responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6046

 

حروفیه ، پیروان فضل‌اللّه نعیمی‌استرآبادى و جنبشى سیاسى ـ اجتماعى با عناصرى از تصوف، باطنیگرى، آموزشهاى اسماعیلیان و غالیان در اواخر سده هشتم. چون فضل‌اللّه براى حروف ویژگیهاى اسرارآمیز قائل بود، به فضل‌اللّه حروفى* مشهور شد و پیروانش به حروفیه شهرت یافتند (كیا، ص 9). این مكتب در ایران و عثمانى و مصر پیروان فراوانى یافت (رجوع کنید به گولپینارلى، ص 36) ولى در خلال قرنها، پیروانش به اتهام داشتن عقاید بدعت‌آمیز، در این ممالك سركوب و قتل‌عام شدند (رجوع کنید به ادامه مقاله).

پس از قتل فضل‌اللّه به فرمان تیمور، بنابه وصیت فضل‌اللّه، هوادارانش در اطراف و اكناف پراكنده شدند و پنهانى به نشر افكار حروفیگرى پرداختند (ابن‌حجر عسقلانى، ج 5، ص 46). یكى از پیروان او، به نام نسیم‌الدین یا نسیمى* شاعر، در 821 در حلب به ترویج این افكار پرداخت و طرفداران بسیار یافت، اما به فتواى علماى حلب، وى را با شكنجه بسیار كشتند (ابن‌حجر عسقلانى، ج5، ص46ـ47؛ سخاوى، ج6، ص173). در همین ایام، در زمان شاهرخ‌میرزا (حك : 807ـ850)، نیز چون پیروان حروفیه در ماوراءالنهر در میان برخى طوایف، مانند طایفه جغتایى، طرفدارانى یافتند، شاهرخ دستور داد آنان را از قلمروش بیرون كنند و چون بر این امر پافشارى كرد آنان هم در مقام كشتن او برآمدند (ابن‌حجر عسقلانى، ج 5، ص 47، پانویس 1؛ سخاوى، ج 6، ص 174). در سال 830، پس از نماز جمعه، در مسجد هرات یكى از مریدان فضل‌اللّه، به نام احمد لُر، كاردى در شكم شاهرخ فرو كرد، اما بعد یكى از نگهبانان، احمد لر را كشت و شاهرخ نیز درمان شد. بایسنغر میرزا، فرزند شاهرخ، به تفحص درباره كسانى پرداخت كه به حجره احمدلر رفت‌وآمد می‌كردند. در این ماجرا خواجه عضدالدین، نواده دخترى فضل‌اللّه، همراه با جمعى كه متهم به دوستى با احمد لر بودند، كشته و سوزانده شدند. علاوه بر این، وقتى به بایسنغر میرزا خبر رسید كه احمد لر گاهى ملازم قاسم انوار* بوده است، دستور داد تا قاسم انوار از خراسان برود و او به‌ناچار آنجا را ترك كرد (خوافى، ج 3، ص 1114؛ خواندمیر، ج 3، ص 615ـ617). از دیگر كسانى كه در این ماجرا در معرض اتهام قرار گرفتند، صائن‌الدین على تركه اصفهانى بود. وى را نیز دستگیر كردند و نخست به كردستان و سپس به تبریز و گیلان و نطنز فرستادند تا سرانجام در 835 یا 836 درگذشت (آقابزرگ طهرانى، ج 9، قسم 2، ص570ـ571؛ نیز رجوع کنید به تركه اصفهانى*، خاندان). امیر نوراللّه (نوه فضل‌اللّه) و امیر غیاث‌الدین (مؤلف استوانامه) نیز بازداشت و پس از محاكمه طولانى آزاد شدند (گولپینارلى، ص30). در اصفهان در 834، حروفیان به رهبرى شخصى به نام حاجى سرخ، قیام كردند و دو پسر عبدالصمد را، كه از امراى شاهرخ بودند، كشتند ولى سرانجام شكست خوردند و خود كشته شدند (روملو، ج 1، ص 303ـ304). در قرن نهم نیز در آذربایجان، در زمان استیلاى جهانشاه قراقوینلو*، حروفیان عقاید خود را آشكار می‌كردند و با شاه هم مراوده داشتند. این گروه را شخصى به نام یوسف، همراه با دختر فضل‌اللّه ملقب به «كلمة اللّه هى العلیا»، مادر خواجه عضدالدین، رهبرى می‌كرد. تبلیغات آنان گویا جهانشاه را نیز به آنان متمایل كرده بود. اما سرانجام با فتواى علما، از جمله نجم‌الدین اسكویى (متوفى 879)، جهانشاه مجبور شد فرمان كشتن و سوزاندن این دو و پانصد تن از حروفیان را بدهد (ابن‌كربلائى، ج 1، ص 478ـ 480؛ آقابزرگ طهرانى، ج 9، قسم 4، ص 1217، پانویس؛ تربیت، ص 388).

در همین قرن یكى از خلفاى فضل‌اللّه، ملقب به علىّالاعلى، به شام و آناطولى سفر كرد و به تبلیغ عقاید حروفیه پرداخت (د.ا.د.ترك، ذیل مادّه؛ قس گولپینارلى، ص 31ـ32، كه در سفر او به آناطولى تردید دارد). وى سرانجام به قِرشهر آناطولى رفت و در خانقاه حاجى بكتاش ولى* مقیم شد و پس از مدتى توجه ساكنان خانقاه را به خود جلب كرد و نهانى به تعلیم كتاب جاودان‌نامه اثر فضل‌اللّه پرداخت. وى براى اینكه رموز و حقایق كتاب جاودان‌نامه فهم شود، كتابى به نام مفتاح‌الحیات تألیف كرد. او مدعى بود كه این تعالیم اسرار و رازهاى حاجى بكتاش است. گفته می‌شود كه به‌ تدریج از همین راه بود كه تعالیم حروفیه، به جاى تعالیم بكتاشیه*، ترویج شد و بدین‌ترتیب حروفیان براى در امان ماندن از تعدیات مخالفان، خود را بكتاشى وانمود كردند. اما با همه احتیاطى كه می‌كردند، بارها در آن خطه گرفتار عقابهاى شدید شدند (براون، ج 3، ص660؛ تربیت، ص 387؛ د.ا.د.ترك، همانجا). از جمله در زمان سلطان محمد فاتح این عده سعى داشتند از یك‌سو در بین سپاه ینی‌چرى طرفدار جمع كنند و از سوى دیگر پادشاه را تحت‌تأثیر قرار دهند؛ حتى یكى از حروفیه نزد سلطان رفت و پاره‌اى از تعالیم خود را براى او اظهار كرد تا آنكه سلطان به او متمایل شد و او را با پیروانش در قصر پناه داد. این امر موجب رنجش وزیر وى، محمودپاشا، شد. وى این مطلب را با فخرالدین عجمى (متوفى 865)، از شاگردان میرسید شریف جرجانى، در میان گذاشت. سرانجام، به كمك عجمى، همه حروفیه دستگیر و به فتواى او واجب‌القتل شدند. سلطان هم ناچار سكوت كرد و در نتیجه، همه حروفیه در مصلاى شهر سوزانده شدند (طاشكوپری‌زاده، ص 38ـ39؛ د.ا.د.ترك، همانجا). در دوره سلیمان قانونى نیز حروفیان را از قلمرو عثمانیان تبعید كردند (گولپینارلى، ص 33؛ د.ا.د.ترك، همانجا). با این حال، حروفیان در سده‌هاى دهم و یازدهم به نفوذ خود در جامعه عثمانى ادامه دادند؛ البته فرمانهایى نیز براى تعقیب و دستگیرى و اعدام حروفیان در مناطق گوناگون آناطولى و روم‌ایلى صادر می‌شد. مثلاً در 980 فرمانى صادر شد كه به موجب آن شمارى از حروفیان در روم‌ایلى دستگیر و دو تن از آنان كشته شدند (گولپینارلى، ص 32، 36ـ37؛ د.ا.د.ترك، همانجا).

در 1240، در زمان سلطان محمود، نیز بسیارى از حروفیان و بكتاشیان كشته شدند و خانقاههاى حروفى ـ بكتاشى را ویران و اموالشان را به نقشبندیان واگذار كردند. از آن پس، بسیارى از مشایخ آنان كه جان سالم به در برده بودند در سلك درویشان نقشبندیه، قادریه، رفاعیه و سعدیه درآمدند و در این خانقاهها، با حزم و احتیاط، محرمانه به نشر عقاید خود پرداختند (براون، ج 3، ص660ـ661). حروفیان بر فرهنگ و هنر و اوضاع اجتماعى و سیاسى عثمانیان تأثیر عمیقى گذاشتند و به‌ویژه در بین مردم سرزمینهاى بالكان، كه تازه مسلمان شده بودند، طرفدارانى یافتند. برخى دولتمردان و شاعران عثمانى از این نهضت تأثیر گرفتند، از جمله شاعرانى چون سارى عبداللّه چلبى، تمنایى و محیی‌الدین ابدال و شاعر و مورخ على مصطفی‌افندى گلیبولیلى (د.ا.د.ترك، همانجا). در ایران نیز كشتار حروفیه این مكتب را به‌كلى نابود نكرد، بلكه در لرستان و غرب ایران، با تغییر شكلى در اصول عقاید، در فرقه نقطویه* و اهلِ حق* به حیات خود ادامه داد (خیاوى، ص 239ـ243؛ نیز رجوع کنید به پسیخانى*، محمود).

شخصیتهاى حروفى و آثارشان. 1) كلمة اللّه هی‌العلیا، دختر فضل‌اللّه، كه اشعار عرفانى می‌سرود (رجوع کنید به حشری‌تبریزى، ص 74) و برطبق وصیت‌نامه فضل‌اللّه، جانشین وى دانسته شده است (سید اسحاق، ص 23؛ كیا، ص 10، پانویس 2). حشری‌تبریزى در روضه‌اطهار (همانجا) وى را همسر یكى از مجذوبان، به نام پیر ترابى، دانسته است (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 9، قسم 4، ص 1217).

2) امیرسیدعلى، ملقب به علی‌العالی‌الاعلى یا علىّ الاعلى (متوفى 822)، شاگرد و مهم‌ترین خلیفه فضل‌اللّه، كه در نوزده سالگى در اصفهان با فضل‌اللّه ملاقات كرد و جاودان‌نامه او را به نظم درآورد. او منظومه‌اى نیز به ‌نام قیامت‌نامه به فارسى دارد كه در آن ماجراى قتل فضل‌اللّه را وصف كرده است (گولپینارلى، ص 3ـ4، 28؛ تربیت، ص 387). گفته شده است كه وى عقاید حروفیه را در قلمرو عثمانیان منتشر ساخت (براون، ج 3، ص660؛ قس گولپینارلى، ص 32، كه میرشریف و نسیمى را در گسترش حروفیه در این قلمرو مؤثر دانسته است).

3) میرشریف (متوفى 1059)، از خلفاى فضل‌اللّه و مؤلف كتابى به فارسى به نام بیان‌الواقع، كه در آن اسامى خلفاى فضل‌اللّه را یاد كرده است (رجوع کنید به كیا، ص300، پانویس 1؛ گولپینارلى، ص 16). نسخه‌اى از این كتاب در كتابخانه ملى ملك موجود است (رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه، ج 7، ص 438). از دیگر آثار او حج‌نامه، محشرنامه، اسم و مسمى است (گولپینارلى، ص 28).

4) حمزه (متوفى 1033)، كه با چند واسطه خلیفه میرفاضلى بوده و میرفاضلى خود خلیفه علی‌الاعلى بوده است. وى بر جاودان‌نامه شرحهایى به صورت حاشیه نوشته است. خلیفه حمزه، محمد اشقورت دده، نیز آثار مهمى درباره عقاید حروفیه دارد كه از جمله آنها صلات‌نامه است (همان، ص 16ـ17؛ د.ا.د.ترك، همانجا).

5) رفیعى*، شاعر ترك، از شاگردان و خلفاى نسیمى (گولپینارلى، ص 28، 32).

6) عزالدین عبدالمجیدبن فرشته‌اوغلى، از حروفیان قرن نهم، كه آخرت‌نامه و عشق‌نامه را نوشت و خواب‌نامه فضل‌اللّه را به تركى ترجمه كرد (گولپینارلى، همانجاها). عشق‌نامه را جاودان یا جاودان صغیر نیز نامیده‌اند (همان، ص 14). در 1288 بكتاشیها این كتاب را چاپ كردند (براون، ج 3، ص 517). وى كتاب دیگرش، هدایت‌نامه، را تحت‌تأثیر محبت‌نامه فضل‌اللّه تألیف كرد (گولپینارلى، ص 15).

7) امیر غیاث‌الدین محمدبن حسین‌بن محمد خراسانى استرآبادى، خواهرزاده علی‌الاعلى، كه احتمالاً از خلفاى او بوده است. او مثنوى فارسى استوانامه را در 836 در اصفهان نوشت. موضوع مثنوى استوانامه، رفتن اسكندر به طلب آب حیات است (همان، ص 17؛ براون، ج 3، ص520؛ دانش‌پژوه، ج 1، ص 562). یك نسخه از این كتاب در كتابخانه ملى ملك وجود دارد (رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه، ج 2، ص 23).

8) كمال هاشمى، یا كمال‌الدین هاشمى/ هاشمیه، احتمالا همان كسى است كه دست‌ نوشته‌هاى جاودان‌نامه را بازنویسى و تدوین كرده است (گولپینارلى، ص 18؛ قس كیا، ص 302).

9) امیرسید اسحاق، خلیفه دیگر فضل‌اللّه و همشهرى او، آثارى مانند اشارت‌نامه، تراب‌نامه و خواب‌نامه دارد (گولپینارلى، ص 28). محرمنامه، از دیگر آثار وى، در 1327/ 1909 در لیدن چاپ شد. در كتاب محرمنامه بسیارى از اصول عقاید حروفیان تشریح شده‌است (كیا، ص 37؛ براى دیگر شخصیتهاى علمى و ادبى در قلمرو عثمانى كه از حروفیه متأثر بوده‌اند رجوع کنید به گولپینارلى، ص 31ـ37).

حروفیان براى فهمیدن كتابهاى فضل‌اللّه، واژه‌نامه‌اى از واژه‌هاى گرگانىِ آثار او درست كرده بودند كه زمان تألیف و مؤلف آنها معلوم نیست. یكى از این كتابها لغت استرآبادى نام دارد (كیا، ص 38). صادق كیا نیز در كتاب خود (ص 48ـ209) واژه‌هاى گرگانى را كه در برخى رسایل حروفیه آمده، گردآورده و معناى آنها را نوشته است. گفتنى است كه فضل اللّه و پیروان او، به جاى پاره‌اى از واژه‌هاى فارسى یا عربى، گاهى یك یا چند حرف از آنها را می‌نوشتند و براى بازشناختن آنها از واژه‌هاى درست و كامل، بر روى آنها مد یا خطى می‌كشیدند. این كوتاه‌نویسى، كه به چند صورت نوشته می‌شود، گاه خواندن نوشته‌هاى حروفیان را دشوارتر می‌كند؛ ازاین‌رو، آنان جزوه‌اى در این باره به نام مفتاح حروف جاودان یا مفتاح كتب حروفیان یا مفتاح‌الحیات نوشته‌اند (همان، ص 39، براى نمونه‌هایى از این نشانه‌ها رجوع کنید به گولپینارلى، ص 143ـ144).

مخالفان حروفیه نیز ردیه‌هایى نوشته‌اند، از جمله اسحاق‌افندى در 1288 كشف‌الاسرار و دفع‌الاشرار را به تركى نوشت. این ردیه در 1291 چاپ شد (براون، ج 3، ص 659؛ براى فهرست تحقیقات مختلف درباره آثار آنها رجوع کنید به د.ا.د.ترك، همانجا).

اقوال و آراى حروفیه. حروفیه براى كلمه و حروف و اصوات با استفاده از حساب جمل خواص عجیبى قائل‌اند و برخى آیات و معارف دینى را از همین راه تأویل و تفسیر می‌كنند، از جمله می‌گویند گزاره دستِ قدرتِ حق در همه اشیا وجود دارد، به این معنا نیست كه خداوند دست دارد؛ خداوند از داشتن دست و پا منزه است، اما راز این كلمات از طریق حساب جمل به دست می‌آید: «ید» به حروف ابجد 14 و یدَین 28 می‌شود؛ پس با همین 28 حرف، كه در كلام عرب متداول است، حقْ دستِ قدرتِ خود را در همه اشیا نهاد (رجوع کنید به اسكندرنامه، ص 111). به نظر آنان كلمات وسیله خلق عالم هستند. بنابراین، واژه‌هایى كه براى نامیدن اشیا به كار می‌بریم، كلماتى اعتبارى براى نامیدن اشیا نیستند، بلكه كلام حق و ماهیت خود اشیا هستند، پس اسماء عین مسمى خواهند بود و 32 حرف الفباى فارسى نیز اجزاى همه اسماء را تشكیل داده‌اند. انسان با شناختن همین اسماء، كه عین مسمى هستند، به معلمى فرشتگان و جانشینى حق نایل شده است (رجوع کنید به همان، ص 114ـ115). از نظر آنان، بعضى از این 32 حرف در هریك از كتابهاى آسمانى مذكور است؛ در تورات 22 حرف، در انجیل 24 و در قرآن 28 حرف (رجوع کنید به هدایتنامه، ص 2). اما از 28 حرفى كه در قرآن هست، چهارده حرف (حروف مقطعه) شرافت دارد. این چهارده حرف امّالكتاب و آیات محكمات است. از تلفظ این چهارده حرف، سه حرف دیگر (ف، د، و) نیز ظاهر می‌شود و یازده حرف دیگر نیز از همان چهارده حرف به دست می‌آید، كه تعبیر «اُخَرُ متشابهات» ناظر به همین نكته است (همان، ص 3ـ4). آن چهار حرفى كه در قرآن نیامده است (پ، چ، ژ، گ)، با همین شكل ده حرف (پى، چیم، ژى، گاف) خواهند بود و عَشَره كامله كه در قرآن هست به این حروف اشاره دارد، زیرا صورتاً چهار حرف و لفظاً ده حرف و مجموعاً چهارده حرف می‌شود (همان، ص 4ـ5).

همچنین از متون حروفیه استنباط می‌شود كه به نظر حروفیه جهان جاودانى است و پیوسته تجدید می‌شود. این تجدید حیات سه مرحله دارد: نبوت، امامت و الوهیت. حضرت خاتم‌الانبیاء صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم هم صاحب نبوت بود و هم صاحب ولایت، و نبوت به وجود او ختم می‌شود و حضرت على علیه‌السلام صاحب ولایت و مظهر الوهیت بود و ولایت به وجود او ختم می‌شود؛ ازاین‌رو، مقام جانشینى او فقط مظهرى از الوهیت است و اولین وصى و قائم مقام او پس از فضل‌اللّه، دخترش كلمةاللّه هى العلیا است (سید اسحاق، ص 22ـ23؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). از عقاید دیگر آنها این است كه هیچ حقیقتى بی‌صورت نیست و نخواهد بود. دلیل قطعى آنان بر اثبات این امر این است كه حق در قیامت به صورتى كه بخواهد مرئى خواهد شد و اهل بینش به لقاى او مشرّف خواهند شد. حق در این عالم هم به صورتهاى گوناگون متجلى می‌شود، اما به ‌رغم تجلىِ حق در كثرات اسماء، وحدت ذات حق باقى است (نهایت‌نامه، ص 63). پس، مانند طرفداران وحدت وجود، به نظر حروفیه خداوند در همه اشیا ظهور دارد، اما كامل‌ترین ظهور حق در انسان است. خدا روح خود را به صورت كلمه در مریم دمید و عیسى علیه‌السلام پدید آمد و آن امانت هم كه خدا به انسان داده، نطق یا قدرت بر اداى كلمه بوده است. به واسطه همین نطق، انسان آیینه وجه الهى و هیكل رحمانى و مسجود فرشتگان است (رجوع کنید به اسكندرنامه، ص100ـ 107). صفت نطق، مظهرِ اللّه است و مرگ به این حقیقت راه ندارد. پس كلمه، سرچشمه حیات باقى خواهد بود؛ ازاین‌رو عیسى نیز، كه كلام و نطق حق است، زندگى جاوید دارد (همان، ص 104).

درباره حروفیان و بنیان‌گذار مكتب آنان گزارشهاى ضد و نقیضى به چشم می‌خورد كه تمیز درست را از نادرست دشوار می‌كند. مثلاً در پاره‌اى منابع، از تقید سخت آنان به اعتقادات و مبانى اسلام سخن رفته و در پاره‌اى دیگر به انكار اعتقادات دینى و عدم تقید آنان اشاره شده است. از جمله منابع دسته اول، خوابنامه اثر نصراللّه‌بن حسن نافجى، شاگرد فضل‌اللّه، است، زیرا نصراللّه مدت درازى با فضل‌اللّه به ‌سر برد و زندگى زاهدانه او و یارانش را در این كتاب ترسیم كرد (دانش‌پژوه، ج 1، ص 562؛
نیز رجوع کنید به ریتر، ص 20، 25).

وى می‌نویسد كه در سراسر خراسان و عراق و آذربایجان و شروان ایشان را حلال‌خور و راستگو می‌خواندند. آنان روزها به روزه و شبها به عبادت بیدار بودند و در رعایت احكام، اهتمامى بلیغ می‌ورزیدند و به‌حدى تسلیم قضاى الهى بودند كه هیچ مصیبت و بلایى نمی‌توانست آنان را پریشان كند (نافجى، ص 15ـ27). اما از سوى دیگر آنان متهم‌اند كه محرّمات را مباح دانسته و واجبات را ترك گفته‌اند (رجوع کنید به سخاوى، ج 6، ص 174). همچنین متهم‌اند كه فضل‌اللّه را به عنوان ظهور ذات حق می‌پذیرند و آثارش را، مانند جاودان‌نامه، محبت‌نامه و عرش‌نامه، الهى می‌شمرند و در عبادات اسلامى تغییراتى داده‌اند، مثلاً در اذان و اقامه اشهد ان لااله الا فضل‌اللّه می‌گویند و هنگام وضو اشعارى به فارسى می‌خوانند كه درباره معتقدات حروفیه است و حج را در النجق، محل قتل فضل‌اللّه، برپا می‌دارند (ریتر، ص10؛
گولپینارلى، ص 29). گفته می‌شود كه آنچه از ایشان در موافقت با احكام و سنن اسلامى نقل شده، ناشى از تقیه* بوده است (گولپینارلى، ص 27).

باتوجه به زندگى فضل‌اللّه و آثار او به نظر می‌رسد كه همه این موارد را نمی‌توان به تقیه حمل كرد، اما اعتقاد به اینكه حروفیان در مورد اعتقادات و مبادى دینى اختلاف‌نظر داشتند (براى نمونه رجوع کنید به ریتر، ص70ـ74؛
گولپینارلى، ص 26ـ27) یا اینكه حروفیه در طى تاریخ خود دچار تغییر و تحولاتى شده و در یك دوره، به‌خصوص پس از مرگ فضل‌اللّه و دو خلیفه‌اش علی‌الاعلى و نسیمى، مطالب خلاف اعتقادات اسلامى در آنها راه یافته است، می‌تواند منطقی‌تر باشد. البته اصطلاحات و زبانى كه حروفیه براى بیان مقاصد خود به‌كار می‌بردند و اعتقاد به وحدت وجود نیز از جمله عواملى است كه افراد را در فهم مقاصد آنها دچار مشكل می‌كند و گاه موجب می‌گردد حروفیه را متهم به انكار خدا یا اعتقاد به خدایى فضل‌اللّه حروفى كنند.

حروفیان و تشیع. تأثیرات تشیع در حروفیه را در نقل احادیث شیعه، قبول برخى معتقدات شیعه، و ستایشِ امامان شیعى می‌توان یافت. با این همه، مخالفتهایى با اسلام و پاره‌اى از معتقدات خاص شیعه را نیز به آنان نسبت داده‌اند، از جمله اینكه آنان فضل‌اللّه حروفى را مهدى می‌دانستند (رجوع کنید به كیا، ص 312؛
گولپینارلى، ص 22ـ23). در میان علماى شیعه، امینى (ص 79ـ80، 98ـ99) شرح حال ستایش‌آمیزى درباره فضل‌اللّه حروفى و نسیمى نوشته و آن دو را جامع علوم عقلى و نقلى و از سادات صحیح‌النسب و شهداى عالی‌قدر شیعه دانسته است. آقابزرگ طهرانى (ج 5، ص 77) نیز از فضل‌اللّه حروفى با عنوان شهید یاد كرده است. میرزامحمدعلى مدرس‌تبریزى (ج 6، ص 218ـ 220) فضل‌اللّه را حكیم، عارف و داراى علوم ظاهرى و باطنى و صاحب كرامات معرفى كرده است كه به فتواىِ جهالِ متلبس به لباسِ اهلِ علم كشته شد. وى (ج 6، ص 174) نسیمى را هم عارف، عالم، محدّث، شاعر و پیرو اصول طریقتِ «سیدشاه فضل نعیمى» معرفى كرده است.

نیز رجوع کنید به فضل‌اللّه حروفى*


منابع :
(1) آقابزرگ طهرانى؛
(2) ابن‌حجر عسقلانى، إنباء الغمر بأبناءالعمر، حیدرآباد، دكن 1387ـ1396/ 1967ـ1976؛
(3) ابن‌كربلائى، روضات‌الجنان و جنات‌الجنان، چاپ جعفر سلطان‌القرائى، تهران 1344ـ1349ش؛
(4) اسكندرنامه، در مجموعه رسائل حروفیه، چاپ كلمان هوار، لیدن: بریل، 1327/1909، چاپ افست تهران 1360ش؛
(5) ایرج افشار و محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست كتابهاى خطى كتابخانه ملى ملك، تهران 1352ش ـ ؛
(6) عبدالحسین امینى، شهداء الفضیلة، قم 1352ش؛
(7) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبى ایران، ج 3: از سعدى تا جامى، ترجمه و حواشى علی‌اصغر حكمت، تهران 1357ش؛
(8) محمدعلى تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران 1314ش؛
(9) محمدامین حشری‌تبریزى، روضه اطهار: مزارات متبركه و محلات قدیمى تبریز و توابع، چاپ عزیز دولت‌آبادى، تبریز 1371ش؛
(10) احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محسن ناجى نصرآبادى، تهران 1386ش؛
(11) خواندمیر؛
(12) روشن خیاوى، حروفیه: تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید، تهران 1379ش؛
(13) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست میكروفیلمهاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، ج 1، تهران 1348ش؛
(14) حسن روملو، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران 1384ش؛
(15) هلموت ریتر، آغاز فرقه حروفیه، ترجمه حشمت مؤید، (بی‌جا، بی‌تا.)؛
(16) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الضوءاللامع لاهل القرن التاسع، قاهره: دارالكتاب‌الاسلامى، (بی‌تا.)؛
(17) سیداسحاق، محرم‌نامه، در مجموعه رسائل حروفیه، همان؛
(18) احمدبن مصطفى طاشكوپری‌زاده، الشقائق النعمانیة فى علماءالدولة العثمانیة، بیروت 1395/1975؛
(19) محمد صادق‌كیا، واژه‌نامه گرگانى، تهران 1330ش؛
(20) عبدالباقى گولپینارلى، فهرست متون حروفیه، ترجمه ه. سبحانى، تهران 1374ش؛
(21) محمدعلى مدرس‌تبریزى، ریحانةالادب، تهران 1369ش؛
(22) نصراللّه‌ بن حسن نافجى، خوابنامه، در (مجموعه نسخ خطى فارسى كتابخانه واتیكان، ف 1059) ؛
(23) نهایت‌نامه، در مجموعه رسائل حروفیه، همان؛
(24) هدایتنامه، در همان؛


(25) EI2, s.v. "Hurufiyya" (by A. Bausani);
(26) TDVI‌A, s.v. "Hurufilik" (by Husamettin Aksu).

/ اكبر ثبوت /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6046
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست