responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6633

 

حوزه علميه ، حوزه علميه، عنوانى متأخر براى سازمانها، نهادها و مراكز آموزش نظاممند علوم دينى در ميان شيعه اماميه (براى ساير مذاهب اسلامى رجوع کنید به مدرسه*).

مجموعه نظامها و گرايشهاى آموزشى دينى در ميان شيعيان، از جهات متعدد مقولهبندى مىشود، اما رايجترين و شاملترين تقسيم، دورهبندى تاريخى است، به ويژه از آنرو كه در هر دوره غالبآ يكى دو مركز جمعيتى شيعيان كانون اصلى سنّت آموزشى بوده است و مراكز ديگر به مثابه تابع و وابسته آن كانون يا كانونهاى اصلى عمل مىكردهاند؛ ضمن آنكه هر دوره تاريخى با شاخصهايى معين، قابل تمايز از ساير دورههاست. در واقع، برخى شاخصها و ويژگيها در سنّت آموزشى علوم دينى شيعه جنبه عام دارد و برخى ديگر معرف يك حوزه معين است.

مراد از نظام آموزشى در اين مقاله، سنّت انتقال علوم دينى و تربيت عالمانى در سطوح مختلف است كه اشتغال اصلى يا فرعى آنان بحث و بررسى مطالب دينى در همه ساحتها (قرآن، تفسير، حديث، كلام، فقه، اخلاق) و نيز علوم مرتبط با آنها (ادبيات، تاريخ، رجال، فلسفه) و گاه علوم رايج در تمدن اسلامى (طب، نجوم، رياضى، عرفان) بوده است. بنابراين، سنّتهاى تبليغ دين براى عموم كه در قالبهاى مختلف در مساجد و مراكز مشابه صورت مىپذيرفته و نيز تصدى شئون دينى مردم ــ كه علىالاصول برعهده دانش آموختگان حوزههاى علمى بوده و هست ــ در دايره بررسى نظامهاى تعليم حوزهاى قرار نمىگيرد، هرچند اين فعاليتها از نتايج تعليمى حوزهها و غالباً در پيوند با آنهاست.

با اين ملاحظات مقاله حوزهعلميه شامل بخشهاى زير است :

1) كليات

2) قم

3) رى

4) بغداد

5) نجف

6) حلّه

7) جبلعامل

8) اصفهان

9) تهران

10) مشهد

1) كليات

اين بخش مشتمل است بر نگاهى كلى به جنبههاى مشترك و عام حوزههاى علميه؛ و تفصيل اشارات آن در بخشهاى مختلف مقاله قابل پيگيرى است.

الف) نظام تعليمى شيعه كه بر محور استاد ـ شاگرد بوده و غالبآ همراه با يك متن تعليمى و به روش القا، املا*، سماع، مباحثه، قرائت و كتابت تكوّن و بسط يافته (رجوع کنید به، تعليم و تربيت*) بيش از هر چيز مبتنى بر شيوه تعليمى امامان شيعه براى اصحاب و شاگردانشان بوده است. امامان شيعه، بهويژه پس از واقعه عاشورا در كربلا و سيطره همه جانبه نظام خلافت و آثار آن، در هر فرصتى حلقه درس تشكيل مىدادند تا آموزههاى دينى را كه آميزهاى از نفى برخى آموزههاى نظام حاكم و ارائه آموزههاى بديل يا ناگفته بود، براى مخاطبان بيان كنند (براى يك نمونه رجوع کنید به كلينى، ج 2، ص 19ـ20).

اين مخاطبان گاه يك تن، گاه چند تن و گاهشمارى زياد بودند، و به حسب علاقه يا پرسشها و اشكالاتِ پيش آمده و نيز دغدغههاى شخصى و اجتماعى خود، مباحث قرآنى و كلامى و فقهى و اخلاقى و تاريخى را مطرح مىكردند و پاسخ مىگرفتند و آنها را به خاطر مىسپردند يا مىنوشتند؛ و سپس آنها را به ديگران انتقال مىدادند. شواهد نشان مىدهد كه امامان شيعه علاوه بر القاى مطالب، هم روش فهم دادههاى قرآنى و سنّت نبوى و شيوه استدلال به آنها را تعليم مىدادند و هم با افراد مستعد، مباحثه و آنان را به اِعمال شيوههاى استنباط آموزههاى كلامى و فقهى توصيه مىكردند. سپس افراد مستعد و ورزيده را به تشكيل حلقههاى درس فرامىخواندند و حتى به شيعيان شهرها نيز پيغام شفاهى و كتبى مىدادند كه تعاليم دينى خود را از آن اشخاص بياموزند. در برابر، افرادى را نيز كه شايستگى ورود در اين عرصه را نداشتند و احيانآ در ميان شيعيان به عنوان شاگردان امام فعاليت مىكردند، مىشناساندند و مردم را از مجالست با آنان منع مىكردند. در واقع، گسترش شبكه تعليمى با رعايت ضوابط و قواعد آن، از نخستين سنتهايى بود كه در عصر امامان استقرار يافت. اين سنّت، علاوه بر مصونسازى سازمان تعليم دين در برابر تنگناهاى سياسى عصر عباسيان، امكان دستيابى سريع به آموزههاى دينى را نيز فراهم مىساخت؛ ضمن آنكه مركزيت تعليم به مثابه فصلالخطاب، در مواقع بروز اختلافنظر بين درسآموختگانِ نزد امامان، يا وقوع پرسشها و شبهاتى درباره برخى اشخاص، همچنان فعال و مراقب عمل مىكرد.

بر پايه منابع رجالى، در ميان اصحاب امامان، از زمان امام پنجم تا آغاز غيبت امام دوازدهم (آغاز قرن دوم تا اواخر قرن سوم)، افراد بسيارى بودند كه با دستمايه قرار دادن آموختههاى خود از امامان معاصرشان يا استادان خود كه در روزگار امامان قبل مىزيستند، مىكوشيدند مجموعه ادبياتِ فراهم آمده توسط نسلهاى پيشين را به دست آورند و در قالب نگاشتههايى نو به نسل ديگر منتقل كنند (رجوع کنید به اصولاربعمأة*؛
روايت*). اين فرايندِ دو قرنى، نخستين سنگ بناى شكلگيرى حوزههاى علمى شيعه محسوب مىشود؛
از آن پس، حوزهها تا امروز در شهرها و مناطق مختلف تأسيس شدهاند.

ب) تأسيس حوزه در هر ناحيه، گاه ناشى از يك عامل اصلى و احياناً يكى دو عامل فرعى و گاه برآيند چند عامل، بوده است. براى مثال، پس از مهاجرت اجبارى شمار قابلتوجهى از اشعريان يمنىِ ساكن كوفه به قم، در پى آزارهاى واليان اموى، بسيارى از شيعيان عراق و نواحى ديگر نيز راهى اين شهر شدند. قم كه از يك سو از مركز خلافت (دمشق و سپس بغداد) دور بود و از سوى ديگر در همسايگى كرج ابودُلَف قرار داشت كه حاكمان آن شيعه بودند، فضايى آزاد و نسبتاً آرام براى شيعيان شد و چند تن از محدّثان و درسآموختگان كوفه ــ مهمترين مركز تعليم آموزههاى امامان شيعه ــ ميراث علمى آن شهر را به قم انتقال دادند. نامورترين آنان ابراهيمبن هاشم كوفى است كه او را نخستين فردى دانستهاند كه حديث علماى كوفه را به قم آورد.

در بغداد و رى وضع به گونهاى ديگر بود. در بغداد از همان زمان تأسيس، شيعيان كمابيش حضور داشتند و پس از انتقال امام دهم، علىبن محمدالهادى عليهماالسلام، از مدينه به سامرا، عملا بر شمار شيعيان در بغداد افزوده شد و سپس محله كرخ به ايشان اختصاص يافت. جايگاه سياسى و اجتماعى نوبختيان و نفوذ آنان در دستگاه خلافت در آغاز غيبت امام دوازدهم، نيز امكان فعاليت مشايخ شيعه را افزايش داد. در اين ميان، ورود حاكمان آلبويه به بغداد و حمايت همهجانبه آنان از علماى شيعه، از آغاز قرن چهارم تا نيمه اول قرن پنجم، اوضاع را به گونهاى مساعد كرد كه بزرگترين فقيهان و متكلمان و محدّثان شيعه در اين شهر گرد آمدند و به تربيت شاگردان پرداختند؛
حتى برخى از مشايخ قم و رى ــدر رأس آنان ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى ــ به اين شهر مهاجرت كردند و يافتههاى خود را تعليم دادند؛
ابوجعفر محمدبنعلىبن بابويه نيز در مسير بازگشت از سفر حج، در بغداد درنگ كرد و به درخواست علما براى آنان حديث گفت. رونق حوزه رى نيز مرهون دوران حكومت ركنالدوله (حك: 322ـ366) و امراى پس از او و وزيرش، صاحببن عبّاد* (متوفى 385)، بود. در اين دوره با برپايى مجالس و محافل علمى و گراميداشت دانشمندان شيعه، مركز آموزشى ديرپايى در رى شكل گرفت.

اساساً مهمترين عامل در تأسيس و ماندگارى حوزه علميه در هر جا، وجود عالمان بزرگ و برپايى مجلس درس توسط آنان بوده است؛
چنانكه حوزه نجف با خروج شيخطوسى از بغداد، و پناهجويى وى به مزار اميرمؤمنان عليهالسلام آغاز به كار كرد؛
هرچند شواهدى دالّ بر وجود حلقههاى تعليمى پيش از شيخطوسى نيز در دست است. درواقع، جاذبه معنوى مزار اميرمؤمنان در اين ناحيه پيرامونىِ شهر كوفه، موجب آبادانى و استقرار گروههايى از شيعيان شده بود، اما حضور شيخالطائفه محمدبنحسن طوسى، كه قطعآ در آن روزگار بزرگترين دانشمند شيعه به شمار مىآمد، سبب شد تا شيعيان از نقاط مختلف (بغداد، رى، حلب، طرابلس، قم، خراسان و ماوراءالنهر) به نجف روى آورند و ديرپاترين و تأثيرگذارترين حوزه علمى شيعه را ايجاد كنند. حوزه علمى شهر حلّه، كه حتى براى مدتى نجف را تحتالشعاع قرار داد، و حوزه جبلعامل نيز از اين سنخ بودند. محمدبن مكى معروف به شهيد اول، كه خود از برآمدگان حوزه حله بود، پس از بازگشت به زادگاهش (قريه جزّين در جبلعامل)، زمينه رونق شگفت علمى اين منطقه شيعهنشين را تا بالاترين مرتبه حوزههاى علميه فراهم آورد و مجتهدان كمنظيرى بر دست او و اخلافش در اين حوزه باليدند. حوزه معاصر قم نيز در همين سياق قابل ذكر است. حتى گاه حضور يك عالم طراز اول در يك شهر، آن شهر را براى دوره كوتاهى، صاحب حوزهاى پررونق و بلندآوازه مىكرد؛
از اين قبيل است بروجرد در زمان مولىاسداللّه بروجردى*، كاشان در زمان مولىمهدى نراقى* و فرزندش مولى احمد نراقى*، و سامرا در دوران زعامت ميرزامحمدحسن شيرازى.

مشاهد و مزارات امامان شيعه و برخى از امامزادگان، از آنرو كه كانون سكونت و تجمع شيعيان در پيرامون آنها بوده است، نيز غالباً داراى حوزه بودهاند؛
در اين مورد، مدينه به دليل سيطره حكومتهاى تابع نظام خلافت، استثناست و بهرغم حضور ساكنان شيعى و حتى گاه واليان شيعى، هيچگاه حوزه علمى نداشته است.

مركزيت يافتن سياسى شهرها در دوره فرمانروايى حاكمان شيعى نيز بىگمان موجب شكلگيرى برخى حوزهها از جمله حوزههاى اصفهان، تهران و قزوين شده است. علاقه جدّى سلاطين صفوى و قاجار به حضور علماى بزرگ در مركز سياسى قلمرو حكومتى آنان و دعوت رسمى از مجتهدان طراز اول جبلعامل و نجف و كربلا، و سپس اصفهان در عهد قاجار، منشأ شكلگيرى و رونق اين سه حوزه علمى شد.

به قياسِ همين عواملِ زمينهساز در تأسيس و شكوفايى حوزههاى علميه، بروز موانع يا خلأ عوامل اصلىِ ماندگارى، زمينهساز افول و احيانآ تعطيل يك حوزه مىشده است؛
هرگاه به عللى، حضور عالمان طراز اول در يك حوزه كمرنگ يا آن حوزه از دانشپژوهان مشتاق و راغب تهى مىشد، عملا آن حوزه از رونق مىافتاد؛
بهويژه اگر همزمان، عالمى بزرگ شهرى ديگر را مركز تدريس و تعليم خود قرار مىداد و طالبانعلم را بدانجا جذب مىكرد. مثلا ميرزاابوالقاسم قمى پساز كسب مدارج علمى، به زادگاهش بروجرد بازگشت و چون اقبال جدّى از اهل علم نديد به قم مهاجرت كرد؛
يا علماى جبلعامل وقتى با سختگيريهاى آزاردهنده واليان عثمانى مواجه شدند و از طرفى حكومت تازه تأسيس صفوى مقدم آنان را براى حضور در ايران گرامى داشت، موطن خود را وانهادند و در شهرهاى ايران (از قبيل مشهد، قزوين و اصفهان) مستقر شدند و حوزههايى تأثيرگذار برپا كردند و براثر آن حوزه جبلعامل از استمرار و رونقِ بيشتر بازماند. حاج شيخعبدالكريم حائرى يزدى نيز نخست در سلطانآباد (اراك) به تأسيس حوزه اهتمام كرد، ولى چون به قم مهاجرت كرد شاگردان مبرِّزش نيز به او پيوستند و حوزه اراك، در سطح پيشين ادامه نيافت؛
حوزه سامرا نيز پس از درگذشت ميرزا محمدحسن شيرازى و به ويژه پس از بازگشت ميرزامحمدتقى شيرازى به كربلا و اقامت در آن شهر دوام نياورد.

گاهى رخدادهاى طبيعى و بروز تنگناهاى سياسى و فرهنگى سبب تعطيل يا ركود يك حوزه مىشد: حمله محمود افغان به اصفهان، براى مدتى حوزه اين شهر را متوقف ساخت؛
يا در عصر پهلوى اول، سياست جدّى حكومت در حذف علما از سِمَتهاى رسمى قضايى و حقوقى و بازداشتن آنان از فعاليت تبليغى و حتى ممنوعيتِ استفاده از پوشش رايج اهل علم، بيشتر حوزههاى شهرهاى ايران را به ركود كشاند و بهويژه به حوزه تهران ضربهاى شديد وارد كرد. نمونه ديگر، حوزه نجف در چند دهه گذشته است: پس از برقرارى حكومت بعثى، كه از راهبردهاى آن مقابله با علما و هرگونه فعاليت دينى بود، اخراج بخش اعظمى از علما و طالبان علوم دينى از نجف و كربلا و كاظمين به بهانه تبار غيرعراقى ــو بهويژه تبار ايرانى ــ و نيز ممانعت از تردد طالبان علوم دينى از ايران و شهرهاى ديگر به اين كشور، بهرغمِ ماندن چند تن از عالمان طراز اول و حفظ پايگاه مرجعيت در نجف، رونق اين حوزه را شكست.

ج) حوزههاى علميه بيش از هر چيز متكفل تعليم و نشر و تبيين معرفت دينى، بهويژه آنچه ربط وثيق با مخاطبان دين (مكلّفين) دارد، بودهاند؛
ازاينرو دو منبع اصلى معرفت دينى، قرآنوحديث، موضوع محورى تعليم بهشمار مىآمدهاند. بحثهاى قرآنى غالبآ در شكل تفسير و بررسيهاى موضوعى و موردى (مثلاً آيات ناظر به عصمت پيامبران در مباحث كلامى و آيات الاحكام در مباحث فقهى) با رهيافتهاى مختلف ادبى و كلامى و عقلى و غيره (رجوع کنید به تفسير*)، ارائه شده است كه از نمونههاى قديم آن، الامالى* و تنزيهالانبياء* سيدمرتضى علمالهدى* و التبيان فى تفسير القرآنِ* شيخالطائفه طوسى درخور ذكرند.

اما حديث، هماز آن جهت كه بسط و تفصيل اشارات قرآن و در موارد زيادى تبيين و تفسير مرادات آيات است و هم از آن جهت كه مشتمل بر حجم زيادى از گزارههاى دينى، به ويژه در حوزه احكام تكليفى (شامل احكام جوانحى و جوارحى) است، اهتمام افزونترى را اقتضا مىكرده است؛
بر اين بيفزاييم كه مباحث پيرامونىِ حديث، از قبيل احوال راويان و اصحاب امامان و مؤلفان كتب و اصول متقدم و نيز اعتبار متون حديثى و مؤلَّفات اصحاب، به استفسارهاى رجالى و وارسيهاى نسخهشناسى و غور و غوص محتوايىِ جدّى نياز داشته، و بنابراين بخش اعظم مباحثات حوزههاى قديم به امر حديث اختصاص مىيافته است. روش رايج و غالب در اين نظام تعليمى آن بوده كه در حلقههاى درسى، استادان مهمترين آثار متقدم و گاهى نيز تأليفات خود را به شاگردان عرضه مىكردند. محتواى اين آثار، به طور عمده، حديث بوده و به طرق مختلفِ تحمل حديث، دريافت و تدوين مىشده است (براى نمونههايى از اين نظام تعليمى رجوع کنید به فهرست رجال نجاشى و فهرست شيخطوسى كه حاوى گزارشهاى فراوانى از اين سنّت است).

به مرور زمان و پس از تدوين مهمترين منابع موضوعىِ حديثى، و نهادينه شدن نظام فقه تفريعى و استنباطى و فراهم آمدن آثار متعدد در اين باب، كتابهاى فقهى و كتابهاى دربردارنده مباحث اصول فقه عملا محور دروس حوزهاى شد؛
همچنانكه در زمينه مباحث نظرى نيز كتابهاى كلامى محور تدريس قرار گرفت. علوم ديگر نيز به اعتبار سهمى كه در معرفت دينى داشتند، در كنار فقه كه اصلىترين موضوع تدريسى حوزهها بود، تدريس مىشدند، بدينقرار : ادبيات عربى به مثابه مقدمه ضرورى تعليم و تعلم دينى، كلام و تفسير و رجال و در مرتبهاى متأخرتر، فلسفه براى علاقهمندان (در دهههاى اخير، تدريس متون فلسفى به جهت پارهاى ضرورتها و برخى نگرشها و نيز احتواى آنها بر آموزههاى نظرى دين اهميت بيشترى يافته است). در دورههاى بعد، در برخى حوزهها (مثلاً اصفهان و تهران) علوم رياضى و نجوم و طب هم تدريس مىشد؛
همچنانكه متون عرفان نظرى نيز در حوزه اصفهان و تهران براى افراد محدود ارائه مىشده است. دروس جنبى و حاشيهاى را نيز به مناسبت و به اقتضاى حال، برخى از علما و استادان براى طلابِ علاقهمند تدريس مىكردند، كه زمان برگزارى آن غالباً در روزهاى تعطيل (پنجشنبه و جمعه) بود. از جمله اين دروس در دهههاى اخير، نقد و بررسيهاى فلسفهها و مكاتب جديد، آشنايى با اديان و فرقهها، تاريخ و شرح كتب حديثى (غير از كتب فقهى) است (رجوع کنید به بخشهاى مختلف همين مقاله؛
نيز رجوع کنید به تعليم و تربيت*).

د) درس اخلاق كه برخى استادانوشخصيتهاى وجيه و معتبر حوزه برگزار مىكردند، نيز از پررونقترين درسهاى جنبى حوزهها بوده است: مثلاً در عهد شيخ مرتضى انصارى، فقيه و مؤسس مكتب اصولى معاصر، سيدعلى شوشترى* (متوفى1283)، عالم وارسته و استاد سلوك معنوى كه خود در مجلس درس شيخ نيز شركت مىكرد، به امر شيخ براى همه طلاب، هر هفته يك جلسه، درس اخلاق مىگفته است (و براى شيخ نيز درس اختصاصى اخلاق داشته است)؛
در قم نيز در زمان آيتاللّه حائرى و سالهاى سپسين، امام خمينى كه خود از شاگردان حائرى و از استادان مبرِّز فقه و اصول و فلسفه بوده، جلسه درس اخلاق داشته است؛
برخى استادان سطوح عالى و خارج نيز هر هفته در آخرين روز درس، بخشى از وقت را به يك توصيه اخلاقى و غالباً در قالب قرائت و شرح يك حديث اختصاص مىدادهاند.

غرض از اين دروس، كه بايد آن را آداب و اخلاق ناميد، علاوه بر شرح و بسط عناوين شناختهشده اخلاقى كه در قرآن و حديث و متون حكمت عملى آمده، آشنا كردن و توجه دادن طلاب به خصلتهاى اخلاقى و آداب و عرفيات مرتبط با اهل علم بود كه گاه از آن به «زىِّ طلبگى» تعبير مىشود. برخى از نكتههاى اصلى اين دروس عبارتاند از: تأكيد بر مراقبتهاى رفتارى فردى و اجتماعى، بهويژه براى طلاب سطوح عالى و بالاتر، التزامات درونىو معنوى، تذكار به مرگ و حساب آخرت، پشتكار در امر تحصيل و رفع موانع علمآموزى، اهتمام به جوانب مختلف احكام عبادى و رعايت مستحبات احكام با پرهيز از زيادهروىِ آسيبزا در امر درس و احياناً در رفتار، اخلاص و تصحيح نيت و يادآورى پيوسته انگيزه فراگيرى علم دين براى دور ماندن از هر شائبه دنياگرايانه، باورمندى به ضرورت و وجوب حضور در اين رشته تعليمى بهرغم بروز مضايق مالى و ناملايمات اجتماعى و امثال آن، توجه پيوسته به هدف اصلى از اين نظام تعليمى كه آگاهىيابى از علم دين و رساندن آن به خلق خداست، رعايت شأن علم دينى و فرايند تعليم آن و اينكه علم دين آبشخورى الهى دارد و طالب علم دين كه خود را در اين سلك قرار داده بايد استغناى از خلق و اتكال به حق داشته باشد و نيز تأكيد بر پيوند معنوى با امام زمان عليهالسلام كه همه علما و فقهاى شيعه خود را در خدمت او مىدانند. از ديرزمان، برخى علماى بزرگ متون آداب و اخلاقِ متناسب با مخاطبان حوزوى مىنوشتهاند؛
منيةالمريد، جامعالسعادات، معراجالسعادة و منهجالرشاد نمونههايى از اين آثارند. در سالهاى اخير نيز در حوزه علميه قم، درسنامههاى اخلاق برپايه همين متون و نيز تقريرات و تأليفات اخلاقى امام خمينى تدوين شده است.

هـ) نظام تعليمى حوزه، همواره متنمحور بوده و اولين گام براى طلبه، كسب توانايى فهم درست متن است. دوره مقدماتى و سطح با محوريت متون معين طراحى شده و تأليف شروح متعدد بر كتابهاى درسى، حاكى از اهتمام حوزهها به متون درسى است. اين متون تأليف استادان برجسته حوزهها بوده و غالباً پيچيدگيها و دشواريهايى داشته كه مدرّسان در هنگام درس تبيين مىكردهاند؛
به گونهاى كه ورزيدگى استاد را با همين شرح و رفع ابهامات و دشواريها مىسنجيدهاند، همچنانكه براى سنجش رتبه علمى طلبه نيز توانايى او را در توضيح اين متون ملاك قرار مىدادهاند. حتى گاهى بخشى از درسهاى عميق خارج فقه و اصول نيز به تبيين نكتههايى از همين متون اختصاص مىيافته است. مدت زمان تدريس يك متن، به ويژه متون سطوح عالى، در اختيار مدرّس بوده و به حسب حوصله و همراهى شاگردان و نيز سبك تدريسى استاد تفاوت مىكرده است. در هر صورت، انتظار مىرفته است كه در نظام تعليمى حوزه، طلبه پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح، بر مجموعه دستاورد سامان يافته علمى حوزه تا زمانِ خود واقف شود و سپس با شركت در دروس اجتهادىِ استادان صاحبنظر ــكه اصطلاحآ به آن خارج مىگويندــ بر آراى اين استادان و چند و چون نقدهاى وارد بر علماى گذشته آگاهى يابد؛
همچنين قابليتهاى خود را براى نقادى و ردّ و ايراد آراى علما محك زند. درواقع درس خارج دوره تحقيقات اجتهادى است.

از مهمترين ويژگيهاى اين نظام تعليمى يكى پيشگيرى از بدفهمى و به تَبَع آن مصون ماندن از اظهارات نادرست،و ديگرى خضوع علمىوخويشتندارى از اظهارنظرهاى شتابزده و نسنجيده است؛
به ويژه آنكه همه افراد شركتكننده در نظام تعليمى حوزه، در هر درسى، مطالب استاد را با يكى دو تن مباحثه مىكنند كه خود براى رسيدن به فهم درست و مراد مؤلف بسيار مؤثر است. اين سنّتِ مباحثه تا مرحله درس خارج ادامه دارد، پس از آن نيز گاهى جلسات مباحثات علمى اجتهادى بين افراد برجسته يك نسل كه خود به مرتبه استادى و اجتهاد رسيدهاند، برگزار مىشود. بهعلاوه، سنّت متداول حوزههاى علميه اين بوده است كه درسآموختگان حوزه، پس از نيل به مراتب بالاى اجتهاد، با آنكه خود حلقه درسى داشتهاند، در يكى دو درس مراجعِ وقت حضور مىيافتهاند؛
از آن رو كه هم جايگاه آنان را حرمت نهند و هم در مباحثات عالى علمى مساهمت جدّى داشته باشند. در سنوات اخير، با توجه به تحولات روشى و فراهم شدن تسهيلاتى همچون ضبط دروس و امكان دستيابى سريع به مطالب درس، اين سنّت، علىالاغلب، رها شده است.

و) هر حوزه، غالباً تحت اشراف بالاترين مقامات علمى آن حوزه اداره مىشده است كه گاه در يك شخص تعيّن مىيافته و گاه چند شخص (مثلا چند مجتهد و مرجع تقليد همتراز) در اين مديريت مشاركت مىكردهاند. مديريت حوزه ناظر به امور كلى و مشتمل بوده است بر رسيدگى به مسائل طلاب (مسكن، كمك هزينه تحصيلى كه معمولا ماهيانه و با نام شهريه پرداخت مىشده، تسهيلات و ملزومات تحصيل مانند كتابخانه، مسائل ادارى مانند سربازى)، مراقبت از برگزارى دروس براى سطوح مختلف و رسيدگيهاى خاص به مدرّسان در فرض لزوم، دعوت از استادان بلاد ديگر براى تقويت حوزه، نظارت بر امور عمومى حوزه و سلوك اجتماعى و اخلاقى طلاب و مناسبات آنان با ساير مردم، تنظيم مناسبات حوزه با مقامات رسمى با توجه به شرايط مختلف، اظهارنظرها و اعلام موضع و مشاركتهاى موردى در امور اجتماعى و سياسى و امثال آن.

مدير يا مديران حوزهها، غالباً با وجوه شرعى كه مردم مستقيمآ يا از طريق وكلا و افراد مأذون از جانب مراجع يا از طريق علماى بلاد مىپرداختهاند، امور مالى حوزه را پيگيرى مىكردهاند؛
گاهى نيز وجوه اهدايى برخى اشخاص خيّر يا عوايد برخى موقوفات در اين راه هزينه مىشده است. در حال حاضر نيز همين سنّت استمرار دارد و تأمين مالى حوزهها نيز برعهده مراجع تقليد است.

مدرّسان خود تصميم به شروع درس معيّن مىگرفته و به حسب مراجعات و تقاضاى طلاب، درس و ساعت برگزارى آن را اعلام مىكردهاند. شرط اصلى تدريس توانايى و مقبوليت علمى بوده و چون طلاب در انتخاب درس آزاد بودهاند، اين شرط به خودى خود تحقق مىيافته است. براى مكان درس نيز فضاهاى عمومى (مثل مساجد، رواقهاى حرم امامان و امامزادگان، مقابر علما، مدرسهاى مدارس) در اختيار بوده و به حسب مورد و در صورت لزوم، از متصدى آن مكان اجازه مىگرفتهاند. برخىاز مدرّسان نيز درس را در خانه ارائه مىكردهاند. در عين حال، درسهاى خارج فقها و مراجع، به صورت توافقى، به نحوى ارائه مىشده كه همزمانى پيش نيايد. در تعيين روز تعطيل نيز غالباً برنامه درسى استادان اصلى حوزه ملاك بوده و معمولاً روزهاى پنجشنبه و جمعه تعطيل اعلام مىشده است. در برخى مناسبتها (وفيات، اعياد) نيز درس تعطيل بوده است. به علاوه، هر سال، دو يا سه تعطيل طولانى در ماه رمضان و نيمه اول محرّم و نيمه آخر صفر در نظر گرفته مىشده است تا طلاب براى تبليغ و وعظ به مناطق مختلف سفر كنند. بخشى از فصل تابستان يا تمام آن نيز معمولاً در حوزهها تعطيل مىشده است. در اين ميان، برخى از اشخاص كه به سفر تبليغى نمىرفتهاند، معمولاً براى ايام تعطيل نوعى اشتغال علمى (تدريس، تأليف و...) براى خود ايجاد مىكردهاند. برخى نيز در سفر به همين اشتغال ملتزم بودهاند. نظام و سنّتهاى مديريت حوزهها، جز در برخى جزئيات، تغيير اساسى نكرده است.

ز) يكى از برنامههاى روزهاى تعطيل، در برخى حوزهها، برگزارى جلسات هفتگى تعليم وعظ و خطابه بوده است؛
چرا كه يكى از اهداف مهم آموزش حوزهاى ورود دانشآموختگان به عرصه وعظ و ارشاد است. در اين جلسات، معمولا چند تن از پيشكسوتان امر تبليغ حضور مىيافتند و طلاب جوان، با ارائه خطابه در جمع، از تجربه اين افراد بهره مىبردند، تواناييهاى خود را مىآزمودند، كاستيهاى آن را مىشناختند و براى رفع آن اقدام مىكردند. بهعلاوه، نوع موضوعات مناسب براى ايراد خطابههاى عمومى، به گونهاى كه هم آگاهى عموم را در حوزه معرفت دينى بيفزايد و هم به اقتضائات عصرى التفات داشته باشد، نيز در همينجلسات، بهطور طبيعىبررسى مىشد.مدعوين پيشكسوت نيز مبحثى را به روش خطابه مطرح مىكردند كه هم جنبه محتوايى داشت و هم جنبه مهارتافزايى و تجربهاندوزى.

ح) در بيشتر شهرهاى شيعهنشين، كه روحانيون و دانشآموختگان حوزههاى بزرگ شيعه براى ارشاد و زعامت دينى حضور مىيافتند، باتوجه به جايگاه علمى اين اشخاص، موقعيت شهر و علائق مردم، سنّت آموزشى حوزهاى شكل مىگرفته است و معمولا شمارى از خانوادهها و افراد براى به ورود در سلك تعليم و تعلم دينى علاقه نشان مىدادهاند. اين نقطه آغاز تكوّن حوزه در آن شهر بوده است. درسآموختگان اين سنّت و نظام آموزشى كه غالباً در پيوند با حوزههاى بزرگ بودهاند، در صورت علاقه به ادامه تحصيل، به حوزههاى بزرگتر مىرفتند. براى مثال در ايران عصر صفوى، اصفهان معتبرترين حوزه بود و طلاب از مناطق مختلف (بحرين، شيراز، خوزستان، لاهيجان، قزوين، كاشان و خوانسار) راهى اين شهر مىشدند؛
گاهى نيز اين سفر علمى در دو سطح روى مىداد؛
ابتدا از حوزههاى كوچك بهحوزههاى بزرگتر و از آنجا به حوزههاى مرجع سفر مىكردند؛
مثلا در عصر قاجار از شهرهاى مازندران براى تحصيل به تهران و سپس از آنجا به اصفهان مىرفتند. برخى نيز پس از تحصيل در اصفهان راهى نجف مىشدند، همچنانكه طلاب شهرهاى منطقه قفقاز ابتدا به تبريز يا زنجان مىرفتند و از آنجا به تهران و سپس نجف منتقل مىشدند. اين رفتوآمد بين شهرهاى شيعهنشين هند از يكسو و نجف و اصفهان از سوى ديگر نيز از ديرباز وجود داشت. در دهههاى اخير نيز باتوجهبه رشد و ارتقاى جايگاه حوزه علميه قم، علاوه بر درسآموختگان حوزههاى شهرهاى ايران، طلاب حوزههاى هند و پاكستان و لبنان و بحرين و بسيارى از شهرهاى واجد حوزه، براى طى مدارج عالى تحصيلى به اين شهر مىروند. در واقع، نوعى رتبهبندى حوزهاى، همراه با پيوند دوسويه بين حوزههاى اصلى و حوزههاى فرعى، از آغاز تاكنون وجود داشته است (علاوه بر بخشهاى نهگانه رجوع کنید به روحانيت*؛
مرجعيت*).

/ حسن طارمى راد /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6633
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست