responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6639

 

حوزه علميه حلّه ، حوزه علميه حلّه

تأسيس حوزه علمى شيعى در حلّه نبايد از حدود سال 500، زمان تكميل ساخت شهر حلّه*، چندان اين سوتر باشد. براساس نشانههايى مىتوان حدس زد كه تقريبآ دو يا سه دهه پس از بناى شهر، حوزههاى علمى شيعى نيز در آنجا برپا بوده است. اين نشانهها از مطالعه زندگينامه شمارى از عالمان شيعه حلّه در سده ششم به دست آمده است. از جمله اينعالمان، عربىبن مسافر حلّى (متوفى پس از 580) است كه به نوشته ذهبى (حوادث و وفيات 581ـ590ه .، ص 400ـ 401)، بسيارى از شيعيان از مناطق اطراف براى تعلم نزد او مىرفتند (البته ذهبى يا كاتبان نسخههاى كتاب او نام عربى را به اشتباه على ضبط كردهاند؛ قس منتجبالدين رازى، ص 91؛ ابنمشهدى، ص 566؛ افندى اصفهانى، ج 3، ص310؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 6، ص 178 كه همه نام او را «عربى» ضبط كردهاند). همچنين ابوعبداللّه حسينبن هبةاللّهبن رُطبه سوارى، دانشمند و نويسنده شيعى (متوفى 579) در حلّه به تدريس اشتغال داشته است (ذهبى، حوادث و وفيات 571ـ580ه .، ص 286). ازاين دو معروفتر ابوعبداللّه محمدبن ادريس، معروف به ابنادريس حلّى* (متوفى 598)، است كه به گفته ذهبى (حوادث و وفيات 591ـ600ه .، ص 314) در دوره خويش در ميان علماى شيعه مانند نداشت و ياران و شاگردان زيادى از درس او بهره مىگرفتند. از اين شواهد گوياتر گزارشى است كه از سفر سديدالدينِ حمّصى*، شيخ متكلمان شيعه در سده ششم، در دست است. سديدالدين حمصى كه از استادان منتجبالدين رازى، صاحب الفهرست (رجوع کنید به ص 107)، بوده در مقدمه كتابش با نام المنقذ من التقليد و المرشد الى التوحيد تصريح كرده است كه در راه بازگشت از سفر حج، به اصرار علماى شيعه يك چند در حلّه اقامت گزيده و اين كتاب را در همانجا در 581 تصنيف كرده و در آن ايام، به تدريس و مذاكره علمى مشغول بوده است (رجوع کنید به حمصى رازى، ج 1، ص 17ـ18، ج2، ص402). اين چند گزارش نهتنها بر رونق حوزه علمى شيعه در چند دهه آخر سده ششم تصريح دارد، بلكه در عينحال از اين واقعيت حكايت مىكند كه با وجود اين عالمان در حلّه، چه در مسند تدريس و استادى و چه در حلقه شاگردان، سابقه رونق حوزه علميه حلّه به پيش از اواسط قرن ششم مىرسد. گزارشى هماز محمدبن جعفر مشهدى، مشهوربهابنمشهدى (متوفى 605؛ رجوع کنید به ص434ـ435،566ـ567)، در دستاست كه هم بهصراحت، زمان تشكيل جلسات درسى حوزه علميه حلّه را تا دهه ششم سده ششم به عقب مىبرد و هم محلّ مشخص تدريس را ذكر مىكند. به گفته ابنمشهدى (همانجاها)، كه خود نيز در اين حلقههاى درسى شركت داشته است، مجالس تدريس حديث در خانه ابوالبقاء هبةاللّهبن نما در شهر حلّه در 569 و نيز مجلس مشابه ديگرى در خانه عربىبن مسافر عبادى در 573 در حلّه داير بوده است (براى تاريخ 565 نيز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات : الثقات، ص 334ـ 335). البته تدريس به خانههاى علما منحصر نبوده، چنانكه چند دهه بعدتر، از مدرسهاى جنب مشهد صاحبالزمان ياد شده است كه نوه هبةاللّهبن نما، نجيبالدين محمدبن جعفر، معروف به ابننماى حلّى كه خود از استادان برجسته اين شهر بود، اتاقهاى آن را در 633 بازسازى كرد و گروهى از فقيهان را در آنجا اسكان داد (صدر، ج 4، ص 425).

حوزه علميه حلّه برخلاف مراكز علمى بسيارى از شهرها كه در سده هفتم در پى هجوم ويرانگر مغول دچار ركود و حتى نيستى شدند، پس از سقوط عباسيان رونق گرفت. به نوشته وصّافالحضره (ص 36)، پس از غلبه هولاكو بر بغداد (656)، سديدالدين يوسفبن مطهر، پدر علامه حلّى (متوفى 726)، و مجدالدين محمدبن حسنبن طاووس حلّى و شمسالدين محمدبن العز به نمايندگى از مردم حلّه با مكتوبى به درگاه هولاكو رفتند و ضمن اعلام فرمانبردارى به وى گفتند كه خبر پيروزى مغولان را از طريق اخبار اجداد خويش، امامان معصوم شيعه بهويژه اميرمؤمنان عليهالسلام، شنيدهاند. هولاكو نيز آنان را نواخت و تكلّه و علاءالدين عجمى را به شحنگى آنجا فرستاد. ظاهراً درنتيجه اين تدبير علماى حلّه و آرامش و امنيت متعاقب آن، اين شهر پناهگاه و مجمع علما بهويژه علماى امامى شد؛ چندانكه به نوشته افندى اصفهانى (ج 1، ص 361) در روزگار علامه حلّى، 440 مجتهد و فقيه در حلّه مىزيستند. بدينترتيب، حوزه علميه حلّه كه سالها پيش از حمله مغول پايهگذارى شده بود، بعد از فتح بغداد و اماننامه گرفتن مردم شهر از ايلخان مغول، اصلىترين حوزه علمى شيعه شد. ديدار خواجه نصيرالدين طوسى، در مقام صدراعظم هولاكو، از اين حوزه علمى و حضور احترامآميز او در مجلس درس محقق حلّى، كه به يك پرسش و پاسخ فقهى و مكاتبه علمى اين دو با يكديگر و نيز پرسش از آينده علمى اين حوزه انجاميد، نشانه جايگاه معتبر اين حوزه است (رجوع کنید به بحرانى، ص230ـ231).

حيات علمى حوزه حلّه و رونق آن، بهويژه در قرن ششم تا هشتم، با بررسى عواملى چون كثرت طلاب و مدرّسان و مشاهير علمى اين حوزه و اعتبار مدرّسان و دانشآموختگان و كتابهاى مهمى كه بهويژه در حوزه فقه و اصول تأليف كرده بودند و نيز از طريق گامهايى كه در پيشبرد دانشهاى اسلامى برداشته شده بود مشخص مىشود. مهمترين ويژگيها و دستاوردهاى حوزه حلّه ــ البته با نظر به تاريخى و زمانمند بودن آنهاــ عبارتاند از :

الف) مواجهه با ركود علمى و احياى روح تحقيق. شيوه فقهى شيخطوسى، كه بهويژه در كتاب المبسوط بيان شدهاست، بهعلت شخصيت و سيادت علمى شيخ و روش اعتدالى او، تا يك سده شيوه مسلط ميان فقيهان امامى بوده و فقيهانِ پس از او تا مدتها شارح و ناقل آرا و فتاوى او بودند و درصدد نقد آراىاو برنمىآمدند (بحرالعلوم، ص48ـ50). اين سنّت طولانى تقليداز شيخطوسى، مشهور به شيخالطائفه، را ابنادريس حلّى، يكى از بزرگترين علماى حوزه علميه حلّه، درهم شكست. ابنادريس نزد استادانى چون عمادالدين محمدبن ابىالقاسم طبرى، عربىبن مسافر، حسينبن هبةاللّهبن رطبه درس خواند (شهيد اول، ص 22، 35؛ حرّ عاملى، قسم2، ص80؛ مجلسى، ج106، ص38ـ39، ج107، ص 65، 70). او شاگردان زيادى را در حلّه پرورش داد كه از ميان آنها فخّاربن مَعْد موسوى (رجوع کنید به شهيد اول، ص 81؛ مجلسى، ج 104، ص 79)، محمدبن جعفربن هبةاللّهبن نماى حلّى (ابنداوود حلّى، ستون 5 و 6)، علىبن يحيى خياط (مجلسى، ج 104، ص 135) و احمدبن مسعود اسدى (شهيد اول، ص 21ـ 22، 35) درخور ذكرند. او بهويژه با تأليف كتاب فقهى بديع خود، السرائر، راه نقد اسلاف را پيش گرفت و رخوت حاكم بر فقه امامى را با شيوه اجتهادى خويش از ميان برد.

شهرت ابنادريس بيشتر به سبب انتقادهاى صريح او از شيخطوسى است. مخالفت ابنادريس با حجيّت خبر واحد از موارد صريخ مخالفت او با شيخ طوسى بود (رجوع کنید به حلّى، ابنادريس). درواقع اصرار او بر آزادانديشى و لزوم خروج از تقليد از بزرگان و اهتمام در نقد آراى فقهاى بزرگ مايههاى پيشرفت و تكامل دانش فقه را فراهم كرد (رجوع کنید به ابنادريس حلّى، ج 8، مقدمه موسوى خرسان، ص 73، نيز رجوع کنید به ص 109، 114ـ 116). از اينرو احياى روح تحقيق و انتقاد از آراى فقهى بزرگان يكى از كاركردهاى بسيار مثبت حوزه علمى حلّه بهشمار مىرود.

ب) دستهبندى احاديث به اعتبار سند و تدوين آثار رجالى. در حوزه حلّه، علم حديث و رجال نيز وارد مرحله جديدى شد. در واقع، دور شدن از عصر حضور و وقوع رويدادهايى مانند از بين رفتن كتابخانههاى مهم شيعيان در بغداد و نيز پراكندگيهاى شيعيان در شهرهاى مختلف و گاه مهاجرت آنان به نقاط دوردست موجب ناكارآمدى روشها و قرائنى شد كه محدّثان متقدم در گذشته براى تشخيص روايات درست از نادرست به كار مىگرفتند. از اينرو، فقيه و رجالى حوزه حلّه، سيد جمالالدين احمدبن موسىبن طاووس (متوفى 673)، طرح تقسيمبندى احاديث از نظر سند را ــكه پيشتر در ميان محدّثان متقدم اهلسنّت صورت گرفته بودــ در چهار قسم صحيح و موثق و حَسَن و ضعيف ارائه كرد. اين تقسيمبندى را علامه حلّى تحكيم كرد و در استدلالهاى خود به كار گرفت (استرآبادى، ص 87ـ88). پس از او تا زمان معاصر، اين روش، با ملاحظات تكميلى و اصلاحى، مورد توجه و استناد فقها بوده است (رجوع کنید به درايةالحديث*؛ صحيح*). بهعلاوه، در همين حوزه، سه كتاب مهم رجال توسط همين ابنطاووس و علامه حلّى و ابنداوود حلّى تدوين شد.

ج) ارائه سبك نوين «حديثى ـ فتوايى» در تدوين و تدريس فقه. در عصر حضور امامان تا نخستين دهههاى دوران غيبت، كتابهاى فقهى شيعه مانند آثار كلينى، محمدبن علىبن بابويه و پدرش علىبن حسينبن بابويه بيشتر حاوى احاديث بود و تدوينكنندگان اين كتابها ــكه اصحاب حديث خوانده مىشوندــ متن احاديث را به عنوان فتواى فقهى خود عرضه مىكردند؛ در مقابل اينان، فقيهانى چون ابنجُنيد اسكافى (قرن چهارم)، شيخمفيد (متوفى413)،سيدمرتضى (متوفى436) و شيخطوسى (متوفى461)كتابهايى مختص فتوا در موضوعاتمختلف نوشتند (براى نمونهاى از اين فتاوى رجوع کنید به ابنجنيد اسكافى، 1416)، اما محقق حلّى* (متوفى 676) با درآميختن احاديث و فتوا اين دو را در كنار هم و بهسبك تلفيقى ارائه كرد (رجوع کنید به 1318، ص7). محقق حلّى در حلّه نزد بزرگانى چون ابننما حلّى و فخّاربن معد موسوى تلمذ كرد (حرّعاملى، قسم 2، ص 253؛ خوانسارى، ج 5، ص 347) و در حوزه درسى او شاگردان بسيارى چون علامه حلّى، عبدالكريمبن احمدبن طاووس نويسنده فرحةالغرى، محمدبن علىبن طاووس، ابنداوود حلّى، عزالدين حسنبن ابىطالب يوسفى آبى صاحب كشفالرموز در شرح مختصر نافع، پرورش يافتند (ابنداوود حلّى، ستون 83؛ حرّعاملى، قسم 2، ص 49، 81؛ خوانسارى، ج 2، ص 183). مهمترين اثر او، شرايعالاسلام است كه از همان آغاز كتاب درسى بود و همچنان يكى از كتب درسى و متون فتوايى در فقه اماميه است و شروح و حواشى بسيارى بر آن نوشتهاند (رجوع کنید به محقق حلّى، 1362ش، پيشگفتار دانشپژوه، ص بيستوسه ـ بيستوچهار).

د) نوگرايى در باببندى موضوعات فقهى. عدم نظم و انسجام موضوعى مناسب در كتاب المبسوط شيخطوسى، محقق حلّى را به انديشه تقسيمبندى دقيق مباحث فقهى رهنمون شد. او همه بابهاى فقه را در چهار بخش عبادات، احكام، عقود و ايقاعات دستهبندى كرد. فقهاى معاصر نيز اين تقسيمبندى را ضمن افزودن برخىنكات پذيرفتهاند (رجوع کنید به همو، 1389، ج1،مقدمه بقال،ص ن).

بخش درخور توجهى از نوآوريها و دستاوردهاى حوزه علميه حلّه، حاصل كوششهاى پيگيرانه و دقتهاى ژرف محقق حلّى بوده كه پس از او به دست مؤثرترين و مشهورترين عالم حوزه علمى حلّه، جمالالدين حسنبن يوسفبن مطهر معروف به علامه حلّى* تداوم يافته است. او علاوه بر پدرش، نزد محقق حلّى، خواجه نصيرالدين طوسى، ابنميثم بحرانى و سيدعلىبن طاووس و احمدبنطاووس فقه و اصولوحديث و كلام و فلسفه و منطق و رياضيات خواند. علامهحلّى خود نيز شاگردان بسيارى در حوزه علميه حلّه تربيت كرد كه مشهورترين آنان فرزندش فخرالمحققين (متوفى771)، خواهرزادگانش، عميدالدين عبدالمطلب و ضياءالدين عبداللّه و تاجالدين حسنى و قطبالدين محمد رازى معروفبه قطبتحتانى بودند (حرّعاملى، قسم 2، ص 81؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الحقائق، ص 52ـ53؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 8، ص 79). كتابهاى ارشادالاذهان، تبصرةالمتعلّمين، قواعدالاحكام، مختلف الشيعة و تذكرة الفقهاء در فقه، تهذيب الوصول در دانش اصول، الجوهرالنضيد در منطق، خلاصةالاقوال در مباحث رجالى، كشفالمراد و الباب الحادىعشر در كلام از جمله تأليفات متعدد اوست (حرّعاملى، قسم2، ص82ـ85؛ براى گزارش تفصيلى آثار او رجوع کنید به اشميتكه، ص 50ـ114). بيشتر اين كتابها متون درسى حوزههاى علميه بودهاند و بر آنها شرح و حاشيه نوشته شده است.

علامه با پيروى از روش فقهى اسلاف خود، شيخطوسى و محقق حلّى، فقه تفريعى را با توجه به موضوعبندى محقق حلّى و با بهرهگيرى از تسلط خود بر قواعد فقهى كمال بخشيد. او با نگارش دو كتاب تذكرةالفقهاء، در بررسى و نقد آراى مذاهب مختلف اسلامى، و مختلفالشيعة، در بررسى اختلافات فتوايى فقهاى امامى، هم كار شيخ طوسى را بهكمال رساند و هم در واقع فقه تطبيقى مذهب امامى را بنيان گذارد. كتابهاى اصولى او چون تهذيبالوصول و كتاب نهجالوصول الى علم الاصول نيز در كمالبخشى فقه اماميه تأثير جدّى داشت.

پساز علامه، نامبردارترين دانشمند حوزه حلّه فخرالمحققين بود. او بر چند كتاب فقهىوكلامى پدرش شرح نوشت كه از همه مشهورتر ايضاحالفوائد (شرح قواعد) است (افندى اصفهانى، ج 5، ص 77). مطالب استدلالى او در اين شرح بهسبب دقت و موشكافى مؤلف همواره محل توجه افرادى چون شيخ مرتضى انصارى بوده است (رجوع کنید به ج 1، ص 128، ج 2، ص 238، ج 3، ص 63، 68، 76). شاگردان بسيارى از محضر درس اين استاد حوزه حلّه بهره بردند كه از جمله آنان محمدبن مكّى عاملى معروف به شهيد اول (متوفى 786)، فخرالدين احمدبن عبداللّه معروف به ابنمتوّج بحرانى و فيروزآبادى صاحب القاموس المحيط است (آقابزرگ طهرانى، طبقات: الحقائق، ص 185).

در ميان اين شاگردان، شهيد اول شهرت بسيار پيدا كرد. او كه براى تكميل مراحل تحصيل خود از قريه جزّين جبل عامل به حلّه سفر كرده بود، علاوه بر فخرالمحققين، نزد سيدضياءالدين حسينى و برادرش سيدعميدالدين و سيدتاجالدين ابنمعيّه حسنىو ديگران درس خواندو حكمت و علوم عقلى را در شام نزد قطبالدين محمدبن محمد رازى ــكه خود از پرورشيافتگان حوزه علمى حلّه بودــ فراگرفت (امين، ج10، ص 59، 61ـ 62). تأسيس و شكوفايى حوزه علميه جبلعامل مرهون فعاليتهاى علمى و تدريسى او بوده است.

حوزه علميه حلّه كه از اواسط قرن ششم و سرتاسر قرن هفتم و هشتم معتبرترين و پركارترين حوزه شيعى بود، عمدتاً به علت درگيريهاى مكررى كه در دوره ملوكالطوايفى پس از سقوط ايلخانان (حك: 654ـ750) بر سر تصرف حلّه روى داد، رفتهرفته رونق خود را از دست داد. در واقع صرفنظر از دوره شيخحسن بزرگ* جلايرى كه در 739 حلّه را فتح كرد، بهسبب درگيريهاى مكرر جلايريان با تيموريان از 795 تا دهه نخست قرن نهم و سپس تداوم اين درگيريها تا 850 ميان جلايريان و قرهقوينلوها، اين شهر سخت ناامن شد (رجوع کنید به حلّى، قسم1، ص100ـ108؛ نيز رجوع کنید به حلّه*). اين ناامنيها در ركود حوزه حلّه مؤثر افتاد، چنانكه فقيه و متكلم حوزه حلّه، فاضل مقداد سيورى حلّى، شاگرد شهيد اول و فخرالمحققين و استادِ ابنفهد حلّى، به همراه بسيارى از علماى بزرگ حلّه، اين شهر را به قصد نجف ترك كرد و در 826 در اين شهر درگذشت (افندىاصفهانى، ج5، ص 216؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 9، ص 284ـ286). با اين همه در طى اين حادثهها فعاليت حوزه حلّه متوقف نشد. چنانكه مدرسه علمىِ موسوم به زعيه/ زعبه/ زعينه/ زعنيه/ رعيه در حلّه داير بود و جمالالدين احمدبن شمسالدين محمد، مشهور به ابنفهد حلّى، در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت (خوانسارى، ج 1، ص 72). سرانجام در پى ادعاى مهدويت سيدمحمدبن فلاح مشعشع، درسخوانده حوزه حلّه و شاگرد ابنفهد حلّى، و تسلط او بر حلّه و سپس جنگهاى ويرانگر اخلاف او با آققوينلوها، امنيت بهكلى از شهر حلّه رختبربست (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 73ـ74؛ حلّى، قسم 1، ص 108ـ112).

بدينگونه بهمرور حوزهعلميه جبلعامل، كه در سالهاى پايانى دهه هشتاد قرنهشتم پايهگذارى شدهبود، و سپس حوزهنجف، كه به سبب برخى اقدامات رفاهى و امنيتى حاكمان شهر دوباره رو به رونق گرفتن داشت، جانشين حوزه علميه حلّه شدند (رجوع کنید به بحرالعلوم، ص 57ـ59؛ نيز رجوع کنید به بخش 5 و 7 همين مقاله). با آنكه اين حوزه كاملا از حركت بازنايستاد، ديگر هيچگاه به دوران طلايى و درخشان خود بازنگشت.


منابع:
(1) محمدمحسن آقابزرگطهرانى، طبقاتاعلامالشيعة:الثقاتالعيون فى سادس القرون، چاپ علىنقى منزوى، بيروت 1392/1972؛
(2) همان: الحقائقالراهنة فىالمائة الثامنة، چاپ علىنقى منزوى، بيروت 1975؛
(3) ابنادريس حلّى، موسوعة ابنادريس الحلّى، ج 8ـ 13: كتاب السرائر الحاوىلتحريرالفتاوى،چاپمحمدمهدىموسوىخرسان،قم1387ش؛
(4) ابنجنيد اسكافى، مجموعة فتاوى ابنالجنيد، تأليف علىپناه اشتهاردى، قم 1416؛
(5) ابنداوود حلّى، كتابالرجال، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1342ش؛
(6) ابنمشهدى، المزارالكبير، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1419؛
7- محمدامينبنمحمدشريف استرآبادى،الفوائدالمدنية،چاپ سنگى تبريز 1321، چاپ افست (قم ? 1405)؛
(8) زابينه اشميتكه، انديشههاى كلامى علامه حلّى، ترجمه احمد نمايى، مشهد 1378ش؛
(9) عبداللّهبن عيسى افندى اصفهانى، رياض العلماء و حياضالفضلاء، چاپ احمد حسينى،قم1401ـ ؛
10- امين؛
(11) مرتضىبنمحمدامينانصارى،كتابالمكاسب، قم 1411؛
(12) محمد بحرالعلوم، «الدراسة و تاريخها فىالنجف»، در موسوعةالعتبات المقدسة، تأليف جعفر خليلى، ج 7، جزء2، بيروت : مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407/1987؛
(13) يوسفبن احمد بحرانى، لؤلؤةالبحرين، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بىتا.)؛
(14) محمدبن حسن حرّعاملى، املالآمل، چاپ احمد حسينى، بغداد ( 1965)، چاپ افست قم 1362ش؛
(15) يوسف حلّى، تاريخالحلة، نجف 1385/1965، چاپ افست قم 1372ش؛
(16) محمودبن على حمصى رازى، المنقذ منالتقليد، قم 1412ـ1414؛
(17) خوانسارى؛
(18) محمدبن احمد ذهبى، تاريخالاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، حوادث و وفيات 571ـ580ه .، 581ـ590ه .، 591ـ600ه .، 1417؛
(19) محمدبن مكى شهيد اول، الاربعون حدیثاً، قم 1407؛
(20) حسن صدر، تكملة املالآمل، چاپ حسين على محفوظ، عبدالكريم دباغ، و عدنان دباغ، بيروت 1429/2008؛
(21) مجلسى؛
(22) جعفربن حسن محقق حلّى، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، چاپ عبدالحسين محمدعلى بقال، نجف 1389/1969؛
(23) همو، مختصر نافع: (ترجمه فارسى)، چاپ محمدتقى دانشپژوه، تهران 1362ش؛
(24) همو، المعتبر فى شرحالمختصر، چاپ سنگى (تهران )1318؛
(25) علىبن عبيداللّه منتجبالدين رازى، الفهرست، چاپ جلالالدين محدثارموى، قم 1366ش؛
(26) موسوعة طبقاتالفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسةالامام الصادق، 1418ـ1424؛
(27) عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تاريخ وصّاف، چاپ سنگى بمبئى 1269.

/ محمدصادق مزينانى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6639
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست