حسنبن استاذ هرمز ، كنیهاش ابوعلى، ملقب به عمیدالجیوش، از امیران دوره سلطنت صمصامالدوله* و بهاءالدوله ابونصر فیروز* دیلمى، و حاكم عراق. پدرش از حاجبان عضدالدوله (حك : 338ـ372) بود (ابنجوزى، ج15، ص78ـ79؛ ذهبى، 1403، ج17، ص 230ـ231؛ ابنكثیر، ج6، جزء11، ص367). در منابع، زمان تولد حسنبن استاذ هرمز، به صراحت، ذكر نشدهاست، اما باتوجهبه طول عمر و سال مرگ وى، احتمالا در حدود 350 تا 352 به دنیا آمده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). استاذ هرمز، پدر حسن، در دوره سلطنت شرفالدوله (372ـ379) حاكم عمانبود و سپس صمصامالدوله وى را بهحكومت كرمان منصوب كرد (ابوشجاع روذراورى، ص100، 192؛ ابناثیر، ج 9، ص39).
حسن در 381 در فارس به خدمت صمصامالدوله درآمد (ابوشجاع روذراورى، ص 192). در 383، پسران عزالدوله بختیار* بر قلعهاى در فارس ــكه پیش از این در آن زندانى شده بودندــ دست یافتند. صمصامالدوله، حسن را مأمور سركوبى آنان كرد. وى بر قلعه دست یافت و پسران بختیار را اسیر كرد (همان، ص 248؛ ابناثیر، ج 9، ص 96). در 387 صمصامالدوله وى را مأمور بیرون راندن تركان از ناحیه اهواز (خوزستان) كرد او در این مأموریت برخى از تركان را كه هوادار بهاءالدوله بودند به سوى خود خواند (ابوشجاع روذراورى، ص 294؛ ابناثیر، ج 9، ص 133). در 388، دیلمیان در مخالفت با صمصامالدوله شورش كردند و ابونصر و ابوالقاسم، پسران بختیار، به شورشیان پیوستند. صمصامالدوله در این شورش كشته شد (ابناثیر، ج 9، ص 142ـ 143). پسران بختیار از حسن خواستند تا به آنان بپیوندد و در مقامش باقى بماند. اما وى، بهرغم تمایل یارانش، نزد بهاءالدوله به اهواز رفت و به اطاعت او درآمد (همان، ج 9، ص 150؛ روذراورى، ص 315، 319).
در 390، اوضاع اهواز نابسامان شد. بهاءالدوله، حاكم اهواز را بر كنار كرد و حسنبن استاذهرمز را به جاى او گمارد. حسن با حُسنخلق با اهالى آنجا رفتار نمود و اوضاع را آرام كرد. به همین سبب، بهاءالدوله به او لقب عمیدالجیوش داد (ابناثیر، ج9، ص 162؛ ابنخلدون، ج 4، ص 623؛ قس صابى، ص400ـ 401، كه تاریخ این رویداد را در 391 و پس از دوره كنارهگیرى حسنبن استاذهرمز ذكر كرده است).
در 392 عیاران علوى و عباسى بغداد، شهر را به آشوب كشاندند. بهاءالدوله، براى اصلاح اوضاع، حسن را به حكومت عراق منصوب كرد (ابناثیر، ج 9، ص 170ـ171). حسن عدهاى از علویان، عباسیان و تركان را به قتل رساند و به فقها و تجار وعده كرد كه روشى نیكو در پیش گیرد و مصادره اموال را ممنوع كند و به این ترتیب شهر را آرام كرد. وى با این سیاست میخواست دشمنى میان شیعه و سنّى را از میان ببرد (ابوشجاع روذراورى، ص 437ـ439؛ ذهبى، 1413، حوادث و وفیات 381ـ400ه ، ص 225ـ226؛ متز، ج 1، ص 270). حسنبن استاذهرمز، دینارى معادل 25 درهم ضرب كرد و بدهیهاى گروههاى مختلف را ــكه بالغ بر هفت هزار دینار میشدــ بخشید و از واگذارى اقطاعات، مگر با شیوه قسطبندى، جلوگیرى نمود؛ اما اندكى بعد ابوجعفر حجّاج او را وادار به لغو این قوانین كرد (صابى، ص 442ـ443). در 393، به سبب اختلاف میان حسنبن استاذهرمز و ابوجعفر حجّاج، كه از نیابت بهاءالدوله در عراق عزل شده بود، جنگى روى داد كه به شكست ابوجعفر حجّاج انجامید (ابناثیر، ج 9، ص 174). در 394، ابنواصل، بطیحه را تصرف كرد و مهذّبالدوله، حاكم آنجا، را بیرون راند. بهاءالدوله، حسنبن استاذهرمز را مأمور جنگ با ابنواصل نمود، اما وى در این نبرد از ابنواصل شكست خورد و در 395، بار دیگر، به بطیحه حمله كرد و اینبار آنجا را تصرف كرد. حسنبن استاذهرمز نماینده خود را در آنجا گذاشت، اما بدرفتارى نایب او سبب شد بار دیگر مهذّبالدوله حاكم بطیحه گردد (همان، ج 9، ص 180ـ183).
در 397 بهاءالدوله، حسنبن استاذهرمز را به جنگ بدربن حسنویه* (حك : 369ـ405)، كه به ابوجعفر حجّاج در محاصره بغداد كمك كرده بود، فرستاد. بدربن حسنویه از حسنبن استاذهرمز تقاضاى صلح كرد و سرانجام میان آن دو صلح شد (همان، ج 9، ص 192ـ193، 196ـ197).
در 398 حسن به بغداد بازگشت (ابنجوزى، ج 15، ص 59) و تا هنگام مرگش در 401 در بغداد حكومت كرد. برخى منابع، مدت عمر وى را 49 (رجوع کنید به ابناثیر، ج 9، ص 224؛ ابنوردى، ج 1، ص 449) و بعضى دیگر 51 سال ذكر كردهاند (ابنجوزى، ج 15، ص 79؛ ابنكثیر، ج 6، جزء11، ص 367). شریف رضى ــكه قصیدهاى در رثاى وى سروده است (رجوع کنید به ج 1، ص 111ـ114) ــ عهدهدار خاكسپارى او شد و پیكرش را در مقابر قریش (كاظمیه، كاظمین) به خاك سپردند (ابنجوزى، ج 15، ص 80؛ ابناثیر، ج 9، ص 224).
حسن براى آرام كردن بغداد كه در آن زمان گرفتار آشوب و درگیریهاى داخلى بود، دست به اقداماتى زد. وى هم شیعیان و هم سنّیان را از اظهار مذهبشان بازداشت. به دستور او شیعیان در بغداد حق برگزارى مراسم عزادارى روز عاشورا و اهلسنّت در بصره حق زیارت قبر مصعببن زبیر را نداشتند. همچنین فقیه و متكلم بزرگ شیعه، شیخمفید را از بغداد اخراج كرد و شیعیان را از برپاداشتن جشن در روز عید غدیر منع كرد (رجوع کنید به صابى، ص458؛ ابنجوزى، ج15، ص59، 79؛ ذهبى، 1413، حوادث و وفیات 381ـ400ه ، ص 225ـ226؛ ابنكثیر، همانجا؛ ابنتغرى بردى، ج 4، ص 206). وى در دوران حكومت خود در بغداد امنیت برقرار كرد (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 15، ص 79؛ ذهبى، 1413، همانجا). امانتدارى وى نیز مشهور بود (رجوع کنید به ابنجوزى، ج 15، ص 79ـ80؛ ابناثیر، ج 9، ص 224ـ 225).
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) ابنتغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ (3) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ (4) ابنخلدون؛ (5) ابنكثیر، البدایة و النهایة، ج 6، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ (6) ابنوردى، تاریخ ابنالوردى، نجف 1389/1969؛ (7) ابوشجاع روذراورى، ذیل كتاب تجاربالامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/ 1916، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛ (8) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات 381ـ400ه ، بیروت 1413/1993؛ (9) همو، سیر اعلام النبلاء، ج 17، چاپ شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسى، بیروت 1403/1983؛ (10) محمد بن حسین شریفرضى، دیوان، ج 1، چاپ احمدعباس ازهرى، بیروت 1307؛ (11) هلالبن مُحَسِّن صابى، الجزء الثامن من تاریخ ابیالحسین هلالبن المُحَسِّنبن ابراهیم الصابى الكاتب، در ابوشجاع روذراورى، همان منبع؛ (12) آدام متز، الحضارة الاسلامیة فى القرن الرابع الهجرى، نقله الى العربیة محمد عبدالهادى ابوریده، قاهره 1377/1957.