responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6784

 

خالدى، خاندان ، خالدى، خاندان، از خاندانهاى كهن و سرشناس فلسطين و ساكنِ بيتالمقدس. پيشينيان اين خاندان از بنىمخزوم ــتيرهاى از تبار بنىمرّه قريش ــ بودند كه نسبشان به خالدبن وليد* مخزومى، صحابى صدر اسلام، مىرسد (محبّى، ج 1، ص 298؛ دبّاغ، 1986، ص 231ـ232). آنان احتمالا پيش از آنكه صليبيان بيتالمقدس را اشغال كنند (493/ 1099؛ رجوع کنید به بيتالمقدس*)، بدانجا هجرت كردند و در روستايى به نام دير (از روستاهاى جبل نابلس) سكنا گزيدند، از همين روى نياكانشان، از حدود پنج قرن پيش بهنام ديرى شهرت يافتند (لكنوى، ص 79؛ خالدى، ص10ـ16؛ عادل مَنّاع، ص 135). مشهورترين فرد اين خاندان، محمدبن عبداللّه شمسالدين، قاضىالقضات مصر، بود كه در 837 از دنيا رفت. پس از وى فرزندان و نوادگانش نيز به عنوان قضات حنفيه اشتغال داشتند. در دوره حكومت عثمانى نيز قضات حنفيه در بيتالمقدس نسل به نسل از ميان اعضاى خاندان ديرى خالدى منصوب مىشدند (رجوع کنید به خالدى، ص 12ـ15). با آغاز قرن يازدهم آنها منصب رياست كُتّاب دادگاه شرع بيتالمقدس ــكه مهمترين منصب دينى در آن دوره بودــ را نيز عهدهدار شدند. آنها همچنين از نيمه دوم قرن سيزدهم رياست شهردارى بيتالمقدس را در اختيار گرفتند، و مناصب دادگاههاى شرع، نسل به نسل به افراد خاندان منتقل مىشد (اوئن، ص560؛ خالدى، ص 15ـ16) بهطورى كه تا پايان جنگ جهانى اول (1914ـ1918) مناصب دادگاههاى شرع در سيطره خالديها بود (حوت، ص 203).

در حمله ناپلئون در آغاز قرن سيزدهم/ نوزدهم و نيز حمله بريتانيا در جنگ جهانى اول، خالديها با عثمانيها همپيمان بودند. آنها در دوره عثمانى از اصلاحات قانون اساسى پشتيبانى مىكردند. همچنين اعضاى اين خاندان از بنيانگذاران و فعالان جمعيت اتحاد و ترقى* بودند (خالدى، ص 16ـ17؛ عادل منّاع، ص 144، 154، 159، 161؛ برّو، ص 259). بهتدريج با اعمال نفوذ انگلستان، فرانسه و آلمان، تلاش براى كاستن از قدرت خاندانهاى صاحب نفوذ فلسطينى (بهويژه خاندان خالدى) فزونى گرفت (شولخ، ص 286ـ 288؛ عباسى، ص 63ـ64). اين دولتها به بهانه حذف خاندانهاى اشرافى، شخصيتهاى آگاه سياسى خاندانها را ــكه عناصرى تأثيرگذار و ضدصهيونيست شناخته مىشدندــ حذف كردند (عباسى، همانجا؛ نيز رجوع کنید به دبّاغ، 1986، ص 129؛ برّو، ص 242). آنها همچنين براى تضعيف رهبران فلسطينى به ايجاد تفرقه ميان خاندانهاى بزرگ بيتالمقدّس مبادرت ورزيدند. از جمله به اختلافات ديرينه ميان خاندانهاى خالدى و حسينى و نشاشيبى* دامن زدند، تا آنكه نزاع بر سر تقسيم قدرت ميان خاندانهاى متنفذ فلسطينى به درگيرى منجر گرديد و در پى آن هر خاندان حزبى مستقل تشكيل داد و به تحكيم رهبرى خاندان خود اقدام كرد. به تدريج دامنه شكافهاى ايجاد شده بازتابهاى پيچيدهترى به خود گرفت و به تفرقه در رهبرى فلسطين انجاميد. حزب اصلاح (رجوع کنید به بخش 5 همين مقاله) خاندان خالدى، غالباً در اختلافات ميان خاندانها بىطرف بودند (طَنّوس، ج 1، ص 126ـ 128؛ عباسى، ص 63، 71ـ72؛ عبوشى، ص 132؛ محافظه، ص 543ـ550).

خاندان خالدى در زمينه آموزش نيز تجربه داشتند. آنها نسل به نسل سرپرست مدرسه مشيخه معظّميه بودند و كرسيهاى تدريس اين مدرسه و كرسيهاى استادى مدارس منجكيه و شركسيه و ديگر مراكز علمى را در اختيار داشتند (كردعلى، ج 6، ص 121؛ عبدالجليل حسن عبدالمهدى، ج 2، ص80). از فعاليتهاى فرهنگى اين خاندان تأسيس كتابخانه خالدى به همت شيخراغب (رجوع کنید به ادامه مقاله) بود.

اين مقاله مشتمل است بر شرححال شش تن از مشاهير اين خاندان.

1) يوسف ضياءپاشا، انديشمند، سياستمدار و محقق. وى در 1258 در بيتالمقدس زاده شد. پدرش، محمدعلىبن على (متوفى 1281)، حدود شصت سال قاضى شرع دولت عثمانى در يافا، بيتالمقدس، مرعش و ارزروم بود (عادل مَنّاع، ص 146؛ شولخ، ص 281). خالدى از نوجوانى در جلسات درس مسجدالاقصى و نزد پدرش، با مباحث دينى، سياسى، اجتماعى و فلسفى آشنا شد. او براى ادامه تحصيل به مالت رفت و دو سال در دانشكده پروتستانها تحصيل كرد (خالدى، ص 19؛ شولخ، ص 281ـ 282). سپس برادر بزرگش، ياسين، وى را براى تحصيل طب در دانشكده پزشكى ارتش به استانبول برد، اما او پس از يك سال آنجا را رها كرد و در كالج امريكايى روبرت در همان شهر مشغول به تحصيل در رشته مهندسى شد. با شنيدن خبر درگذشت پدرش، پس از يك سال و نيم تحصيل دانشگاه را رها كرد و به بيتالمقدس بازگشت (خالدى؛ عادل منّاع، همانجاها؛ قس شولخ، همانجا: كالج امريكايى بيبك). در مدت تحصيل در استانبول، شاهد تأثير مدارس و آموزشگاههاى جديد علمى در پيشرفت جامعه بود، از همين رو پس از بازگشت به بيتالمقدس، مدرسه رشديه را در 1284 با مساعدت راشد پاشا، والى سوريه، به سبك مدارس استانبول تأسيس كرد (عادل منّاع، همانجا؛ شولخ، ص 282ـ283). او در 1284 به عنوان اولين شهردار بيتالمقدس برگزيده شد. از جمله اصلاحاتى كه وى در اين دوره انجام داد، ساختن جاده بيتالمقدس ـ حيفا، راههاى ارتباطى و آبراههها بود (خالدى، همانجا؛ شولخ، ص 283).

در 1291، راشدپاشا وزير امورخارجه حكومت عثمانى شد. او كه از اصلاحطلبان بود، يوسف ضياء را براى كار در ديوان باب عالى به استانبول فراخواند، و او مدت شش ماه در ديوان ترجمه مشغول به كار شد. سپس به عنوان نايب كنسول عثمانى به شهر بندرى پوتى در روسيه، واقع در كرانه درياى سياه، اعزام شد، اما پس از شش ماه، همزمان با بركنارى راشدپاشا، وى نيز عزل گرديد. خالدى در 1292 بار ديگر شهردار بيتالمقدس شد و پس از اعلان حكومت مشروطه و وضع نخستين قانون اساسى در دولت عثمانى در 1293، و افتتاح مجلس نمايندگان امپراتورى عثمانى (مجلس مبعوثان)، به عنوان تنها نماينده فلسطين به اين مجلس راه يافت (عادل منّاع، ص 146ـ147؛ كانينگهام، ص 73). او از رهبران جناح اصلاحطلب، آزادىخواه و مخالف با سياست سلطان عبدالحميد دوم (حك : 1293ـ 1327) در مجلس بود (شولخ، ص 284ـ285، 291ـ 292؛ دبّاغ، 1396، ج 10، قسم 2، ص 359ـ360).

سرانجام در 9 محرّم 1295، سلطان عبدالحميد كه از انتقادات فزاينده نمايندگان مخالف در مجلس سخت برآشفته بود، پس از سخنرانى تند و انتقادآميز يوسف خالدى در حضور او، دستور انحلال مجلس و تبعيد ده نفر از نمايندگان را صادر كرد كه يوسف خالدى در رأس آنها بود. با انحلال مجلس، دوره تنظيمات* پايان گرفت و سياست استبدادى سلطان عبدالحميد حاكم شد. در 10 ربيعالاول 1295، خالدى از تبعيد به بيتالمقدس بازگشت و مجدداً شهردار شد، اما رئوفپاشا، استاندار بيتالمقدس كه با خالدى مخالف بود، وى را از رياست شهر بركنار كرد (شولخ، ص 285، 291ـ292؛ مقدسى، ص 29). خالدى پس از بركنارى، به وين رفت و به عنوان استاد زبانهاى شرقى در دانشگاه وين مشغول به كار شد (عادل منّاع، ص 148؛ خالدى، همانجا). در 1298، خالدى به فلسطين بازگشت و مدتى فرماندار يافا و سپس شهر مرجعيون گرديد. در اوايل سده چهاردهم استاندار موطْكى، ناحيهاى كردنشين واقع در شمالشرقى تركيه كنونى، گرديد و در اين مدت فرهنگ لغت كردى ـ عربى را تأليف كرد (شولخ، ص 289؛ عادل منّاع، ص 149).

يوسف ضياء از نخستين كسانى بود كه به اهداف صهيونيسم براى تأسيس دولتى يهودى در خاك فلسطين پىبرد و در مخالفت با روند كوچانيدن يهوديان كه از اواخر دهه 1290/ اوايل دهه 1880 شروع شده بود، براى بيدارى افكار عمومى و آگاهى ملت فلسطين تلاش كرد (خالدى، ص 20؛ كيّالى، ص 50؛ نيز رجوع کنید به ماندل، ص 124ـ125). خالدى در 8 شوال 1316 در نامه مفصّلى به تئودور هرتسل* مهاجرت بىوقفه يهوديان را محكوم كرد و درباره به خطر افتادن همزيستى مسالمتآميز مسلمانان و يهوديان و مسيحيان هشدار داد. او فلسطين را جزء لاينفك دولت عثمانى خواند و از صهيونيستها خواست تا امنيت و صلح در فلسطين را خدشهدار نسازند (شوفانى، ص 304؛ خالدى، همانجا).

اعتقاد خالدى به تساهل دينى كه با تعصبات دينى دوره عثمانى سازگارى نداشت، موجب شد كه بعضى وى را به پيروى از مسيحيت منتسب كنند، اما خالدى از دوستان نزديك سيدجمالالدين اسدآبادى* و همچون وى اصلاحطلب دينى بود. به باور خالدى، دين و انسانيت پيوندى ناگسستنى دارند و دفاع از ارزشهاى انسانى همسو با دفاع از ارزشهاى دينى است (رجوع کنید به شولخ، ص 290ـ291؛ عادل منّاع، ص 147، 149).

او در 1324 در استانبول درگذشت (عادل منّاع، ص 105؛ قس كحّاله، ج 13، ص331: بيتالمقدس).

تأليفاتى از يوسف ضياء برجامانده كه عبارتاند از: 1) تحقيق در اشعار لبيدبن ربيعه و گردآورى آن در ديوانى براى اولينبار كه در 1297 (يا 1298) به نام ديوان لبيدالعامرى به چاپ رسيد (عفيف عبدالرحمان، ص 430؛ حسام خطيب، ص 364). 2) فرهنگ لغت كردى ـ عربى به نام الهديةالحميدية فى اللغة الكردية كه در 1310 در استانبول به چاپ رسيد (عادل منّاع، ص 149؛ شولخ، ص 290). 3) مجموعه يادداشتهايى از او با نام اَنا كه ديدگاههاى خالدى درباره مسائل گوناگون را در برمىگيرد (دبّاغ، 1396، ج 10، قسم 2، ص 361).


منابع:
(1) ادوارد راجر جان اوئن، «تاريخ فلسطين الاقتصادى فى القرن التاسع عشر: 1800ـ1918»، ترجمه يوسف شبل، در الموسوعة الفلسطينية، قسم 2، ج 1، بيروت: هيئة الموسوعة الفلسطينية، 1990؛
(2) توفيق برّو، العرب والترك فى العهد الدستورى العثمانى: 1908ـ 1914، دمشق 1991؛
(3) حسام خطيب، «النقد الادبى الفلسطينى الحديث: 1900ـ1985»، در همان، قسم 2، ج 4، بيروت: هيئةالموسوعةالفلسطينية، 1990؛
(4) بيان نويهض حوت، القِيادات و المؤسسات السياسية فى فلسطين: 1917ـ 1948، بيروت 1981؛
(5) وليد خالدى، المكتبة الخالديّة فىالقدس: 1720مـ 2001م، بيروت 2002؛
(6) مصطفى مراد دبّاغ، بلادنا فلسطين، ج 10، قسم 2، خليل 1396/1976؛
(7) همو، القبائلالعربية و سلائلها فى بلادنا فلسطين، (بيروت) 1986؛
(8) الياس شوفانى، الموجز فى تاريخ فلسطين السياسى: منذ فجرالتاريخ حتى سنة 1949، بيروت 1996؛
(9) آلكساندر شولخ، تحولات جذرية فى فلسطين: 1856ـ 1882، نقله عن الالمانية كامل جميل عسلى، عَمّان 1988؛
(10) عزت طَنوس، الفسطينيون: ماض مجيد و مستقبل باهر، ج 1، بيروت 1982؛
(11) عادل مَنّاع، اعلام فلسطين فى اواخر العهد العثمانى: 1800ـ 1918، بيروت 1997؛
(12) نظام عزت عباسى، السياسة الداخلية للحركة الوطنية الفلسطينية فى مواجهة الانتداب البريطانى و الحركة الصهيونية: 1918ـ 1945، اربد، اردن 1984؛
(13) عبدالجليل حسن عبدالمهدى، المدارس فى بيتالمقدس فى العصرين الايوبى و المملوكى، عَمّان 1401/ 1981؛
(14) واصف عبوّشى، فلسطين قبل الضياع، ترجمة على جرباوى، لندن 1985؛
(15) عفيف عبدالرحمان، «علماللغة فى فلسطين»، در الموسوعة الفلسطينية، قسم 2، ج 3، بيروت: هيئة الموسوعة الفلسطينية، 1990؛
(16) آلن كانينگهام، «اسب بازنده: مرورى در مناسبات انگليس و تركيه، پيش از جنگ جهانى اول»، در مسائل خاورميانه، زيرنظر آلبرت حورانى، ترجمه عبداللّه گلهدارى، تهران: اميركبير، 1351ش؛
(17) عمررضا كحّاله، معجمالمؤلفين، دمشق 1957ـ1961، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(18) محمد كردعلى، خطط الشام، بيروت 1389ـ1392/ 1969ـ1972؛
(19) عبدالوهاب كيّالى، تاريخ فلسطينالحديث، بيروت 1970؛
(20) عبدالحى لكنوى، الفوائد البهية فى تراجم الحنفية، كراچى 1393؛
(21) نويل ماندل، «مهاجرت تركان، اعراب و يهوديان به فلسطين»، در مسائل خاورميانه، همان؛
(22) على محافظه، «الفكر السياسى الفلسطينى قبل عام 1948»، در الموسوعة الفلسطينية، قسم 2، ج 3، همان؛
(23) محمدامينبن فضلاللّه محبّى، خلاصة الاثر فى اعيان القرن الحادى عشر، (قاهره) 1284؛
(24) انيس خورى مقدسى، الاتجاهات الادبية فى العالمالعربى الحديث، بيروت 1982.

/ ناهده فوزى /



2) روحى (يا محمد روحى)، سياستمدار، اديب و پژوهشگر و مورخ معاصر. او در 1281 در بيتالمقدس به دنيا آمد. پدرش ياسينبن محمدعلى و نياى اعلاى وى صنعاللّه خالدى مَقْدِسى است (خالدى، مقدمه وليد خالدى، ص 39). روحى تحصيلات ابتدايى خود را ابتدا در بيتالمقدس سپس در نابلس و طرابلس گذراند (همان مقدمه، ص 39ـ40؛
سوافيرى، ص 275). در 1297 همراه عمويش عبدالرحمان نافذ به استانبول رفت و به دليل گستردگى معلوماتش ــدر حالىكه شانزده سال بيش نداشت ــ درجه ممتاز علمى را احراز كرد و معلم افتخارى مدرسه رابعةالخير شد (خالدى، همان مقدمه، ص40؛
عادل مَنّاع، ص 152).

پس از مدت كوتاهى به بيتالمقدس بازگشت و در جلسات درس استادان مختلف در مسجدالأقصى شركت جست و به فراگيرى علوم دينى، تفسير قرآن، حديث، منطق، صرف و نحو، بديع و بيان مشغول شد و در مدارس آليانس و صلاحيه، زبان فرانسه را فراگرفت (عادل منّاع، همانجا) و به اصرار پدرش در وزارت دادگسترى مشغول به كار شد. زمانى كه به عنوان باشكاتب (سرپرست منشيان) دادگاه بدوى غزه منصوب گرديد، آن منصب را نپذيرفت و روانه استانبول شد. پس از شش سال تحصيل در آنجا (از 1305 تا 1311) از مدرسه پادشاهى (المكتب المَلكى) استانبول فارغالتحصيل شد. پس از آن به بيتالمقدس رفت و مشغول تدريس گرديد، اما ديرى نپاييد كه از اين كار دلسرد شد و به استانبول بازگشت. در آنجا با سيد جمالالدين اسدآبادى* آشنا شد و به سبب تماس با وى تحت پيگرد نيروهاى امنيتى حكومت عثمانى قرار گرفت و به ناچار به پاريس رفت (خالدى، همانجا؛
حسام خطيب، ص 346). روحى كه شيفته كسب علم بود، نخست در آكادمى علوم سياسى پاريس مشغول به تحصيل شد. سپس به دانشگاه سوربون پاريس رفت و در رشته فلسفه علوم اسلامى و ادبيات شرق به تحصيل پرداخت. او پس از پايان اين دوره تحصيلى استاد جمعيت گسترش زبانهاى خارجى گرديد، و ضمن آشنايى با خاورشناسان معروف در همايشهاى علمى خاورشناسى مشاركت مىكرد (خالدى، همان مقدمه، ص40ـ41؛
احمد عمر شاهين،ص402ـ403).

در 1316 به استانبول بازگشت و حكومت عثمانى او را در همان سال به سمت سركنسول شهر بندرى بوردو و توابع آن، واقع در جنوب غربى فرانسه، منصوب كرد. او به موقعيت ممتازى دست يافت و به مقام رياست كل كنسولهاى شهر برگزيده شد. روحى بالاترين نشانهاى افتخار حكومت فرانسه را دريافت كرد (خالدى، همان مقدمه، ص 42؛
عادل منّاع، ص 155). در 1326 پس از برقرارى مجدد مشروطه در 24 جمادىالآخره اين سال، پس از ده سال تصدى منصب سركنسولى، به بيتالمقدس بازگشت و از سوى مردم به عنوان نماينده انتخاب شد و به مجلس نمايندگان عثمانى در استانبول راه يافت (عادل منّاع، ص 153؛
دبّاغ، 1396، ج 10، قسم 2، ص 363ـ364).

در 1329 سخنرانيهاى خالدى به عنوان نماينده مردم بيتالمقدس در مجلس، نقطه عطفى در تاريخ مجلس بود و نقش بِسزايى در آگاه كردن ملت فلسطين داشت. او از شخصيتهاى برجسته و آگاهى بود كه به خطر صهيونيسم پىبرد و درباره پيامدهاى آن در فلسطين هشدار داد (حوت، ص 41، 43؛
برّو، ص 241). او از اطلاعات مهمى در زمينه تملك زمينهاى فلسطين بهدست صهيونيستها و افزايش تصاعدى مهاجران يهود پرده برداشت و هشدار داد كه اين اقدامات به طرد مردم فلسطين از سرزمين خود و به خطر افتادن كيان دولت عثمانى منجر خواهد شد. او از اجرا نكردن قوانين موجود براى نظارت بر مهاجرت يهوديان، انتقاد كرد و از دولت خواست تا اقداماتى جدّى برضد مهاجرت روزافزون يهوديان و فروش زمينهاى فلسطين به آنان اتخاذ كند (برّو، ص 241ـ242؛
شوفانى، ص 304). اين موضعگيريها باعث شد تا يهوديان خالدى را براى مصالحشان خطرناك قلمداد كنند (دبّاغ، 1986، ص 129). او به عنوان نماينده ملىگراى بيتالمقدس، از نخستين كسانى بود كه تشكيل حزبى از نمايندگان عرب تبار مجلس را مطرح كرد و چون اين طرح بىنتيجه ماند پس از مدتى به جمعيت اتحاد و ترقى پيوست. در ربيعالاول 1329 نمايندگان مجلس از مناطق عربى عثمانى، گروه نمايندگان عرب را تشكيل دادند تا از حقوق عربها دفاع كنند و هويت يكپارچه عربى را تحقق بخشند. آنان با اين اقدام نقش فعالترى در صحنه سياست ايفا كردند. سرانجام در 1330 در پى انحلال مجلس، وى به بيتالمقدس بازگشت. پس از آنكه مجلس مجدداً آغاز به كار كرد و انتخابات از سرگرفته شد، مردم بيتالمقدس همچنان خالدى را به عنوان نماينده خود برگزيدند و او براى انجام وظيفه به استانبول رفت و به عنوان نايبرئيس مجلس انتخاب شد (برّو، ص 259؛
عادل منّاع، ص 154ـ155؛
حوت، ص 29).

روحى خالدى در 1331 در استانبول بر اثر ابتلا به بيمارى حصبه درگذشت (عادل منّاع، ص 155؛
دبّاغ، 1396، ج 10، قسم 2، ص 368). مهمترين آثار بهجا مانده از وى عبارتاند از : السِيُونيزم، او، المسألة الصهيونية كه در مجموعه مقالات دراسات فلسطينية (بيروت 1367ش/ 1988) چاپ شد. رسالة فى سرعة انتشار الدين المحمدى فى اقسام العالم الاسلامى (طرابلس شام)؛
المقدمة فى المسالة الشرقية منذ نشأتها الأولى الى الربع الثانى من القرن الثامن عشر (بيتالمقدّس)؛
تاريخ علم الادب عندالافرنج و العرب و فيكتور هوكو (مصر 1322/1904) و الانقلاب الثعمانى و تركيا الفتاة (مصر 1327/1909) (حماده، ج 3، ص 133؛
خالدى، همان مقدمه، ص 37).


منابع:
(25) احمد عمر شاهين، موسوعة كُتّاب فلسطين فىالقرن العشرين، دمشق 1992؛
(26) توفيق برّو، العرب و الترك فى العهد الدستورى العثمانى: 1908ـ 1914، دمشق 1991؛
(27) حسامخطيب، «النقد الادبى الفلسطينىالحديث: 1900ـ1985»، در الموسوعة الفلسطينية، قسم 2، ج 4، بيروت: هيئةالموسوعة الفلسطينية، 1990؛
(28) محمدعمر حماده، موسوعة اعلام فلسطين، دمشق 1421/2000؛
(29) بيان نويهض حوت، القِيادات و المؤسسات السياسية فى فلسطين: 1917ـ 1948، بيروت 1981؛
(30) محمد روحى خالدى، كتاب السيونزم، او، المسألة الصهيونيّة لمحمد روحى خالدى المتوفى سنة 1913، چاپ وليد خالدى، در دراسات فلسطينية: مجموعة ابحاث وضعت تكريما للدكتور قسطنطين زريق، بيروت: موسسة الدراسات الفلسطينية، 1998؛
(31) مصطفى مراد دبّاغ، بلادنا فلسطين، ج 10، قسم 2، خليل 1396/1976؛
(32) همو، القبائل العربية و سلائلها فى بلادنا فلسطين، (بيروت) 1986؛
(33) كامل سوافيرى، الادب العربى المعاصر فى فلسطين: من سنة 1860ـ 1960، قاهره ( 1979)؛
(34) الياس شوفانى، الموجز فى تاريخ فلسطين السياسى: منذ فجرالتاريخ حتى سنة 1949، بيروت 1996؛
(35) عادل مَنّاع، اعلام فلسطين فى اواخر العهد العثمانى: 1800ـ 1918، بيروت 1997.

/ ناهده فوزى /



3) خليل جواد بن بدر ملقب به ابوالوفاء از نوادگان محمد صنعاللّه خالدى (متوفى 1140؛
رئيس كتّاب دادگاه شرع بيتالمقدس). او در 1282 در بيتالمقدس زاده شد و در همانجا پرورش يافت (دبّاغ، ج10، قسم 2، ص 377؛
عادل منّاع، ص 159). تحصيلات اوليه را در مسجدالاقصى نزد شيخ أسعد، مفتى شافعى و ديگر علما گذراند (مجاهد، ج 2، ص 465؛
عادل منّاع، همانجا). در 1314 به قاهره رفت و در دانشگاه الازهر به تحصيل پرداخت. پس از آن در استانبول تحصيلاتش را ادامه داد و پس از فارغالتحصيلى از آموزشگاه قضات، قاضى نواحى مختلفى از جمله ديار بكر شد و مدتى عضو ناظر بر كتب و نشريات و نيز رئيس هيئت نظارت بر اجراى قوانين شرع گرديد. سپس از 1319 تا 1321 متولى امر قضا در حلب شد (مجاهد؛
عادل منّاع، همانجاها). در 1323 به استانبول رفت و به عنوان قاضى قالقاندلن ــ در مقدونيه كه از توابع حكومت عثمانى بودــ برگزيده شد (عادل منّاع، همانجا).

شيخخليل جواد كه از بنيانگذاران جمعيت اتحاد و ترقى به شمار مىرود، در قيام 1326 اين جمعيت برضد سلطان عبدالحميد دوم نقش فعالى ايفا كرد و عزل سلطان عثمانى را خواستار شد. او مدت چهارده سال رئيس دادگاه استيناف شرع بيتالمقدس بود و در كنار آن به تدريس و نشر علم در بيتالمقدس و ديگر شهرها اهتمام مىورزيد (همان، ص 159ـ160؛
مجاهد، همانجا). در 1314ش/ 1935 حاجامين حسينى*، كه با وى اختلاف داشت، موجبات بركنارى او را از سمت رياست دادگاه استيناف شرع بيتالمقدس فراهم آورد (عادل منّاع، ص160). پس از آن وى به نويسندگى روى آورد. شيخخليل عضو فرهنگستان علوم (المجمع العلمى العربى) در دمشق بود و برخى از مقالات وى در مجلةالزهراء بهچاپ رسيده است (مجاهد؛
عادل منّاع، همانجاها). وى حدود پنجهزار نسخه خطى كهن عربى را در كتابخانه شخصى خود گردآورد (دبّاغ؛
عادل منّاع، همانجاها).

شيخخليلجواد در 1320ش/1941 به قاهره رفت و در رمضان همان سال درگذشت و در قرافه بابالنصر مدفون گرديد (مجاهد؛
عادل منّاع، همانجا).


منابع:
(36) مصطفى مراد دبّاغ، بلادنا فلسطين، ج10، قسم 2، خليل 1396/ 1976؛
(37) عادل مَنّاع، اعلام فلسطين فى اواخر العهد العثمانى : 1800ـ 1918، بيروت 1997؛
(38) زكى محمد مجاهد، الاعلام الشرقية فى المائة الرابعة عشرة الهجرية، بيروت 1994.

/ ناهده فوزى /



4) راغب، او در 1283 در بيتالمقدس زاده شد و علوم دينى را همانجا فراگرفت و به كار در دادگاههاى شرع مشغول شد. او قاضى شرع و عضو مجلس معارف بيتالمقدس بود. راغب همچون ديگر اعضاى خاندان خالدى از طرفداران اصلاحات و قانون اساسى در دوره عثمانى بود (عادل مَنّـاع، ص 161). او در 1317 كتابخـانه خالـدى را ــكه شامل گنجينهاى از كتابهاى خطى بودــ تأسيس كرد (دبّاغ، ج10، قسم 2، ص 331). او از پيشگامان حمايت از تحصيلات دانشگاهى جوانان بود، لذا فرزندانش ــاحمد سامع، حسين فخرى و حسن شكرى ــ را به دانشگاه امريكايى بيروت* فرستاد. او در 1338 بهسمت قاضى صلح منصوب شد و سپس به سمت قاضى عالى ارتقا يافت. در 1302ش/ 1923 بهعنوان عضو دادگاه حيفا برگزيده شد، سپس به يافا منتقل گرديد و در 1308/1929 بازنشسته شد. در دوره قيمومت انگلستان بر فلسطين به عنوان يكى از رهبران مخالف به فعاليت سياسى پرداخت. در 1311/1932 به عضويت كميته عالى صندوق ملى (اللجنة العليا لصندوق الامة) ــكه رياست آن برعهده احمد حلمى عبدالباقى بودــ درآمد (حوت، ص 877؛
عادل منّاع، ص 161ـ162). صهيونيستها منزل وى را در 1327ش/ 1948 اشغال كردند و كتابخانه شخصى وى را از بين بردند. پس از آن شيخراغب به نابلس رفت و سرانجام در 1331ش/1952 در نابلس درگذشت (خالدى، ص 38).

از فعاليتهاى فرهنگى شيخ راغب، تأسيس كتابخانه خالدى بود. وى در 1381 با حمايت و پشتيبانيهاى مالى مادرش، خديجه دختر قاضى موسى خالدى (متوفى 1831)، كتابخانه عمومى خالدى را در بيتالمقدّس رسماً افتتاح كرد. او در اين راه از همفكرى دوستش شيخطاهر جزايرى*، مؤسس كتابخانه ظاهريه دمشق، و هميارى محمدالحبّال صاحب روزنامه بيروتى ثمرات الفنون، بهرهمند شد (موسوعةالمُدُن الفلسطينية، ص 602ـ603؛
خالدى، ص 29ـ31). موجودى كتابخانه كه در بدو تأسيس 318،1 جلد بود، در 1324ش/1945 به 000، 12 جلد بالغ گرديد. پس از جنگ 1346ش/ 1967، اين كتابخانه در خطر مصادره قرار گرفت، اما با مقاومت حيدربن كامل خالدى (متوفى 1370ش) و سپس دخترش هَيفاء، سرپرست كتابخانه، و نيز با همت اعضاى خاندان خالدى در داخل و خارج فلسطين و جلب حمايت دانشمندان و مستشرقان دنيا و برخى شخصيتهاى علمى، سياسى و مجامع علمى و فرهنگى، ادامه كار و نيز ترميم كتابخانه خالدى تضمين شد (رجوع کنید به خالدى، ص 41ـ50). اين كتابخانه داراى كتابهايى به زبانهاى عربى، انگليسى، فرانسوى، فارسى و تركى در علوم عربى، علوم اسلامى و آثار متنوعى از مستشرقان است (كردعلى، ج 6، ص 195؛
عسلى، ص 289، 305).


منابع:
(39) بيان نويهض حوت، القِيادات و المؤسسات السياسية فى فلسطين: 1917ـ 1948، بيروت 1981؛
(40) وليد خالدى، المكتبة الخالديّة فىالقدس: 1720م ـ 2001م، بيروت 2002؛
(41) مصطفى مراد دبّاغ، بلادنا فلسطين، ج 10، قسم 2، خليل 1396/1976؛
(42) عادل مَنّاع، اعلام فلسطين فى اواخر العهد العثمانى: 1800ـ 1918، بيروت 1997؛
(43) كامل جميل عسلى، «المكتباتالفلسطينية منذالفتح العربىالاسلامى حتى سنة 1985»، در الموسوعةالفلسطينية، قسم 2، ج 3، بيروت: هيئةالموسوعة الفلسطينية، 1990؛
(44) محمد كردعلى، خططالشام، بيروت 1389ـ1392/ 1969ـ1972؛
(45) موسوعة المدن الفلسطينية، دمشق: المنظمة العربية للتربية و الثقافة و العلوم، دائرةالثقافة، منظمةالتحرير الفلسطينية، 1990، ذيل «القدس» (از يحيى فرحان).

/ ناهده فوزى /



5) حسين فخرى، سياستمدار مبارز و پزشك. او فرزند راغب خالدى بود. در 1312 در شهر بيتالمقدس بهدنيا آمد و تحصيلات خود تا سطح دبيرستان را در زادگاهش گذراند. سپس براى تحصيلات عالى به بيروت رفت و در دانشگاه امريكايى بيروت، در رشته پزشكى مشغول به تحصيل شد. پس از دو سال تحصيل براى خدمت سربازى به ارتش عثمانى ملحق شد. سپس تحصيل در رشته پزشكى را در دانشگاه يسوعى بيروت ادامه داد و در 1334 مدرك دكترى گرفت (حماده، ج 2، ص 187؛
الموسوعة الفلسطينية، ذيل «حسين فخرى خالدى»). پس از فارغالتحصيلى بار ديگر به ارتش عثمانى پيوست و در جنگ جهانى اول* به جبهه نبرد در كانال سوئز اعزام شد. خالدى در نبردهاى خونين غزه پزشك ارتش بود و سه بار نيز مجروح شد (حوت، ص 79؛
حماده، همانجا). او بعدها پزشك رسمى استان حلب گرديد. پس از ورود ملك فيصل اول* به سوريه و حاكميت وى پس از جنگ جهانى اول، به ارتش عربى پيوست و معاون رئيس هيئت پزشكان شد. در 1338/ 1920 پس از آنكه فرانسويها حكومت فيصل را سرنگون كردند به بيتالمقدّس بازگشت و رئيس اداره كل بهداشت فلسطين شد (حماده، ج 2، ص 187ـ188؛
الموسوعة الفلسطينية، همانجا). حسين فخرى در 1313ش/1934 از سمت خود استعفا كرد و با حمايت شخصيتهاى برجستهاى چون حاجامين حسينى*، در 26 دى 1313/ 16 ژانويه 1935 شهردار بيتالمقدّس شد (حوت، ص300؛
الموسوعةالسياسة، ذيل «حسين فخرى الخالدى») و تا 1316ش/1937 در اين سمت ماند (موريس، ص 301). خالدى در اين سمت تلاش كرد تا درگيريهاى سياسى ميان سران خاندانهاى بزرگ فلسطينى را به گونه ی منطقى حل كند. تلاشهاى وى به تشكيل احزاب سياسى در اواسط دهه 1310ش/ 1930 منجر شد. از اينرو اين دهه به دوره احزاب شهرت يافت. او نيز حزب اصلاح عربى فلسطينى (حزبالاصلاح العربى الفلسطينى) را تأسيس كرد كه در 2 تير 1314/ 23 ژوئن 1935 با هدف استقلال و آزادى فلسطين و برپايى حكومت مردمسالار پارلمانى و بهبود وضع كشاورزان و كارگران و توسعه آموزش و پرورش، موجوديت خود را رسماً اعلام كرد (جان و حداوى، ج 1، ص 348؛
حوت، ص 301، 310ـ311؛
موريس، ص 13؛
محافظه، ص 535).

با آغاز قيام سراسرى فلسطينيها بر ضد نيروهاى انگليسى در 1315ش/1936، احزاب فلسطينى كميته عالى عربى (اللجنة العربية العليا) را در 5 ارديبهشت 1315/ 25 آوريل 1936 تشكيل دادند تا رهبرى اين قيام را در دست گيرد. حسين فخرى نيز به عنوان نماينده حزب اصلاح عربى فلسطينى به عضويت اين كميته درآمد (ابوغربيه، ص 53ـ54؛
حوت، ص 335ـ336؛
الموسوعة الفلسطينية، همانجا). در 1316ش/ 1937 با اوج گرفتن دوباره قيام مردم فلسطين، انگليسيها همه كميتهها و تشكلهاى ملى فلسطينى را غيرقانونى اعلام كردند. خالدى پس از بركنارى از رياست شهردارى، همراه ديگر اعضاى كميته عالى عربى دستگير و به جزيره سيشل تبعيد شد، كه پانزده ماه به طول انجاميد (زعيتر، ص 331، 335؛
طنّوس، ج 1، ص 192ـ193، 259؛
عارف، ج 1، ص 43ـ44).

هنگام برگزارى اجلاس لندن كه در 1317ش/1938 به منظور حل اختلافات موجود و با حضور نمايندگان فلسطينى و يهودى تشكيل شد، نماينده سلطنتى اجازه بازگشت برخى اعضا از جمله حسين فخرى را براى شركت در اين اجلاس صادر كرد (ابوغربيه، ص 129؛
طنّوس، ج 1، ص 259ـ260). او پس از بازگشت به فلسطين دبيركل كميته عالى عربى شد. حسين فخرى براى تأمين مالى فعاليتهاى ملىگرايانه فلسطينيها، پيشنهاد كرد بيتالمال عربى تأسيس شود (حماده، ج 2، ص 188؛
عارف، ج 1، ص 44؛
طنّوس، همانجا). او در كنفرانس دى و بهمن 1317/ ژانويه و فوريه 1939 لندن ــكه درباره مسئله فلسطين برگزار شد و بر تأسيس يك دولت مشترك عربى و يهودى در ده سال بعد تأكيد مىكردــ به عنوان نماينده منتخب هيئت فلسطينى در اين كنفرانس شركت داشت (ابوغربيه، ص 129ـ130؛
حماده، همانجا). طرح مزبور در 8 خرداد/ 29 مه همان سال با مخالفت كميته عالى عربى از جمله خالدى مواجه شد (سخنينى، ص 151ـ152).

در 22 خرداد 1325/ 12 ژوئن 1946 كميته عالى عربى منحل و هيئت عالى عربى (الهيئه العربية العليا)، كه تركيب جديدى از احزاب فلسطينى بود، با تصويب جامعه كشورهاى عرب در اجلاس بلودان تأسيس شد كه خالدى به عضويت شوراى مركزى آن انتخاب شد (موريس، ص 14؛
طنّوس، ج 1، ص 311؛
حوت، ص 544؛
عارف، همانجا). در واكنش به تأسيس رژيم صهيونيستى در 1327ش/ 1948، هيئتى متشكل از 85 شخصيت فلسطينى به رياست حاجامين حسينى كابينه دولت مستقل فلسطين را در غزه تشكيل دادند كه حسين فخرى وزير بهداشت و درمان آن بود (ابوغربيه، ص 345؛
طنّوس، ج 1، ص 513ـ514؛
دروزه، ج 2، ص 193ـ 194). حكومت مصر زير فشار انگليسيها، تمام اعضاى اين كابينه را دستگير و به مصر منتقل كرد و در آنجا آنها را زير نظارت شديد قرار داد (زهرالدين، ص 747). حسين فخرى سپس به اردن رفت و در 1332ش/1953 در حكومت فوزىالملقى وزير امورخارجه شد (سخنينى، ص 232؛
حماده، ج 2، ص 188). سپس عضو مجلس سناى اردن و در 1334ش/1955 وزير امورخارجه اردن و پس از آن، در 26 فروردين 1336/ 15 آوريل 1957 نخستوزير شد، اما به دليل مخالفت احزاب چپ و ملىگرا با هيئت دولت او، پس از يك هفته استعفا كرد. پس از آن به اريحا رفت و در آنجا سكونت گزيد (موريس، ص 301؛
حماده، همانجا؛
صليبى، ص 192). خالدى در اريحا به نوشتن كتاب مشغول شد. از آثار اوست: مُذَكَّراتى (خاطرات من) در پانزده جلد به زبان عربى، كه با نام مُذكّرات خاصّة فى مكتبة خاصة در 1328ش/ 1949 در بيروت به چاپ رسيده است؛
>خروج عربى< به انگليسى كه نسخه خطى آن موجود است (حماده، ج 2، ص 188ـ189؛
رشاد امام، ج 2، جزء1، ص 91؛
الموسوعة الفلسطينية، همانجا). حسين فخرى در بهمن 1341/ فوريه 1962 درگذشت و در بيتالمقدس به خاك سپرده شد (حماده، ج 2، ص 189).


منابع:
(46) بهجت ابوغربيه، فى خِضَمّ النِضال العربى الفسطينى، بيروت 1993؛
(47) محمدعمر حماده، موسوعة اعلام فلسطين، دمشق 1421/ 2000؛
(48) بيان نويهض حوت، القِياداتُ و المؤسسات السياسية فى فلسطين: 1917ـ 1948، بيروت 1981؛
(49) محمد عزة دروزه، القضية الفلسطينية فى مختلف مراحلها، ج 2، صيدا (1378/ 1960)؛
(50) رشاد امام، بيبليوغرافية مدينة القدسالشريف، تونس 1989ـ1991؛
(51) اكرم زعيتر، الحركة الوطنية الفلسطينية: 1935ـ 1939، بيروت 1992؛
(52) صالح زهرالدين، موسوعة رجالات من بلادالعرب، بيروت 2001؛
(53) عصام سخنينى، فلسطينالدولة جذورالمسألة فىالتاريخ الفلسطينى، نيكوزيا، قبرس 1985؛
(54) عزت طنّوس، الفلسطينيون: ماض مجيد و مستقبل باهر، ج 1، بيروت 1982؛
(55) عارف عارف، النكبة: نكبة بيتالمقدس و الفردوس المفقود، صيدا ?( 1956)؛
(56) على محافظه، «الفكرالسياسى الفلسطينى قبل عام 1948»، در الموسوعة الفلسطينية، قسم 2، ج 3، بيروت: هيئةالموسوعة الفلسطينية، 1990؛
(57) الموسوعةالسياسة، چاپ عبدالوهاب كيالى، بيروت : المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 1979ـ1994، ذيل «حسين فخرىالخالدى»؛
(58) الموسوعة الفلسطينية، دمشق: هيئةالموسوعة الفلسطينية، 1984؛


(59) Robert John and Sami Hadawi, The Palestine diary, Beirut 1970;
(60) Benny Morris, The birth of the Palestinian refugee problem: 1947-1949, Cambridge 1987;
(61) Kamal Salibi, The modern history of Jordan, London 1998.

/ ناهده فوزى /



6) ابووليد احمد سامح، محقق و مؤلف معاصر. وى فرزند راغب بود و در 1313 در بيتالمقدس زاده شد. تحصيلات اوليهاش را در اين شهر، ابتدا در مدرسه كولونيال امريكايى، سپس در مدرسه انگليسى سنت جورج گذراند (سوافيرى، ص 306؛
احمد عمر شاهين، ص 39؛
طَنّوس، ج 1، ص 15؛
الموسوعةالفلسطينية، ذيل «احمد سامحالخالدى»). پس از آن، براى ادامه تحصيل به بيروت رفت و در دانشگاه امريكايى بيروت در رشته داروسازى مشغول به تحصيل گرديد. او در 1335 در رشته داروسازى از دانشگاه امريكايى بيروت فارغالتحصيل شد و درجه استاد علوم را اخذ كرد (سوافيرى، ص 306، 321؛
دبّاغ، ج 10، قسم 2، ص 389؛
>دايرةالمعارف فلسطينيها<، ذيل "Khalidi, family"؛
الموسوعةالفلسطينية، همانجا) و در همين سال، رئيس داروسازان شهر حِمْص گرديد (احمد عمر شاهين، همانجا). دوران خدمت وى در ارتش عثمانى مصادف با اواخر جنگ جهانى اول بود. همزمان با پايان جنگ (1918) و هنگامى كه فلسطين تحت قيمومت انگليس درآمد، خالدى به ميهنش بازگشت و شغل داروسازى را ترك كرد. در 1338/1920، به عنوان بازرس وزارت فرهنگ در دو استان يافا و غزه منصوب شد. همچنين به معاونت مديركل آموزش و پرورش منصوب گرديد. او در همان زمان، تحصيلات عالى خود را نيز ادامه داد و در رشته علوم تربيتى مدرك فوق ليسانس گرفت (سوافيرى، ص 306؛
حماده، ج 1، ص 152؛
الموسوعةالفلسطينية، همانجا). در 1304ش/ 1925، مديريت دارالمعلمين بيتالمقدس را به عهده گرفت و نام آن را به دانشكده عربى (الكليةالعربية) تغيير داد. از آنجا كه احمد سامح مدير نمونه شناخته شد، در 1320ش/ 1941، وزارت فرهنگ با حفظ سمت، وى را به عنوان دستيار مديركل فرهنگ برگزيد (سوافيرى؛
الموسوعة الفلسطينية، همانجاها).

احمد سامح از 1309 تا 1327ش/ 1930ـ1948، آثارى در زمينه علوم تربيتى و اصول و روشهاى تعليم و تربيت، ترجمه و تأليف كرد و در اين زمينه سمينارها و سخنرانيهايى نيز در دانشكده عربى برگزار نمود. همچنين در مجلات الأديب، الرسالة و برخى روزنامهها مقالات متعددى از وى چاپ شد، به طورى كه به پدرِ علوم تربيتى جديد فلسطين شهرت يافت. او در زمينه تاريخ و ادبيات نيز كتابهايى تأليف كرد و از جمله كسانى بود كه خدمات شايانى به ارتقاى دانشِ علوم تربيتى نمود (آلجندى، ج 2، ص 405؛
سوافيرى، ص 306ـ307). تا 1327ش/ 1948، خالدى رياست دانشكده عربى فلسطين را عهدهدار بود، اما پس از اشغال فلسطين در همان سال به لبنان رفت و خود را وقف بهبود وضع فرزندان آواره فلسطينى كرد و انجمن حمايت از كودكان بىسرپرست (لَجْنَةُ اليَتيم العربية العامّة) را با مشاركت برخى از شخصيتهاى فلسطينى بنياد نهاد و خود اداره آن را برعهده گرفت. همچنين آموزشگاهى شبانهروزى براى نگهدارى و آموزش فرزندان شهداى فلسطينى در روستاى دير عمرو تأسيس نمود و تمام امكانات مادّى و معنوى خود را وقف خدمت به آنان كرد (احمد عمر شاهين، همانجا؛
حماده، ج 1، ص 152ـ153؛
>دايرةالمعارف فلسطينيها<، همانجا). او همچنين مدرسه ديگرى در هينيّا، در جنوب لبنان، براى پناه دادن به يتيمان تأسيس كرد (>دايرةالمعارف فلسطينيها<، همانجا).

مهمترين آثار احمد سامح در زمينه مسائل پرورشى عبارتاند از: 1) ادارةالصفوف، (قدس 1322ش/1943). 2) اركان التدريس (قدس 1313ش/1934). 3) انظمةالتعليم در دو جلد، كه ابتدا در 1312ش/1933 و بعد در 1314ش/ 1935 چاپ شد (سوافيرى، ص 307؛
احمد عمر شاهين، ص 40؛
حماده، ج 1، ص 153؛
>دايرةالمعارف فلسطينيها<؛
الموسوعة الفلسطينية، همانجاها).

احمد سامع در 1330ش/ 1951 در روستاى بيتمرى در لبنان درگذشت و در بيروت به خاك سپرده شد (حماده، ج 1، ص 181). در 1369ش/ 1990، نشان افتخار فرهنگ و هنر بيتالمقدس در مجلس يادبودش به وى اهدا شد (احمد عمر شاهين، ص 39).


منابع:
(62) ادهم آلجندى، اعلام الادب و الفن، دمشق 1954ـ1958؛
(63) احمد عمر شاهين، موسوعة كُتّاب فلسطين فى القرن العشرين، دمشق 1992؛
(64) محمدعمر حماده، موسوعة اعلام فلسطين، دمشق 1421/ 2000؛
(65) مصطفى مراد دبّاغ، بلادنا فلسطين، ج10، قسم 2، خليل 1396/ 1976؛
(66) كامل سوافيرى، الادب العربى المعاصر فى فلسطين: من سنة 1860ـ 1960، قاهره ( 1979)؛
(67) عزت طَنّوس، الفلسطينيون: ماض مجيد و مستقبل باهر، ج 1، بيروت 1982؛
(68) الموسوعة الفلسطينية، دمشق: هيئة الموسوعة الفلسطينية، 1984؛


(69) Encyclopedia of the Palestinians, ed. Philip Mattar, Chicago: Fitzroy Dearborn Publishers, 2000, s.v. "Khalidi, family" (by Michael R. Fischbach).

/ ناهده فوزى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6784
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست