responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6642

 

حوزه علميه تهران ، حوزه علميه تهران

پس از آنكه آقامحمدخان قاجار در سال 1200 تهران را به پايتختى ايران برگزيد و پس از توسعه شهر از زمان فتحعلىشاه (1212ـ1250) به اين سو، مدارس و نيز مسجد ـ مدرسههاى فراوانى در اين شهر بنا شد (رجوع کنید به تهران*، بخش3: شهر). در پيگيرى سياست توسعه تهران، در دوره محمدشاه و بهويژه با صدارت حاجى ميرزا آقاسى*، فضلاى حوزههاى ديگر، براى رونق تهران به مهاجرت به اين شهر تشويق شدند. بدين ترتيب با روى آوردن علما و طلاب علوم دينى به تهران ــكه در مجاورت شهر مذهبى رى، آرامگاه حضرت عبدالعظيم حسنى قرار داردــ حوزه علمى بزرگى در پايتخت جديد ايران پىافكنده شد كه به سرعت پيشرفت كرد. تداوم مدرسهسازى در سرتاسر دوره قاجار در اين شهر و نيز جمعيت روزافزون طلاب تهران گواه اين پيشرفت است. بنابر يك گزارش آمارى، در دوره ناصرالدين شاه قاجار (1264ـ1313)، 47 باب مسجد، كه بسيارى از آنها مدرسه نيز داشتهاند، 35 باب مدرسه و 463 ،1طلبه به ثبت رسيده است (رجوع کنید به نجمالدوله، ص 363). جمعيت طالبان علوم دينى در دورههاى بعد نيز روى به افزايش داشت، چنانكه مثلا در دوره مظفرالدين شاه (1313ـ1324) انجمن طلاب مشروطهخواه، كه از تشكلهاى حوزوى بود، بيش از هزار عضو داشت (رفيعى، ص 28). در آن دوره، اهميت حوزه تهران، بيش از حوزه قم بود و طلاب علوم دينى از بسيارى از شهرهاى ايران براى تحصيل به تهران مىآمدند (رجوع کنید به سمامى حائرى، 1361ش، بخش 1، ص 25، 51؛ همو، 1372ش، ص 25، فلسفى، ص 31). از اسم نسبت بسيارى از علماى مقيم تهران در عهد ناصرى آشكارا پيداست كه بيشترشان از شهرهاى مختلف ايران به تهران آمده بودند (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 190ـ305).

حوزه تهران را بايد حلقه واسط ميان حوزههاى بزرگ و اصلى آن عصر مانند نجف و كربلا و اصفهان و نيز حوزههاى فرعى شهرستانهاى ايران دانست. مطالعه زندگى علماى تهران نشان مىدهد كه بسيارى از طالبان علوم حوزوى كه بدين حوزه مىآمدند، پس از گذراندن مقدمات يا سطح، براى تحصيلات عالى به عتبات عراق يا اصفهان مىرفتند و در آنجاها به درجه اجتهاد مىرسيدند. سپس از ميان آنان، شمارى در اصفهان يا عتبات ماندگار مىشدند، عدهاى به زادگاهشان برمىگشتند و گروهى ديگر به تهران مىآمدند و در آنجا به تدريس در سطوح عالى اشتغال مىورزيدند و احياناً در جايگاه مرجع و رياست عامه مسلمانان ايفاى وظيفه مىكردند.

مدارس علميه. تدريس علوم دينى، صرف نظر از مواردى كه در منازل علما صورت مىپذيرفت، عموماً در مدارسى بود كه به همين منظور ساخته شده بودند. اين مدارس به مدارس پيش از دوره قاجار، دوره قاجار تا آغاز سلطنت ناصرالدين شاه (1264)، دوره پنجاه ساله ناصرى و مدارس پس از اين دوره تقسيم مىشود؛ معدود مدرسههايى هم در دوره پهلوى، و نيز در پى پيروزى انقلاب اسلامى تأسيس شد.

در ميان مدرسههاى پيش از عصر قاجارى دو مدرسه مشهورند: يكى مدرسه حكيم هاشم و ديگرى مدرسه رضائيه، هر دو متعلق به قرن دوازدهم درخور ذكرند. مدرسه نخست را فردى به نام حكيم هاشم در اواخر دوره صفوى ساخت و در دوره قاجار، مادر ناصرالدين شاه، مهدعليا (متوفى 1290) به تعمير آن همت گماشت كه از همينرو به مدرسه مادر شاه نيز شهرت يافت (بلاغى، ص 40). شيخ محمدجعفر استرآبادى* معروف به شريعتمدار (متوفى 1263)، از بزرگان علماى امامى كه به دعوت فتحعلىشاه از قزوين به تهران آمده بود، در اين مدرسه اسكان يافت و به تدريس مشغول شد. از شاگردان معروف وى در اين مدرسه مىتوان به نصراللّه استرآبادى، ميرزا محمد اندرمانى و جعفربن محمدطاهر نورى اشاره كرد (آقابزرگ طهرانى، طبقات: الكرام، قسم 1، ص 253ـ254).

دومين مدرسه، مدرسه رضائيه به ملاآقارضا فيروزآبادى (متوفى 1117) منسوب است (كريمان، ص 306) و ابوالحسن طهرانى (متوفى 1272)، از فقهاى بنام سده سيزدهم ،پيش از سفر علمى به اصفهان و عراق در همين مدرسه نزد مدرّسى بهنامِ سيدآغا مقدمات علوم را خوانده بود (آقابزرگ طهرانى، طبقات : الكرام، قسم 1، ص 32).

در ميان مدارس اوايل دوره قاجار و پيش از عصر ناصرى، درباره چند مدرسه، از جمله مدرسه مروى*، صدر و دارالشفا اطلاعات بيشترى در دست است. بانى مدرسه صدر كه در جلوخان مسجد سلطانى (نام كنونى آن: مسجد امام) قرار داشت، ميرزا شفيع، صدراعظمِ فتحعلىشاه در بين سالهاى 1215 تا 1234، بود و اين مدرسه به همين سبب به مدرسه ميرزا شفيع نيز شهرت يافت (بامداد، ج 6، ص 170 و پانويس 4). ميرزا محمدرضا قمشهاى* (متوفى 1348ش) حكيم برجسته و شاگردانش ميرشهابالدين نيريزى شيرازى (متوفى ح 1320) و ميرزا محمود كهكى قمى (متوفى 1346)، متخلص به رضوان، در مدرسه صدر تدريس مىكردند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 845؛ صدوقىسها، ص 60، 62). سيداشرفالدين گيلانى، مشهور به نسيم شمال* شاعر مشهور و سراينده اشعار نشريه نسيم شمال، در همين مدرسه حجره داشت (رجوع کنید به يغما، سال 21، ش 12، اسفند 1347، ص 708). شيخ عبدالحسين رشتى* (متوفى 1373)، فيلسوف و فقيه برجسته، در سالهاى قبل از عزيمت به نجف در 1323 در اين مدرسه ادبيات درس مىداد (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 3، ص 1064ـ1065).

مدرسه دارالشفا نيز از ديگر مدارس شناخته شده اين دوره است. اطلاق دارالشفا به اين مدرسه از آنرو بود كه فتحعلىشاه ساختمان آن را ابتدا براى بيمارستان در نظر گرفته بود (سلطانزاده، ص 309). به نوشته آقابزرگ طهرانى (طبقات : الكرام، قسم 2، ص 582)، شيخ رمضان اَلَموتى در 1236 در اين مدرسه سكونت داشت و ابوالحسن جلوه* (متوفى 1314) نيز سالها در اين مدرسه ساكن بود (بامداد، ج 1، ص 40ـ41). از محصلان مشهور مدرسه دارالشفا، ميرزاطاهر منشى اصفهانى، متخلص به شعرى و ملقب به ديباچهنگار (1224ـ1270) مؤلف كتاب ادبى گنج شايگان، بود (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 18، ص 238). شيخ محمدحسن طالقانى (1287ـ1371)، از علماى بزرگ تهران، نيز در اين مدرسه فقه و اصول درس مىداد (شريف رازى، گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 506ـ507).

يكىديگر از مدارس قديم تهران، مدرسه برهان است. اين مدرسه كه ظاهراً در دوره فتحعلىشاه ساخته شده بود، همان مدرسهاى است كه حاج ميرزاآقاسى، پس از درگذشت محمدشاه (1264) و قبل از ورود ناصرالدين شاه به پايتخت، از بيم جان در آن بست نشست. در دوره پهلوى، به همت شيخ علىاكبر برهان (متوفى 1339ش)، پيشنماز مسجدلرزاده در خيابان خراسان، تعميرات كلى در اين مدرسه به عمل آمد (رجوع کنید به بامداد، ج 2، ص 208 و پانويس1). شيخ محمود علائى (متوفى 1365ش)، از شاگردان آيتاللّه بروجردى نيز يك چند سرپرست اين مدرسه بود و در آن تدريس مىكرد (شريفرازى، اختران فروزان رى و طهران، ص 122).

در دوره طولانى سلطنت ناصرالدين شاه، مدارس بسيارى در تهران ساخته شد. از جمله اين بناها، يكى مسجد ـ مدرسه شيخالعراقين است كه اكنون به نام مدرسه و مسجد تركها يا آذربايجانيها نيز معروف و در بازار قديم تهران واقع است. بانى اين مدرسه شيخالعراقين حاج عبدالحسين بود كه آن را از مالالوصايه اميركبير در 1270 بنا كرد. 26 باب دكان وقف اين مسجد ـ مدرسه بوده است (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 117؛ بلاغى، ص 172ـ173).

ديگر مدرسه عهد ناصرى، مدرسه آصفيه است كه آن را حاج محمد قلىخان آصفالدوله، از مال الوصايه ميرزا ابوالحسن خان، وزير خارجه ناصرالدين شاه، در 1277 در بازار تهران ساخت (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 117). آيتاللّه سيدرضا فيروزآبادى (متوفى 1344ش)، عالم خيّر و بانى بيمارستان فيروزآبادى شهر رى در همين مدرسه تحصيل كرد و در آنجا اقامت داشت (يادنامهى آيةاللّه سيدرضا فيروزآبادى، ص 14). مدرسه ديگر اين دوره، مدرسه خازنالملك است كه آن را حاج رحيم خازنالملك در 1295 وقف كرد (بلاغى، ص 175). سرپرستى اين مدرسه در دست خاندان آشتيانى بود. ملامحمدتقى آملى (متوفى 1391) تحصيلات مقدماتى خود را در همين مدرسه گذراند (رجوع کنید به حسنزاده آملى، ص 203).

مدرسه معيّرالممالك/ دوستعلىخان، از ديگر مدارسى بود كه در عهد ناصرى ساخته شد. دوستعلىخان معيّرالممالك، صاحب مناصب مهم حكومتى در عصر قاجار، اين مدرسه را در 1290، سال آخر عمرش، در نزديكى امامزاده سيد نصرالدين ساخت و اراضى و مغازهها و حمامهاى متعددى را وقف آن كرد (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 117ـ118؛ بلاغى، ص 184). شيخ محمدصادق طهرانى (متوفى 1314) فقيه برجسته و برادرش مولى محمد طهرانى، از مدرّسان بنام اين مدرسه بودند و طلاب بسيارى از محضرشان استفاده مىكردند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 859). از ديگر استادان اين مدرسه، سيدصالح خلخالى (متوفى 1306)، شاگرد برجسته حكيم جلوه، و شيخ على مدرس تهرانى (متوفى 1374)، فقيه برجسته و از شاگردان ميرزا محمدتقى شيرازى و آخوند خراسانى، بودند (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 250؛ شريفرازى، اختران فروزان رى و طهران، ص 115ـ116). شيخ مهدى عبدالربآبادى، مشهور به شمسالعلما از مؤلفان نامه دانشوران ناصرى، در همين مدرسه درس خوانده بود (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 228). مدرسه صنيعيه يا حاجابوالحسن نيز از مدارس دوره ناصرى است كه به همت حاج ابوالحسن اصفهانى، ملقب به صنيعالملك و داراى منصب معمارباشىگرى، ساخته شد و بناى آن در 1303 به پايان رسيد (همان، ص 117؛ بلاغى، ص 180).

مدرسه مهم ديگر، كاظميه ساخته ميرزا سيدكاظم، مستوفىِ اصطبل سلطنتى، بود كه علىاكبر مجتهد تفرشى در آن تدريس مىكرد (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 121).

مدرسه دانگى نيز از مدارس پراعتبار عصر ناصرى است. مؤسس اين مدرسه سيد جعفر لاريجانى بود (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 121؛ قس آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 7، ص 109 كه در آن نام مؤسس مدرسه سيدحسين لاريجانى ضبط شده است). از بزرگترين مدرّسان اين مدرسه، ميرزا حسن كرمانشاهى (متوفى 1336) بود كه پس از استادش، ابوالحسن جلوه، كرسى تدريس حكمت را در اختيار داشت (صدوقىسها، ص 61). شيخ داوود لاريجانى (متوفى بعد از 1315) از فقهاى تهران و آقابزرگ طهرانى در همين مدرسه حجره داشتند و تحصيل مىكردند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 711؛ همو، «شرح زندگى من»، ص 305).

ديگر مدرسه شناخته دوره ناصرى، مدرسه منيريه، متصل به بقعه سيد نصرالدين در خيابان خيام تهران بود كه به همين اعتبار نام سيد نصرالدين نيز بدان دادهاند. اين مدرسه از بناهاى اميرنظام، حاكم تهران بود كه خواهرش منيرالسلطنه، همسر ناصرالدين شاه، به تكميل آن همت گماشت و در 1311 با مراسمى خاص افتتاح شد (اعتمادالسلطنه، 1350ش، ص 954). ملامحمد هيدجى (متوفى 1314)، حكيم برجسته حوزه تهران، و ميرزاابراهيمبن ابىالفتح زنجانى (متوفى 1351)، فقيه، فيلسوف و رياضىدان برجسته، از استادان مشهور اين مدرسه بودند و آقابزرگ طهرانى، دانش حساب و هيئت را در اين مدرسه خواند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 7ـ8؛ حبيبآبادى، ج 6، ص 1965ـ1966). بهجز اينها مدارس و مسجد ـ مدرسههاى ديگرى نيز در دوره ناصرى داير بود، مانند سپهسالار*، عبداللّهخان، حاج ابوالفتح/ فتحيه، آقارضاخان، و نياكى (كريمان، ص 307ـ308).

ساخت مدارس علميه پس از عصر ناصرى از رونق افتاد. حسين كريمان (ص 308) در كنار مدارس بسيارى كه از دوره ناصرى و قبل از آن نامبرده، فقط به يك مدرسه پس از عصر ناصرى به نام محموديه اشاره كرده است كه سيدمحمود جواهرى آن را در 1325 در سرچشمه تهران ساخته بود (نيز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 4، ص 19). سرآمدِ استادان اين مدرسه، شيخ عبدالنبى نورى* (متوفى 1344)، از مراجع تقليد تهران و استاد بسيار برجسته فقه و اصول، بود (رضوى، ص 109). براساس وقفنامه مدرسه، افراد عاطل و دانشگريز حق سكونت در مدرسه را نداشتند و فقط طلاب درسخوان و نيكانديش مجاز به سكونت در مدرسه بودند. نيز كسانى كه فقط حكمت خوانده بودند حق اقامت در مدرسه را نداشتند مگر آنكه يك دوره فقه و اصول را نيز گذرانده باشند. همچنين طلاب مىبايست به قرائت روزانه يك حزب از قرآن پايبند مىماندند. دوره تحصيل مدرسه، كه بيشتر درسهاى آن به فقه و اصول اختصاص داشت، دوازده سال به درازا مىكشيد و طلاب هر چند گاه مىبايست در آزمون شركت مىكردند. نكته جالب توجه آنكه خود طلاب بر دستاندركاران مالى مدرسه نظارت مىكردند («وقفنامه مسجد و مدرسه محموديه تهران»، ص 101ـ102، 107). از مدرّسان قديمتر اين مدرسه ميرزا محمدتقى گركانى (متوفى 1336) بود كه آقابزرگ طهرانى در درس مكاسب و قوانين وى شركت كرده بود (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 240ـ241).

پس از سقوط رضا شاه كه پيگير سياستهاى ضد مذهب و روحانيت بود، در دهه 1320ش، شيخ علىاكبر برهان (متوفى 1339ش) اقدام به تأسيس مدرسه لرزاده كرد. ميرزا علىآقا فلسفى، مجتهد نامبردار ساكن مشهد (متوفى 1384ش)، پس از بازگشت از نجف و پيش از انتقال به مشهد، يك چند در اين مدرسه كفايه تدريس مىكرد (موسوى تهرانى، ص 252).

مواد درسى. در حوزه تهران، تعليم همه علوم متداول در ساير حوزهها مانند ادبيات، فقه و اصول، فلسفه و تفسير قرآن معمول بود و علماى برجستهاى در اين زمينهها به تدريس و پژوهش مشغول بودهاند.

ادبيات. ملامحمد هزارجريبى، مشهور به سيبويه (متوفى 1298) استاد برجسته ادبيات عرب بود (امين، ج 10، ص 91). شيخ على استرآبادى* (متوفى 1315)، فقيه و دانشمند برجسته، كتاب البُرْداليمانى فى الفاظالمعانى را تأليف كرد (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 4، ص 1364). حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى* از شاگردان ميرزاى شيرازى، علاوه بر مقامات علمى، استاد مسلّم ادبيات عرب نيز بود و حاج ملاعلى كنى در 1300 كه حاج ميرزا ابوالفضل عازم سفر به عتبات و ادامه تحصيل در آنجا بود، وى را مجتهد در همه علوم و بىنياز از مهاجرت به عراق خوانده بود. وى در 1310 به تهران بازگشت و به تدريس علوم دينى مشغول شد (عبرت نائينى، ص 106ـ 108). از وى ديوان شعرى به عربى مانده كه محدّث ارموى آن را تصحيح و در 1369 منتشر كرده است. محمدحسين گركانى معروف به شمسالعلما و ملقب به جناب (متوفى بعد از 1353)، از شاگردان حوزه درسى ميرزا آشتيانى و ملاعلى كنى و حاجميرزا ابوالفضل تهرانى و صاحب اجازه از آنان (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 508)، در ادبيات عرب و نيز فارسى سرآمد بوده و چند اثر در اين زمينه تأليف كرده است مانند ابدعالبدايع در علم بديع كه بسيار بديع و همراه با مثالهاى شيرين تنظيم شده، و نورالحدقة و نورالحديقة در علم عروض. از وى بيش از سه هزار بيت شعر فارسى و عربى باقىمانده است (عاقلى، ج 2، ص 1210). از استادان متأخر ادبيات بايد از غلامحسين خيرى دامغانى، محمدعلى اديب تهرانى، و باقربن محمدرفيع طهرانى معزّى نامبرد. آقابزرگ طهرانى همراه حدود بيست طلبه ديگر مطوّل را در مدرسه مروى نزد شيخ باقر معزّى طهرانى خواند (آقابزرگ طهرانى، طبقات نقباء، قسم 1، ص 210ـ211؛ محقق، ص 374).

حوزه تهران علاوه بر ادبيات عرب، در ادبيات فارسى نيز منشأ خدمات مهمى بود است؛ شيخ حسن تنكابنى از علماى قرن سيزدهم، در شعر و ادبيات فارسى مهارت داشت (حسينى اشكورى، ج 1، ص 227). ميرزا مصطفى آشتيانى، معروف به افتخارالعلماء (متوفى 1327)، فرزند ميرزاحسن آشتيانى، فردى اديب بود و تخلص صهبا داشت و منظومه افتخارنامه حيدرى را در شرح حوادث خلافت على عليهالسلام و بر وزن شاهنامه در 000،18 بيت سرود (حرزالدين، ج 3، ص 12ـ13؛ آشتيانى، ص 15؛ نيز رجوع کنید به حمله حيدرى*). از ديگر دانشآموختگان مشهور در ادب فارسى در حوزه تهران، خوشدل تهرانى، شاعر دوره مشروطه و طلبه مدرسه مروى، سيد عبدالرحيم خلخالى* (متوفى 1361) و سيد نصراللّه تقوى* بودند.

فقه و اصول فقه. حوزه علميه تهران در فقه و اصول عمدتاً تحت تأثير حوزه نجف و تا حدى اصفهان بوده است و دانشآموختگان نزد علماى برجسته عتبات مانند شيخ مرتضى انصارى، آخوند خراسانى، سيدمحمدكاظم يزدى و ميرزاى شيرازى، پس از بازگشت به تهران، ميراث علمى استادان خود را به طلاب منتقل مىكردند و به تأليف و تحقيق در موضوعات فقهى و اصولى مىپرداختند. محمدجعفر استرآبادى معروف به شريعتمدار، از مراجع بزرگ شهر، كتاب موائدالعوائد را در قواعد اصولى در چهل هزار سطر و مواليد الاحكام را در احكام فقهى بر پايه مذهب شيعه و چهار مذهب فقهى معروف اهلسنّت نوشت (آقابزرگ طهرانى، طبقات: الكرام، قسم 1، ص 255). فرزندش شيخ على استرآبادى، از شاگردان شيخ مرتضى انصارى و صاحب جواهر، نيز از فحول فقهاى تهران بود كه آقابزرگ افزون بر هفتاد اثر او را برشمرده است (همان: نقباء، قسم 4، ص 1361ـ1364). فرزند علىبن محمدجعفر شريعتمدار، عبدالنبى استرآبادى (متوفى 1340) نيز از فقيهان و مراجع تهران بود (همان، قسم 3، ص 1243).

محمدحسن آشتيانى* (متوفى 1319) و فرزندان وى نيز از استادان فقه و اصول حوزه تهران بودند. وى از شاگردان خاص شيخ انصارى و نخستين عالمى بود كه بهطور گسترده انديشههاى اصولى شيخ مرتضى انصارى را در ايران نشر داد (امين، ج 5، ص 37) و احتمالا از همين رو وى ناشر اصول فقه به سبك نوين در تهران شمرده شده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 204). حلقه درس وى يكى از گستردهترين و پربارترين حلقههاى درسى حوزه تهران بود و صدها فقيه و مجتهد در درس او شركت مىكردند (رجوع کنید به تبريزى خيابانى، ص 379؛ موسوعة طبقاتالفقهاء، ج 14، قسم 2، ص 655ـ 657). حاج ميرزا ابوالقاسم كلانتر تهرانى نيز يكى ديگر از شاگردان برجسته شيخ انصارى و نويسنده تقريرات درس اصول او بود كه در تهران كرسى تدريس مهمى داشت (رجوع کنید به تهرانى*، ابوالقاسم). فرزندش، حاج ميرزاابوالفضل تهرانى* نيز در سياق همين فقيهان بزرگ درخور ذكر است.

از فقهاى بزرگ ديگر اين دوره بايد از آخوند ملاكاظم (متوفى 1272؛ اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 240)، حاج ملاعلى كنى* و ملانظرعلى طالقانى* (متوفى 1306) نامبرد. از ديگر مدرّسان برجسته فقه و اصول، سيدعبدالكريم لاهيجى (متوفى 1323) شاگرد برجسته مرتضى انصارى بود كه پس از بازگشت از نجف با تأكيد شيخ انصارى و پىگيريهاى حاج ملاعلى كنى، به تدريس در مدرسه مروى مشغول شد.

سيدابراهيمبن سيدعلىاصغر حسينى تهرانى، شاگرد ميرزاى شيرازى، و فرزندش سيدمحمدصادق تهرانى نيز از مدرّسان برجسته فقه بودند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 18ـ19).

شيخ فضلاللّه نورى* (متوفى 1327)، از شاگردان ميرزاى شيرازى در سامرا، مدرّس برجسته و فقيه صاحب نظر حوزه تهران بود. مجلس درس او سخت مورد استقبال و مايه مباهات شاگردان او بود و مجتهدان بسيارى پاى درس او مىنشستند (انصارى، ص 35ـ36).

از مراجع و فقهاى معاصرِ شيخ فضلاللّه نورى، سيدجمالالدين افجهاى (متوفى ح 1330) بود كه سپيده دمان در خانه خود تدريس مىكرد و پدر آقابزرگ طهرانى نيز تبركاً در اين جلسات حضور مىيافت (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 315ـ316). شيخ عبدالنبى نورى نيز مدرّس برجسته فقه و اصول بود و برخى او را در دانشهاى عقلى و نقلى اعلم علما در شهر تهران شمردهاند (رجوع کنید به حسنزاده آملى، ص 196). از شاگردان مشهور او آخوند ملاعلى همدانى (متوفى 1357ش؛ رجوع کنید به معصومى همدانى*، ملاعلى) بود، كه پس از تأسيس حوزه علميه قم به اين شهر رفت و از مدرسان ممتاز اين حوزه شد و پس از چند سال به همدان بازگشت و قريب پنجاه سال در اين شهر به تدريس و خدمات دينى پرداخت و سالهاى طولانى زعيم دينى اين شهر بود.

شيخ محمدرضا تنكابنى (متوفى 1345ش) از شاگردان سيدمحمدكاظم يزدى و آخوند خراسانى، پس از بازگشت از نجف به تدريس فقه و اصول در سطح و خارج پرداخت. در حوزه تهران چنين شهره بود كه او آرا و سخنان تازه اصولى آخوند خراسانى را به ايران آورده است (فلسفى، ص 31، 54؛ فقيه پارسا، دفتر1، ص 13). وى يكى از چهار روحانى بزرگى بود كه در دوره اعمال فشار بر عالمان دينى و ممنوعيت پوشش روحانى، در تهران مجاز به استفاده علنى از لباس ويژه روحانيان بود. در ميان فرزندان روحانى او، محمدتقى فلسفى، واعظ مشهور، شهرت بيشترى دارد (فقيه پارسا، دفتر1، ص 14).

از استادان مشهور و پرفضل فقه و اصول در حوزه تهران در عصر پهلوى، سيدصدرالدينبن حسين جزايرى شوشترى (متوفى 1386) از نوادگان سيدنعمتاللّه جزايرى* بود. وى پس از تحصيلات عاليه در مشهد و نجف و كربلا به تهران آمد و در مسجد بازار عباسآباد به اقامه نماز جماعت و تدريس پرداخت (شريف رازى، اختران فروزان رى و طهران، ص 237ـ239).

شيخمحمدتقى آملى (متوفى 1391/1350ش)، شاگرد شيخ عبدالنبى نورى و ميرزاحسن كرمانشاهى در تهران و سپس شاگرد آقاضياء عراقى و ميرزاى نائينى و سيدابوالحسناصفهانى در نجف و نيز بهرهمند از ارشادات سيدعلى قاضى طباطبائى، از وجوه علماى جامع تهران در اين دوره بود. وى سطح و خارج فقه و اصول و نيز فلسفه تدريس مىكرد. كتاب مصباح الهدى فى شرح العروةالوثقى از تأليفات فقهى مشهور اوست (آملى، ص27ـ30؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، قسم 2، ص637ـ 638).

از فقهاى بزرگ و صاحب رساله تهران در دوره پهلوى دوم، سيداحمد خوانسارى* (متوفى 1363ش) برآمده از حوزههاى اصفهان، نجف و قم و از برجستهترين شاگردان حائرى در اراك و قم بود. وى در دورهمرجعيت عامه آيتاللّه بروجردىو با صوابديد ايشان در 1330ش، از قم به تهران آمد. حلقه درس فقه و اصول او در مسجد سيدعزيزاللّه بازار، كه پيشنماز آن نيز خود او بود، تشكيل مىشد و فضلاى بسيارى در درساو شركت مىكردند. كتاب جامعالمدارك فى شرح مختصرالنافع از تأليفات پرارزش اوست (ريحانيزدى، ص490؛ انصارىقمى، ص78ـ81).

تفسير. فعاليتهاى حوزه تهران در زمينه تفسير قرآن، چندگونه نمودار شده است: تأليف كتابهاى تفسير، تدريس علم تفسير و علوم قرآنى براى طلاب، و تشكيل جلسات عمومى تفسير قرآن كه مردم عادى هم امكان استفاده از اين جلسات را داشتهاند. سابقه توجه به تفسير قرآن در حوزه تهران به نخستين دهههاى تشكيل اين حوزه مىرسد. مولى محمدرضا همدانى (متوفى 1247) تفسيرى به نام الدّر النظيم فى تفسيرالقرآن الكريم داشته است (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 8، ص 83). محمدجعفر استرآبادى شريعتمدار از مدرّسان و مفسران پركار حوزه تهران بود. برخى از آثار قرآنى او عبارتاند از: دلائل المرام فى تفسير آيات الاحكام (همان، ج 8، ص 252). حاشيه بر تفسير بيضاوى (همان، ج 6، ص 41)، مظاهرالاسرار، و مشكلاتالقرآن (همو، طبقات : الكرام، قسم1، ص256). فرزندش شيخعلى شريعتمدار نيز چندين اثر تفسيرى دارد (رجوع کنید به همان : نقباء، قسم 4، ص 1363). ميرزامحمدعلى دربندى، مشهور به كاظمبگ هم تفسيرى موسوم به مفتاح كنوزالقرآن (سنپترزبورگ 1276) در كشف آيات قرآن داشته كه آن را به نام ناصرالدينشاه نوشتهاست (همو، الذريعة، ج21، ص345). شيخمولى آقاتهرانى (زنده در 1294) از مفسران حوزه تهران بود. كتاب مفصّل البيان فى علم القرآن از آثار اوست. اين كتاب درواقع ترجمه و شرح مجمعالبيان ابوعلى طبرسى است (همو، طبقات : الكرام، قسم1، ص 152؛ همو، الذريعة، ج 21، ص370).

حاجملاعلى كنى نيز كتاب ايضاح المتشابهات را در مشكلات تفسير قرآن نوشت. در همين زمينه ملامحمدتقى كاشانى (متوفى 1321) نيز كتاب توضيح الآيات را تأليف كرد (همو، الذريعة، ج 7، ص220). در همين سالها، سيدمحمدعلى شاهعبدالعظيمى (متوفى 1334) كتاب منتخبالتفاسير را تأليف كرد (رجوع کنید به همان، ج 22، ص 386). شيخمحمود تهرانى نيز كتاب خلاصةالتفاسير (تهران 1352) را نوشت. وى در صفحه مقابلِ هر صفحه از آيات قرآن، تفسير آن را درج كرد (همان، ج 7، ص220) كه كارى نو بهشمار مىرفت. سيدعلى لاريجانى حائرى (متوفى 1353) از شاگردان ميرزاى شيرازى، در 1312، تفسيرى به فارسى به نام مُقْتَنَيات الدُرَر و مُلْتَقَطات الثَّمَر نوشت كه در دوازده مجلد در سالهاى 1377ـ1381 به چاپ رسيد (همان، ج 22، ص 35؛ همو، طبقات: نقباء، قسم 4، ص 1422) در همين سالها، جعفر لنكرانى (متوفى 1322)، شاگرد ميرزاى نائينى، و ميرزا احمد يمينى (متولد 1320) نيز جلسات درس تفسير داشتند (شريف رازى، آثار الحجة، ج 2، ص 242ـ243، 245ـ 246). آيتاللّه محمدعلى شاهآبادى (متوفى 1369) نيز از علماى قرآنپژوه تهران بود و كتاب القرآن و العترة از آثار قرآنى اوست (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 17، ص 59). ميرزامحمدمهدى الهىقمشهاى (متوفى 1393)، افزون بر تدريس حكمت و فلسفه، درس تفسير قرآن نيز داشت (حسنزاده آملى، ص 232). وى حواشى سودمندى بر تفسير ابوالفتوح رازى نوشته است (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 7، ص 95ـ 96). ميرزا ابوالحسن شعرانى (متوفى 1393/ 1352ش) نيز علاوه بر تدريس فقه و كلام و علوم ديگر، قرآنپژوه برجسته حوزه تهران بود. وى علاوه بر جلسات تفسير، كه متن آن مجمعالبيان بود، در حوزههاى گوناگون علوم قرآنى چون شرح مفاهيم و احياى آثار قرآنى كوششهاى فراوانى كرده است. مهمترين كار او در اين زمينه تصحيح كتاب تفسير ابوالفتوح رازى و نوشتن تعليقات بر آن و تأليف نثر طوبى در شرح واژههاى قرآنى بوده است (رجوع کنید به شعرانى*، ابوالحسن). سيدمحمدكاظم عصارِ تهرانى* (متوفى 1394/ 1353ش) ديگر استاد حكمت حوزه تهران نيز مطالعات قرآنى فراوانى داشته و تفسير سوره حمد وى به عنوان «تفسير قرآن كريم» كه در فاصله 1315ـ1317ش صورت گرفته در مجموعه آثار عصار به همت سيدجلالالدين آشتيانى به چاپ رسيده است (رجوع کنید به ص 305ـ 559). ديگر مفسر برجسته حوزه تهران، سيدكاظم گلپايگانى از شاگردان مبرّزِ حائرى بود (رجوع کنید به غفارى، ص 4).

از جلسات تفسير قرآن كه در دهههاى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى (1357ش) در دانشگاهها و مساجد براى استفاده عامتر برگزار مىشد، جلسات تفسير مرتضى مطهرى* (شهادت 1358ش) و سيدمحمود طالقانى* (متوفى 1358ش) بود. در همين سالها ميرزامحمد ثقفى (متوفى 1405؛ درباره او رجوع کنید به تهرانى*، ابوالفضل)، از شاگردان عبدالكريم حائرى يزدى و سيدابوالحسناصفهانى، تفسيرى فارسى بهنام روان جاويد نوشت كه اولين بار با تقريظ ابوالحسن رفيعى قزوينى منتشر شد.

دانشهاى ديگر. در حوزه تهران، مانند بسيارى از حوزههاى علمى شيعى، در كنار علوم مختلف دينى، دانشهاى كاربردى مانند طب و رياضيات و جبر و مقابله و هيئت نيز تدريس مىشده است. يكى از مدرّسان برجسته رياضى ملاعلىمحمد اصفهانى، معروف به غياثالدين جمشيد ثانى (متوفى 1293) عالم و رياضىدان برجسته حوزه اصفهان، بود كه در 1274 به دعوت علىقلى ميرزا اعتضادالسلطنه، وزير علوم، براى تدريس رياضى در دارالفنون به تهران آمد. او در موضوعات خواص اعداد، لگاريتم و كيميا كتابهايى نوشت. تكملةالعيون او در جبر و مقابله مشهور است (اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 268؛ حبيبآبادى، ج 2، ص 553ـ554). ميرزالطفعلى صدرالافاضل (متوفى 1310)، دانشآموخته مدرسه سپهسالار و شاگرد ابوالحسن جلوه و شيخعلى نورى، در هندسه و اسطرلاب و نجوم مهارت داشت (قزوينى، ج 8، ص 199). ابوالقاسمِ نائينى*معروف به سلطانالحكماء (1245ـ1322) در مدرسه دارالفنون طب تدريس مىكرد. نائينى پزشك ويژه ناصرالدينشاه نيز بود و كتابى نيز به نام ناصرالملوك در طب نوشت (حبيبآبادى، ج 4، ص 1248ـ1249). ميرزامحمدجواد نهاوندى (متوفى 1332 يا 1334)، مشهور به جهانبخش، از علماى هَيَوى و رياضىدان به شمار مىرفت. وى در فقه و اصول شاگرد ميرزامحمدحسن آشتيانى، و در رياضيات شاگرد ميرزاعبدالرحيم نهاوندى بود. وى كه چند سالى مسئوليت تنظيم و تهيه تقويم را برعهده داشت، صاحب تأليفاتى نيز در اعداد، نجوم و زيج بوده است (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 318). ميرزا ابراهيم زنجانى (متوفى 1351)، فقيه، حكيم و رياضىدان، شاگرد ميرزامحمدحسن آشتيانى در علوم نقلى و شاگرد ميرزا ابوالحسن جلوه در علوم عقلى و استاد رياضيات بود و در مدارس امامزاده زيد و منيريه تدريس مىكرد. وى علاوه بر تأليف چند كتاب در رياضيات و فقه، كتابى نيز در ردّ فرقه بابيه نوشت و سالهاى پايانى را در زنجان سپرى كرد (همان، قسم 1، ص 7ـ 8). ميرزامحمدطاهر تنكابنى* (متوفى 1360/ 1320ش) علاوه بر علوم عقلى و نقلى در علوم رياضى و طب تبحر داشت و چندين دوره كتاب قانون را تدريس كرد و حواشى مفيدى بر آن نوشت كه در كتابخانه مجلس موجود است (حبيبآبادى، ج 7، ص 2301). سيدحسن طبيب چپرسرى (متوفى 1360) دانشآموخته محضر جلوه و سيدمحمدتقى تنكابنى در طب چيرهدست بود و به زبانهاى عربى و فرانسه تسلط داشت، كتاب الامراض، و علم شيمى يا صنايع شيمى، از تأليفات اوست (سمامى حائرى، 1361ش، بخش 1، ص 51ـ 53). ميرزاحبيباللّه عراقى تهرانى، مشهور به ذوالفنون تهرانى (متوفى 1367) از شاگردان ميرزا حبيباللّه رشتى و فاضل شربيانى و ميرزاخليل تهرانى، استاد رياضيات بود و در جبر و هندسه و هيئت و اسطرلاب تبحر بسيار داشت و محمدحسين كيشوان، شيخمحمد سماوى، شيخاسماعيل تهرانى و شيخابوالحسن شعرانى از شاگردان او بهشمار مىروند (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 1، ص 355ـ356). شيخمحمدتقى آملى، كتابهاى خلاصةالحساب شيخبهائى، فارسى هيأت قوشچى، شرح چغمينى و شرح بيست باب مظفر و تحرير اقليدس را در گروه كتابهاى درسى دوران تحصيلِ خود برشمرده است (رجوع کنید به آملى، ص 20)، ميرزامهدى آشتيانى* (متوفى 1372) و ميرزااحمد آشتيانى* (متوفى 1395) نيز در علم رياضيات استاد بودند. ابوالحسن شعرانى نيز استاد طب قديم و رياضيات بود و به سفارش سيدحسن مدرس در مدرسه سپهسالار تدريس رياضيات مىكرد و كتاب قانون بوعلى و شرح اسباب در طب قديم از كتب تدريسى او بود. حسن حسنزاده آملى طب و نجوم قديم را از وى آموخته است (رجوع کنید به حسنزاده آملى، ص 134، 288).

حوزه تهران و تحولات جديد. به طور كلى از دوره قاجار بدينسو، تهران مركز مواجهات ايرانيان با مظاهر تمدن و فرهنگ مغرب زمين و انديشهها و آرا و مذاهب گوناگون و محل جنبشها و حركتهاى اجتماعى و سياسى متعددى بوده است. باتوجه به چنين شرايطى، هرگونه تلاش براى تبيين فعاليتها و گرايشهاى حوزه علميه تهران، بدون بررسى چگونگى مواجهه اين حوزه با تحولات جديد و نيز تأثير اين تحولات بر چند و چون فعاليتهاى حوزه تهران، ناقص و نامفهوم خواهد بود. تحت تأثير چنين شرايطى بود كه حوزه تهران، علاوه بر فعاليت گسترده در عرصه تبليغات عمومى، چه به گونه شفاهى و چه به صورت عرضه آثار مكتوب، در ايجاد مدارس جديد و كمك به رونق و پيشرفت آنها مشاركت ورزيد و فراتر از اين دست فعاليتهاى فرهنگى، پيشاپيش حركتها و جنبشها و فعاليتهاى سياسى، از واقعه تنباكو و مشروطه گرفته تا انقلاب اسلامى، به گستردگى حضور يافت.

عرصه تبليغات شفاهى. حوزه تهران با وقوف بر شرايط اجتماعى و فرهنگى و بافت ويژه جمعيتى تهران، بر ضرورت استفاده گستردهتر و سنجيدهتر از منابر و خطابهها بيش از پيش پى برد و با تربيت خطيبان و واعظان برجسته، عرصه تبليغات شفاهى را در تهران و حتى در شهرهاى ديگر، به ويژه در ماههاى محرّم و رمضان در اختيار گرفت.

از ميان صدها سخنور نامى تهران، برخى مشهورتر شدهاند. ملافيضاللّه دربندى پيشنماز مسجد سقّاباشى سخنورى بىپروا بود و به علت خردهگيرى بر سياستهاى ناصرالدينشاه از تهران تبعيد شد (امينالدوله، ص150). ملاآقا دربندى مشهور به فاضلِ دربندى* (متوفى1285يا1286)، فقيه و رجالى برجسته و صاحب تأليفاتى چون خزائنالاحكام و اسرارالشهادة منبرهاى پررونقى داشت و در امر به معروف نهى از منكر صريح و كوشا بود (آقابزرگ طهرانى، طبقات:الكرام، قسم1، ص152ـ153). از ديگر واعظان مشهور اين دوره بايد به ملاباقر واعظ تهرانى (متوفى 1313) صاحب الخصايص الفاطمية (رجوع کنید به تبريزى خيابانى، ص359ـ 367) و ملااسماعيل واعظ سبزوارى (متوفى 1312؛ بامداد، ج1، ص143ـ144)، شيخعباس نهاوندى (متوفى1311) شاگرد شيخمرتضى انصارى و پيشنماز مسجد دانگى و ميرزا محمدرضا همدانى تهرانى (متوفى 1318) اشاره كرد. محمدرضا تهرانى، مؤلف چنداثر در رد مسالك انحرافى،مثل شيخيه، واعظى بسيار خوشسخن بود و در پاى منبر او مردمِ بسيار و حتى مجتهدان حاضر مىشدند (آقابزرگطهرانى، طبقات:نقباء، قسم2، ص 764ـ765). پاى منبر سيدريحاناللّه بروجردى، مشهور به كشفى* (متوفى 1328) فقيه، مفسر و مؤلف برجسته نيز انبوه عوام و خواص حضور مىيافتند (همان، قسم2، ص791). در ميان ديگر وعاظ و خطيبان نامدار حوزه تهران اين نامها مشهورترند : محمدعلى معروف به فاضل هزارجريبى (متوفى 1334؛ همان، قسم 4، ص 1321)، عيسى چالهميدانى (متوفى 1339) عالم برجسته تهران (همان، قسم 4، ص 1638)، شيخمحمد واعظ تهرانى ملقب به سلطان المتكلمين مؤلف كتاب بشارات الامة و زبدةالمآثر (متوفى 1353؛ تبريزى خيابانى، ص 367ـ368)، سلطانالواعظين شيرازى (متوفى 1391)، شيخمحمدحسين زاهد فصيحالزمان شيرازى، ميرزاعبداللّه صبوحى (متوفى 1370؛ فلسفى، ص 62)، سيدصادق تهرانى (متوفى 1370؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 858ـ859)، شيخعباس تهرانى (متوفى 1344ش)، ميرزاعلى هستهاى (متوفى 1347ش) مجتهد برآمده از حوزه اصفهان، شيخحسين خندقآبادى (متوفى 1345ش)، محمدابراهيم آيتى (متوفى 1340ش)، شهيد مرتضى مطهرى، حسينعلى راشد تربتى (متوفى 1358ش)، صدر بلاغى (متوفى1373ش)، و محمدتقى فلسفى (متوفى 1377ش) كه خطيبى بسيار توانا بوده و شهرتش از تهران و حتى ايران هم فراتر رفته است.

علماى حوزه تهران، علاوه بر استفاده گسترده از مجالس وعظ، براى رويارويى با تبليغات ضد دينى يا شبههافكنيهاى مخالفان، به ويژه فعاليتهاى مذهبى سياحان خارجى و مبلّغان مسيحى كه در تهران به تنوع امكان بروز مىيافت، مجالس مناظره و نقد و نظر نيز برپا مىكردند، يا تأليفاتى در نقد آراى آنان پديد مىآوردند. يكى از اولين عالمان مناظرهكننده با مخالفان، شيخمحمدرضابن محمدامين همدانى (متوفى 1247) بود كه بارها با پيروان مذاهب ديگر به بحث و مناظره پرداخت. وى همچنين كتاب مفتاحالنبوة، و ارشادالمضلين را در پاسخ ميزانالحق هنرى مارتين مسيحى تأليف كرد (همو، الذريعة، ج 21، ص 352؛ همو، طبقات: الكرام، قسم 2، ص 549؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 584). سيدعلىبن حسين حسينى طهرانى (متوفى ح 1306) كه از همبحثان ميرزاى شيرازى و شاگرد شيخمرتضى انصارى در نجف بود، پس از بازگشت به تهران با تكيه بر تسلطى كه بر زبان عبرى داشت، كتاب اقامةالشهود فى رَداليهود نوشته ميرزامحمدرضا جديدالاسلام يزدى (تأليف دوره فتحعلىشاه) را از عبرى به فارسى درآورد و خود نيز مطالبى بر آن افزود و آن را اقامةالشهود فى ردّاليهود فى منقول الرضا (معروف به منقول رضائى) نام نهاد (رجوع کنید به جديدالاسلاميزدى، ص3ـ4، 11؛ قس آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 4، ص 1412ـ1413؛ همو، الذريعة، ج 2، ص 263ـ 264 كه نام كتاب تأليفى و ترجمهاى را جابهجا نوشته است). ميرزاابوالفضل نورى، معروف به فخرالاسلام نيز پس از ترك مسيحيت و تشرف به اسلام، در 1319 در جلسات هفتگى در منزل سيدمحمدصادق طباطبائى با حضور برخى از عالمان مسلمان ديگر شركت مىكرد كه در آنها به شبهههاى دينى پاسخ گفته مىشد. فخرالاسلام چند كتاب در نقد مسيحيت نوشته است (ناظمالاسلام كرمانى، بخش 1، ص 161).

تبليغات كتبى. علماى حوزه تهران علاوه بر فعاليت گسترده در عرصه تبليغات عمومى به صورت شفاهى، از توليد و عرضه آثار مكتوب نيز غافل نبودهاند. اين آثار كه مخاطبان آن عموم كتابخوانان بودهاند، برخلاف آثار تخصصى كه به زبان عربى بوده، به فارسى نوشته شده و مشتمل بر مباحثى در اصول و فروع دين و زندگى امامان است. از اين دست از علماى نويسنده مىتوان به شيخهادى نجمآبادى* نويسنده تحريرالعقلاء اشاره كرد. وى در كتاب خود كوشيده ضمن خرافهزدايى از دين و دعوت به انصاف و تعقل، حقيقت دعوت انبيا و قرآن را تبيين نمايد و نادرستى فرقهسازيهاى جديد را توضيح دهد. حاجمهدى سراج انصارى* (متوفى 1340ش) فرزند ميرزاعبدالرحيم كليبرى* انصارى، نيز از نويسندگانى بود كه از دهه 1320ش به اين سو در راه مبارزه با تحريفها و انحرافها، به ويژه در مواجهه با آثار سيداحمد كسروى، تلاشهاى زيادى به عمل آورد؛ از جمله آثار او اينهاست: نبرد با بىدينى، دين چيست و براى چيست؟، در پيرامون ماترياليسم، خرد چيست و خردمند كيست؟ (براى معرفى تأليفات او رجوع کنید به جعفريان، ص 113ـ123). ابوالفضل خراسانى (متوفى 1391/ 1350ش) از شاگردان شيخ عبدالكريم حائرى نيز علاوه بر ايراد سخنرانيهاى مؤثر، در 1325ش/ 1365ق رساله مفصّلى در ضرورت حجاب شرعى با بيانى جذاب با نام احسن الحكايات فى حجاب السافرات نوشته است (خراسانى، مقدمه جعفريان، ص 757ـ758). ميرزا احمد آشتيانى، فرزند محمدحسن آشتيانى، مؤلف بيش از شصت اثر در حوزههاى گوناگون دينى، آثارى نيز به زبان فارسى نوشته كه تحت عنوان چهارده رساله فارسى توسط رضا استادى به چاپ رسيده است (رجوع کنید به آشتيانى*، ميرزااحمد).

شيخذبيحاللّه محلاتى نيز درباره زندگى امامان و بزرگان شيعه آثارى پديد آورد. مشهورترين اثر او كتاب رياحين الشريعة در شرح احوال زنان دانشمند شيعه است. حسن فريد گلپايگانى (متوفى 1366ش) نيز كه در 1323ش/1364ق از قم به تهران آمد، چند اثر پديد آورد از جمله قانون اساسى اسلام، تفسير سوره حشر، و رسالهاى در ولايت. حسين عمادزاده اصفهانى (متوفى 1369ش) نيز آثار گوناگونى بهويژه در باب زندگانى ائمه شيعه تأليف كرد. محمدباقر كمرهاى (متوفى 1374ش) نيز علاوه بر تأليف كتابهايى به عربى، آثارى نيز به فارسى ساده نوشته و آثار كلاسيك شيعه بهويژه برخى از تأليفات شيخصدوق را به فارسى ترجمه كرده است.

حوزه و جرايد. تبليغات كتبى حوزه تهران به تأليف و عرضه كتابهاى دينى به زبان فارسى، محدود نبوده، بلكه ايجاد و راهاندازى جرايد مذهبى يا درج مقالات مذهبى در نشريات (براى نمونه رجوع کنید به جمال واعظ، ص 12) از ظرفيتهاى مورد استفاده علماى حوزه تهران بوده است. راهاندازى اين نشريات بهويژه در صدر نهضت مشروطه بسيار گسترش داشت، از جمله مجله دعوةالحق به صاحب امتيازى شيخمحمدعلى بهجت دزفولى از شاگردان آخوند خراسانى كه انتشار آن از 1321 آغاز شد. دعوةالاسلام نيز به صاحب امتيازى سيدمحمدعلى تهرانى چالهميدانى از خطباى تهران كه در 1325 آغاز به نشر كرد. در همين سال شيخفضلاللّه نورى براى تبيين انديشههاى خود در مخالفت با مشروطه اقدام به انتشار روزنامه كرد (رابينو، ص 156). راهاندازى روزنامه مجلس نيز به دستور مظفرالدينشاه برعهده يكى از علماى حوزه تهران، ميرزامحسن مجتهد، امام جمعه تهران، قرار گرفت. مديريت اين روزنامه را كه اولين شمارهاش در 8 شوال 1324 انتشار يافت، يكى ديگر از علماى حوزه، سيدمحمدصادق حسينى طباطبائى برعهده داشت (رجوع کنید به جرايد*، بخش :2 ايران، بخش الف، قسمت 2). حتى با روزنامه حبلالمتين* نيز علمايى چون شيخيحيى كاشانى، درسآموخته حوزه نجف و تهران و مدير روزنامه مجلس، همكارى مىكردند (ناظمالاسلام كرمانى، بخش 1، ج 2، ص 469ـ473). ابوالحسن طالقانى (متوفى 1350)، پدر سيدمحمود طالقانى، نيز جريده البلاغ را بنيان نهاد كه اقدام او تشويق و حمايت سيدابوالحسن اصفهانى را در پى داشت (رجوع کنید به حوزه، سال 8، ش 4، مهر و آبان 1370، ص 73ـ76). با پديد آمدن آزاديهاى سياسى و اجتماعىِ مشابه عصر مشروطه، پس از شهريور 1320، بار ديگر زمينه رونق مطبوعات فراهم شد و علماى حوزه تهران نيز بار ديگر به راهاندازى نشريات اسلامى روى آوردند. از جمله نشريات اين دوره مىتوان به نشريههاى مجد، و نور دانش از منشورات انجمن تبليغات اسلامى* (تأسيس 1321ش) اشاره كرد. در همين دوره شيخمهدى سراج انصارى از علماى حوزه، از نويسندگان دائمى هفتهنامه آيين اسلام به مديريت نصرتاللّه نوريانى، و دنياى اسلام به مديريت سيدمحمدعلى تقوى بوده است (جعفريان، ص 27ـ39).

حوزه تهران و مؤسسات جديد آموزشى. حوزه علميه تهران با بهرهمندى از تجارب گرانبهاى آموزشى و برخوردارى از مدرّسان زبردست در علوم ادبى و حكمت و نيز طب و رياضى، در نقش مستحكمترين پشتوانه علمى مراكز جديد آموزشى ظاهر شد. پيوند اين حوزه با اين گونه مراكز، از دارالفنون گرفته تا دانشگاه تهران و برخى دبيرستانها و دبستانها، چنان بوده كه مىتوان اين مراكز را بهگونهاى مولود حوزه تهران تلقى كرد. با راهاندازى مؤسسه دارالفنون* در تهران، كه هدف اعلام شده آن پيشرفت صنعت و فرهنگ بود، بسيارى از استادان و مدرّسان حوزه به تدريس در اين مؤسسه روى آوردند. علماى حوزه علاوه بر تدريس در اين مؤسسات جديد آموزشى، خود نيز در راهاندازى اينگونه مدارس سهيم شدند يا دستكم توسعه و تقويت آنها را تشويق مىكردند. چنانكه شيخفضلاللّه نورى، مردم ديندار را به راهاندازى مدرسههاى جديد ترغيب مىكرد و خود نيز در كمك به اين راه پيشقدم شده بود (رجوع کنید به معارف، ش 10، 15 ذيحجه 1316، ص 3). برخى از مهمترين مدارسى كه به مباشرت علماى حوزه، در تهران ايجاد شده است عبارتاند از: مدرسه قدسيه كه ميرزاابراهيم لاريجانى معروف به سيّدالعلماء (متوفى 1333) از شاگردان ميرزامحمدحسن آشتيانى و ابوالحسن جلوه به ايجاد آن همت گماشت (رجوع کنید به مستوفى، ج 2، ص 21)؛ مدرسه اسلام كه بانى آن سيدمحمد طباطبائى و مديرش پسر او، محمدصادق طباطبائى، بوده است (رجوع کنید به همانجا؛ ناظمالاسلام كرمانى، بخش 1، ص160ـ161)؛ مدرسه ضياءالدين درّى از فلاسفه حوزه اصفهان (قرقانى، ص 120ـ121)؛ دبستان نو، ويژه دختران، دبستان نو، ويژه پسران و كودكستان و چند مؤسسه مشابه ديگر كه بانى آنها شيخجواد فومنىحائرى (1330ق ـ 1384/ 1343ش) بوده است (رجوع کنید به آيتاللّه شيخمحمدجواد فومنى حائرى، ص هجده ـ بيستودو)؛ مدرسه علوى كه به اهتمام تنى چند از روحانيان و دانشگاهيان و در رأس آنان شيخعلىاصغر كرباسچيان معروف به علامه در 1335ش بنياد نهاده شد. كرباسچيان خود از درسآموختگان حوزه تهران و قم بود و تأليف رساله فارسى توضيحالمسائل آيتاللّه بروجردى از ابتكارات اوست (درباره او رجوع کنید به روايت استاد، تهران 1386ش)؛ و سرانجام، مدرسههاى متعددى كه شيخ عباسعلى اسلامى پس از شهريور 1320 در تهران داير كرد (رجوع کنید به جامعه تعليمات اسلامى*).

در كنار مطالعه نقش فرهنگى حوزه تهران، بايد به نقشآفرينيهاى سياسى اين حوزه نيز توجه نمود. درواقع بدون ناديده گرفتن روحانيان مخالف با فعاليتهاى سياسى، با اطمينان مىتوان چنين اظهار كرد كه حوزه تهران در مبارزات اسلامى و ملى ايرانيان همواره نقش مهم و تعيينكنندهاى ايفا كرده است. در همه وقايع و جنبشهاى سياسى يكى دو سده اخير، از امتياز انحصار تنباكو و اعتراض صريح حاجملاعلى كنى، رئيس حوزه تهران به اعطاى امتياز رويتر و نهضت تحريم تنباكو گرفته تا نهضت مشروطه و سپس مشروعهخواهى جمعى از علما به رهبرى شيخفضلاللّه نورى، ايجاد تشكل طلاب مشروطهخواه در راه پيشبرد جنبش مشروطه و حضور در انتخابات مجلس شوراى ملى و ايفاى نقش در تصويب قوانين، مبارزه با اقدامات دينستيزانه رضاشاه، نهضت ملى شدن نفت، قيام پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و روى دادهاى پس از آن، نقش حوزه تهران كاملا چشمگير و پيشتازانه بوده است (رجوع کنید به پانزده خرداد*، قيام*، تحريم تنباكو*؛ جامعه روحانيت مبارز*؛ كشف حجاب*؛ مجلس*؛ ملى شدن صنعت نفت*).

وضع حوزه تهران در دهههاى متأخر. شمارى از مدارس دينى كه در پى سياستهاى ضد مذهب رضاشاه از رونق افتاده بود، از دوره مرجعيت آيتاللّه بروجردى و با حمايت و اهتمام وى به ترويج و تقويت حوزهها، بار ديگر احيا شدند. مدرّسان بسيارى در اين سالها از حوزه قم جذب حوزه تهران شدند و در آنجا به تدريس علوم دينى پرداختند. از برجستهترين عالمان فعال در حوزه تهران در دهههاى پيش از انقلاب، كه به تدريس سطوح عالى و خارج اشتغال داشتند، بايد از ميرزامحمدتقى آملى، ميرزاابوالحسن شعرانى، ابوالحسن رفيعى قزوينى، ميرزااحمد آشتيانى، ميرزامحمد ثقفى تهرانى، آيتاللّه برهان، سيداحمد خوانسارى، از مراجع تقليد، ميرزاباقر آشتيانى، سيدمحمدعلى سبط، سيدحسن شريعتمدار جهرمى، سيدمحمدصادق لواسانى، شيخاسماعيل جاپلقى، يحيى نورى و دهها عالم ديگر نام برد.

از مدرسههاى فعال دهههاى اخير تاكنون، علاوه بر مدرسه سپهسالار* و مروى*، بايد از مدرسه قائم چيذر و مدرسه مجتهدى ياد كرد؛ بانى مدرسه چيذر كه در ميدان چيذر (شهيد اندرزگو) در منطقه يك شهر تهران واقع شده علىاصغر هاشميان بوده است. در 1345ش در اين مدرسه حدود پنجاه طلبه مشغول تحصيل بودهاند. سيدعلى اندرزگو، از مبارزان مشهور زمان شاه، در همين مدرسه تحصيل كرده است.

مدرسه مجتهدى، واقع در خيابان 15 خرداد، در 1335ش پايهگذارى شد. اين مدرسه در كنار مسجدى به نام ملامحمدجعفر از مساجد عهد قاجار ساخته شد، بدينترتيب كه در 1335ش، احمد مجتهدى (1302ش ـ 1386ش)، از دانشآموختگان حوزه قم، به درخواست جمعى از مردم به اين مسجد رفت و پس از سامان دادن وضع مسجد، آنجا را به محل تدريس خود تبديل كرد و به زودى با خريد ساختمانهاى اطراف و توسعه آن، مدرسه موسوم به مجتهدى را به راه انداخت. به نوشته برخوردار فريد (ص 59) هماكنون قريب هزار طلبه در دو نوبت صبح و عصر در اين مدرسه مشغول تحصيلاند.

به جز مدارس مشهور ياد شده، امروز دهها مدرسه علميه ديگر در مناطق مختلف تهران داير است و حتى مدرسههايى نيز ويژه خواهران، مانند مدرسةالزهراء، و جامعه علميه اميرالمؤمنين (تأسيس 1364ش) در شهر رى و تهران مشغول فعاليتاند. امروزه حوزه علميه تهران زيرنظر شوراى مديريت حوزه علميه قم اداره مىشود و طلاب از طريق آزمون سرتاسرى كه در روزنامهها اعلام مىشود برگزيده مىشوند و با طى يك دوره تقريباً ده ساله دروس مقدمات و سطح را به پايان رسانده، آماده ورود به دوره خارج مىشوند.


منابع:
(1) احمد آشتيانى، چهارده رساله فارسى، به كوشش رضا استادى، قم 1403؛
(2) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بيروت 1403/1983؛
(3) همو، «شرح زندگى من»، تاريخ و فرهنگ معاصر، سال 4، ش 1 و 2 (بهار و تابستان 1374)؛
(4) همو، طبقات اعلامالشيعة: الكرام البررة، قسم 1ـ2، مشهد 1404؛
(5) همان: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛
(6) محمدتقى آملى، «شرح احوال»، در زندگينامه و خدمات علمى و فرهنگى آيتاللّه شيخ محمدتقى آملى تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1380ش؛
(7) آيتاللّه شيخمحمدجواد فومنى حائرى (به روايت اسناد ساواك)، تهران: مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1377ش؛
(8) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، چاپ ايرج افشار، تهران 1350ش؛
(9) همو، المآثر و الآثار، در چهل سال تاريخ ايران، چاپ ايرج افشار، ج 1، تهران: اساطير، 1363ش؛
(10) امين؛
(11) علىبن محمد امينالدوله، خاطرات سياسى ميرزاعلىخان امينالدوله، چاپ حافظ فرمانفرمائيان، (تهران) 1341ش؛
(12) مهدى انصارى، شيخفضلاللّه نورى و مشروطيت : رويارويى دو انديشه، تهران 1378ش؛
(13) ناصرالدين انصارى قمى، «آيتاللّه سيداحمد خوانسارى»، مسجد، ش 34 (مهر و آبان 1376)؛
(14) مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، تهران 1357ش؛
(15) شاكر برخوردارفريد، آداب الطلاب، تهران 1387ش؛
(16) عبدالحجت بلاغى، تاريخ تهران: قسمت مركزى و مضافات، قم 1350ش؛
(17) على تبريزى خيابانى، كتاب علماء معاصرين، چاپ سنگى تهران 1366؛
(18) محمدرضا جديدالاسلام يزدى، منقول الرضائى (اقامة الشهود فى رد اليهود)، (ترجمه علىبن حسين حسينى طهرانى)، چاپ سنگى (تهران? 1292)؛
(19) رسول جعفريان، حاجمهدى سراج انصارى : ستارهاىدرخشان در عرصه مطبوعاتدينى، قم1382ش؛
(20) جمالالدين بن عيسى جمال واعظ، «صورت مقاله جناب مستطاب آقاسيد جمالالدين دامت بركاته»، صوراسرافيل، سال 1، ش 7 و 8، 21 جمادىالآخره 1325؛
(21) محمدعلى حبيبآبادى، مكارمالآثار، اصفهان، ج 4، 1352ش، ج 6، 1364ش، ج 7، 1374ش؛
(22) محمد حرزالدين، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم 1405؛
(23) حسن حسنزاده آملى، در آسمان معرفت : تذكره اوحدى از عالمان ربانى، قم 1375ش؛
(24) احمد حسينى اشكورى، تراجم الرجال، قم 1422؛
(25) ابوالفضلبن محمدحسين خراسانى، احسنالحكايات فى حجاب السافرات، در رسائل حجابيه: شصت سال تلاش علمى در برابر بدعت كشف حجاب، (تدوين )رسول جعفريان، دفتر2، قم: دليل ما، 1380ش؛
(26) ياسنت لويى رابينو، روزنامههاى ايران: از آغاز تا سال 1329ه ق/ 1289ه ش، با اضافات و شرحكامل به همراه تصاوير روزنامهها، ترجمه و تدوين جعفر خمامىزاده، تهران 1372ش؛
(27) عباس رضوى، «ميرزا: نماد حوزه شيعه»، حوزه، سال 19، ش 3 و 4 (مرداد ـ آبان 1381)؛
(28) منصوره رفيعى (جعفرى فشاركى)، انجمن: ارگان انجمن ايالتى آذربايجان، تهران 1362ش؛
(29) عليرضا ريحان يزدى، آينه دانشوران، با مقدمه و تعليقات و اضافات ناصر باقرى بيدهندى، قم 1372ش؛
(30) حسين سلطانزاده، تاريخ مدارس ايران: از عهد باستان تا تأسيس دارالفنون، تهران 1364ش؛
(31) محمد سمامىحائرى، بزرگان تنكابن، قم 1372ش؛
(32) همو، بزرگان رامسر، بخش 1، قم 1361ش؛
(33) محمد شريفرازى، آثار الحجة، يا، تاريخ و دائرةالمعارف حوزه علميه قم، قم 1332ـ(1333ش)؛
(34) همو، اختران فروزان رى و طهران، يا، تذكرة المقابر فى احوال المفاخر، قم: مكتبة الزهراء، (بىتا.)؛
(35) همو، گنجينه دانشمندان، تهران 1352ـ1354ش؛
(36) منوچهر صدوقىسها، تاريخ حكماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهين، تهران 1359ش؛
(37) باقر عاقلى، شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران، تهران 1380ش؛
(38) محمدعلى عبرت نائينى، نامه فرهنگيان، چاپ عكسى تهران 1377ش؛
(39) محمدكاظم عصار، مجموعه آثار عصار، چاپ جلالالدين آشتيانى، تهران 1376ش؛
(40) علىاكبر غفارى، «استاد علىاكبر غفارى احياگر ميراثى از تشيع» (مصاحبه)، كيهان فرهنگى، سال 3، ش 3 (خرداد 1365)؛
(41) فقيه پارسا: يادنامه آيةاللّه العظمى ميرزاعلى فلسفى قدسسره به مناسبت اولين سالگرد ارتحال، دفتر1، تهيه: معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى خراسان رضوى، قم: بوستان كتاب، 1385ش؛
(42) محمدتقى فلسفى، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى، تهران 1376ش؛
(43) مهدى قرقانى، زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى، اصفهان 1371ش؛
(44) محمد قزوينى، يادداشتهاى قزوينى، چاپ ايرج افشار، تهران 1363ش؛
(45) حسين كريمان، تهران در گذشته و حال، تهران 1355ش؛
(46) مهدى محقق، دومين بيست گفتار در مباحث ادبى و تاريخى و فلسفى و كلامى و تاريخ علوم در اسلام، به انضمام زندگىنامه و كتابنامه، تهران 1369ش؛
(47) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، يا، تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران 1377ش؛
(48) موسوعة طبقاتالفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسة الامام الصادق، 1418ـ1424؛
(49) رسول موسوى تهرانى، «آن روزها»، در فقيه پارسا، همان منبع؛
(50) محمدبن على ناظمالاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، چاپ علىاكبر سعيدى سيرجانى، تهران 1376ـ1377ش؛
(51) عبدالغفاربن علىمحمد نجمالدوله، تشخيص نفوس دارالخلافه، چاپ ناصر پاكدامن، در فرهنگ ايران زمين، ج20 (1353ش)؛
(52) «وقفنامه مسجد و مدرسه محموديه تهران»، چاپ علىرضا ميرزامحمد، وقف : ميراث جاويدان، سال 8، ش 1 (بهار 1379)؛
(53) يادنامهى آيةاللّه سيدرضا فيروزآبادى: 1253ش ـ مرداد 1334ش، به كوشش محمد تركمان، تهران: كوير، 1376ش.

/ سيدعباس رضوى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6642
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست