responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6757

 

خاكساريه ، خاكساريه، فرقهاى از درويشان شيعىمذهب ايرانى. اين فرقه در عهد قاجار، خاصه پس از سفر يكى از قلندران جلاليه (رجوع کنید به جلالالدين حسين بخارى*) هند به نام غلامعلىشاه به ايران، مشهور شد و ظاهراً تا پيش از آن، طريق آنان همان طريقه حيدريه* بوده است. در واقع، غلامعلىشاه گروهى از حيدريان ايران را با جلاليه هند مرتبط ساخت (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، مقدمه افشارى، ص چهلويك ـ چهلودو؛ زرينكوب، ص 375ـ376). معلوم نيست كه غلامعلىشاه در چه تاريخى به ايران آمد (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، ص 3). عبدالكريم مدرسىعالم، از مشايخ خاكساريه، در سفرنامه خود به نام تحفه درويش (ج 1، ص 114) گفته است كه غلامعلىشاه متولد قندهار و مدفون در همانجاست و در 1300 اين طريقه را در ايران رواج داد. او در جاى ديگر همين سفرنامه (ج 2، ص 23)، تاريخ سفر غلامعلىشاه به ايران را 1320 ذكر كرده است، اما درستى سخنان وى معلوم نيست. به نظر مىرسد كه پيش از سفر غلامعلىشاه به ايران نيز جلاليه در ايران شناخته شده بودهاند (رجوع کنید به معصومعليشاه، ج 3، ص 171ـ172).

معصومعليشاه نويسنده طرائقالحقائق (ج 3، ص 533) درباره وجه تسميه خاكسار گفته است كه اصل خاكساران از طايفهاى هندوست كه برخى مرتاضان آنها بىلباس در خاك مىنشينند و خاك نرم سوده بر بدن مىريزند. سخن او مشكوك اما قابل تأمل است. رسالههاى خاكساريه دلالت بر آن دارد كه آنان اعقاب قلندران حيدرى و نيز متأثر از جلاليهاند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، همان مقدمه، ص چهل ـ چهلدو؛ نيز رجوع کنید به حيدريه*). شاهزاده و بانو، يكى از قصههايى كه ظاهراً در بين سدههاى يازدهمودوازدهم در هند نوشته شدهاست، نشان مىدهد كه برخى از قلندران جامه خاكسترى مىپوشيدند و بر چهره خود خاكستر مىماليدند و آيين آنان خاكسارى ناميده مىشد (رجوع کنید به گ 94، 103ـ105). شايد منشأ تسميه خاكساريه چنين رسم و آيينى بوده باشد. امروزه از واژه خاكسار، اغراق در فروتنى استنباط مىشود. خاكساران امروزى سلسله خودرا خاكسار جلالىِ ابوترابى معرفى مىكنند(رجوع کنید به منجمى، ص 21، 49، 51). آنان با ذكر واژه ابوتراب ظاهراً نوعى ارتباط بين نام سلسله خود و كنيه على عليهالسلام ايجاد كردهاند.

خاكساريه مانند حيدريه سرسلسله خود را شخصى به نام سيد جلالالدين حيدر معرفى كردهاند (مدرسىعالم، 1338ش، ص 111ـ112؛ زرينكوب، ص 376) و رسالهاى نيز به او نسبت دادهاند كه در آن، اعتقادات و آداب خاكساريه شرح داده شده است (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 171ـ186). آنان بر خلاف حيدريه عهد صفوى كه مقصودشان از سيدجلالالدين حيدر همان قطبالدين حيدر تونى بود (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 183؛ نيز رجوع کنید به حيدريه*)، به درستى نمىدانند كه سيد جلالالدين حيدر كيست و برخى از رسالههاى آنان نشان مىدهد كه او را همان سيد جلال بخارى (متوفى 690)، از صوفيان سهروردى هند و پيشواى طريقه جلاليه، مىپندارند (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 292ـ293). بههرحال، تأثيرپذيرى خاكساران از جلاليه هند قطعى است و ذكر نامهايى نظير لعل شهباز قلندر و فريدالدينِ گنجشكر*، از صوفيان مشهور هند در قرن هفتم، در آثار آنان (رجوع کنید به همان، ص 280، 324؛ گرامليش، ج 3، ص 104) و نيز نامهايى هندى مانند مياخاكى و نورنهال در شجرهنامه آنان (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 300ـ302) نشانه تأثرشان از طريقههاى هندى است. همچنين آنان، مانند طريقههاى دراويش هندى، به چهارده خانواده صوفيان اعتقاد دارند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 205ـ218). بعضى از اعتقادات آنان نيز به اهل حق* شبيه است (زرينكوب، ص 377)، از جمله اعتقاد به افسانه هفتتنان و چهلتنان كه آنان را اشخاصى مقدّس و ملكوتى مىدانند (رجوع کنید به مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، ص 183ـ185؛ آيين قلندرى، ص 305؛ گرامليش، ج 3، ص 85). خاكساريه سلسله خود را به سلمان فارسى* منسوب مىدارند و سلمان را سلطان محمود پاتيلى/ پاطلى مىنامند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 208؛ آيين قلندرى، ص 278، 289، 300، 314؛ گرامليش، ج 3، ص 85، 109). انتساب آنان به سلمان فارسى يادآور انتساب اهل فتوت به اوست (رجوع کنید به فتوت*) و نشانههايى از فتوت در آيين خاكساريه باقىمانده است (رجوع کنید به زرينكوب، همانجا؛ فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، همان مقدمه، ص چهلوسه ـ چهلوپنج، نيز رجوع کنید به ص 219ـ220).

سلسله مراتب سلوك در طريقت خاكساريه عبارت است از: 1) لسان. در اين مرحله يكى از پيران، طالب خاكسارى را توبه مىدهد. طالب غسل مىكند و پير از سر و ابرو و شارب و ريش او موى برمىچيند و طالب در مجلسى خاص تعهد مىكند كه اصول طريقت را رعايت كند (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، ص 89؛ قس فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 171ـ174). لسان در طريقت خاكسار يادآور قول دادنِ جوانمردانِ قولى در آيين فتوت است (درباره جوانمردان قولى رجوع کنید به ناصرى سيواسى، ص 24ـ25). 2) پياله. در اين مرحله در مجلسى خاص چندين درويش به قطار مىايستند و با لنگى مشهور به لنگ چهل تن، به همديگر وصل مىشوند و از دست پير يا قطب، شربتى خاص مىگيرند و به نوبت مىنوشند (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، همانجا). اين رسم نيز يادآور شُرب در آيين فتوت است (رجوع کنید به فتوت*). 3) كسوت. در عهد قاجار ظاهراً بازوى درويشانى را كه به اين مرحله مىرسيدند، با سكهاى داغ مىكردند تا نشانى براى آنان باشد (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 288؛ منجمى، ص 151ـ152). اين رسم امروزه منسوخ شده است. 4) گُل سپردن. گويا در گذشته رسمى در دنباله مراسم داغ كردن در مرحله كسوت بوده كه در آن، مريد پس از چندين روز داغ خود را به پير نشان مىداده است (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، همانجا؛ منجمى، ص152ـ153). 5) جوزشكستن. در اين مرحله، درويش خاكسار نزدِ يكى از پيران اهل حق سرمىسپارد و آن پير ميوهاى معطر و جنگلى به نام جوز را در مراسمى خاص با كارد خُرد مىكند (رجوع کنید به افشارى، ص 387ـ388). 6) چراغى گرفتن. ظاهراً در اين مرحله طى مراسمى خاص، مريد چراغى كه چند شمع روشن داشت از پير مىگرفت (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، همانجا؛ منجمى، ص 154ـ155). 7) ارشاد. در اين مرحله، مريد لُنگى خاص از پير مىگيرد (رجوع کنید به مدرسىعالم، 1338ش، ص 69). براى همين در رسالههاى آنان به جاى سَنَد خرقه از لنگ و جارى شدن لنگ سخن گفته شده است (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 301ـ 303). با وجود رسم ارشاد در اين طريقت، خاكساريه را جزو طريقههاى بىسلسله محسوب كردهاند (زرينكوب، ص 378).

خاكساران عهد قاجار كه مردم آنان را درويشان گُل مولا مىناميدند، با نقل قصه در معابر، يا دعانويسى يا روضهخوانى در تكيهها و مساجد از مردم پول مىگرفتند (رجوع کنید به آلمانى، ص 175ـ176) و شبهاى جمعه به پَرسه/ پارسه مىرفتند. به اين ترتيب كه كشكول به دست در كوچهها و بازارها راه مىرفتند و در منقبت على عليهالسلام با صداى رسا شعر مىخواندند و رهگذران و كسبه به دلخواه خود پول يا خوراكى در كشكولشان مىگذاشتند. آنان نيز آنچه را از پرسه به دست مىآوردند، به پيران خود تقديم مىكردند (مدرسىعالم، بيوگرافى هزار درويش، ص 96؛ همو، تحفه درويش، ج 1، ص 75، 114). گاه در گوشه مسجد يا حَرَم امامزادهاى معتكف مىشدند و هنگام سحر و غروب آفتاب در مدح على عليهالسلام شعر مىخواندند و اين رسم را «طلب نشستن» مىگفتند (آيين قلندرى، ص 290). در اواخر هر سال نيز با نزديك شدن نوروز، بر در خانه اعيان و اشراف چادر مىزدند و چند روزى را در چادر به سر مىبردند و شعر مىخواندند و دعا مىكردند تا صاحب آن خانه به آنان پولى مىداد و چادر خود را جمع مىكردند (آلمانى، ص 174ـ175). در روزهاى عاشورا و تاسوعا در بين مردم سقايى مىكردند و نوحه مىخواندند (پرتوبيضائى، ص 23ـ25). هركدام از درويشان خاكسار از مرشد خود رسالهاى دستنوشته مىگرفتند و موظف بودند آن را به همراه داشته باشند. از طرف قطب خاكساريه در هر شهرى نقيبى حضور داشت كه اجازه داشت از درويشان دورهگرد رسالههايشان را مطالبه كند و اگر درويشى رساله نداشت يا به پرسشهاى نقيب پاسخ درست نمىداد، نقيب او را از كسوت درويشى خلع مىكرد (رجوع کنید به مدرسىعالم، بيوگرافى هزار درويش، ص 59ـ60).

رسالههاى خاكساريه جُنگى از مطالب منثور و منظوم درباره آداب، از جمله گلبانگ بستن و ديگجوش دادن، و مراحل سلوك آنان و نيز جامهها و ابزارهاى خاص آنان است، نظير خرقه، تاج (كلاهنمدى درويشان)، كشكول، رشته (ميانبند خاص خاكساران)، كفنى (پيراهن سفيد و بلند آنان)، تختهپوست، عصا و سنگ قناعت (سنگى كه بر شكم مىبستند). برخى از رسالههاى آنان نيز درباره صنف دلاك و سلمانى است (مثلا رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 73ـ101) كه خاكساران توجه خاص به اين صنف داشتهاند.

خاكساريه به سه گروهِ غلامعلىشاهى، معصومعلىشاهى و نورائى تقسيم مىشدهاند (مدرسىعالم، 1337ش، ج 1، ص 119، ج 2، ص 24). دستهاى ديگر از درويشان عهد قاجار هم جزء سلسله خاكساريه محسوب مىشدند و به عجم شهرت داشتند (رجوع کنید به ادامه مقاله). آنان پس از طى مراحل سلوك در طريقت خود، به خاكساريه مىپيوستند و گروههاى ديگر خاكسار آنان را پستتر از خود و خدمتگزار و فرّاش خود مىشمردند (مدرسىعالم، 1338ش، ص 68؛ زريرى، ص375؛ محجوب، شهريور 1337، ص 533).

امروزه از سه گروه خاكساران، بيش از همه گروه غلامعلى شاهى و شمار اندكى از گروه معصومعلىشاهى در ايران باقى ماندهاند كه بيشتر در تهران، مشهد، شيراز، كرمانشاه و اهواز سكونت دارند. قطب نامدار خاكسارانِ غلامعلىشاهى در اواخر عهد قاجار و اوايل دوره پهلوى بهارعليشاه يزدى (متوفى 1355) و قطب پيش از او، قطارعليشاه (متوفى 1308) بود. پس از فوت بهارعليشاه كه در نجف ساكن بود و در عراق و ايران مريدان بسيار داشت، حاج مطهرعليشاه جانشين او شد (مدرسىعالم، 1338ش، ص 47؛ منجمى، ص 42، 44). حاج مطهرعليشاه (متوفى 1361ش) كه بيش از صد سال زيست، به اصلاحاتى در طريق خاكساريه پرداخت (رجوع کنید به منجمى، ص 48) و با آنكه صاحب خانقاههايى در كوفه و مشهد نيز بود، مركز اين سلسله را تهران قرار داد. او در دروازه دولت تهران در جوار جايگاه حاجب شيرازى*، درويش شاعر، خانقاهى بنا كرد كه همچنان باقى است. حاج مطهرعليشاه بنابه وصيتش، در لاهيجان در جوار مقبره شيخ زاهد گيلانى* (متوفى 700)، در باغچهاى متعلق به خاكساريه به خاك سپرده شد (مدرسىعالم، 1337ش، ج 1، ص 52؛ منجمى، ص 49؛ اقتدارى، ص 280).

فرقه عَجَم. درويشان عجم زيرشاخهاى از خاكساريه بودند و پس از طى مراحل طريقت خود، به خاكسارى مشرف مىشدند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 232 و براى تفصيل بيشتر درباره آداب و مراحل سلوك فرقه عجم رجوع کنید به همان، ص 255ـ279). بااينحال، رساله وسيلةالنجاة كه از يكى از درويشان عجم عهد قاجار بهجامانده است، نشان مىدهد كه برخى از درويشان عجم با خاكساريه اختلاف داشتند و خود را فرقهاى مستقل مىدانستند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 231، 282ـ283، پانويس 6). فرقه عجم پيشهور بودند و خود را هفده سلسله مىدانستند و مقصودشان هفده صنف بود كه عبارت بودند از: درويش، روضهخوان، چاووش، سقا، بابا، پهلوان، بوجار، شاطر، مُكارى، قصاب، نعلبند، شبرو، شاطر جلودار، پارهدوز، غسال، سلمانى و قهوهچى (محجوب، آبان 1337، ص 631). اين اصناف در نوشتههاى درويشان عجم متفاوت ذكر شدهاند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 231ـ232). فرقه عجم در نقالى تبحر داشتند و شبهاى ماه رمضان در قهوهخانهها مراسم مشاعرهاى به نام سخنورى اجرا مىكردند (محجوب، شهريور 1337، ص 532). مراسم تشرف به آيين درويشان عجم «لسان دادن» نام داشته است (براى شرح آن رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه، ص 256ـ258). درويشان عجم به هر يك از مراتب سلوك (كودك ابدالى، غزاوت، مُفِرد ابدالى، درويش اختيارى، علمدارى، دست نقيب، نقيبى) كه مىرسيدند، از پير خود پروانه يا اجازه نامهاى به نام مُجَلّا همراه با ابزارها و جامههايى خاص به نام وصله دريافت مىكردند (رجوع کنید به همان، ص262ـ276) و مشايخ خود را مانند حيدريه عهد صفوى، بابا مىناميدند (همان، ص 266، پانويس 5؛ نيز رجوع کنید به بابا*).


منابع:
(1) هانرى رنه د آلمانى، سفرنامه از خراسان تا بختيارى، ترجمه عليمحمد فرهوشى، تهران 1335ش؛
(2) آيينقلندرى: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندرى، خاكسارى، فرقه عجم و سخنورى، چاپ ابوطالب ميرعابدينى و مهران افشارى، تهران: فراروان، 1374ش؛
(3) مهران افشارى، «اهلحق»، چيستا، سال 9، ش 4 (دى 1370)؛
(4) احمد اقتدارى، «حاج مطهر عليشاه خاكسار»، آينده، سال 9، ش 3و4 (خرداد و تير 1362)؛
(5) حسين پرتو بيضايى، تاريخ ورزش باستانى ايران: زورخانه، (تهران )1337ش؛
(6) عباس زريرى، داستان رستم و سهراب: روايت نقالان، ويرايش جليل دوستخواه، تهران 1369ش؛
(7) عبدالحسين زرينكوب، جستجو در تصوف ايران، تهران 1363ش؛
(8) شاهزاده و بانو، نسخه خطى كتابخانه (ش 1) مجلس شوراى اسلامى، ش 7840؛
(9) فتوّتنامهها و رسائل خاكساريّه: سى رساله، چاپ مهران افشارى، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1382ش؛
(10) مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، با اصلاح و. ايوانف، بمبئى: انجمن اسماعيلى، 1950؛
(11) محمدجعفر محجوب، «سخنورى»، سخن، دوره 9، ش 6 (شهريور 1337)، ش 7 (آبان 1337)؛
(12) عبدالكريم مدرسى عالم، بيوگرافى هزار درويش، يا، حديقةالعرفاء، (بىجا، بىتا.)؛
(13) همو، تحفه درويش، تهران 1337ش؛
(14) همو، گنجينه اولياء، يا، آئينه عرفا، تهران 1338ش؛
(15) محمدمعصومبن زينالعابدين معصومعليشاه، طرائقالحقائق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران 1339ـ1345ش؛
(16) حسين منجمى، مبانى سلوك در سلسله خاكسار جلالى و تصوف، تهران 1379ش؛
(17) ناصرى سيواسى، فتوتنامه مولانا ناصرى، چاپ فرانتس تشنر، لايپزيگ 1944؛


(18) Richard Gramlich, Die schiitischen Derwischorden Persiens, Wiesbaden 1965-1981.

/ مهران افشارى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6757
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست