عیدروسیه ، طریقتی منتسب به خاندانی از سادات و صوفیان یمن و هند و اندونزی در قرن نهم و دوازدهم.
مؤسس این طریقت ،عبدالله بن ابوبکر سکران بن عبدالرحمان سقاف، ملقب به شاذلی(ابن عماد،ج8،ص39)، فقيه و صوفی، در 811 در تَريم به دنیا آمد و پدرش او راعيدروس ،يعنی زعيم صوفيه ،لقب داد(شلی،ج2،ص342).عبدالله شانزده ساله بود که پدرش را از دست داد و زير نظرعمويش،عمرمحضار، پرورش يافت وازاو خرقۀ تصوف گرفت (همان،ج2،ص343).عبدالله علوم گوناگونی آموخت ، از جمله فقه و حديث و تفسير (شلی،همانجا).اگرچه وی خرقۀ شاذلیان گرفته بود(ابن عماد،همان،ص40)، طریقت او را شاخه ای از سلسلۀ کبرویه دانسته اند (تریمینگام،ص73؛ د.اسلام، ذیل «عیدروس» ). محمدبن حسن جمل اليل، ابراهيم بن محمد باهرمز، سعدبن عبدالله باعبيد و عبدالله باهراوه از استادان او ( شلی، همانجا)، و عمربن عبدالرحمان صاحب الحمراء،عبدالله بن احمد باکثير، محمدبن علی عفيف هجراني و احمد قسم بن علوي شيبه از شاگردان او بودند( همان،ج2، ص 345).
او به نوشته های عرفانی غزالی، به ويژه احياء علوم الدين،علاقه داشت و معتقد بود هر که احياء علوم را مطالعه کند از مجتهدان محسوب می شود و شاگردان خويش را به خواندن و استنساخ و عمل به آن سفارش می کرد(همان،ج2،ص345ـ346). او در عين حسن ظن به ابن عربی، شاگردانش را از مطالعۀ فتوحات مکيۀ ابن عربی، نهی می¬کرد، زیرا این کتاب را فراتر از فهم همگانی می دانست (همان،ج2، ص346).
عبدالله در12 رمضان 865 درگذشت و او را در زادگاهش به خاک سپردند ( همان، ج2، ص361) .
برخی از آثار او عبارت اند از: رساله ای در مناقب شيخ خويش ( سعد بن علی)، و الکبريت الاحمر شرحی بر قصيدۀ سعيد بالحاف (همان،ج2،ص 346ـ347 ). شاگردش ،عمربن عبدالرحمان، در فتح الرحيم الرحمن بسياری از آرای او را ذکر کرده (همان،ج2،ص347، 356) و عبدالقادر بن شيخ در کتاب فتح الله القدوس فی مناقب عبدالله العَيَدروس برخی از کرامات او را نقل نموده است (همان، ج2، ص 356).
از ویژگیهای طریقت وی، اعتدال میان سکر و صحو، جمع شریعت و حقیقت و علم و عمل بود (همان،ج2، ص344).
طریقت عیدروسیه، از طریق نوادگان عبدالله عیدروس، در گجرات و اغلب شهرهای دکن گسترده شد(رجوع کنید به تصوف*، بخش «تصوف در شبه قارة هند»، ص408) و حتی در اندونزی و ساحل شرقی افریقا نیز نفوذ یافت. با وجود این، عیدروسیه طریقتی کم اثر و محدود به اعضای خاندان عیدروس باقی ماند(تریمینگام،همانجا). پیروان این طریقت در هند با مشایخ سایر سلسله های صوفیانه مراوده داشتند و از آنها خرقه می گرفتند(شلی، همان، ص268).
منابع: (1) ابن عماد؛ 2- محمد شلی، المشرع الروی،[بی جا]،1980؛
(3) J Spencer Trimingham, The Sufi Orders in Islam, London,1973;