responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6469

 

حُلْوان ، شهرى تاريخى و رودى در مغرب ايران كه امروزه ويرانه آن برجاى‌مانده است. شهر حلوان بر مدخل يكى از گردنه‌هاى زاگرس معروف به عقبه حلوان، در ساحل چپ رود حلوان (از ريزابه‌هاى رود دياله*) قرارداشت. مكان ويرانه‌ها دقيقاً مشخص نيست. برخى محققان آن را ميان شهرهاى كِرِند و قصرشيرين، در محل شهر سرپل‌زهاب در مغرب استان كرمانشاه، يا «قلعه گبرى» در جنوب آن، مى‌دانند (رجوع کنید به ابن‌اثير، ترجمه فارسى، ج 18، ص 233، پانويس 1؛ محمدامين زكى، ج 1، ص 28، پانويس 1؛ فرهنگ جغرافيائى آباديها، ج 45، ص 159). رالينسون (ص 21) محل آن را در دوازده كيلومترى سرپل زهاب در مسير بغداد ـ كرمانشاه دانسته و افزوده حلوان همان شهر كالَح دوره آشورى يا حَلَح سريانى و محل تبعيد يهوديان بوده است (نيز رجوع کنید به تطيلى، ص 153ـ154؛ رالينسون، ص 22ـ24؛ گابريل، ص 29). اين حلوان را نبايد با حلوانهاى ديگر ــ مانند حلوانِ قهستانِ نيشابور و حلوان مصر كه ابوالفداء (ص 104) و ياقوت حموى (ج 2، ص 321ـ322) به آنها اشاره كرده‌اندــ يكى دانست. امروزه در حدود پانزده كيلومترى مغرب شهر خانقين* در عراق، آبادى‌اى به نام حلوان يا هولوان و نيز جِسْر حلوان وجود دارد.

بنابر برخى منابع، نام شهر از شخصى به نام حلوان‌بن عمران‌بن حاف‌بن قضاعه گرفته شده است (رجوع کنید به بلاذرى، ص519؛
دينورى، ص 292، پانويس 1؛
نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). به نظر بكرى (1403، ج 2، ص 463) چون حلوان در ابتداى عراق و آخر حد جبل (ايالت جبال) قرار داشته، آن را حلوان، به‌معناى نگهبان و نگهدارنده، خوانده‌اند. همچنين حلوان را به معناى بخشش و از حُلْو به معناى شيرين هم دانسته‌اند (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 2، ص 316ـ317؛
فروزانفر، ص 291). احتمال ضعيف‌تر درباره وجه تسميه حلوان، نظر فريور (ص 70) است كه آن را معرّبِ هَلْوَن، از هَلْ به معناى كوه و وَن به معناى درخت سقز، دانسته و افزوده است اين كلمات را اهالى محل ــكه به گورانى (شاخه‌اى از زبان كردى) سخن مى‌گويند ــ به‌كار مى‌برند. نام حلوان با املاى يونانىِ (خالا) در منابع ضبط شده است (ابن‌اثير، همانجا؛
بارتولد، ص 201).

در منابع دوره اسلامى، بناى شهر حلوان را به قباد اول ساسانى (حك : 488ـ?496 و 498 يا 499ـ531 ميلادى) نسبت داده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 1، ص 414؛
حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده، ص 116). اما به نظر مى‌رسد شهر حلوان خيلى پيشتر از اين زمان هم وجود داشته است. به استناد لوحه‌اى متعلق به حدود 2600ق م كه از سر پل زهاب به دست آمده است، اين منطقه در زمان پادشاهى آنوبانى‌نى در تصرف لولويى‌ها بود، سپس جزو قلمرو كاسى‌ها (1734ـ1585ق م) گرديد (محمدامين زكى، ج 1، ص 78ـ79؛
گيرشمن ص 51). در زمان هخامنشيان و در دوره پادشاهى داريوش اول (521ـ 486ق‌م) حلوان در مسير يكى از دو جاده مهم راه شاهى بود كه بابلِ را به بيستون* و اكباتان مرتبط مى‌كرد (گيرشمن، ص 126؛
نيز رجوع کنید به لسترنج، ص 228). در دوره آشورى، اين شهر به خلمنو نيز معروف بود، اطراف آن بسيار حاصلخيز بود و چند چشمه گوگردى و چند درخت انجير ممتاز داشت (ابن‌اثير، ترجمه فارسى، همانجا). به استناد مقبره‌اى صخره‌اى معروف به دوكان دائو (ظاهرآ متعلق به آستياك، پادشاه ماد) در نزديكى ويرانه‌هاى حلوان، احتمالاً حلوان مدتى جزو قلمرو مادها (708 يا 701ـ550ق م) بوده است (رجوع کنید به ميخائيل دياكونوف، ص 137ـ138؛
نيز رجوع کنید به ايگور دياكونوف، ص 375). بطلميوس از ناحيه و شهر حلوان در اقليم چهارم يادكرده است (رجوع کنید به خوارزمى، ص 22، 129).

در دوره ساسانيان، حلوان كوره‌اى به نام خسرو شادفيروز در منطقه سواد بود كه پنج تسوج*/ طَسوج داشت (فيروز قباد، جَبَل، تامَرّا، اَربِل (اِربيل) و خانقين) و جزو ناحيه ماه/ بت مادايه/ الماهَين (منطقه‌اى از گردنه حلوان تا اطراف همدان) به‌شمار مى‌آمد (ابن‌خرداذبه، ص 5ـ6؛
كالسنيكوف، ص 253). حلوان در اين دوره داراى اهميت و مورد توجه شاهان ساسانى بود. قباد اول ميوه‌هاى آن را مى‌ستود (رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 172). همچنين در اين دوره، حلوان، به عنوان شهر مرزى، مانند گمرك يا ايستگاه كنترل بود كه فرستادگان خاقان، در مسير حركت از سرزمين تركان به تيسفون، در آنجا توقف مى‌كردند (رجوع کنید به كالسنيكوف، ص255؛
شوارتس، ج6، ص 677). در 553، 588 و 605 ميلادى حلوان مقرّ كشيشها و در زمان پادشاهى خسروپرويز (590ـ628 ميلادى)، از اقامتگاههاى تابستانى وى بود (كالسنيكوف، ص 254ـ255؛
نولدكه، ص 722).

در دوره اسلامى، هنگام فتح مداين* و جَلولاء* در سال 16 به دست مسلمانان، يزدگرد حلوان را مقرّ خود قرارداد، اما پس از فتح اين دو شهر، وى به رى گريخت و قعقاع بن‌عمرو* در همين سال حلوان را فتح كرد. وى قباد، از اهالى خراسان، را جانشين خود در حلوان قرارداد (رجوع کنید به بلاذرى، ص 366ـ370؛
ابن‌اثير، ج 2، ص 509ـ513، 519ـ523). با تأسيس شهر كوفه در سال 17، حلوان يكى از چهار شهر مرزى آن به شمار رفت (ابن‌اثير، ج 2، ص 530). در سال 21، مردم حلوان يزدگرد را، كه در مرو بود، براى دفع مسلمانان يارى كردند (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 5). در زمان قيام مختار ثقفى در سال 66، سعدبن حُذَيفة‌بن يمان، و در زمان حجاج‌بن يوسف در سال 77، مُطرِّف بن‌مُغيره شورشهاى حلوان را سركوب كردند (همان، ج 4، ص 227، 435).

در سده‌هاى دوم و سوم حلوان جزو ايالت جِبال* بود، اما خراج آن با خراج نواحى سواد (عراق) محاسبه مى‌شد. شهر حلوان بزرگ و باشكوه و داراى قلعه بود و مردم آن فارس و كرد و عرب بودند. از حلوان تا قصرشيرين پنج فرسخ، تا ماذورستان چهار فرسخ و تا مرغزارِ معروفِ مَرْج‌القلعه (در مسير زُبَيديّه/ حسن‌آباد به قرمَسين/ كرمانشاه) ده فرسخ راه بود (رجوع کنید به يعقوبى، ص 270؛
ابن‌خرداذبه، ص 19ـ20؛
نيز رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 6، ص 141، 248، 256). كوره حلوان، مانند دوره ساسانيان، پنج تسوج داشت (رجوع کنید به قدامة‌بن جعفر، ص 235). از وقايع مهم‌تاريخى حلوان در سده‌هاى دوم و سوم اينها هستند: تصرف شهر به‌دست عبداللّه‌بن معاويه (از نوادگان جعفربن ابى‌طالب) در 127؛
اقامت ابومسلم خراسانى براى مدتى در حلوان در 137؛
حمله امين، خليفه عباسى، در 196 به حلوان براى جنگ با طاهربن حسين؛
سپردن حكومت حلوان به اسحاق‌بن ابراهيم‌بن مُصعب، از سوى مأمون عباسى در 215؛
والى شدن بُغاى شرابى در 248؛
و نبرد در حلوان در سال 261 ميان سپاهيان يعقوب ليث صفار و سپاهيان موفق، برادر معتمد عباسى، كه به شكست يعقوب انجاميد (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 5، ص 327، 471، ج 6، ص 252، 256، 417، ج 7، ص 120؛
خواندمير، ج 2، ص 347).

در سده چهارم، ابن‌حوقل (ص 368) حلوان را شهرى بر روى كوه، مشرف بر عراق، نصف دينَوَر*، با خانه‌هايى از جنس گل و سنگ، داراى هوايى گرم و درختان خرما و انار و انجير فراوان وصف كرده است. در همين دوره اصطخرى (ص 87) آن را شهرى آبادان و در رديف هفت شهر بزرگ عراق، و مؤلف حدودالعالم (ص 153)، در ذكر ناحيه عراق، آن را شهرى بسيار با نعمت كه انجير خشك آن صادر مى‌شود خوانده است. در اواخر اين سده، مقدسى (ص 25، 47ـ48، 60، 123) حلوان و كوره آن را از اقليم چهارم، جزو عراق و در رديف امصار (جمع مصر به معناى شهرى بزرگ)ــ يعنى مَقرّ سلطان كه واليان از آنجا به جاهاى ديگر فرستاده مى‌شدندــ آورده و در عين حال آن را قصبه‌اى كوچك دانسته كه دورتادور آن باغ بوده و بازار طويل، دژى كهن، جامع، و هشت دروازه داشته است. وى افزوده است كه كنيسه يهوديان كه در بيرون شهر از گچ و سنگ ساخته شده و مورد احترام است، مجلل‌تر، بزرگ‌تر، آبادتر و دانشمندان و پيرانش بيشتر از بيت‌المقدّس است.

در زمان مقدسى بيشتر شهرهاى كوره حلوان ويران بودند (ظاهرآ به‌سبب زلزله رجوع کنید به ادامه مقاله). وى (ص 115، 123) خانقين، زبوجان، شلاشان، جامد، حر، سيروان و بَنَدنيجان را جزو شهرهاى كوره حلوان ضبط كرده است. برخى از حوادث مهم در سده چهارم در حلوان عبارت‌اند از: ادامه حملات ابوطاهر سليمان‌بن حسن قرمطى به شهرهاى عراق برضد خلفاى عباسى و پناه‌آوردن بسيارى از اهالى بغداد به حلوان در 315؛
واگذرشدن بيشتر قسمتهاى ايالت جبال، از جمله حلوان، به ابوالهيجاءبن حمدان (از فرماندهان نظامى) در 317 در زمان خلع مقتدر عباسى از قدرت؛
لشكركشى ابن‌علّان قزوينى، از فرماندهان مرداويج (مؤسس سلسله آل‌زيار)، به حلوان و قتل و غارت در آنجا در 319؛
تصرف بخشى از ايالت جبال تا مرز حلوان و تعيين عامل و خراج براى آنها از سوى ابوعلى‌بن محتاج (فرمانده سپاه خراسان) در 330؛
در سال 342 گروهى از كردان، قافله نمايندگان ركن‌الدوله (مؤسس آل‌بويه) را كه براى صلح ميان ركن‌الدوله و نوح سامانى در خراسان به راه افتاده بودند، غارت كردند؛
و زمين‌لرزه شديد در 347 كه سبب كشته شدن بسيارى از اهالى حلوان و تخريب شهر و پيرامون آن شد (رجوع کنید به مسكويه، ج 6، ص 206ـ207؛
ابن‌اثير، ج 8، ص 171ـ 173، 200ـ202، 227، 388ـ389، 505ـ506).

در 401 ابوالفتح محمدبن عَنّاز، كه بيست سال حاكم حلوان بود، درگذشت و فرزندش، حُسام‌الدين ابى‌الشوك، به حكومت آنجا رسيد (ابن‌اثير، ج 9، ص 225؛
نيز رجوع کنید به عَنّازيان*). در 437 ابراهيم ينّال، برادر طغرلشاه سلجوقى، حلوان را تاراج كرد و آنجا را به آتش كشيد (همان، ج 9، ص 528ـ529). سه سال بعد گروهى از سپاهيان بغداد، حلوان و آباديهاى اطراف آن را تاراج و ويران كردند (همان، ج 9، ص 545). از ديگر حوادث حلوان در سده پنجم است: حمله نافرجام سعدى ابن ابى‌الشوك به حلوان، در پى سرپيچى از ابونصرخسرو فيروز (از شاهان آل‌بويه)، در 445؛
اقامت ابراهيم‌بن اسحاق، از امراى سلجوقى، در 446 در حلوان؛
اقامت طغرل بيگ سلجوقى در 447 و اقامت سلطان بَرْكيارُق* در 494 در حلوان (رجوع کنید به همان، ج 9، ص 595، 602ـ609، ج 10، ص 306ـ307). در اواخر سده پنجم، حلوان از اقليم چهارم و جزو سواد كوفه به شمار مى‌رفت (رجوع کنید به بكرى، 1992، ج 1، ص 184، ج 2، ص 423).

در نيمه اول سده ششم شهر هنوز رونق داشت، به ‌طورى ‌كه ادريسى (ج 2، ص 670، نيز رجوع کنید به ص 674، 676) نوشته حلوان شهرى بزرگ است كه پس از بصره و كوفه و واسط، هيچ شهر ديگرى در عراق، آبادتر و بزرگ‌تر و حاصلخيزتر از آن نيست و نزديك‌ترين شهر عراق به ارتفاعات است.

در 529 سپاهيان خليفه مُسْتَرشِد باللّه، حلوان و آباديهاى اطراف آن را غارت كردند (ابن‌اثير، ج 11، ص 25). به نظر مى‌رسد كه حلوان، بر اثر حملات پياپى و زمين‌لرزه‌هاى شديد، به‌تدريج ويران شده است. در 544 زمين‌لرزه‌اى بزرگ به‌شدت به حلوان آسيب رساند، به‌طورى كه گفته شده است كوه مقابل شهر كاملا ويران شد (رجوع کنید به همان، ج 11، ص 146). در 565 سپاهيان عبدالملك‌بن محمدبن عطا به شهر و ناحيه حلوان تاخت و تاز كردند (همان، ج 11، ص 359).

در سده ششم بيشتر قسمتهاى شهر و در سده هفتم تمام آن به كلى ويران بود، اما چشمه‌هاى گوگردى آن هنوز شهرت داشت (سمعانى، ج 2، ص 247؛
قزوينى، ص 239). در سده هشتم از شهر تاريخى حلوان فقط نامى باقى مانده بود با مزار چند تن از بزرگان، از جمله حمزه (رجوع کنید به ادامه مقاله)؛
اما اين نام به ناحيه آن اطلاق مى‌شد و ولايت حلوان كمابيش سى‌پاره قريه و حقوق ديوانى شش‌هزار و صد دينار داشت (حمداللّه مستوفى، نزهة‌القلوب، ص 40). سالها پس از ويرانى شهر، به ناحيه آن و قسمتى از رود الوند (ريزابه رود سيروان)، به‌سبب عبور آن از كنار ويرانه‌هاى شهر، حلوان گفته مى‌شد (رجوع کنید به مشيرالدوله تبريزى، ص 108، 118).

مقبره‌هايى كه از گذشته در شهر حلوان قرار دارند، امروزه نزد اهالى محل محترم‌اند. حمزة‌بن حبيب*، معروف به زَيّات، قارى قرآن، كه در 156 در حلوان وفات كرد و امروزه مقبره او بر روى آتشكده‌اى ساسانى است و اهالى محل به آن سيدحمزه مى‌گويند (ابن‌نديم، ص 32؛
خواندمير، ج 2، ص 218؛
كرمانشاهان باستان، ص 143). مقبره احمدبن اسحاق قمى*، محدّث سده سوم و از اصحاب امام عسكرى عليه‌السلام، نيز در ابتداى جاده سرپل‌زهاب به ديره (دهستانى در شمال شهرستان گيلانغرب) واقع است (كشى، ج 2، ص 831؛
كرمانشاهان باستان، ص 143ـ144).

علماى بسيارى به حلوان منسوب‌اند، از جمله ابومحمد حسن‌بن على خَلّال حلوانى، محدّث (متوفى 242)؛
ابوسعيد يحيى‌بن على‌بن حلوانى، محدّث (متوفى 520)؛
و ابومحمد بدل‌بن حسين‌بن على حلوانى، فقيه (متوفى 534؛
سمعانى، همانجا؛
ياقوت حموى، ج 2، ص 318).


منابع:
(1) ابن‌اثير، الكامل فى‌التاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛
(2) همان: كامل: تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 18، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران 1368ش؛
(3) ابن‌حوقل؛
(4) ابن‌خردادبه؛
(5) ابن‌نديم (تهران)؛
(6) اسماعيل‌بن على ابوالفداء، كتاب تقويم‌البلدان، چاپ رنو و دسلان، پاريس 1840؛
(7) محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهة‌المشتاق فى اختراق الآفاق، قاهره: مكتبة الثقافة الدينية، (بى‌تا.)؛
(8) اصطخرى؛
(9) عبداللّه‌بن عبدالعزيز بكرى، كتاب المسالك و الممالك، چاپ ادريان فان‌ليوفن و اندرى فرى، تونس 1992؛
(10) همو، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقّا، بيروت 1403/1983؛
(11) بلاذرى (ليدن)؛
(12) بنيامين‌بن يونه تطيلى، رحلة بنيامين، ترجمها عن‌الاصل العبرى و علق حواشيها و كتب ملحقاتها عزرا حداد، بغداد 1364/1945؛
(13) حدودالعالم؛
(14) حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛
(15) همو، نزهة‌القلوب؛
(16) محمدبن موسى خوارزمى، كتاب صورة الارض من المدن و الجبال و البحار و الجزائر و الانهار، استخرجه من كتاب جغرافيا الذى الفه بطلميوس القلوذى، چاپ هانس فون مژيك، وين 1345/1926، چاپ افست بغداد 1962؛
(17) خواندمير؛
(18) ايگور ميخائيلوويچ دياكونوف، تاريخ ماد، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1357ش؛
(19) ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف، تاريخ ايران باستان، ترجمه روحى ارباب، تهران 1384ش؛
(20) احمدبن داود دينورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛
(21) هنرى كرزيك رالينسون، سفرنامه راولينسون: گذر از زهاب به خوزستان، ترجمه سكندر امان‌اللهى بهاروند، تهران 1362ش؛
(22) سمعانى؛
(23) بديع‌الزمان فروزانفر، فرهنگ تازى به پارسى، تهران 1386ش؛
(24) فرهنگ جغرافيائى آباديهاى كشور جمهورى اسلامى ايران، ج :45 قصرشيرين، تهران: سازمان جغرافيائى نيروهاى مسلح، 1373ش؛
(25) مهدى فريور، «حلوان و ظرفيت توسعه جهانگردى در غرب»، زمان، دوره جديد، ش 13 (دى 1375)؛
(26) قدامة‌بن جعفر، كتاب الخراج، چاپ دخويه، ليدن 1889، چاپ افست 1967؛
(27) زكريابن محمد قزوينى، كتاب آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ فرديناند ووستنفلد، گوتينگن 1848، چاپ افست ويسبادن 1967؛
(28) الى ايوانوويچ كالسنيكوف، ايران در آستانه يورش تازيان، ترجمه م.ر. يحيايى، تهران 1357ش؛
(29) كرمانشاهان باستان: از آغاز تا آخر سده سيزدهم هجرى قمرى، (بى‌جا، بى‌تا.)؛
(30) محمدبن عمر كشى، اختيار معرفة‌الرجال، المعروف برجال‌الكشى، (تلخيص )محمدبن حسن طوسى، تصحيح و تعليق ميرمحمد باقربن محمد ميرداماد، چاپ مهدى رجائى، قم 1404؛
(31) محمدامين زكى، زبده‌ى تاريخ كرد و كردستان، ترجمه يداللّه روشن اردلان، تهران 1381ش؛
(32) مسكويه؛
(33) جعفربن محمدتقى مشيرالدوله تبريزى، رساله تحقيقات سرحديه، چاپ محمد مشيرى، تهران 1348ش؛
(34) مقدسى؛
(35) تئودور نولدكه، تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان، ترجمه عباس زرياب، تهران ?(1358ش)؛
(36) ياقوت حموى؛
(37) يعقوبى، البلدان؛


(38) Vasily Vladimirovich Barthold, An historical geography of Iran, tr. Svat Soucek, Princeton, N.J. 1984;
(39) Alfons Gabriel, Die Erforschung Persiens, Vienna 1952;
(40) Roman Ghirshman, LIran des origines a Lislam, Paris 1951;
(41) Guy Le Strange, The lands of The Eastern Caliphate, Cambridge 1930;
(42) Paul Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen, Hildesheim 1969-1970.

/ معصومه بادنج /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6469
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست