زینب دختر جَحْش ، از همسران پیامبر اسلام. پدر او، جحشبن ریاب، از خاندان غَنْم و از دودمان اسدبن خُزَیمَه بود (ابنسعد، ج 8،ص 101؛ ابن عبدالبر، ج 4، ص 1849؛ ابنابیالحدید، ج 9، ص 242) که پس از کوچ به مکه، هم¬پیمان شاخۀ بنیامیه قریش شد (برای تفصیل دربارۀ این هم¬پیمانی، رجوع کنید به بلاذری، ج 1، ص 521ـ 522). مادر زینب، اُمیمه، دختر عبدالمطلب وعمۀ رسول خدا بود (ابنسعد، ج 8، ص 101؛ابنعبدالبر، همانجا؛ابنابیالحدید، ج 9، ص 242). از تاریخ دقیق تولد زینب اطلاعی در دست نیست، اما چون درسال 20 هجری و در روزگار خلافت عمربن خطّاب درگذشته (رجوع کنید به ادامۀ مقاله) و بیشتر سیرهنویسان نوشته¬¬اند که هنگام مرگ 53 سال داشته(برای نمونه، رجوع کنید به ابنسعد، ج 8، ص 115؛ ابنجوزی، ج 2، ص 49)، احتمالاً 33 سال پیش از هجرت و حدود ده سال پیش از بعثت پیامبر به دنیا آمده است . ابنحجر (ج 7، ص 670) سن زینب را به هنگام درگذشت پنجاه سال ذکر کرده، اما افزوده که سن او را 53 سال هم نوشتهاند که در این صورت به هنگام بعثت ده ساله بوده است. ابنسعد (ج 8، ص 114) خبری نقل کرده که بنا برآن، زینب هنگام ازدواج با پیامبر 35 ساله بوده است (نیزرجوع کنید به ابنحجر، ج 7، ص 670، که این تاریخ را به نقل واقدی آورده ). در صورت صحت این خبر، احتمالاً او در حدود 29 یا 30 قبل از هجرت به دنیا آمده است. همچنین مادر عکاشة بن محصن سن زینب را هنگام مهاجرت به مدینه سی و اندی دانسته است (ابنسعد، ج 1، ص 115) که خبر پیشین را تأیید میکند.
زینب و افراد خانوادۀ جحش را از نخستین هجرتکنندگان به مدینه برشمردهاند (ابنهشام، ج 2، ص 114؛ ابنسعدع ج 8، ص 101؛ ذهبی، ج 2، ص 211). خانههای خالی از سکنۀ خاندان جحش را در مکه ابوسفیان، با تصرف عدوانی، به عمروبن عَلقَمه فروخت (ابنهشام، ج 2، ص 114ـ 115، 145).
نام نخست زینب، بَرَّه بود و پیامبر بعد از ازدواج با ایشان، نام او را به زینب تغییر داد (ابنعبدالبر، ج 4، ص 1849؛ محبالدین طبری، ص 161؛ ابنحجر، ج 7، ص 668). پس از مرگ زینب، هیچ درم و دیناری از او برجا نماند، زیرا همه را در زندگی خود به مستمندان بخشیده بود (ابنسعد، ج 8، ص 114). پیامبر از این خوی شایستۀ همسر خویش باکنایهای لطیف یاد میکرد و به همسران دیگر خود میفرمود که شتابانترین شما در پیوستن به من پس از مرگ همان است که دستش از همه بخشندهتر باشد (ابنسعد، ج 8، ص 108؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 54؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1850ـ 1851). شتاب زینب در بخشش اموال چنان بود که در چند ساعت تمام دوازده هزار درهم مستمری سالیانۀ خود را به دست خدمتکار خویش به خانۀ یتیمان و بیوهزنان و مستمندان فرستاد. مشروح این رفتار او را بسیاری از مورخان آوردهاند (برای نمونه، رجوع کنید به ابنسعد، ج 8، ص 103، 110؛ ابنحجر، ج 7، ص 670). منش والای زینب چنان بود که عایشه از او با عنوان بانویی یاد کرده که در دین باوری، پرهیزکاری، راستگویی، صدقه دادن و رعایت پیوند خویشاندی کسی از او برتر نبوده و به یتیمان و زنان بیوه توجه داشته است (ابنسعد، ج 8، ص 108، 110؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1851؛ ابنحجر، ج 7، ص 671). همچنین در خبری عایشه، زینب را پس از خود محبوبترین همسران پیامبر نزد آن حضرت یاد کرده است (ابنسعد، ج 8، ص 114). ابنعبدالبر (ج 4، ص 1851) و ابنجوزی (ج 2، ص 48) در نقلی از عایشه آوردهاند که زینب با او در مقام و شأن نزد پیامبر ادعای برتری و همسری داشته است.
زینب از راویان حدیث نبوی بوده و چند حدیث از او روایت شده است (برای این احادیث رجوع کنید به طبرانی، ج 24، ص 51ـ 57) که دو حدیث آن را مسلم و بخاری به اتفاق ذکر کردهاند (ذهبی، ج 2، ص 218). از جمله کسانی که از او روایت نقل کردهاند، این اشخاص بوده¬اند: قاسم¬بن محمدبن ابیبکر؛ امّ حبیبه، دختر ابوسفیان؛ و محمدبن عبداللهبن حجش، برادرزادۀ وی (برای فهرست این افراد رجوع کنید به مزی، ج 35، ص 184). بنابر خبری که طبری (تاریخ، ج 3، ص 187) آن را به نحو مرسَل و از قول فقیهان حجاز نقل کرده، پیامبر در خانۀ زینب درگذشته است.
موضوع ازدواج پیامبر و زینب، که دستاویز گزافهگوییهای منافقان و مشرکان گردید، باعث رنجش پیامبر شده بود. برخی از منافقان، برای تخریب پیامبر، علت جدایی زید و زینب را تمایل پیامبر به زینب بیان کردند و داستانی نیز در این خصوص رواج دادند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 8، ص 101ـ 102؛ بلاذری، ج 1،ص 522؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1849ـ 1850) که تفاوتهایی نیز دارد. در نقل متداولترِ این داستان، هنگامی که پیامبر به دیدن زید رفته بود، وی در خانه نبود (ابنسعد، همانجا؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 562ـ 564؛ طبرانی، ج 24، ص 44)، اما در نقل ابنحبیب (ص 85) زید در خانه بود و داشت وضو می¬گرفت. برخی مفسران نیز این داستانها را ذیل آیۀ 37 سورۀ احزاب* ذکر کردهاند (برای نمونه، رجوع کنید به طبری، تفسیر؛ ابنابیزَمِنین، ذیل آیه). بررسی روایات ناظر بر این ماجرا نشان میدهد مفسران قرن اول، به احتمال بسیار، برخی مطالب راجع به گزارشهای زینب و زید را بر اساس داستانهای متداول اوریا و داود ساختهاند (رجوع کنید به طبرانی، ج 24، ص 44). ابنحجر (ج 7، ص 668) به ضعیف بودن سند برخی از این داستانها اشاره کرده،اما باسورث (د. اسلام، ذیل مادّه) داستان ازدواج پیامبررا با زینب بر اساس همان گزارشهای مغرضانه تبیین نموده است. همچنین، ازدواج پیامبر با زینب، یکی از مسائل ثابت در متون جدلی مسیحیت از زمان کهن بوده (همانجا) و احتمالاً نخستین بهرهگیری از این ماجرا در نقد پیامبر اسلام در سنّت مسیحی، گفتههای یوحنای دمشقی در کتاب چشمه معرفت بوده است (رجوع کنید به ساهاس ، ص 91؛ هویلند ، ص 276، پانویس 2) که پس از آن جزء ثابتی در ادبیات جدلی مسیحیت بر ضد اسلام شده و تقریباً در تمام متون جدلی آن دوره، این داستان گاه تغییر یافته و در مواردی تقریباً به همان صورتِ روایت شده در متون اسلامی، نقل و به آن استناد گردیده است (رجوع کنید به کندی، ص 58؛ ساهاس، ص 91، پانویس 3؛ دانیل، ص 30ـ 31، 119ـ 125، 313) . عالمان مسلمان به برداشتهای نادرست در این خصوص پاسخ دادهاند. جریان خردهگیری مشرکان و منافقان بر پیامبر مبنی بر اینکه او، خود، همه را از ازدواج با همسر پسر (عروس) منع کرده و اینک خود با همسر پسر خویش ازدواج کرده، در آیات 36 تا39 سورۀ احزاب آمده است (برای پاسخ کلامی به این ایرادها، رجوع کنید به سیدمرتضی علمالهدی، ص 175ـ 177). ازدواج پیامبر با زینب، دخترعمۀ خود، امری طبیعی است و در پاسخ به کسانی که گفته¬اند دلیل ازدواج پیامبر با او آشفتگی آن حضرت از جمال وی بوده است (ابن سعد، ج 8، ص 101ـ 102؛ قمی، ج 2، ص 172ـ 173)، باید گفت پیامبر از زیبایی و خوی و منش زینب، پیش از ازدواج او با زیدبن حارثه آگاه بود. پیامبر به زیدبن حارثه، مشهور به زیدالحلب، مهر ویژهای داشت (ابنسعد، ج 3، ص 40، 42- 44؛ ابنعبدالبر، ج 2، ص 543، 546) و یکی دو سال پس از بعثت، کنیز آزاد کردۀ خود، امّیَمَن، را به همسری او درآورد و اُسامةبن زید بهرۀ این ازدواج بود (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3،ص 45؛ ابنعبدالبر، ج 2، ص 546).
بعد از مهاجرت زینب به مدینه، پیامبر از زینب برای زید خواستگاری نمود. زینب هنگام خواستگاری گمان میکرد که پیامبر او را برای خویش خواستگاری نموده است، از این رو با درخواست پیامبر موافقت کرد. اما پس از آنکه دریافت پیامبر وی را برای زید خواستگاری کرده است، مخالفت نمود و چون پیامبر را به این وصلت راضی دید، با درخواست ازدواج موافقت کرد (ابنسعد، ج 8، ص 101؛ طبرانی، ج 24، ص 39ـ 40، 45؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 51ـ 52) . مفسران در شأن نزول آیۀ 36 سورۀ احزاب عموماً آن را ناظر بر ماجرای وصلت زید و زینب دانسته و گفتهاند پس از نزول این آیه، زینب به ازدواج با زید موافقت کرد (برای نمونه، رجوع کنید به مقاتلبن سلیمان؛ طبری، تفسیر، ذیل آیه؛ قس طبری، همانجا، که بر اساس خبری گفته که آیه در خصوص امّکلثوم دختر عُقبةبن ابیمعیط و زیدبن حارثه نازل شده است. اما همواره میان زینب و زید کشاکش وجود داشت (ابوعبیده، ص 62؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 52) و زید از بداخلاقی زینب نزد پیامبر شکایت میبرد و پیامبر او را به صبر و تحمل همسر دعوت میکرد (ابنسعد، ج 8، ص 103؛ بلاذری، ج 1، ص 522؛ طبرانی، ج 24، ص 41) تا سرانجام پیامبر به فرمان خداوند به جدایی آن دو حکم داد. به گفتۀ بیشتر سیرهنویسان و مورخان، جدایی زینب و زید در سال پنجم یا پس از مُرَیسع در شعبان سال پنجم بوده است (از جمله،رجوع کنید به ابنسعد، ج 8، ص 114؛ بلاذری، ج 1، ص 521؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1849، که این را عقیدۀ قِتاده دانسته است؛ قس ابوعبیده، ص 61؛ بلاذری، ج 1، ص 521؛ ابن عبدالبر، همانجا، که به نقلی زمان جدایی زینب و زید را سال سوم ذکر کردهاند، هرچند بلاذری گفته که این قول ، ثابت نشده دانسته است). پیامبر سپس با دستور الهی و برای شکستن رسمی جاهلی که فرزند خوانده را همچون فرزند تنی خود میدانستند، با زینب ازدواج کرد (رجوع کنید به احزاب: 37؛ ابنحجر، ج 7، ص 667 ؛قس ابنهشام، ج 2، ص 646، که نقل کرده است زینب خود را بدون مهریه به پیامبر بخشید). پیامبر همواره زید را فرزند و وارث خود معرفی می¬کرد(ابنسعد، ج 3، ص 42؛ ابنعبدالبر، ج 2، ص 543؛ ابنحجر، ج 2، ص 599). بعدها زینب به این سبب که ازدواج او و پیامبر در آسمانها مقرر شده است، بر دیگر همسران پیامبر برتری میجست (ابنسعد، ج 8، ص 103؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1850). پیامبر در ازدواج با زینب، ولیمۀ ویژه داد و گوسفندی کشت (ابنسعد، ج 8، ص 103) و با نان و گوشت از مهمانان پذیرایی کرد (ابن سعد، ج 8، ص 105، 106، 107؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1849). ازدواج پیامبر با زینب در آغاز ذیقعدۀ سال پنجم رخ داد و زینب در آن هنگام سی و پنج سال داشت (ابنسعد، ج 8، ص 114؛ ابن عبدالبر، ج 4، ص 1849).
آیات حجاب در خصوص مزاحمت اصحاب برای پیامبر پس از ازدواج ایشان با زینب نازل شده است. تفصیل گزارشهای مختلف را ابنسعد (ج 8، ص 105ـ 107) و طبرانی (ج 24، ص 46ـ 50) آورده و مفسران نیز ذیل آیات 58 و 59 سورۀ احزاب به این نکته اشاره کردهاند (برای نمونه، مقاتلبن سلیمان؛ طبری،تفسیر، ذیل آیه؛ قس طبری،همانجا، که دربارۀ نزول این آیه درخصوص امّسَلَمه و عایشه نقلهایی آورده است). جایگاه زینب نزد پیامبر موجب برانگیخته شدن رشک برخی از زنان آن حضرت شده بود که در نهایت آیات نخست سورۀ تحریم در این باره نازل شد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 8، ص 107؛ بخاری، ج 6، ص 166ـ 167، ج 7، ص 232؛ مسلم، ج 4، ص 184ـ 185)؛ هر چند زینب نیز خود باعث رنجش صفیه*، دختر حُیَیبن اَخطَب، شده بود (ابنعبدالبر، ج 4، ص 1850). زینب در جنگ حُنَیْن همراه پیامبر بود (واقدی، ج 3، ص 926؛ طبری، تاریخ، ج 3، ص 83) و پس از رحلت پیامبر میگفت که پس از ایشان هرگز بر مرکبی سوار نخواهم شد، هرچند برای حج باشد (واقدی، ج 3، ص 1115). پیامبر خطاب به عمر که به زینب پرخاش کرده بود، فرمود به-هوش باشد که زینب اَوّاهه است و اَوّاه را فروتن در پیشگاه خدا و بسیار زاریکننده در درگاه او و صفت حضرت ابراهیم معنی کرد (ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 53ـ 54؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1852؛ ابنحجر، ج 7، ص 669).
عمر پس از تشکیل دیوان، مستمری سالیانۀ زینب را همچون برخی دیگر از همسران پیامبر، دوازده هزار درهم تعیین نمود،اما زینب فقط یک سال این مستمری را گرفت و سال بعد درگذشت. زینب گرفتن این مبلغ را فتنه میدانست و از خدا خواسته بود که به¬گونهای او را از گرفتن مستمری رهایی بخشد (ابنسعد، ج 8، ص 110؛ رجوع کنید به ذهبی، ج 2، ص ،214 که نوشته است برای صفیه و جُوَیْریَّه، دیگر همسران پیامبر، نصف این مقدار تعیین شده بود). وی نخستین همسر پیامبر بود که بعد از رحلت ایشان درگذشت (ابنعبدالبر، ج 4، ص 1850). زینب در سال 20 هجری درگذشت (رجوع کنید به ابن سعد، ج 8، ص 115؛ طبرانی، ج 24، ص 38؛ ابنعبدالبر، ج 4، ص 1852) و عمربن خطّاب بر جنازۀ او نماز گزارد (ابنحبیب، ص 88؛ مزی، ج 35، ص 185). ابنسعد (ج 8، ص 111) و ذهبی (ج 2، ص 212ـ 213) در خبری نقل کردهاند که خلیفۀ دوم دستور داد برای حفظ حرمت زینب، به دلیل پوشیده نبودن تابوت، تنها محارم زینب در تشییع جنازه حاضر شوند. در این هنگام اَسماء بنت عُمَیس شیوۀ بهرهگیری از تابوت را به خلیفه گوشزد کرد و پس از آن به عموم اجازۀ شرکت در تشییع جنازۀ زینب داده شد (نیز ابنقتیبه، ص 555). عمر پیشاپیش تابوتِ پوشیده با روکش برجسته حرکت میکرد و میگفت چه نیکو پوششی است که پیکر زنان را پس از مرگ از دیدۀ مردان پوشیده میدارد (ابنسعد، ج 8، ص 112؛ ابنقتیبه، ص 555). زینب در گورستان بقیع در کنار خانۀ عقیل و خانۀ محمدبن حنفیه به خاک سپرده شد (ابنسعد،ج 8، ص 109؛ بلاذری، ج 1، ص 524) و برادرزاده و خواهرزادۀ زینب و اسامةبن زید، که همگان بر زینب مَحرم بودند، در گور رفتند و او را به خاک سپردند (ابنسعد، ج 8، ص 111ـ 112، 113ـ 114؛ بلاذری، ج 1، ص 524). در روز خاکسپاری زینب گرمای هوا شدت یافت، از این رو خلیفه دستور داد روی قبر خیمهای نصب شود که آن را نخستین خیمۀ نصب شده بر قبر در اسلام دانستهاند (ابنسعد، ج 8، ص 112ـ 113؛ نیز رجوع کنید به ابنحبیب، ص 88؛ بلاذری، ج 1،ص 524). شیوهای که در تشییع زینب (یعنی قرار دادن پیکر وی در تابوت) به کار رفت، پیشتر حضرت زهرا سلامالله علیها برای خود توصیه کرده و این موضوع را به اسماء بنت عمیس گفت و اسماء گفت که در سنّت تشییع جنازۀ اهل حبشه تابوت را دیده است و آن را خواهد آورد (کلینی، ج 3، ص 251؛ ابنبابویه، ج 1، ص 194؛ ابونعیم اصفهانی، ج 2، ص 43)، اما چون پیکر دخت پیامبر تشییع رسمی نشده بود، برای نخستین بار این شیوه برای پیکر زینب که از چند حیث والاترینِ همسران پس از خدیجه بود، انجام شد (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 555؛ طبرسی، ج 1، ص 278؛ محبالدین طبری، ص 166). تنها میراث باقی مانده از زینب، خانۀ او بود که بعدها، هنگام توسعۀ حرم نبوی در زمان ولیدبن عبدالملک، به پنجاه هزار درهم از وارثان او خریداری شد (ابنسعد، ج 8، ص 114؛ ذهبی، ج 2،ص 218).
منابع: (1) ابوعبیده معمربن مثنی بصری، تسمیۀ ازواجالنبی صلیالله علیه و سلم و اولاده، چاپ کمال یوسف حوت ،بیروت 1410/ 1990؛ (2) ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء ،بیروت 1387/ 1967؛ (3) محمدبن علیبن حسین مشهور به ابنبابویه قمی، من لایحضرهالفقیه، چاپ علیاکبر غفاری ،قم 1414؛ (4) محمدبن حبیب بغدادی، کتابالمحبر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر،بیروت،بیتا.؛ (5) ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/ 1992؛ (6) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1387/ 1967؛ (7) جمالالدین ابوالفرج ابنجوزی، صفةالصفوة، چاپ محمود فاخوری و محمد رواس قلعهجی،قاهره 1390/ 1970؛ 8- ابنسعد، الطبقاتالکبری، چاپ احسان عباس (اختصارات)؛ (9) محمدبن عبداللهبن ابیزمنین، تفسیرالقرآن العزیز، چاپ ابوعبدالله حسینبن عکاشه و محمدبن مصطفی کنز، قاهر ه1423/ 2002؛ (10) عبداللهبن مسلم مشهور به ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه ،قاهره 1379/ 1960؛ (11) یوسفبن عبداللهبن محمد مشهور به ابنعبدالبر، الاستیعاب فی معرفةالأصحاب، چاپ علی محمد بجاوی ،بیروت 1412/ 1992؛ (12) عبدالملکبن هشام مشهور به ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم آبیاری و عبدالحفیظ شلبی ،بیروت، بیتا.؛ (13) مقاتلبن سلیمانبلخی، تفسیر مقاتلبن سلیمان، چاپ احمد فرید ،بیروت 1424/ 2003؛ (14) محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، بیروت 1401/ 1981؛ (15) احمدبن یحیی بلاذری، أنسابالأشراف، چاپ محمود فردوس عظم ،دمشق 1997/1418؛ (16) شمسالدین محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (چاپ اختصارات)؛ (17) سلیمانبن احمد طبرانی، المعجمالکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی،موصل 1405/ 1984؛ (18) فضلبن حسن طبرسی، اعلامالموری بأعلام الهدی، قم 1417؛ (19) محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم (اختصارات)؛ (20) همو، جامعالبیان فی تفسیرآی القرآن (چاپ اختصارات)؛ (21) محبالدین احمدبن عبدالله طبری، السمطالثمین فی مناقب امهات المؤمنین، چاپ محمدبن فرید ، بیجا، بیتا.؛ (22) علیبن حسین مشهور به علمالهدی، تنزیهالأنبیاء، چاپ فاطمه قاضی شعار،تهران 1380ش؛ (23) محمدبن یعقوب کلینی، الکافی (چاپ اختصارات)؛ (24) عبدالمسیحبن اسحق کندی (؟)، رسالة عبداللهبن اسماعیل الهاشمی الی عبدالمسیحبن اسحق الکندی یدعوه الی الاسلام و رسالة الکندی الی الهاشمی یرد بها علیه و یدعوه الیالنصرانیة،دمشق 2005؛ (25) علیبن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، چاپ سید طیب موسوی جزائری، قم 1404؛ (26) مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت، بیتا؛ (27) جمالالدینبن عبدالرحمن مزی، تهذیبالکمال فی اسماء الرجال، چاپ بشّار عوّاد معروف ،بیروت 1422/ 2002؛ (28) محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی الواقدی، چاپ مارسدن جونز ،لندن 1966؛
(29) EI2, s. v. ,"Zaynab BT. DJahash" (by. C. E. Bosworth); (30) Robert G. Hoyland, "The Earliest Christian writings on Muhammad: An Appraisal" in: The Biography of Muhammad: The Issue of Sources, ed., Harald Motzki (Leiden, Boston and Köln, 2000); (31) Norman Daniel, Islam and the West: the making of an image (Oneword, Oford 1993); (32) Daniel J. Sahas, John of Damascus on Islam: The "Heresy of the Ishmaeites,Leiden 1972.