حسنبن زيدبن حسن بن علی بنابیطالب عليهالسلام ، نواده امام حسن مجتبى عليهالسلام و از مشاهير هاشميان در قرن دوم. از او با نسبتهاى مدنى و هاشمى ياد شده (رجوع کنید به طوسى، ص 179؛ خطيب بغدادى، ج 8، ص 269) و كنيهاش ابومحمد بوده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 7، ص 542). حسنبن زيد در سال 83 ولادت يافت (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 8، ص 274). مادرش كنيزى (ابنسعد، همانجا) به نام زُجاجَه و ملقب به رَقْرَق بود (ابنعِنَبَه، ص70). پدرش مدتى متولى صدقات پيامبر اكرم بود (همان، ص 69).
با اينكه دختر حسنبن زيد همسر سفّاح، خليفه عباسى، بود و در دربار خليفه میزيست (رجوع کنید به ادامه مقاله)، حسن می كوشيد از دخالت در امور سياسى خوددارى كند. وى با انديشههاى بستگان علوى خود همدلى نشان میداد و نظر آنان را به منصور عباسى منتقل میكرد (د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه).
در جريان پيروزى دعوت و استقرار خلافت عباسيان، حسنبن زيد از هواداران آنان بود (مامقانى، ج 19، ص230). او اولين علوى بود كه شعار عباسيان را برگزيد و جامه سياه پوشيد (ابنعنبه، همانجا). او عباسيان را برضد فرزندان و نوادگان عمويش، حسن مثنّى*، كه عباسيان او را حبس كرده بودند، يارى میكرد (رجوع کنید به ابناثير، ج 5، ص 521ـ522؛ ابنعنبه، همانجا)، چنانكه اخبارى را كه درباره محمدبن عبداللّهبن حسن و قيام وى بهدست آورده بود، در اختيار منصور عباسى نهاد. ازاينرو، موسی بن عبداللّهبن حسن هميشه می گفت خداوندا خون ما را از حسنبن زيد بخواه و انتقام ما را از او بگير (ابناثير، ج 5، ص 514؛ ابنعنبه؛ مامقانى، همانجاها). پس از قيام محمدبن عبداللّه نيز عيسی بن موسى عباسى (سردار منصور) سر محمد را به همراه سرهاى كشتگان ديگر توسط قاسم، فرزند حسنبن زيد، براى منصور فرستاد و بشارت فتح داد. هنگامى كه سر محمد نزد منصور رسيد، حسنبن زيد نزد منصور بود. سر را كه ديد، بر او سخت گران آمد اما از ترس منصور، حرفى نزد. سپس گفت اى كاش تن به اطاعت میداد و چنين نمی كرد كه كشته شود (ابناثير، ج 5، ص550). پس از شكست قيام ابراهيمبن عبداللّه (145)، برادر محمدبن عبداللّه، سر او را نيز نزد منصور فرستادند. او سر را پيش روى خود نهاد و بار عام داد. مردم بر او وارد می شدند و به ابراهيم و بستگانش بد می گفتند، تا اينكه حسنبن زيد وارد شد. سر را به او نشان دادند، رخسار او دگرگون شد و گفت كه اى اميرمؤمنان بهخدا قسم او را كشتى در حالى كه بسيار روزهدار و شب زندهدار بود. دوست نداشتم كه گناه كشتن او را برعهدهگيرى (يعقوبى، ج 2، ص 378ـ379).
به روايت كلينى (ج 1، ص 472) حسنبن زيد هنگامى كه والى حرمين بود، به دستور خليفه منصور خانه امام جعفر صادق عليهالسلام را آتش زد و در و دهليز خانه امام سوخت و امام خود را از آتش كنار كشيد.
در سال 150، منصور، حسنبن زيد را به حكومت مدينه منصوب كرد (طبرى، ج 8، ص 32؛ ابناثير، ج 5، ص 593). در سال 155، منصور به او بدگمان شد و بر او خشم گرفت و او را از امارت مدينه عزل كرد و در بغداد به زندان افكند و اموال وى را مصادره كرد (ابنسعد، ج 7، ص 543؛ طبرى، ج 8، ص 49؛ ابناثير، ج 6، ص 8، 80). مهدى عباسى، كه وليعهد بود، نهانى در نامهاى به عبدالصمدبن على، حاكم جديد مدينه، نوشت كه با حسنبن زيد مدارا كند (ابنسعد، همانجا). مهدى پس از رسيدن به خلافت، حسنبن زيد را از زندان آزاد كرد و اموالش را پس داد و او را مقرب خويش ساخت (همانجا؛ ابناثير، ج 6، ص80). در سال 168، حسنبن زيد بههمراه مهدى عباسى عازم مكه شد، اما در جايى بهنام حاجر، در پنج ميلى مدينه، درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد. او در زمان مرگ 85 سال داشت (ابنسعد، همانجا؛ خطيب بغدادى، ج 8، ص 269، 274؛ قس ابنعنبه، ص:70 80 سال). بنابر بعضى روايات تاريخى، پس از مرگ منصور در 158، حسنبن زيد در سرايى كه جنازه منصور در آن بود، حضور يافت و سپس با موسى، پسر مهدى، به نيابت از مهدى، بيعت كرد (رجوع کنید به طبرى، ج 8، ص 111ـ112؛ ابناثير، ج 6، ص 32ـ33). از اين روايات چنين برمیآيد كه حداقل اندكى پيش از مرگ منصور، حسنبن زيد از زندان آزاد شده بوده است.
نسل زيدبن حسنبن على عليهماالسلام فقط با پسرش، حسن، ادامه يافت (ابنعنبه، همانجا). ابنحجر عسقلانى (1415، ج 2، ص 259) بانويى به نام نَفيسه را، كه مدفن او در مصر است، دختر حسنبن زيد دانسته است (قس ابنعنبه، همانجا، كه نفيسه را دختر زيد دانسته است). ابنسعد (ج 7، ص 542ـ543) و طبرى (ج 11، المنتخب من كتاب ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، ص 659) از نُه پسرِ حسنبن زيد نام بردهاند. بهگفته ابنعنبه (ص70 به بعد)، از وى هفت پسر باقى ماند. حسنبن زيد دخترى به نام امّكلثوم داشت كه به همسرى ابوالعباس سفّاح، اولين خليفه عباسى، درآمد (ابنسعد، ج 7، ص 542؛ طبرى، همانجا).
حسنبن زيد به عباسيان متمايل بود (ابناثير، ج 6، ص80). وى، مانند بيشتر هاشميان عباسى و طالبى، قائل به امامت امامان شيعه عليهمالسلام نبود، اما به سه خليفه نخست نيز اعتقادى نداشت (شوشترى، ج 3، ص 248).
حسنبن زيد را مردى صادق، فاضل، سخاوتمند (رجوع کنید به ابناثير، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، 1413، ص 238) و در منابع رجالى اهل سنّت، او را از ثقات شمردهاند (رجوع کنید به ابنحِبّان، ج 6، ص160). شيخطوسى (ص 179) نام وى را در زمره اصحاب امام صادق عليهالسلام درج كرده و مراد او از اين تعبير، صرفاً معاصرت است (در اين باره رجوع کنید به شوشترى، ج 1، ص 29). او از راويان حديث بوده و از پدرش و پسرعمويش (عبداللّهبن حسن) و ديگران روايت كرده است. برخى نيز از حسنبن زيد روايت كردهاند، از جمله: محمدبن اسحاقبن يَسار، مالكبن اَنَس، ابنابی ذِئب، ابنابی زناد، وكيع، و پسرش اسماعيلبن حسن (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، 1415، ج 2، ص 258ـ259).
منابع : (1) ابناثير؛ (2) ابنحِبّان، كتابالثقات، حيدرآباد، دكن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بيروت (بیتا.)؛ (3) ابنحجر عسقلانى، تقريب التهذيب، چاپ صغيراحمد شاغف پاكستانى، (رياض ? 1413)؛ (4) همو، كتاب تهذيب التهذيب، چاپ صدقى جميل عطار، بيروت 1415/ 1995 ؛ (5) ابنسعد (قاهره)؛ (6) ابنعِنَبَه، عمدة الطّالب فى انساب آل ابیطالب، چاپ محمدحسن آلطالقانى، نجف 1380/1961؛ (7) خطيب بغدادى؛ (8) شوشترى؛ (9) طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (10) محمدبن حسن طوسى، رجال الطوسى، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم 1415؛ (11) كلينى؛ (12) عبداللّه مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، چاپ محيیالدين مامقانى، 1423ـ؛ (13) يعقوبى، تاريخ؛
(14) EI2, s.v. "Al-Hasan b. Zayd b. al-Hasan" (by Fr. Buhl).