبان پارسى رايج‌است (رجوع کنید به همان، ذيل همين واژه‌ها). در فارسى امروز، لغاتى همچون جا، جاى‌باش، جايگاه، كاز/ كاژى/ كاشه، كاشانه مترادف خانه به كار مى‌روند (همان، ذيل همين واژه‌ها؛ براتى، ص 34، 36ـ38). از ديگر معادلهاى خانه كه عربى‌اند، مأوا و مسكن و گاهى مقام است. منزل و مكان هم اين كاربرد را دارند (دهخدا، ذيل همين واژه‌ها؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به براتى، ص 38ـ41).

در تركى علاوه بر واژه‌هاى اِو (ev) و مسكن(mesken) ، خانه و سرا (به ويژه خانه) در تركيب و به صورت پسوند رايج‌اند (رجوع کنید به كاشغرى، ج 1، ص 425؛ كانار، ذيل "ev"، "hane"، "mesken"،"sera" ). واژه خانه در تمام گويشهاى تركى از جمله آذربايجانى، تركمنى، ازبكى، قزاقى و قرقيزى به كار مى‌رود (فرهنگ مشترك، ذيل واژه).

در عربى واژه بيت (جمع آن: بيوت، بيوتات) به معناى خانه به كار مى‌رود (رجوع کنید به ابن‌منظور، ذيل «بيت»). از معانى آياتى از قرآن كه كلمه بيت در آنها به كار رفته، مى‌توان دريافت كه منظور از بيت محل سكناى طولانى مدت و همان خانه است (رجوع کنید به اعراف: 74؛ حجر : 82).

همچنين گفته شده كه در آيه «واللّهُ جَعَل لَكُم مِن بيوتِكم سَكَنآ» (نحل:80)، كاربرد «مِن»، به منظور تبعيض، به سبب آن است كه خانه داراى قسمتى براى سكونت و قسمتهاى غيرمسكونى مانند محل عبادت، انبار و محل نگهدارى حيوانات بوده‌است (طباطبائى : ذيل آيه؛ براى اطلاع بيشتر از سكونت و مسكن در قرآن رجوع کنید به عادل سبزوارى، ج 3، ص 273ـ 277).

علاوه بر واژه بيت، تركيبات آن نيز در قرآن به كار رفته است، از جمله با اضافه شدن «ال» تعريف بر سر آن، به معناى كعبه و خانه خدا (براى نمونه رجوع کنید به آل‌عمران: 97). مطابق قرآن، كعبه اولين خانه‌اى است كه خداوند براى عبادت انسانها قرار داد (رجوع کنید به همان: 96؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به بيت*؛ اهل بيت*). بيت براى خانه حيوانات نيز در قرآن استفاده شده‌است، مانند خانه عنكبوت (رجوع کنید به عنكبوت: 41) در مفهوم تمثيلى خانه فريب و خانه سست؛ و خانه زنبورعسل يا كندو (نحل: 68).

علاوه بر اين، مشتقات فعل سكن، اسم مكان آن (مسكن) و جمع آن (مساكن) نيز در قرآن كريم بسيار آمده‌است كه به جايگاه سكونت اشاره دارد (براى نمونه رجوع کنید به انبياء: 13؛ طه: 128؛ قصص: 58؛ ابراهيم: 45). آيه هشتاد سوره نحل به روشنى و صراحت، سكونت، خانه و مواد ساخت آن را بيان مى‌كند. اصطلاح «مُنزّل» نيز در قرآن به اين معنا به كار رفته است (رجوع کنید به مؤمنون: 29). از ديگر اصطلاحات قرآن كه بيشتر معادل خانه‌هاى رفيع و بناهاى آراسته به كار رفته ، صَرْح (رجوع کنید به غافر: 36)، قصر (اعراف: 74) و غرفه (عنكبوت: 58) است.

كلمه دار (جمع آن: دور، دارات) نيز به معناى خانه است (راغب اصفهانى، ذيل «دور»؛ ابن منظور، ذيل «دار»). تركيبات اين واژه مانند دارالكتب، دارالايتام و دارالضرب در عربى و برخى نيز در فارسى متداول‌اند (رجوع کنید به آذرنوش، ذيل «دار»). در قرآن كلمه دار در تركيب با كلمات مختلف و در اشاره به عالم آخرت پس از برپايى قيامت آمده است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذيل همين واژه؛ نيز رجوع کنید به جنت*، بخش 2). ژرژ مارسه دار را محلى محاط با چند ديوار و كم وبيش دايره‌شكل دانسته و به تمايل مسلمانان به سكونت گرداگرد يك مركز، مثلا چراگاه گوسفندان، اشاره كرده‌است (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل «دار»).

يك خانه كهن در ايران كه اغلب داراى دو بخش تابستان‌نشين (شامل اندرونى و بيرونى) و زمستان‌نشين (شامل اندرونى و بيرونى) است، از بيرون و گذر تا درون داراى اندامهايى است كه نام آنها در اصطلاح‌شناسى خانه اهميت دارد: 1) پيشخان يا جلوخان*؛ 2) كُنه/ كانه، بخش سرپوشيده پيشگاه خانه كه گاه داراى دو سكو در دو سوى درگاه به نام پاخوره است (رجوع کنید به فلاح‌فر، ذيل همين واژه‌ها)؛ 3)آستانه يا درگاه؛ 4)پِلنگ، از آستانه تا ديوار درگاه يعنى ميان در (دهخدا، ذيل همين واژه‌ها)؛ 5)هشتى، اندام پس از پلنگ، به شكل چهار يا هشت ضلعى يا بيشتر؛ 6)هيزم‌خانه يا انبارى كه يك گوشه هشتى بدان راه مى‌يابد؛ 7)دالان يا دهليز يا فضاى مابين هشتى و ميان‌سرا؛ 8)ميان‌سرا، بخش سرگشاده ميان خانه كه اندامهاى ديگر بدان باز مى‌شوند؛ 9)مياندر، اندامى ميان دو اندام ديگر كه اگر پهن باشد به آن تختگاه نيز مى‌گويند. ساير اندامها عبارت‌اند از: انواع اتاقهاى سه، پنج و هفت درى، تالار، گوشوار تهرانى يا اتاق زمستان‌نشين، تَنَبى (اتاق تابستانى با كاربريهاى گوناگون)، آشپزخانه، ايوان يا اندامى كه از يك تا سه سو به بيرون باز است، پستو يا صندوقخانه يا انبار پشت يا ميان دو اتاق، سرداب يا محوطه زيرزمين براى بهره‌بردارى در تابستان، بالاخانه يا اتاق طبقه بالا يا روى بام، مهتابى يا بهارخواب كه سكويى سرگشاده در ميان‌سرا يا طبقه بالاى خانه بود، و آغل يا محل نگاهدارى چهارپايان (پيرنيا، ص 159-164؛ دهخدا، ذيل «آغل»، «پستو»؛ فلاح‌فر، ذيل «تنبى»، «سرداب»، «مهتابى»؛ نيز رجوع کنید به سرداب*؛ ايوان*).

در خانه‌هاى امروزى، خانه آميزه‌اى است از چند اندام از خانه‌هاى كهن و چند اندام تازه بر پايه گونه زيست و شهرنشينى فشرده معاصر. اين اندامها عبارت‌اند از: درآيگاه يا ورودى، رختكن، راهرو (كريدور)، سرسرا (هال)، سرويسها شامل گرمابه و دستشويى و آبريزگاه (توالت)، اتاقهاى ناهارخورى، كار و مطالعه، نشيمن، تالار (سالن)، ايوانچه (بالكن)، مهتابى (تراس)، ميانسرا (حياط)، پادياو (نورگير، حياط خلوت، پاسيو)، انبارى و آتشخانه (شوفاژخانه)، ماندگاه (پاركينگ).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، تهران 1379ش؛
(3) ابن‌منظور؛
(4) محسن ابوالقاسمى، دستور تاريخى زبان فارسى، تهران 1375ش؛
(5) پرويز اذكائى، «نامجاهاى ميانرودانى (آـ ب)»، در يشتِ فرزانگى: جشن‌نامه دكتر محسن ابوالقاسمى، به اهتمام سيروس نصراللّه‌زاده و عسكر بهرامى، تهران: هرمس، 1384ش؛
(6) اردو لغت (تاريخى اصول پر)، كراچى: ترقى اردو بورد، 1977ـ؛
(7) هوشنگ اميرى، فرهنگ لغات خوانسار، تهران 1379ش؛
(8) اوستا. يسنا. گاهان، گات‌ها: كهن‌ترين بخش اوستا، گزارش ابراهيم پورداود، تهران 1378ش؛
(9) حميد ايزدپناه، فرهنگ لكى، تهران 1367ش؛
(10) ناصر براتى، «بازشناسى مفهوم خانه در زبان فارسى و فرهنگ ايرانى»، خيال، ش 8 (زمستان 1382)؛
(11) مرى بويس، فهرست واژگان ادبيات مانوى در متن‌هاى پارسى ميانه و پارتى، ترجمه اميد بهبهانى و ابوالحسن تهامى، تهران 1386ش؛
(12) احسان بهرامى، فرهنگ واژه‌هاى اوستائى، تهران 1369ش؛
(13) ابراهيم پورداود، فرهنگ ايران باستان، بخش 1، تهران 1356ش؛
(14) محمدكريم پيرنيا، آشنايى با معمارى اسلامى ايران : ساختمانهاى دورن‌شهرى و برون‌شهرى، تدوين غلامحسين معماريان، تهران 1371ش؛
(15) محمد حسن‌دوست، فرهنگ ريشه‌شناختى زبان فارسى، زيرنظر بهمن سركاراتى، تهران 1383ش ـ؛
(16) محمدعلى داعى‌الاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگى حيدرآباد، دكن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛
(17) دهخدا؛
(18) حسين‌بن محمد راغب‌اصفهانى، المفردات فى غريب‌القرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، تهران [1332ش]؛
(19) حسن رضايى‌باغ‌بيدى، راهنماى زبان پارتى (پهلوى اشكانى)، تهران 1385ش؛
(20) منوچهر ستوده، فرهنگ نائينى، تهران 1365ش؛
(21) محمد پادشاه‌بن غلام محيى‌الدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛
(22) صديق صفى‌زاده، فرهنگ بوره‌كه‌يى كردى ـ فارسى، تهران 1380ش؛
(23) محمود عادل‌سبزوارى، لغتنامه قرءان كريم، تهران 1385ـ1387ش؛
(24) طباطبائى؛
(25) فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن 1381ش؛
(26) فرهنگ مشترك اى ـ سى ـ او ممالك مين بولى جانى والى هم معنى الفاظ، مرتّبه گوهر نوشاهى، اسلام‌آباد: مقتدره قومى زبان، 1997؛
(27) بهرام فره‌وشى، فرهنگ پهلوى، تهران 1346ش؛
(28) همو، واژه‌نامه خورى، تهران 1355ش؛
(29) سعيد فلاح‌فر، فرهنگ واژه‌هاى معمارى سنتى ايران، تهران 1379ش؛
(30) فيروزالدين، فيروزاللغات اردو جامع، لاهور: فيروزسنز، [.بى‌تا]؛
(31) محمودبن حسين كاشغرى، كتاب ديوان لغات الترك، ]استانبول[ 1333ـ1335؛
(32) محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم‌المفهرس لالفاظ القرآن‌الكريم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛
(33) بهروز محمودى بختيارى، «تكواژ 'خانه، و عملكرد معنايى آن در ساخت واژه زبان فارسى»، زبان و ادب: مجله دانشكده ادبيات فارسى و زبانهاى خارجى دانشگاه علامه طباطبايى، ش 9 و 10 (پاييز و زمستان 1378)؛
(34) محمدجواد مشكور، فرهنگ تطبيقى عربى با زبانهاى سامى و ايرانى، تهران 1357ش؛
(35) همو، فرهنگ هزوارش‌هاى پهلوى، تهران 1346ش؛
(36) اسرائيل ولفنسون، تاريخ اللغات السامية، بيروت 2001؛
(37) ضياءالدين هاجرى، فرهنگ وندهاى زبان فارسى، تهران 1377ش؛
(38) Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961.
(39) EI2, s.v. "Dar" (by G. Marµais).
(40) Paul Horn, Grundriss der neupersischen Etymologie, Strasbourg 1893.
(41) Mehmet Kanar, Buyuk Turkce-Farsca sozluk, Tehran 1374sh.
(42) Ronald Grubb Kent, Old Persian: grammar, tests, lexicon, New Haven 1961.
(43) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990.
(44) Monier Monier-Williams, A Sanskrit-English dictionary, ed. E. Leumann et al., Oxford 1979.
(45) Henrik Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi, Wiesbaden 1964-1974.
(46) John T. Platts, A dictionary of Urdu, classical Hindi and English, New Delhi 2006.
(47) R. L. Turner, A comparative dictionary of the Indo-Aryan languages, London 1973.
/ آرزو نجفيان و على‌محمد رنجبر كرمانى /



ب) جنبه‌هاى دينى و فرهنگى، خانه يا محل زندگى و سكناى انسان امروز همانند ديگر مفاهيم، همچون فضا و مكان، تعريف دقيق‌تر و گاه پيچيده‌ترى يافته است. برخى از اين تعاريف عبارت‌اند از: محل آشنايى بى‌واسطه با جهان و مكانى كه زندگى روزمره در آن صورت مى‌گيرد (نوربرگ ـ شولتس، ص 141)، يا مركز دنياى شخصى انسان كه از زمان كودكى شكل مى‌يابد و خانه مركز هستى آدمى است، همانند كعبه براى مسلمانان در مركز عالم (معماريان، ص 333ـ334).

نگاه فلسفى به مفهوم سكونت در دوره معاصر، بيشتر متأثر از آراى هايدگر (ص 3ـ4) است. به نظر او، تنها از راه ساختن مى‌توان به سكونت رسيد و هدف غايى معمارى سكونت كردن است. انسان با ساختن خانه قدرت خود را متمركز مى‌كند (نيز رجوع کنید به نوربرگ ـ شولتس، ص 25؛ براتى، ص 28). پس از آن، پژوهشگران فرهنگ‌گرا در حوزه معمارى، همانند رَپوپورت، گرايشهاى معناگرايانه به معمارى و مفهوم سكونت و خانه را استحكام بخشيدند. به گفته رپوپورت (ص 68ـ74) روشهاى ساختمان، ساخت‌مايه‌ها و عوامل اقليمى، عوامل اوليه نيستند و شكل خانه متأثر از درك انسانها از جهان، حيات، فرهنگ، باورهاى مذهبى و شيوه ارتباطهاى اجتماعى آنان است (نيز رجوع کنید به معماريان، ص 375، 384).

پيشينه تبيين معناگرايانه موضوعهايى همانند فضا، مكان، سكونت و خانه را در فرهنگ اسلامى نيز مى‌توان جست، از جمله در آراى ابن‌سينا در تعريف مكان (رجوع کنید به ص 13ـ25). نيز ملاصدرا (سفر2، ج 1، ص 39) كه مفهوم مكان را چيزى دانسته كه جسم از آن خارج و به آن داخل مى‌شود و در آن سكنا مى‌كند. فارابى نيز در توضيح شهر آرمانى، رويكرد فلسفى خويش در زمينه مكانِ شهر را مطرح نموده است (رجوع کنید به فلامكى، ص 139ـ160).

همچنين ابن‌خلدون (ج :1 مقدمه، ص 426ـ427) معمارى را از نخستين صنايع اجتماعى دانسته كه براى سكونت و پناه گرفتن انسان به كار گرفته شده، از آن رو كه سكونت جزوى از طبيعت انسان است. او با نگاهى اجتماع‌شناختى بناهاى ساخت انسان را ذيل مفاهيم شهر، آبادى، اقاليم هفت‌گانه و نيز سكونتگاه و اقليمهاى گوناگون بررسى كرده است.

از منظر عرفان اسلامى نيز، خانه عبارت است از فضايى كيفى كه جسم انسان را در خود جاى مى‌دهد، يعنى ظرفى كه درون آن گوهرى به نام انسان جاى مى‌گيرد. از طرفى، اين فضا با عالم كيهانى پيوند مى‌خورد و دو عالم كبير و صغير در آنجا به يكديگر متصل مى‌شوند (اردلان و بختيار، ص 15). از اين منظر، اجزاى خانه نيز مفاهيم نمادين دارند. كف برآمده اغلب خانه‌هاى اسلامى ممكن است همانند تخت باشد، ازاين‌رو كفشها هميشه در آستانه، پيش از پاى نهادن روى فرشها كه مكان آسايش جسمانى است، بيرون آورده مى‌شوند. فضاى خانه هميشه از اشياى اضافى پاك مى‌شود تا اثر فضاى مثبت اتاق را كه متأثر از نقش قالى و مفهوم باغ است، خدشه‌دار نكند. حياط يا باغ با حوض آيينه‌وار، در مركز خود، حاكى از باغ و بهشت است. در به مفهوم گذرگاه و دالان و دهليز، نشانه انتقال به فضايى ديگر است. اتاق نمايش مكعب انسان و وابستگى‌اش به خانه در حد وابستگى به خانواده است و زندگى خانوادگى همچون دايره‌هاى هم‌مركز و حريمهاى خصوصىِ خارج از ديد ديگران است (همان، ص 35ـ37، 73). حياط داخلى به منزله بهشت و چون بهشت باطن، مستور است. خانه مسلمانان هم مانند جنت و عالم ديگر پنهان است. بدين‌گونه، زندگى خانوادگى از حيات اجتماعى جدا شده است (بوركهارت، 1381ش، ص 148).

معمارى خانه و مسجد در شيوه و كاربرد نزديك‌اند. خانه همانند مسجد جايگاهى براى نماز و نيايش دارد و هر مسلمان عادل و صاحب شرايطى مى‌تواند امام جماعت خانه خويش باشد و اين وحدت خانه و مسجد نشانه‌اى از توازن و آرامش مشترك است (همو، 1386ش، ص100).

نگاه قرآن كريم به مفهوم خانه ضمير مشترك مسلمانان را انسجام مى‌بخشد و در شيوه‌هاى كاربردى ساخت خانه مؤثر است. در قرآن با واژه‌هاى متعددى مفهوم خانه مطرح گرديده و به مفهوم سكونت پرداخته شده است. سكونت از ريشه «س ك ن» به معناى ثابت شدن شىء پس از حركت و نيز توطن است (راغب اصفهانى، ذيل «سكن»). ساكن شدن آب باران در زمين در قرآن آمده است (رجوع کنید به مؤمنون: 18). سكينه در قرآن به معناى آرامش نيز هست (رجوع کنید به فتح: 4). نخست مفهوم سكونت خطاب به حضرت آدم عليه‌السلام آمده است: «تو و همسرت در بهشت مسكن كنيد» (اعراف: 19؛ بقره: 35) و مهم‌ترين محور توجه قرآن به خانه در ضمن آياتى مانند (اعراف : 74) آمده كه در آنها سكونت و ساختن خانه نعمت شمرده شده است.

در آيه 80 سوره نحل به روشنى، سكونت، خانه و مواد ساخت آن بيان شده است: «خداوند خانه‌هايتان را محل سكونت و آرامش شما قرار داد و از پوست چهارپايان خانه‌هايى قرار داد كه آنها را در روز سفرتان و اوقات صحرانشينى‌تان به سبكى و راحتى حمل كنيد...». خانه در اين آيه مى‌تواند كنايه‌اى از محل عبادت نيز باشد. سكونت و آرامش موردنظر در اين آيه در محل خانه حاصل مى‌شود و با توجه به آيات مربوط به زوجيت و زوج‌گرايى (رجوع کنید به فاطر: 11؛ نبأ: 8؛ روم: 21)، منظور از سكونت و آرامش در اين آيات مى‌تواند كانون خانواده باشد (رجوع کنید به بهشتى، ص 39ـ40).

در قرآن، كعبه اولين خانه‌اى است كه خداوند براى عبادت انسان قرار داد (آل‌عمران : 96). اينكه محل عبادت يك‌خانه است، بر جنبه قدسى خانه مى‌افزايد. نيز بيت‌المعمور* به معناى خانه آباد (طور : 4)، خانه‌اى قدسى است كه به محاذات كعبه در آسمان قرار دارد و بدين‌ترتيب بر مفهوم مركزيت خانه تأكيد شده است.

در قرآن كريم، به آداب و احكام خانه نيز پرداخته شده است كه مى‌تواند پشتوانه طراحى خانه‌هاى اسلامى باشد، مانند اذن گرفتن از اهل خانه و معرفى خود براى ورود، بازگشت از خانه در صورت عدم جواز، سلام كردن هنگام ورود به خانه (رجوع کنید به نور: 27، 28)، توجه خاص به خانه پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم، و آداب ورود و حضور در آن (احزاب: 53؛ حجرات: 4، 5).

خانه پيامبر، نخستين الگوى خانه اسلامى، هنگام بناى مسجد ساخته شد. رسول اكرم ابتدا اتاقى براى همسر خود سوده ساخت و در آن سكونت گزيد. سال بعد، حجره عايشه را بنا كرد. اين اتاقها در مشرق مسجد بود، يعنى قسمتى كه اكنون محل مزارِ شريف ايشان است. پس از مدتى براى صفيه و امّسَلَمه، دو همسر ديگر پيامبر، نيز اتاقهايى ساخته شد. در منابع تاريخى، بر سادگى توجه‌برانگيز اين اتاقها تأكيد شده است (قائدان، ص 202؛ براى نمونه رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 1، ص 499). خانه حضرت فاطمه سلام‌اللّه‌عليها و امام على عليه‌السلام به خانه پيامبر روزنه‌اى داشت، كه پس از صدور دستور بستن همه درها (سدّالابواب) فقط در خانه حضرت زهرا، به امر پيامبر، بسته نشد (شرف‌الدين، ج 1، ص 231ـ233). در زمان عمربن عبدالعزيز (99ـ101) براى توسعه مسجد، خانه‌هاى پيامبر و همسرانش را تخريب كردند (ابن‌سعد، همانجا). اين خانه ساده و زاهدانه به عنوان شكلى از تركيب خانه و مسجد متناسب با شئون يك رهبر اسلامى، به صورت الگوى ويژه‌اى در ضمير مسلمانان باقى مانده است. در اين نمونه، در ضمن نزديكى خانه و مسجد، فضاى آن تفكيك شده بود (هيلن‌برند، ص 39ـ40؛ گرابار، ص 108ـ109؛ نيز رجوع کنید به حاجى‌ابراهيم زرگر، ص30ـ31).

بر اين اساس، خانه‌هاى مسلمانان، چه ساده و چه اعيانى، همانند بناهاى يادمانى مثل آرامگاهها و مساجد، روح تعاليمِ اسلام را در كالبد خود دارند. اين خانه‌ها، صرف‌نظر از ويژگيهاى جغرافيايى و بومى، در بسيارى موارد همانندند و قابليت شكل‌پذيرى و كاربردى بودن تعاليم اسلامى را به نمايش مى‌گذارند. چنان‌كه دورى از تزيينات زياد و سادگى كه روح اخلاق اسلامى است، به صورت راهنمايى در ساخت خانه‌ها پذيرفته شده است. مسلمانان با رعايت دستور پيامبر اكرم صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم در نهى ساخت گنبد بر خانه يكى از انصار (ابوداوود، ج 4، ص360، حديث 5237) و نيز پيروى از سادگى خانه‌هاى صحابه (رجوع کنید به مصطفى‌بن حموش، ص 47) به اين سادگى وفادارى نشان داده‌اند. در اسلام به تواضع سفارش شده است (رجوع کنید به كلينى، ج 2، ص 121ـ124)، رعايت اين اصل اخلاقى در ظاهر خانه‌هاى مسلمانان كاملا مشاهده مى‌شود (رجوع کنید به مرتضى، ص 41). بدين‌گونه خانه‌ها با رعايت سادگى بيرونى، وحدت و هم‌سطح بودن زندگى مردم در جامعه اسلامى را نمايش مى‌دهند (مصطفى‌بن حموش، همانجا؛ مرتضى، ص 29؛ تصوير 10). اين مضمون در حديثى از پيامبر اكرم در نكوهش كسى كه براى خودنمايى و شهرت براى خود خانه‌اى بسازد (رجوع کنید به مجلسى، ج 73، ص 149، حديث 4)، وجود دارد. ازاين‌رو در بيشتر موارد در شهرهاى اسلامى مناطق مسكونى طبقات غنى و فقير مجزا نيست (جينايى، ص 371).

از طرف ديگر، اين سادگى حاكى از نگاه ديگرى به فضاى خانه است كه علاوه بر محل سكونت، جايگاه عبادت نيز شمرده مى‌شود، چنان‌كه امام جعفرصادق عليه‌السلام درباره انتخاب محلى از منزل به عنوان «مسجد»، توصيه نموده‌اند (رجوع کنید به مجلسى، ج 73، ص 162، حديث 3، به نقل از المحاسن) و در منابع فقهى نيز به استحباب آن اشاره شده است (رجوع کنید به نوبهار، ج 1، ص 185ـ186).

همچنين حسن همجوارى و رعايت حقوق همسايگان (رجوع کنید به نساء: 36؛ ابن‌هشام، ج 1، ص 359؛ كلينى، ج 2، ص 666ـ 669) اصلى است كه مستقيمآ در ساخت خانه‌ها در نظر گرفته شده و در كتب فقهى نيز فصولى به آن اختصاص يافته است و رعايت آن در احكامى مانند ايجاد نكردن مانع براى جريان هوا و نورخورشيد با بلندتر ساختن بنا از خانه‌هاى مجاور يا ساختن بالكنِ (روشن) جلو آمده از سطح ساختمان، مشاهده مى‌شود، حتى برخى فقها وجود بالكن (روشن)، به عنوان يكى از مصاديق بحث «تزاحم حقوق» مطرح كرده‌اند (رجوع کنید به علامه حلّى، ج 2، ص 173ـ175؛ مصطفى‌بن حموش، ص 48ـ49). در عين حال، يكى از توصيه‌هاى پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم‌السلام در اختيار داشتن خانه بزرگ است (رجوع کنید به ابن‌بابويه، ج 1، ص100؛ مجلسى، ص 73، ص 155، حديث 36) و بدين لحاظ در خانه‌هاى مسلمانان، توسعه داخلى است نه خارجى (خالد عزب، ص 21).

گسترش خانه اسلامى فقط توسعه كالبدى آن نبوده، بلكه با گسترش خانواده و ازدواج فرزندان و تشكيل خانواده گسترده صورت مى‌پذيرفته است؛ حتى خانه‌هايى وجود دارد كه گاه تا چهار نسل را در خود جاى داده است (براى نظر مثبت اسلام درباره خانواده گسترده رجوع کنید به مرتضى، ص 34ـ 35). ديگر اينكه، توسعه كالبدى به شكل عمودى يا افقى اجرا شده است (خالد عزب، ص 29).

مشخصه ثابت خانه‌هاى مسلمانان تفكيك فضاهاى زنانه و مردانه و پذيرايى از مردان نامحرم در فضايى جداگانه، براى حفظ حرمت خانمهاست. معمولا از مهمانان مرد در اتاقى مجزا، نزديك به ورودى يا در فضايى حاشيه‌اى، به نام مَضيف يا مجلس يا بيرونى، بدون ورود به داخل خانه، پذيرايى مى‌شود (رجوع کنید به بخشهاى بعدى مقاله). در بسيارى كشورها به اين بخش سَلَملِك و به محل پذيرايى از مهمانان زن و استقرار اعضاى خانواده، حَرَملِك گفته مى‌شود كه برگرفته از واژگان و فرهنگ تركى است (رجوع کنید به بخشِ تركيه). حتى در بعضى مناطق گرمسير مانند تونس، فضايى همچون پشت‌بام با ديوارهاى بلند، مخصوص زنان براى خواب و در مناطق سرد براى استفاده از آفتاب و خشك كردن لباس طراحى مى‌شود كه مردان اجازه استفاده از آن را ندارند (مصطفى‌بن حموش، ص 49).

نكته جالب توجه ديگر، ورودى خانه‌هاست كه براى حفظ و رعايت حرمتها به شيوه‌اى غيرمستقيم و شكسته طراحى مى‌شود و به فضاى داخلى خانه راه مى‌يابد (براى نمونه رجوع کنید به بخشهاى ايران؛ تونس). استفاده از راهرو، دهليز، هشتى و ديگر فضاهاى واسطه‌اى نيز به اين طراحى كمك مى‌كند. در گذشته، ورودى بسيارى از خانه‌ها با زاويه نود درجه ساخته مى‌شد (خالد عزب، ص 26) و گاه ورودى ديگرى براى استفاده اختصاصى اهل خانه تعبيه مى‌شد. در موارد خاص مانند برخى الگوهاى ايرانى، با استفاده از هشتى و راهرو، خانه‌ها بدون دسترسى مستقيم به فضاى خصوصى خانه، تا پنج ورودى داشتند (پيتربريج، ص 197). به همين ترتيب، استفاده از كوبه‌هاى در با صداهاى مختلف براى تعيين جنسيت مراجعه‌كننده متداول بوده است يا ساخت ديوارهايى به نام حجاب در پشت در ورودى منازل براى جلوگيرى از ديد افراد به داخل. اين نوع پيش‌بينى‌ها در خانه‌سازى در جهان اسلام رايج بوده است (معماريان، ص 395).

به كارگيرى تعاليم اسلام در اكرام مهمان (رجوع کنید به كلينى، ج 2، ص 200ـ204؛ نيز رجوع کنید به خالد عزب، ص 27ـ28) در ايجاد فضايى براى پذيرايى در خانه‌هاى سنّتى، در مقابل شيوه متفاوت مهمان‌گريزانه در برخى خانه‌هاى اروپايى، متجلى است (رجوع کنید به معماريان، ص 390ـ391). برخى ديگر از ويژگيهاى خانه‌هاى اسلامى، علاوه بر سازگارى با فرهنگ اسلام، از اوضاع تمدنى و اقليمى متأثر است، مانند ساخت خانه‌هاى درونگرا و استفاده از حياط مركزى كه در سراسر خاورميانه و شمال افريقا متداول است (جينايى، ص 369). پيشينه شناخته‌شده اين الگو حداقل به 2000 پيش از ميلاد در شهر اور در بين‌النهرين برمى‌گردد (همان، ص 371). حتى خانه‌هاى حياط‌دار در شهرهايى مانند بغداد با خانه‌هاى باستانى آن منطقه شباهت بسيار دارد (وارن و فتحى، ص 18). در مجموع، شيوه رايج در سرزمينهاى اسلامى استفاده از حياط درونى براى خانه‌هاى شهرى و حياط بيرونى براى خانه‌هاى روستايى به سبب سازگارى با كار و فعاليت آنهاست كه هر دو الگو نمونه‌هاى باستانى دارند (پيتربريج، ص 199).

گرچه حياط مركزى، فضايى مسدود است، ليكن داشتن چشم‌انداز آسمان، ساكنان آن را با فضاى بيرون مرتبط و فضاى خانه را دلباز مى‌كند (جينايى، ص 376). حياط مركزى كه در برخى مناطق عنوان وسط‌الدار يا ميانسرا دارد، مركز زندگى در خانه‌هاى اسلامى محسوب مى‌شود و محل تماس افراد خانواده با هم و نيز ارتباط بخشهاى مختلف خانه است (رجوع کنید به بخشهاى تونس؛ عراق). حياط مركزى محيطى آرام است كه با افزودن عناصرى مانند حوض، كاشت درختان و گياهان، به زيباسازى فضا و لطيف نمودن هواى داخلى كمك مى‌كند (خالد عزب، ص 26؛ جينايى، ص 375) و در نواحى گرم و خشك نقش مهمى در گردش هوا دارد. اين حياطها كه معمولا با ديوارها، ايوانها و رواقهاى ستون‌دار احاطه مى‌شوند، مانع از گرم شدن فضاى داخلى مى‌گردند و فضاى خانه را تهويه مى‌كنند (پيتربريج، همانجا).

جهت خانه‌ها سازگار با شرايط آب و هوايى و اقليمى در نقاط مختلف سرزمينهاى اسلامى است. براى نمونه در مصر، خانه‌ها رو به شمال و در لبنان رو به دريا ساخته مى‌شوند تا باد كافى فراهم شود (همان، ص 201ـ202). در دمشق، منازل مستطيل‌شكل و با جهت شمال به جنوب، با ْ20 اختلاف به جانب غرب طراحى شده‌اند تا بهره‌مندى از نور خورشيد كامل باشد و از تأثير باد شمال و غرب جلوگيرى گردد. همچنين از عنصرى به نام شمسه استفاده مى‌شود كه در خانه‌هاى شام و منطقه خليج‌فارس رايج است. شمسه به شكل لوحى مشبك از گچ است كه در آن شيشه‌هاى رنگى به كار رفته و در قسمتهاى فوقانى خانه نصب مى‌گردد تا نور خورشيد به صورت رنگى وارد فضاى خانه شود (خالد عزب، ص 27).

در جهت‌گيرى خانه‌ها، ويژگيهاى دينى و اجتماعى نيز لحاظ مى‌شده است. براى نمونه، چادرهاى شيوخ قبايل سودان رو به مكه بوده‌است. همچنين سلسله مراتب نيز در نظر گرفته مى‌شده، مثلا چادر زنان شيخ در يك خط مستقيم قرار مى‌گرفته است تا هيچ‌يك بر ديگرى برترى نداشته باشد. نيز درِ ورودى خانه‌هاى بوسنى در جانب جنوب‌شرقى قرار داشته است تا شخص واردشونده پشت به قبله نباشد. سرويس بهداشتى نيز، بنابر احكام شرعى، در جهت قبله قرار نمى‌گيرد (پيتربريج، ص 202؛ براى اين حكم در مذاهب فقهى رجوع کنید به زحيلى، ج 1، ص 357ـ358؛ حكيم، ج 2، ص 194ـ195). براساس مجموع همين جهت‌يابىِ خانه‌هاى اسلامى، به‌ويژه در خاورميانه و شمال افريقا، به تناسب فصل و زمانهاى مختلف روز، اعضاى خانواده به مناسب‌ترين محل نقل‌مكان مى‌كردند. اين شيوه براى مقابله با گرماى تابستان بسيار كارآمد بوده است (جينايى، ص 374؛ براى نمونه رجوع کنید به بخش عراق).

طراحى فضاهاى داخلى خانه نيز برگرفته از فرهنگ اسلامى به سادگى، بى‌آلايشى و كاربرى مفيد تمام اجزاى آن گرايش دارد. به منظور كاربرى كامل، فضاهاى داخلى و اتاقها چندمنظوره طراحى شده‌اند، به طورى كه كارهاى روزانه، خوردن، خوابيدن و گردهماييهاى خانوادگى در آنها انجام مى‌شود. چينش فضاهاى خصوصى و اتاق مهمان هم به گونه‌اى است كه يك فضاى واسطه بين آن دو ساخته مى‌شود (مرتضى، ص 118ـ121).

ساخت خانه‌هاى درونگرا علاوه بر ايجاد حريمهاى لازم، به حفظ امنيت صاحبان آن كمك مى‌كرد و در برخى مناطق جهان اسلام كه وضع سياسى و نظامى خاصى وجود داشت، طراحى پيچيده‌ترى لحاظ مى‌شد. خانه‌هاى برج‌مانند و بدون حياط كه در يمن و مغرب و جنوب‌غربى عربستان ديده مى‌شود از اين نوع است (رجوع کنید به بخشهاى عربستان؛ يمن). ساخت نوع ديگرى از خانه‌هاى تدافعى به نام كُلا (قلعه) در منطقه كوهستانى اَفلاق (والاكيا)، در جنوب‌غربى شبه‌جزيره بالكان، به‌ويژه در زمان فروپاشى حكومت عثمانى رايج شد. كلاها سه يا چهار طبقه، با نقشه مربع و مستطيل‌شكل، ديوارهاى حجيم در طبقات پايين و يك ورودى با مَزغَلهاى تعبيه شده در ديوار (براى تيراندازى) بودند. نمونه ديگر كِسارها يا مجتمعهاى تدافعى در مغرب سرزمينهاى اسلامى است كه نقشه‌اى مربع يا مستطيل‌شكل، برجهاى مربع‌شكل در گوشه‌ها، يك ورودى، حياط مركزى و مسجد دارد. بناهاى جالب توجه مشابه، انبارهاى مستحكم جمعى در نواحى كوهستانى ليبى تا مشرق مراكش براى ذخيره موادغذايى و سلاح‌اند. اين انبارها در زمان جنگ، داراى ورودى تنگ، حياط مركزى، اتاقهايى براى سكونت خانواده‌ها، اتاق مشورت، اتاق روحانى و فضاى تداركاتى بودند (رجوع کنید به پيتربريج، ص 204ـ 205).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) ابن‌بابويه، كتاب الخصال، چاپ على‌اكبر غفارى، قم 1362ش؛
(3) ابن‌خلدون؛
(4) ابن‌سعد (بيروت)؛
(5) ابن‌سينا، طبيعيات دانشنامه علائى، چاپ محمد مشكوة، تهران 1353ش؛
(6) ابن‌هشام، السيرة‌النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(7) سليمان‌بن اشعث ابوداوود، سنن ابى‌داود، چاپ محمد محيى‌الدين عبدالحميد، ]قاهره، بى‌تا.[؛
(8) چاپ افست ]بيروت، بى‌تا.[؛
(9) ناصر براتى، «بازشناسى مفهوم خانه در زبان فارسى و فرهنگ ايرانى»، خيال، ش 8 (زمستان 1382)؛
(10) تيتوس بوركهارت، مبانى هنر اسلامى، ترجمه و تدوين امير نصرى، تهران 1386ش؛
(11) همو، هنر مقدس: اصول و روشها، ترجمه جلال ستارى، تهران 1381ش؛
(12) احمد بهشتى، خانواده در قرآن، قم 1386ش؛
(13) هيدنبو جينايى، «جهان كوچك خانواده پيرامون حياط»، در شهرنشينى در اسلام ]گزارش همايش بين‌المللى شهرنشينى در اسلام (28ـ22 اكتبر 1989)[، ]برگزاركننده[: مركز مطالعات فرهنگى خاورميانه‌اى توكيو، ترجمه مهدى افشار، ج 2، تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1386ش؛
(14) اكبر حاجى‌ابراهيم زرگر، راهنماى معمارى مسجد، تهران 1386ش؛
(15)محسن حكيم، مستمسك‌العروة‌الوثقى، چاپ افست قم 1404؛
(16) خالد عزب، تراث العمارة الاسلامية، قاهره ] 2003[؛
(17) حسين‌بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، تهران [1332ش]؛
(18) ايماس رَپوپورت، «خاستگاههاى فرهنگى معمارى»، ترجمه صدف آل‌رسول و افرا بانك، خيال، ش 8 (زمستان 1382)؛
(19) وهبه مصطفى زحيلى، الفقه‌الاسلامى و ادلته، دمشق 1418/1997؛
(20) عبدالحسين شرف‌الدين، موسوعة‌الامام السيد عبدالحسين شرف‌الدين، بيروت 1427/2006؛
(21) محمدبن ابرهيم صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، تهران 1337ش، چاپ افست قم [.بى‌تا]؛
(22) حسن‌بن يوسف علامه حلّى، قواعد الاحكام، قم 1413ـ1419؛
(23) محمدمنصور فلامكى، فارابى و سير شهروندى در ايران، ]تهران [1367ش؛
(24) اصغر قائدان، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، تهران 1386ش؛
(25) كلينى؛
(26) مجلسى؛
(27) مصطفى‌بن حموش، جوهر التمدن الاسلامى: دراسات فى فقه العمران، بيروت 2006؛
(28) غلامحسين معماريان، سيرى در مبانى نظرى معمارى، تهران 1387ش؛
(29) رحيم نوبهار، سيماى مسجد، ج 1، قم 1373ش؛
(30) كريستيان نوربرگ ـ شولتس، مفهوم سكونت: به سوى معمارى تمثيلى، ترجمه محمود امير ياراحمدى، تهران 1381ش؛
(31) مارتين هايدگر، شعر زبان و انديشه رهايى: هفت مقاله، ترجمه عباس منوچهرى، تهران 1381ش؛
(32) Nader Ardalan and Laleh Bakhtiar, The sense of unity: the Sufi tradition in Persian architecture, Chicago 1975.
(33) Oleg Grabar, The formation of Islamic art, New Haven 1973.
(34) Robert Hillenbrand, Islamic architecture: form, , Edinburgh 1994.
(35) Hisham function and meaning Mortada, Traditional Islamic principles of built environment, London 2003.
(36) Guy T. Petherbridge, "Vernacular architecture: the house and society", in Architecture of the Islamic Traditional houses in Baghdad, Horsham, Engl. 1982.
/ اکرم ارجح /





نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6872
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست