responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6523

 

حمدانيان ، حمدانيان، از خاندانهاى شيعى حكومتگر در موصل و حلب، در سده‌هاى سوم و چهارم هجرى.

حمدانيان خود را از قبيله تغلب* و از نسل حَمْدان‌بن حَمدون‌بن حارث‌بن لقمان تغلبى (ابن‌ظافر ازدى، ص 11؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص 114؛ قس مسعودى، ج 5، ص 151: حمدان‌بن حمدون‌بن حارث‌بن منصوربن لقمان؛ امين، ج 6، ص 227: احمدبن حمدون‌بن حارث‌بن منصور، شمرده‌اند (رجوع کنید به صفدى، ج 12، ص 89؛ قس ابن‌حائك، ص 246، كه حمدانيان را جزو موالى بنى‌تغلب شمرده است).

از حمدان‌بن حمدون نخستين بار در 254 جزو سرداران سپاه خليفه عباسى در جنگ با مَساوربن عبدالحميد خارجى نام برده شده است (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 7، ص 188).

در 260، حمدان سپاه اسحاق‌بن ايوب تغلبى را، كه براى سركوب قيام موصل به‌رهبرى يحيى‌بن سليمان گسيل شده بود، همراهى كرد. اين سپاه كارى از پيش نبرد و ناكام ماند (همان، ج 7، ص270ـ271). در 263، حمدان به هارون شارى براى به‌دست آوردن رهبرى خوارج كمك كرد (رجوع کنید به ابن‌خلدون، ج 3، ص 411). در 266، در كنار على‌بن داوود (قائد كبير) و اسحاق‌بن ايوب تغلبى، با اسحاق‌بن كنداجيق كه بر خلافت عباسى قيام كرده بود، جنگيد و شكست خورد و به نيشابور گريخت (ابن‌اثير، ج 7، ص 333ـ334؛ قس طبرى، ج 9، ص 553، كه از حضور حمدان در اين جنگ سخنى نگفته است). در 267، حمدان و اسحاق‌بن ايوب لشكرى از قبايل ربيعه و تغلب و بكر جمع‌آورى كردند و به مصاف كنداجيق رفتند كه اين بار نيز شكست خوردند و به نصيبين و آمِد فرار كردند (طبرى، ج 9، ص 587؛ ابن‌اثير، ج 7، ص 362).

در 272، حمدان با هارون شارى متحد گرديد. آنان با يكديگر وارد موصل شدند و در 279 به جنگ بنى‌شيبان رفتند (ابن‌اثير، ج 7، ص 419، 453ـ454؛ ابن‌خلدون، ج 3، ص420ـ421؛ ابن‌تغرى بردى، ج 3، ص 67). در 281، خليفه عباسى معتضد به قصد سركوبى حمدان و هارون شارى راهى موصل شد و قلعه ماردين را كه پناهگاه حمدان بود، تصرف و ويران كرد. آنگاه گروهى را به تعقيب حمدان كه فرار كرده و پسرش حسين را جانشين خود نموده بود، فرستاد و خود به موصل بازگشت. معتضد پس از بازگشت به موصل نامه‌اى براى حمدان نوشت و از وى خواست به اطاعت خليفه بازگردد كه نپذيرفت و در قلعه خود متحصن شد تا اينكه پس از مدتى فرار و تعقيب از سوى لشكريان خليفه، در 282 تسليم و سپس با وساطت پسرش حسين، آزاد شد (طبرى، ج10، ص 38ـ40، 43ـ44؛ كتاب العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 78ـ81؛ ابن‌جوزى، ج 12، ص 339ـ340).

از اين به بعد، در منابع از حمدان ذكرى در ميان نيست و به نظر مى‌رسد كه ديگر فعاليت سياسى زيادى نداشته است. تاريخ درگذشت او نيز روشن نيست.

حمدان هشت پسر داشت كه مشهورترين آنها ابوعلى حسين بود (درباره او رجوع کنید به حسين‌بن حمدان*؛
براى ساير فرزندان رجوع کنید به ابن‌ظافر ازدى، ص 12 و پانويس؛
فيصل‌سامر، ج 1، ص 44؛
شكعه، ص 35ـ43).

حمدانيان موصل. مؤسس حكومت حمدانيان موصل ابوالهيجاء عبداللّه‌بن حمدان بود. او در 293 به حكومت موصل منصوب شد (ابن‌اثير، ج 7، ص 538). در آغاز حكومتش، با شورش كردهاى هَذْبانى/هَدْبانى مواجه شدو لشكر وى در مصاف با آنان دچار صدمات بسيار گرديد. ازاين‌رو، از بغداد درخواست كمك كرد و در 294 پس از رسيدن نيروهاى كمكى، به تعقيب كردهاى شورشى پرداخت و آنان را وادار به تسليم كرد (همان، ج7، ص538ـ539؛
ابن‌خلدون، ج3، ص444ـ445). اما چند سال بعد در 301، به اتهام قيام بر خليفه عزل شد. اين امر واكنش شديد وى‌را درپى داشت، ولى در برابر سپاه اعزامى خليفه عباسى مقاومت نكرد و امان خواست و با آنان به بغداد نزد مقتدر رفت و مورد تكريم قرار گرفت. چند ماه بعد، وى به حكومت موصل بازگردانده شد (صولى، ص 92؛
ابن‌ظافر ازدى، ص 12؛
نيز رجوع کنید به كبيسى، ص521ـ523؛
احمد عدوان، ص111ـ 112). در 303 پس از دستگيرى حسين‌بن حمدان، ابوالهيجاء و يكى ديگر از برادرانش (ابراهيم) نيز دستگير و زندانى شدند اما دو سال بعد، در حالى‌كه حسين همچنان در زندان بود، آن دو آزاد شدند (مسكويه، ج 5، ص 92، 108؛
نيز رجوع کنید به ابن‌ظافر ازدى، ص 13).

در 307، ابوالهيجاء همراه مؤنس خادم در نبرد با يوسف‌بن ابى‌ساج (از فرماندهان شورشى) شركت كرد كه به شكست ابن‌ابى‌ساج انجاميد (صولى، ص 123؛
قرطبى، ص 72؛
براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به كتاب العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص200ـ202). در 308، خليفه عباسى او را به منطقه خراسان و دينور فرستاد و به او و برادرانش ابوالسرايا و ابوالعلاء خلعت بخشيد (ازدى، ج 2، ص 206؛
مسكويه، ج 5، ص 131؛
كتاب العيون والحدائق، ج 4، قسم 1، ص 207؛
قس همدانى، ص 215، 217).

در 309، ابوالهيجاء مأمور تأمين امنيت راه حجاج شد. وى ظاهراً تا 312 عهده‌دار اين سمت بوده است، زيرا در اين سال در مقابله با قرمطيان*، به سركردگى ابوطاهر جَنابى* كه به كاروان حجاج يورش برده بود، اسير شد و اندكى بعد قرمطيان وى را آزاد كردند (رجوع کنید به صابى، ص 57؛
ابن‌جوزى، ج 13، ص 199، 239ـ240؛
ابن‌كثير، ج 11، ص 149ـ150؛
ابن‌تغرى بردى، ج 3، ص 211ـ212).

در وقايع سال 314، از ابوالهيجاء به عنوان حاكم موصل ياد شده و گفته شده كه او پسرش حسن ناصرالدوله را به جانشينى خويش گماشت اما ناصرالدوله در سركوب مخالفان ناكام ماند و ناگزير ابوالهيجاء شخصاً مخالفان را سركوب و منطقه را آرام كرد (ابن‌اثير، ج 8، ص 163؛
قس ابن‌خلدون، ج 3، ص484: سال 313).

در 315، ابوالهيجاء و برادرانش در لشكركشى مؤنس خادم براى سركوبى ابوطاهر جنابى كه عازم عراق شده بود، شركت كردند. در اين نبرد، سپاه خليفه شكست خورد و به توصيه ابوالهيجاء، پل رود زُباره/ زُبارا قطع شد تا قرمطيان نتوانند وارد بغداد گردند (صولى، ص 157ـ158؛
مسكويه، ج 5، ص250ـ 251؛
ابن‌اثير، ج 8، ص 171ـ173). در 317، ابوالهيجاء در حوادث عزل مقتدر و تعيين قاهر شركت كرد، اما سرانجام به دست حاميان مقتدر كشته شد (قرطبى، ص121ـ124؛
مسكويه، ج 5، ص 269ـ275؛
قس حمزه اصفهانى، ص 155ـ 156؛
كتاب العيون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 242، 244ـ 247).

ناصرالدوله پس از كشته شدن پدرش، در حكومت نواحى تحت حاكميت پدرش (موصل و چند شهر كوچك) ابقا شد و در سال 318، كارگزار ديار ربيعه و نصيبين و سنجار و برخى نواحى ديگر گرديد (ابن‌اثير، ج 8، ص 214، 217). اندكى بعد در همان سال 318، مقتدر عباسى حكومت موصل و ديار ربيعه را به برادر ابوالهيجاء، ابوالعلاء سعيدبن حمدان سپرد (همدانى، ص 271؛
قس ابن‌اثير، ج 8، ص 217).

ابوالعلاء به نبرد با روميان پرداخت. وى ابتدا سميساط را از محاصره روميان خارج كرد. آنگاه، شهر ملطيه و مناطق مرزى را به تصرف درآورد و با جمع زيادى از اسيران رومى بازگشت (ابن‌اثير، ج 8، ص 234ـ235). ابوالعلاء در 323، در پى بروز اختلاف با برادرزاده‌اش (ناصرالدوله) كه به وقوع جنگى ميانشان انجاميد، كشته شد (همان، ج 8، ص 309؛
ابوالفداء، ج 1، جزء2، ص 83؛
قس ابن‌خلدون، ج 3، ص 497).

پس از ابوالعلاء، ناصرالدوله به تحكيم پايه‌هاى حكومت خاندانش در موصل و نواحى اطراف پرداخت. دوره حكومت وى با كشمكشهاى فراوان با عباسيان و آل‌بويه توأم شد و تا 356 تداوم يافت (رجوع کنید به ناصرالدوله*). در اين سال، يكى از فرزندانش به نام ابوتغلب او را زندانى كرد و ناصرالدوله تا زمان مرگ در 358، در زندان ماند (مسكويه، ج 6، ص 277ـ278، 295؛
ابن‌ظافر ازدى، ص 19ـ20). اقدام ابوتغلب در محبوس كردن پدرش، باعث وقوع تشتت و دودستگى ميان فرزندان ناصرالدوله و از ميان رفتن وحدت حمدانيان شد (مسكويه، ج 6، ص 277ـ278؛
نيز رجوع کنید به فيصل سامر، ج 1، ص 272ـ275). اگرچه ابوتغلب بر برادرانش غلبه كرد. اما دوره وى نيز تمامآ به درگيريهاى داخلى يا جنگ با آل‌بويه گذشت و سرانجام او در 369 در نبرد با آل‌جراح* كشته شد (رجوع کنید به ابوتغلب حمدانى*).

در 379، حمدانيان موصل براى بازگرداندن قدرت و نفوذشان در منطقه جزيره واپسين تلاش را انجام دادند. در اين سال، ابوطاهر ابراهيم و ابوعبداللّه حسين (دو فرزند ناصرالدوله) به موصل رفتند و پس از نبرد با خواشاذ، كارگزار موصل، به كمك مردم شهر بر آنجا چيره شدند (ابوشجاع روذراورى، ص 174ـ175؛
نيز رجوع کنید به ابن‌ازرق، ص 57). در 380، حمدانيان به كمك بنى‌عُقَيل*، سپاه كُردهاى ديار بكر به سركردگى باذ/ بادبن دوستك (ابوعبداللّه حسين‌بن دوشتك ملقب به باد رجوع کنید به ابن‌خلدون، ج 3، ص 537) را شكست دادند و باذ در اين نبرد به قتل رسيد (ابوشجاع روذراورى، ص 176ـ178؛
ابن‌اثير، ج 9، ص70ـ71). پس از قتل باذ، خواهرزاده‌اش، ابوعلى حسن‌بن مروان، جنگهايى با فرزندان ناصرالدوله به راه انداخت. در اين جنگها، ابوعبداللّه حسين اسير ابن‌مروان شد اما چندى بعد آزاد گرديد و به مصر رفت و فاطميان او را حاكم حلب كردند. ابوطاهر ابراهيم نيز كه از دست ابن‌مروان رهايى يافته بود، در نصيبين به اسارت محمدبن المسيب (ابوذوّاد)، رهبر بنى‌عقيل، درآمد و به قتل رسيد. با مرگ وى، حكومت حمدانيان در موصل منقرض شد (ابن‌اثير، ج 9، ص 72؛
نيز رجوع کنید به احمد عدوان، ص 208).

حمدانيان شام. آغاز حكمرانى حمدانيان در شام به سال 333 بازمى‌گردد. در اين سال، ابوالحسن على مشهور به سيف‌الدوله، برادر ناصرالدوله، براى تصرف شام از ناصرالدوله درخواست كمك كرد (رجوع کنید به ابن‌عديم، ج 1، ص 111ـ112). وى نخست حلب و به‌تدريج برخى ديگر از نواحى شام را به تصرف خود درآورد و حكومت خود را تثبيت كرد (براى دوران حكومت وى رجوع کنید به سيف‌الدوله حمدانى*).

در 356، پس از مرگ سيف‌الدوله، پسرش ابوالمعالى با تمهيدات حاجب ابوالحسن قرغُوَيه به حكومت رسيد (رجوع کنید به ابن‌ظافر ازدى، ص 47). نخستين ماههاى حكومت وى، با تصفيه‌حسابهاى داخلى همراه بود. در 357، ميان وى و دايى‌اش ابوفراس حمدانى*، شاعر مشهور بنى‌حمدان، جنگ درگرفت كه به كشته شدن ابوفراس انجاميد (رجوع کنید به همان، ص 48؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 156ـ157؛
ذهبى، حوادث و وفيات 351ـ380ه .، ص31). چندى بعد، قرغويه به‌كمك غلامى به‌نام بكجور/ بجكور بر وى شوريد و در محرّم 358 بر حلب چيره شد (ابن‌عديم، ج1، ص160ـ161؛
قس ابن‌ظافر ازدى، همانجا). ابوالمعالى راهى حرّان* شد و سپس به مَيّافارقين رفت، درحالى كه يارانش پراكنده شدند و به پسرعمويش، ابوتغلب، پيوستند (ابن‌ظافر ازدى، همانجا؛
ابن‌اثير، ج8، ص597ـ 598؛
ابن‌عديم، ج1، ص160). بااين‌حال، ابوالمعالى به‌كمك‌كارگزارِ مَعَرّة‌النعمان،واقع‌در نزديكى حلب، لشكرى تدارك ديد و راهى حلب شد. قرغويه از روميان كمك خواست و چون خبر رسيدن سپاه روميان به ابوالمعالى رسيد، ناگزير محاصره حلب را رها كرد و به معرّه بازگشت (ابن‌عديم، ج1، ص161،163،169؛
قس ابن‌ظافر ازدى،ص49).

در 364، بكجور در پى اختلاف با قرغويه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگير و زندانى كرد و حكومت حلب را در دست گرفت (ابن‌عديم، ج 1، ص170). چندى بعد، ابوالمعالى كه در حِمص بود، به همراه گروهى از بنى‌كلاب راهى حلب شد و پس از چند ماه محاصره، به كمك مردم حلب، در 365 يا 366 شهر را فتح كرد. با اين حال، دژ شهر در تصرف بكجور باقى ماند تا آنكه در 367، بكجور در قبال دريافت حكومت حمص تسليم گرديد (ابن‌اثير، ج 8، ص 683؛
ابن‌عديم، ج 1، ص170ـ172). در همان ايام، احساس خطر ابوالمعالى از جانب روميان و فاطميان سبب شد تا با عضدالدوله ديلمى هم‌پيمان شود و خليفه عباسى الطائع، كه تحت نفوذ آل‌بويه بود، وى را به سعدالدوله ملقب ساخت (انطاكى، ص 187؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 172ـ173).

در 372، مناسبات سعدالدوله با بكجور تيره شد و در پى آن، بكجور به فاطميان پيوست و از سوى العزيز بالله فاطمى كارگزار دمشق شد. وى در 378 بر اثر مشى ستمگرانه‌اش عزل گرديد (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 9، ص 17ـ18، 58؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 177ـ 178). با از دست دادن دمشق، بكجور بار ديگر به سعدالدوله روى آورد و تقاضا كرد تا در قبال تبعيت از سعدالدوله، حكومت حمص بار ديگر به وى واگذار شود، اما اين درخواست بى‌پاسخ ماند و بكجور با جلب حمايت فاطميان در 381 به جنگ سعدالدوله شتافت. در اين نبرد، سعدالدوله با يارى جستن از روميان و نيز برخى قبايل عرب بكجور را شكست داد. بكجور اسير شد و به فرمان سعدالدوله به قتل رسيد (رجوع کنید به ابوشجاع روذراورى، ص209ـ214؛
ابن‌ظافر ازدى، ص 51 ـ53؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 178ـ179).

سعدالدوله پس‌از حدود 25 سال حكومت كه به كشمكشهاى داخلى، تصرف بخشهايى از قلمرو حمدانيان به‌دست روميان و تهديد مداوم فاطميان سپرى شد، در 381 وفات يافت و در رَقّه مدفون گرديد (رجوع کنید به ابن‌ظافر ازدى، ص 54؛
ابن‌اثير، ج 9، ص 88؛
ابن‌عديم، ج 1، ص180ـ181). پس از او فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعيد يا سعد، بنابه وصيت پدر و به همت لؤلؤكبير، حاجب پدرش، به حكومت رسيد و به سعيدالدوله ملقب گرديد (ابوشجاع روذراورى، ص 217؛
ابن‌ظافر ازدى، ص 55؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 185).

در همان سال، العزيز باللّه فاطمى به قصد براندازى حمدانيان، لشكرى انبوه به فرماندهى منجوتكين/ بنجوتكين (از سرداران نظامى فاطميان) روانه فتح دمشق و سپس حلب كرد. اين لشكر در 381 دمشق را فتح كرد و در 383 (قس ابن‌عديم، ج 1، ص186: 382) حلب را محاصره نمود. سعيدالدوله و لؤلؤكبير از باسيليوس، امپراتور روم كه هم‌پيمان آنها بود، درخواست كمك كردند و خود در شهر متحصن شدند. با شنيدن خبر نزديك شدن سپاه روميان به حلب، منجوتكين با گروهى از سپاهيانش به مصاف روميان رفت و آنها را شكست داد و تا حومه انطاكيه به تعقيب آنان پرداخت (ابوشجاع روذراورى، ص 217ـ 219؛
ابن‌ظافر ازدى، ص 55ـ56؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 186ـ 188). به‌رغم اين پيروزى، منجوتكين كه از جنگ و محاصره حلب خسته شده بود، به تشويق برخى درباريان فاطمى از جمله ابوالحسن مغربى (وزيرالعزيز)، كه رشوه‌هاى كلانى از لؤلؤكبير گرفته بودند، دست از محاصره شهر كشيد و به دمشق بازگشت (رجوع کنید به ابوشجاع روذراورى، ص 219).

خليفه فاطمى‌از اقدام منجوتكين خشمگين شد و ابوالحسن مغربى را كه مسئول اين عقب‌نشينى بود، بركنار كرد و در 384 مجدداً منجوتكين را در رأس سپاهى به محاصره حلب فرستاد (همان، ص 219ـ220؛
ابن‌اثير، ج 9، ص 89). پس از سيزده ماه محاصره، لؤلؤكبير بار ديگر از باسيليوس درخواست كمك كرد كه اين بار امپراتور روم شخصاً در رأس سپاهى بزرگ به سرعت راهى حلب شد (ابن‌اثير،ج9،ص90؛
قس ابن‌عديم،ج1،ص189ـ 191). منجوتكين با شنيدن تهديد و اخطار لؤلؤ مبنى بر اينكه سپاه روم در راه حلب است، دست از محاصره كشيد و به دمشق بازگشت (ابوشجاع روذراورى، ص221؛
ابن‌ظافر ازدى، ص57).

سعيدالدوله در 392 يا 393 وفات يافت. بنابر روايتى، او و همسرش (دختر لؤلؤكبير) به دستور لؤلؤ كشته شدند (رجوع کنید به ابن‌عديم، ج 1، ص 192). گفته شده كه با مرگ سعيدالدوله دولت حمدانيان در شام منقرض شد (ابن‌ظافر ازدى، ص 58؛
ابن‌خلّكان، ج 3، ص 406)، زيرا حتى اقدام لؤلؤكبير در جانشين كردن دو فرزند خردسال سعيدالدوله به نامهاى ابوالحسن‌على و ابوالمعالى‌شريف به جاى پدرشان هم سياستى فرصت‌طلبانه بود. لؤلؤ كه شخصاً امور را اداره مى‌كرد، در فرصت مناسب دو فرزند و بقيه خانواده سعيدالدوله را روانه مصر كرد. وى در 394 خود را حاكم حلب اعلام كرد و به همراه فرزندش، ابونصر منصور، حكومت مستبدانه‌اى را آغاز نمودند (رجوع کنید به ابن‌عديم، ج 1، ص 195). لؤلؤ در 399 درگذشت و مردم حلب كه از ظلم و ستم ابونصر منصور به ستوه آمدند، از ابوالهيجاءبن سعدالدوله كه به روم پناهنده شده بود، خواستند حكومت حلب را برعهده گيرد. او نيز در سال 400 راهى حلب شد ولى به دليل خيانت بخشى از سپاهيانش (اعراب بنى‌كلاب) و نيز يارى جستن ابونصر از فاطميان، كارى از پيش نبرد و به قسطنطنيه گريخت و همانجا وفات يافت (همان، ج 1، ص 198ـ200). در 402، ابوالمعالى فرزند سعيدالدوله در آخرين تلاش براى احياى حكومت حمدانيان، در رأس سپاه فاطمى راهى تصرف حلب شد، ولى در معرة‌النعمان با اعراب آن نواحى درگير شد و بى‌آنكه موفق به ادامه مسير شود به مصر بازگشت و تا زمان وفات همانجا ماند (همان، ج 1، ص200). با مرگ وى، تسلط حمدانيان بر شام به پايان رسيد.


منابع:
(1) ابن‌اثير؛
(2) ابن‌ازرق، تاريخ الفارقى، چاپ بدوى عبداللطيف عوض، بيروت 1974؛
(3) ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره ?( 1383)ـ 1392/ ?( 1963)ـ 1972؛
(4) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(5) ابن‌حائك، صفة جزيرة‌العرب، چاپ محمدبن على اكوع، بغداد 1989؛
(6) ابن‌خلدون؛
(7) ابن‌خلّكان؛
(8) ابن‌ظافر ازدى، اخبار الدولة الحمدانية بالموصل و حلب و دياربكر و الثغور، چاپ تميمه رواف، (بى‌جا: بى‌تا.، بى‌تا.)؛
(9) ابن‌عديم، زبدة‌الحلب من تاريخ حلب، چاپ سامى دهان، دمشق 1951ـ1968؛
(10) ابن‌كثير، البداية و النهاية فى‌التاريخ،( قاهره) 1351ـ1358؛
(11) اسماعيل‌بن على ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر: تاريخ ابى‌الفداء، بيروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، (بى‌تا.)؛
(12) ابوشجاع روذراورى، ذيل كتاب تجارب‌الامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916؛
(13) چاپ افست بغداد (بى‌تا.)؛
(14) احمد عدوان، الدولة الحمدانية، (ليبى) 1981؛
(15) يزيدبن محمد ازدى، تاريخ الموصل، چاپ احمد عبداللّه محمود، بيروت 1427/2006؛
(16) امين؛
(17) يحيى‌بن سعيد انطاكى، تاريخ الانطاكى، المعروف بصلة تاريخ اوتيخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس 1990؛
(18) حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوك الارض و الانبياء عليهم الصلاة والسلام، بيروت: دارمكتبة الحياة، (بى‌تا.)؛
(19) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفيات 351ـ380ه .، بيروت 1409/1989؛
(20) مصطفى شكعه، سيف‌الدولة الحمدانى: مملكة السيف و دولة الاقلام، قاهره 1420/2000؛
(21) هلال‌بن مُحَسِّن صابى، الوزراء، او، تحفة‌الامراء فى تاريخ الوزراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، (قاهره) 1958؛
(22) صفدى؛
(23) محمدبن يحيى صولى، ما لَمْ ينشر من «اوراق» الصولى: اخبارالسنوات 295ـ315ه ، چاپ هلال ناجى، بيروت 1420/2000؛
(24) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(25) فيصل سامر، الدولة الحمدانية فى الموصل و حلب، بغداد 1970ـ1973؛
(26) عريب‌بن سعد قرطبى، صلة تاريخ الطبرى، در ذيول تاريخ الطبرى، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره: دارالمعارف، ( 1977)؛
(27) حمدان كبيسى، عصر الخليفة المقتدر باللّه: 295ـ320ه / 907ـ932م، دراسة فى احوال العراق الداخلية، نجف 1394/1974؛
(28) كتاب العيون و الحدائق فى اخبار الحقائق، ج 4، قسم 1، چاپ عمر سعيدى، دمشق 1972؛
(29) مسعودى، مروج (بيروت)؛
(30) مسكويه؛
(31) محمدبن عبدالملك همدانى، تكملة تاريخ الطبرى، در ذيول تاريخ الطبرى، همان.

/ محمدرضا پاك /



روابط خارجى. تاريخ تحولات دولت حمدانيان گوياى آن است كه آنان مناسبات سياسى خود را بر بنيانى منفعت‌طلبانه و بى‌ثبات استوار ساخته بودند. نخستين تحرك سياسى آنان به هم‌پيمانى حمدان‌بن حمدون با هارون شارى در 263 بازمى‌گشت كه دوامى نسبتاً طولانى داشت و حمدان نه‌تنها به‌لحاظ نظامى، بلكه به‌لحاظ تبليغى نيز امكانات خود را در اختيار خوارج نهاد (رجوع کنید به طبرى، ج10، ص 37)، اما از آنجا كه اين هم‌پيمانى بنابه مصالح سياسى طرفين شكل گرفته بود و از گرايش استقلال‌طلبانه بنى‌تغلب (كه حمدانيان از آنان بودند رجوع کنید به بخش اول مقاله) ناشى مى‌شد (رجوع کنید به فيصل سامر، ج 1، ص 84ـ85)، در موقعيتى خطير از هم گسست. بدين‌ترتيب، مناسبات حسنه آنان پس از حدود دو دهه به روابطى خصمانه تبديل شد و حسين‌بن حمدان به نفع عباسيان، به قلع و قمع آنها پرداخت. چنين مناسبات بى‌ثباتى با قرامطه نيز وجود داشت چنان‌كه، حسين‌بن حمدان يك‌چند عمليات نظامى متعددى عليه قرمطيان به انجام رساند (رجوع کنید به حسين‌بن حمدان*)، اما با شدت گرفتن دشمنى حمدانيان و فاطميان، قرمطيان از حمايت سياسى و حتى تسليحاتى حمدانيان عليه فاطميان بهره‌مند شدند (رجوع کنید به ابن‌تغرى بردى، ج 3، ص 336).

اين بى‌ثباتى در مناسبات حمدانيان با عباسيان بيش از پيش جلوه‌گر بود. تحولات سياسى مركز خلافت و مناسبات حمدانيان با سرداران نظامى مسلط بر دربار عباسيان، چگونگى اين روابط را تعيين مى‌كرد. حمدانيان به‌رغم موقعيت مستحكم حسين‌بن حمدان در دربار خليفه عباسى و نيز اميرالامرايى ناصرالدوله (رجوع کنید به حسين‌بن حمدان؛
ناصرالدوله*)، در بسيارى موارد عملكردى استقلال‌طلبانه و طغيانگرانه داشتند (براى نمونه رجوع کنید به قرطبى، ص 44؛
مسكويه، ج 6، ص 207؛
ابن‌اثير، ج 8، ص 92ـ93). با اين حال، اهميت حمدانيان در حفظ سرحدات اسلامىِ مجاور روم شرقى (ثغور) و نيز حفظ امنيت داخلى قلمرو عباسيان از دست‌اندازى قبايل كرد و عرب نواحى جزيره (براى نمونه رجوع کنید به صابى، ص 185، 192ـ193؛
نيز رجوع کنید به فيصل سامر، ج 1، ص 309)، عباسيان را به مدارا وا مى‌داشت.

فاطميان، به‌رغم تمايل حمدانيان به هم‌پيمانى با آنها، چندان روى خوشى نشان نمى‌دادند و به آنان بى‌اعتماد بودند (رجوع کنید به مَقريزى، ج 1، ص 352). درواقع، فاطميان غالبآ در جبهه مقابل حمدانيان قرار داشتند (رجوع کنید به بخش اول مقاله). به‌رغم آنكه گاه حمدانيان بنابه مقتضيات سياسى به فاطميان التجا مى‌جستند (براى نمونه رجوع کنید به مسكويه، ج 6، ص440ـ441، 449ـ450؛
ابن‌قلانسى، ص50)، اين رويكرد تا پايان حكومت حمدانيان تداوم داشت. با اين حال، گروهى از آخرين بازماندگان خاندان حمدانى، پس‌از سقوط حكومت حمدانيان در شام، در مصر اقامت گزيدند و بعدها در نيمه دوم قرن پنجم، يكى از اخلاف آنان چنان قدرتى يافت كه براى چندين سال بر امور حكومت مصر در دوره مستنصر فاطمى، سيطره يافت و مهم‌ترين كارگزار مصر شد (رجوع کنید به ابن‌تغرى بردى، ج 5، ص 13ـ15، 21ـ22، 90ـ91).

مهم‌ترين نقش حمدانيان حفاظت از مرزهاى قلمرو اسلامى در مقابل تهاجم روميها بود و حمدانيان مهم‌ترين مانع توسعه‌طلبى روميان در نواحى مسلمان‌نشين به‌شمار مى‌رفتند. ازاين‌رو در منشور حكومتى آنان كه از سوى دربار عباسيان ابلاغ مى‌شد، جهاد از مهم‌ترين وظايف حاكم حمدانى بود (رجوع کنید به صابى، ص 192ـ194). بيشترين جهاد عليه روميان را، سيف‌الدوله در فاصله سالهاى 324 تا 356 انجام داد كه او را به كابوسى براى روميان تبديل كرده بود (رجوع کنید به فيصل سامر، ج 2، ص 152ـ190)، اما با مرگ سيف‌الدوله (356)، روميان با استفاده از آشفتگى اوضاع داخلى حمدانيان و ضعف جانشينان سيف‌الدوله، به جبران شكستهاى خود پرداختند. مناسبات حمدانيان با روم شرقى منحصر به جنگ نبود و در دورانهاى كوتاه‌مدت صلح، روابط سياسى و تجارى و حتى دينى بين دو طرف برقرار بود (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 202).

نظام حكومتى و ادارى. حمدانيان داراى دو امارت مستقل در موصل و حلب بودند. اين دو امارت، به‌رغم خاستگاه مشترك و نيز مناسبات سياسى ـ اقتصادى و فرهنگى نزديك، هريك به‌شيوه‌اى مستقل اداره مى‌شدند (رجوع کنید به همان، ج1، ص311ـ 313). امير حمدانى داراى اختيارات بسيار بود، از جمله برگزارى نمازجمعه، اداره امورجنگ، جمع‌آورى ماليات، رسيدگى به مَظالم، نظارت بر عيار سكه و نقوش منسوجات و احتساب (رجوع کنید به صابى، ص 185). قلمرو حمدانيان به چند ناحيه تقسيم شده بود و هر ناحيه يك والى داشت كه از ميان افراد خاندان حمدانى يا غلامان ويژه انتخاب مى‌شدند. ساختار حكومت آنان نظامى بود و امراى حمدانى بيش از آنكه سياسى باشند، جنگاور بودند و ابزار سلطه آنان سپاهيان پرشمارشان بود (رجوع کنید به فيصل سامر، ج 1، ص 319). نهاد وزارت، هم‌زمان، نقش معاونت در امور مالى و ديوانى و سفارت را ايفا مى‌كرد. با اين حال، وزرا استقلال عمل كمى داشتند و غالباً تحت سيطره اميرحمدانى بودند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 228). از جمله وزراى معروف آنان بايد از ابواسحاق قَراريطى، محمدبن فَهداَزْدَى، ابومحمد فياضى و نيز افرادى از خاندان مغربى نام‌برد (رجوع کنید به مسكويه، ج6،ص214؛
ابن‌عديم، ج1،ص152). منصب احتساب از ديگر مناصب ادارى حمدانيان بود (رجوع کنید به صابى، ص 204).

درباره نظام قضايى آنان گفته شده است كه ناصرالدوله شخصاً بر كار مظالم و اجراى حدود نظارت مى‌كرد (رجوع کنید به مسكويه، ج 6، ص70)، در حالى كه ساير امراى حمدانى به انتصاب قضات اهتمام جدّى داشتند (همان، ج 6، ص 437ـ438؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 112، 131، 152، 170، 181، 196، 199). به دليل سنّى بودن اغلب ساكنان قلمرو حمدانيان (البته بعدها سكنه شيعى مذهب افزايش يافت رجوع کنید به بخش مذهب)، قضات غالبآ از ميان اهل سنّت به‌ويژه حنفيان انتخاب مى‌شدند. هرچند در اواخر دوره حمدانيان، گرايش به انتخاب قضات شيعه افزايش يافت (رجوع کنید به فيصل سامر، ج 2، ص 228ـ229، 232).

نظام اقتصادى حمدانيان متكى بر اخذ خراج و ماليات، جزيه و مصادره اموال و املاك بود كه درآمد هنگفتى به خزانه آنان سرازير مى‌كرد. اين ثروت غالباً معلول به كارگيرى شيوه‌هايى قساوت‌بار بود كه نمونه‌هاى آن به‌كرّات در منابع ذكر شده است (رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 94؛
ابن‌حوقل، ص 211ـ214، 220؛
ابوشجاع روذراورى، ص 214ـ215؛
ابن‌عديم، ج 1، ص 112). با اين حال گفته شده كه اين سياست سخت‌گيرانه مالياتى، معلول نياز مبرم حمدانيان به پول براى تأمين مقررى سپاهيان تحت امرشان بوده است (فيصل سامر، ج2، ص 235ـ 236). قلمرو حمدانيان به دليل واقع شدن در مسير راههاى تجارى شرق و غرب، حائز اهميت فراوان بود (رجوع کنید به صابى، ص 194ـ196) و رونق تجارى و بازارهاى متعدد شهرهايى چون حلب، موصل و رَقّه، در آثار جغرافى‌دانان مسلمان وصف شده است. در اين چرخه تجارى، صادرات كالا اعم از محصولات كشاورزى و نساجى و كالاهاى شيشه‌اى، كاغذسازى و غيره اهميت فراوان داشت و هريك از شهرها به ساخت يا توليد محصولى خاص شهرت داشتند (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص214ـ 215، 220ـ221، 227؛
مقدسى، ص138، 141، 145، 181).

هنر و معمارى. حمدانيان موصل به بناى كاخهاى زيبا (فيصل سامر، ج 1، ص350ـ351)، مسجد و آرامگاه به‌ويژه براى شخصيتهاى شيعى، اهتمام بسيار داشتند، از آن جمله است بنايى زيارتگاهى به نام مشهدالدكّه در حلب منسوب به محسن‌بن حسين‌بن على عليهماالسلام (مقدسى، ص 146؛
ابن‌شحنه، ص 85ـ86)، و رباطى عظيم كه ابن‌جبير در قرن ششم در موصل آن را ديده بود (رجوع کنید به ص 189ـ190) و بعدها به جامع يونس نبى تبديل شد (فيصل سامر، ج 1، ص 354). استحكامات نظامى حلب نيز اگرچه قرنها پيش از حمدانيان بنا شده بود، اما سيف‌الدوله و پسر و جانشينش، سعدالدوله، به تجديد بناى باروى شهر و افزودن برجهايى به آن و نيز ترميم قلعه معروف حلب همت گماشتند (ابن‌شداد، ج 1، قسم 1، ص60، 81). بناى كاخهاى باشكوه، از جمله كاخ الحَلْبه و ترميم مسجدجامع حلب (ابن‌عديم، ج 1، ص 119؛
ابن‌شداد، ج 1، قسم 1، ص 93، 104ـ 105)، نمونه‌هايى ديگر از توجه حمدانيان شام به معمارى است.

موسيقى از برجسته‌ترين شاخه‌هاى هنرى در روزگار حمدانيان محسوب مى‌شود. توجه آنان به موسيقى بيش از هر چيز به سبب ثروت فراوان و شادخوارى امرا و بزرگان بود (رجوع کنید به كشاجم، ص 36ـ37، 70ـ71، 73، 107ـ108؛
شابشتى، ص 261ـ262؛
ابن فضل‌اللّه عمرى، ج 1، ص 323). فارابى، بزرگ‌ترين موسيقى‌دان مسلمان، از حمايت سيف‌الدوله برخوردار بود (رجوع کنید به ابن‌خلّكان، ج 5، ص 155ـ156). ابوالفرج اصفهانى نيز كتاب معروف الاغانى خود را به سيف‌الدوله اهدا كرد (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 4، ص 1707ـ1708) و ابن‌فضل‌اللّه عمرى در مسالك‌الابصار (سفر1، ص 379ـ380) از حضور موسيقى‌دانى به نام سقّاره در دربار سيف‌الدوله ياد كرده است. در اشعار شعراى روزگار حمدانيان نيز به‌كرّات از سازهايى چون عود و مِزْهر و اصطلاحاتى چون عوديّات، آلات طرب و مُعلِنَةُ الأَوتار ياد شده است كه بر رواج موسيقى در اين روزگار صحه مى‌گذارد (براى نمونه رجوع کنید به كشاجم، ص 56، 65، 71ـ73، 83، 107ـ108؛
وأواء دمشقى، ص 49).

ادبيات و علوم. ادبيات در دوره حمدانيان چنان غنايى داشت كه فيصل سامر (ج 2، ص 265) دولت حمدانى را دولت شعر و جنگ ناميده است. امراى حمدانى (از جمله سيف‌الدوله، ابوفراس و سه تن از پسران ناصرالدوله)، نه تنها خود غالبآ در زمره ادبا و شعرا بودند (رجوع کنید به ثعالبى، ج 1، ص 53ـ119)، بلكه دربارشان نيز محفل پررونق ادبا و شعرايى بود كه با انواع آثار و اشعار رزمى، بزمى، عاميانه، مدحى، مرثيه‌اى و غيره در آنجا هنرنمايى مى‌كردند. دربار ابوتغلب و به‌ويژه سيف‌الدوله پررونق‌ترين اين محافل بود (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 35ـ36). علاوه بر ابوفراس، شعرايى چون متنبّى*، سَرى رفاء*، بَبَّغا*، صنوبرى* و كشاجم* بسيار مشهور بودند (رجوع کنید به تنوخى، ج 1، ص 103؛
شابشتى، ص260؛
ثعالبى، ج 1، ص 57، 139ـ140، 293ـ294، ج 2، ص 218ـ222). آوازه سيف‌الدوله در ادب چنان بود كه بديع‌الزمان همدانى*، در «المقامة الحمدانية» خود از او ياد مى‌كند (رجوع کنید به ص150ـ156). در لغت و نحو نيز افراد برجسته‌اى چون ابوعلى فارسى و ابن‌جنّى و ابن‌خالويه، در خطابه، ابن‌نباته فارقى و در رسائل ادبى، ابوبكر خوارزمى از حمايتهاى مادى و معنوى امراى حمدانى برخوردار بودند (رجوع کنید به ثعالبى، ج1، ص 88، 137، ج 4، ص 223ـ227؛
ياقوت‌حموى، ج 3، ص1030ـ1031؛
ابن‌خلّكان، ج 2، ص80، 178، ج 3، ص 156، 246ـ248). ساير رشته‌هاى علمى نيز موردتوجه حمدانيان بود، چنان‌كه در علوم عقلى، طب و نجوم نيز بزرگانى چون ابونصر فارابى، عيسى رَقّى، جابربن منصور سُكَّرى، ابوالحسين‌بن كشكرايا و ابوالقاسم تَنّوخى در قلمرو حمدانيان مى‌زيستند (رجوع کنید به قفطى، ص 403، 429؛
ابن‌ابى‌اصيبعه، ص609ـ 610، 613ـ614؛
ابن‌خلّكان، ج 3، ص 366، ج 5، ص 153).

مذهب. به‌رغم هم پيمانى حمدانيان با حكومتها و قدرتهاى سنّى‌مذهب، مذهب آنان آشكارا تشيع دوازده امامى بود (رجوع کنید به ابوفراس حمدانى، ص 337، 351ـ352). گفته شده است كه سيف‌الدوله از سال 351 با اتخاذ تدابيرى، دست به تغيير تركيب جمعيتى حلب به نفع شيعيان زد (رجوع کنید به طباخ، ج 1، ص 253). وى بدين منظور به احداث مقابرى براى شخصيتهاى شيعى نظير عمروبن حَمِق* خُزاعى (خطيب عمرى، ص 146) و درج اسامى پنج تن عليهم‌السلام بر روى برخى سكه‌هاى حمدانى (ابن‌ظافر ازدى، ص 37) پرداخت. بنابه گزارش ابن‌حوقل (ص240)، ابوالهيجاء حمدانى پيرامون مزار امام على عليه‌السلام حصارى استوار ساخت و قبه‌اى بزرگ كه درون آن با فرشهاى گران‌قيمت پوشيده شده بود، بر آن بنا كرد. ابن‌عديم (ج 1، ص 172) نيز از اقدام سعدالدوله به افزودن جملات «حى على خيرالعمل، محمد و علىٌ خيرالبشر» به اذان سخن گفته است. آشكارترين جلوه‌هاى تشيع در اشعار شعراى اين روزگار منعكس است. ابوفراس حمدانى، بارها به مدح اهل بيت و قدح دشمنانشان پرداخته است (براى نمونه رجوع کنید به ص 300ـ304، 337، 346ـ347، 351ـ352؛
نيز رجوع کنید به كشاجم، ص 28ـ31، 108ـ114) و دو شاعر به نامهاى محمدبن احمدبن حمدان معروف به ابوبكر بَلَدى و على‌بن عبداللّه ناشئالاصغر* هم اشعار بسيارى درباره اهل بيت سروده‌اند (رجوع کنید به ابن‌خلّكان، ج 3، ص 369؛
فيصل سامر، ج 1، ص 364). ابوبكر خوارزمى*، اديب معروف، نيز گرايشهاى شيعى‌اش را آشكارا بيان مى‌كرد (براى نمونه رجوع کنید به ص160ـ 172) و شمشاطى*، نحوى مشهور و معلم فرزندان ناصرالدوله، نيز به تشيع گرايش داشت (ياقوت حموى، ج 4، ص1907ـ1908). بااين‌حال، حمدانيان تسامح مذهبى داشتند و رونق فعاليت ديرهاى فراوان منطقه موصل در روزگار آنان (براى نمونه رجوع کنید به شابشتى، ص176، 184ـ185، 218، 300ـ301) گوياى رويكرد حمدانيان به آزادى عمل اهل كتاب بوده است.

سكه‌شناسى. قديم‌ترين سكه به دست آمده از حمدانيان، درهمى مربوط به سال 330 است كه به دستور ناصرالدوله ضرب شده است. نيز سكه‌هايى به تاريخ 331، 333، 334، 354، 360 و غيره به‌دست آمده كه نام خليفه عباسى (گاه نام خليفه فاطمى) همراه با نام امير حمدانى بر آن ضرب شده است (لين‌پول، ج 3،

ص 3ـ9؛
كدرينگتون، ص 62، 69، 74، 78، 191).


منابع:
(32) ابن ابى‌اصيبعه، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بيروت ( 1965)؛
(33) ابن‌اثير؛
(34) ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره ?( 1383)ـ 1392/ ?( 1963)ـ1972؛
(35) ابن‌جبير، رحلة ابن‌جبير، بيروت 1986؛
(36) ابن‌حوقل؛
(37) ابن‌خرداذبه؛
(38) ابن‌خلّكان؛
(39) ابن‌شحنه، الدرالمنتخب فى تاريخ مملكة حلب، چاپ يوسف اليان سركيس، بيروت 1909؛
(40) ابن‌شداد، الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام و الجزيرة، ج 1، قسم 1، چاپ يحيى زكريا عبّاره، دمشق 1991؛
(41) ابن‌ظافر ازدى، اخبار الدولة الحمدانية بالموصل و حلب و ديار بكر و الثغور، چاپ تميمه رواف، (بى‌جا: بى‌نا.، بى‌تا.)؛
(42) ابن‌عديم، زبدة‌الحلب من تاريخ حلب، چاپ سامى دهان، دمشق 1951ـ1968؛
(43) ابن‌فضل‌اللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، سفر1، چاپ عبداللّه سريحى، ابوظبى 1424/2003؛
(44) ابن‌قلانسى، تاريخ دمشق، چاپ سهيل زكار، دمشق 1403/1983؛
(45) ابوشجاع روذراورى، ذيل كتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916، چاپ افست بغداد (بى‌تا.)؛
(46) ابوفراس حمدانى، ديوان، شرح خليل دويهى، بيروت 1420/1999؛
(47) احمدبن حسين بديع‌الزمان همدانى، مقامات ابى‌الفضل بديع‌الزمان الهمدانى، و شرحها لمحمد عبده، بيروت 1889؛
(48) محسن‌بن على تنوخى، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، چاپ عبود شالجى، بيروت 1391ـ1393/ 1972ـ1973؛
(49) عبدالملك‌بن محمد ثعالبى، يتيمة الدهر، چاپ مفيد محمد قميحه، بيروت 1403/1983؛
(50) ياسين‌بن خيراللّه خطيب عمرى، منية الادباء فى تاريخ الموصل الحدباء، چاپ سعيد ديوه‌جى، موصل 1374/1955؛
(51) محمدبن عباس خوارزمى، رسائل‌ابى‌بكر الخوارزمى، بيروت 1970؛
(52) على‌بن محمد شابشتى، الديارات، چاپ كوركيس عوّاد، بيروت 1406/1986؛
(53) ابراهيم‌بن هلال صابى، المختار من رسائل ابى‌اسحق ابراهيم‌بن هلال ابن‌زهرون الصابى، چاپ شكيب ارسلان، بيروت (بى‌تا.)؛
(54) محمد راغب طباخ، اعلام‌النبلاء بتاريخ حلب الشهباء، چاپ محمد كمال، حلب 1408ـ1409/ 1988ـ1989؛
(55) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(56) فيصل سامر، الدولة الحمدانية فى الموصل و حلب، بغداد 1970ـ1973؛
(57) عريب‌بن سعد قرطبى، صلة تاريخ الطبرى، در ذيول تاريخ‌الطبرى، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره: دارالمعارف، ( 1977)؛
(58) على‌بن يوسف قفطى، تاريخ‌الحكماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، چاپ يوليوس ليپرت، لايپزيگ 1903؛
(59) محمودبن حسين كشاجم، ديوان، چاپ خيريه محمد محفوظ، بغداد 1390/1970؛
(60) مسكويه؛
(61) مقدسى؛
(62) احمدبن على مَقريزى، كتاب المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط‌المقريزية، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ( 1970)؛
(63) محمدبن احمد وأواء دمشقى، ديوان، چاپ سامى دهان، بيروت 1414/ 1993؛
(64) ياقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993؛


(65) O. Codrington, A manual of Musalman numismatics, London 1904;
(66) Stanley Lane-Poole, Catalogue of oriental coins in the British Museum, London 1875-1890, repr. Bologna 1967.

/ سيده‌رقيه ميرابوالقاسمى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6523
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست