امامت. به تَبَع اختلاف مبنايى بين مذاهباسلامی در موضوع امامت و نحوه تعيين امام، مسئله امامت حضرت حسنبن على عليهماالسلام،از دو منظر بررسی میشود: نص و وصايت؛ و انتخاب.
از منظر نص و وصايت، كه شاخصترين نماينده آن شيعيان امامی اند، با توجه به وجوب وجود امام معصومِ منصوص هيچ اختلافى درباره امامت حسنبن على، بعد از شهادت امام على عليهالسلام، نيست. مؤلفان منابع حديثى و تاريخى و كلامى اماميـه ــ از جملـه كلينـى (ج 1، ص 297ـ299)، ابنبابـويـه (علیبن حسين) (ص 54)، ابن بابويه (محمدبن على) (1404، ج 4، ص 237)، مفيد ( 1414الف، ج 2، ص 7)، فضلبن حسن طبرسى (1417، ج 1، ص 404ـ 408)، حرّ عاملى (1357ش، ج 5، ص 121ـ143)، مجلسى (ج 43، ص 322 به نقل از طبرسى)ــ مستندات وصايت و امامت آن حضرت را آوردهاند. در اين ميان، شريف مرتضى علمالهدى (1407، ج 3، ص 145ـ 147) در استدلال بر امامت حسنبن على با پيش كشيدن دو راه عقلى و نقلى به بررسى همه احتمالات و اقوال پرداخته است. او در توضيح دليل عقلى بيان كرده است كه پس از شهادت على عليهالسلام، درباره امامت چند قول وجود دارد: قول خوارج* كه امامت را به كلى نفى كردند، قول معتقدان به امامت معاويه، قول معتقدان به امامت محمدبن حنفيه* (رجوع کنید به ادامه مقاله) و قول معتقدان به امامت حسنبن على. وى با ذكر دلايلى سه قول اول را رد و سپس درباره قول چهارم، پيروان اين قول را به دو گروه تقسيم كرده است: گروهى كه امامت حسنبن على را از باب انتخاب پذيرفتهاند و گروهى كه به امامت وى از باب نص معتقد شدهاند. او ادعاى گروه اول را از راه اثبات وجوب منصوص بودن بر امام، ابطال و قول گروه دوم را اثبات كرده و قول حق شمرده است.
دليل اصلى علمالهدى بر امامت امام حسن عليهالسلام، دليل نقلى است، يعنى اخبار و احاديثِ معتبرِ مجمل يا مفصّلى از پيامبر صلی اللّهعليهوآله و اميرمؤمنان عليهالسلام، كه نسل به نسل نقل شده است و نمی توان آنها را، به بهانه خبر واحد بودن ــ كه شريف مرتضى منكر حجيت آن است ــ فاقد شروط تواتر دانست و رد كرد، زيرا شيعيان در آن وقت فراوان بودند و تبانى آنان بر كذب محال بود. به علاوه، احاديثى از امام صادق مبنى بر اينكه امام حسن، پس از پدر خود، وارث علم و سِلاح پيامبراكرم بوده (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 235ـ236)، نيز روايت شده است و اين در حالى است كه طبق احاديث شيعه، علم و سلاح پيامبر در اختيار امام قرار میگيرد. فضلبن حسن طبرسى (همانجا)، علاوه بر دلايل علمالهدى، به دعوت امام حسن از مردم براى بيعت با او به عنوان امام و مصداق آيه تطهير، و پذيرش اين دعوت از سوى مردم، كه قطعاً معتقدان به وجوب وصايت بر امام بعدى نيز در ميان آنان بودند، استناد كرده است. ظهور معجزات به دست امام حسن نيز يكى ديگر از نشانههاى امامت آن حضرت تلقى شده است (براى نمونههايى از اين معجزات، علاوه بر حرّعاملى رجوع کنید به كلينى، ج 1، ص462ـ 463؛ دلائلالامامة، ص 165ـ 176؛ ابنشهرآشوب، ج 4، ص 7ـ 8).
ديگر اينكه قول به امامت محمدبن حنفيه، پس از امام على عليهالسلام، كه در سالهاى بعد از شهادت امام حسين و در ماجراى قيام مختار بروز و ظهور يافت و به دليل نبودن نصى بر امامت محمدبن حنفيه از پيامبراكرم و على عليهالسلام، و فقدانِ خبر متواتر بر ظهور معجزه بر دست او، و نيز اينكه خود او هيچگاه ادعاى امامت نكرد، نقد و رد شده است (رجوع کنید به مفيد، 1414ب، ص 297، 300ـ301؛ نيز رجوع کنید به كيسانيه*).
از منظر قول انتخاب امام نزد اهلسنّت، براساس برخى احاديث موجود در منابع آنان، امام على در هنگام شهادت، براى خود جانشينى تعيين نكرد و گفت مردم را آن چنان ترك می كنم كه رسول خدا ترك كرد (براى نمونه رجوع کنید به ابنابی شيبه، ج 8، ص 641؛ ابنحنبل، ج 1، ص130؛ حاكم نيشابورى، ج 3، ص 145؛ ابنعساكر، ج 42، ص 538ـ 540؛ هيثمى، ج 5، ص 197) و وقتى درباره بيعت با امام حسن عليهالسلام از ايشان سؤال شد، گفت در اين باب نه امر می كنم و نه نهى (رجوع کنید به بلاذرى، 1397، ج 2، ص 503). لذا برخى نتيجه گرفتهاند كه امام على، فرزندش حسن را وصى و جانشين خود نكرده است (رجوع کنید به ابنعربى مالكى، ص 206)؛ اما اين گزارش، از دو جهت مورد مناقشه قرار گرفته است؛ يكى اينكه طبق اسناد فراوان، پيامبر اكرم براى خود جانشين تعيين كرد؛ دوم اينكه وصيت امام على در حق فرزند مهتر خود، هم در امور مربوط به خاندان و فرزندان و ياران و هم موقوفات و صدقات مرتبط با خودِ ايشان، شهرت دارد (رجوع کنید به مفيد، 1414الف، ج 2، ص 7؛ فضلبن حسن طبرسى، 1417، ج 1، ص 404ـ405؛ نيز براى وصيت امام على در حق امام حسن رجوع کنید به بلاذرى، 1397، ج 2، ص 497، 504) و چنانكه سنّت اوليا و انبياست، وصايت، مستوجبِ خلافتِ آن كسى است كه وصايت در حق او صادر شده است (رجوع کنید به فضلبن حسن طبرسى، 1417، همانجا).
زنان و فرزندان. شمار زنان و فرزندان امام حسن عليهالسلام متفاوت ذكر شده است. در پارهاى روايات به كثرت ازدواجها و طلاقهاى وى اشاره و گاه بر آن تأكيد شده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص 374ـ377؛ بلاذرى، 1397، ج 3، ص 14، 20، 25؛ كلينى، ج 6، ص 56؛ نيز رجوع کنید به ابنابی الحديد، ج 16، ص 21ـ22). اين مطلب در برخى منابع متقدم و نيز در منابع سده اخير مورد نقد تاريخى و سندى و محتوايى قرار گرفته است. مثلاً قرشى (ج 2، ص 443ـ445)، ضمن برشمردن دلايل اثباتكننده و نفی كننده اين مطلب، به نقل و نقدِ سندىِ روايات ناظر به آن پرداخته و در آخر حكم به جعلى بودن آنها كرده و احتمال داده است كه اينگونه احاديث برساخته عباسيان در مواجهه با سادات حسنى باشد (رجوع کنید به ج 2، ص 446ـ452). از ديگر نقدهاى معاصران، نقد سندىِ علی اكبر غفارى (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، 1350ش، ص 74ـ75، پانويس) و نقد محتوايى ويلفرد مادلونگ (رجوع کنید به ص 386ـ387، 512) بر اخبار راجع به اين موضوع است. به گفته مادلونگ (همانجا)، نخستين كسى كه شايع كرد امام حسن عليهالسلام بالغ بر نود همسر داشته، محمدبن كلبى بوده و رقم نود زن را هم مداينى ساخته، اما محمدبن كلبى از بيش از يازده زن نام نبرده كه ازدواج پنج تا از آنها با امام حسن عليهالسلام مشكوك است. مادلونگ (ص 380ـ385، 510) ترتيب تاريخى ازدواجهاى امام حسن عليهالسلام را بر پايه گزارشهاى تاريخى و قرائن ديگر، ارائه كرده است: طبق اين بررسى، ازدواج امام با شش زن (جعده دختر اشعت، امّبشير دختر عُقبةبن عمرو، خوله دختر منظوربن زبّان، حفصه نواده ابوبكر، امّاسحاق دختر طلحه، هند دختر سهيلبن عَمْرو) قابل اثبات است. امام همچنين كنيزانى داشت كه از برخى از آنها صاحب فرزند شد (رجوع کنید به بلاذرى، 1397، ج 3، ص73؛ يعقوبى، ج 2، ص 228؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 20).
تعداد فرزندان امام حسن عليهالسلام و نيز تعداد دختران و پسران آن حضرت به تفكيك، متفاوت ذكر شده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص :352 25 فرزند، 9 دختر و 16 پسر؛ مصعببن عبداللّه، ص 28، 46ـ50: 17 فرزند، 6 دختر و 11 پسر؛ بلاذرى، 1397، ج 3، ص 72ـ73: 11 فرزند، 9 پسر و 2 دختر؛ يعقوبى، همانجا: 8 پسر؛ مفيد، 1414الف، همانجا : 15فرزند، 7 دختر و 8 پسر؛ عمرى، ص19: 16 فرزند، 5 دختر و 11 پسر؛ ابنشهر آشوب، ج 4، ص29: 21 فرزند، 7 دختر و 14 پسر). شوشترى (ص 81ـ83) درباره تعداد فرزندان امام حسن عليهالسلام و تعداد واقعى پسران و دختران آن حضرت اظهارنظر قاطعى نكرده است. از نظر مادلونگ (ص 381ـ385)، زيد، حسن، طلحه، عمرو، قاسم، ابوبكر، عبدالرحمان، حسين اثرم، عبداللّه، امّ الحسين، امّ عبداللّه، فاطمه، رقيه و امّ سلمه را میتوان تا حدى با قطعيت فرزندان وى دانست. ابنعنبه (ص 75) نام اسماعيل و حمزه و يعقوب را نيز به عنوان فرزندان وى ذكر كرده است.
زيدبن حسن مأمور صدقات رسول خدا و بزرگوار و اهل بخشش بود و شاعرانى او را مدح گفتهاند. وى در زمان سليمانبن عبدالملك از سمت خود عزل شد، ولى در زمان عمربن عبدالعزيز بار ديگر به شغل خود بازگشت. وى هيچگاه ادعاى امامت نكرد و تا آخر عمر با بنی اميه، از سر اعتقاد به تقيه، با صلح و آشتى زيست و مناصبى را نيز برعهده گرفت (رجوع کنید به مفيد، 1414الف، ج 2، ص 20ـ23) و در نود سالگى درگذشت (عمرى، ص 20).
حسنبن حسن، معروف به حس مثنى والى صدقات امام علی بن ابیطالب در عصر آن حضرت بود. وى سپس در حادثه كربلا شركت كرد و مجروح شد (براى تفصيل رجوع کنید به حسن مثنى*).
عمرو، قاسم و ابوبكر در كربلا به همراه عموى خود، امام حسين عليهالسلام، به شهادت رسيدند (مصعببن عبداللّه، ص 50؛ مفيد، 1414الف، ج2، ص29). عبدالرحمانبنحسن با امام حسين عليهالسلام در سفر حج همراه بود و در ابواء وفات يافت (مفيد، همانجا). درباره حسين اثرم اطلاعى در دست نيست (همانجا). طلحه نيز اهل بخشش بود (همانجا). نسل امام حسن عليهالسلام از طريق چهار فرزندش، حسن و زيد و عمرو و حسين اثرم، استمرار يافت ولى نسل عمرو و حسين اثرم بعدها منقرض شد (عقيقى، ص 59؛ عمرى، همانجا؛ ابنعنبه، ص 75ـ76).
در ميان دختران امام حسن عليهالسلام، تا آنجا كه معلوم است، امّ الحسين به همسرى عبداللّهبن زبير درآمد، امّعبداللّه به همسرى امام علی بن الحسين عليهالسلام، و امّ سلمه به همسرى عمروبن منذربن زبير (رجوع کنید به مصعببن عبداللّه، ص50).
شمايل و سيره. گفتهاند امام حسن عليهالسلام از نظر چهره شبيهترين مردم به پيامبراكرم بود (رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص 357ـ 358؛ بلاذرى، 1397، ج 3، ص 5)، قامتى متوسط و محاسنى انبوه داشت (رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج 4، ص 28) و به رنگ سياه خضاب میكرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص 379).
فضائل اخلاقى امام حسن عليهالسلام به صورتهاى گوناگون در كتابهاى حديث و تاريخ انعكاس يافته است. وى به سخاوت و بذلِ مال در راه خدا شهرت داشت. دو بار كل دارايی اش را بخشيد و سه بار اموال خود را به دو قسمت كرد؛ نيمى را براى خود نگاه داشت و نيمى را در راه خدا بخشيد، حاجات نيازمندان را برآورده می ساخت و بردگان را می خريد و آزاد می كرد (رجوع کنید به ابنعساكر، ج 13، ص 243ـ244، 246ـ 247). يكبار به مستمندى پانصد دينار و پنجاه هزار درهم بخشيد (رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج 4، ص 16). بارديگر ديه مردى را پرداخت (همان، ج 4، ص 17). همچنين براى برآوردن حاجت نيازمندى، طواف خانه خدا را ترك كرد (ابنعساكر، ج 13، ص 248؛ براى موارد ديگر رجوع کنید به ابراهيمبن محمد بيهقى، ج 1، ص 86ـ89؛ ابنعساكر، ج 13، ص 248ـ249).
درباره حلم امام حسن عليهالسلام گفتهاند كه وى مردى شامى را كه به او اهانت بسيار كرده بود مورد لطف و بخشش قرار داد (رجوع کنید به مبرّد، ج 3، ص 806؛ ابنشهر آشوب، ج 4، ص 19). همچنين روايت شده است هنگامى كه تابوت امام حسن عليهالسلام را براى دفن میبردند مروان آمد و سر تابوت وى را گرفت، و چون به او اعتراض شد، در جواب گفت من سر تابوت كسى را گرفتهام كه حلمش هموزن كوهها بود (ابوالفرج اصفهانى، 1408، ص 82ـ83). درباره تواضع وى گفته شده است روزى به جمعى از فقرا رسيد كه داشتند غذا می خوردند، آنان او را به خوردن دعوت كردند، امام پذيرفت و از مركب خود پياده شد و گفت خدا مستكبران را دوست نمی دارد و با آنان مشغول غذا خوردن شد (ابنشهر آشوب، ج 4، ص 23). حتى حيوانات هم موردتوجه او بودند و می گفت از خدا حيا می كنم كه من در حال خوردن باشم و جاندارى مرا نظاره كند و من به او چيزى نخورانم (رجوع کنید به مجلسى، ج 43، ص 352). وقتى هم غلامى از غلامانش مرتكب خطايى شد كه مستحق مجازات بود، غلام عبارت «والعافينَ عَن الناس» از آيه 134 سوره آلعمران را خواند و امام او را بخشيد و آزاد كرد (همانجا). هرگز از او ناسزايى شنيده نشد (مصعببن عبداللّه، ص 24). علیبن حسين عليهالسلام، در ضمن حديثى، امام حسن عليهالسلام را عابدترين و زاهدترين مردم زمانه خود دانسته است كه پياده و حتى با پاى برهنه حج میگزارد و چون از مرگ و قبر و قيامت ياد می كرد می گريست، هنگام نماز اندامهايش به لرزه می افتاد، و او راستگوترين مردم بود (رجوع کنید به ابنبابويه، 1417، ص 244). در منابع بر تعداد زياد حج گزاردن امام حسن عليهالسلام، از جمله پانزده بار (رجوع کنید به ابنسعد، ج6، ص 373؛ بلاذرى، 1397، ج 3، ص 9؛ ابنعساكر، ج 13، ص 243) و 25 بار (حاكم نيشابورى، ج3، ص169؛ احمدبن حسينبيهقى، ج 4، ص 331؛ ابنعساكر، ج 13، 242، 244)، و نيز پياده رفتن مسير بين مدينه و مكه تأكيد شده است (رجوع کنید به همانجاها). همچنين بنابر نقلى، زنى مسيحى در دوران اقامت امام حسن عليهالسلام در مدينه به دعوت او مسلمان شد (ابنسعد، ج 7، ص 280). گذران يك روزِ امام حسن عليهالسلام را براى معاويه چنين وصف كردهاند : چون نماز بامداد خود را می گزارد در مصلاى خود می نشست تا آفتاب طلوع كند، سپس اندكى تكيه می كرد و كسى از افراد شريف نبود كه نزد او ننشيند آنگاه تا برآمدن آفتاب سخن می گفتند، سپس وى دو ركعت نماز می گزارد و به همسران پيامبر سر می زد، گاهى آنان به او هديهاى می دادند، سپس به خانه خود می رفت، وى همه روز چنين می كرد (رجوع کنید به ابنعساكر، ج 13، ص 241).
نامداران صدر اسلام شخصيت امام حسن عليهالسلام را، از ابعاد گوناگون، وصف كردهاند. عثمانبن عفان دو نواده پيامبر، حسنين عليهماالسلام، را جامع علم و خير و حكمت معرفى كرده است (رجوع کنید به ابنبابويه، 1362ش، ج 1، ص 135ـ136). ابوهريره بعد از وفات حسنبن على با صداى بلند می گريست و می گفت: مَردم، محبوب رسول خدا مُرد، گريه كنيد (ابنعساكر، ج 13، ص 295). ابوالاسود دوئلى در نزد معاويه امام حسن عليهالسلام را پاكمردى نژاده و از دودمانى اصيل وصف كرد (رجوع کنید به مجلسى، ج 44، ص 120ـ121). حسن بصرى در نامهاى خطاب به امام حسن عليهالسلام، وى و خاندان هاشمى را كشتى جارى در گردابهاى خطرخيز خواند (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 231). محمدبن اسحاق گفته بود پس از پيامبر اكرم هيچكس به قله شرفى كه حسنبن على عليهالسلام رسيد نرسيده است (رجوع کنید به فضلبن حسن طبرسى، 1417، ج 2، ص 412ـ413).
در كتابهاى حديث و تاريخ، اظهار محبت و توصيفهاى فراوانى از قول پيامبراكرم در حق امام حسن عليهالسلام نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن حنبل، ج 2، ص 440؛ بخارى، 1401، ج 4، ص 216؛ ترمذى، ج 5، ص 322؛ ابنقولويه، ص 112ـ115؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 28؛ طوسى، 1414، ص 368). پارهاى فضائل خاص نيز از زبان رسول خدا براى وى نقل شده است، از جمله اينكه پيامبر اكرم بارها درباره او اظهار محبت كرد و دعا كرد كه خدا نيز وى را دوست بدارد (رجوع کنید به مسلمبن حجاج، ج 7، ص 129)، در ملأعام به وى لقب سيد داد و اظهار اميدوارى كرد كه خدا به دست او ميان دو گروه مسلمان همدلى و آشتى برقرار سازد (رجوع کنید به ابنحنبل، ج 5، ص 37، 44؛ بخارى، 1401، ج 3، ص170، ج 4، ص 184) و او را از وجود خود برشمرد (ابنحنبل، ج 4، ص 132؛ ابوداوود، ج 2، ص 275).
فضائل حسنين. روايات بسيارى از پيامبر در جوامع حديثى شيعه و اهلسنّت آمده كه گوياى محبت و توجه خاص رسولاكرم به حسنين عليهماالسلام است. برخى اين روايات عبارتاند از اينكه: آنان سرور جوانان اهل بهشتاند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص 405؛ ابنحنبل، ج 3، ص 3، 62، 64، 82؛ ابنماجه، ج 1، ص 44؛ ترمذى، ج 5، ص 321؛ ابنبابويه، 1417، ص 74، 122، 187، 524،560، 575)؛ ريحانه رسول خدايند (ابنحنبل، ج 2، ص 85، 93، 114؛ كلينى، ج 6، ص 2؛ ابنبابويه، 1417، ص 207؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 28)؛ دوستى آن دو، دوستى پيامبر و آزردنشان، آزرده كردن پيامبر است (ابنسعد، ج 6، ص 404؛ ابنحنبل، ج 2، ص 288، 440، 531؛ طوسى، 1414، ص 251) و پيامبر دشمن كسى است كه با آنان دشمنى ورزد (ابنحنبل، ج 2، ص 442؛ ترمذى، ج 5، ص 36؛ قاضى نعمان، 1409ـ1412، ج 2، ص 608؛ طوسى، 1414، ص 336)؛ اين دو اماماند، چه قيام كنند و چه قعود (ابنبابويه، 1385ـ 1386، ج 1، ص 211؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 30)؛ در قيامت هم رتبه پيامبرند (ابنحنبل، ج 1، ص 101؛ طبرانى، ج3، ص41؛ ابنعساكر، ج 13، ص 224، 227، ج14، ص163ـ 164)؛ نام آن دو از اسماءاللّه مشتق شده است (ابنبابويه، 1361ش، ص 55، 57، 124)؛ پيامبر آن دو را به آنچه ابراهيم فرزندش را بدان تعويذ كرده بود، تعويذ كرد (ابنحنبل، ج 1، ص 270؛ ترمذى، ج 3، ص 267؛ براى مجموعهاى از روايات پيامبر در فضيلت حسنين عليهماالسلام رجوع کنید به ابنماجه، ج1، ص51ـ 52؛ ترمذى، ج5، ص 321ـ330؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص28؛ مزّى، ج 6، ص 226ـ231، 400ـ 430).
حسنين همچنين در زمره اصحاب كساء هستند كه پيامبر آنان را اهلبيت خود معرفى كرد (رجوع کنید به ترمذى، ج 5، ص 30ـ31، 328ـ 361). حديث ثقلين نيز قطعاً حاكى از مقام اين دو تن ــ در كنار ساير مصاديق اهلبيت ــ در دور كردن مردمان از گمراهى است (رجوع کنید به ثقلين، حديث*). امام على عليهالسلام نيز امام حسن و امام حسين را بدان دليل كه فرزند فاطمه عليهاالسلام و نواده پيامبر بودند، بر ديگر فرزندانش برترى می داد (رجوع کنید به ابنشبّه نميرى، ج 1، ص 227؛ نهجالبلاغة، نامه 24). چنان كه نقل است وى در جنگها به يارانش هشدار می داد تا مراقب حسنين عليهماالسلام باشند، مبادا كشته شوند و نسل پيامبر قطع شود (نهجالبلاغة، خطبه 207؛ بهاءالدين اربلى، ج 2، ص237؛ براى نقلى مشابه از قول محمدبن حنفيه رجوع کنید به ابنعساكر، ج 54، ص 333ـ334؛ بهاءالدين اربلى، همانجا).
برخى آيات قرآن در فضيلت اهلبيت عليهمالسلام نازل شده است، كه قطعاً حسنين را نيز شامل می شود، از جمله آيه مباهله (رجوع کنید به آلعمران: 61؛ طبرى، جامع؛ طوسى، التبيان؛ فضلبن حسن طبرسى، 1408، ذيل همين آيه؛ نيز رجوع کنید به ابنسعد، ج 6، ص 406ـ 407؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 29)، آيه تطهير (رجوع کنید به احزاب: 33؛ طبرى، جامع؛ طوسى، التبيان؛ فضلبن حسن طبرسى، 1408، ذيل همينآيه) و آيات 7 تا 12 سوره انسان (رجوع کنید به طوسى، التبيان؛ فضلبن حسن طبرسى، 1408، ذيل همين آيات؛ نيز رجوع کنید به مفيد، 1414الف، ج 2، ص 30).
ميراث علمى. براساس اعتقاد و دلايلى كه نزد شيعه بر امامت منصوصِ امام حسن عليهالسلام وجود دارد، آن حضرت واجد همه لوازم آن بوده است (از جمله علم به ابواب مختلف معارف دينى از سرچشمه اصلى آن)؛ اما بنابر يكى دو روايت عدهاى از «قريش» يا «اهل كوفه» در زمان حيات امام على عليهالسلام درباره علم امام حسن شبهاتى را مطرح می كردند؛ ازاينرو، حضرت على به وى امر كرد براى مردم سخنرانى كند تا بعدها آنان امام حسن عليهالسلام را منسوب به بی علمى نكنند؛ سپس امام در همان مجلس بر وجوب فرمانبردارى از فرزند خود تأكيد نمود (رجوع کنید به ابنبابويه، 1417، ص 425؛ مجلسى، ج 43، ص 358). در موردى ديگر امام حسن پس از پاسخ گفتن به يك مسئله فقهى، مورد تأييد پدر خود قرار گرفت (رجوع کنید به كلينى، ج 7، ص 202ـ203). از اين گذشته، گفتهاند امام حسن عليهالسلام به فراگيرى دانش توجه داشت؛ چه، فرزندان خود و برادرش را در خردسالى تشويق به تعلم، حفظ و كتابت علم می كرد (رجوع کنید به دارمى، ج 1، ص 130؛ ابنعساكر، ج 13، ص 259).
در منابع كهن اهل سنّت و خاصه شيعه، احاديث بسيارى از امام حسن عليهالسلام در ابواب گوناگون دينى، از جمله اصول و فروع دين، اخلاق، مواعظ و مناظرات، نقل شده است. وى، علاوه بر بيانات مختلف، شمارى احاديث را از رسول خدا و پدر و مادر خود نقل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنعساكر، ج 13، ص 163؛ ذهبى، ج 3، ص 246). احاديث اعتقادى و معرفتى منقول از وى شامل موضوعاتى از اين قبيل است: عقل (رجوع کنید به ابنبابويه، 1417، ص 770)، علم (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 227ـ 230)، توحيد (رجوع کنید به ابنبابويه، 1387، ص 45ـ46)، استطاعت (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 231)، امامت (رجوع کنید به صفار قمى، ص 358؛ كلينى، ج 1، ص 462؛ مفيد، 1414الف، ج 2، ص 7ـ 8؛ براى مجموع اين احاديث رجوع کنید به عطاردى قوچانى، ص 483ـ 549).
احاديث منقول از وى در ابواب فقهى شامل موضوعاتى از اين قبيل است: طهارت (رجوع کنید به ابنابیشيبه، ج 1، ص 45، 409؛ ابنبابويه، 1404، ج 1، ص 26؛ ابنعساكر، ج 13، ص 241)، نماز (رجوع کنید به صنعانى، ج 3، ص 45؛ برقى، ج 2، ص 322ـ323؛ ابنبابويه، 1404، ج 1، ص 211ـ214)، روزه (رجوع کنید به ابنبابويه، 1404، ج 2، ص 73ـ 74)، زكات (رجوع کنید به ابنابی شيبه، ج 3، ص 100؛ ابنحنبل، ج 1، ص 200؛ قاضى نعمان، 1963ـ 1965، ج 1، ص 241، 258)، حج (رجوع کنید به حميرى، ص170؛ كلينى، ج 1، ص 461؛ طوسى، 1390، ج 5، ص 11ـ12؛ براى ساير موارد رجوع کنید به عطاردى قوچانى، ص 657ـ709)، پارهاى مواعظ و سخنان حكمتآميز نيز از امام حسن عليهالسلام روايت شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنابی شيبه، ج 7، ص 253، ج 8، ص 63؛ ابنبابويه، 1362 ش، ج2، ص355ـ356؛ ابنعساكر، ج13، ص 257ـ 260). در موضوعات اخلاقى نيز احاديثى از آن حضرت نقل (براى نمونه رجوع کنید به ابنبابويه، 1361ش، ص 401؛ ابنشعبه، ص 225ـ226؛ ابنعساكر، ج 13، ص 253) و اين سخنان به كتابهاى ادبى مهمى چون الكامل نوشته مبرّد (ج 3، ص 806)، العقدالفريد نوشته ابنعبدربّه (ج 2، ص 249، ج 3، ص 144، 156، 158، ج 4، ص 14ـ15، ج 6، ص 108) و التذكرة الحمدونية نوشته ابنحمدون (ج 1، ص 55ـ56، 82ـ 83، 100ـ101، ج 2، ص 120، 123) نيز راه يافته است. درونمايه اين احاديث موضوعاتى است چون مروّت، حزم، سَماحَت، شُحّ (بخل)، جهل، ترس، زهد، غِنا، فقر، جود، كرم، و شرف (نيز رجوع کنید به ابنبابويه، 1361ش، ص 258، 401؛ ابنشعبه، ص 225ـ 226؛ نيز رجوع کنید به عطاردى قوچانى، ص 549ـ 568، 709ـ733). چند مناظره و احتجاج نيز از امام حسن عليهالسلام گزارش شده كه مشتمل است بر اثبات حقانيت و امامت اهل بيت عليهمالسلام و فضائل آنها، خاصه فضائل امام على عليهالسلام، و نيز توجيه و تعليل صلح خود با معاويه و افشاى ناراستيها و كژيهاى معاويه و همدستان او. در بيشتر اين مناظرات، طرف بحث وى، معاويه يا يك يا چند تن از اموياناند (رجوع کنید به ابراهيمبن محمد بيهقى، ج 1، ص 122ـ 138؛ احمدبن على طبرسى، ج 2، ص 9ـ73؛ عطاردى قوچانى، ص 606ـ 657).
در منابع، دعاهايى نيز به امام حسن عليهالسلام منسوب است، مانند دعاى استسقا (رجوع کنید به ابنبابويه، 1404، ج 1، ص 535ـ 537)، دعا به هنگام طلوع خورشيد (رجوع کنید به طوسى، 1411، ص 512ـ513)، دعاى قنوتِ وَتْر (رجوع کنید به ابن حنبل، ج 1، ص 199؛ دارمى، ج 1، ص 373ـ374)، دعاى افطار (رجوع کنید به ابنطاووس، 1414ـ1416، ج 1، ص 244؛ براى مجموع ادعيه آن حضرت رجوع کنید به عطاردى قوچانى، ص 590ـ 606). حرزهايى نيز از امام حسن عليهالسلام در دست است (براى نمونه رجوع کنید به ابنطاووس، 1414، ص 22ـ23، 66ـ67، 180ـ183، 355). برخى احاديث تفسيرى نيز از قول امام حسن عليهالسلام در تفسير آيات قرآن كريم وارد شده است (رجوع کنید به قمى، ج 2، ص 249ـ250، 268ـ 272؛ كوفى، ص 169ـ170، 183ـ186؛ عياشى، ج 2، ص 14؛ حسكانى، ج 1، ص 266، 336، ج 2، ص30ـ32؛ عطاردى قوچانى، ص 568ـ 590).
طوسى، طبق مبناى خود در كتاب رجال (ص 93ـ96)، چهل تن از اصحاب امام حسن عليهالسلام را ذكر كرده است كه در ميان آنها يك زن نيز هست؛ برخى از آنان در زمره اصحاب رسول خدا و پدر وى هم بودهاند، اما راويانى كه از وى حديث نقل كردهاند، بر مبناى استقصاى عطاردی قوچانى (ص 735ـ 790)، 138 تن بودهاند (براى نام شمارى از راويان وى در منابع كهن رجوع کنید به ابنعساكر، ج 13، ص 163؛ مزّى، ج 6، ص 221؛ ذهبى، ج 3، ص 246).
سخنان امام حسن عليهالسلام تاكنون در چند مجموعه منتشر شده، كه از آن جمله است: الروائع المختارة من خطب الامام الحسن السبط و كتبه و رسائله و كلماته القصار (قاهره 1395)، و مسند الامام المجتبى (تهران 1373ش).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) راضى آلياسين، صلح الحسن عليهالسلام، بيروت 1412/ 1992 ؛ (3) ابنابی الثلج، تاريخ الائمة، در مجموعة نفيسة فى تاريخ الائمة، چاپ محمود مرعشى، قم: كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى، 1406؛ (4) ابن ابیالحديد، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ 1967، چاپ افست بيروت (بی تا.)؛ (5) ابن ابی شيبه، المصنَّف فى الاحاديث و الآثار، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت 1409/1989؛ (6) ابناثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، بيروت : دارالكتاب العربى، (بی تا.)، چاپ افست تهران (بی تا.)؛ (7) ابناعثم كوفى، الفتوح، چاپ سهيل زكار، بيروت 1412/1992؛ (8) ابنبابويه (علی بن حسين)، الامامة و التبصرة من الحيرة، قم 1363ش؛ (9) ابنبابويه (محمدبن على)، الامالى، قم 1417؛ (10) همو، التوحيد، چاپ هاشم حسينى طهرانى، قم 1387؛ (11) همو، علل الشرايع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم (بی تا.)؛ (12) همو، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش؛ (13) همو، كتاب الخصال، چاپ علی اكبر غفارى، قم 1362ش؛ (14) همو، كتاب مَن لايَحْضُرُه الفقيه، چاپ علی اكبر غفارى، قم 1404؛ (15) همو، معانى الاخبار، چاپ علی اكبر غفارى، قم 1361ش؛ (16) ابنبَرّاج، المُهَذّب، قم 1406؛ (17) ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار، قم 1407؛ (18) ابنحمدون، التذكرة الحمدونية، چاپ احسان عباس، بيروت 1983ـ1984؛ (19) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، (بی تا.)؛ (20) ابنخشاب، تاريخ مواليد الائمة و وفياتهم، در مجموعة نفيسة فى تاريخ الائمة، همان؛ (21) ابنخلدون؛ (22) ابنسعد (قاهره)؛ (23) ابنشبّه نميرى، كتاب تاريخالمدينة المنورة: اخبارالمدينة النبوية، چاپ فهيم محمد شلتوت، (جده) 1399/1979، چاپ افست قم 1368ش؛ (24) ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلی اللّه عليهم، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1363ش؛ (25) ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم (بی تا.)؛ (26) ابنطاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1414ـ1416؛ (27) همو، الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، چاپ على عاشور، بيروت 1420/1999؛ (28) همو، كشف المَحَجَّة لثمرة المُهْجَة، نجف 1370/1951؛ (29) همو، مهجالدعوات و منهجالعبادات، قدم له و علق عليه حسين اعلمى، بيروت 1414/1994؛ (30) ابنطلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آلالرسول، چاپ ماجدبن احمد عطيه، بيروت 1420؛ (31) ابن عبدالبرّ، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوى، بيروت 1412/ 1992؛ (32) ابن عبدربّه، العقدالفريد، چاپ علی شيرى، بيروت 1408ـ 1411/ 1988ـ1990؛ (33) ابنعربى مالكى، العواصم من القواصم فى تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبى صلی اللّه عليه و سلم، حققه و علق حواشيه محبالدين خطيب، چاپ محمد جميل غازى، بيروت 1407/ 1987؛ (34) ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ علی شيرى، بيروت 1415ـ 1421/ 1995ـ2001؛ (35) ابنعنبه، عمدةالطالب فى انساب آل ابیطالب، چاپ مهدى رجايى، قم 1383ش؛ (36) ابنقتيبه، الامامة و السياسة، المعروف بتاريخ الخلفاء، چاپ على شيرى، بيروت 1410/1990؛ (37) همو، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛ (38) ابنقولويه، كامل الزيارات، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1417؛ (39) ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره 1373/ 1954)، چاپ افست (بيروت، بی تا.)؛ (40) ابوالفرج اصفهانى، كتاب الاغانى، قاهره 1383، چاپ افست بيروت (بی تا.)؛ (41) همو، مقاتل الطالبيين، چاپ احمد صقر، بيروت 1408/ 1987؛ (42) همان، ترجمه فارسى از هاشم رسولى محلاتى، چاپ علی اكبر غفارى، تهران [? 1350ش[؛ (43) سليمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود، چاپ سعيد محمد لحام، بيروت 1410/1990؛ (44) ابومحمد يمنى، عقائد الثلاث و السبعين فرقة، چاپ محمد زربان غامدى، مدينه 1422/2001؛ (45) ابويعقوب سجستانى، كتابالافتخار، چاپ اسماعيل قربان حسين پوناوالا، بيروت 2000؛ (46) عبدالحسين امينى، الغدير فى الكتاب والسنة و الادب، ج 9، بيروت 1397/1977؛ (47) محمدبن اسماعيل بخارى، الادب المفرد، بيروت 1406/1986؛ (48) همو، صحيحالبخارى، (چاپ محمد ذهنى افندى)، استانبول 1401/1981؛ (49) احمدبن محمد برقى، كتاب المحاسن، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1330ش؛ (50) احمدبن يحيى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمدباقر محمودى، بيروت 1397/1977؛ (51) همو، فتوحالبلدان، چاپ عبداللّه انيس طبّاع و عمر انيس طبّاع، بيروت 1407/ 1987؛ (52) علی بن عيسى بهاءالدين اربلى، كشف الغمة فى معرفةالائمة، چاپ هاشم رسولى محلاتى، بيروت 1401/1981؛ (53) ابراهيمبن محمد بيهقى، المحاسن و المساوى، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره [?1380/ 1961[؛ (54) احمدبن حسين بيهقى، السنن الكبرى، بيروت : دارالفكر، (بی تا.)؛ (55) محمدبن عيسى ترمذى، سنن الترمذى و هوالجامعالصحيح، چاپ عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت 1403/1983؛ (56) ابراهيمبن محمد ثقفى، الغارات، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1355ش؛ (57) محمدبن عبداللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، چاپ يوسف عبدالرحمان مرعشلى، بيروت 1406؛ (58) محمدبن حسن حرّعاملى، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، چاپ هاشم رسولى، ج 5، با شرح و ترجمه فارسى احمد جنتى، تهران 1357ش؛ (59) همو، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، قم 1409ـ1412؛ (60) عبيداللّه بن عبداللّه حسكانى، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، چاپ محمدباقر محمودى، تهران 1411/1990؛ (61) هاشم معروف حسنى، سيرة الائمة الاثنی عشر، بيروت 1981؛ (62) عبداللّهبن جعفر حِمْيَرى، قربالاسناد، قم 1413؛ (63) حسينبن حمدان خصيبى، الهداية الكبرى، بيروت 1406/ 1986؛ (64) خطيب بغدادى؛ (65) خليفةبن خياط، تاريخ خليفةبن خياط، رواية بقیبن خالد (مخلد)، چاپ سهيل زكار، بيروت 1414/1993؛ (66) عبداللّهبن عبدالرحمان دارمى، سننالدارمى، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق 1349؛ (67) دلائلالامامة، (منسوب به) محمدبن جرير طبرى آملى، قم: موسسةالبعثة، 1413؛ (68) احمدبن داوود دينورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ (69) ذهبى؛ (70) حسينبن محمد راغباصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، بيروت (بی تا.)، چاپ افست قم 1416؛ (71) محمودبن عمر زمخشرى، ربيعالابرار و نصوصالاخبار، چاپ سليم نعيمى، بغداد (بی تا.)، چاپ افست قم 1410؛ (72) محمدتقى شوشترى، رسالة فى تواريخ النبى و الآل عليهمالسلام، قم 1423؛ (73) محمدبن مكى شهيد اول، الدروس الشرعية فى فقه الامامية، قم 1412ـ1414؛ (74) محمدبن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد «ص»، چاپ محسن كوچهباغى تبريزى، قم 1404؛ (75) عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبيبالرحمان اعظمى، بيروت 1403/ 1983؛ (76) سليمانبن احمد طبرانى، المعجمالكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ افست بيروت 1404ـ?ـ140؛ (77) احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ ابراهيم بهادرى و محمد هادیبه، قم 1425؛ (78) فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم 1417؛ (79) همو، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضلاللّه يزدى طباطبائى، بيروت 1408/ 1988؛ (80) احمدبن عبداللّه طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوی القربى، قاهره 1356، چاپ افست بيروت (بی تا.)؛ (81) محمدبن جرير طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (82) همو، جامع؛ (83) محمدبنحسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، نجف 1375ـ1376/ 1956ـ 1957، چاپ افست تهران 1363ش؛ (84) همو، الامالى، قم 1414؛ (85) همو، التبيان فى تفسيرالقرآن، چاپ احمد حبيب قصير عاملى، بيروت (بی تا.)؛ (86) همو، تهذيب الاحكام، چاپ حسن موسوى خرسان ، تهران 1390؛ (87) همو، رجال الطوسى، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1415؛ (88) همو، مصباح المتهجّد، بيروت 1411/ 1991؛ (89) جعفر مرتضى عاملى، الحياة السياسية للامام الحسن عليهالسلام فى عهد الرسول صلی اللّه عليهوآله و الخلفاء الثلاثة بعده، (قم) 1363ش؛ (90) عزيزاللّه عطاردى قوچانى، مسند الامام المجتبى ابی محمدالحسنبن على عليهماالسلام، (تهران) 1373ش؛ (91) يحيی بن حسن عقيقى، كتاب المعقبين من ولد الامام اميرالمؤمنين عليهالسلام، چاپ محمدكاظم، قم 1380ش؛ (92) علی بن حسين علمالهدى، تنزيه الانبياء، چاپ فاطمه قاضى شعار، تهران 1380ش؛ (93) همو، الشافى فى الامامة، چاپ عبدالزهراء حسينى خطيب، تهران 1407/1986؛ (94) علیبن ابیطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحى صالح، بيروت 1387/1967، چاپ افست قم (بی تا.)؛ (95) علیبن محمد عمرى، المجدى فى انساب الطالبيين، چاپ احمد مهدوى دامغانى، قم 1409؛ (96) محمدبن مسعود عياشى، كتابالتفسير، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1380ـ 1381، چاپ افست تهران (بی تا.)؛ (97) قاضى عبدالجباربن احمد، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل، ج 20، چاپ عبدالحليم محمود و سليمان دنيا، (قاهره، بی تا.)؛ (98) نعمانبن محمد قاضی نعمان، دعائم الاسلام و ذكر الحلال والحرام و القضايا والاحكام، چاپ آصفبن على اصغر فيضى، قاهره (1963ـ 1965)، چاپ افست (قم، بی تا.)؛ (99) همو، شرحالاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، چاپ محمد حسينی جلالى، قم 1409ـ1412؛ (100) باقر شريفقرشى، حياةالامامالحسنبن على، بيروت 1413/ 1993؛ (101) علی بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، چاپ طيب موسوى جزائرى، قم 1404؛ (102) كتاب القاب الرسول و عترته، در مجموعة نفيسة فى تاريخ الائمة، همان؛ (103) كلينى؛ (104) فرات بن ابراهيم كوفى، تفسير فرات الكوفى، چاپ محمدكاظم محمودى، تهران 1410/1990؛ (105) محمدبن يزيد مبرّد، الكامل فى اللغة و الادب و النحو و التصريف ، ج 3، چاپ احمد محمد شاكر، (قاهره) 1356/1937؛ (106) مجلسى؛ (107) يوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بيروت 1422/ 200؛ (108) مسعودى، تنبيه؛ (109) همو، مروج (بيروت)؛ (110) مسلمبن حجاج، الجامع الصحيح، بيروت: دارالفكر، (بی تا.)؛ (111) مصعببن عبداللّه، كتاب نسب قريش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره 1953؛ (112) محمدبن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حججاللّه علی العباد، بيروت 1414الف؛ (113) همو، الجمل و النصرة فى حرب البصرة، قم : مكتبةالداورى، (بی تا.)؛ (114) همو، الفصول المختارة، چاپ على ميرشريفى، بيروت 1414ب؛ (115) همو، مسارّالشيعة، در مجموعة نفيسة فى تاريخ الائمة، همان؛ (116) مطهربن طاهر مقدسى، كتاب البدء و التاريخ، چاپ كلمان هوار، پاريس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ (117) موسوعة زيارات المعصومين عليهمالسلام، تأليف مؤسسة الامام الهادى عليهالسلام، قم 1383ش؛ (118) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشيعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم 1407؛ (119) احمدبن على نسائى، سنن النسائى، بشرح جلالالدين سيوطى، بيروت: دارالكتب العلمية، (بی تا.)؛ (120) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛ (121) علیبن ابوبكر هيثمى، مجمعالزوائد و منبع الفوائد، بيروت 1408/1988؛ (122) يعقوبى، تاريخ؛
(123) Husain M.Jafri, The origins and early development of Shia Islam, [Qum 1976 ?]; (124) Wilferd Madelung, The succession to Muhammad: a study of the early Caliphate,Cambridge 1997.