responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6678

 

حيدرخان عمواوغلى ، حيدرخان عمواوغلى، از نخستين رهبران چپ ايران. در مورد مليت و زادگاه او اختلاف است. محمد قزوينى كه حيدرخان را از نزديك مىشناخته، وى را از رؤسا و اركان مجاهدان خارجى، يعنى غير ايرانى، دانسته است كه در اوايل مشروطه، داوطلبانه به ايران آمد (رجوع کنید به 1363ش، ج 9، ص 179، 233ـ 234؛ همو، 1325ش، ص 39ـ40). عباس اقبال آشتيانى نيز (1325ش الف، ص 62) او را از مردم قفقازيه و از اتباع دولت روسيه تزارى شناخته است، ولى به گفته كسروى (1381ش، ص 448)، وى از مردم سلماس بود و در قفقاز بزرگ شد. در حالىكه فريدون بازرگان، كه خود سلماسى بود و پدرش، پدر و جد حيدرخان را به خوبى مىشناخت و خود در مدت اقامت حيدرخان در روسيه، با وى مراوده داشت، حيدرخان را ايرانى و از ايل افشار اروميه دانسته است. به گفته وى، پدر حيدرخان كه در شهرهاى قارْص و آلكساندروپول (گومرى امروزى) به تجارت پارچه و فرش اشتغال داشت، حيدرخان را در يازده سالگى به روسيه برد (ص 61ـ62). برخى نيز به استناد خاطرات حيدرخان عمواوغلى و اسناد خانوادگى وى ــكه برادرش مصطفى در اختيارشان گذاشته است ــ تاريخ تولد او را 17 محرّم 1298/ 20 دسامبر 1880 و محل تولدش را اروميه دانستهاند. به نوشته اينها، علىاكبر افشار، پدر حيدر، كه حكيم داروساز (عطار ؟) بود، شش سال پس از تولد حيدر، همراه خانوادهاش به قفقاز مهاجرت كرد و در شهر آلكساندروپول ساكن شد (رجوع کنید به على اميرخيزى، ص 89؛ رائين، ج 2، ص 169ـ 170، به نقل از رضا روستا؛ شميده، ص 15ـ18). او پس از قبول تابعيت روسيه، نام خانوادگى تارىورديف يافت كه به فرزندانش و از جمله به حيدر نيز منتقل شد (تقىزاده، 1372ش، ص 110).

حيدر در 1305/1888 به مدرسه ابتدايى روسى رفت و سپس در مدرسه متوسطه ايروان و مدرسه پلىتكنيك تفليس ادامه تحصيل داد. در همين ايام، با افكار انقلابى چپى آشنا شد و فعاليت انقلابى خود را آغاز كرد. او پس از پايان تحصيلات و دريافت ديپلم مهندسى برق در 1318/1901، در نيروگاه برق شهر باكو و كارخانه متقالبافى و تأسيسات استخراج نفت حاجى زينالعابدين تقىيف، سرمايهدار معروف، به كار پرداخت (رجوع کنید به شميده، ص 18ـ23؛ رئيسنيا، ص 14 به بعد؛ قزوينى، 1363ش، ج9،ص234). حيدرخانكه بههنگاماقامت در شهرهاى ارمنىنشين و گرجىنشين با زبانهاى ارمنى و گرجى و نيز در دوران تحصيل با زبانهاى روسى و فرانسه و آلمانى آشنا شده بود، در جريان مسافرتهايش به اروپا، با سه زبان اخير بيشتر آشنا شد (شميده، ص 22؛ رائين، ج 2، ص 170، به نقل از همو).

حيدرخان، بهقولى، در محيط كارش در روسيه به عمواوغلى معروف شد (شميده، ص 23). به قولى ديگر، عمواوغلى نام مستعار تشكيلاتى او بود كه بعدها از نام اصلىاش معروفتر شد (على اميرخيزى، ص 90). حيدرخان، بهنوشته خودش، بههنگام مسافرت اول مظفرالدين شاه به فرنگ در 1318 ــكه در جستجوى مهندسى مسلمان براى احداث كارخانه چراغ برق بودــ بهاستخدام دولت ايران درآمد و پس از مدتى با وسايل لازم روانه خراسان شد (رجوع کنید به اقبال آشتيانى، 1325ش الف، ص 63). اگرچه محمد قزوينى هم (1325ش، ص 40) استخدام عمواوغلى را در زمان مراجعت شاه از سفر اول دانسته، استخدام وى در سفر دوم شاه در 1320 نيز محتمل است (رجوع کنید به اقبال آشتيانى، 1325ش الف، ص 63، پانويس 1). حيدرخان از شعبان 1320 تا رجب 1321 در مشهد بود و در شورش مردم در صفر 1321 برضد حاكم خراسان، كه به استعفايش منجر شد، نقش داشت. وى همچنين براى تشكيل «يك فرقه سياسى به دستور روسيه» تلاش بسيار كرد اما موفق نشد و به ناچار روانه تهران گرديد. در تهران، ابتدا در «ماشينخانه»، سپس در تجارتخانه روسى و بالاخره در اداره چراغ برق حاج حسينآقا امينالضرب استخدام شد. او با استفاده از امكانات شغلىاش به فعاليت سياسى در زمينه ترويجوتبليغ مشروطهخواهى پرداخت (رياضى،ص152ـ153؛اقبالآشتيانى، 1325شالف، ص66ـ70، بهنقل از حيدرخان عمواوغلى) و پس از صدور فرمان مشروطه، براى تشكيل فرقه اجتماعيون عاميون در تهران تلاش كرد (اقبال آشتيانى، 1325ش الف، ص 70، به نقل از همو؛ آدميت، 1354ش، ص 19؛ رضازاده ملك، ص 39 به بعد). او به يارى فداييان باكو، براى ترساندن مستبدان، در خانه برخى رجال قاجار از جمله علاءالدوله (حاكم تهران) بمب منفجر كرد (رجوع کنید به اقبال آشتيانى، 1325ش الف، ص 70ـ71، به نقل از همو). بعدها هم در عمليات قتل ميرزاعلىاصغرخان اتابك، صدراعظم، در 21 رجب 1325 (رجوع کنید به تقىزاده، 1349ـ 1358ش، ج 2، ص 212؛ كسروى، 1381ش، ص 448ـ449؛ اقبال آشتيانى، 1325شب، ص 49ـ51، به نقل از حيدرخان عمواوغلى) و سوءقصد به جان محمدعلى شاه در 25 محرّم 1326 (رجوع کنید به ملكزاده، ج 3، ص 622؛ كسروى، 1381ش، ص 542ـ543، 550) نقش عمدهاى داشت.

پس از سوءقصد به جان شاه، حيدرخان به همراه چند تن ديگر دستگير شد (كسروى، 1381ش، ص550). وى و يكى ديگر از متهمان كه از اتباع روسيه بودند، به سفارت آن كشور تحويل داده شدند ولى مداركى به دست نيامد كه دالّ بر اثبات اتهام آنان باشد (كتاب نارنجى، ج 1، ص 170). در حالىكه شايع بود روسها مىخواهند حيدرخان را به سيبرى بفرستند، شاه در نتيجه فشار انجمنهاى انقلابى و برخى نمايندگان مجلس، به «استخلاص كسى كه... او را قطعاً شريك در قصد كشتن خود» مىدانست، تن در داد (دولتآبادى، ج 2، ص 234ـ235؛ كسروى، 1381ش، ص 550ـ551؛ شيخالاسلامى، ص 51، 60؛ براى آگاهى بيشتر در مورد اعتراض و فشار انجمنها رجوع کنید به مساوات، سال 1، ش 24، 23 ربيعالآخر 1326، ص 5ـ6؛ اتحاد، سال 1، ش 12، 2 ربيعالآخر 1326، ص 1ـ3؛ نيز براى آگاهى از نتايج و عواقب اين ترور رجوع کنید به استبداد صغير*). حيدرخان عمواوغلى به مناسبت شغل و فعاليتهاى انقلابىاش در اين دوره، به حيدر برقى يا چراغ برقى و نيز حيدر بمبى يا بمبيست معروف شد (رجوع کنید به قزوينى، 1325ش، ص 39؛ رئيسنيا، ص 48؛ شاكرى، 2001، ص 207).

حيدرخان پس از آزادى عازم قفقاز شد و در پى به توپ بسته شدن مجلس در 23 جمادىالاولى 1326 و آغاز مقاومت مردم تبريز، حمايت مالى ثروتمندان مسلمان قفقازى را جلب كرد و داوطلبان گرجى را براى يارى فداييان مشروطهخواه تبريز تشويق نمود. ظاهراً وى پيش از پايان مرحله اول مقاومت مسلحانه تبريز در نيمه دوم رمضان 1326، به تبريز رفت و به زودى از اركان انقلاب آذربايجان گرديد (رجوع کنید به كسروى، 1381ش، ص789ـ 793؛ طاهرزاده بهزاد، ص 438ـ439) و با فرستادن جعبهاى كه در آن بمب تعبيه شده بود براى شكراللّهخان شجاع نظام مرندى، از سرداران استبدادخواه كه راه جلفا ـ تبريز را بسته بود، او را از سر راه برداشت (اسماعيل اميرخيزى، ص 219ـ 223؛ كسروى، 1381ش، ص800ـ804). حيدرخان پس از انجام دادن مأموريتى از سوى انجمن ايالتى آذربايجان در تصرف خوى و سروسامان دادن به امور آنجا، مصدر خدمات مهمى در آذربايجان شد (رجوع کنید به كسروى، 1381ش، ص837، 873ـ876؛ اسماعيل اميرخيزى، ص 241ـ242؛ رضازاده ملك، ص 163 به بعد).

حيدرخان عمواوغلى كه پس از فتح تهران در اواخر جمادىالآخره 1327، خود را به اين شهر رسانده بود، در تشكيل و سازماندهى فرقه دموكرات ايران فعالانه شركت كرد (آدميت، 1354ش، ص 95، 136، 139). او در اين دوره، به سازماندهى ترور سيدعبداللّه بهبهانى* متهم شد (همان، ص 146ـ147). اين ترور به ترورهاى ديگرى منجر گرديد (ملكزاده، ج 6، ص 1338). وى در عين حال به اتفاق فداييان زير فرمانش، در خلع سلاح مجاهدان در پارك اتابك (30 رجب 1328) شركت داشت. در جريان همين خلع سلاح بود كه ستارخان* زخمى و خانهنشين شد (اسماعيل اميرخيزى، ص 546؛ كسروى، 1378ش، ص 140ـ146؛ ملكزاده، ج 6، ص 1346).

حيدرخان كه تلاشهاى زيادى براى تحكيم موقعيت فرقه دموكرات و توسعه تشكيلات آن انجام مىداد و به همين منظور به نقاط مختلف كشور مسافرت مىكرد (رجوع کنید به بهار، ج 1، ص ه ؛ نامههاى مشروطيت...، ص 322، 328، 351؛ اقبال آشتيانى، 1325شالف، ص 76؛ رضازاده ملك، ص 181، 202)، سرانجام زير فشار دولت سپهدار و به خواست حكومت روس در رجب يا شعبان 1329 از ايران خارج گرديد (كسروى، 1378ش، ص 157؛ رضازاده ملك، ص 203؛ رئيسنيا، ص 191 به بعد؛ نيز براى آگاهى از گزارش متفاوتى مبنى بر اخراج حيدرخان رجوع کنید به صادق، مجموعه 1، ص 189ـ199، 321؛ ملكزاده، ج 6، ص 1367). آنگاه در سر راه خود به اروپا، در روسيه به دروغ به محمدعلى ميرزاى مخلوع قول داد كه براى بازگرداندن تاج و تختش به او كمك كند و مبلغ گزافى از وى گرفت و بعدها استدلال كرد «غرض اين بود كه از پول محمدعلى شاه كه مايه قدرت و فساد او بود كاسته شود» (رضازاده ملك، ص 209ـ210؛ نوائى، ص 57). حيدرخان سالها در اروپا اقامت كرد و با لنين و ايرانيان مهاجر پاريس و برلين تماس داشت (در مورد مناسبات حيدرخان و لنين رجوع کنید به رضازادهملك، ص 217؛ شاكرى، 2001، ص 207ـ208؛ و درباره مناسباتش با مهاجران ايرانى رجوع کنید به قزوينى، 1325ش، ص 40؛ همو، 1363ش، ج 9، ص 179، 182، 185، 234؛ شيبانى، ص 112ـ113، 180، و جاهاى ديگر؛ آدميت، 1340ش، ص 335؛ رضازادهملك، ص 213ـ217).

حيدرخان در زمان جنگ جهانى اول به «كميته ملّيون ايرانى» پيوست كه در 1333/1915 با حمايت مالى دولت آلمان، برضد روس و انگليس، در برلين تشكيل گرديد (رجوع کنید به بهنام، ص 7 به بعد) و به مأموريت از طرف همان كميته به بغداد رفت و در همين مسافرت بود كه لباس قشون عثمانى به تن كرد (رجوع کنید به نوائى، همانجا؛ رضازادهملك، ص 216). در همان زمان، مذاكراتى بين او و مقامات نظامى آلمان براى سازماندهى يك نيروى نظامى صورت گرفت ولى چون حيدرخان خواهان فرماندهى مستقل خودش بود و به سبب مخالفت برخى از ايرانيها، بهويژه نظامالسلطنه مافى، توافقى بين حيدرخان و آلمانيها حاصل نشد (رجوع کنید به گركه، كتاب 2، ص 796، 952ـ953، 971؛ اتحاديه، كتاب 1، ص 157). گروهى گويا قصد داشتند كه حيدرخان را جانشين نظامالسلطنه مافى كنند (سنجابى، ص 354؛ دولتآبادى، ج 3، ص 354) و به ادعايى، حتى طرحى براى ترور نظامالسلطنه در دست اقدام بود كه كشف گرديد و حيدرخان به استانبول فرستاده شد (اعظام قدسى، ج 1، ص 366؛ اتحاديه، كتاب 1، ص 157ـ158).

حيدرخان از استانبول به اروپا برگشت و با در گرفتن انقلاب 1917 روانه روسيه شد و در پتروگراد و آسياى مركزى به فعاليت انقلابى پرداخت (شميده، ص 62 به بعد؛ على اميرخيزى، ص 93ـ94). او مدتى پس از شركت و ايراد سخنرانى در كنگره خلقهاى خاور كه در ذيحجه 1338/ سپتامبر 1920 در باكو برگزار شد (رئيسنيا، ص 245ـ252؛ براى متن سخنرانى رجوع کنید به سيفپور فاطمى، ص 169ـ171) و انتخاب شدن به صدارت كميته مركزى دوم حزب كمونيست ايران (پرسيتس، ص 76ـ77)، به منظور ايجاد آشتى بين دستههاى رقيب در جنبش جنگل و تشكيل دوباره جبهه متحد ضداستعمارى و استبدادى در اوايل مرداد 1300 به گيلان آمد. مذاكرات بين سران نهضت جنگل، به تشكيل كميته جديد انقلاب با شركت ميرزا كوچكخان جنگلى* و حيدرخان عمواوغلى و اعلان جمهورى شورايى گيلان به سركميسرى ميرزا و كميسرى خارجى عمواوغلى در اواسط مرداد منجر شد (رضازادهملك، ص 248ـ249؛ فخرائى، ص 326ـ329). ليكن به عللى، جبهه متحد و جمهورى شورايى چندان نپاييد و تشديد اختلافات ميان اعضاى كميته انقلاب به درگيريهاى مسلحانه ميان نيروهاى آنها و از هم پاشيدن نهضت انجاميد (رجوع کنید به جنگل*، نهضت؛ براى تحليلى از ديدگاههاى حيدرخان عمواوغلى درباره نهضت جنگل رجوع کنید به شاكرى، 1386ش، ص 266). حيدرخان عمواوغلى كه در جريان حمله طرفداران ميرزا به محل اجلاس اعضاى كميته در اوايل مهر 1300 به اسارت درآمده بود (رجوع کنید به فخرائى، همانجا؛ پرسيتس، ص 99ـ100)، چند روز بعد به دستور حسنخان آليانى، از ياران ميرزا، به قتل رسيد (آليانى، ص 88ـ89، 148ـ153). در مورد اينكه اعدام حيدرخان با اطلاع ميرزا يا بدون آگاهى وى صورت گرفته، نظرهاى متضادى ابراز شده است (رجوع کنید به رئيسنيا، ص 347ـ351؛ شاكرى، 2001، ص 208) و بنابه نظر رواسانى (ص 223)، وى «تحت شرايطى كه هنوز به درستى مورد تحقيق قرار نگرفته و روشن نشده است، كشته شد».


منابع:
(1) فريدون آدميت، فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، تهران 1340ش؛
(2) همو، فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران، تهران 1354ش؛
(3) شاهپور آليانى، نهضت جنگل و معينالرعايا (حسنخان آليانى)، با همكارى و ويراستارى على رفيعى جيردهى، تهران ?(1375ش)؛
(4) منصوره اتحاديه، رضاقلىخان نظامالسلطنه، تهران 1379ش؛
(5) حسن اعظام قدسى، خاطرات من، يا، روشن شدن تاريخ صدساله، تهران 1349ش؛
(6) عباس اقبال آشتيانى، «حيدرخان عمواوغلى»، يادگار، سال 3، ش 5 (دى 1325الف)؛
(7) همو، «قاتل حقيقى ميرزاعلىاصغرخان اتابك»، همان، سال 3، ش 4 (آذر 1325ب)؛
(8) اسماعيل اميرخيزى، قيام آذربايجان و ستارخان، تبريز 1339ش؛
(9) على اميرخيزى، «حيدرعمو اوغلى»، دنيا، سال 11، ش 4 (1350ش)؛
(10) فريدون بازرگان، «راجع بمرحوم حيدرخان عمواوغلى»، يادگار، سال 3، ش 8 (فروردين 1326)؛
(11) محمدتقى بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، تهران 1323ـ1363ش؛
(12) جمشيد بهنام، برلنىها: انديشمندان ايرانى در برلن، 1915ـ 1930،تهران 1379ش؛
(13) حسن تقىزاده، زندگى طوفانى : خاطرات سيدحسن تقىزاده، چاپ ايرج افشار، تهران 1372ش؛
(14) همو، مقالات تقىزاده، چاپ ايرج افشار، تهران 1349ـ1358ش؛
(15) يحيى دولتآبادى، حيات يحيى، تهران 1362ش؛
(16) اسماعيل رائين، حيدرخان عمواوغلى، ج :2 اسناد و خاطرههاى حيدرخان عمواوغلى، (تهران) 1358ش؛
(17) رحيم رضازاده ملك، حيدرخان عمواوغلى، (تهران 1352ش)؛
(18) شاپور رواسانى، نهضت ميرزا كوچكخان جنگلى و اولين جمهورى شورايى در ايران، (تهران )1368ش؛
(19) محمديوسف رياضى، عينالوقايع : (وقايع ايران، 1231ـ1324ق)، چاپ محمدآصف فكرت، تهران 1372ش؛
(20) رحيم رئيسنيا، حيدر عمواوغلى درگذر از طوفانها، (تهران) 1360ش؛
(21) علىاكبر سنجابى، ايل سنجابى و مجاهدات ملى ايران : خاطرات علىاكبر خان سنجابى، سردار مقتدر، تحرير و تحشيه كريم سنجابى، تهران 1380ش؛
(22) خسرو شاكرى، ميلاد زخم: جنبش جنگل و جمهورى شوروى سوسياليستى ايران، ترجمه شهريار خواجيان، تهران 1386ش؛
(23) على شميده، آزادليق قهرمانى: حيدر عمواوغلى، تبريز 1350ش؛
(24) عبدالحسين شيبانى، خاطرات مهاجرت: از دولت موقت كرمانشاه تا كميته ملّيون برلن، چاپ ايرج افشار و كاوه بيات، تهران 1378ش؛
(25) جواد شيخالاسلامى، قتل اتابك و شانزده مقاله تحقيقى ديگر، تهران 1367ش؛
(26) صادق صادق، خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، چاپ ايرج افشار، تهران 1361ـ1374ش؛
(27) كريم طاهرزاده بهزاد، قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران، تهران 1334ش؛
(28) ابراهيم فخرائى، سردار جنگل: ميرزا كوچكخان، تهران 1366ش؛
(29) محمد قزوينى، «وفيات معاصرين»، يادگار، سال 3، ش 5 (دى 1325)؛
(30) همو، يادداشتهاى قزوينى، چاپ ايرج افشار، تهران 1363ش؛
(31) كتاب نارنجى : گزارشهاى سياسى وزارت امور خارجه روسيه تزارى درباره انقلاب مشروطه ايران، ج 1، ترجمه حسين قاسميان، به كوشش و ويراستارى احمد بشيرى، تهران: نشرنور، 1367ش؛
(32) احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، تهران 1381ش؛
(33) همو، تاريخ هيجده ساله آذربايجان، تهران 1378ش؛
(34) اولريش گركه، پيش به سوى شرق: ايران در سياست شرقى آلمان در جنگ جهانى اول، ترجمه پرويز صدرى، تهران 1377ش؛
(35) مهدى ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران 1363ش؛
(36) نامههاى مشروطيت و مهاجرت از رجال سياسى و بزرگان محلى به سيدحسن تقىزاده: سالهاى 1325 قمرى به بعد، چاپ ايرج افشار، تهران: نشر قطره، 1386ش؛
(37) عبدالحسين نوائى، «حيدرعمواوغلى و محمدامين رسولزاده»، يادگار، سال 5، ش 1 و 2 (شهريور ـ مهر 1327)؛


(38) Cosroe Chaqueri, Origins of social democracy in modern Iran, Seattle 2001;
(39) Moisei Aronovich Persits, A shamefaced intervention: the Soviet intervention in Iran, 1920-1921, Moscow 1999;
(40) Nasrollah Saifpour Fatemi, Diplomatic history of Persia, 1917-1923: Anglo- Russian power politics in Iran, New York 1952.

/ رحيم رئيس نيا/

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6678
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست