حزب (1) ، گروهى كه با هدف دستیابى به قدرت ــ از راه انتخابات یا انقلاب ــ یا اعمال آن در یك نظام سیاسى، تأسیس میشود. واژه حزب (در انگلیسى Party، در فرانسه Parti) از قرن هجدهم به بعد در اروپاى غربى وارد ادبیات سیاسى شد و همراه با گسترش شیوه و سبك سیاسى غربى در دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافت. نخستین احزاب از تلفیق گروههاى پارلمانى و كمیتههاى انتخاباتى و از معدود افراد ثروتمند و صاحب نفوذ تشكیل میشد. احزاب در شكل نوین خود در اروپا و ایالات متحده قرن نوزدهم و در نظامهاى پارلمانى شكل گرفتند.
اگرچه ویژگیهاى ملى و منطقهاى در شكلگیرى و شیوه عمل احزاب در جهان اسلام مؤثر بوده است، خطوط كلى تحولات سیاسى و اقتصادى و ایدئولوژیك نظامهاى غربى را در احزاب سكولار جهان اسلام نیز میتوان مشاهده كرد.
در عربى اگرچه نمونههایى از كاربرد واژه «حزب» در مقابل معادل اروپایى آن در قرن نوزدهم وجود دارد، اما اولین كاربرد صریح واژه حزب به معناى جمعیت سیاسى را به فرح انطون در مقالهاى به تاریخ 1324/ 1906 منتسب دانستهاند. در تركى عثمانى واژه «فرقه» و در تركى استانبولى واژه «پارتى» (Parti) به كار رفته است. در اردو حزب سیاسى را به طور كلى «سیاسى جماعت» میگویند، هر چند بعضیها كلمه پارتى (پارتى) را نیز كه به طور مستقیم از انگلیسى گرفته شده به كار میبرند. همچنین واژههاى جمعیت، جماعت، حركت، جبهه و مانند آن، با وجود آنكه دقیقاً به مفهوم حزب سیاسى نیستند، گاه به عنوان معادل آن به كار رفتهاند.
این مقاله مشتمل است بر حزب :
1) در ایران
2) در جهان عرب
3) در عثمانى
4) در تركیه
5) در قفقاز
6) در هند و بنگلادش
7) در افریقاى مسلمان غیرعرب
براى تاریخ احزاب در ازبكستان، افغانستان، اندونزى، پاكستان، تاجیكستان و مالزى رجوع کنید به مدخل این كشورها و مدخل احزاب مهم این كشورها.
1) در ایران. نخستین تشكیلات سیاسى به سبك جدید در ایران فراموشخانه بود كه میرزاملكمخان* ناظمالدوله در دوره سلطنت ناصرالدینشاه (حك : 1264ـ1313)، در اواخر 1274 یا اوایل 1275 در تهران تشكیل داد (رائین، ج 1، ص 497؛ نورائى، ص 75). گرچه فراموشخانه نامِ حزب نداشت، كاركرد حزبى داشت. گفته شده است كه میرزاملكمخان میخواست از فراموشخانه همچون حزب استفاده كند (نورائى، ص 75ـ76؛ براى آگاهى بیشتر درباره فراموشخانه رجوع کنید به فراماسونرى*).
در 1278 فعالیت فراموشخانه ممنوع شد (اعتمادالسلطنه، ص 161؛ نورائى، ص 81). در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، جمعیت «پیروان صفیعلیشاه» تشكیل شد كه جز تجمع اعضا و تبادل اخبار، فعالیت اجتماعى خاصى نداشت (محیط مافى، ص 49ـ 50). گفتنى است كه تشكلهاى سیاسى به سبب استبداد دوره ناصرى مجالى براى فعالیت آشكار نداشتند و مجلسى نیز وجود نداشت تا احزاب سیاسى در آن فعالیت كنند (ملكزاده، ج 1، ص 209؛ اتحادیه، ص 123).
در آستانه نهضت مشروطه* در 1322، گروهى از آزادیخواهان، انجمن مخفى و انجمن ملى را در تهران تشكیل دادند (ناظمالاسلام كرمانى، بخش 1، ج 1، ص 245ـ246؛ ملكزاده، ج 2، ص 237ـ244) كه پیشدرآمدى بر تشكیل احزاب بود. این انجمنها خواستار اصلاحات و رهایى ملت «از قید عبودیت و اسارت» بودند (ناظمالاسلام كرمانى، بخش 1، ج 1، ص 248).
پس از پیروزى نهضت مشروطه (1324)، انجمنهاى بسیارى تشكیل شد و در پى آن انجمن مركزى به وجود آمد كه هریك از انجمنها در آن نماینده داشتند ولى، به رغم تلاش بسیار، شمار اندكى از آنها به نخستین مجلس شوراى ملى راه یافتند (آدمیت، 1355ـ1370ش، ج 2، ص 132، 134؛ اتحادیه، ص 211ـ212). دخالت انجمنها در امور مجلس و دولت سبب شد تا نمایندگان مجلس خواهان برچیدن انجمنهایى شوند كه «اسباب اغتشاش» و «باعث هرج و مرج» بودند (ایران. مجلس شوراى ملى، ص 130).
افزون بر انجمنها، تشكلهاى دیگرى فعالیت سیاسى خود را آغاز كردند كه مهمتر از همه «فرقه اجتماعیون عامیون» یا «كمیته سوسیال دموكرات ایران» بود كه پیش از پیروزى مشروطه در بادكوبه تشكیل شده بود و شعبههایى از آن نیز در ایران تأسیس گردید. پس از تشكیل مجلس دوم (1327) بر پایه فرقه اجتماعیون عامیون، «حزب دموكرات» یا «دموكرات عامیون» تشكیل گردید (آدمیت، 1354ش، ص 13، 16، 136؛ بهار، ج 1، ص 8؛ نیز رجوع کنید به اجتماعیون ـ عامیون*، فرقه؛ حزب دموكرات*).
احزاب با شروع مجلس دوم فعالیت رسمى خود را آغاز كردند. افزون بر دموكراتها، حزب اجتماعیون اعتدالیون نیز در مجلس به فعالیت پرداخت (بهار، همانجا). به گفته آدمیت (1354ش، ص 136)، این دو حزب از «نظامات صحیح حزبى» برخوردار بودند. احزاب دیگرى، چون «اتفاق و ترقى»، نیز به فعالیت پرداختند كه اهمیت چندانى نداشتند. رقابت میان دو حزب در مجلس از مرز فعالیت سیاسى و مبارزه صحیح پارلمانى گذشت و به تصفیههاى خونین و كشته شدن رهبرانى از دو طرف انجامید (بهار، ج 1، ص 9، 11؛ دولتآبادى، ج 3، ص 134ـ137). احزاب، به رغم اختلافاتشان، پس از اولتیماتوم روسیه مبنى بر اخراج مورگان شوستر*، به اتفاق با روسیه به مخالفت برخاستند، اما پس از تسلیم دولت در برابر خواستهاى روسیه، تعدادى از رهبران حزب دموكرات و اعتدالیون تبعید شدند (دولتآبادى، ج 7، ص 1458ـ1459، 1478ـ1479؛ نیز رجوع کنید به شوستر، ص 224ـ227).
در فاصله مجلس دوم و سوم، بهسبب اختناق دوره ناصرالملك، نایبالسلطنه، با احزاب به خشونت رفتار شد و از فعالیت آنان، بهویژه حزب دموكرات، جلوگیرى شد. پس از گشایش مجلس سوم (1333) و سقوط ناصرالملك، احزاب پیشین بههمراه گروههاى سیاسى جدید، چون جناح بیطرف و هیئت علمیه، فعالیت خود را از سر گرفتند (بهار، ج 1، ص 12ـ14؛ كسروى، ص 490ـ491، 623). با كشیده شدن دامنه جنگ جهانى اول به ایران و در پى بروز تنش و دودستگى میان احزاب در حمایت از متحدین و متفقین، گروهى از احزاب به هواخواهى از متحدین، ائتلاف و از تهران مهاجرت كردند. در قصرشیرین، پس از توافق رهبران دو حزب دموكرات و اعتدالیون، احزاب منحل شدند (بهار، ج 1، ص 17ـ23، 116؛ سپهر، ص 278 به بعد؛ دیوانبیگى، ص 68 به بعد؛ جودت، ص 42).
در همان زمان زمینه فعالیت براى احزاب چپگرا فراهم شد. تشكیل حزب عدالت در باكو در اردیبهشت 1296، پیشزمینهاى براى آغاز فعالیت این احزاب بود. حزب عدالت پس از نخستین مجمع آن در 1299ش در انزلى، به حزب كمونیست تغییرنام داد و فعالیتش را در ایران آغاز كرد (اسناد تاریخى جنبش كارگرى...، ج 1، ص70ـ71؛ طبرى، ص 16؛ نیز رجوع کنید به حزب كمونیست ایران*). افزون بر آن، حزب سوسیالیست ــكه آن را جمعى از رهبران دو حزب دموكرات و اعتدالیون تشكیل دادندــ به رهبرى سلیمان میرزا اسكندرى*، از جمله احزاب چپگرا بهشمار میرفت. این حزب، چه در مجلس چه خارج از آن، از سردار سپه (رضاشاه) حمایت كرد. حزب سوسیالیست در مجلس چهارم در اقلیت بود و در برابر حزب اصلاحطلبان، كه در اكثریت بود، به فعالیت پرداخت. حزب اصلاحطلبان را كسانى چون سیدحسن مدرس*، نصرتاللّه فیروز، و عبدالحسین تیمورتاش* تأسیس كردند. این حزب در خارج از مجلس نیز نفوذ داشت (بهار، ج 1، ص130ـ134؛ جودت، ص 65، 108ـ109). در مجلس پنجم، حزب دموكرات مستقل به وجود آمد كه سپس به حزب تجدد تغییرنام داد و نقش مهمى در به سلطنت رسیدن رضاخان ایفا كرد (بهار، ج 2، ص 27ـ 28). رهبران اصلى آن، عبدالحسین تیمورتاش، علیاكبر داور* و سیدمحمد تدین* بودند كه پیش از آن از دموكراتها حمایت میكردند ولى از به كار بردن عنوان دموكرات براى حزب خوددارى نمودند، كه یكى از دلایل آن به گفته آبراهامیان (ص 121ـ122) وجود احزاب محافظهكار محلى در مناطق دیگر، چون فارس، با عناوینى نظیر حزب واقعى دموكرات، حزب دموكرات غربى و حزب مستقل دموكرات بود كه در فاصله سالهاى 1298 تا 1303ش فعالیت میكردند.
در سالهاى پایانى حكومت قاجار، این احزاب بر تحولات سیاسى ایران تأثیر گذاشتند. رضاخان، كه از نقش احزاب آگاه بود، با حمایت از آنان در مجلس چهارم و پنجم، راه ترقى را سریعتر پیمود. بسیارى از نامزدهاى حزب سوسیالیست و تجدد، كه با دخالت رضاخان در انتخابات به مجلس راه یافته بودند، با برنامههاى اصلاحى و حمایتى خود (نظیر تصویب لایحه نظاموظیفه اجبارى، قطع بودجه دربار، اعطاى فرماندارى كل به رضاخان و طرح الغاى سلطنت قاجار)، زمینه تشكیل حكومت پهلوى را فراهم كردند (همان، ص 131ـ133).
در دوران پهلوى. دوران حكومت پهلوى، از نظر آزادى فعالیتهاى سیاسى و كاركرد احزاب و تعامل آنان و جمعیتهاى سیاسى با حكومت در دوره پهلوى اول و پهلوى دوم بررسى میشود.
دوره پهلوى اول (1304ـ1320ش). رضاشاه از همكارى احزاب در رسیدن به سلطنت بسیار سود جست و احزاب یكى از سه ركن به قدرت رسیدن وى بودند (فارن، ص 307؛
آبراهامیان، ص 131ـ135)؛ اما وى در همان سالهاى نخست حكومت به مقابله با آنها برخاست و احزاب سیاسى را از بین برد. بدینترتیب، حزب اصلاحطلبان از فعالیت محروم شد، حزب سوسیالیست منحل گردید و حزب تجدد، كه همواره حامى رضاشاه بود، به حزب ایراننو و سپس حزب ترقى تغییرنام داد، ولى بهسبب بدگمانى شاه، مبنى بر اینكه «احساسات جمهوریخواهى» را میپروراند، فعالیتش غیرقانونى شد (آبراهامیان، ص 138ـ139). رضاشاه، با آگاهى از نقش و توان احزاب، براى مقابله با حزب مطیع خود (حزب ایراننو) حزب «ضداجنبیها» را تشكیل داد (الیوت، ص 69؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Hizb.III"). در این میان حزب كمونیست، با آنكه بیش از دیگر احزاب سركوب شده بود، به فعالیت زیرزمینى روى آورد و پس از مجمع دوم (كنگره ارومیه) در 1306ش، بر لزوم تغییر سیاستش در برابر حكومت رضاشاه ــكه «برداشتن پرده از روى جنایات مزدوران و عمال شاه» بودــ تأكید نمود (كامبخش، ص 44). با تصویب قانون «مجازات مُقْدِمین بر علیه امنیت و استقلال مملكت» در 1310ش (رجوع کنید به ایران. قوانین و احكام، ص 39ـ40)، مبارزه با احزاب و گروههاى سیاسى شدت گرفت و از آن پس دیگر هیچ حزبى امكان ظهور و فعالیت قانونى نیافت. تا پایان حكومت پهلوى اول فقط از تشكیل سه گروه گزارش شده كه مهمتر از همه گروهى است كه بعدها به پنجاه و سه نفر معروف شد و در 1316ش، در پى دستگیرى اعضاى آن، منحل گردید (خامهاى، ص 91 به بعد؛ نیز رجوع کنید به پنجاهوسهنفر*). گروه دیگر ــكه نمیتوان آن را تشكل سیاسى نامیدــ گروه محسن جهانسوزى بود كه پیش از اقدام بر ضد حكومت، شناسایى و سركوب گردید (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به پسیان، ص 43 به بعد). حزبى نیز در اواخر پهلوى اول، با نام حزب برادران، به زعامت، سیدنورالدین شیرازى، از مجتهدان طراز اول شیراز در این شهر شكل گرفت كه «به سبب اقدامات سیاسى» فعالیتش متوقف شد (اسناد احزاب سیاسى ایران، ج 1، ص 315ـ317؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).
بدینسان در شهریور 1320، رضاشاه در حالى مجبور به كنارهگیرى از قدرت و خروج از كشور شد كه هیچ حزب و گروه سیاسى در ایران باقى نگذاشته بود.
دوره پهلوى دوم (1320ـ1357ش)، كه خود به چهار دوره تقسیم میشود.
از 1320 تا 1332ش. در پى اشغال ایران در جنگ جهانى دوم، محمدرضا پهلوى كه جوانى بیتجربه بود، اداره امور كشور را برعهده گرفت و بدینترتیب خلأ قدرتى ناشى از ضعف حكومت و اشغال كشور به وجود آمد كه زمینهساز پیدایى آزادیهاى سیاسى و اجتماعى و فرهنگى شد. این امر دوره جدیدى از فعالیت احزاب را نوید میداد. در این فضاى جدید، كه تا 1332ش ادامه یافت، صدها گروه، حزب، تشكل سیاسى و صنفى تأسیس شد. حزب توده نخستین حزبى بود كه پس از شهریور 1320 تأسیس شد (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به حزب توده ایران*). در آذر همان سال، على دشتى* و جمال امامى*، براى مقابله با حزب توده، حزب عدالت را تأسیس كردند (رجوع کنید به خواندنیها، سال 16، ش 70، 12 اسفند 1334، ص 13).
روند تأسیس احزاب و گروهها تا 1327ش با سرعت ادامه یافت ولى در پى غیرقانونى شدن حزب توده، تا حدودى كُند شد، اما قطع نشد و در دوران نخستوزیرى دكتر مصدق (1330ـ1332ش) بار دیگر شدت گرفت. در این دوره نزدیك به هفتاد حزب در تهران و شهرستانها به فعالیت پرداختند (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به اسناد احزاب سیاسى ایران، 1376ش).
نیروها و جریانهایى كه در شكلگیرى احزاب و گروههاى سیاسى و صنفى در این دوران نقش داشتند به چهار گروه تقسیم میشوند: نیروهاى مستقل و ملى اصلاحطلب، افراد و خاندانهاى زمیندار و ذینفوذ، دربار، و قدرتهاى خارجى (اسناد احزاب سیاسى ایران، ج 1، مقدمه طیرانى، ص نوزده ـ بیست). این احزاب افزون بر خاستگاه و دلایل تشكیل آن، به لحاظ دامنه فعالیت، چه از نظر زمانى چه جغرافیایى، با یكدیگر تفاوت داشتند. بهلحاظ جغرافیایى، گروهى از این احزاب و گروهها فراگیر بودند و در سراسر ایران فعالیت داشتند، مانند حزب توده ایران، حزب ایران*، حزب دموكرات ایران و حزب اراده ملى. همچنین شوراى متحده كارگران ایران در بیشتر كارخانهها و كارگاههاى سراسر كشور فعالیت داشت. گروه دیگرى از احزاب و گروهها در یك شهر، استان و منطقه فعالیت میكردند، مانند فرقه دموكرات آذربایجان*، حزب دموكرات كردستان*، حزب سعادت خوزستان و حزب ایمان شاهرود. از نظر زمانى بسیارى از احزاب عمر كوتاهى داشتند، از جمله حزب دموكرات ایران به رهبرى احمد قوام*، نخستوزیر وقت، كه در 1325ش تأسیس شد و با سقوط دولت وى در 1326ش، منحل گردید. بسیارى از احزاب نیز (چون حزب وطن، حزب میهنپرستان و حزب همرهان)، پس از فعالیت كوتاهمدت، یا در احزاب دیگر ادغام شدند یا نام خود را تغییر دادند یا بنابه دلایل داخلى حزب، فعالیتهاى خود را متوقف كردند. همچنین در پایان این دوره چند حزب و گروه، بهسبب سركوب حكومت، منحل شدند. بزرگترین گروهى كه براثر كودتاى 28 مرداد 1332 از میان رفت، شوراى متحده مركزى كارگران و كشاورزان بود كه، با وجود گستردگى و اعضاى بسیار، نتوانست تجدید سازمان كند. تعدادى از احزاب نیز، بهرغم سركوب حكومت، پس از كودتا به حیات خود ادامه دادند، از جمله جبهه ملى ایران*، حزب توده ایران، حزب ایران، حزب ملت ایران، فرقه دموكرات آذربایجان و نیروى سوم. احزابى چون حزب زحمتكشان ملت ایران*، به رهبرى مظفر بقایى كرمانى*، نیز با تغییر روش و حمایت از دربار و كودتا خود را از خطر سركوب مصون ساختند. احزاب در این دوره از نظر سازماندهى و تشكیلات حزبى، به جز یك یا دو تشكل، فاقد شرایط لازم براى تشكیلات بودند. به گفته عبده (ج 1، ص 155)، نبودن تجربه حزبى موجب شد كه بهجز حزب توده، بقیه احزابْ تشكیلاتِ مرتب با اساسنامه و برنامهاى روشن نداشته باشند. به نظر لنچافسكى (ص 187)، احزاب در صورت یكپارچه كردن تلاشهاى خود میتوانستند به نظم و تشكیلاتى كه فاقد آن بودند، دست یابند. احزاب این دوره همچنین فاقد گروههاى پارلمانى (فراكسیون) در مجلس بودند و احزابى كه مدعى شركت اعضایشان در مجلس و دولت بودند، ایدئولوژى مشخصى نداشتند و بود و نبودشان در صحنه سیاست تأثیرگذار نبود (همان، ص 185ـ186). افزون بر آن، بهسبب توقعات اعضاى احزاب از رهبرانشان، احزاب جنبه معامله دو طرفه میان اعضا و رهبران پیدا كردند كه موجب بیاعتمادى مردم شد؛ ازاینرو ایرانیان، فعالیتهاى حزبى را «حزب بازى» مینامیدند (مصطفوى، ص 35).
از نظر ایدئولوژى، احزاب و گروههاى این دوره را میتوان به پنج دسته ملیگرا، مذهبى، فاشیست، ماركسیست و محافظهكار تقسیم كرد. حزب ایران، حزب میهن، حزب ملت ایران، حزب میهنپرستان و جبهه ملى ایران از جمله احزاب ملیگرا بودند كه بر آزادى و استقلال و جبران عقبماندگى ایران در همه زمینهها تأكید داشتند. در این دسته سه گرایش عمده وجود داشت: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و تأكید بر موازنه منفى. دسته دیگر احزاب و گروههایى با گرایش مذهبى بودند، گروههایى چون نهضت خداپرستان سوسیالیست كه بعدها به حزب مردم ایران تغییر نام داد؛ فدائیان اسلام*؛ حزب برادران كه در دوره پهلوى اول تأسیس شده و فعالیتش متوقف شده بود، از سال 1323ش بار دیگر فعالیت خود را از سرگرفت و طرفداران زیادى نیز پیدا كرد، ولى پس از كودتاى 28 مرداد تعطیل شد؛ و مجمع مسلمانان مجاهد، كه خواستار احیاى ارزشهاى اسلامى و اجراى قوانین اسلامى بودند. سومین دسته، احزاب فاشیستى چون حزب سومْكا (حزب سوسیالیست ملى كارگران ایران)، حزب كبود و حزب آریا بودند كه از شیوه احزاب فاشیستى پیروى میكردند. دسته چهارم، پیروان و هواخواهان ماركسیسم بودند كه نماد آنها حزب توده ایران و شوراى متحده مركزى كارگران و كشاورزان بود. مرام این دسته ماركسیسم ـ لنینیسم بود كه از سیاستهاى شوروى پیروى تام داشت. گروههاى دیگرى از ماركسیستها نیز، با وجود اعتقاد به این مكتب، از استقلال نسبى برخوردار بودند. گروه خلیل ملكى* كه در 1326ش از حزب توده انشعاب كرد و گروه یوسف افتخارى كه در دهه 1320ش اتحادیه كارگران را تأسیس كرد، از جمله این گروههاى ماركسیستى بودند. دسته پنجم گروهها و احزاب محافظهكارى بودند كه به تغییر وضع موجود اعتقادى نداشتند و عمدتآ براى مقابله با احزاب و گروههاى چپ به وجود آمدند. حزب عدالت، حزب وطن، حزب اراده ملى، حزب مردم و حزب دموكرات ایران از آن جمله بودند كه از شاه و دربار و نیز سیاستهاى انگلیس در ایران حمایت میكردند. اعضاى این احزاب از زمینداران، اشراف قدیمى و سرمایهداران شهرى نوپا بودند.
سالهاى 1320 تا 1332ش، دوران طلایى احزاب در ایران بهشمار میرفت. در این دوره، بهویژه در دوره نخستوزیرى دكتر مصدق، فعالیتهاى سیاسى و تبلیغ آرا و اندیشهها آزاد بود. حاصل این آزادى، رشد فكرى و آگاهى مردم به حقوق و سرنوشت خود و كشور بود و بزرگترین ثمرهاش نیز ملى شدن صنعت نفت ایران بود، ولى كودتاى 28 مرداد 1332 به همه چیز پایان داد.
از 1332 تا 1339ش. پس از كودتا با حمله به دفاتر حزبى و دستگیرى فعالان سیاسى و اختناق، فعالیت سیاسى، از جمله فعالیت احزاب، دچار ركود شد (رجوع کنید به اطلاعات، سال 28، ش 8169، 31 مرداد 1332، ص 5).
هر چند حزب توده مدتى مخفیانه به فعالیت ادامه داد، ولى پس از كشف شبكه افسران حزب و دستگیرى اعضا در اواخر 1333ش، فعالیت آن متوقف شد. در فاصله سالهاى 1332 تا 1337ش آخرین مقاومت سازمانیافته حزب توده در داخل كشور درهم شكست (بهروز، ص 11؛ نیز رجوع کنید به حزب توده ایران*).
به رغم اختناق سیاسى، نیروهاى ملى بازمانده از كودتا و نمایندگانى از احزاب ایران، مردم ایران، ملت ایران و نیروى سوم، «نهضت مقاومت ملى» را براى مقابله با حكومت كودتا تشكیل دادند. نهضت در رسیدن به اهداف خود بازماند و در 1339ش متلاشى شد و بازماندگان آن بعدها در جبهه ملى دوم و نهضت آزادى ایران* به فعالیت ادامه دادند (بازرگان، ج 1، ص 306 به بعد؛ نجاتى، ج 1، ص 99ـ128؛ نیز رجوع کنید به جبهه ملى ایران*).
در اوایل 1336ش، شاه و دولت منوچهر اقبال*، ضمن تأكید بر آزادى فعالیتهاى حزبى، حمایت خود را از تشكیل نظام دو حزبى اعلام كردند. بدینگونه دو حزب دولتى تشكیل شد : حزب مردم به رهبرى اسداللّه علم* و حزب ملّیون به رهبرى منوچهر اقبال. چون این دو حزب، ساخته و پرداخته دولت بودند، نتوانستند مشروعیت كسب كنند و در میان مردم جایگاهى داشته باشند (محمدرضا پهلوى، ص 228ـ229؛ احزاب سیاسى در ایران، بخش 1، ج 2، ص 31؛ گازیوروسكى، ص160ـ161). در واقع، ایجاد نظام دو حزبىِ وابسته به دربار، براى درهم شكستن گروههاى قدرت و ساختِ دولت مطلقه بود (بشیریه، 1380ش، ص 84).
از 1339 تا 1342ش. حكومت پهلوى ــكه پس از كودتا، مخالفان را سركوب كرده بودــ در اواخر دهه 1330ش با بحرانهاى دیگرى مواجه شد. ضعف و ناتوانى دولتهاى پس از كودتا، فساد، بحران اقتصادى، فشار خارجى (فشار جانافكِندى، رئیسجمهورى وقت امریكا براى اجراى اصلاحات در ایران) و نیز تحولاتى در دو كشور همسایه ایران (یعنى سرنگونى نظام سلطنتى در عراق و وقوع كودتا در تركیه)، موجبات نگرانى حكومت را فراهم ساختند. براى مقابله با بحران، از 1339ش اقداماتى صورت گرفت كه از آن جمله اعلام برگزارى انتخابات آزاد بود (رجوع کنید به اطلاعات، سال 34، ش 10226، 16 خرداد 1339، ص 1؛ بازرگان، ج 1، ص 345ـ 346). همچنین شاه در مصاحبهاى اعلام كرد كه اجازه تأسیس احزاب متعدد داده خواهد شد (رجوع کنید به اطلاعات، سال 35، ش 10264، 2 مرداد 1339، ص 1). در فضاى نسبتآ آزاد این دوره، كه بار دیگر فعالیتهاى علنى سیاسى امكانپذیر شد، جبهه ملى دوم، نهضت آزادى ایران و نیز احزابِ درونِ جبهه ملى به فعالیت پرداختند (بازرگان، ج 1، ص 346، 374؛ نجاتى، ج 1، ص 145ـ146). جناحهاى هیئت حاكمه نیز، براى كسب قدرت برتر در كشور، احزاب و جمعیتهایى برپا كردند كه از آن جمله بود: حزب خلق به رهبرى اسداللّه رشیدیان، جمعیت یاران به رهبرى منوچهر اقبال، جمعیت آزادى به رهبرى حسن ارسنجانى*، جمعیت ترقیخواهان به رهبرى احمد آرامش، و كانون مترقى به رهبرى حسنعلى منصور* كه بعدها به حزب ایران نوین بدل شد (جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، ص 297، 335، 348، 356ـ357، 480). همچنین در این دوره باشگاههایى فعالیت خود را آغاز كردند كه برخى از آنها (چون باشگاه مهرگان) همانند حزب عمل میكردند (مدیرشانهچى، ص 89؛ نیز رجوع کنید به باشگاه*).
با اینهمه، بهسبب انحلال مجلس، امكان فعالیت پارلمانى احزاب وجود نداشت. فعالیت آنها در این دوره به برگزارى گردهمایى، انتشار اطلاعیه و بیانیه و موضعگیرى در برابر مسائل عمده كشور محدود بود (رجوع کنید به بازرگان، ج 1، ص 354ـ356). با تشكیل دولت اسداللّه علم، بهتدریج زمینه برچیده شدن فضاى باز و برخورد با احزاب و جریانهاى سیاسى فراهم شد. در آغاز 1342ش برخوردها شكل جدّیترى گرفت و پس از قیام پانزده خرداد* 1342 و سركوب مردم، دوره آزادى فعالیتهاى سیاسى احزاب به سرآمد (رجوع کنید به نجاتى، ج 1، ص 294، 296ـ297).
از 1342 تا 1357ش. تشدید اختناق پس از خرداد 1342، باور بسیارى از نیروهاى سیاسى را براى فعالیت مسالمتآمیز از بین برد؛ ازاینرو، جز جبهه ملى ایران و نهضت آزادى، سایر گروهها به فعالیتهاى قهرآمیز و مبارزات مسلحانه روى آوردند. در این دوره، احزاب و گروهها و سازمانهاى متعددى با اندیشه مذهبى یا ماركسیستى بهوجود آمدند كه، برخلاف احزاب و گروههاى سیاسى پیشین، به مبارزه پارلمانى اعتقادى نداشتند و در دو دهه پایانى حكومت پهلوى دوم به مقابله قهرآمیز با حكومت پرداختند. از آن جمله بودند: حزب ملل اسلامى، هیئت مؤتلفه اسلامى*، جاما (جبهه آزادیبخش ملى ایران)، سازمان مجاهدین خلق ایران*، سازمان چریكهاى فداییخلق، گروه ابوذر، گروه ستاره سرخ، و سازمان انقلابى كمونیستهاى ایران (آبراهامیان، ص 482ـ495).
در این دوره احزاب دولتى نیز همچنان به فعالیت خود ادامه دادند. حزب مردم، ملّیون، و ایران نوین كه زاییده كانون مترقى بود، سه حزب دولتى بودند كه هریك را یك نخستوزیر تشكیل داده بود. حزب پانایرانیست (به ریاست محسن پزشكپور)، و ایرانیان (منشعب از حزب پانایرانیست، به دبیر كلى فضلاللّه صدر) نیز هریك به رهبرى یك نماینده مجلس تشكیل شده بود (مدیرشانهچى، ص 91). حزب ایران نوین، كه جانشین حزب ملّیون شده بود، به همراه حزب مردم، كه بهتدریج دچار ضعف و سستى میشد، مبارزه سیاسى در درون حاكمیت را برعهدهدار داشتند. حزب ایران نوین یكى از بانفوذترین احزاب سیاسى در این دوره بود و در مقام حزب حاكم، رهبرى دولت را برعهده داشت. حسنعلى منصور (از سران این حزب) از 1342 تا 1343ش و امیرعباس هویدا*، كه او نیز از سران این حزب بود، از 1343 تا 1356ش منصب نخستوزیرى را احراز كردند (مجیدى، ص 55؛ مركز اسناد انقلاب اسلامى، آرشیو، پرونده ش 163، ص 153؛ آبراهامیان، ص440؛ نیز رجوع کنید به حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواك، ج 1، ص 7ـ31). اما شاه نظام دو حزبى را نیز تحمل نكرد و برخلاف وعدهاش ــكه گفته بود بنا ندارد «مانند دیكتاتورها تنها از یك حزب دستنشانده خود پشتیبانى» كند (محمدرضا پهلوى، ص230)ــ عمل كرد و نظام تكحزبى را برقرار نمود. با تشكیل حزب واحد و فراگیر رستاخیز، تمام احزاب منحل شدند تا چیزى را كه شاه تشكیل نظام منتقد از درون مینامید (مجیدى، همانجا)، محقق سازد. وى معتقد بود در نظام تكحزبى بیش از نظام دو حزبى بهره خواهیم برد (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15064، 27 تیر 1355، ص30). در آستانه انقلاب اسلامى، حزب رستاخیز كه مشروعیت خود را از دست داده بود، منحل گردید (رجوع کنید به حزب رستاخیز*). بهگفته داریوش همایون، از رجال سیاسى دوره پهلوى دوم، نظام دو حزبى نیمه دهه 1330ش (مردم و ملّیون) و نظام حزب مسلط دهه 1340ش و اوایل دهه 1350ش (ایران نوین) و نظام تكحزبى سالهاى 1354ـ1357ش (رستاخیز)، هرچند در برگزارى تظاهرات و نمایشهاى گسترده عمومى موفق بودند، نتوانستند نارضایى سیاسى را در جهت سازنده هدایت كنند و بر بیتفاوتى و دلمردگى عمومى چیره شوند، زیرا این احزاب نه مسئول بودند نه اهمیت داشتند، چون «رهبرى سیاسى پیوسته میخواست در مركز توجهات باشد» (ص 18).
از اواسط 1355ش، در پى فشار سازمانهاى طرفدار حقوق بشر و نیز اعلام سیاست حقوق بشر جیمى كارتر، رئیسجمهورى وقت امریكا، مبنى بر كاهش فشار و سركوب، بار دیگر فضاى باز سیاسى ایجاد شد كه فرصت مغتنمى براى از سرگیرى فعالیت احزاب بود. بدینترتیب، «اتحاد نیروهاى جبهه ملى» متشكل از احزاب ایران، ملت ایران و جامعه سوسیالیستهاى نهضت ملى ایران اعلام موجودیت كرد، نهضت آزادى ایران و حزب توده ایران فعالیتهاى خود را از سر گرفتند و حزب جدید «نهضت رادیكال» به رهبرى مقدم مراغهاى و «جمعیت ایرانى دفاع از آزادى و حقوق بشر» با همكارى سران و فعالان جبهه ملى و نهضت آزادى و جمعى از شخصیتهاى سیاسى و مذهبى به جمع گروههاى سیاسى پیوستند و در فضاى جدید از طریق نامهنگارى با سران كشور و دیگر فعالیتهاى سیاسى، در تحولات جامعه تأثیر گذاشتند (صفحاتى از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت آزادى ایران، ج 9، دفتر2، ص سه ـ هشت؛ نجاتى، ج 2، ص 18ـ33).
با اوجگیرى مبارزات مردم در 1357ش، گروههاى سیاسى نیز، كه تعدادشان روز به روز بیشتر میشد، خواستار سرنگونى حكومت پهلوى شدند.
در دوره جمهورى اسلامى. با پیروزى انقلاب اسلامى در بهمن 1357، رهبر انقلاب اعلام كرد كه «همه گروهها و احزاب سیاسى آزادى عمل دارند، مگر حزبى كه مخالف با مصلحت مملكت باشد» (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15767، 3 بهمن 1357، ص 8). همچنین در اصل 26 قانون اساسى، بر آزادى احزاب و گروههاى سیاسى، بهشرط آنكه مخلّ استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس جمهورى اسلامى نباشند، تأكید شد. از اینرو، از بدو تشكیل نظام جمهورى اسلامى، افزون بر احزاب و گروههایى كه از قبل وجود داشتند و به فعالیت خود ادامه دادند، احزاب و گروههایى نیز به وجود آمدند. در واقع، در پى آزادى سیاسى ناشى از سقوط حكومت پهلوى و پیروزى انقلاب اسلامى، احزاب و سازمانهاى سیاسى با مبانى و مرامهاى مختلف (به جز هواخواهان سلطنت) فرصت سازماندهى یافتند؛ به طورى كه تا 1360ش، هم گروههاى برآمده از انقلاب اسلامى و معتقد به نظام حكومتىِ مبتنى بر اصول و موازین اسلامى، هم گروههاى موسوم به چپگرایان اسلامى، و هم سوسیالیستها و ماركسیستها فعالیت داشتند. احزابى از جمله حزب جمهورى اسلامى* (رجوع کنید به ادامه مقاله)، كه عمدتاً پس از انقلاب تشكیل شدند، در طیف معتقدان به نظام اسلامى و خواستار حكومت دینى و اجراى احكام اسلامى بودند. احزاب لیبرال، مشتمل بر گروههاى قدیمى مخالف حكومت پهلوى، در قالب جبهه ملى چهارم ــ كه در 1356ش شكل گرفته بودــ فعالیت خود را پى گرفتند. تشكلهاى جدیدى نیز از این طیف به وجود آمد، مانند «جبهه دموكراتیك ملى»، كه متین دفترى در پى اختلافات داخلى در جبهه ملى، آن را تأسیس كرد و «گروه جنبش»، به رهبرى علیاصغر حاجسیدجوادى، كه اعضاى آن از حقوقدانان و استادان دانشگاه بودند (بشیریه، 1381ش، ص 27ـ30؛ سنجابى، ص 8؛ «افشاگریهاى مهم و مصاحبه مطبوعاتى دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، ص10). نهضت آزادى ایران نیز، كه مهدى بازرگان*، نخستوزیر دولت موقت پس از پیروزى انقلاب اسلامى، رهبرى آن را برعهده داشت و بیشتر اعضاى آن اسلامگرایان منشعب از جبهه ملى دوم در 1339ش بودند، فعالیت خود را با تأكید بر تصویب قانون اساسى و شكلگیرى «دموكراسى پارلمانى» از نو آغاز كرد.
چپگرایان اسلامى، شامل جنبش مسلمانان مبارز، جنبش انقلابى مردم مسلمان، جنبش اسلامى شوراها و سازمان مجاهدین خلق، كه پیش از انقلاب شكل گرفته بودند با شعار اصلى تشكیل شوراهاى اسلامى در همه نهادهاى دولتى، فعال شدند. تشكلها و احزاب سوسیالیست و ماركسیست نیز كه شمارى از آنها پیش از انقلاب اسلامى فعالیت مخفى داشتند، آشكارا به فعالیت پرداختند كه شامل این احزاب و سازمانها میشد: حزب توده ایران؛ گروه ماركسیست منشعب از مجاهدین خلق، كه در بهمن 1357 به «سازمان پیكار در راه آزادى طبقه كارگر» تغییرنام داد؛ سازمان فدائیان خلق؛ حزب جدید «كارگران سوسیالیست»؛ حزب دموكرات كردستان؛ حزب كمونیست كارگران و دهقانان ایران؛ سازمان كارگران مبارز؛ كمیته ماركسیست ـ لنینیست؛ سازمان جوانان انقلابى؛ و سازمان انقلابى زحمتكشان كردستان ایران (كومله). آنان در این دوره خواهان ملى كردن صنایع و بانكها، قطع رابطه با امپریالیسم امریكا، تأسیس ارتش مردمى و اعطاى خودمختارى به اقلیتهاى قومى بودند (بشیریه، 1381ش، ص 31ـ32؛ بهروز، ص 103 به بعد).
در این دوره، براى نخستینبار، روحانیان تشكیلات سیاسى رسمى بهوجود آوردند. در 29 بهمن 1357، حزب جمهورى اسلامى تأسیس شد كه رهبرى آن را شمارى از سران نهضت اسلامى كه جناح انقلابى حامیان رهبرى بودند، برعهده داشتند (رجوع کنید به حزب جمهورى اسلامى*). در همان زمان، جامعه روحانیت مبارز (تشكلى از روحانیان كه پیش از انقلاب شكل گرفته بود و به صورت غیررسمى فعالیت سیاسى میكرد) رسمآ به فعالیت پرداخت (رجوع کنید به جامعه روحانیت مبارز*). در فروردین 1358 «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى»، از وحدت هفت گروه اسلامى، شكل گرفت (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15823، 18 فروردین 1358، ص 1). در سه سال نخست پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بسیارى از نیروهاى سیاسى كشمكشهاى فراوانى با حاكمیت داشتند. موضعگیریهاى رسمى و گاه ستیزهجویانه برخى گروهها در برابر جهتگیرى كلى و دینى انقلاب اسلامى، مخالفت رسمى آنها با همهپرسى جمهورى اسلامى و سپس مقابله با تشكیل مجلس خبرگان قانون اساسى و در پى آن اعلام امتناع از پذیرش قانون اساسى، از سوى دیگر، وقوع چند اغتشاش و آشوب و برخورد مسلحانه با نظام نوپاى جمهورى اسلامى در چند منطقه كشور و ترور اشخاص و مقامات و نیروهاى مردم كه برخى از تشكلها و احزاب در آنها نقش داشتند یا دست كم مؤید آن بودند، عملا موجد بحران سیاسى در آن دوران شد و به تبع آن شمار زیادى از گروههاى سیاسى امكان ادامه فعالیت نیافتند و بهتدریج، از صحنه سیاست خارج شدند و از 1360ش جریان اسلامى عملا حاكمیت را در دست گرفت (شادلو، 1385ش، ص 188؛ همو، 1386ش، ص20ـ21).
در شهریور 1360، قانون «فعالیت احزاب، جمعیتها، انجمنهاى سیاسى و صنفى و انجمنهاى اسلامى یا اقلیتهاى دینى»، مشتمل بر نوزده مادّه و نُه تبصره، به تصویب رسید كه مبناى فعالیت احزاب در دوره جمهورى اسلامى بود. در این قانون، فعالیت گروههاى سیاسى، از احزاب و سازمانها و جمعیتها و انجمنها، آزاد اعلام شد مشروط بر آنكه با استقلال كشور، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس و مصالح جمهورى اسلامى تعارض نداشته باشد (شناسنامه تشكلها و احزاب سیاسى ایران، ص 11ـ15).
با تعطیل فعالیت گروهها و احزاب سیاسى در اوایل دهه 1360ش، عملا حزب جمهورى اسلامى و جامعه روحانیت مبارز در صحنه سیاست باقى ماندند. حمله عراق به ایران (شهریور 1359) كه جنگى هشت ساله را به این كشور تحمیل كرد و اوضاع خاص حاكم بر كشور، فرصتى براى ایجاد فضاى باز سیاسى، به نحو رایج، فراهم نیاورد. با تعطیل حزب جمهورى اسلامى در تیر 1366، جامعه روحانیت مبارز تنها گروه سیاسى فعال در آن زمان بود، اما با ایجاد اختلافهاى جناحى در دولت میرحسین موسوى (1360ـ1368ش)، جامعه روحانیت نیز دچار انشعاب گردید و تشكیلات جدیدى با نام مجمع روحانیون مبارز (كه به جریان چپ روحانیت معروف است) به وجود آمد و در برابر جامعه روحانیت مبارز (كه جریان راست نامیده میشد) قرار گرفت. بهعلاوه، پس از تعطیل حزب جمهورى اسلامى، جمعیت مؤتلفه اسلامى كه در آن ادغام شده بود، مجددآ فعالیت سیاسى خود را آغاز كرد كه بعدها نام حزب مؤتلفه اسلامى را برخود نهاد. شكلگیرى این جریانها، بستر سیاسى مناسبى براى پیدایش احزابى با دیدگاهها و آرمانهاى مختلف فراهم كرد. در دولت هاشمى رفسنجانى (1368ـ 1376ش) گروهى از كارگزاران آن، كه به راست مدرن معروف شدند، به سبب نارضایتى از تندرَوىِ جریان حاكم، از آن فاصله گرفتند و در 1374ش حزب كارگزاران سازندگى را تشكیل دادند (شادلو، 1385ش، ص 189ـ191،280). خلأ سیاسى ناشى از نبودِ فعالیتهاى حزبى در این دوره كاملا محسوس بود، چنانكه به گفته محمدى ریشهرى «تشكیل جمعیت دفاع از ارزشهاى انقلاب اسلامى در 1374ش براى پاسخگویى به خلأ سیاسى موجود در جامعه بود» (نوذرى، ص 309).
در آستانه انتخابات ریاست جمهورى در 1376ش، ائتلاف دو جریان كارگزاران سازندگى و مجمع روحانیون مبارز، جریانى به نام اصلاحطلب را بهوجود آورد و سیدمحمد خاتمى به عنوان نامزد این جریان وارد عرصه انتخاباتى شد (شادلو، 1385ش، ص 281).
با تشكیل دولت خاتمى (1376ـ1384ش) اوضاع جدیدى براى حضور جریانهاى سیاسى و رقابت آنان فراهم شد. جریان چپ، كه از عرصه رقابت خارج شده بود، در این دوره فعالانه وارد رقابت سیاسى شد. اطرافیان سیدمحمد خاتمى، كه در ادبیات سیاسى رایج، به جریان چپ مدرن معروف شدند، در 1377ش حزب جبهه مشاركت ایران اسلامى را تشكیل دادند. سایر نیروهاى چپ نیز، با تشكیل احزابى چون حزب همبستگى و حزب اسلامى كار، فعالیت حزبى خود را آغاز كردند. در مقابل، جریان راست نیز در قالب احزابى چون حزب اعتدال و توسعه، چكاد آزاداندیشان، حزب تمدن اسلامى و جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامى، موجودیت خود را اعلام كرد (همان، ص 276). روند رو به رشد تأسیس احزاب از 1376ش به بعد موجب شد تا نهاد صنفى ویژه احزاب با نام «خانه احزاب ایران» تشكیل شود («احزاب در ایران»، ص 18).
برخى از این تشكلها، بدون داشتن پشتوانه مردمى و سابقه آشنایى مردم با آنها، در آستانه انتخابات مجلس یا رخدادهاى سیاسى دیگر تشكیل میشدند و در برابر سایر جریانها صفآرایى میكردند و فلسفه وجودى آنان منحصر به همان دوران بود. این تشكلها ــكه در قالب «جبهه»، «سازمان»، «اتحاد»، «جمعیت»، «جامعه» و «مجمع» فعالیت میكردندــ احزاب موسمى یا فصلى خوانده میشوند (راهوار منفرد، ص 8). بسیارى از این احزاب فاقد ساختار تشكیلاتى و مؤلفههاى مناسب براى كاركرد صحیح حزبى بودند. شكلگیرى محفلهاى كوچك بر محور یك شخصیت سیاسى یا تجمع تعدادى از همفكران سیاسى براى بیان نظرها و دیدگاههاى خود و شركت در انتخابات، نام حزب گرفته بود كه در میان مردم پایگاهى نداشت. این موضوع بر اعتماد و اعتقاد مردم اثر سوء داشت. شروع به فعالیت بیش از 150 حزب در كمتر از سه سال پس از دوم خرداد 1376، كه به جریانهاى سیاسى راست و چپ گرایش داشتند، نوعى لجامگسیختگى در فعالیتهاى حزبى بهشمار میرفت. فقدان موضعگیرى و مرز روشن در میان احزاب و تلاش براى حذف رقباى سیاسى نیز مزید بر علت بود (شادلو، 1385ش، ص 281ـ282). در بیان موانع شكلگیرى یا استمرار احزاب در این دوره، چند عامل را متغیر اصلى دانستهاند كه عبارتاند از: قائم به فرد بودن احزاب، نداشتن استقلال مالى، فصلى و احساسى بودن شكلگیرى احزاب، دولتى بودن، و پایبند نبودن به قواعد و سازوكارهاى حزبى و شعارهایى كه پیش از ورود به عرصه حاكمیت میدادند (مقصودعلى، ص 3).
براساس پایگاه اطلاعرسانى وزارت كشور، در حال حاضر (1387ش) 240 تشكل با كاركرد حزبى (اعم از انجمن، جامعه، جمعیت، حزب، سازمان، كانون، مجمع و مركز) از وزارت كشور مجوز گرفتهاند كه پنجاه تشكل عنوان حزب دارند. بر پایه اطلاعات خانه احزاب ایران، از این تعداد 168 تشكل عضو خانه احزاب ایراناند.
منابع : (1) فریدون آدمیت، ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، تهران 1355ـ(1370ش)؛ (2) همو، فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطیت ایران، تهران 1354ش؛ (3) منصوره اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسى مشروطیت: دورههاى یكم و دوم مجلس شوراى ملى، تهران 1381 ش؛ (4) «احزاب در ایران»، رسالت، سال 23، ش 6385، 20 اسفند 1386؛ (5) احزاب سیاسى در ایران، ترجمه و تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بخش 1، ج 2، تهران: مركز نشر اسناد لانه جاسوسى آمریكا، 1366ش؛ (6) اسناد احزاب سیاسى ایران: 1320ـ 1330ش، به كوشش بهروز طیرانى، تهران: سازمان اسناد ملى ایران، 1376ش؛ (7) اسناد تاریخى جنبش كارگرى، سوسیال ـ دموكراسى و كمونیستى ایران، ج 1، فلورانس 1974، چاپ افست تهران: علم، (بیتا.)؛ (8) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران: اساطیر، 1363ش؛ (9) «افشاگریهاى مهم و مصاحبه مطبوعاتى دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، كیهان، ش 1098، 18 اسفند 1358؛ (10) ایران. قوانین و احكام، مجموعه قوانین سال 1310، تهران: روزنامه رسمى كشور شاهنشاهى ایران، 1336ش؛ (11) ایران. مجلس شوراى ملى، مذاكرات مجلس (شوراى ملى): دوره اول تقنینیه، 17 شعبان 1324 تا 22 جمادیالاولى 1326 قمرى، تهران 1325ش؛ (12) مهدى بازرگان، خاطرات بازرگان : شصت سال خدمت و مقاومت، گفتگو با غلامرضا نجاتى، تهران 1375ـ 1377ش؛ (13) حسین بشیریه، دیباچهاى بر جامعهشناسى سیاسى ایران: دوره جمهورى اسلامى ایران، تهران 1381ش؛ (14) همو، موانع توسعه سیاسى در ایران، تهران 1380ش؛ (15) محمدتقى بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، تهران 1323ـ 1363ش؛ (16) نجفقلى پسیان، واقعه اعدام جهانسوز و ریشههاى سیاسى و اجتماعى آن، تهران 1370 ش؛ (17) جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، در ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، تهران: اطلاعات، 1370ش؛ (18) حسین جودت، از صدر مشروطیت تا انقلاب سفید: تاریخچه فرقه دموكرات، یا، جمعیت عامیون ایران، (تهران) 1348ش؛ (19) حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواك، تهران: وزارت اطلاعات، مركز بررسى اسناد تاریخى، 1380ـ1385ش؛ (20) انور خامهاى، خاطرات سیاسى ، تهران 1372ش؛ (21) یحیى دولتآبادى، حیات یحیى، تهران 1362ش؛ (22) رضاعلى دیوانبیگى، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانى، تهران 1351ش؛ (23) كریم راهوار منفرد، احزاب، تشكلها و جناحهاى سیاسى ایران امروز: از سال 1380ـ 1357، تهران 1382ش؛ (24) اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، تهران 1378ش؛ (25) احمدعلى سپهر، ایران در جنگ بزرگ : 1918ـ 1914، تهران 1336ش؛ (26) كریم سنجابى، «دكتر سنجابى علت بروز اختلاف در جبهه ملى را شرح میدهد» (مصاحبه)، كیهان، ش 10740، 3 تیر 1358؛ (27) عباس شادلو، جستارى تاریخى پیرامون تكثرگرایى در جریان اسلامى و پیدایش جناح راست و چپ مذهبى : 80ـ 1360، تهران 1386ش؛ (28) همو، راه سوم در ایران و غرب، تهران 1385ش؛ (29) شناسنامه تشكلها و احزاب سیاسى ایران، تهیه شده در اداره كل سیاسى وزارت كشور، دبیرخانه كمیسیون مادّه (10) احزاب، تهران: كمیل، 1377ش؛ (30) ویلیام مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمه ابوالحسن موسوى شوشترى، تهران 1351ش؛ (31) صفحاتى از تاریخ معاصر ایران: اسناد نهضت آزادى ایران، 1357ـ 1354، ج 9، دفتر2، تهران: نهضت آزادى ایران، 1362ش؛ (32) احسان طبرى، كژ راهه : خاطراتى از تاریخ حزب توده، تهران 1367ش؛ (33) جلال عبده، چهل سال در صحنه قضایى، سیاسى، دیپلماسى ایران و جهان، تهران 1368ش؛ (34) جانفارن، مقاومت شكننده: تاریخ تحولات اجتماعى ایران از سال 1500 میلادى مطابق با 879 شمسى تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، تهران 1377ش؛ (35) عبدالصمد كامبخش، شمهاى درباره تاریخ جنبش كارگرى ایران: سوسیال دمكراسى انقلابى، حزب كمونیست ایران، حزب توده ایران، تهران 1360ش؛ (36) احمد كسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران 1378ش؛ (37) عبدالمجید مجیدى، خاطرات عبدالمجید مجیدى: وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه (1351ـ 1356)، ویراستار حبیب لاجوردى، تهران 1381ش؛ (38) محمدرضا پهلوى، شاه مخلوع ایران، مأموریت براى وطنم، تهران 1340ش؛ (39) هاشم محیطمافى، مقدمات مشروطیت، به كوشش مجید تفرشى و جواد جانفدا، تهران 1363ش؛ (40) محسن مدیرشانهچى، احزاب سیاسى ایران با مطالعه موردى نیروى سوم و جامعه سوسیالیستها، تهران 1375ش؛ (41) رحمت مصطفوى، تهران دموكرات و على امینى در ترازو، (تهران) 1363ش؛ (42) محمد مقصودعلى، «تحزب و موانعش در ایران»، رسالت، سال 23، ش 6359، 16 بهمن 1386؛ (43) مهدى ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1363ش؛ (44) محمدبن على ناظمالاسلام كرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، چاپ علیاكبر سعیدى سیرجانى، تهران 1376ـ 1377ش؛ (45) غلامرضا نجاتى، تاریخ سیاسى بیست و پنج ساله ایران: از كودتا تا انقلاب، تهران 1371ش؛ (46) عزتاللّه نوذرى، تاریخ احزاب سیاسى در ایران، شیراز 1380ش؛ (47) فرشته نورائى، تحقیق در افكار میرزا ملكمخان ناظمالدوله، تهران 1352ش؛ (48) داریوش همایون، دیروز و فردا: سه گفتار درباره ایران انقلابى، ایالات متحده امریكا 1981؛
(49) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princeton, N. J. 1983; (50) Maziar Behrooz, Rebels with a cause: the failure of the left in Iran, London 2000; (51) Matthew Elliot, "New Iran and the dissolution of party politics under Reza Shah", in Men of order: authouritarian modernization under Ataturk and Raza Shah, [ed.] Touraj Atabaki and Erik J. Zurcher, London: I. B. Tauris, 2004; (52) EI2, s.v. "Hizb. III: Persia" (by A. Banani); (53) Mark J. Gasiorowski, U. S. foreign policy and the Shah, Ithaca, N. Y. 1991; (54) George Lenczowski, Russia and the West in Iran, 1918-1948: a study in big-power rivalry, Ithaca, N. Y. 1949.