همدانی، عبدالصمد ، عارف، فقیه، متکلم و لغوی شیعی قرن سیزدهم.از خانواده، تاریخ تولد و اوایل زندگی وی اطلاع دقیقی در دست نیست. کسانی که اولین شرح حالها را دربارۀ وی نوشته و با وی معاشر بودهاند، عبارت اند از: حاج میرزا زینالعابدین شیروانی؛ مست علیشاه(بستان السیاحه،ص613)، که بنا به گزارش وی پدرش نیز با عبدالصمد دوستی داشتهاست؛ و میرزا محمد حسن زنوزی* ، مؤلف ریاضالجنه (ج3، ص453)، که با عبدالصمد ملاقات داشته و فقط او در کتابش نام پدر عبدالصمد را نوشته و آن را محمد ذکر کردهاست. با توجه به سال شهادت عبدالصمد و اینکه عمر وی را بیش ازشصت سال ذکر کردهاند، احتمالا ولادتش پیش از سال 1156 و شاید بین سالهای 1150تا1155 بوده است(رجوع کنید به شیروانی، بستان السیاحه، همانجا؛ معصوم علیشاه،ج3،ص 212).
به نوشتۀ شیروانی(رجوع کنید به همانجا)،عبدالصمد چهل سال در عتبات عالیات به تحصیل پرداخت و نزدیک سی سال در کربلا بر مسند اجتهاد نشست، فتوا میداد و تدریس میکرد و در همان سالها کتابهایی در فقه و اصول و لغت نوشت.
اولین و مهمترین استاد عبدالصمد در فقه و اصول، وحید بهبهانی* (متوفی 1205) و دومین سید علی طباطبایی* (متوفی1231)، مؤلف ریاض المسائل، بود (هدایت، ص450؛ قمی، ج1،ص395؛ معصوم علیشاه، ج3، ص211). ایزد گشسب(ص78)، سید بحرالعلوم* (متوفی 1155) را نیز یکی از استادان وی دانسته، ولی عبدالصمد در هیچ یک از آثار خود از وی نام نبرده¬است.
عبدالصمد پس از سالها تحصیل و تدریس فقه در عتبات، با راهنمایی مجذوب علیشاه نزد نورعلیشاه اصفهانی( شیخ سلسله نعمتاللهی) راه یافت و به واسطۀ وی وارد طریقت شد (شیروانی، همانجا؛ دیوان بیگی، ج2، ص 1044؛ امین، ج8 ، ص17). احتمالا این ملاقات در 1207 صورت گرفته که نورعلیشاه در کربلا بوده و مجذوب علیشاه نیز در همین ایام از وی اجازه ارشاد گرفته است (رجوع کنید به دیوان بیگی، ج2، ص 1037). بنا بر برخی منابع، عبدالصمد به اشارۀ نورعلیشاه نزد حسین علیشاه در اصفهان رفت واجازۀ ذكر خفی از او گرفت و هشت سال نزد وی شاگردی كرد (شیروانی، دیوان بیگی، همانجاها). البته عبدالصمد در یكی از آثارش (ج1، ص249) تصریح کرده که دستور ذکرش را از سید علیرضا (رضا علیشاه دکنی)، قطب وقت نعمتاللهی ساکن دکن، گرفته و سپس سلسله نسب سید علیرضا را تا شاه نعمتالله ولی و از وی تا امام رضا علیه السلام ذکر کرده و از حسین علیشاه نام نبرده¬¬است. معصوم علیشاه در طرایق الحقایق (ج2، ص333) در سبب این كار چند وجه ذکر كرده است، از جمله اسقاط نسخۀ خطی اثر مورد نظر و دیگر این که شاید عبدالصمد خود نیز بدون واسطه با رضا علیشاه مرتبط بوده¬است. احتمال هم میرود که این امر به سبب احتیاط بسیار حسین علیشاه در اظهار تصوف خود بوده باشد(رجوع کنید به سلطانی گنابادی، ص217-218) و از این رو، عبدالصمد نیز – که به سبب تعلقش به سلسله های صوفیه، آزار فراوان دیده بود– نمیخواست مقام شیخ خود را در تصوف آشکار کند (شیروانی، ریاض السیاحه، ص722).
عبدالصمد، پس ازهشت سال، از اصفهان به کربلا بازگشت و به تبلیغ سلسلۀ خود پرداخت (شیروانی، ریاضالسیاحه، ص721ـ722؛ هدایت، ص451). بنا به گفتۀ معصوم علیشاه (ج 3، ص200)، عبدالصمد در کربلا احتمالاً واسطۀ ملاقات سید بحرالعلوم با نورعلیشاه اصفهانی شده بود. اگر این مطلب درست باشد، عبدالصمد همدانی در تاریخ عرفان شیعی اهمیت خاصی می یابد، زیرا به واسطۀ او و احتمالاً سید بحرالعلوم، طریقهای عرفانی در میان فقهای شیعه، بهخصوص در عتبات، رواج پیدا کرد که بعداً به ملاحسینقلی همدانی رسید و پس از آنان نیز ادامه یافت (رجوع کنید به بلاغی، ص12؛ صدوقیسها، ص212).
عبدالصمد همدانی در 18 ذیحجۀ (عید غدیر) سال 1216، در حملۀ وهابیها به کربلا، به شهادت رسید (هدایت، همانجا).
دو تن از مشاهیر مرید وی عبارت اند از: ملامحمد کوه بنانی (متوفی 1247)، از علمای کرمان، ملقب به هدایت علیشاه (دیوانبیگی، ج2، ص 1048)؛ و ملا عباس ایروانی، معروف به حاج میرزاآقاسی* (متوفی 1265)، که بعدها صدر اعظم محمدشاه قاجار شد (دیوان بیگی، ج2، ص 1044). گفته شده است که عبدالصمد همدانی پیش از حملۀ وهابیها، همسر و فرزندانش را به آقاسی سپرده بود و او نیز آنان را از کربلا به همدان باز گرداند (معصوم علیشاه، ج3، ص 299).
عبدالصمد همدانی آثاری در تصوف و فقه و اصول و لغت و کلام دارد، که غالباً چاپ نشده اند. در صحت انتساب بعضی از آنها به وی تردید وجود دارد. برخی از این آثار را متعلق به شخص دیگری به نام عبدالصمدبن محمد حسین همدانی، از علمای اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم و از پیروان شیخ احمد احسائی، دانسته و گفته اند که به اشتباه ازآن عبدالصمد همدانی دانسته شده است(رجوع کنید به حسینی، ج1، ص298).
برخی از آثار قطعی عبدالصمد در فقه عبارت اند از: بحرالحقائق، در شرح مختصر النافع محقق حلی، که ناتمام مانده و نسخۀ خطی آن موجود است (آقابزرگ طهرانی، ج14، ص59؛ حائری، ج17، ص303)؛ رساله در غنا، که در آن، دلایل رد غنا از نظر فقهی بررسی شده است (احمد عابدی، ج1، ص669)؛ و شرح معارج الاصول محقق حلی (زنوزی، ج3، ص454؛ سبحانی، ج13، ص342).
گفته شده است که عبدالصمد کتابی حجیم در لغت نیز داشته است (خوانساری ج، 4،ص198؛ آقابزرگ طهرانی، ج18، ص 332).
از آثار قطعی وی در تصوف، رسالۀ کوچکی است به نام فی العشق الالهی ، به فارسی آمیخته با عربی ، دربارۀ عشق (زنوزی، همانجا). این کتاب با نام محبت نامه، به کوشش حسین جعفری زنجانی، در 1382ش در قم به چاپ رسیده است.
اما مهمترین کتاب وی در تصوف و حکمت عملی، بحرالمعارف است. این کتاب، که به فارسی مخلوط به عربی است، بازگو کنندۀ ایام سلوک معنوی مؤلف است و وی آن را در اواخر عمر، در کربلا تألیف کرده است. عبدالصمد در تألیف این کتاب علاوه بر استفاده از بسیاری کتابهای عرفان عملی و نظری ، مطالب خود را به آیات و احادیث نیز مستند کرده است (رجوع کنید به عبدالصمد همدانی،ج1، ص13؛ همو، ج1، مقدمۀ استاد ولی، ص7). در این کتاب از مشایخ تصوف، مانند معروف کرخی و جنید و نجمالدین کبری، نیز اقوال بسیاری ذکر شده است(برای نمونه رجوع کنید به عبدالصمد همدانی،ج1،ص 34-35، 51،278 ، ج2، ص 91، 379، 387).
بحرالمعارف، در جمع تصوف و تشیع، در همان مسیر جامع الاسرار* سید حیدر آملی* است و یکی از منابع بحر المعارف نیز بوده است(برای نمونه رجوع کنید به عبدالصمد همدانی، ج2،ص475-476). بخشهایی از جلد اول و بهخصوص جلد دوم کتاب بحر المعارف در موضوع ولایت و شئون آن، بنا بر سیاق عارفان، است. وی در این اثر خواسته است از منظر ولایت، تصوف را اثبات و تعالیم آن را تفسیر کند.
بحر المعارف ازحیث ترتیب بابها و فصول و ذکر عناوین تا حدی به کتاب مرصاد العباد نجمالدین رازی شباهت دارد(رجوع کنید به همو، ج1، مقدمۀ استاد ولی، همانجا)، با این تفاوت که شرح و تفصیل مطالب مبتنی بر عقاید و مأثورات شیعه است، چنانکه مثلاً در جلد اول، درمبحث «شرایط شیخ و مرشد» و «بحثی جامع در امامت»، دربارۀ مناقب حضرت علی علیه السلام و اثبات امامت آن حضرت سخن گفته¬است( رجوع کنید به عبدالصمد همدانی،ج1، ص 407- 494)
مؤلف در این اثر با لحنی توأم با مهر و محبت، اکثر مطالب را با عبارت «ای عزیز» آغاز کرده که یادآور کتاب انسان کامل عزیزالدین نسفی *است؛ اما، به شیوۀ متکلمان شیعه ، لحن جدلی نیز دارد. وی در اثبات تصوف و تعالیم آن، بر ضد مخالفانش، دلایلی نقلی از قرآن و احادیث و روایات آورده است (رجوع کنید به عبدالصمد همدانی، ج1، ص279-290).
عبدالصمد به زبان فارسی و عربی شعر میسرود. بعضی از اشعار وی در بحرالمعارف آمده است(برای نمونه رجوع کنید به همو،ج1، ص373-377). به نوشتۀ آقا بزرگ طهرانی (ج 9، قسم 2، ص618) نیز وی دیوانی داشته است.
منابع : (1) آقابزرگ طهرانی؛ (2) سید محسن امین، اعیان الشیعه،چاپ حسن امین ، بیروت1403/1983م؛ (3) عبدالباقی ایزدگشسب، شمس التواریخ، تهران1345ش؛ (4) عبدالحجت بلاغی، مقالات الحنفاء فی مقامات شمس العرفا، [بیجا] 1371؛ (5) عبدالحسین حائری، فهرست کتب خطی فارسی و عربی و ترکی کتابخانۀمجلس شورای ملی، تهران 1348ش؛ (6) احمد حسینی، تراجم الرجال، قم1414؛ (7) محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم 1391؛ (8) سید احمد دیوان بیگی شیرازی،حدیقه الشعرا: ادب و فرهنگ در عصر قاجاریه، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران1365ش؛ (9) میرزامحمدحسن حسینی زنوزی، ریاضالجنه، ج3، القسم الثالث من الروضه ارابعه، اشراف سید محمود مرعشی نجفی، تحقیق علی رفیعی العلا مرودشتی، قم 1384ش؛ (10) جعفر سبحانی،طبقات الفقهاء فی فقها القرن الثالث عشر،جزء13، قم1422؛ (11) میرزامحمد باقرسلطانی گنابادی، رهبران طریقت و عرفان، تهران 1348ش؛ (12) زینالعابدین شیروانی، ریاض السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانی،[ تهران 1339ق؟]؛ (13) همو، بستان السیاحه یا سیاحت نامه ،[تهران 1315 ؟]؛ (14) منوچهر صدوقی سها ، تاریخ حکما و عرفای متاخر، تهران1381ش؛ (15) احمد عابدی، چاپ شده در مجموعه میراث فقهی؛ (16) عبدالصمد همدانی، بحرالمعارف، چاپ حسین استاد ولی،ج1، 2، تهران1370ش، 1374ش؛ (17) عباس قمی، الفوائد الرضویه فی احوال علما المذهب الجعفریه( سرگذشت عالمان شیعه)،چاپ ناصر باقری بیدهندی، قم1387ش؛ (18) محمدمعصومبن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339ـ 1345 ش؛ (19) رضاقلیخان هدایت ، تذکره ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، [تهران 1344 ؟].
/ شهرام پازوکی /