حسن اَعصَم ، از رهبران قرمطیان* بحرین در قرن چهارم. نامش را حسین نیز ثبت كردهاند، همچنان كه نام پدرش را احمد، و نام جدش را بهرام و در برخى منابع یوسف نوشتهاند (رجوع کنید به ابنعساكر، ج 13، ص 6؛ ابنحَمّاد، ص 46؛ دوادارى، ج 6، ص 148؛ مقریزى، 1391، ص 95) و لقبش را نیز به صورت اعسم، اعظم، اغشم و اغمشى (مقریزى، 1416، ج 1، ص130، 147؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 181، 184، 196؛ ابنتغرى بردى، ج 4، ص 128؛ براى معانى این كلمات رجوع کنید به مقریزى، 1391، همانجا) ثبت كرده و كنیهاش را ابوطاهر، ابوعلى و ابومحمد ذكر نمودهاند (رجوع کنید به صفدى، ج 11، ص 376؛ مقریزى، 1391، همانجا؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 181، 196). وى در 278 در اَحساء متولد شد (ابنعساكر، همانجا؛ ذهبى، ج 16، ص 274). خاندان وى جنّابیان بحرین بودند كه به صورت موروثى رهبرى قرمطیان بحرین را برعهده داشتند و پدرش، احمد، از 353 تا 359 رهبر بود.
نخستین سابقه سیاسى حسن اعصم به دستهبندیهاى سیاسى داخلى قرمطیان در دوره رهبرى پدرش در دهه پنجم سده چهارم بازمیگردد. گفتهاند وى در عملیاتى نظامى كه در سالهاى 353 تا 357، با هدف قلع و قمع مخالفان سیاسى پدرش و نیز كشورگشایى، صورت گرفت، مؤثر بود. این عملیات ــكه دامنه آن به نواحى شام نیز كشیده شد و موجب گردید كه حسنبن عُبَیداللّهبن طُغْج، امیر اِخْشیدىِ شام، خراجگزار قرمطیان شود (رجوع کنید به انطاكى، ص 128؛ ابنعساكر؛ ذهبى، همانجاها)ــ در استحكام جایگاه سیاسى حسن چنان مؤثر بود كه انتقال قدرت به وى، پس از مرگ پدرش در 359، به سهولت صورت گرفت. بهویژه آنكه، اندكى پیشتر مهمترین معضِل داخلى آنان، یعنى جنگ قدرت میان خانواده وى با پسرعمویش، شاپوربن سلیمان، با مرگ شاپور در 358 و بازداشت یا تبعید پیروانش، پایان یافت (رجوع کنید به ابنوردى، ج 1، ص 409؛ ابنتغرى بردى، ج 4، ص 27).
مهمترین اقدام حسن پس از تثبیت قدرت، افزایش تحركات نظامى در نواحى شام و مصر بود. گفته شده است كه یكى از علل درخواست مصریان از المعزّ لِدیناللّه*، خلیفه فاطمى، براى استقرار او در مصر، افزایش و گستردگى تحركات قرمطیان در شام بود كه خطر آنان را همتاى خطر رومیان و فرنگیان میدانستند (رجوع کنید به ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 136). در پاسخ به این درخواست، جوهر صِقلى*، فرستاده المعز به مصر، جعفربن فلاح را در 359 با لشكرى عظیم و مجهز راهى شام كرد و جعفر پس از فتح دمشق، مالیات مقرر را براى قرمطیان نفرستاد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 1؛ ابنخلدون، ج 4، ص 63؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 165). این امر به معناى اعلام جنگ به قرمطیان بود؛ ازاینرو اعصم، در رأس سپاهیانش، راهى شام شد. به تصریح منابع، خلیفه عباسى و آلبویه و حمدانیان، با كمك مالى و تسلیحاتى و نیز تأمین نیروى انسانى، اعصم را یارى كردند (رجوع کنید به ابنقلانسى، همانجا؛ دوادارى، ج 6، ص 134؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 126ـ127). این كمكها، كه به درخواست اعصم صورت گرفت، گویاى تغییر آشكار مشى سیاسى قرمطیان بحرین در مناسبات با عباسیان و ضدیت با فاطمیان بود كه به رویارویى مستقیم قرمطیان و فاطمیان انجامید. سپاه اعصم و سپاه جعفربن فلاح در 360 در حوالى دمشق به نبرد پرداختند كه به شكست و كشتهشدن جعفر انجامید. قرمطیان پس از تصرف دمشق، به فتح دیگر نواحى شام پرداختند (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 1ـ3؛ ابنخلّكان، ج 1، ص 361؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 127؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 181ـ 182). ابنقلانسى (ص 2) علت شكست جعفر را جدّى نگرفتن قدرت قرمطیان دانسته است، اما به نظر میرسد كه عامل مهم شكست جعفر، عملكرد نامناسب وى و سپاهیانش در شام و نارضایتى مردم از آنان بوده است (رجوع کنید به ابنابیالهیجاء، ص 49ـ50؛ دوادارى، ج 6، ص 126ـ128؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 123ـ125).
فتح شام پیروزى بزرگى براى اعصم محسوب میشد، اما هدف اصلى او فتح مصر بود و چهبسا حمایت جدّى خلیفه عباسى و آلبویه و حمدانیان از وى، به همین سبب صورت گرفته بود. براساس روایات، سپاهیان اعصم در 361، پس از تصرف نواحى شرقى مصر، قاهره را سه ماه محاصره كردند، اما مقاومت مصریان و تدابیر نظامى و دفاعى فرمانده آنان، جوهر، قرمطیان را مجبور به عقبنشینى به شام و گریز به سوى احساء كرد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 3ـ4؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 128، 130؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 143، 182ـ184).
در پى شكست اعصم، علاوه بر نواحى تسخیرشده مصر، سرزمینهاى مفتوحه شام، جز دمشق و اطراف آن، از دست قرمطیان خارج شد. از سوى دیگر، این شكست به فرزندان ابوطاهر جنّابى* فرصت داد تا احساء را تصرف كنند، اما اعصم در 362 به بحرین بازگشت و پس از جنگهاى خونین، بر اوضاع داخلى قرمطیان مسلط گردید (رجوع کنید به تامر، ص 115، 122).
در 363، اعصم در تدارك حمله دوم به فاطمیان برآمد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 5). المعز لدیناللّه، پس از اطلاع از تصمیم او، با ارسال نامهاى هشداردهنده و مفصّل او را به اطاعت فراخواند. اما پاسخ كوتاه اعصم به المعز، از عزم جزم وى براى حمله به مصر حكایت داشت (رجوع کنید به دوادارى، ج 6، ص 148ـ156؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 189ـ202). به نوشته ابنتغریبردى (ج 4، ص 74)، وى كه این بار نیز از حمایت مالى و نظامى بغداد برخوردار بود، پس از ورود به دمشق، طى سخنانى در جامع این شهر، فاطمیان را لعن كرد و آنان را دشمنان اسلام خواند. آنگاه راهى مصر شد و براى دومین بار قاهره را در محاصره سخت قرار داد. كثرت سپاهیان او، خلیفه فاطمى را به چارهجویى واداشت؛ ازاینرو، به حسّانبن جراح طائى (امیر عرب شام و همپیمان اعصم) رشوه كلانى ــ كه بعداً معلوم شد دینارهاى تقلبى بوده است ــ پرداخت و حسّان و سپاه او از مقابل لشكر فاطمیان گریختند و اوضاع جنگ به نفع مصریان تغییر كرد. سپاه قرمطیان، بهرغم دفاع سخت مجبور به عقبنشینى گردید و خود اعصم نیز، متوارى شد. در این جنگ (رمضان 363)، بسیارى از قرمطیان كشته شدند و بیش از 1500 تن به اسارت درآمدند (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 5ـ7؛ ابناثیر، ج 8، ص 638ـ639؛ قس مقریزى، 1416، ج 1، ص 202ـ206). بنابر برخى روایات، المعز مدعى شده بود كه رسول خدا صلیاللّه علیهوآلهوسلم و على علیهالسلام یاریگر او در این نبرد بودهاند (رجوع کنید به مقریزى، 1416، ج 1، ص 147؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 197ـ199). المعز، كه هدفش سركوبى و مجازات اعصم بود، ابتدا وى و همراهانش را محاصره كرد و پس از فرار آنان، سپاهى را به تعقیبشان فرستاد كه تا عمان در پى آنان بودند، اما اعصم با عقبنشینى مداوم، خود را از دسترس آنان دور ساخت و به بحرین بازگشت (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 639؛ مقریزى، 1391، ص 62؛ همو، 1416، ج 1، ص 205ـ206).
اعصم، بهرغم دوبار شكست، همچنان براى حمله به شام و مصر مصمم بود (رجوع کنید به صفدى، ج 11، ص 373؛ مقریزى، 1416، ج 1، ص 206). سومین فرصت در سال 364 و در پى متشنج شدن اوضاع دمشق به وجود آمد، چنانكه با بروز جنگهاى خونین میان اهالى شهر با سپاهیان فاطمى ــكه خسارات مالى و جانى فراوانى براى دمشقیان به بار آورد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 10ـ20)ــ الفتكین*/ آلپتگین (فرمانده نظامیان ترك بغداد) به شام عزیمت كرد و حكومت دمشق را، به درخواست اهالى، در دست گرفت (رجوع کنید به همان، ص21ـ22؛ دوادارى، ج6، ص168ـ 170؛ قس ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 217). المعز او را ــكه ذكر نام خلیفه فاطمى در خطبهها را برانداخته بود و به نام عباسیان حكومت میكردــ تهدید كرد؛ اما المعز در 365 درگذشت و جانشین وى، العزیز باللّه*، جوهر را در رأس لشكرى بزرگ به شام گسیل كرد. جوهر دمشق را محاصره كرد و الفتكین، اعصم را به یارى فراخواند كه در پى آن، اعصم بار دیگر با سپاهیانش راهى شام شد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 22ـ31؛ ابنخلدون، ج 4، ص 65ـ66؛ قس دوادارى، ج 6، ص 175ـ 179). ورود اعصم اوضاع نبرد را به نفع الفتكین تغییر داد و جوهر را مجبور به عقبنشینى كرد. نیروهاى متحد اعصم و الفتكین چندى بعد در عسقلان جوهر را محاصره كردند. سرانجام، شدت محاصره و مشكلات ناشى از آن، جوهر را به توافق با الفتكین واداشت و جوهر به مصر بازگشت. گفتهاند اعصم، كه از عزم فاطمیان براى جنگ باخبر بود، با این توافق مخالفت كرد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 31ـ33؛ ابنخلدون، ج 4، ص 66؛ قس دوادارى، ج 6، ص 178ـ180، كه روایتى كاملاً متفاوت نقل كرده است).
چندى بعد در 366، العزیز در رأس سپاهیان فاطمى، به جنگ نیروهاى متحد رفت و آنان را شكست سنگینى داد (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 33ـ36)، كه در نتیجه آن، الفتكین اسیر شد (همدانى، ص 448؛ براى روایات متفاوت و گاه متناقض درباره نقش الفتكین و نحوه مناسبات او با فاطمیان در این جنگ، براى نمونه رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 29ـ30، 34؛ دوادارى، همانجا؛ ادریس عمادالدین قرشى، ج 6، ص 217ـ218) و اعصم گریخت (همدانى، همانجا)، هرچند كه در روایتى، از مصالحه وى با العزیز یاد شده است (رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 36ـ37؛ صفدى، ج 11، ص 374). اعصم، كوتاه زمانى پس از این جنگ، در همان سال 366 و در مسیر بازگشت به احساء، در شهر رمله درگذشت (انطاكى، ص 179؛ نویرى، ج 25، ص 316؛ ابنتغرى بردى، ج 4، ص 128؛ قس دوادارى، ج 6، ص 199، كه در روایتى غیرقابل اعتماد، از قتل او سخن گفته است).
ظاهراً حسن اعصم كوتاهقد بوده و در ابیاتى منسوب به او، به این خصوصیت جسمیاش اشاره شده است (رجوع کنید به مقریزى، 1391، ص 108). به این سبب وى، جز در مواقع ناچارى، از سوارشدن بر اسب خوددارى میكرد (رجوع کنید به صفدى، ج 11، ص 375). او را از افاضل، فصیحان، ادیبان و شاعران بدیههگوى عرب برشمردهاند (رجوع کنید به همانجا؛ مقریزى، 1391، ص 108ـ109؛ ابنتغرى بردى، همانجا).
منابع : (1) ابنابیالهیجاء، تاریخ ابن أبیالهیجاء، چاپ صبحى عبدالمنعم محمد، فیوم، مصر 1413/1993؛ (2) ابناثیر؛ (3) ابنتغرى بردى، النجومالزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ 1392/ [? 1963[ـ1972؛ (4) ابنحَمّاد، اخبار ملوك بنى عبید و سیرتهم، الجزایر 1346 / 1927؛ (5) ابنخلدون؛ (6) ابنخلّكان؛ (7) ابنعساكر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علیشیرى، بیروت 1415ـ 1421/1995ـ2001؛ (8) ابنقلانسى، تاریخ دمشق، چاپ سهیلزكار، دمشق 1403/1983؛ (9) ابنوردى، تاریخ ابنالوردى، نجف 1389/1969؛ (10) ادریس عمادالدین قرشى، عیون الاخبار و فنون الآثار فى فضائل الائمة الاطهار، ج 6، چاپ مصطفى غالب، بیروت 1416/1996؛ (11) یحییبن سعید انطاكى، تاریخ الانطاكى، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ عمرعبدالسلام تدمرى، طرابلس 1990؛ (12) عارف تامر، القرامطة: اصلهم، نشأتهم، تاریخهم، حروبهم، بیروت: دارالكاتبالعربى، (بیتا.)؛ (13) ابوبكربن عبداللّه دوادارى، كنزالدرر و جامعالغرر، ج 6، چاپ صلاحالدین منجد، قاهره 1380/1961؛ (14) ذهبى؛ (15) صفدى؛ (16) احمدبن على مقریزى، اتّعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطمیین الخلفا، ج 1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1416/1996؛ (17) همو، «الحسن الأعصمالقرمطى»، در ثابتبن سنان، تاریخ اخبار القرامطة، چاپ سهیل زكار، بیروت 1391/1971؛ (18) احمدبن عبدالوهاب نویرى، نهایة الأرب فى فنونالادب، قاهره ( 1923)ـ 1990؛ (19) محمدبن عبدالملك همدانى، تكملة تاریخالطبرى، در ذیول تاریخالطبرى، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالمعارف، ( 1977).