حكیمباشى ، عنوان طبیب مخصوص سلطان و رئیس همه پزشكان كشور در دوره صفویه، قاجاریه و عثمانى.
این واژه ــكه مركّب است از كلمه عربى «حكیم» و پسوند تركىِ «باشى»ــ از دوره صفوى در منابع فارسى به كار رفته، اما این منصب با عنوان «رئیسالاطبا» پیش از آن نیز در سرزمینهاى اسلامى وجود داشته، هر چند نقش و مسئولیتهاى این دو با یكدیگر متفاوت بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). انتخاب طبیبان حاذق به عنوان پزشك مخصوص شاهان، اغلب از میان یونانیان، در ایران پیش از اسلام مرسوم بوده است (رجوع کنید به بریان، ج 1، ص 561ـ564؛ تقیزاده، ج 1، ص 228). در دوره ساسانیان از منصبى به نام «دُرُسْتبَد» یا «ایران/ اران درستبَد» نام برده شده كه ریاست همه پزشكان مملكت و طبابت پادشاه را برعهده داشتهاست (رجوع کنید به كریستنسن، ص 421؛ تقیزاده، ج 1، ص 231؛ اذكائى، ج 2، ص 356ـ 357). قفطى (ص 133) این منصب را «درستاباذ» ضبط كرده كه به گفته وى در دوره خسروپرویز (حك: 595ـ628 میلادى) در اختیار جبرئیلبن بختیشوع* بوده است (درباره ضبطهاى دیگر این واژه و معانى آن رجوع کنید به اذكائى؛ تقیزاده، همانجاها). كریستنسن (ص 423) نیز برزویه* را «رئیس اطباى شاهى» در زمان خسرو انوشیروان (حك : 531ـ579 میلادى) دانسته است. با این حال، از حدود اختیارات صاحبان این مناصب و چگونگى نظارت آنان بر فعالیت سایر پزشكان اطلاعى در دست نیست.
خلفا و سلاطین مسلمان، اغلب ماهرترین و مشهورترین طبیب عصر را طبیب خاص خود میكردند (رجوع کنید به ابنجلجل، ص 59، پانویس؛ ابن ابیاصیبعه، ص 171؛ ابنتغرى بردى، ج 3، ص 17ـ18، 257). برخى از این پزشكان از اوایل دوره عباسیان، لقب رئیسالاطبا یافتند كه علاوه بر طبابت خلیفه یا سلطان، وظایف دیگرى نیز برعهده داشتند، از جمله نظارت بر كار سایر پزشكان، ریاست بیمارستانها و تدریس طب (رجوع کنید به ابن ابیاصیبعه، ص 187ـ188، 271، 544؛ ابنكثیر، ج 14، ص 160). ظاهراً این منصب از دوره مقتدر عباسى (حك: 295ـ320) اهمیت فراوان یافت، زیرا در سال 319 اشتباه یكى از پزشكان بغداد در معالجه بیمارى خلیفه، به مرگ وى انجامید و از این دوره رئیسالاطبا موظف شد از داوطلبان این حرفه امتحان بگیرد و آنان پس از پذیرش در امتحان و كسب «اجازه» از وى، مجاز به طبابت بودند (عیسى، ص 42ـ43). قلقشندى (ج 11، ص 377ـ378، 380) دو توقیع انتصاب رئیسالاطباى مصر و شام در دوره ممالیك را آورده است. در این احكام، ضمن بیان اهمیت رئیسالاطبا، به برخى وظایف وى اشاره شده است كه با وظایف حكیمباشى در دورههاى بعد شباهت بسیارى دارد (رجوع کنید به ادامه مقاله).
در دوره صفویه، حكیمباشى یكى از صاحبمنصبان مهم دربار و ملقب به مقربالخاقان بود. وى طبیب مخصوص سلطان و رئیس و ریش سفیدِ همه اطباى دربار به شمار میآمد. تمام طبیبان مملكت نیز تحت نظر وى كار میكردند و بدون تصدیق و اجازه او حق طبابت نداشتند (میرزاسمیعا، ص 20؛ میرزارفیعا، ص 64ـ65؛ نصیرى، ص 41ـ42). مواجب طبیبان نیز با «تصدیق و تجویز» حكیمباشى پرداخت میشد (میرزاسمیعا، همانجا)، اما از چگونگى نظارت وى بر اوضاع بهداشتى و درمانى و نیز نحوه عزل و نصب طبیبان اطلاعى در دست نیست. وى پیوسته «انیس و جلیس» سلطان بود و در تشریفات، به همراه امرا و درباریان، در كنار او میایستاد (رجوع کنید به میرزارفیعا، ص 64؛ نصیرى، ص 41). حكیمباشى هر روز صبح و عصر سلطان را معاینه میكرد و غذاها و نوشیدنیهاى لازم را براى او سفارش میداد و مواظب بود مزاج سلطان از حد اعتدال خارج نگردد. به هنگام نشستن سلطان بر سر سفره، وى موظف بود منافع و مضرات غذاهاى موجود را براى او شرح دهد و خوردن یا نخوردن هر غذا را به وى توصیه كند (میرزارفیعا، ص 65؛ سانسون، ص 32).
حكیمباشى با اجازه سلطان به معالجه برخى از درباریان وامرا نیز میپرداخت (سانسون، همانجا). همچنین در صورتى كه حاكمانِ ولایتها و امیران و سرداران، از دربار تقاضاى طبیب خصوصى میكردند، انتخاب آن طبیب برعهده حكیمباشى بود (میرزاسمیعا، همانجا). در كنار حكیمباشى، اطباى دیگرى نیز در دربار حضور داشتند. دو تن از این افراد، كه به نظر میرسد دستیار وى بودهاند، حكیم اكبر یا بزرگ و حكیم اصغر یا كوچك لقب داشتند و در دربار از اعتبار بسیارى برخوردار بودند (نصیرى، ص 42ـ43؛ كمپفر، ص 101). پزشك مخصوص حرمسرا، كه بدون نظارت حكیمباشى كار میكرد و عهدهدار طبابت ساكنان حرمسرا و شاهزادگان بود، «حكیم حَرَمِ علیه» یا «حكیمباشى گرى حرمعلیه» لقب داشت (میرزارفیعا، همانجا؛ نصیرى، ص 43). این منصب به افرادى واگذار میشد كه «در كمال محرمیت» بودند و علم و تجربه بسیارى داشتند (نصیرى، همانجا). علاوه بر پزشكان، عطارباشىِ خاصه نیز تحتنظر حكیمباشى كار میكرد. او فقط نسخههاى ممهور به مهر حكیمباشى را تهیه میكرد (میرزاسمیعا، همانجا؛ نصیرى، ص 42).
حكیمباشى، به دلیل نزدیكى به سلطان، در دربار و سازمان ادارى و سیاسى دوره صفوى نفوذ فراوانى داشت. از دخالت و اِعمالِ نفوذ صاحبان این منصب در برخى از رخدادهاى سیاسى، گزارشهایى در دست است (رجوع کنید به فلور، ص 29، 93؛ كروسینسكى، ص 46ـ48). با این حال، حكیمباشى پیوسته در معرض غضب سلطان و عزل از منصب خویش قرار داشت و بهویژه پس از درگذشت ولینعمت خویش، ممكن بود مورد بیمهرى قرار بگیرد و حتى به قتل برسد (رجوع کنید به سانسون؛ كمپفر، همانجاها؛ جملى كاررى، ص 89؛ مینورسكى، ص 109).
در منابع دوره افشاریه و زندیه، به دلیل اوضاع نابسامان سیاسى، از منصب حكیمباشى كمتر سخن به میان آمده است. از این دوره استخدام طبیبان فرنگى، به عنوان پزشك مخصوص شاه، بهتدریج رواج یافت (رجوع کنید به بازن، ص 29ـ30؛ لاكهارت، ص 605ـ606).
در دوره قاجار حكیمباشى از مقربالخاقانها و داراى اعتبار فراوان بود (پولاك، ص 406). از تشكیلاتى كه حكیمباشى در این دوره در رأس آن قرار داشت و چگونگى نظارت وى بر امور پزشكى اطلاعى در دست نیست. استخدام پزشكان فرنگى یا ایرانیانى كه در فرنگ تحصیل كرده بودند، به عنوان حكیمباشى، در این دوره بسیار رایج گردید. حكیمباشیهاى فرنگى، ضمن طبابت براى سلطان، گاه خدمات دیگرى نیز براى وى انجام میدادند. طولوزان*، حكیمباشى ناصرالدین شاه، هنگام غذا خوردنِ سلطان از «روزنامجات فرنگستان» مطالبى براى وى میخواند (حكیمالممالك، ص 25، 27، 37). فرنگیها، به دلیل اعتبار و درآمد زیاد حكیمباشى، براى دستیابى به این منصب تلاش بسیارى میكردند و گاه خویشتن را بهدروغ طبیب معرفى میكردند (پولاك، ص 410ـ411). بسیارى از این حكیمباشیهاى فرنگى بیش از آنكه به فكر طبابت سلطان باشند در اندیشه تبلیغ عقاید خویش یا جاسوسى براى كشور خود بودند (بازن، ص 29؛ احتشامالسلطنه، ص 168). لقب حكیمباشى در این دوره ویژه یك طبیب نبود و گاه همزمان به چندین پزشك ایرانى و خارجى حكیمباشى اطلاق میگردید (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1363ـ 1367ش، ج 1، ص 546؛ همو، 1363ش، ص 47). در منابع از منصب «حكیمباشىِ نظام» نام برده شده كه ظاهرآ مسئول امور پزشكى و انتخاب طبیب براى نیروهاى نظامى و قشون بوده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367ش، همانجا؛ مدرسى و همكاران، ص 229، 392؛ نیز رجوع کنید به پولاك، ص 408). در این دوره نیز حكیمباشیها، به دلیل نفوذ فراوان در دربار، نقش مهمى در امور سیاسى داشتند. آنان گاه به مناصب عالى سیاسى و نظامى دست مییافتند (رجوع کنید به پولاك، ص 406) و ممكن بود مشاور عالى سلطان شوند یا از جانب وى به سفارت به برخى كشورهاى اروپایى فرستاده شوند (رجوع کنید به سپهر، ج 2، ص 854؛ اعتضادالسلطنه، ص 601).
منصب حكیمباشى در قلمرو عثمانى داراى سازمانى به مراتب منظمتر و منسجمتر از ایران بود. به نظر میرسد تا دوره بایزید دوم (حك : 886ـ918) به صاحب این منصب «سَر اَطبا» و «رئیسالاطبا» میگفتند و مسئولیت وى تنها طبابت سلطان بود. در دوره بایزید دوم، محمد محییالدین ازمیتى حكیمباشى شد و تا اواخر دوره عثمانى صاحب این منصب، مسئول همه امور بهداشتى و پزشكى كشور، عهدهدار عزل و نصب جراحباشى، كحالباشى، منجمباشى، عطاران، شربتچیان و سایر اطبا و نظارت بر كار بیمارستانها، و در واقع وزیر بهداشتِ آن دوره، بود (الدولة العثمانیة، ج 1، ص 305؛ دورسون، ص 266؛ د. ا. د.ترك، ذیل واژه). حكیمباشى ضمن تدریس طب، موظف بود لیاقت داوطلبان این حرفه را نیز، با امتحان آنان، تأیید كند، چنانكه هیچكس حق نداشت بدون دریافت اجازهنامه از وى، به امور پزشكى و تأسیس «معاینهخانه» بپردازد (براى نمونههایى از این اجازهنامهها رجوع کنید به د.ا.د.ترك، همانجا؛ عیسى، ص 44ـ45؛ نیز رجوع کنید به اوزون چارشیلى، ج 2، ص 601، 642). وى گاه، به همراه جراحباشى و كحالباشى، به سركشى از طبیبان و جراحان و كحالان و عطاران مسلمان و غیرمسلمان میپرداخت و به تخلفات احتمالى آنان رسیدگى میكرد (د.ا.د.ترك، همانجا؛ نیز رجوع کنید به الدولة العثمانیة، همانجا).
حكم انتصاب حكیمباشى را سلطان صادر میكرد (براى مشاهده نمونههایى از این احكام رجوع کنید به د.ا.د.ترك، همانجا) و در مراسمى، با حضور سران و بزرگان مملكت، به وى ابلاغ میشد. در این مراسم اغلب از طرف سلطان لباسى از پوست سمور و نیز نوعى عبا و سرپوش به حكیمباشى میپوشاندند (همانجا). حكیمباشى در سایر محافل و مجالس رسمى نیز جایگاه مهمى داشت. در مراسم آغاز سال نو، وى معجونى به نام نوروزیه، براى سلطان و درباریان و بزرگان حكومتى، تهیه میكرد (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه؛ دورسون، همانجا). حكیمباشى در طوپقاپیسراى و در محلى به نام «قلعهباش لاله» ساكن بود و صد خدمتكار داشت. وى، كه در دربار و دستگاه ادارى عثمانى داراى نفوذ فراوان بود، گاه به مناصب مهمى همچون دفتردارى وزیر، قاضى عسكرى و حتى وزارت ارتقا مییافت (د.ا.د.ترك؛ الدولة العثمانیة؛ دورسون، همانجاها). حكیمباشیها تا 1252/1836 از میان دانشمندان و علما (عِلمیه)، كه داراى اعتبار فراوان بودند، برگزیده میشدند، اما از این سال با تأسیس دائره صِحیه از نفوذ و اعتبار حكیمباشیها كاسته شد و در نتیجه انتصاب آنان از میان دیوانیان (مُلكیه) صورت میگرفت (همانجاها). در 1266/ 1850، با تشكیل وزارت طبّیه، وظایف حكیمباشى عمدتاً به این وزارتخانه محول گردید و مسئولیت وى با لقب «سر طبیبِ حضرت شهریارى» به قصر و طبابت سلطان محدود شد (د.ا.د.ترك؛ د. اسلام؛ الدولةالعثمانیة، همانجاها).
حكیمباشیها در دورههاى گوناگون درآمد فراوانى داشتند. مبالغ متفاوتى كه درباره حقوق آنان در منابع ذكر شده است نشان میدهد كه حقوق آنان بسیار بیشتر از دیگر صاحبمنصبان و كاركنان دربارى و دیوانى بوده است (براى نمونه رجوع کنید به میرزا رفیعا، ص 65؛ نصیرى، ص 41؛ د.ا. د.ترك، همانجا؛ اوزون چارشیلى، ج 2، ص 641). بهعلاوه، آنان به مناسبتهاى مختلف هدایایى از سلطان یا شاهزادگان و بزرگان تحت درمان، دریافت میكردند. همچنین گاه زمینهایى به صورت اقطاع، تیول و جاگیر به حكیمباشى واگذار میشد (فرمانها و رقمهاى دوره قاجار، ج 1، ص 152؛ د. ا. د.ترك، همانجا). با این حال، ممكن بود با مرگ سلطان، حكیمباشى همه داراییهاى خویش را از دست بدهد (رجوع کنید به پولاك، ص 407؛ كمپفر، ص 101؛ سانسون، ص 32؛ مینورسكى، ص 109).
منابع : (1) ابنابیاصیبعه، عیونالانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( 1965)؛ (2) ابنتغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ (3) ابنجلجل، طبقات الاطباء و الحكماء، چاپ فؤاد سید، قاهره 1955؛ (4) ابنكثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ (5) پرویز اذكائى، فهرست ماقبل الفهرست : آثار ایرانى پیش از اسلام، بخش 2، مشهد 1378ش؛ (6) محمود احتشامالسلطنه، خاطرات احتشامالسلطنه، چاپ محمدمهدى موسوى، تهران 1366ش؛ (7) علیقلیبن فتحعلى اعتضادالسلطنه، اكسیر التواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259ق، چاپ جمشید كیان فر، تهران 1370ش؛ (8) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعیل رضوانى، تهران 1363ـ1367ش؛ (9) همو، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران: اساطیر، 1363 ش؛ (10) رنه بازن، نامههاى طبیب نادرشاه، ترجمه علیاصغر حریرى، چاپ حبیب یغمائى، تهران 1340ش؛ (11) پییر بریان، تاریخ امپراتورى هخامنشیان: از كوروش تا اسكندر، ترجمه مهدى سمسار ، تهران 1378ش؛ (12) یاكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك، ترجمه كیكاوس جهاندارى، تهران 1361ش؛ (13) حسن تقیزاده، مقالات تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1349ـ1358ش؛ (14) جووانى فرانچسكو جملى كاررى، سفرنامه كاررى، ترجمه عباس نخجوانى و عبدالعلى كارنگ، (تبریز) 1348ش؛ (15) علینقیبن اسماعیل حكیمالممالك، روزنامه سفر خراسان، تهران 1356ش؛ (16) داود دورسون، دین و سیاست در دولت عثمانى، ترجمه منصوره حسینى و داود وفائى، تهران 1381 ش؛ (17) الدولة العثمانیة: تاریخ و حضارة، نقله الى العربیة صالح سعداوى، استانبول: مركز الابحاث للتاریخ و الفنون و الثقافة الاسلامیة، 1999؛ (18) مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع كشور ایران در عهد شاهسلیمان صفوى، ترجمه محمد مهریار، اصفهان 1377ش؛ (19) محمدتقیبن محمدعلى سپهر، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید كیانفر، تهران 1377ش؛ (20) احمد عیسى، تاریخ البیمارستانات فى الاسلام، بیروت 1401/1981؛ (21) فرمانها و رقمهاى دوره قاجار، چاپ رضا فراستى، ج 1، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1372ش؛ (22) علیبن یوسف قفطى، تاریخالحكماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ 1903؛ (23) قلقشندى؛ (24) یوداش تادئوش كروسینسكى، سفرنامه كروسینسكى، ترجمه عبدالرزاق دنبلى (مفتون)، چاپ مریم میراحمدى، تهران 1363ش؛ (25) انگلبرت كمپفر، سفرنامه كمپفر، ترجمه كیكاوس جهاندارى، تهران 1360ش؛ (26) لارنس لاكهارت، نادرشاه آخرین كشورگشاى آسیا، ترجمه اسماعیل افشار نادرى، تهران 1377ش؛ (27) یحیى مدرسى، حسین سامعى، و زهرا صفوى مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار: قشون و نظمیه، تهران 1380 ش؛ (28) میرزارفیعا، دستورالملوك، چاپ محمدتقى دانشپژوه، (تهران 1348ش)؛ (29) میرزاسمیعا، تذكرة الملوك، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1368ش؛ (30) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسكى، سازمان ادارى حكومت صفوى، یا، تحقیقات و حواشى و تعلیقات استاد مینورسكى بر تذكرةالملوك، ترجمه مسعود رجبنیا، در همان؛ (31) علینقى نصیرى، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، چاپ یوسف رحیملو، مشهد 1372ش؛
(32) Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides, Osnabruck 1971; (33) EI2, s.v. "Hekim-Bashi" (by M. Tayyib Gokbilgin); (34) Willem M. Floor, The Afghan occupation of Safavid Persia: 1721-1729, Paris 1998; (35) TDVIA, s.v. "Hekimbasi" (by Cemil Akpinar); (36) Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli tarihi, vol.2, Ankara 1983.