حسن غزنوى ، مشهور به سيداشرف يا اشرف، شاعر پارسی گوى و واعظ قرن ششم. او در روزگار خود از سخنوران و شاعران نامى بود و در مقام وعظ جاذبه و نفوذ بسيار داشت. كرامات گوناگون و ماجراهاى اغراقآميزى نيز به او نسبت دادهاند (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص 727ـ728؛ دولتشاه سمرقندى، ص 104ـ105؛ لودى، ص 34ـ35). معاصرانش او را، به احترام، سيداشرف می ناميدند؛ از اينرو در كتابهاى تاريخى و تذكرهها، از او با عنوان سيداشرف و سيدحسن غزنوى ياد شده است (اقبال آشتيانى، ص 82).
كنيه او را، به اختلاف، ابومحمد و ابوعلى و نام پدرش را محمد، ناصر و احمد گفتهاند (رجوع کنید به بيهقى، ج 2، ص 618؛ راوندى، ص 187؛ هدايت، ج 1، ص 525؛ اقبال آشتيانى، ص 81؛ حسن غزنوى، مقدمه مدرسرضوى، ص 357ـ358). از عبارت بيهقى در لبابالأنساب (همانجا) برمی آيد كه در نيشابور با حسن غزنوى ملاقات كرده و از زبان خود او نام و نسبش را ابومحمد الحسنبن محمدالحسينى شنيده است. راوندى نيز در راحةالصدور و آية السرور (همانجا) او را سيد امام اشرف ذوالشهادتين الحسنبن محمدبن الحسينى خوانده و چون نگارش اين كتاب در 599 به پايان رسيده، احتمالاً او نيز در همان زمان، سيدحسن را می شناخته است. به نظر مدرس رضوى (رجوع کنید به حسن غزنوى، مقدمه، ص 357ـ359)، همين نام و نسب صحيح است و چون عوفى (ج 2، ص 270ـ276) نام جمالالدين حسنبن ناصر العلوى (از شاعران بنام آن دوره و ساكن غزنين) را با حسن غزنوى ملقب به اشرف خلط كرده، اين خطا موجب اشتباه تذكرههاى بعدى (براى نمونه رجوع کنید به امين احمد رازى، ج 1، ص 344؛ هدايت، همانجا) شده است (براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 357ـ362).
حكاياتى كه از زندگى حسن غزنوى بهجامانده است، وقايع زندگى او را از 511 تا 555 در برمی گيرد (اقبال آشتيانى، ص 82). در 511، وى قصيدهاى به مناسبت جلوس بهرامشاهبن مسعودبن ابراهيم سرود و از آن پس مورد لطف خاص بهرامشاه قرار گرفت. در آن زمان، حسن ساكن غزنين بود (همان، ص 83) و به وعظ اشتغال داشت. ظاهراً كثرت هواداران او وحشت بهرامشاه را برانگيخت و او شاعر را تهديد كرد. سيدحسن از غزنين خارج شد و به حج خانه خدا و زيارت حرم پيامبراكرم صلی اللّهعليهوآلهوسلم رفت، دورانى را در غربت گذراند و اشعار بسيارى در اشتياق بازگشت به وطن سرود. ظاهراً بين سالهاى 543 و 548 نيز تبعيد شد، چون وقايعى كه از زندگى او نقل شده است نشان می دهد قبل و بعد از اين سالها در خراسان و مشرق ايران می زيسته است (رجوع کنید به همان، ص 83ـ86؛ حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 373ـ377).
از سيدحسنغزنوى قصيدهاى در تهنيت جلوس سليمانبن محمدبن ملكشاه سلجوقى به جامانده (رجوع کنید به حسن غزنوى، ص 9ـ10)، كه به گفته راوندى (ص 275) در 555 در همدان سروده شده است. سال مرگ او را، به اختلاف، از 548 (بيهقى، ج 2، ص 618) تا 605 (مدرستبريزى، ج 4، ص 244) ذكر كردهاند. مدرس رضوى آن را بين 555 و 557 دانسته است (رجوع کنید به حسن غزنوى، مقدمه، ص 387). گفتهاند كه مقبرهاش در قريه آزادوار جوين است (رجوع کنید به اقبال آشتيانى، ص 90؛ حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 387ـ388، 392).
سيدحسن غزنوى شاهان و بزرگان خاندانهاى غزنوى و سلجوقى را مدح می كرد (براى نام ممدوحان او رجوع کنید به حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 401ـ410)، اما در همان زمان به پاكى و راستى شهرت داشت و ظاهراً به همين سبب به ذوالشهادتين ملقب شد، ولى معلوم نيست كه اين لقب را سلطان به او داده است يا مردم (همان مقدمه، ص 393).
او در علوم حِكْمى از بهترين شاگردان محمدبن مسعود غزنوى، اديب و رياضی دان قرن ششم، بود (همان مقدمه، ص 394ـ395). حسن غزنوى در اشعارش به دانش خود مباهات كرده (رجوع کنید به ص 66، 198) و جمالالدين اصفهانى (ص 265) نيز او را حكيم خوانده است. وى در فنون سخنورى و انواع شعر استاد بود. در شعر بيشتر از سبك امير معزى*، سنايى غزنوى*، رشيدالدين وطواط*، مسعود سعد سلمان* و عمادى غزنوى* پيروى می كرد (حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 396)، اگر چه خود به شاعران جوان آن عصر، مانند شمسالدين احمدبن منوچهر شصت كله، می گفت كه از شعر سنايى و عنصرى و معزى و رودكى دورى گزينند و شعر خود وى و عمادى و انورى و ابوالفرج رونى و شاهنامه فردوسى را ازبر كنند (راوندى، ص 57ـ58). ديوان او شامل قصيده، غزل، ترجيعبند، تركيب بند، قطعه و رباعى است. همه قصايد و ترجيعات و بخشى از غزلهايش مديحه است.
مهارت غزنوى در فنون شعر و تسلط بر زبانهاى فارسى و عربى چنان بود كه جمالالدين اصفهانى (همانجا) او را با رشيد وطواط و انورى در يك صف دانسته است. كمالالدين اسماعيل و مجيرالدين بيلقانى و فلكى شروانى و عراقى از وى تقليد كردهاند (حسن غزنوى، همان مقدمه، ص 398). قصيده معروف فخريه او براى شاعران بسيارى الهامبخش بوده است (مثلاً رجوع کنید به مجيرالدين بيلقانى، ص 139ـ141؛ كمالالدين اسماعيل، ص 134ـ139). بهگفته آزاد بلگرامى (متوفى 1200؛ ص 179)، تا عصر او استقبال از فخريه حسن غزنوى ادامه داشته است.
ديوان حسن غزنوى به تصحيح محمدتقى مدرس رضوى، با مقدمهاى ممتّع، در 1328ش ــو سپس با تغييراتى در صفحهبندى در 1362ش ــ در تهران چاپ شد.
منابع : (1) ميرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامى، خزانه عامره، چاپ سنگى كانپور 1871؛ (2) عباس اقبال آشتيانى، «اطلاعاتى چند در باب سيد حسن غزنوى»، ارمغان، سال 15، ش 2 (ارديبهشت 1313)؛ (3) امين احمد رازى، تذكره هفت اقليم، چاپ محمدرضا طاهرى (حسرت)، تهران 1378ش؛ (4) علی بن زيد بيهقى، لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، چاپ مهدى رجائى، قم 1410؛ (5) محمدبن عبدالرزاق جمالالدين اصفهانى، ديوان، چاپ حسن وحيد دستگردى، تهران 1362ش؛ (6) حسنبن محمدحسن غزنوى، ديوان، چاپ محمدتقى مدرسرضوى، تهران 1362ش؛ (7) حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛ (8) دولتشاه سمرقندى، تذكرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، ليدن 1319 /1901، چاپ افست تهران 1382ش؛ (9) محمدبن على راوندى، كتاب راحة الصدور و آيةالسرور در تاريخ آل سلجوق، چاپ محمداقبالآشتيانى، تهران 1333ش؛ (10) عوفى؛ (11) اسماعيلبن محمد كمالالدين اسماعيل، ديوان، چاپ حسين بحرالعلومى، تهران 1348ش؛ (12) شيرعليخانبن على امجدخان لودى، تذكره مرآةالخيال، چاپ محمد ملكالكتابشيرازى، بمبئى ( 1324)؛ (13) مجيرالدين بيلقانى، ديوان، چاپ محمدآبادى، تبريز 1358ش؛ (14) محمدعلى مدرستبريزى، ريحانةالادب، تهران 1369ش؛ (15) رضاقلی بن محمدهادى هدايت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش.