حسن ، الملكالناصر، نوزدهمین سلطان مملوكى مصر. وى، هفتمین فرزند محمدبن منصور قَلاوون اَلفى صالحى (صفدى، ج 12، ص 266؛ ابنحبیب، 1420، ص 232)، از مشهورترین سلاطین ممالیك بود كه بیش از 43 سال بر مصر و شام فرمان راند (ابنابیحجله، ص 47ـ48).
الملكالناصر حسن، به اختلاف روایات، در فاصله سالهاى 734 تا 737 و بنابر مشهورترین روایات، در 735 در قاهره متولد شد (رجوع کنید به مَقریزى، 1422ـ1425، ج 4، قسم 1، ص 281؛ ابنحجر عسقلانى، ج 2، ص 124). در خردسالى مادرش را از دست داد و یكى از بانوان حرمسراى سلطانى وى را تربیت كرد (مقریزى، 1418، ج 4، ص 59؛ ابنتغرى بردى، 1383ـ1392، ج10، ص 187، 232، 238).
امیران دربار حسن را كه نوجوانى یازده ساله بود (مقریزى، 1418، همانجا؛ قس عینى، ص214: چهارده ساله؛ ابنایاس، 1426، ص191: سیزده ساله)، پس از خلع و قتل برادرش، الملكالمظفر، در 14 رمضان 748 به قدرت رساندند (صفدى، همانجا) و لقب او را ناصرالدنیا والدین و بدرالدین و كنیهاش را ابوالمعالى و ابوالمحاسن قرار دادند (ابنابیحجله، ص 70، 76؛ ابنشاهین، نزهةالاساطین، ص 101). او در سه سال نخست فرمانرواییاش، به سبب كمسالى، در اداره امور مملكت استقلال چندانى نداشت و عملاً چند تن از امیران مملوكىِ متنفذ، حكومت مصر و شام را در دست داشتند (رجوع کنید به ابنحبیب، 1976ـ 1986، ج 3، ص 103؛ ابندقماق، ج 2، ص 195؛ طقوش، ص 306).
حسن در 751، در نخستین اقدام مستقل خود، شمارى از امیران بانفوذ دربارى، از جمله نایبالسلطنه خود را زندانى و سپس تبعید كرد. این كار خشم گروهى از امیران را برانگیخت (صفدى، ج 12، ص 266ـ267؛ ابنحبیب، 1976ـ1986، ج 3، ص 144؛ ابندُقْماق، ج 2، ص 197). هنگامى كه آنان باخبر شدند كه حسن توطئهاى براى دستگیرى آنان نیز داشته است، وى را در كاخ زندانى كردند (مقریزى، 1418، ج 4، ص 137ـ 138؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 1، قسم 1، ص 537) و در نیمه دوم جمادیالآخره 752، او را پس از حدود چهار سال فرمانروایى صورى، از سلطنت خلع كردند و برادرش، الملك الصالح، را به سلطنت برگزیدند (صفدى، همانجا؛ قس ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 251؛ ابنحبیب، 1420، ص 269).
حسن تا پایان فرمانروایى الملكالصالح (2 شوال 755) در قلعه قاهره محبوس بود. ابتدا با وى با احترام بسیار رفتار میكردند و اموال و تیولهایى به وى اختصاص دادند، اما بعداً بر او سخت گرفتند (رجوع کنید به مقریزى، 1418، ج 4، ص 139؛ ابنتغریبِردى، 1383ـ1392، ج10، ص231، 314؛ ابنشاهین، نیلالأمل، ج 1، قسم 1، ص 217، 225). حسن در این مدت به عبادت و مطالعه كتاب روى آورد و مصحفى و نیز نسخهاى از كتاب دلائل النبوة اثر احمدبن حسین بیهقى (متوفى 458) را كتابت كرد (مقریزى، 1418، ج 4، ص 207؛ ابنحجر عسقلانى، ج2، ص125؛ تاریخالملك الأشرف قایتباى، ص75).
در 2 شوال 755، بیشتر امیران مملوكى ترك نژاد با امیر شیخو (شیخون) عُمَرى همپیمان شدند و الملكالصالح را خلع كردند و دوباره حسن را به سلطنت رساندند (ذهبى، ذیل محمدبن على حسینى، ص 294؛ عینى، ص 215). وى در آغاز دومین دوره حكومتش به امیر شیخو لقب امیركبیر داد و امیر صَرْغَتْمُش ناصرى را امیرالامرا كرد (ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 261؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 1، قسم 1، ص 554). وى امیر سیفالدین طاز ناصرى و برادر او را، كه در دوران فرمانروایى الملكالصالح بسیار متنفذ بودند، زندانى كرد اما بعد، با وساطت برخى امیران، آنان را آزاد ساخت و طاز را حاكم حلب كرد (ذهبى، ذیل محمدبن على حسینى، ص 294ـ295؛ سخاوى، 1415، ج 1، ص 76).
در فاصله سالهاى 755 تا 758 زمام امور مصر و شام عملاً برعهده دو امیر مقتدر، شیخو و صرغتمش، بود. با مرگ شیخو در 758، جایگاه و شأن صرغتمش دوچندان شد و او به تنهایى درباره امور مصر و شام تصمیم میگرفت (رجوع کنید به مقریزى، 1418، ج4، ص 210ـ211؛ ابنحجر عسقلانى، همانجا؛ ابنتغریبردى، 1383ـ 1392، ج10، ص 307؛ سخاوى، 1413، حوادث و تراجم للسنوات 745ـ850ه ، ص 161).
در 758، حسن شروع به ساختن مسجدجامع و مدرسهاى باشكوه كرد كه به مدرسه سلطان حسن* معروف شده است (رجوع کنید به مقریزى، 1422ـ1425، ج4، قسم1، ص 269ـ281؛ ابنشاهین، كتاب زبدة كشفالممالك، ص 31؛ قس قلقشندى، ج 2، ص158: سال 756؛ ابنسباط، ج 2، ص712: سال 755). حسن در 759 دستور داد زمینهاى وقف شده براى كلیساها و دیرهاى مسیحیان را ــ كه مساحت آنها به 000 ،25 فَدّان (هر فَدّان معادل حدود 4200 مترمربع) میرسیدــ میان امیرانش تقسیم و برخى كلیساهاى بزرگ را ویران كنند (ابنایاس، 1402ـ1404، ج 1، قسم 1، ص 564ـ565). او همچنین اجراى مراسم مسیحیان براى افزایش آب رود نیل را ــ كه در ناحیه شَبرا با تظاهر به فسق انجام میدادندــ منع كرد (همان، ج 1، قسم 1، ص 565ـ567).
حسن پس از مدتى از كارهاى خودسرانه صرغتمش به ستوه آمد و در رمضان 759 دستور داد وى و دیگر امراى همپیمانش را دستگیر و زندانى كنند (ابنحبیب، 1976ـ1986، ج 3، ص 213؛ ابندقماق، ج 2، ص210؛ قس ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 1، قسم 1، ص :570 در سال 761). در 760، امیرسیفالدین بَیدَمُر خوارزمى را به حكومت شام منصوب نمود (ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 279؛ ابنحبیب، 1976ـ 1986، ج 3، ص230) و سپس وى را مأمور سركوب ارمنیانى كرد كه شهرهاى سیس، اَدَنَه، طَرْسوس و مَصّیصه را تصرف كرده بودند (ابندقماق، ج 2، ص 212؛ قلقشندى، ج 2، ص 159). در اواخر 761، سپاهى براى سركوب اشراف و مردم مكه فرستاد، ولى این سپاه شكست خورد و عقبنشینى كرد (فاسى، ج 3، ص 411؛ ابنتغرى بردى، 1383ـ1392، ج10، ص 316ـ317).
در صفر 762 به فرمان الملكالناصر حسن، وزیر او فخرالدین ماجدبن خطیب و برادر و اطرافیان فخرالدین دستگیر و به شام تبعید شدند و اموالشان مصادره گردید. سپس فخرالدین ماجدبن قَرونیه به وزارت رسید (ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 288؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 1، قسم 1، ص 574).
الملكالناصر چنان به امور دنیوى و ستم به رعیت و تصاحب اموال آنان و ثروتاندوزى مشغول شد كه نارضایتى مردم را برانگیخت (ذهبى، ذیل محمدبن على حسینى، ص 338؛ ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 291؛ قس ابنابیحجله، ص70). در 9 جمادیالاولى 762، وى با گروهى از سپاهیانش به قصد شبیخون زدن و قتل امیر یلْبُغا، كه به وى بدگمان شده بود، حركت كرد، اما یلبغا مطّلع گردید و اردوگاهش را ترك كرد و در كمین لشكریان او نشست و آنان را شكست داد (ابندقماق، ج2، ص 213؛ مقریزى، 1422ـ1425، ج 4، قسم 1، ص284). سپس او را تعقیب و در قلعه قاهره محاصره كرد. الملكالناصر با لباس مبدل از قلعه فرار كرد، اما در 9 جمادیالآخره 762 دستگیر و به یلبغا تحویل داده شد (ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 291ـ292؛ ابنتغرى بردى، 1988، ج 5، ص 128ـ129؛ ابنایاس، 1426، ص 201). براساس روایتى، یلبغا در همان شب (رجوع کنید به ابنتغرى بردى، 1383ـ1392، ج10، ص 313ـ314)، یا پس از چند روز شكنجه، حسن را به قتل رساند (رجوع کنید به سخاوى، 1413، حوادث و تراجم للسنوات 745ـ 850ه ، ص180؛ ابنعماد، ج 6، ص 196). به گفته برخى مورخان، یلبغا پیكر حسن را در جایى ناشناس مخفیانه دفن كرد (رجوع کنید به ابنعراقى، قسم 1، ص50؛ ابنشاهین، نیلالأمل، ج 1، قسم 1، ص 328) و به روایتى دیگر، او را خفه كرد و جسدش را در دریا انداخت (رجوع کنید به ابنایاس، 1426، همانجا). الملكالناصر حسن بههنگام مرگ حدود 27 سال داشت.
حسن ده پسر و شش دختر داشت. او ثروت عظیمى بهجا گذاشت كه نصیب یلبغا گردید (ابندقماق، ج 2، ص 215؛ ابنتغرى بردى، 1988، ج 5، ص 131). در دوران سلطنت
وى، فقیهان و شاعران و مورخان و پزشكان مشهورى میزیستند و برخى از آنان در دربار مسئولیتهایى داشتند (رجوع کنید به ابنكثیر، ج 7، جزء14، ص 237، 264؛ ابنحبیب، 1976ـ 1986، ج 3، ص 106، 121، 125، 130ـ134، 138ـ 140، 188ـ191، 268).
او به فرزندان آزاد و مسلمان امیران ممالیك، كه به آنان اولادِ ناس* میگفتند، مقامهاى مهمى سپرد (رجوع کنید به ابندقماق، همانجا؛ مقریزى، 1418، ج 4، ص 254). قبطیانِ مسیحى را از سِمَتهایشان عزل كرد و به جاى آنان گروهى از علما و معتمدان را گماشت (رجوع کنید به مقریزى، 1418، ج4، ص253ـ254؛ همو، 1422ـ 1425، ج 4، قسم 1، ص 286؛ ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 1، قسم 1، ص 578).
درباره الملكالناصر گفته شده كه فرمانروایى مدبّر و سیاستمدار، با شهامت، باهوش، و از فسق و فجور و میگسارى به دور بود، در عین حال تمایل شدیدى به ساز و آواز داشت. در گردآورى مال و ثروت حریص بود، اما صدقه بسیار میداد (ابنحبیب، 1976ـ1986، ج 3، ص240؛ مقریزى، 1418، ج 4، ص 253؛ ابنتغرى بردى، 1383ـ 1392، ج10، ص 233، 315ـ316).
حسن و پدرش هر دو یك لقب (الملكالناصر) داشتند و هر دو یكبار از سلطنت خلع شدند و در یك روز (2 شوال) بازگشتند (ابنابیحجله، ص 76؛ مقریزى، 1418، ج 4، ص 254؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 1، قسم 1، ص 578).
منابع : (1) ابنابیحجله، سُكُردان السلطان، چاپ علیمحمد عمر، قاهره 1421/2001؛ (2) ابن ایاس، بدائع الزهور فى وقائع الدهور، چاپ محمدمصطفى، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ (3) همو، جواهرالسلوك فى امر الخلفاء و الملوك، چاپ محمد زینهم، قاهره 1426/2006؛ (4) ابنتغرى بردى، المنهل الصافى، ج 5، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره 1988؛ (5) همو، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ 1392/[? 1963[ـ 1972؛ (6) ابنحبیب، تذكرة النبیه فى ایام المنصور و بنیه، چاپ محمد محمد امین، قاهره 1976ـ1986؛ (7) همو، المنتقى من درة الاسلاك فى دولة «ملك» الاتراك «فى تاریخ حلبالشهباء»، چاپ عبدالجبار زكّار، (دمشق) 1420/1999؛ (8) ابنحجر عسقلانى، الدرر الكامنة فى اعیان المائة الثامنة، چاپ محمد سیدجادالحق، قاهره 1385/ 1966؛ (9) ابندقماق، الجوهر الثمین فى سیرالملوك و السلاطین، چاپ محمد كمالالدین عزالدین على، بیروت 1405/1985؛ (10) ابنسباط، صدقالاخبار، تاریخ ابنسباط، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس 1413/1993؛ (11) ابنشاهین (خلیلبن شاهین)، كتاب زبدة كشفالممالك، چاپ پل راوس، پاریس 1894، چاپ افست قاهره 1988؛ (12) ابن شاهین (عبدالباسطبن خلیل)، نزهة الاساطین فیمن ولى مصر من السلاطین، چاپ محمدكمالالدین عزالدین على، قاهره1407/1987؛ (13) همو، نیلالأمل فى ذیل الدوُّل، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، صیدا 1422/2002؛ (14) ابنعراقى، الذیل علیالعبر فى خبر من عبر، چاپ صالح مهدى عباس، بیروت 1409/1989؛ (15) ابنعماد؛ (16) ابنكثیر، البدایة و النهایة، ج 7، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ (17) تاریخ الملك الأشرف قایتباى: یورّخ الكتاب من عهد الناصر صلاحالدین الأیوبى سنة 554 حتّى عهد الأشرف قایتباى سنة 877ه ، لمورّخ مجهول معاصر لقایتباى، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، صیدا: المكتبة العصریة، 1424/ 2003؛ (18) محمدبن احمد ذهبى، من ذیول العبر للذهبى و الحسینى، چاپ محمدرشاد عبدالمطلب، كویت (بیتا.)؛ (19) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الذیل التام على دول الاسلام للذهبى، چاپ حسن اسماعیل مروه، حوادث و تراجم للسنوات 745ـ850ه ، كویت 1413/1992؛ (20) همو، وجیز الكلام فى الذیل على دولالاسلام، چاپ بشار عواد معروف، عصام فارس حرستانى، و احمد خطیمى، (بیروت? 1415/ 1995)؛ (21) صفدى؛ (22) محمد سهیل طقوش، تاریخ الممالیك فى مصر و بلاد الشام: 648ـ923 ه / 1250ـ1517م، بیروت 1420/1999؛ (23) محمودبن احمد عینى، السَّیفالمُهَنَّد فى سیرةالملك المؤید” شیخالمحمودى“ چاپ فهیم محمد شلتوت، قاهره 1387/1967؛ (24) محمدبن احمدفاسى، العقد الثمین فى تاریخ البلد الأمین، چاپ محمد عبدالقادر احمد عطا، بیروت 1419/ 1998؛ (25) احمدبن على قلقشندى، مآثر الأنافة فى معالم الخلافة، چاپ عبدالستار احمد فراج، كویت 1964، چاپ افست بیروت 1980؛ (26) احمدبن على مَقریزى، السلوك لمعرفة دول الملوك، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ (27) همو، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن 1422ـ1425/ 2002ـ2004.