حكیمى ، ابراهیم، ملقب به حكیمالملك، از دولتمردان دوره قاجار و پهلوى. وى در 1288، و به قولى در 1290، در تبریز به دنیا آمد. خانوادهاش اصفهانیالاصل بودند (بامداد، ج 1، ص 8؛ یغمائى، ص 128). پدرش میرزا ابوالحسن حكیمباشى و عمویش میرزامحمود حكیمالملك، از پزشكان دربار مظفرالدین شاه (حك 1313:ـ1324) بودند (عظیمى، ص 121) و به آنان لقب حكیمالملك اعطا شده بود. ابراهیم پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى در دارالفنونِ مظفرىِ تبریز و نیز در دارالفنون ناصرى تهران در 1312، تحت سرپرستى برادر بزرگش، نصرةالحكما، به دانشكده پزشكى در پاریس رفت (بامداد، ج 1، ص 8ـ9؛ صفائى، ج 1، ص 93).
در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا در 1321، همراه شاه به ایران بازگشت و حكیمباشىِ مظفرالدین شاه گردید و بعد از فوت عمویش، شاه به او لقب حكیمالملك داد (صفائى، همانجا؛ بامداد، ج 1، ص 9). وى بر اثر تجویز اشتباه دارو به شاه، جان وى را به خطر انداخت (عاقلى، ج 1، ص 590) و به همین سبب، از طبابت كناره گرفت (صفائى، ج 1، ص 94). پس از مرگ مظفرالدین شاه، به مشروطهخواهان پیوست (یغمائى، ص 129). وى عضو كمیته انقلاب ملى بود و جلسات كمیته در منزل او برگزار میشد (ملكزاده، 1325ش، ص 200).
پس از استقرار مشروطیت، وى به عضویت لژ بیدارى ایران، كه احتمالاً در 1325 فعالیتش را آغاز كرده بود، در آمد. او استاد اعظم مادام العمر لژ بود (رجوع کنید به رائین، ج 2، ص 48ـ49، 52). در دوره اول مجلس شوراى ملى به نمایندگى برگزیده شد (بامداد، ج1، ص9). پس از به توپ بسته شدن مجلس، به سفارت فرانسه پناهنده شد و سپس به اروپا رفت (تقیزاده، ص 83). در آنجا برضد محمدعلى شاه (حك 1324:ـ1327) به فعالیت پرداخت (عبداللّهپور، ص 209). بعد از فتح تهران و بركنارى محمدعلى شاه، به ایران بازگشت و از سوى هیئت مدیره موقت براى اداره امور كشور، مأمور اصلاحاتى در دربار شد (براى آگاهى از برخى جزئیات رجوع کنید به تقیزاده، ص 141؛ ملكزاده، 1363ش، ج 6، ص 1256). وى در انجمن آشتى ملى، كه براى تدوین قانون انتخابات تشكیل شده بود (رجوع کنید به كتاب نارنجى، ج 2، ص 206ـ 207) و در انجمن نُظّار، كه نظارت بر انتخابات تهران را برعهده داشت (ملكزاده، 1363ش، ج6، ص1287)، نیز حضور داشت.
در دومین دوره مجلس شوراى ملى (1328)، حكیمى نماینده مردم آذربایجان شد (بامداد، همانجا). در اولین دولتبعد از فتح تهران، به ریاست مستوفیالممالك، وزیر مالیه گردید، لیكن چند ماه بعد محترمانه كنار گذاشته شد (رجوع کنید به صفائى، ج 1، ص 96). در دولت دومِ محمد ولیخان سپهدار، حكیمى وزیر علوم و اوقاف و فواید عامه و در دولت صمصامالسلطنه، وزیر مالیه بود كه از سمت اخیر استعفا كرد (شجیعى، ج 3، ص 83ـ 84؛ براى برخى جزئیات و علل آن رجوع کنید به كتاب آبى، ج6، ص1335؛ اوراق تازهیاب مشروطیت، ص 220ـ221). در دولتهاى مستعجلى كه قبل از كودتاى سوم اسفند روى كار آمدند (نظیر دولت علاءالسلطنه، مشیرالدوله، عینالدوله، مستوفیالممالك، و صمصامالسلطنه)، حكیمى به تناوب، وزارت علوم و اوقاف و فواید عامه، وزارت مالیه و وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه را برعهده داشت (رجوع کنید به شجیعى، ج 3، ص 92، 97ـ98، 100، 109، 114ـ 115، 121).
در جریان كودتاى اسفند 1299، عوامل كودتا وى را دستگیر و چندى بازداشت كردند (عاقلى، ج 1، ص 591). با روى كار آمدن رضاخان، حكیمى از سیاست كناره گرفت (عظیمى، ص 121؛ یغمائى، ص 135) و به تألیف پرداخت، اما اثرى از او به چاپ نرسید. از جمله تألیفاتش، فرهنگ طبى مشتمل بر 000، 26 لغت، فرهنگ فارسى ـ فرانسه شامل000 ،60 لغت، و كتابى در كالبدشناسى بود (یغمائى، ص 135؛ مهدینیا، ص 21).
از عملكرد حكیمى در دورههاى متعدد وزارتش (تا روى كارآمدن رضاخان)، تأسیس مدرسه حقوق زیر نظر وزارت معارف (رجوع کنید به یغمائى، ص 133)، تأسیس مدرسه نقاشى به ریاست كمالالملك (ملكزاده، 1363ش، ج 6، ص 1356)، تصویب قانون اعزام دانشجو به خارج از كشور (سرمد، ص 295) و تأسیس دارالمعلمین (یغمائى، ص 134) بود و از جمله فعالیتهاى سیاسى وى مشاركت در تأسیس حزب تجدد همراه با علیاكبر داور* و عبدالحسین تیمورتاش* و محمد تدین* بود (ملائى توانى، ص 291).
با سقوط رضاشاه، وى به صحنه سیاست بازگشت و در مرداد 1321 در دولت قوامالسلطنه وزیر مشاور شد، ولى با سقوط دولت مزبور در بهمن همان سال، تا 1324ش عهدهدار هیچ سِمَت دولتى دیگرى نگردید (صفائى، ج 1، ص 98ـ99). در اردیبهشت 1324، فراكسیونهاى مختلف مجلس به نخستوزیرى وى، به عنوان دولتمردى محترم و بدون مناسبات نزدیك با قدرتهاى خارجى، متمایل شد ولى او در انتخاب وزیران، نظر نمایندگان را تأمین نكرد و در نتیجه، مجلس به وى رأى اعتماد نداد (آبراهامیان، ص 215؛ عظیمى، ص 162؛ بیانى، ص 50ـ51).
در مهر 1324، دوباره براى نخستوزیرى به مجلس معرفى شد و، بهرغم مخالفتهاى طرفداران سید ضیاءطباطبایى و رأى ممتنع حزب توده، به نخستوزیرى رسید (خامهاى، ص 451). در زمینه سیاسى، برنامه وى رفتار ملایم با اتباع شوروى براى ترغیب آنان به خروج از ایران و حمایت نكردن از نهضتهاى مخالف و كاستن از نگرانیهاى محافظه كاران بود (آبراهامیان، ص220؛ براى متن برنامههاى دولت دوم حكیمى رجوع کنید به كیاستوان، ج 2، ص 215). با این همه، درخواست حكیمى مبنى بر رسیدگى دبیركل سازمان ملل به مداخلات شوروى در امور داخلى ایران، موجب نارضایى گسترده شورویها از حكیمى گردید (فوست، ص 101). بیشتر مشكلات حكیمى در این دوره، خارج نشدن شوروى از خاك ایران، بحران آذربایجان، و محدودیتهایى بود كه صدرالاشراف، نخستوزیر پیشین (توقیف روزنامهها و بستن باشگاههاى حزب توده)، ایجاد كرده بود (خامهاى، همانجا). چند عامل باعث شد كه بخواهند وى را استیضاح كنند. این عوامل عبارت بودند از: به تفاهم نرسیدن با شوروى؛ پذیرفتن پیشنهاد بوین (سفیر كبیر بریتانیا در ایران) مبنى بر تشكیل كمیسیون سه جانبه مركّب از نمایندگان انگلیس و شوروى و امریكا براى حل مشكل آذربایجان، بدون مشورت با مجلس؛ و بسته ماندن باشگاههاى حزب توده (خامهاى، ص 457ـ460؛ صفائى، ج 1، ص 103). حكیمى وعده داد كه در آیندهاى نزدیك استعفا خواهد كرد، و همین امر سبب شد كه استیضاحش پس گرفته شود (عظیمى، ص 143ـ144؛ بیانى، ص 361ـ362). آنگاه وى پس از شكایت از شوروى به سازمان ملل و یك روز بعد از طرح شكایت در سازمان ملل، از نخستوزیرى استعفا نمود (تقیزاده، ص 271ـ272).
در آذر 1326، بعد از استعفاى احمد قوام، حكیمى بار دیگر به نخستوزیرى رسید و به اجراى سیاستهاى موردنظر دربار و انگلیس پرداخت (رجوع کنید بهآبراهامیان، ص 247). این دوره زمامدارى وى كوتاه بود. وى در مورد قتل محمد مسعود (مدیر مسئول روزنامه مردامروز) استیضاح شد و استعفا كرد (مكى، ص 73ـ 74، 97؛ براى نمونه رابطه شاه و حكیمى در این مقطع رجوع کنید به اسنادى از احزاب سیاسى در ایران ، ص 382ـ383). دادن لایحه تشكیل مجلس سنا، طرح دعوى علیه قوام در مورد اختلاس از خزانه دولت، بستن باشگاههاى حزب توده و دستگیرى كارگران هواخواه حزب توده، از جمله عملكردهاى وى در این دوره از صدارتش بود (آبراهامیان، همانجا). وى در 1328ش، پس از ترور عبدالحسین هژیر، به وزارت دربار منصوب شد (صفائى، ج 1، ص 118)، اما پس از یك سال استعفا كرد (خامهاى، ص 853). وى تا آخر عمر، نماینده انتصابى در مجلس سنا و از حقوق و مزایاى سناتورى بهرهمند بود.
حكیمى در 27 مهر 1338، بر اثر ذاتالریه، در تهران درگذشت و در ابنبابویه شهر رى دفن گردید (صفائى، ج 1، ص 118ـ119؛ براى آگاهى از داورى معاصران حكیمى درباره وى رجوع کنید به هدایت، ص 443؛ مكى، ص 84). حكیمى دوبار ازدواج كرد، همسر اولش فرانسوى بود كه از او صاحب دو فرزند شد. از همسر دومش، بلقیس حكیمى فرزندى نداشت (صفایى، ج 1، ص 118).
منابع : (1) اسنادى از احزاب سیاسى در ایران (1340ـ1320ه .ش.)، تهیه و تنظیم اداره كل آرشیو، اسناد و موزه دفتر رئیسجمهور، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379ش؛ (2) اوراق تازهیاب مشروطیت مربوط به سالهاى 1325ـ1330 قمرى، چاپ ایرج افشار، تهران : جاویدان، 1359ش؛ (3) مهدى بامداد، شرححال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، تهران 1347ـ1351ش؛ (4) خانبابا بیانى، غائله آذربایجان، تهران 1375ش؛ (5) حسن تقیزاده، زندگى طوفانى : خاطرات سید حسن تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1372ش؛ (6) انورخامهاى، خاطرات سیاسى، تهران 1372ش؛ (7) اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، تهران 1378ش؛ (8) غلامعلى سرمد، اعزام محصل به خارج از كشور در دوره قاجاریه، تهران 1372ش؛ (9) زهرا شجیعى، نخبگان سیاسى ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامى، ج 3، تهران 1372ش؛ (10) ابراهیم صفائى، نخستوزیران، ج 1، (تهران 1351ش)؛ (11) باقر عاقلى، شرححال رجال سیاسى و نظامى معاصر ایران، تهران 1380ش؛ (12) احمد عبداللّهپور، نخستوزیران ایران، (تهران) 1369ش؛ (13) كتاب آبى: گزارشهاى محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، به كوشش و ویراستارى احمد بشیرى، تهران: نشر نو، 1362ـ 1369ش؛ (14) كتاب نارنجى: گزارشهاى سیاسى وزارت امورخارجه روسیه تزارى درباره انقلاب مشروطه ایران، ج 2، ترجمه فتحاللّه دیدهبان و دیگران، به كوشش و ویراستارى احمد بشیرى، تهران: نشرنور، 1366 ش؛ (15) حسین كیاستوان، سیاست موازنه منفى در مجلس چهاردهم، (تهران) 1327ـ1329ش؛ (16) حسین مكى، خاطرات سیاسى حسین مكى، تهران 1368ش؛ (17) علیرضا ملائى توانى، مشروطه و جمهورى : ریشههاى نابسامانى نظم دموكراتیك در ایران 1305ـ 1284، تهران 1381ش؛ (18) مهدى ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1363ش؛ (19) همو، زندگانى ملكالمتكلمین، تهران 1325ش؛ (20) جعفر مهدینیا، زندگى سیاسى ابراهیم حكیمى (حكیمالملك)، تهران 1382ش؛ (21) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛ (22) اقبال یغمائى، وزیران علوم و معارف و فرهنگ ایران، تهران 1375ش؛
(23) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princeton, N. J. 1983; (24) Fakhreddin Azimi, Iran: the crisis of democracy, London [c 1989]; (25) Louise L'Estrange Fawcett, Iran and the Cold War: the Azerbaijan crisis of 1946, Cambridge 1992.