responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6229

 

حسین صفوى ، آخرین پادشاه صفوى. او احتمالا در 1079 زاده شد (رجوع کنید به لاكهارت، ص 35، پانویس 2). كودكى و جوانى را در حرم‌سراى شاهى گذراند و بسیار پرهیزكار و متدین بار آمد. پس از درگذشت شاه سلیمان صفوى، اختلاف بر سر جانشینى او شدت گرفت تا سرانجام با صلاحدید مریم‌بیگم، عمه مادر حسین صفوى، حسین در 1105 جانشین پدر شد و شیخ‌الاسلام محمدباقر مجلسى تاج شاهى را بر سر او گذاشت و خطابه‌اى در ضرورت رفع فسوق و مناهى ایراد كرد (نصیرى، ص 19، متن خطابه ص 21ـ22؛ مستوفى، ص 115؛ قس >گاهنامه كرملیها در ایران <، ج 1، ص 470، كه مریم بیگم را مادر بزرگ حسین صفوى دانسته است). دربار صفوى در آن زمان از یك سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخ‌الاسلام محمدباقر مجلسى)بود و از سوى دیگر، خواجه‌سرایان و امیران قزلباش جبهه نیرومندى تشكیل داده بودند. در آغاز، یا لااقل تا درگذشت مجلسى در 1110، گروه مذهبى بر خواجه‌سرایان برترى داشتند؛ شاه احتمالا دستورات مجلسى را اجرا می‌كرد و اصلاحاتى از جنبه دینى انجام می‌داد، از جمله نوشیدن شراب را ممنوع اعلام كرد. این فرمان باعث ناخشنودى خواجه‌سرایان و كسانى شد كه به چنین رفتارهایى خوگرفته بودند. این‌بار نیز با دخالت مریم بیگم، نه فقط این ممنوعیت از بین رفت، بلكه سلطان حسین نیز به آشامیدن آن عادت كرد (جملى كاررى، ص 111ـ112؛ كروسنیسكى، ج 1، ص 72، 75؛ >گاهنامه كرملیها در ایران <، همانجا). از این زمان به بعد، شاه صفوى تقریبآ منزوى شد و همه كارها را وزیرانش انجام می‌دادند.

فیدالگو، سفیر پرتغال در ایران، نوشته است كه با پادشاه فقط به واسطه وزیر می‌توان گفتگو كرد و رشوه و پول در دربار ایران رواج فراوان دارد (ص 81). درى افندى، سفیر عثمانى، نیز تأكید كرده است كه درباریان شاه نمی‌گذارند او از حقایق آگاه شود و همه به او دروغ می‌گویند (طاهری‌شهاب، ص 621ـ622). سلطان حسین در آغاز سلطنتش با شورشهاى چندى روبه‌رو شد، از جمله شورش میرلله (سركرده بلوچ)، انوشه‌خان (والى خوارزم)، و سلیمان كرماج در كردستان و مغرب ایران كه عثمانیها نیز از او حمایت می‌كردند. افزون بر آن، فرج‌اللّه خان، والى خوزستان، هم نافرمانى در پیش گرفت (نصیرى، ص 54، 65، 87ـ90، 124ـ 133، 248ـ253). حسین صفوى سعى در مهار این آشوبها داشت، اما به سبب طبع ملایمش و نابسامانى و نفاق امیران سپاه، مقابله با این ناآرامیها دشوار بود.

اوضاع سیاسى حكومت صفوى به‌تدریج سخت‌تر شد. مهم‌ترین مسئله، شورش افغانها برضد گرگین‌خان*، بیگلربیگى* قندهار، بود كه به كشته شدن وى در 1118 انجامید. سپس میرویس غلجایى*، كه در دربار ایران به حالت تبعید به سر می‌برد، باتوجه به اوضاع نابسامان دربار و نفاق درباریان اجازه بازگشت به قندهار را پیدا كرد و با كشتن خسروخان گرجى* (برادرزاده گرگین‌خان و سپهسالار لشكر صفوى) در 1123 قندهار را تسخیر كرد و حاكمیت افغانها در آنجا تثبیت شد (مرعشى صفوى، ص 4، 17؛ مروى، ج 1، ص 19؛ دوسرسو، ص 89ـ90، 115). در 1122 نیز ازبكان به خراسان حمله و آنجا را غارت كردند (خاتون آبادى، ص 560). اوضاع بد سیاسى، مردم را با مشكلات زیادى مواجه كرد و به اعتراض و شورش اهالى اصفهان در 1127، به سبب بالا رفتن قیمت گندم و آرد، انجامید. زنان نیز در این اعتراض شركت داشتند (همان، ص 567). شاه و درباریان در 1132 براى محمود افغان*، كه پس از مرگ میرویس به حكومت رسیده بود، خلعت فرستادند و حكومت قندهار را رسمآ به او دادند (مرعشى صفوى، ص 52ـ 53). در این میان، اعراب سواحل خلیج‌فارس، پس از تسخیر بحرین و قشم و لارك، به فكر تصرف بندرعباس افتادند؛ درنتیجه، بخشى از سپاه صفوى به فرماندهى لطفعلی‌خان، حاكم فارس، به جنوب اعزام شد (>گاهنامه كرملیها در ایران <، ج 1، ص 571؛ كروسنیسكى، ج 1، ص 218ـ220). همچنین قرار شد در 1129 سلطان حسین و جمعى از درباریان و فتحعلی‌خان داغستانى*، وزیراعظم سلطان‌حسین، براى نظارت بر فعالیتهاى افغانها، به خراسان بروند. اما با بروز اختلاف میان درباریان، شاه حدود سه سال در قزوین ماند (مستوفى، ص 123ـ 126؛ مرعشى صفوى، ص 31) تا اینكه، با صلاحدید فتحعلی‌خان، قرار شد اردو به خراسان برود. مخالفان فتحعلی‌خان، شاه را به بازگشت به اصفهان برانگیختند و چون با مقاومت سلطان حسین روبه‌رو شدند، فتحعلی‌خان را به ارتباط محرمانه با عثمانیان متهم كردند؛ از این‌رو، در 1133، به دستور شاه، اموال فتحعلی‌خان را ضبط و او را دستگیر و كور كردند. لطفعلی‌خان نیز دستگیر شد (مستوفى، ص 125ـ126؛ مرعشى صفوى، ص 47، 49ـ50؛ كروسنیسكى، ج 1، ص 228ـ231).

با گرفتارى این دو صاحب‌منصبِ قدرتمندِ صفوى و پراكنده شدن لشكریان، محمود افغان بدون هیچ مانعى، در 1134 به كرمان حمله برد و فقط با دریافت مبلغى گزاف، دست از محاصره برداشت و راه اصفهان را در پیش گرفت (مستوفى، ص 127؛ حزین‌لاهیجى، ص 197). دو سپاه در گُلناباد با یكدیگر روبه‌رو شدند كه در نتیجه ناهماهنگى سران سپاه صفوى و حتى سازش برخى امیران صفوى با محمود، ایرانیان شكست خوردند و با دادن تلفات زیاد پراكنده شدند، سردارانى كه مقاومت كردند كشته شدند و بقیه گریختند و تمامى توپخانه و تجهیزات به دست سپاهیان افغان افتاد (حزین‌لاهیجى، همانجا؛ مرعشى صفوى، ص 56). یكى از اقدامات عجیب سران سپاه صفوى، تخلیه فرح‌آباد بود كه به افغانها شهامت حمله و محاصره اصفهان را داد (مستوفى، ص 129ـ130؛ حزین‌لاهیجى، ص 197ـ198). پس از این شكست، شاه به‌فكر چاره افتاد، از جمله تغییراتى در فرماندهى سپاه داد و محمود پسر بزرگ خود را ولیعهد كرد، اما ولایتعهدى چند روزه او و سپس ولایتعهدى برادر كوچك‌ترش، صفی‌میرزا، با مخالفت اطرافیان روبه‌رو شد و به جاى آن دو، طهماسب میرزا، پسر هجده ساله سلطان حسین، ولیعهد گردید (رجوع کنید به مرعشى صفوى، ص 57ـ 58؛ نیز رجوع کنید به طهماسب صفوى*).

محاصره اصفهان حدود هفت ماه طول كشید و مردم شهر دچار قحطى و بیمارى شدند (گیلاننتز، ص 67ـ 68). درباریان براى جمع‌آورى سپاه، طهماسب میرزا را به قزوین و صفی‌میرزا را به كرمانشاه فرستادند، اما از نیروهاى كمكى خبرى نرسید. سلطان حسین از محمود امان خواست و در 1133 تاج و تخت شاهان صفوى را به او واگذار كرد. محمود نیز پس از ازدواج با یكى از دختران شاه، به نام خود سكه زد و خطبه خواند (حزین لاهیجى، ص201؛ گیلاننتز، ص71،76؛ قس مروى، ج1، ص30ـ 31، همسر محمود را دختر شاه‌سلیمان دانسته است). او به سبب حملات بختیاریها و یزدیها و به خصوص قزوینیان به سپاهیان افغان، به شدت خشمگین شد و دستور قتل تمامى شاهزادگان و برخى امیران و بزرگان صفوى را داد (حزین‌لاهیجى، ص 206ـ 207؛ كروسنیسكى، ج 2، ص 149؛ گیلاننتز، ص 87).

دیری‌نپایید كه اشرف افغان*، محمودرا كشت و خود جانشین او شد. اشرف چندى با سلطان حسین مدارا كرد، اما با رسیدن پیام عثمانیان مبنى بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، اشرف در 1139 دستور قتل سلطان حسین را داد. او را در اصفهان كشتند و سرش را براى اشرف فرستادند و پیكرش را در قم به خاك سپردند (حزین‌لاهیجى، ص 208؛ مستوفى، ص 136، 171ـ172، سال قتل شاه را 1141 دانسته است؛ مروى، ج 1، ص 31، سال قتل او را 1137 ضبط كرده است).

سلطان حسین به ایجاد مناسبات دوستانه با دیگر كشورها اهمیت می‌داد، اما ضعف حكومت مركزى و قدرت گرفتن همسایه‌هاى ایران، از جمله عثمانى و روسیه، باعث مداخله و حمله آنها به ایران شد. در 1129، پتركبیر با آگاهى از نابسامانى اوضاع ایران، سفیرى به نام ولینسكى را براى كسب اطلاع بیشتر به اصفهان فرستاد. ولینسكى با فتحعلی‌خان داغستانى قرارداد تجارى بست و در 1130/1718 به روسیه بازگشت و از وضع متزلزل دربار صفوى و خطر حمله افغانها به ایران گزارش داد (لاكهارت، ص 103ـ108؛ مهدوى، ص 126ـ129).

تمام منابع بر بخشندگى، مهربانى، ساده‌پوشى، دل‌رحمى و احتراز او از جنگ و خون‌ریزى و راحت‌طلبى و نا كارآمدى سیاسى سلطان حسین اتفاق‌نظر دارند. شاه در پاسخ به مخالفان و موافقان، جز عبارت تركى «یخْشی‌دِر»، به معناى «بسیار خوب است»، چیزى نمی‌گفت (مرعشی‌صفوى، ص 48). از كارهاى عمرانى شاه‌سلطان‌حسین تأسیس مدرسه چهارباغ بود (رجوع کنید به چهارباغ، مدرسه*؛
براى نمونه رجوع کنید به مرعشى صفوى، ص 31، 48؛
اشراقى، ص 98ـ99).

اگر تمامى علل انقراض صفویه را به سلطان حسین نسبت دهیم، منصفانه نخواهد بود، زیرا مجموعه‌اى از عوامل داخلى و خارجى و علل دراز مدت و كوتاه مدت، دولت صفوى را به انقراض كشاندند، اما آنچه به سلطان حسین و دوره او مربوط می‌شود،علاوه‌بر شخصیت ضعیف‌و تسلیم‌پذیر او،بی‌توجهی‌اش به اوضاع مملكت بوده است. به گفته وارد (ص 99)، سلطان حسین، فاضل و خداترس، اما برعكس نیاكانش، به اوضاع سپاه بی‌اعتنا بود تا جایى كه حقوق دو سال سپاهیان تركمان را نپرداخت و در نتیجه آنان به آذربایجان گریختند و به قتل و غارت دست زدند. از دیگر موارد ضعف حكومت سلطان حسین، تعدد مراكز تصمیم‌گیرى در امور مملكت بود كه در جنگ گلناباد و عقب‌نشینى نابهنگام سپاهیان صفوى از فرح‌آباد، خود را نشان داد. افزون بر آن، خلع سلاح ارمنیان جلفا و یارى نرساندن به ایشان در مقابله با افغانها، برخورد نادرست با والى گرجستان و سرانجام بالا گرفتن دعواى متشرعه و متصوفه و نیز غفلت از تحولاتى كه در دنیاى پیرامون روى داده بود، همراه با كنار گذاشتن احكام شرع و بی‌اعتنایى و بی‌حرمتى به صوفیانى كه حامى اولیه و اصلى صفویان بودند، همه در سقوط دولت صفوى كارساز بودند (نیریزى، ص 33ـ35؛
كروسنیسكى، ج 1، ص 72ـ76؛
>گاهنامه كرملیها در ایران <، ج 1، ص 471ـ472؛
علل بر افتادن صفویان، ص 19ـ37؛
رومر، ص 312ـ313).


منابع :
(1) احسان اشراقى، «شاه سلطان حسین در تحفةالعالم»، تاریخ : نشریه گروه آموزشى تاریخ دانشكده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران، دوره 1، ش 1 (1355)؛
(2) جووانى فرانچسكو جملى كاررى، سفرنامه كاررى، ترجمه عباس نخجوانى و عبدالعلى كارنگ، (تبریز) 1348ش؛
(3) محمدعلی‌بن ابی‌طالب حزین‌لاهیجى، تاریخ و سفرنامه حزین، چاپ على دوانى، تهران 1375ش؛
(4) عبدالحسین خاتون‌آبادى، وقایع السنین و الاعوام، یا، گزارشهاى سالیانه از ابتداى خلقت تا سال 1195 هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران 1352ش؛
(5) ژان آنتوان دوسرسو، سقوط شاه سلطان حسین، ترجمه ولی‌اللّه شادان، تهران 1364ش؛
(6) محمد طاهری‌شهاب، «سفارت دری‌افندى از طرف سلطان محمدخان غازى بدربارشاه سلطانحسین صفوى»، وحید، سال 6، ش 7 (تیر 1348)؛
(7) علل برافتادن صفویان = مكافات‌نامه، تصحیح و تألیف رسول جعفریان، (تهران): سازمان تبلیغات اسلامى، 1372ش؛
(8) گریگوریو پرئیرا فیدالگو، گزارش سفیر كشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوى، ترجمه از زبان پرتغالى و حواشى از ژان اوبن، ترجمه (به فارسى از) پروین حكمت، تهران 1357ش؛
(9) پطرس دى سركیس گیلاننتز، سقوط اصفهان: گزارشهاى گیلاننتز درباره حمله افغانان و سقوط اصفهان، ترجمه محمد مهریار، اصفهان 1371 ش، محمدخلیل‌بن داوود مرعشى صفوى، مجمع‌التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران 1362 ش؛
(10) محمدكاظم مروى، عالم آراى نادرى، چاپ محمدامین ریاحى، تهران 1364ش؛
(11) محمدمحسن ‌بن محمدكریم مستوفى، زبدةالتواریخ، چاپ بهروز گودرزى، تهران 1375ش؛
(12) عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تاریخ روابط خارجى ایران از ابتداى دوران صفویه تا پایان جنگ جهانى دوم (1500ـ1945)، تهران 1355ش؛
(13) محمدابراهیم‌بن زین‌العابدین نصیرى، دستور شهریاران: سالهاى 1105 تا 1110ه . ق پادشاهى شاه سلطان حسین صفوى، چاپ محمدنادر نصیری‌مقدم، تهران 1373ش؛
(14) قطب‌الدین محمد نیریزى، رساله سیاسى در تحلیل علل سقوط دولت صفویه و راه حل بازگشت آن به قدرت، چاپ رسول جعفریان، قم 1371ش؛
(15) محمد شفیع وارد، مرآت واردات: تاریخ سقوط صفویان، پیامدهاى آن و فرمانروایى ملك محمود سیستانى، چاپ منصور صفت گل، تهران 1383ش؛


(16) A Chronicle of the Carmelites in Persia and the Papal mission of the XVII th and XVIII th centuries, London: Eyre and Spottiswoode, 1939;
(17) Judasz Tadeusz Krusinski, The history of the late revolutions of Persia, New York 1973;
(18) Laurence Lockhart, The fall of the Safavi dynasty and the Afghan occupation of Persia, Cambridge 1958;
(19) H.R. Roemer, "The Safavid Period", in The Cambridge history of Iran, vol. 6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986.

/ احسان اشراقى /



تصاویر این مدخل:
سلطان حسین صفوی درحال توزیع هدایای سال نو ، جزئی از نگاره ، اثر محمدعلی فرزند محمد زمان

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6229
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست