1) ولایت حصار، واقع در منتهاالیه شرقى تاجیكستان، از شمال به كوههاى حصار و كوههاى زرافشان، از جنوب به فرغانه و از مغرب به استان سرخان دریا (چغانیان*) در ازبكستان محدود میشود. با توجه به كوهستانى بودن تاجیكستان، این ولایت از نواحى هموار و پست و حاصلخیز این كشور است (رجوع کنید به نقشه راههاى كشورهاى آسیایمركزى). ادامه رشتهكوه پامیر* در شمال حصار، با قلهاى به بلندى 4225 متر، بین دو بخش شمالى و جنوبى تاجیكستان واقع شده است و در زمستانهاى سخت، ارتباط زمینى دو منطقه را قطع میكند. در قدیم به این رشتهكوه و ولایت اطراف آن بَتُّم* میگفتند (یاحقى و سیدى، ص 205).
حصار سرزمینى حاصلخیز و مرطوب است و از دیرباز در آنجا زعفران میكاشتند (حدودالعالم، ص 110؛ یاقوتحموى، ذیل «شومان»). در اطراف حصار جنگلهاى نه چندان بزرگى هست كه در آنها گیاهان دارویى و درختهایى، مانند پسته وحشى، گردو، چنار، بید و سنجد، میروید. فسفر، زغالسنگ، آهك، مواد خامى كه در صنایع آهنگرى كاربرد دارند، آنتیمون و روى از منابع زیرزمینى حصارند (تاجیكستان، ص 11).
2) شهر حصار، در جنوبشرقى شهر سبز (كَشّ سابق) و سى كیلومترى مغرب شهر دوشنبه (پایتخت تاجیكستان)، در ارتفاع 675 مترى از سطح دریا، واقع است (شمس بخارائى، ص 134؛ یاحقى و سیدى، ص 204؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ بارتولد، ص 192، پانویس 4). رودخانه زرافشان به موازات رشتهكوههاى حصار به سوى ازبكستان جریان دارد (رجوع کنید به فرامكین، ص 97؛ امیرعالم خان، نقشه امارت بخارا در صفحه پایانى كتاب). اهالى حصار، مانند تمام مردم تاجیكستان، مسلماناند و به زبان تاجیكى سخن میگویند. خط آنها تا 1307ش/ 1928 فارسى بود، سپس به تدریج تبدیل به خط جدید تاجیكى، بر مبناى خط لاتینى، شد و اكنون خط سیریلى است (نیكولایوا، ص223ـ224؛ >تاجیكستان: گزارش توسعه انسانى 1999<، ص17؛ منتظمى، ص15ـ16). تركیب جمعیتى آن را، همانند تمامكشور تاجیكستان، تاجیكهاو ازبكها و مهاجرانى چون عربها، روسها، اوكراینیها، بلاروسها، آلمانیها، یهودیها، تاتارهاى كریمه، ارمنیها و گرجیها تشكیل میدهند (نیكولایوا، ص 111).
رصدخانه حصار، با پژوهشهاى علمیاش، در جهان مشهور است (تاجیكستان، ص10). مشهورترین اثر تاریخى حصار، قلعه حصار است (رجوع کنید به همان، ص 50، تصویر). حصار در روسى به صورت گیسار نوشته شده است (فرامكین، ص 95، پانویس 1).
پیشینه. تا زمان حمله تیمور به ماوراءالنهر، در بیشتر نوشتههاى جغرافینویسان مسلمان، نام شومان بهجاى حصار دیده میشود (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، ص 587،590؛ ابناثیر، ج 4، ص 553؛ عقیلى، ص160؛ رجوع کنید به ادامه مقاله). مسلمانان اولین بار به سردارى والى خراسان در سال 85، در زمان خلافت عبدالملكبن مروان، به جنگ اخرون و شومان رفتند و پیروز شدند (طبرى، ج 2، ص 397). در این سال حجاجبن یوسف، مُفَضَّلبن مُهَلَّب را به حكومت خراسان گماشت. او براى توسعه قلمرو خود، بادغیس و اخرون و شومان را فتح كرد (بلاذرى، ص 587؛ ابناثیر، ج 4، ص 511؛ نیز رجوع کنید به افشارآرا، ص 69).
در سال 86 قتیبهبن مسلم باهلى والى خراسان شد. زمانى كه به سرزمین چغانیان رفت، پادشاه چغانیان از او به گرمى استقبال كرد و چون میان این پادشاه و پادشاه شومان پیوسته دشمنى وجود داشت، قتیبه عازم شومان شد و در 87 با پادشاه شومان، به نام باغیلستان/ قیسشتان/ قیلستان، در برابر دریافت جزیه مصالحه نمود (بلاذرى، ص590؛ دینورى، ص 327ـ328؛ خواندمیر، 1317ش، ص 123ـ124؛ صالح مهدى عماش، ص 74ـ75).
در سال 91 قتیبهبن مسلم شومان را مجدداً محاصره كرد، زیرا حكمران آن كارگزار قتیبه را از آنجا بیرون رانده و خراجى را كه هر سال میپرداخت نپرداخته بود. اهالى شومان نیز، فرستاده قتیبه را به قتل رساندند. خود قتیبه عازم شومان شد و دژ آنجا را گشود و لشكریان آنرا كشت و زنان و كودكان را به اسارت گرفت (طبرى، ج6، ص461ـ463؛ نرشخى، ص 165؛ ابناثیر، ج 4، ص553).
پس از فتح شومان، این شهر از ثغور مهم مسلمانان در برابر تركان غیرمسلمان شد. در نیمه قرن سوم، ابنخرداذبه (ص 34) و قدامةبن جعفر (ص 211) از شومان نام برده و فاصله آن را تا واشجرد/ واشگرد چهار فرسخ نوشتهاند. در اواخر این قرن، جیهانى (ص 198) مسافت بین چغانیان تا شومان را دو منزل و فاصله شومان تا واشگرد را دو روز تخمین زده است.
نوحبن نصر سامانى (حك : 331ـ341)، امیرحمید و ابوعلى چغانى را در سرزمین چغانیان شكست داد و ابوعلى به شومان، در دوازده فرسنگى چغانیان، رفت (گردیزى، ص 345). در همین دوران، ابوعلى چغانى به كشتن كسى به نام مهدى فرمان داد كه داعیه پیغمبرى داشت و بسیارى از مردم، از جمله اهل شومان، به وى گرویده بودند. سر مهدى را براى ابوعلى به شومان فرستادند (گردیزى، ص 347؛ ابناثیر، ج 8، ص 289ـ290). در نیمه قرن چهارم، اصطخرى (ص 298) شومان را از شهرهاى ماوراءالنهر ذكر كرده و نوشته از واشجرد و شومان تا نزدیكى چغانیان كشت زعفران متداول است و آن را به دیگر مناطق صادر میكنند. ابنحوقل (ص519) نیز مطالب اصطخرى را تكرار كرده و نوشته از چغانیان تا شومان دو مرحله و از شومان تا اندیان یك روز راه است. نویسنده حدودالعالم (ص 110)، شومان را شهرى استوار خوانده كه گرد آن بارهاى كشیده شده و داراى كهندژى بر ستیغ كوه و چشمهاى بزرگ در درون كهندژ است. در این كتاب از محصول فراوان زعفران آن نیز یاد شده است. در اواخر قرن چهارم، مقدسى (ص49،284) شومان را از شهرهاى كوره چغانیان نوشته و آنجا را آباد و خوش آب و هوا وصف كرده است.
در قرن ششم، ادریسى (ج 1، ص490) شومان را شهرى متوسط با جمعیت زیاد و بازرگانان و بازارهاى پررونق وصف كرده و نوشته این شهر داراى بناهاى گلى است و بر گرد شهر حصار و دیوار بلندى هست.
در قرن هفتم، یاقوت حموى (همانجا) درباره اهالى شومان نوشته است كه اهالى آنجا سركش و بر سلطان خویش متمردند. وى شومان را اندكى كوچكتر از ترمذ* معرفى كرده است.
در قرن هشتم، ابوالفداء (ص 504ـ505) شومان را از اقلیم چهارم و ضمن شهرهاى چغانیان معرفى كرده است. وى نیز، مانند یاقوت حموى، نوشته است كه اهالى آن از پادشاه سرپیچى میكنند. حمداللّه مستوفى در كتاب نزهةالقلوب (ص 156)، ذیل واژه قوادیان، برخى شهرها، از جمله شومان و واشجرد، را از توابع قوادیان دانسته است. از 759 به بعد ــكه شومان به دست امیرحسین، برادرزن تیمور، افتادــ در متون از شومان نامى نیست و به جاى آن نام حصار یا حصارشادمان بهكار رفته است. در 767 امیرحسین با تیمور، برضد مغولان، متحد شد و لشكر عظیمى از شهرهاى زیرسلطه خود فراهم آورد كه در این میان از شهر حصارشادمان نیز یاد شده است (رجوع کنید به معینالدین نطنزى، ص 232؛ شرفالدین على یزدى، ج 1، ص 29ـ30، 38؛ نیز رجوع کنید به منز، ص 51).
شرفالدین على یزدى، در وصف جنگهاى امیرتیمور، بارها از حصار نام برده است (رجوع کنید به ج 1، ص 33، 38، 59، 99ـ100). در جنگهاى تیمور از قلعه حصار فراوان یاد شده است. در این دوره، حصار از زرادخانههاى تیمور بود و در ضرابخانه این شهر سكه ضرب میشد (عقیلى، همانجا). در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم، وامبرى (ص XXXI). نوشته كه حصار به داشتن كاردهاى تیز و شمشیرهاى برّان معروف است. پس از درگذشت تیمور، پیرمحمد به همراهى نیرومندترین سرداران خود، مجدداً نیروهاى خویش را گرد آورد و حصارشادمان را اشغال كرد. در 809، پیرعلى تاز سلدوز و گروهى از امیرانش، پیرمحمد را به قتل رساندند (سلمانى، گ 135ر؛ منز، ص 132).
در 873، پس از مرگ سلطان ابوسعید میرزا، آخرین پادشاه از سلسله تیموریان، فرزندش سلطانمحمود میرزا از سمرقند بههمراه خسروشاه و چند تن دیگر به حصار رفت و در آنجا بر تخت نشست. وى تا 899 بر ولایتهاى ترمذ، چغانیان، حصار و بدخشان* تا كوتَل هندوكش حكومت راند (خواندمیر، 1353ش، ج 4، ص 97؛ حیدرمیرزا دوغلات، ص 121).
در 901 سلطان حسینمیرزا بایقرا، براى گشودن برخى شهرهاى فرارود، عازم حصار شد و دژ حصار را محاصره كرد و لشكریان حصار سرانجام تسلیم شدند (بابر، ص 145ـ148). در 906 شیبكخان ازبك، بابرشاه را شكست داد و سمرقند را تختگاه خود كرد و سپاهیان ازبك به شهرهاى فرارود، از جمله حصار، لشكر كشیدند و آن نواحى را زیر فرمان خود درآوردند (جهانگشاى خاقان، ص 325ـ326).
بابرشاه، به كمك سپاهیانى كه از شاه اسماعیل اول صفوى گرفت، افزون بر جاهاى دیگر، حصارشادمان را نیز تصرف كرد (رجوع کنید به عالمآراى صفوى، ص358ـ366؛ غفوروف، ج2، ص813ـ 814). در جدال میان بابرشاه و شیبانیان، حصار تخریب شد و قحطى، مردمِ آن دیار را به مردهخوارى واداشت و از مردم حصار بیش از شصت تن باقى نماند. در روزگار فرمانروایى عبیداللّهخان شیبانى (947ـ959)، شخصى به نام محمدهاشم سلطان بر حصار حكم میراند و چون از طاعت عبیداللّهخان سرپیچید، خان شیبانى به حصار لشكر كشید و او را از آنجا بیرون راند. پس از برافتادن دولت شیبانى، حصار به دست قبایل تركمن یوز افتاد و مانند یكى از چهار بیگنشین بخارا، مستقل شد (بابر، ص 265؛ حیدرمیرزا دوغلات، ص 389ـ394).
در 1150، رضاقلیمیرزا، فرزند نادرشاه افشار، حصارشادمان را تصرف كرد (استرآبادى، ص 293ـ294).
در قرن سیزدهم، شهرسبز و شهرحصار از شهرهایى محسوب میشدند كه مردمان ناراضى از حكومتهاى خود بدانجا پناه میبردند (شمس بخارائى، ص 80).
در قیامباسماچیان*، حصارنقشى حساسداشت (رجوع کنید به طوغان، ص 60؛ نیكولایوا، ص 51ـ52). در 1302ش/ 1923 وادى حصار محل استوار نیروهاى اصلى باسماچیان بود (همان، ص 72). در 1305ش/1926 ابراهیمبیگ (آخرین حاكم حصار) از نیروهاى بولشویك شكست خورد و به افغانستان گریخت (رجوع کنید به امیرعالمخان، ص 30؛ د. اسلام، همانجا). در 1304ش/1925 حصار یكى از سه مركز باسماچیان بود (نیكولایوا، ص 84).
از جمله عرفا و نویسندگان حصار، یعقوب چرخى* (متوفى 851) بوده است (گردیزى، ص 345، پانویس 4؛ فخرالدین صفى، ج 1، ص 116). ابوبكر محمدبن عبداللّه شومانى نیز از راویان حدیث به شمار میآید (یاقوت حموى، همانجا).
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) ابنحوقل؛ (3) ابنخرداذبه؛ (4) اسماعیلبن على ابوالفداء، كتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ (5) محمدبن محمد ادریسى، كتاب نزهةالمشتاق فى اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ (6) محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادى، جهانگشاى نادرى، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش؛ (7) اصطخرى؛ (8) محمدرضا افشارآرا، خراسان و حكمرانان، یا، تاریخ استاندارى خراسان از آغاز تا پایان عصر قاجاریه، مشهد 1380ش؛ (9) امیرعالمخانبن امیر عبدالاحد، خاطرههاى امیرعالمخان: تاریخ حزن الملل بخارا، چاپ احرار مختاروف، تهران 1373ش؛ (10) بابر، امپراتور هند، تاریخ بابرشاه المعروف ب بابرنامه: وقائع فرغانة، ترجمة و تقدیم و تعلیق ماجده مخلوف، قاهره 1422/2002؛ (11) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقى، ترجمه كریم كشاورز، تهران 1358ش؛ (12) بلاذرى (بیروت)؛ (13) تاجیكستان = Tojikistion، تحت نظر باباخان محمدوف، دوشنبه: عرفان، 1994؛ (14) جهانگشاى خاقان: تاریخ شاه اسماعیل، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلامآباد: مركز تحقیقات فارسى ایران و پاكستان، 1364ش؛ (15) ابوالقاسمبن احمد جیهانى، اشكالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام كاتب، چاپ فیروز منصورى، تهران 1368 ش؛ (16) حدودالعالم؛ (17) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛ (18) محمدحیدربن محمدحسین حیدرمیرزا دوغلات، تاریخ رشیدى، چاپ عباسقلى غفاریفرد، تهران 1383ش؛ (19) غیاثالدینبن همامالدین خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر فى اخبار افرادالبشر، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1353ش؛ (20) همو، دستور الوزراء، چاپ سعید نفیسى، تهران 1317ش؛ (21) احمدبن داوود دینورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (1379/ 1959)، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛ (22) تاج سلمانى، شمسالحسن، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه لالااسمعیل افندى، ش 304، با ترجمه آلمانى هانس روبرت رومر، ویسبادن 1955؛ (23) شرفالدین على یزدى، ظفرنامه: تاریخ عمومى مفصل ایران در دوره تیموریان، چاپ محمد عباسى، تهران 1336ش؛ (24) شمس بخارائى، تاریخ بخارا، خوقند و كاشغر، چاپ محمداكبر عشیق، تهران 1377ش؛ (25) صالح مهدى عماش، قتیبةبن مسلم الباهلى و حركات جیش المشرق الشمالى فیماوراء النهر، (بغداد ? 1978)؛ (26) طبرى، تاریخ (بیروت)؛ (27) احمد زكى ولیدى طوغان، قیام باسماچیان، ترجمه على كاتبى، تهران1368ش؛ (28) عالمآرایصفوى، چاپ یداللّه شكرى، تهران: اطلاعات، 1363ش؛ (29) عبداللّه عقیلى، دارالضربهاى ایران در دوره اسلامى، تهران 1377ش؛ (30) باباجان غفوروف، تاجیكان، دوشنبه1377ش؛ (31) علیبن حسین فخرالدین صفى، رشحات عینالحیات، چاپ علیاصغر معینیان، تهران 1356ش؛ (32) گرگوار فرامكین، باستانشناسى در آسیاى مركزى، ترجمه صادق ملك شهمیرزادى، تهران 1372ش؛ (33) قدامةبن جعفر، كتابالخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ (34) عبدالحیبن ضحاك گردیزى، تاریخ گردیزى، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران 1363ش؛ (35) معینالدین نطنزى، منتخبالتواریخ معینى، چاپ ژان اوبن، تهران 1336ش؛ (36) مقدسى؛ (37) رویا منتظمى، تاجیكستان، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1374ش؛ (38) محمدبن جعفر نرشخى، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوى، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوى، تهران 1351ش؛ (39) نقشه راههاى كشورهاى آسیاى مركزى: ازبكستان، تاجیكستان، تركمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، مقیاس 000، 500،1:3، تهران: گیتاشناسى، (بیتا.)؛ (40) لاریسا نیكولایوا، تاجیكستان: تحولات سیاسى ـ اجتماعى در یكصد سال اخیر، تهران 1380ش؛ (41) محمدجعفر یاحقى و مهدى سیدى، از جیحون تا وخش: گزارش سفر به ماوراءالنهر، مشهد 1378ش؛ (42) یاقوت حموى؛
(43) EI2, s.v. "Hisar" (by B. Spuler); (44) Beatrice Forbes Manz, The rise and rule of Tamerlane, Cambridge 1991; (45) Tajikistan: human development report 1999, [Dushanbe(: United Nations Development Programme, )1999]; (46) Armin Vambery, History of Bokhara: from the earliest period down to the present, London 1873.