مُطْعِمبن عَدی ، بن نَوْفَل بن عبد مَناف بن قُصَیّ،کنیه ابووَهْب، از اشراف و بزرگان طایفۀ بنینوفل، از قبیلۀ قریش. وی در جاهلیت از سران قریش بود (مصعببن عبدالله، ص200) و ریاست طایفۀ خود را در جنگهای فِجار* بر عهده داشت (ابن حبیب، ص170).
در ماجرای حملۀ ابرهه به مکه، برای ویران کردن کعبه، مطعمبن عدی به همراه عبدالمطلب، رئیس قریش، و چند تن دیگر بالای کوه حراء رفت و عبدالمطلب در شعری معروف، از خداوند خواست که از حرم خویش محافظت نماید (رجوع کنید به ابنسعد، ج1، ص92؛ طبری، ج2، ص138) .عایشه، پیش از ازدواج با پیامبر صلی¬الله علیه وآله وسلم، نامزد جُبَیر پسر مطعم بود. این نامزدی با خواستگاری پیامبر از عایشه، فسخ گردید (ابنسعد، ج8 ، ص59). گویا مطعم و همسرش، به دلیل نگرانی از مسلمان شدن پسرشان، به این ازدواج راضی نبودند (طبری ، ج3، ص162).
سَجْله، چاهی بود در مکه که به نام مطعم بن عدی شناخته میشد. قبلاً هاشم بن عبدمناف آن را حفر کرده بود و فرزندان نوفل معتقد بودند كه مطعم آن را از اسد بن هاشم خریده است (ابن هشام، ج1، ص157)، اما بنوهاشم گمان می¬کردند اسد یا عبدالمطلب بن هاشم، پس از حفر زمزم و استغنا از سجله، آن را به او بخشیده است (ازرقی، ج1، ص 113، ج2، ص221؛ یاقوت حموی، ذیل «سجله»).
مطعم پس از بعثت حضرت محمد صلیالله علیهوآلهوسلم، اسلام را نپذیرفت. اما گفته شده است که با وجود کفر، در مقایسه با دیگر بزرگان قریش، كمترین آزار را به پیامبر روا داشت (بلاذری، ج1، ص173). او به همراه جمعی از بزرگان قریش نزد ابوطالب رفت تا ابوطالب، محمد را به آنان بسپارد و به جای وی،عُمارة بن ولید را، که جوانی زیبا بود، به اوتسلیم کنند تا به فرزندی بپذیرد. مطعم بن عدی به نمایندگی از این جمع با ابوطالب سخن گفت، اما ابوطالب نپذیرفت و اشعارى در دشمنى مطعم و سایر قریش سرود (رجوع کنید به ابنهشام، ج1،ص285ـ287).
هنگامی که قریش، بنیهاشم را در شِعب ابیطالب در محاصرۀ اقتصادی و اجتماعی قرار دادند(سال هفتم تا دهم بعثت) و در اینباره عهد نامه نوشتند، فقط مطعم بن عدی از شرکت در این کار خودداری کرد و یکی از پنج تنی بود که کوشید با نقض این عهدنامۀ ظالمانه، به محاصره خاتمه دهد و آنان را از شعب خارج سازد. پس از آن، ابوطالب قصیدهای در مدح این افراد سرود (ابنهشام، ج1، ص375ـ376، ج2، ص14ـ19؛ ابنسعد، ج1، ص208ـ210؛ بلاذری، ج1، ص173، 270ـ273، ج9، ص397؛ طبرسی، ج1، ص124ـ129).
گفته شده¬است رسول خدا در سال دهم بعثت چون از سفر طائف به مکه بازگشت و اخنسبن شریق و سهیلبن عمرو از پناه دادن به وی امتناع کردند، توانست در جوار مطعم بن عدی وارد شهر شود (ابنحبیب، ص11؛ طبری، ج2، ص347) .مطعم، به همراه پسران و طایفۀ خود، لباس رزم پوشید و آن حضرت را وارد مسجدالحرام نمود (ابنهشام، ج2، ص20؛ ابنسعد، ج1، ص212؛ بلاذری، ج9، ص397). با وجود این، جعفر مرتضی عاملی (رجوع کنید به ص 78ـ79) در رد «ورود پیامبر به مکه در جوار فردی مشرک» دلایلی آورده ¬است. بعداً سعد بن عُباده – که پس از بیعت دوم عَقَبه در ذیحجۀ سال 13 بعثت، قریشیان او را اسیرکرده و آزار داده بودند – با وساطت مطعم ، که دوست او بود ، رهایی یافت (ابن سعد، ج1، ص223؛ بلاذری، ج1، ص 296).
مطعم در آخر عمر، بینایی خود را از دست داد (ابن حبیب، ص297). وی در صفر سال دوم، قبل از جنگ بدر، در نود و چند سالگی در حال کفر از دنیا رفت و در حَجون، کوهی بالای مکه که مقبرۀ اهالی آنجاست، دفن شد (بلاذری، ج1، ص173، ج9، ص 398؛ یاقوت حموی، ذیل «حجون»).
پس از مرگ مطعم، حَسّانبن ثابت در رثای او شعرگفت و او را به سبب کوشش در نقض عهدنامۀ قریش و کمک به پیامبر هنگام ورود به مکه، مدح کرد (رجوع کنید به حسانبن ثابت، ج1، ص199؛ ابنهشام، ج2، ص19ـ21). پس از جنگ بدر، پسر او( جُبَیر) از مشرکانی بود که برای پرداخت فداء و آزاد کردن اسیران به مدینه رفت و پیامبر به او فرمود که اگر پدرت، مطعم بن عدی، زنده بود و این اسیران را می¬خواست، آنان را به وی می¬بخشیدم و شفاعت او را در حق آنان می¬پذیرفتم (بسوی، ج2، ص 734؛ بلاذری، ج1، ص173؛ ابن¬عبدالبر، ج1، ص232). جبیر*بن مطعم از صحابۀ پیامبر و عالمی نسبشناس بود.
منابع: (1) ابن حبیب، المحبر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن 1361؛ 2- ابن¬سعد (بیروت)؛ (3) ابنعبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، چاپ على محمد بجاوى، بیروت 1412/1992؛ 4- ابنهشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفى سقا و ابراهیم ابیارى و عبد الحفیظ شلبى، قاهره 1355/1936؛ 5- محمدبن عبدالله ازرقی، اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت1416؛ 6- یعقوب بن سفیان بسوی، المعرفة و التاریخ، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد 1394/1974؛ 7- احمدبن یحیی بلاذری، کتاب جمل من أنسابالأشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت 1417؛ 8- حسانبن ثابت، دیوان حسانبن ثابت، چاپ ولید عرفات، لندن 1971؛ 9- طبری، تاریخ (بیروت)؛ (10) فضلبن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم 1417؛ (11) جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبیالاعظم، قم 1426؛ 12- مصعب بن عبدالله زبیری، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پروونسال، قاهره 1953؛ (13) یاقوت حموى.