حسنبن قاسمبن محمد ، نياى شرفاى عَلَوىِ مغرب. نسب او با حدود پانزده واسطه به محمدبن عبداللّه نفس زّكيه* و از طريق او به حسن مثنّى و سپس امام حسن مجتبى عليهالسلام می رسد (رجوع کنید به ضعيف، ص 6؛ حسين مؤنس، ج 2، جزء3، ص 223؛ ناصرى، ج 6، ص 11ـ12). مورخان مغربى نسب شرفاى علوى را خالصتر از نسب سعديان*، شاخهاى ديگر از علويان مغرب، دانسته و حتى آن را سلسلةالذهب ناميدهاند (براى نمونه رجوع کنید به حسين مؤنس، همانجا؛ يفرنى، ص 288). به گفته ناصرى (ج 6، ص 13)، حسنبن قاسم در حجاز متولد شده و اصل او از يَنْبُعالنَّخل، واقع در سواحل بحراحمر، بوده است.
بنابر منابع اولين فرد از خاندان علوى كه وارد مغرب شد، حسنبن قاسم بود. لذا او را الحسنالداخل لقب دادهاند (رجوع کنید به حسين مؤنس، ج2، جزء3، ص223ـ224؛ زبيب، ج4، ص81).
درباره سال ورود حسنبن قاسم به مغرب روايات مختلفى نقل شده است. عدهاى زمان ورودش را 664 ذكر كردهاند (رجوع کنید به ضعيف، ص 5؛ ناصرى، ج 6، ص 14؛ حسين مؤنس، ج 2، جزء3، ص 224). به روايتى نيز ورود او در دوران حكومت سلطان يعقوببن عبدالحق مرينى (656ـ685) بوده است (ناصرى، همانجا؛ قس يفرنى، ص 289؛ مشرفى، ج 1، ص 209، كه ورود او را در زمان دولت ابی بكربن عبدالحق نوشتهاند). عبداللّهبن محمد عياشى (متوفى 1090) نيز در سفرنامهاش (ج 1، ص 383) نوشته است كه حسنبن قاسم در سده هفتم وارد مغرب شد. ناصرى، مورخ معاصر، نيز (ج 6، ص 14) ادعاى برخى مورخان را مبنى بر ورود حسنبن قاسم به مغرب در سده ششم، نپذيرفته است.
درباره سبب ورود حسنبن قاسم به مغرب روايات گوناگونى ذكر شده است، از جمله اينكه كاروانى از حجاج مغرب، به سرپرستى ابوابراهيم سِجِلماسى، پس از بهجا آوردن حج، وارد ينبعالنّخل شدند و چون اوضاع اقتصادى در سجلماسه خوب نبود از حسنبن قاسم خواستند تا براى تبرك همراه آنان به مغرب برود (رجوع کنید به همان، ج 6، ص 14ـ15؛ بورگبه، ج 1، ص 146).
به اين ترتيب، حسنبن قاسم وارد سجلماسه، پايتخت تافيلالت*، شد و محلّ توجه مردم قرار گرفت و اندكى بعد، با دختر ابوابراهيم، ازدواج كرد و در مكانى به نام المصلح ساكن شد (ناصرى، همانجا؛ حسين مؤنس، ج 2، جزء3، ص 224).
دولت مَرينيان براى حسنبن قاسم و خاندانش احترام بسيارى قائل بودند. حسنبن قاسم صالح و نيكوكار و به پرهيزكارى مشهور بود (ناصرى، همانجا؛ زبيب، ج 4، ص 82). حضور او در مغرب سبب تحولات اجتماعى و دينى و سياسى گشت كه مغرب را از ديگر مناطق متمايز میساخت و عاملى براى ظهور حركتى اسلامى ـ علوى در قالب شرافت قريشى شد كه به تشكيل دولت اسلامى بزرگ مغرب انجاميد (حسين مؤنس، همانجا؛ غنيمى، ج 3، جزء6، ص 352). حسنبن قاسم در علوم گوناگون، بهويژه علم بيان، دست داشت (ناصرى، همانجا؛ ضعيف، ص 6).
وى دوازده سال در مغرب زندگى كرد و در آغاز سده هشتم درگذشت (ضعيف، همانجا؛ دادى، ص 19). تاريخ وفات وى دقيقاً معلوم نيست و آنچه يَفْرِنى در اينباره استنباط كرده، بی اساس است (رجوع کنید به ناصرى، ج 6، ص 16). مردم سجلماسه درباره مدفن وى با يكديگر نزاع كردند و سرانجام او را وسط شهر سجلماسه، با فاصله يكسانى از محل اقامت قبايل مختلف، به خاك سپردند (همانجا؛ نيز رجوع کنید به دادى، همانجا). حسنبن قاسم يك فرزند به نام محمد از خود به جا گذاشت. محمد نيز يك فرزند به نام حسن داشت كه سلسله شرفاى علوى مغرب از آن دو به وجود آمد (يفرنى، ص 292؛ بورگبه، ج 1، ص 147).
منابع : (1) سعيد بورگبه، دورالوقف فى الحياة الثقافية بالمغرب فى عهدالدولة العلوية، (رباط) 1417/1996؛ (2) حسين مؤنس، تاريخالمغرب و حضارته، بيروت 1412/1992؛ (3) ماريه دادى، «ورقة حول شخصية السلطان المولى محمد الأول»، در ندوةالحركة العلمية فى عصرالدولة العلوية الى اواخرالقرن التاسع عشر، وجده: جامعة محمد الأول، كلية الآداب و العلوم الانسانية، ( 1995)؛ (4) نجيب زبيب، الموسوعةالعامة لتاريخ المغرب و الاندلس، بيروت 1415/1995؛ (5) محمدبن عبدالسلام ضعيف، تاريخالضعيف : تاريخالدولةالسعيدة، چاپ احمد عمارى، (رباط 1406/ 1986)؛ (6) عبداللّهبن محمد عياشى، الرحلةالعياشية : 1663-1661م، چاپ سعيد فاضلى و سليمان قرشى، ابوظبى 2006؛ (7) عبدالفتاح مقلد غنيمى، موسوعة تاريخالمغرب العربى، قاهره 1414/ 1994؛ (8) محمدبن محمد مشرفى، الحُللالبهيّة فى ملوكالدولة العلوية، وعدّ بعض مفاخرها غير المتناهيّة، چاپ ادريس بوهليله، رباط 2005؛ (9) احمدبن خالدناصرى، كتاب الاستقصا لأخبار دول المغرب الاقصى، چاپ احمد(بنجعفر) ناصرى، دارالبيضاء 2001ـ2005؛ (10) محمدصغيربن محمد يفرنى، نزهة الحادى باخبار ملوكالقرن الحادى، چاپ هوداس، پاريس 1888، چاپ افست رباط (بی تا.).