responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6589

 

حِمْيَر ، حِمْيَر، نام قبيله بزرگ و كهن عرب قحطانى و نام دولتى در يمن. نسب آنان به حميربن سَبَأبن يَشْجُب‌بن يَعْرُب‌بن قَحطان‌بن عابِر مى‌رسد (ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 20؛ طبرى، تاريخ، ج 1، ص 211). وى و برادرش كَهلان دو شاخه اصلى از سبأ* را تشكيل دادند كه قبايل يمن از آنها منشعب شده‌اند (ابن‌دريد، ج 2، ص 363؛ ابن‌حزم، ص 329). قبيله حمير در گذشته دور در سياست عربستان جنوبى نقشى مهم بازى كرده است.

محققان در نوشته‌هاى چند سده قبل از ميلاد نامى از حمير نيافته‌اند. پس از ميلاد مسيح، يونانيها و روميها اين قبيله معروف عرب را با نام هومريتاى مى‌شناختند و حبشيها آن را همر مى‌خواندند (جوادعلى، ج 2، ص 510ـ511). واژه عربى حمير را كه امروزه رايج است، تئودوروس اناگنوستس در سده ششم ميلادى به كار برده است (د. اسلام، چاپ اول، ذيل مادّه).

مورخان اسلامى نام اصلى حميربن سبأ را العَرَنْجَج يا العَرَنج (رجوع کنید به ابن‌دريد، ج 2، ص 362؛ مسعودى، تنبيه، ص 185؛ ابن‌حزم، همانجا) و زَيد (يعقوبى، ج 1، ص 195؛ مسعودى، همانجا) ذكر كرده‌اند. درباره سبب نام‌گذارى او به حمير گفته شده‌است كه وى جامه‌اى سرخ مى‌پوشيد (ابن‌دريد، ج 2، ص 523؛ ابن‌منظور، ذيل «حمر»). نيز گفته شده‌است وى نخستين پادشاهى بود كه تاج طلا برسرگذاشت و اين تاج ياقوتى سرخ و درخشنده داشت. از اين‌رو، وى را الملك‌الاحمر و سپس حمير خواندند (يعقوبى، همانجا). برخى قبيله حمير را از عربهاى عارِبه (اصيل) دانسته‌اند (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاريخ سنى‌ملوك‌الارض، ص 105؛ ابن‌نديم، ص 8)، اما ابن‌خلدون (ج 2، ص 18، 52) آن را از عربهاى مُستَعرِبه (غيراصيل) شمرده‌است. به گفته مورخان، حمير نخستين كسى بود كه پس از مرگ پدرش، سبأ، به پادشاهى رسيد (رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص 626؛ دينورى، ص 10؛ يعقوبى، همانجا) و در شهر مأرب مستقر شد. وى مانند پدرش فتوحاتى كرد و ديگر فرمانروايان را مطيع و مغلوب ساخت (ابن‌سعيد مغربى، ج 1، ص 97ـ98). گفته شده است حمير دلير و به مُتَوّج (تاج‌دار) ملقب بود و پنجاه سال پادشاهى كرد (مسعودى، مروج، ج 2، ص 196). شمار فرزندان حمير را ــكه طوايف قبيله حمير از آنها منشعب شدندــ به اختلاف نوشته‌اند. ابن‌قتيبه (ص 103ـ104) آنان را پنج تن به نامهاى مالك، عامر، سعد، وائله و عَمرو دانسته و گفته است بيشترين جمعيت حمير از وائله و از تيره سَكاسِك‌بن وائله بود. برخى مورخان فرزندان حمير را نه تن دانسته‌اند، به نامهاى هَمَيْسَع، مالك، زَيد، عَريب، وائل، مَسروح، عميكَرِب (عَمر كَرب)، اَوْس و مُرّه (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 534؛ ابن‌حائك، ج 1، ص 206؛ ابن‌حزم، ص 432؛ قس ابن‌خلدون، ج 2، ص 54،290). در كتيبه‌ها، حمير به سرزمينى كه اين قبيله در آنجا ساكن بود نيز اطلاق شده است (الموسوعة‌اليمنية، ذيل مادّه).

حميريان افزون بر تشكل قبيله‌اى، دولت نيز تأسيس كردند. گفته شده است پس از حمير برادرش، كهلان‌بن سبأ، به پادشاهى رسيد و پس از سلطنتى طولانى (سيصد سال) درگذشت و پادشاهى به اولاد حمير بازگشت (مسعودى، مروج، همانجا؛ قس يعقوبى، ج 1، ص 195).

در منابع تاريخى و لغوى، قَيْل (جمع: اَقْيال) لقب ملوك حمير دانسته شده است (براى نمونه رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك‌الارض، ص 114؛
جوهرى، ذيل «قول»؛
بغدادى، ج 9، ص 562)، اما در زبان حميرى، قيل به شاه دون‌پايه‌تر از ملك اعظم گفته مى‌شد (طوسى، ذيل اعراف: 76) و براساس كتيبه‌هاى به دست آمده، پادشاهان سبأ و حمير همواره خود را ملك مى‌خواندند (د. اسلام، همانجا). پايتخت ملوك حمير شهر ظَفار* بود (ياقوت حموى، ذيل «ظفار») كه آثار آن اكنون در چند كيلومترى جنوب شهر يَريم، بر روى تپه‌اى صخره‌اى باقى است (الموسوعة‌اليمنية، همانجا). نام و ترتيب و مدت پادشاهى ملوك حمير در منابع به اختلاف ياد شده است (رجوع کنید به ابن‌هشام، 1979، ص 60 به بعد؛
ابن‌حبيب، 1361، ص 364ـ368؛
ابن‌قتيبه، ص 626؛
يعقوبى، ج 1، ص 195ـ200). به گفته حمزه اصفهانى (تاريخ سنى ملوك‌الارض، ص 113ـ114)، در ميان همه تواريخ، تاريخ ملوك حمير از همه مغشوش‌تر است. مسعودى (تنبيه، ص 186) به نقل از محمدبن موسى خوارزمى، مدت پادشاهى آنان را 1938 سال ذكر كرده است. سمعانى (ج 5، ص 197) درباره نحوه انتخاب پادشاه در دولت حمير سخن گفته است. در دوران اخير، باستان‌شناسان با كاوش در جنوب جزيرة‌العرب نقوش و كتيبه‌هاى بسيارى يافته‌اند كه در روشن ساختن تاريخ ملوك حمير مفيد بوده‌است (رجوع کنید به سعد زغلول عبدالحميد، ص 179ـ180).

ويسمان، محقق آلمانى، فهرست چند تن از ملوك حمير را براساس ترتيب تاريخى به دست داده است (رجوع کنید به ص 495، 498). به عقيده وى (ص 494)، حاكمان حمير از يك خانواده سلطنتى و دو شاخه حكومتى بودند، اما به عقيده ريكمانس، ملوك حمير از دو خاندان ياسر يُهَنْعِم و ياسر يُهَصْدِق بودند كه به طور جداگانه و هم‌زمان حكومت كردند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 2، ص 526؛
نيز رجوع کنید به الموسوعة‌اليمنية، همانجا).

مورخان تاريخ دولت حمير را به دو دوره متمايز تقسيم كرده‌اند :

1) از 115 يا 109 پيش از ميلاد تا 300 ميلادى. در اين دوره، پادشاه حمير را با توجه به قلمروش، «ملك سبأ و ذورَيْدان» مى‌خواندند. قديم‌ترين پادشاه حميرى كه با لقب ملك سبأ و ذوريدان مى‌شناسيم، ياسِر يُهَصْدِق در اواخر سده اول يا اوايل سده دوم ميلادى است (الموسوعة‌اليمنية، همانجا). يكى از ملوك مشهور اين دوره اِل شَرح يَحضُب/ لِيْشَرِح‌بن يَحصُب يا ايلى شَريحا بود كه در قرن اول ميلادى مى‌زيست و گفته شده است كه او قصر غُمدان را در صنعا ساخت (ابن‌حائك، ج 8، ص 19ـ21؛
ياقوت حموى، ذيل «غُمدان»؛
نيز رجوع کنید به حتّى، ص 57). از ويژگيهاى اين دوره، ثبات و شكوفايى اقتصادى و رونق تجارى و تلاش براى گسترش سلطه دولت حمير بر سراسر يمن و نفوذ آن در خارج، از جمله در حبشه و ساحل شرقى افريقاست (برّو، ص 79ـ80؛
سيد عبدالعزيز سالم، ص 140ـ141).

حميريها در زمانى كه تابع قَتَبان* (از دولتهاى قديم عربستان جنوبى در هزاره اول قبل از ميلاد) بودند، در سرزمينى به نام يافِع مسكن داشتند. آنان در جنوب تَمْنَع، پايتخت قتبان، بر روى كوه ذورَيْدان، دژى به همين نام ساخته بودند. از اين‌رو، حميريها رَيْدانيون نيز خوانده مى‌شدند (جوادعلى، ج 2، ص 517ـ518). حميريها به سرزمين حضرموت* حمله مى‌كردند و راههاى تجارى آن را تهديد مى‌كردند. در سده دوم قبل از ميلاد، سرزمين كوچك رُعَين را به قلمرو خود افزودند. آنان همچنين بر سرزمين دهس/ داهس و مَعافِر چيره شدند (ويسمان، ص 449؛
جوادعلى، ج 2، ص 518ـ519). به نظر بعضى محققان، سال 115 يا 109 قبل از ميلاد كه معادل سال اولِ تقويم عربى جنوبى و مبدأ گاه‌شمارى حمير بوده است، سال تأسيس و ظهور واقعى دولت حمير به شمار مى‌رود (رجوع کنید به جوادعلى، ج 2، ص 518؛
صالح احمدعلى، ص 29). آنان دولت خود را در سرزمين رعين برپا كردند و ظَفار را به پايتختى برگزيدند و براى بيرون كردن قدرت از دست سبئيها، با دولت سبأ (در جنوب غربى عربستان در هزاره اول قبل از ميلاد) به رقابت پرداختند و در سرزمين قَتَبان به توسعه‌طلبى دست زدند (جوادعلى، ج 2، ص 519).

حميريها در زمان مؤلف ناشناخته >گردش پيرامون درياى اريتره< (حدود سال 70ميلادى) بر منطقه وسيعى در نواحى جنوب‌غربى جزيرة‌العرب، شامل ساحل بحراحمر (درياى سرخ) و ساحل اقيانوس هند تا حضرموت و همچنين سرزمينهاى داخلى، و ساحل عزانيا يعنى بخشى از ساحل افريقاى شرقى حكومت داشتند و داراى مناسبات خوبى با روم بودند. در اين زمان، پادشاهشان كَرِب ايل و پايتختشان شهرظفار بود (د. اسلام، همانجا؛
الطواف حول‌البحر الاحمر، ص 110ـ115). ملوك حمير به ياد دژ قديم خود در سرزمين قتبان، در ظفار نيز دژ و قصرى به نام ذوريدان ساختند كه نماد پادشاهى حمير بود و پايتخت را از حملات دشمن حفظ مى‌كرد. از اين‌رو، سرزمين و حكومت حميريها به ذوريدان معروف شد (ويسمان، ص 448؛
جوادعلى، ج 2، ص 516ـ517).

پلينيوس/ پلينى نويسنده رومى (متوفى 79 ميلادى) حمير را پرجمعيت‌ترين قبيله عربى در عربستان جنوبى دانسته است كه پايتختشان ظفار بود (ج 2، كتاب 6، ص 419، 459). از گفته وى به نظر مى‌رسد كه بخش جنوبى ساحل بحراحمر تابع پادشاه حمير (حاكم ظفار) بوده است. به عقيده ويسمان (ص 451، 498)، حميريها در حدود 110 ميلادى و بار ديگر در حدود 200 يا 210ميلادى بر مأرب مستولى شدند (نيز رجوع کنید به جوادعلى، ج 2، ص 520ـ521). پس از آن در حدود 210 ميلادى، كَرِب ال ذورَيدان، پادشاه حمير، در دو نوبت از ايلْشَرَح و يَأزِل، ملوك سبأ، شكست خورد و شهرهاى هَكِر و رَداع و ظفار را از دست داد (جوادعلى، ج 2، ص 524ـ525). آخرين پادشاه دوره اول دولت حمير، ياسِر يُهَنْعِم/ يَنْعُم (ناشرالنعم/ ينعم يا مالك‌بن عمروبن يَعْفر) بود كه در 270 ميلادى مى‌زيست و روايات افسانه‌اى زيادى به وى نسبت داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌هشام، 1979، ص 439؛
ابن‌حائك، ج 8، ص 207ـ208؛
حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك‌الارض، ص 108).

2) از 300 تا 525 ميلادى، كه از آن به دوره تَبابِعه (جمعِ تُبَّع) ياد مى‌شود زيرا ملوك حمير در اين دوره لقب تُبَّع داشتند (رجوع کنید به حتّى، ص 60؛
برّو، ص 82؛
نيز رجوع کنید به تُبَّع*). در حدود 300 ميلادى، عبارت حَضْرَموت و تهامه* و نواحى كوهستانى يَمَنات (يَمانه) و اعراب ايشان نيز به عنوان «مَلِك سبأ و ذورَيدان» افزوده شد كه نشان‌دهنده توسعه قلمرو پادشاه حمير است (حتّى، ص 60؛
برّو، ص 79؛
صالح احمدعلى، ص 29). از ملوك معروف اين دوره، شَمَّر يُهَرْعِش/ يَرْعَش (حك: 270ـ310 ميلادى) ملقب به تُبَّع اكبر است (سيد عبدالعزيز سالم، ص 144). درباره او اخبار بسيارى روايت شده كه با افسانه آميخته است (رجوع کنید به ابن‌هشام، 1979، ص 232ـ248).

در عهد قسطنطين دوم (حك : 337ـ340ميلادى)، امپراتور روم، پادشاه حمير تحت‌تأثير تئوفيلوس هندى، مبشر مسيحى، به آيين مسيحى گرويد و مسيحيت در يمن انتشار يافت و كليساهايى در ظفار و عدن ساخته شد (جوادعلى، ج 2، ص 526؛
صالح احمدعلى، ص 30). با اين‌حال بنابه روايتى، حميريها تا عهد آناستاسيوس اول (حك : 491ـ518ميلادى)، امپراتور روم‌شرقى به مسيحيت نگرويدند (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).

در زمان فرمانروايى ذَمَر على يُهَبِر (حك: 340ـ 360 ميلادى)، چون سد مأرب براى دومين‌بار خراب شد (جوادعلى، ج 2، ص 526)، حبشيها فرصت را غنيمت شمردند و به تحريك امپراتور روم‌شرقى و به انگيزه رسيدن به تفوق تجارى، ترويج آيين مسيحيت و مقابله با نفوذ ساسانيان به يمن حمله كردند (د. اسلام، همانجا؛
نيز رجوع کنید به حتّى، ص 60). در 378 ميلادى، پادشاه حمير، مَلكى كَرِب يُهَمِن، حبشيها را از يمن بيرون كرد و بار ديگر بت‌پرستى جانشين مسيحيت شد (سيد عبدالعزيز سالم، ص 148؛
صالح احمدعلى، همانجا). در اواخر سده چهارم ميلادى بت‌پرستى در حمير جاى خود را به آيين يهود داد (د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Al-Yaman.3. (a)"). ابوكَرِب تُبان اَسْعَد (يا اسعد تُبَّع، حك : ح 385ـ420 ميلادى)، پادشاه حمير، هنگام لشكركشى به يثرب و اقامت در آنجا، به دين يهود گرويد. براساس اين روايات، آغاز گرايش حمير به دين يهود و كنار گذاشتن بت‌پرستى، به دعوت اسعد تبّع و دو عالم يهودى‌اى صورت گرفت كه وى آنها را از يثرب به يمن برده بود. گفته شده است كه اسعد قصد ويرانى كعبه را داشت اما آن دو او را برحذر داشتند (ابن‌هشام، 1355، ج1، ص 19ـ20، 27ـ28؛
طبرى، تاريخ، ج2، ص 107ـ 109؛
مسعودى، مروج، ج 2، ص 198)؛
هرچند دليلى در دست نيست كه حميريها به يهوديت گرويده باشند و از پاره‌اى كتيبه‌ها برمى‌آيد كه آنان همچنان بت مى‌پرستيدند (صالح احمد على، همانجا).

گفته شده است پس از اسعد تبّع، پسرش حسّان، به پادشاهى يمن رسيد. اما برادر حسّان، عمرو، او را كشت و زمام پادشاهى را به دست گرفت. چون عمرو درگذشت، نظام حمير از هم پاشيد و پراكنده شدند و لَخنيعَه يَنوف ذو شَناتِر (لَخيعه ذوشناتر)، مرد فاسدى از حمير كه از دودمان پادشاهى نبود، بر حمير مسلط شد. چندى بعد، ذونواس، پسر ديگر اسعد تبّع، لخنيعه را كشت و حميريها و ديگر قبايل يمن در حدود 521 ميلادى او را به پادشاهى برگزيدند (ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 28ـ31؛
طبرى، تاريخ، ج 2، ص 117ـ119؛
قس مسعودى، مروج، ج 2، ص 198ـ199؛
حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك الارض، ص 110ـ113).

ذونواس* واپسين پادشاه دولت دوم حمير بود كه به دين يهود گرويد و گفته شده است پس از آن بيشتر حميريان نيز به دين يهود گرويدند. ذونواس كسى است كه در نَجران گودالهايى كند و مسيحيان را كشت و از اين‌رو، به صاحب الأُخدود معروف شد (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 547؛
ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 32، 37؛
طبرى، تاريخ، ج 2، ص 119، 123)، كه در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده است (رجوع کنید به بروج: 4ـ8).

در منابع اسلامى، به رواج يهوديت در ميان حميريان در روزگار پيش از اسلام اشاره شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌قتيبه، ص 621؛
علامه حلّى، ج 9، ص 276) اما به نظر پاره‌اى از نويسندگان، يهوديت در ميان طايفه‌اى از اين قبيله رواج يافت (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج 6، ص 254؛
شوكانى، ج 7، ص 144). در پى جنايت ذونواس، نجاشى (پادشاه مسيحى حبشه) در 525 ميلادى سپاهى به يمن فرستاد و يمن را تصرف كرد و بدين‌گونه پادشاهى حميريها (دولت دوم) برافتاد و چندى بعد، اَبْرَهه* بر يمن حكومت يافت و اعلام فرمان‌بردارى از نجاشى كرد (ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 38ـ39، 43ـ44؛
مسعودى، مروج، ج 2، ص 200؛
نيز رجوع کنید به برّو، ص 84ـ85).

در 570 ميلادى، در پى‌استمداد سَيف‌بن ذى‌يَزَن* (امير يمنى) از خسرو انوشروان، ايرانيان به فرماندهى وَهْرِز* بر يمن مسلط شدند و حبشيان را بيرون راندند (ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 64ـ71؛
مسعودى، مروج، ج 2، ص 202ـ205). از ايرانيان هشت تن بر حمير حكومت كردند (حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك‌الارض، ص 113)، اما پس از مرگ سيف‌بن ذى‌يزن، فرمانروايى ايرانيان به صنعا محدود گرديد و ملوك‌الطوايفى حكم‌فرما شد و مردم هر ناحيه مردى از حمير را به شاهى برگزيدند. اين وضع تا ظهور اسلام دوام يافت تا آنكه پيامبر اسلام، باذام/ باذان* (عامل خسرو پرويز در يمن) را در سال 10/632 به عنوان عامل خود در يمن تعيين كرد (رجوع کنید به ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 71ـ72).

حمير و قبايل متحد آن، پيش از گرايش به اديان توحيدى، در جايى به نام بَلْخَع، بت نَسْر را پرستش مى‌كردند (ابن‌كلبى، 1332، ص 11، 57ـ58؛
ابن‌حبيب، 1405، ص 328؛
ياقوت حموى، ذيل «بلخع» و «نسر»). بت نَسْر از آنِ ذوالكَلاع، از طوايف حمير، بود (ابن‌هشام، 1355، ج 1، ص 82؛
طبرى، جامع، ذيل نوح: 23). حميريان همچنين در صنعا عبادتكده‌اى به نام رِئام داشتند كه پس از گرويدن اسعد تبّع به دين يهود ويران شد. از اين‌رو، در ميان نامها و در اشعار اعراب، نامى از نسر و رئام نيست (ابن‌كلبى، 1332، ص 11ـ12). پس از گسترش دعوت اسلام در جزيرة‌العرب، در رمضان سال نهم فرستاده ملوك حمير با نامه‌اى نزد پيامبر رفت و خبر اسلام آوردن حميريان را داد. زُرعة ذويَزَن، از ملوك حمير، نيز مالك‌بن مُرّه/ مُراره رَهاوى را فرستاد و مسلمانى خود و خاندانش را اعلام كرد. پس از آن، پيامبر نامه‌اى خطاب به حارث‌بن عبد كُلال و برادرانش نُعَيم و شُرَيْح/ شَرح يا مَسْروح، نُعمان قَيْل ذى‌رُعَين، مَعافِر و هَمْدان، و نامه‌اى جداگانه به زُرعة ذويَزَن كه جزو نخستين مسلمانان حمير بود، نوشت و خدا را به سبب هدايت يافتن آنان سپاس گفت (رجوع کنید به ابن‌هشام، 1355، ج 4، ص 235ـ 237؛
ابن‌سعد، ج 1، ص 264ـ265، 282، 356، ج 5، ص 530؛
بلاذرى، ص 70ـ71؛
طبرى، تاريخ، ج 3، ص 120ـ122).

پيامبراكرم مُعاذبن جَبَل* را براى تعليم احكام اسلام همراه مالك‌بن مراره نزد حميريان فرستاد (ابن‌سعد، ج 5، ص 530؛
يعقوبى، ج 2، ص 79؛
قس طبرى، تاريخ، ج 3، ص 121). همچنين نامه‌اى به همراه جريربن عبداللّه براى اَسْمَيْفَعِ/ سُمَيْفَعِ بن باكور/ ناكور، پادشاه حمير، فرستاد و او بسيارى از غلامانش را آزاد كرد (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 540ـ 541). همچنين در سال نهم، هيئتى از حمير به رياست نافع بن زَيد حميرى به نزد پيامبر رفتند (ابن‌حجر عسقلانى، ج 8، ص 75ـ76) و از آن حضرت درباره احكام دين پرسش كردند (رجوع کنید به طبرى، جامع، ذيل بقره: 223). احاديثى نيز منسوب به پيامبراكرم در ستايش حمير روايت شده‌است (رجوع کنید به ابن حنبل، ج 2، ص 278، ج 5، ص 272؛
شريف رضى، ص 339ـ340).

گروههايى از حميريان در فتوحات شام در زمان عمر (13ـ23) شركت كردند (رجوع کنید به مروزى، ص 259؛
ابن‌عساكر، ج 2، ص 148، 151ـ152). عمر ديوانى براى اداره امور سپاهيان حمير تشكيل داد (ابن‌سعد، ج 3، ص 298؛
بلاذرى، ص 452). پس از فتوحات اسلامى، دسته‌هايى از طوايف حمير در شهرهاى فتح‌شده (مطيعى، ج 15، ص 470)، در شام به‌ويژه در شهر حمص، مصر (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 536، 541، 543ـ545؛
خليفة‌بن خياط، ص 267؛
ابن‌دريد، ج 2، ص 363؛
سمعانى، ج 2، ص 193، ج 3، ص 528)، بصره (ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 545)، كوفه (سمعانى، ج 1، ص 299؛
نووى، ج 3، ص 310) و شهرهاى اندلس (ابن‌حزم، ص 433ـ436) سكنا گزيدند. در جنگ صِفّين (سال 37)،برخى از حميريان جزو سپاه على عليه‌السلام (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 543؛
نصربن مزاحم، ص 117) و در مقابل، بسيارى از آنان با معاويه همراه بودند. ذوالكَلاع، از امراى معاويه، گروهى بزرگ از حميريان را فرماندهى كرد (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص 540ـ541، 543؛
نصربن مزاحم، ص 227، 290ـ291، 297؛
ابن ابى‌الحديد، ج 4، ص 28، ج 5، ص 227ـ228، 237). به گفته سيدمرتضى علم‌الهدى (ج 4، ص 61)، مخالفت با حضرت على در ميان حميريان شايع بود.

مؤلفان اسلامى كتابهايى درباره حمير تأليف كرده‌اند، نظير امثال حمير از ابن‌كلبى هشام‌بن محمد (ابن‌نديم، ص 109)؛
برخى از اين آثار كه باقى‌مانده‌اند، عبارت‌اند از: التيجان درباره ملوك حمير، از عبدالملك‌بن‌هشام؛
الاكليل درباره انساب و پادشاهان حمير، از حسن‌بن هَمْدانى؛
و ملوك حمير و اقيال اليمن از نَشوان‌بن سعيد حميرى.

علما، ادبا، شعرا و امراى بسيارى به حمير منسوب‌اند، از جمله كَعب‌الاحبار* (متوفى 32؛
ابن‌قتيبه، ص 430)، ثَوربن يزيد كَلاعى* (متوفى 153)، يزيدبن منصور (متوفى 165)، اسماعيل‌بن محمد (سيّد حميرى*؛
متوفى 173)، مالك‌بن اَنس* (متوفى 179؛
همان، ص 498؛
ابن‌نديم، ص 251)، عبداللّه بن يوسف كَلاعى دمشقى (متوفى 218)، محمدبن وُهَيْب (متوفى ح 225)، مُفضَّل‌بن ابى‌البركات (متوفى 504)، نَشوان‌بن سعيد (متوفى 573)، احمدبن محمد (متوفى 610)، سليمان‌بن موسى كَلاعى* (متوفى 634؛
حجرى يمانى، ج 1، جزء2، ص 283ـ284؛
زركلى، ج 2، ص 285).

برخى قبايل در يمن همچنان به حمير معروف‌اند، مانند آل الحِمْيَرى، قبيله‌اى بزرگ ساكن وادى يَهَر؛
قبايل حِمْيَر ساكن وادى حَبّان در جنوب شَبْوَه؛
و آل‌حُمَيِّر، تيره‌اى از قبايل حمير ساكن وادى يَشْبُم در شمال عَتَق (مقحفى، ص 513ـ514).

زبان حميرى را كه ويژه قبيله حمير و از زبانهاى رايج در عهد باستان بوده است (حمزه اصفهانى، كتاب‌التنبيه، ص 20)، اعراب حجاز به دليل اشتمال آن به واژه‌هاى نامأنوس و غريب، به زبان عجم تشبيه كرده‌اند (زمخشرى، ج 3، ص 198؛
ابن‌اثير، ذيل «طمطم») و در مقايسه با زبان عربىِ حضرت اسماعيل و فرزندان او (زبان عربى شمال) كه قرآن به آن نازل شده است، حميرى زبانى غيرفصيح به شمار آمده‌است (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج 6، ص 286؛
شمس شامى، ج 1، ص 489). در امثال عربى، ظفار به منزله مهد زبان حمير شهرت داشته است (رجوع کنید به سمعانى، ج 2، ص 270). حميريها خطى به نام مُسْنَد داشته‌اند (ابن‌نديم، ص 427؛
زمخشرى، ج 1، ص 185) كه مسعودى (تنبيه، ص 81) آن را شبيه خط سريانى دانسته است. بسيارى از نقوش و نوشته‌هاى حميرى به خط مسند باقى‌مانده‌است كه برخى محققان به شرح آنها پرداخته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به اريانى، 1990؛
نيز رجوع کنید به خطّ*).


منابع:
(1) ابن‌ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(2) ابن‌اثير، النهاية فى غريب‌الحديث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، بيروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛
(3) ابن‌حائك، كتاب الأكليل، ج 1، چاپ محمدبن على اكوع، بغداد 1397/1977، ج 8، چاپ نبيه امين فارس، پرينستون 1940، چاپ افست (قاهره) 1999ـ2000؛
(4) ابن‌حبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(5) همو، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، بيروت 1405/1985؛
(6) ابن‌حجر عسقلانى، فتح‌البارى: شرح صحيح‌البخارى، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(7) ابن‌حزم، جمهرة انساب‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( 1982)؛
(8) ابن‌حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، (بى‌تا.)؛
(9) ابن‌خلدون؛
(10) ابن‌دريد، كتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛
(11) ابن‌سعد (بيروت)؛
(12) ابن‌سعيد مغربى، نشوة‌الطرب فى تاريخ جاهلية العرب، چاپ نصرت عبدالرحمان، عَمّان 1402/1982؛
(13) ابن‌عساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ على شيرى، بيروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛
(14) ابن‌قتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(15) ابن‌كلبى، كتاب الاصنام، چاپ احمد زكى‌پاشا، قاهره 1332/1914؛
(16) همو، نسب مَعَدّ واليمن‌الكبير، چاپ ناجى حسن، بيروت 1408/1988؛
(17) ابن‌منظور؛
(18) ابن‌نديم (تهران)؛
(19) ابن‌هشام، السيرة‌النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، (قاهره 1355/ 1936)، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(20) همو، كتاب التيجان فى ملوك حمير، صنعا ?( 1979)؛
(21) مطهرعلى اريانى، نقوش مسندية و تعليقات، (صنعا) 1990؛
(22) توفيق برّو، تاريخ‌العرب القديم، دمشق 1988؛
(23) عبدالقادربن عمر بغدادى، خزانة الادب و لب لباب لسان‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 9، قاهره 1401/1981؛
(24) بلاذرى (ليدن)؛
(25) جوادعلى، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت 1976ـ1978؛
(26) اسماعيل‌بن حماد جوهرى، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح العربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بيروت (بى‌تا.)، چاپ افست تهران 1368ش؛
(27) محمدبن احمد حجرى يمانى، مجموع بلدان اليمن و قبائلها، چاپ اسماعيل‌بن على اكوع، صنعا 1416/1996؛
(28) حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك‌الارض و الانبياء عليهم‌الصلاة و السلام، بيروت: دار مكتبة الحياة، (بى‌تا.)؛
(29) همو، كتاب‌التنبيه على حدوث التصحيف، چاپ محمد اسعد طلس، دمشق 1388/1968؛
(30) خليفة‌بن خياط، كتاب الطبقات، رواية موسى‌بن زكريا تسترى، چاپ سهيل زكار، بيروت 1414/1993؛
(31) احمدبن داوود دينورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛
(32) خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت 1984؛
(33) محمودبن عمر زمخشرى، الفائق فى غريب‌الحديث، بيروت 1417/1996؛
(34) سعد زغلول عبدالحميد، فى تاريخ‌العرب قبل‌الاسلام، بيروت 1976؛
(35) سمعانى؛
(36) سيد عبدالعزيز سالم، تاريخ‌العرب فى عصر الجاهلية، (اسكندريه )1988؛
(37) محمدبن حسين شريف‌رضى، المجازات النبوية، چاپ طه محمد زينى، (قاهره 1968)، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(38) محمدبن يوسف شمس‌شامى، سبل‌الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بيروت 1414/1993؛
(39) محمد شوكانى، نيل‌الاوطار من احاديث سيدالاخيار : شرح منتقى الاخبار، بيروت 1973؛
(40) صالح احمد على، تاريخ‌العرب القديم و البعثة النبوية، بيروت 2000؛
(41) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(42) همو، جامع؛
(43) الطواف حول‌البحر الاحمر، (تعريب) ابراهيم خورى، در التراث‌العربى، ش 32 (ذيقعده 1408)؛
(44) طوسى؛
(45) حسن‌بن يوسف علامه حلّى، تذكرة‌الفقهاء، قم 1414ـ؛
(46) على‌بن حسين علم‌الهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم 1405ـ1410؛
(47) نعيم‌بن حماد مروزى، كتاب الفتن، چاپ سهيل زكار، (بيروت) 1414/1993؛
(48) مسعودى، تنبيه؛
(49) همو، مروج (بيروت)؛
(50) محمد نجيب مطيعى، التكملة الثانية، المجموع: شرح المُهَذّب، در يحيى‌بن شرف نووى، المجموع: شرح‌المُهَذّب، ج 13ـ20، بيروت: دارالفكر، (بى‌تا.)؛
(51) ابراهيم احمد مقحفى، معجم‌البلدان و القبائل اليمنية، صنعا 1422/2002؛
(52) الموسوعة‌اليمنية، زيرنظر احمد جابر عفيف و ديگران، صنعا 1412/1992، ذيل «حمير» (از يوسف محمد عبداللّه)؛
(53) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(54) يحيى‌بن شرف نووى، المجموع: شرح المُهَذّب، بيروت: دارالفكر، (بى‌تا.)؛
(55) ياقوت حموى؛
(56) يعقوبى، تاريخ؛


(57) EI1, s.v. "Himyar (by J. H. Mordtmann);
(58) EI2, s.v. "Al-Yaman.3 (a);
(59) from pre Islamic times to 1962" (by G. R. Smith);
(60) Philip Khuri Hitti, History of the Arbs: from the earliest times to the present. London 1985;
(61) Plinius/Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation, vol.2, tr. H. Rackham, Cambridge, Mass. 1947;
(62) Hermann von Wissmann, "Himyar: ancient history", Le museon, LXXVII (1964).

/ محمدرضا ناجى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6589
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست