responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6651

 

حَوْفى ، حَوْفى، نوعى شعر عاميانه مختص الجزاير. حوفى از اشعار كوتاهى بين دو تا هشت بيت تشكيل مىشود كه دختران يا زنان جوان به هنگام تابسوارى يا گردشهاى خارج از شهر، آن را به آواز مىخوانند. سرايندگان اين ترانهها ناشناختهاند. اين اشعار با آهنگ يكسانى خوانده مىشوند و شامل دو عبارت آهنگين بسيار سادهاند. حوفى منشأ معيّنى ندارد؛ از ريشهشناسى آن نيز نمىتوان به منشأ آن پىبرد. اين نوع شعر را بيشتر تَحويف مىنامند، كه به معناى خواندن حوفى است. نظر منفىِ گردآورندگان جُنگهاى ادبى عرب راجع به اشعار عاميانه، به جز زَجَل*، سبب شده است تا در اين عرصه نقد و بررسى انجام نشود. ابنخلدون، بىهيچ توضيحى، حوفى را با مَوّال (رجوع کنید به مواليا*) مرتبط مىداند (چاپ كاترمر، ج 3، ص 429). به اين نظر نمىتوان يقين داشت، چنانكه در چاپ بولاق، اصطلاح قوما* جانشين حوفى در اين جمله شده است؛ رزنتال نيز در ترجمه مقدمه از اين نظر پيروى كرده است (رجوع کنید به ج 3، ص 475، يادداشت 2).

مارسه (ص 209) ترديد دارد كه «حوفىِ مدرنِ تلِمْسان* را با حوفى ابنخلدون يكى بداند»، اما محتاطانه مىكوشد بين حوفى و موّال ارتباطى بيابد. به عقيده او، هر دو نوع شعر از نظر شمار ابيات مساوىاند و در بحر بسيط سروده مىشوند. در نتيجه تحول حوفى را به اين صورت دنبال مىكند كه حوفى در آغاز تابع قواعد تقطيع سنّتى بوده و سپس بهتدريج از موّال جدا شده است. «در دوران متأخر، كه قواعد اصلى اين قالب از دست رفت، دوستداران حوفى... به سرودن (ابيات موزون )ادامه دادند، هرچند گاهى آهنگ آنها نسبت به آهنگ سنّتى اين اشعار كمى سكته داشت».

اين استدلال بههيچوجه قانع كننده نيست، بهخصوص كه نگرش ابنخلدون مبنى بر اينكه تمام اشعار بومى نتيجه زوال انواع سنّتى پيشين هستند، رويكرد به اين مسئله را طور ديگرى جلوه داده است. اين امر ناگزير مشكلاتى را كه به مجرد آغاز بررسى تحولات انواع شعرى بروز مىكنند، به مراتب پيچيدهتر مىكند.

در واقع از فحواى كلام پيداست كه ابنخلدون نكوشيده است ميان انواع شعر اندلسى يا مغربى (مراكشى) و شرقى رابطه مستقيمى برقرار كند، بلكه فقط بر مشتركات آنها تأكيد كرده است؛ مانند عاميانه بودن آنها، واقعيتى كه هنگام صحبت از تقليدِ شعرِ مصرى از موّالِ بغداد بر آن تأكيد مىكند.

تقطيع ابيات حوفى به شيوه مارسه نيز پذيرفتنى نيست، زيرا تلاش او براى يافتن بحر بسيط در آنها، او را واداشته است تا به نكتهسنجيهاى كاملا ناموجهى بپردازد. در اين نوع شعر فقط تقطيع هجايى بايد انجام داد و هر شيوه ديگرى فقط ممكن است به ايجاد قالبهاى نامنظم بينجامد.

فرضيه ديگر، كه ابتدا جالب توجهتر به نظر مىرسد، منشأ حوفى را در ترجيعبند اندلسى جستجو مىكند. بنشنب (1945، ص 91) آن را «شكل مبتذل و عاميانهشده» ترجيعبند اندلسى مىداند و مىافزايد «حوفى از نظر وزن، در مرتبهاى بين كمّى و هجايى قرار دارد».

در واقع اين نظر با توجه به نقطه شروع موَشَّح*، دقيقاً بر همان قاعده تحولى كه مردود شناختيم تأكيد مىكند. استحكام و تمايز اديبانه ساختارهاى ترجيعبند اندلسى، استفاده از وزن كمّى، مضامين و واژگان آن، همگى هر نوع ارتباط آن با حوفى را نفى مىكنند و حتى بسيار بعيد است كه بتوان آن را مشتق از زَجَل دانست، كه آن هم تابع قواعد بسيار دقيق ساختارى است. به علاوه، معلوم نيست كه اين مرتبه ميانى وزن چه مىتواند باشد. وزن حوفى هجايى است مضافآ بر اينكه نقش مهمى نيز ندارد. نبايد فراموش كرد كه حوفى منحصر به آواز خواندن است. تكيههاى موسيقى است كه تمام شعر را در كنترل دارد و ترتيب ساختارى بسيار سادهاى لازم است تا هارمونيهايى را كه اين تكيهها توليد مىكنند افزايش دهد.

حوفيها به گويش محلى سروده شدهاند و ابيات كمى دارند كه مناسب تقطيع هجايىاند و هيچ مشخصه ساختارى بارزى ندارند و ظاهراً به راحتى از مضامين عاميانه محلى الهام گرفته شدهاند. البته اين نتيجهگيرى تا زمانى اعتبار دارد كه شواهد مستدل و قانعكنندهاى براى اثبات منشأ اندلسى يا شرقى اين شعر، يافت شود.

تاببازى همراه با آواز خواندن رسم بسيارى از مغربيان است، كه بهويژه در نواحى طنجه، رباط ـ سَلا و فاس مشاهده شدهاست، اما اصطلاح حوفى فقط به ترانههايى اختصاص دارد كه در تلمسان، الجزيره و بليدا خوانده مىشوند. به نظر بنشنب، «حوفىِ الجزيره، بليدا يا هر جاى ديگر جدا از حوفى تلمسان است»، اما ظاهراً استدلال محكمى براى اثبات اين جدايى موجود نيست. اگر هم هر دو نوع منشأ مشتركى داشتهاند، اندلسى يا شرقى، مشابه دانستن تكوين آنها جايز نيست. اما اگر اين اشتقاق قابل اثبات نباشد، هم چنان كه دانش فعلى ما نيز اين امكان را نمىدهد، در اين صورت مشابهتهاى ميان حوفيهاى دو منطقه بيش از آن است كه چنين تمايز آشكارى را توجيه كند. متون موجود ما را قادر ساختهاند ويژگيهاى مشترك بسيارى بين حوفيهاى تلمسان و الجزيره و بليده پيدا كنيم، از جمله اشعار مشابه، تك بيتيهايى كه در هر دو موجود است، تعداد يكسان ابيات، كاربرد مشابه ريتمها و بيش از همه استفاده از آهنگ مشابه. به يقين، تعداد حوفيهاى تلمسان فراوانترند و مضامين متنوعترى دارند، كه شايد علت آنها صرفآ محبوبيت بيشتر اين نوع شعر در تلمسان باشد.

در نوع ديگرى، بوقاله، تغييراتى صورت يافته است. بنشنب نكته جالب توجهى در مورد آن نوشته است: در مستغانم، حوفيهاى تلمسان را در مراسم فالگيرى مىخوانند. فقط بعدها «در بعضى از شهرها و مكانهاى ديگر، اشعار تازه جاى اشعار حوفى را گرفتند كه زنان معمولا هنگام فالگيرى مىخواندند. به اين ترتيب بوقاله بايد از حوفى نشئت گرفته باشد». متون موجود حوفى رابطه بين اين دو نوع شعر را كاملا واضح نشان مىدهند. برخى اشعار در هردو مشتركاند و تكبيتيها، مضامين، تصاوير و اصطلاحهايى در هر دو يافت مىشود. اگرچه اشعار بوقاله را به آواز نمىخوانند، مشخص است كه ساختار برخى از آنها اين امكان را مىدهد كه با آهنگ حوفى منطبق باشند؛ اما بايد اذعان كرد كه بوقاله از نظر مضمون و زبان غناى بيشترى دارد. اين شباهت به نتيجهگيرى قاطعى درباره منشأ اين دو نوع منجر نمىشود، بلكه صرفاً تأكيدى است بر اينكه هر دوى آنها جزء ادبيات عاميانهاند كه به موازات آثار ادبى در سراسر مناطق عربى زبان گسترش يافتهاند.

از ميان 83 شعرى كه گردآوردهايم، 61 شعر منشأ تلمسانى دارند. شمارى از اين اشعار را در تلمسان، بليدا يا الجزيره با بىتوجهى، به شكلهايى مىخوانند كه هميشه هم به دليل تفاوتِ گويش نيست. اين 83 شعر به اين ترتيب تقسيم مىشوند: الف) دوازده بيت، كه هشت تاى آن الجزيرهاىاند. ب) پانزده شعر سه مصراعى، كه سيزده تا مردّف و دو تا با قافيه الف، ب، ب، و سجع متوازن، و هشت تاى آن الجزيرهاىاند. ج) 34 رباعى، 23 تا مردّف و نُه تا با قافيه الف، الف، ب، ب. د) يازده شعر پنجبندى، هفت تا مردّف، سه تا با قافيه الف، الف، الف، ب، ب، و يكى با قافيه الف، الف، الف، الف، ب . ه ) هشت شعر ششبندى، شامل پنج شعر متشكل از دو تا سه مصراعى مردّف، يك شعر متشكل از سه بيت با قافيههاى متفاوت، دو شعر متشكل از يك رباعى مردّف و يك بيت. و) پنج شعر هفتبندى، كه به اشكال مختلف رباعى، سه مصراعى و ابيات تقسيم مىشوند. ز) يك شعر هشت بندى، كه از دو رباعى مردّف ساخته شده است. سه شعر متفاوت با بقيه نيز به اين فهرست اضافه كردهايم. بررسى ترتيب سجعهاى متوازن نشان مىدهد كه تعداد آنها در بوقاله بسيار كمتر است و نيز ترتيب آنها كمتر تصنعى است. احتمالا مسئله بيشتر همگونى موسيقيايى است تا بتواند آهنگ حوفى را زنده نگه دارد.

مضامين حوفى تلمسان متنوعتر از حوفى الجزيره است؛ حوفيهاى الجزيره تقريباً هميشه به عشق و توصيف باغهايى كه محل تاببازىاند اختصاص دارند، در حالى كه حوفى تلمسان شامل اين مضامين است: الف) اشعار مختص به تلمسان، حومه آن يا بعضى نواحى اين منطقه. اما در حوفى الجزيرهاى چنين مضامينى وجود ندارد، بهجز شعرى درباره سيدى فرّوش. ب)مضامين مذهبى: گاه راجع به پيامبر، دختر آن حضرت و امام على، گاه در ستايش مقدّسين تلمسان. در اين مورد، بايد به همدلى صريح با چهرههاى برجسته تشيع اشاره كرد كه در برخى اشعار بوقاله نيز ديده مىشود. در اين مورد نيز حوفى الجزيره هيچ مضمونى از منبع الهام مشابهى ندارد. ج)مضامين عاشقانه : اين مضامين در الجزيره و بليدا نيز به فراوانى تلمساناند. ترانههايى درباره عشاق و شادى يا رنجى كه مىبينند، مىخوانند. به علاوه، حوفى تلمسان شامل گفتگوى عاشق و معشوق و اشعار عاشقانهاى است كه از زبان مردى جوان نقل مىكنند. د) جنبههاى گوناگون زندگى اجتماعى در تلمسان : زندگى يك زن جوان، روابط او با مادر و مادر شوهر، نقل ويژگيهاى اعضاى خانواده و از اين قبيل.

كيفيت ادبى اين اشعار كاملا متفاوت است. بعضى از نظر احساساتِ بيانشده و انتخاب حالت بيان و تصاوير، بسيار خوب سروده شدهاند. استفاده از مضامين مربوط به گل در توصيف دختران اغلب مضمون بسيار مناسبى است. مضامين حزنانگيز يا دلتنگيهاى خاطرهبرانگيز بسيار مناسب آهنگ حوفىاند. اشعار ديگر ملالآورترند، اما آنها نيز همگى بازتاب صادقانه جنبهاى از زندگى تلمسان و، به خصوص، روحيه ساكنان آناند. بهرغم آشوبهايى كه در زندگى اجتماعى الجزاير پيش آمده، حوفى هنوز در ميان عامه محبوب است، اگرچه زنان جوان امروزه علاقه نسبتاً كمترى به اين نوع شعر دارند كه زمانى بسيارىاز نياكانِ آنان را شادمان كرده بود. با اينكه نتوانستيم اطلاعاتى درباره ملودى حوفى گردآورى كنيم، نت آن را نوشتهايم. متون موثق در اين مورد اصلا وجود ندارد و با كمال تأسف بررسى علمى شعر عاميانه، و نيز اغلب شعر كلاسيك، بدون تشخيص نقش مهمى كه آهنگ دارد ممكن نيست. مسائل ساختار شعر بدون نقد و بررسى كامل، خودشان حل نخواهند شد و مسئله منشأ را نمىتوان تا زمانى كه تصحيح جامعى از تصنيفهاى گويشهاى مغربى عرضه نشده است، بررسى كرد.


منابع:
(1) ابنخلدون، كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر، بولاق 1284؛
(2) همو، المقدمة، چاپ كاترمر، پاريس 1858ـ1868؛


(3) J.E. Bencheikh, "Une forme de poesie populaire chantee: le hawfi magrebin", AIEO Alger, II (1965);
(4) S. Bencheneb, "Chansons de l'escarpolette", RAfr., no.89 (1945), 89-102;
(5) idem, "Du moyen de tirer des presages au jeu de la buqala", AIEO Alger, XIV (1956), 19-111;
(6) J. Desparmet, Enseignement de l'arabe dialectal, 2nd ed., Algiers 1913, 141f. and 167f.;
(7) IbnKhaldun, The Muqaddimah, tr. Franz Rosenthal, London 1958;
(8) J. Join, "Chansons de l'escarpolette a Fez et Rabat Sale", Hesperis, XlI (1954), 341-364;
(9) M. Lacheraf, Chants des jeunes filles arabes, Paris 1954;
(10) idem, "Petits poemes d'Alger", in Islam et Occident, cahiers du Sud, 1947, 340-342;
(11) W. Marcais, Le dialecte arabe parle a Tlemcen, Paris 1902, 205-240, Y. Oulid-Aissa, "Le jeu de la bouqala, poesie divinatoire", in Islam et Occident, ibid, 334-339.

/ بن شيخ (د.اسلام) /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6651
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست